دوره3-جلسه1
دوره 3 جلسه اول - 11/4/86

 

کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را                          کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را

غایب نبوده ای که شوم طالب حضور                       از دل نرفته ای که هویدا کنم تو را

 

بنام بی نام او

 

مباحث دوره    - تئوری   - مقدمه عرفان

                                - شناخت ذهن

                    - بینش ها

                                                                          

       - عملی     - کنترل ذهن

 

درمورد ذهن همانطورکه صحبت شده انسان من های متعددی دارد و بحث اساسی را تحت عنوان مدیریت من را دنبال می کنیم که در طی دوره های مختلف  متوجه می شویم که من های متعددی داریم ، بحث بینش ها ذهن و کنترل ذهن است و از اینجا آغاز می شود که : چرا بیمار می شویم ؟ در دوره های مختلف دلایل مختلفی برای آن پیدا کردیم در دوره های 1 و2 و دفاعی ، در این دوره دلایل دیگری را پیدا می نیم ، مانند مشکلات بینشی و ذهن ، و ما می خواهیم به این نتیجه برسیم که خدا نیست که به ما بیماری میده بلکه عملکرد ما به گونه ای است که منجر به بیماری می شود و این بیماری در غالب ژن و عامل وراثتی به نسل بعد هم قابل انتقال است (شکل بردار کمال و ضد کمال)

 

ذهنی که در اینجا می گوییم و راجع به آن می خواهیم صحبت کنیم کالبد ذهنی یا خود ذهن نیست بلکه عاملی است که ذهن را مختل می کند ، و ما "من " های متعددی داریم که پاره ای از آنها در جهت کمال و پاره ای در جهت ضد کمال فعال هستند ، و ما من های متعددی داریم که هر کدام نقش ویژه ای دارند ، یکی از این من ها نمی گذاره ما در لحظه حاضر ، حضر باشیم و هی ما رو می بره اینور و اونور والان که اینجا هستیم هی ما رو می بره مثلا به خونه ونگران خونه هستیم و وقتی خونه هستیم ما رو می بره جای دیگه و با طرح مسائلی ما رو می بره یه جای دیگه و اگه الان خونه بودیم همش ما رو می بره کلاس و همش فکر می کنیم الان تو کلاس چه خبره ؟ یا مثلا نشسته ایم و یک مرتبه مسئله ای مربوط به بیست سال پیش برایمان باز می شود و سه نفر رو میاره رو که اصلا یادمون رفته بود و حتی اسم آنها رو نمیدونستیم و کار یکی از این "من"ها اینه که نگذاره ما ، حضور موثر داشته باشیم ، لذا ما همیشه حاضر غایب هستیم .

 

هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای                      من در میان جمع و دلم جای دیگر است

 

در اندرون من خسته دل ندانم که کیست                  که من خموشم و او در فغان وغوغاست

 

یعنی من فعلا نشستم دارم گوش میدم ولی یه جایی او نمی گذاره ، حالا یک بحث کلی میگه اگر در مقابل بردار کمال ، ضد برداری نباشه ، یعنی بردار مخالف نباشه این کمال ارزش نداره ، یعنی اگه جلوی ما رو نگیرند ومانع نشوند ، این بردار کمال به تنهایی ارزشی نداره و به طور خودکار مسیر کمال طی میشه بدون هیچ فشاری ونیازی نیست ما کاری انجام دهیم ، اما الان باید خیلی کارها انجام دهیم چون بردار ضد کمال یا من های ضد کمال پای ما را گرفته اند و جلوی ما رو گرفته اند ، یعنی در طراحی ما من های کمال گرا ومن های ضد کمال قرار داده شده تا حرکت ما ارزشمند شود ، و اگر بطور کلی شیطان نبود کمال نبود ، بنابراین شیطان موجودی با شاخ ودم ونیزه نیست بلکه مجموعه من های ضد کمال در درون خود ماست و در واقع هوشمند است ولی هوشمندی منفی است .

 

ما در جهان دوگانه ایم ، یعنی می گوییم مثبت ، منفی یا عمل ، عکس العمل یا ترکیب ، تجزیه ، مثلا یک جنین چقدر هوشمندی در آن بکار میرود تا شکل بگیرد و رشد کند ولی وقتی فرد مرد تمام هوشمند ی ها بکار می افتند تا در سریعترین حالت آن را تجزیه کنند ، اگر این هوشمندی به این صورت عمل نمی کرد یا مرگ نبود الان تمام موجودات طول تاریخ و حتی دایناسورها و تمامی انسان های گذشته و داشتن از سروکول هم بالا     می رفتن.

این وظیفه این من است. درباره مدیریت من توضیح دیگه ای را بدم که کلیت این موضوع را مشخص میکنه.

یک مطلبی داریم "لااله الاالله " آیا منظور اینه که خدا یکی است . به یک بچه 5 ساله هم بگی لااله الا الله میگه خدا یکی است .اگربپرسیم خدا چند تاست میگه یکی.

اما ما لااله الا الله درونی و لااله الاالله بیرونی داریم. درونی یعنی به وحدت رساندن درون و لااله الا الله بیرونی یعنی پی بردن به وحدت بیرونی .انتهاش میشه درون و بیرون به وحدت رسیده و مفهوم پیدا کرده و این تا همدیگررا ملاقات می کنند. منظور این نیست که بگیم خدا یکی است همه اینو میدانند

قولوا لااله الا الله  وبعد چی ؟ شکر اوست آیا بعدش ما رستیم ،رستگار شدیم وبعد منظور جوانه زدن است آیا روئیدیم ؟ نه تا فردا بگیم یکی است یکی است ،منظور مطالبی است فراتر از این حرفها بنابراین لااله الا الله درونی و رسیدن به اون مدیریت می خواهد . مثلا وقتی میگیم :

"ومن یکفر باطاغوت فستمسک بالعروه الوثقی" کسی که پشت کند به طاغوت به یک ریسمان محکمی چنگ می زند که پاره شدنی نیست. خوب طاغوت چیه ؟ عوامل ایجاد طغیان .    

"مدیریت من " اساس خودشناسی است

طاغوت درونی در بحث مدیریت من عوامل طاغوت و طغیان درون هستند که می خواهند ما را ازتعادل خارج کنند و بیماری هم هست، همین منی که در این دوره میخواهیم بشناسیم خاصیت منفیش اینه که میخواد ما را از تعادل خارج کنه وعامل بیماری هم هست، تمام عوامل طغیان عامل بیماری هم هستند ،مسئله طاغوت طغیان گسترده تر از این حرفها ست که صرفا چشممون را بذاریم به بیرون که ببینیم  یک فرعون می بینیم و حالا به اون پشت می کنیم  . آیا موضوع حل است ؟ نه موضوع حل نیست ،دشمن اصلی در درون است

ازبدیها آنچه گویم هست قصدم خویشتن             زان که من زهری ندیدم در جهان چون خویشتن

دشمن جانم منم ،افغان من هم از خود است           وای از من و من های من

 

ماجرای مدیریت من بحث بسیار مفصلی است اساس خودشناسی است  وقتی گفته میشه هرکس خودشو شناخت خدا را شناخت، شاید یک روزی تعجب می کردیم و می گفتیم یعنی چه ما که خودمان را می شناسیم؟اما آیا واقعا خودمان را می شناسیم ؟ خیلی ساده با همین دوره های به این مسئله نزدیک میشیم  که هنوز خیلی چیزها راجع به خودمان نمیدانیم و خودمان را نمی شناسیم . هرچه میریم جلوتر حیرت ما بیشتر میشه چون می بینیم اصلا خودمان را نمی شناسیم .بنابراین مقدمه این آشنایی و این شناخت از همین جاها میتونه شروع بشه ومقدمه شناخت خود است که ما یک منی داریم و وظیفه این من اینه که ما هرگز لحظه ای در یک جایی حاضر نباشیم . حالا اگر حاضر نباشیم چه اتفاقی میافته ؟

ما که بحث کمال وعرفان را دنبال می کنیم یکی از مسائلی که در دم راجع به آن صحبت می کنیم ترم قبل گفتیم ارتباط جزء با کل ، قانون بازتاب اشتیاقی به خرج دادیم و رفته بالا واشیتاق و بازتاب مثبتی نشان دادیم وحالا حواله ای می خواهد برای من صادر بشه و این حواله میاد و وقتی من حاضر نیستم پستچی میاد میخواد حواله را به من تحویل بده ومی بینه صاحبخانه  نیست و برگشت میخوره ، خیلی ها میگن ما که مشتاقیم ،عبادت میکنیم چرا خبری نمیشه ؟ چرا؟ علت های مختلفی داره . جزء وکل قرار بوده با هم مرتبط باشد ولی نیست .چون خانه کسی نیست و حواله ها همه برگشت میخوره

یکی از شرایطی که بتوانیم آگاهی بگیریم اینه که ما حاضر باشیم و حاضری که در آن طغیان هم نباشد یک من سازمان یافته .

در اندرون من خسته دل ندانم  چیست            که من خموشم و او درفغان ودرغوغاست

هیچکدام از این من ها از بین رفتنی نیستند ، هیچ چیزی در ما ازبین رفتنی نیست مثلا در ترم 5 راجع به تیک های شخصیتی صحبت می کنیم آیا میشه حسادت را در انسان از بین برد ؟ خیر ، باید مدیریت میشه  اینها چیزی نیست بین بره اینها برنامه های نرم افزاری است ،اما مدیریت میخواهد هرسازمانی که مدیریت نداشته باشد میاین تو می بینید که دربان نشسته جای مدیر عامل ، مدیرعامل نشسته جای دربان و بخوبی متوجه می شوید که مدیریت نیست ما هم همینطوریم  سازماندهی وجود ندارد وبراساس عدم این سازماندهی م برای ما مشکلات زیادی بوجود میاد و بحث بیماری یکی از این قضایا است که در این آشفته بازاروجود  یکی ازهمین ها خواهد بود و جایی که سازماندهی نداشته باشد حتما عوارض نامطلوب پیش میاد.

بزرگترین مبارزه انسان در طول تاریخ صرف مسئله ای شده بنام کنترل ذهن ،دیدیم که ذهن همه کاره است و مغزرابط بین ذهن و بدن یا فیزیک  ماست و دیدیم که همه مدیریت چیدمان اطلاعات و اپراتومغزهمه در ذهن است ، وقتی میگیم عقب افتاده ذهنی یعنی ارتباط مغز و ذهن قطع است یک مسائل پیچیده ای پیش میاد.

پس منظور از کنترل ذهن چیه ؟ یعنی می خواسته  بگه این "من" را مهار کنیم .منتها چون شناخت دقیق نبوده همینطوری گفتن کنترل ذهن .درحالیکه که ذهن بخش های مختلفی داره مدیریت بدن وسلول داره،یک منی هست که میره مزاحم او می شود در واقع وضعیتی را پیش میاره که همه انسانها برده هستند وازدوران طفولیت این من سروکاراست مثلا میگیم بچه بازیگوشی است پس همه انسانها برده هستند ، یکی ازاضافه کاری ها اینه که ما برده به دنیا بیایم ولی به بردگی خودمان پایان بدیم این بحث اضافه کاری است و این بحث تعالی است  یا با چشم ظاهر بین دنیا بیایم و با چشم باطن بین از دنیا بریم پس انسان برده است و قرار است خودش را ازاسارت ارباب نجات بده .

 

 

حالا وقتی به مسئله کمال می رسیم باز هم این دو هوشمندی مثبت ومنفی وجود دارند ، البته در درون ما ، "فالهمها فجورها وتقواها" ( آیه 8 سوره شمس)  همه نیکی ها و پلیدی ها را در درون ما قرار داده اندو این ما هستیم که می تواینم به سمت کمال ونور برویم یا به سمت ظلمت وسقوط ، پس بخش ضد کمال لازم است ودرست طراحی شده یعنی آنجایی که گفته شده "اسجدوا ادم فسجدوا ابلیس"  در واقع اینجا ابلیس اگر نبود هیچ حرکتی معنی پیدا نمی کرد و اینجا ابلیس خالق تضاد شد و خالق کمال شد چون اگر ابلیس وجود نداشته باشد ، کمال هم وجود ندارد و تمام این مطالب به شکل سمبولیک آمده و در واقع رمز نهفته در آن این است که ما را به کمال جویی وکمال طلبی وادار کردند یعنی در مقابل دو راهی قرار دادند پس ما باید از یکی از این دو راه برویم ، راه دیگری نداریم و اینها جزئیات خودشناسی است یعنی باید بدونم که یک "من" در دورنم هست که وظیفه اش این است که نگذارد من یک لحظه با همه وجودم حاضر در جایی بنشینم یا آنجا باشم ، این خود ذهن نیست وذهن یک بخش مدیریت بدن و سلول و تفکر وتعقل و ... است ، پس ما وقتی اصطلاحا می گوییم کنترل ذهن ، منظورمان خود ذهن نیست ، بلکه منظور یکی ازهمین "من" های ضد کمال است که نمی گذارد ذهن کارش را دست انجام دهد ، حالا ما درمسیر خودشناسی و کمال می خواهیم این بخش های ضد کمال را بشناسیم و مهار کنیم و کنترل آن های را در دست بگیریم یعنی تا حالا این سوار بر ما بوده ولی حالا ما می خواهیم سوار آن شویم و این اصل معنای کنترل ذهن است .

 

کنترل ذهن جزو شرح وظیفه نیست یعنی نگفته اند اگر این کار رو نکنی میری جهنم یا اگه بکنی میری بهشت ، فقط یک کلمه گفتن که خودشناسی ، خداشناسی است ولی قضیه رو باز نکردن ، حالا در خودشناسی ما با چه "من"هایی روبرو می شویم ، ازش صحبت نشده واین می تواند اضافه کاری خارج از شرح الوظایف محسوب گردد و البته بعضی های اصلا دنبال اضافه کاری نیستند.

 

بزرگترین مبارزه انسان در طول تاریخ بر علیه همین بخش ضد کمال خودش است و انسان هزاران سال است که متوجه شده که در اسارت بسر می برد ودر واقع انسان اسیر یا برده است و ارباب کیست؟ همین بخش از ذهن که فعلا اصطلاحا به آن ذهن می گوییم و بیشتر مواقع اوست که می گوید شما به چه مطلب فکر کنید حتی سوژه را هم او انتخاب می کند مثلا ما اصلا نمی خواهیم راجع به پنج سال پیش یا ده سال پیش فکر کنیم ولی یه مرتبه متوجه می شویم تو یه عالم دیگه هستیم وذهن ما رو برده اونجا و هیچ اشرافی نداریم چون ما امروز کلی کار داریم و وقت نداریم و نمی خواستیم بریم به ده سال گذشته یا بیست سال گذشته ولی ناگهان متوجه شدیم الان حاضر نیستیم واونجاییم ، آیا قبول دارید که نه همیشه ولی اغلب اوقات ما کنترلی روی ذهنمان نداریم و او ما را به هرکجا بخواهد می برد؟ گذشته یا آینده ، که هیچ اشرافی روی هیچ کدام نداریم واغلب اوقات ذهن حاکم است.

 

س- شما گفتید انسان برده است ، آیا شما هم هستید یا نه ؟

ج- وقتی میگیم انسان برده است ، یا بشر رو به تنزل است ، آیا منظور ومعنی آن این است که بطور مطلق همه ابناء بشر رو به تنزل هستند ؟ خیر، بلکه این برآیند نهایی وآمار کلی است یعنی اکثریت انسانها امروز رو به تنزل هستند ، نه کاملا همه آنها ، همین الان بیایید آمار بگیریم ، ببینیم چند نفر مطابق تعریف اسارت ذهن هستند؟ و نمی توانند ذهن خود را کنترل کنند. پس این مهم نیست که یک شخص مثلا بنده یا شخص شما برده هستیم یا نه ، بلکه برآیند کلی حرکت بشر، دراه میگه که بشر داره میره رو به کمال یا رو به ضد کمال و تنزل.

 

در طول این هزاران سال انسان به دنبال راه حلی بوده برای کنترل ذهن مثلا از راه ذکر یا مدیتیشن یا مراقبه یا موسیقی یا مثلا ابداع تسبیح یا راههایی برای ایجاد تمرکز و ساکت کردن و کنترل ذهن . انسان همیشه دلش می خواسته در این مبارزه پیروز بشه و بتونه ذهن رو کنترل کنه ، وقتی این بخش ذهن به این شکل غیر قابل کنترل فعال است روی بسیاری از کارهای ما خط خورده میشه ، مثلا این "من" باعث میشه روی نماز و عبادات ما خط بخوره چون تا ما میاییم نماز بخونیم اون شروع میکنه و هزار تا معامله میکنه و به گذشته یا آینده میره یا هزار فکر و تصویر و سناریو جلوی چشم ما میاره ، چرا؟ چرا اینجا فعال میشه ؟ چون کارش همینه که ما رو بسنجه و ببینه ما چیکاره ایم ، تا ما نمازمون رو یا هر عبادتی رو شروع می کنیم ، فوری می پره وسط و ما رو می بره اینجا واونجا وآنجا وداستان تموم میشه ، ومعلوم میشه که ما در امتحان رد می شیم ، در واقع این بخش مثل یک ممتحن عمل میکنه وداره وظیفه اش را انجام میده ، ا گه نباشه امتحان انجام نمیشه ، مثل دو با مانع است دائم باید از روی یک تعداد مانع بپری ، اگه مانع نباشه که دیگه بهش نمی گن دو با مانع که .

بنابراین اهمیت ونقش مهمی دارد چون اگه ممتحن مثل شمر بالای سر ما نباشه ، همه کتاب باز می کنن و نیازی نیست کسی درس بخونه واصلا امتحان معنی نمیده ولی وقتی ممتحن مثل شمر وایستاده اونجا کسی جرائت نمی کنه لای کتاب رو باز کنه و امتحان درست برگزار میشه . ؟ پس معلوم میشه کاراین من هاست واین من ها، من های مستقلی هستند و می دانند چیکار دارند می کنند و درواقع در ما ما موریت دارند پای ما را گرفتند تا ببینند درما ایجاد کمال می کنند یا نمی کنند ،جهت تعالی چکار می کنیم .

 

ما با یک وضعیتی به دنیا میایم و با یک وضعیتی از دنیا میریم و هرکدام مشخص است که چه شکل است میایم و میریم این وسط معلوم میشه که ما  کاری کردیم یا نکردیم مهمترین این مسائل چشم ظاهربین و باطن بین است و من های دیگه است که برای خودشان یک قدری هستند و می توانند همه چیز را خراب کنند.

طاغوت بیرونی شبکه مثبت یک طرف و شبکه منفی طرف دیگر و ما بین اینها قرار گرفتیم و بریم جذب کدام بشیم وبه کدام پشت کنیم  یعنی عامل طغیان بیرونی، یعنی ماجرا فقط در درون نیست و فقط در بیرون هم نیست و این دوتا هستند که چه در بحث لااله الا الله  چه دربحث طاغوت و بحث های دیگه مفصل است که درعین حال سادگی هم برای خودشان دارند درعرفان چون از پشتوانه رحمانیت عام الهی برخوردار هستند آسان هم هستند.

این من ، منی است که تحت عنوان کنترل ذهن قرار بوده کنترل بشه و به اشتباه هم اسمشو گذاشتند کنترل ذهن ، این من عامل مخل ذهن است. این من ازعوامل دیگه کمک می گیرد . درترم 7 برمی خوریم که ما یک نفس داریم که راننده است یک مرکب داریم جسم است یک جان داریم روح الله داریم نیروی حیات داریم  .این مرکب یک سرویس میخواد و یک ورودی دارد اونها از نظر ما جزو نفس نیستند این مرکب سرویس میخواد غذا خواب گردش شهوت داره اگر سرویس ها رابه این مرکب ندیم چوب لای چرخمان می گذاره ، حوصله حرف زدن و زندگی نداره مگر با اصولی برخورد کنیم وبعد می بینیم انرژی بیشتر است .

ما تمام طرح و برنامه هامون از هم پاشیده میشه به واسطه این اغتشاشی که با این من داریم اما از طرف دیگه  دربحث سلامتی ما هم  من رخنه می کند و ایجاد اختلال می کند ، زمانیکه ما پریشانیم و تشتت ذهنی داریم مدیریت بدن و سلول هم کارش را خوب انجام نمیده وبیماری هم هست و هرچه اغتشاش بیشترباشه امکان ابتلا به بیماری هم بیشتراست مثلا کسانی که به سرطان خون مبتلا شدند اگر یک بیوگرافی بگیرید می بینید آنها به یک نقطه عطفی اشاره می کنند میگن یک اتفاقی افتاد و ما پریشان شدیم و چه کنم چه کنم پیش آمد ،به دنبال شکست های مالی ،عاطفی پیش آمد زمانی که فکر انسان سروسامان ندارد و اغتشاش برآن حاکم است درآنصورت سیستم دفاعی بدن ما هم خوب عمل نمی کند مدیریت بدن و سلول هم خوب عمل نمی کند و بیماری هم حادث میشه و حالا یک اسکن هم دراین دوره خواهیم داشت و نشان میده که ما در موارد پریشانی واغتشاش ذهنی چه عارضه هایی داشتیم مثلا بعضی ها عارضه های مشخص دارند ممکنه دراین هنگام دچار سردرد بشوند . بنابراین با این موضوع  همه جانبه دست به گریبان هستیم چه ازنقطه نظر سلامتی چه تعالی با آن دست به گریبان هستیم ومجبوریم  قبل ازاینکه یک طبقه بریم بالاترفونداسیون را طراحی می کنیم فونداسیون اگرتعریف شده نباشد ساختمانی را که روش بسازیم ممکنه از یک طرف نشست کنه بعد حالا بریم بالاوهرچه رفتیم بالا چون برده هستیم یک برده نمی تونه برای خودش تصمیم گیرنده باشیم و ارباب میکشه او را پایین وهمه چیز را خراب میکنه بنابراین قبل از اینکه بریم بالا باید فونداسیون درست وحساب بگذاریم و اینها اساس مسئله تعالی و خودشناسی است و نسبت به اون با کمال دقت را مبذول بداریم نریم بالا بعد ببینیم فونداسیونمون تحمل این ماجرا را ندارد خصوصا اینکه از نقطه نظر دیگه هم  بعدها لازم میشه در ارتباطات منسجمی قرار بگیریم مثلا ارتباط گستردگی در ترم 7 وقتی از دست این من ها خلاصی پیدا کنیم می توانیم راحت این مراحل را طی کنیم .

 

وقتی مطالب فوق را بررسی می کنیم ، به یک بینش راجع به خودمان می رسیم و حالا باید اختیار کنیم و موضع خودمان رو نسبت به این بینش تعیین کنیم یعنی یا اختیار کنیم که از بردگی و اسارت ذهن رهایی یابیم یا اینکه بگوییم برای ما مهم نیست و ولش کنیم ، کاری که دنبال میشه در واقع ما را به این نتیجه می رساند که باید این من را مهار کنیم پس این میشه یک خواسته لازم ، یک بینش، حالا برای تحقق بخشیدن بهش چیکارکنیم ؟ اگر برای ما مهم نیست و نمی خواهیم از این بردگی رهایی یابیم که هیچ ولی اگر می خواهیم که نجات پیدا کنیم دو راه پیش رو داریم : یکی توانایی فردی و یکی اتصال

 

 

                                      اتصال

بینش             اختیار                       

                                               

                                               توان فردی

 

توانایی های فردی همان کارهایی است که انسان در طول تاریخ انجام داده مثل تمرین وتمرکز و ذکر و ریاضت و... نتیجه این کارها هم در طول هزاران سال معلوم است ، چیه نتیجه اش ؟ موفق نبوده ، پس حالا که توان فردی جواب خودش رو پس داده و موفق نبوده کاری نداریم ،توان فردی یعنی فرد می خواهد به شکلی زور بزنه و کوشش کنه تا یه چیزی رو بدست بیاره

 

گرچه وصالش نه به کوشش دهند                     هرقدرای دل که توانی بکوش

 

برای تحقق بخشیدن به آن باید  اختیار کنیم حالا اختیار هم کردیم چه راه هایی پیش رو داریم یک راه آن توان های فردی است و یک راهش اتصال است. توان فردی همان کاری که در طول تاریخ طی شده مثلا ذکر گفتند به هوای اینکه ازده جا به یک جا معطوف بشوند یا مدیتیشن روی شمع که از جاهای مختلف بتواند بیایند روی یک جا،این من آنقدرتیزهوش است که بعد خود این یک دانه را می چسبد یعنی همانی را که انتخاب کرده میشه تکرار،تکرار واصطلاحا میگن ملکه ذهن شده و حالا هرچی میخواد خودشو ازاون یکی نجات بده دیگه نمی تونه تا حالا ده جا بود حالا شده یک جا و حالا ازاین یک جا نمی تواند خودشو نجات بده وخطردیگه خطر شرطی شدن یعنی کاری را با شرط انجام بدیم  دراینصورت خودمان نیستیم باید اون شرط حادث بشه ما یک کاری انجام بدیم دراون صورت خودمان زیر سوالیم ،کاری مال ماست که هرلحظه بخواهیم بدون هیچ شرطی متعلق به ما باشد اون کاردراختیار ما باشه نهادینه باشه چون کاری که با شرط انجام بشه اون من ، اصلا من  نیستم ما به یک منی دسترسی پیدا کردیم که اصلا من نیست یک من توانایی است ولی ربطی به من ندارد ما می خواهیم بطور طبیعی و اتوماتیک بریم به اون من برسیم الان دراختیار من نیست باید بگم یک دست برام بزنید تا من بشم اون، چیزی که با شرط حاصل بشه برای ما معتبر نیست متعلق به خود خود ما نیست فقط می تونیم مشروط و محدود به زمان از اون استفاده کنیم دوباره بیایم بیرون دوباره خودمونیم چیزی به ما اضافه نشده اینها خطرات و آفت ذهن است .

 

آفت های ذهن : 1- شرطی شدن     2-  ملکه ذهن شدن  ، است که برای ما دست و پا گیر هستند.

 

س عبادات و دعاهای روزمره جزء شرطی شدن هست یا نه ؟ بستگی به فرد داره دوره قبلی

ج- عبادات شرطی از دیدگاه ما نهادینه نیست . فرد میگه اگر من اینگارو نکنم مثل اینکه یک چیزی گم کردم احساس عذاب وجدان میکنم.

 

توان های فرد ی خودش زحمت بکشه که خودم توانستم اینکارو بکنم توانستم ذهنم را در دستم یگیرم یک امتیاز مثبت بدست آورده ولی دچار غرور هم شده امتیاز منكی .این کار به کمک توان فردی خیلی مشکل است .

به جایی نرسد کس به توانایی خویش                        الا تو چراغ رحمتش داری پیش

انسان وقتش کم است و از فرصت هایی که دارد باید استفاده کند از راه میانبر باید استفاده کنیم ، را ه خدا کوتاهترین راه است .

یکی از ترفندهای شیطان این بوده ، اسم راه خدا که میاد یک چیز عجیب غریبی به فکرشان میاد که میگیم عطایش را به لغایش بخشیدیم مثلا روی تخت میخ دار خوابیدن در عرفان فقط یک چیز داریم اتصال است ، اتصال یک نظر است متصل که شدید صاحب نظر می شوید.

صاحب نظر کسی است که مجهز است به نظر بازی.             متصل = صاحب نظر

با این نظر قرار است چه کاری صورت بگیرد

کاربرد نظر     معنوی                                   کاربرد نظر       کمال :معنوی

                   مادی                                                          قدرت : مادی

                   کمال

                   قدرت

                   جادوی سیاه

                   جادوی سفید

 

در این رابطه به حلقه ای از حلقه ها ی تسهیلات الهی اتصال پیدا می کنیم که آن من طاغی را به کنترل خودمان در بیاریم و دو مرحله را پشت سر بگذاریم اول بیعانه است و برای همه میدن وقتی میگیم  خاموش یک واکنش مطیعانه نشان داد و آن بیعانه ماست که ببینیم ما در حلقه هستیم و ببینیم دیروز که در حلقه نبودیم ولی امروز هستیم یک بیعانه میگیریم که نشان میده ما در حلقه ایم اما کی تثبیت بشه این خاموش روشن زمانی........... که بله بگیم یعنی ما چشیدیم و می خواهیم .

آیا مطمئنیم که می خواهیم ؟ آیا خاموشی می خواهیم و طالبش هستیم ؟

اول اسمش خاموشی است ولی زمینه است غیراز اینکه حواله بدن نیستیم غیراز آن رویت ها و مسائلی پیش میاد یک اتفاقاتی در آن خاموشی قرار است بیفتد د رهیاهو خبری نیست برای یک  ذهن معمولی نمیتونه اتفاق خاصی بیفتد . آنهایی که آدم معمولی هستند یک جایی متصل هستند. در وهله اول ممکنه برای ماکاملا عجیب بنظر بیاد.

 

 

تازه اگر هم با تلاش و کوشش و زور زدن چیزی بدست بیاره ، مشکل دیگه ای بوجود میاد، حالا دیگه اون ، خدا رو بنده نیست و دچار غرور میشه و باید یه جوری بگیریمش بیاریمش  پایین که آفرین باریکلا         ( تبارک الله ) ولی حالا مغرور نشو ، ضمن اینکه تلاش های فردی زمان زیادی می خواهد و زور زیادی می خواهد مثلا فرد باید سال ها بطور منظم کارهایی را انجام دهد تا به چیزایی ظاهر شود، یعنی سالها زحمت می خواهد ،که انسان امروز نه وقت این کار رو داره نه حوصله اش رو داره ، اما در مورد اتصال ، همانطور که  گفتیم ، رحمانیت یا صفت رحمان به معنای تسهیلات ویژه حرکت در جهت کمال است ، و رحمانیت عام الهی میگه ، خوب زورتو زدی؟ تلاشتو کردی؟ به نرسیدی ؟ خوب حالا بیا من کمکت می کنم.

 

به جایی نرسد کس به توانایی خویش                 الا تو چراغ رحمتش داری پیش

 

یعنی اگه خواستی گفته من هستم و برایت کار انجام میدم و اگر نخواستی اشکال نداره برو خودت تلاش کن زور بزن مشکت رو حل کن ، اگه نشد بیا من کمکت کنم .

 

دام سخت است مگر یار شود لطف خدا                ورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم

 

و شیطان هم گفتیم که موجودی با ناخن های بلند وشاخ وداس و نیزه نیست ، منظور اهریمن درون ماست یا همین "من" های ضد کمال.

 

پس خدا میگه برو زورت رو بزن و تلاش خودتو بکن وقتی دیدی دیگه هیچ کاری از توساخته نیست بیا پیش خودم و قضیه حبل الله یا عروه الوثقی یعنی همان ریسمانی که گسسته نمی شود همان حلقه های رحمانیت عام الهی است مثل بچه ای که اسباب بازیش خراب شده ، پدرش میگه بیارش برات درستش کنم ولی بچه قبول نمی کنه ، بچه میگه نه ، من خودم درستش می کنم و یه نیم ساعتی با آچار و پیچ گوشتی می افته به جونش ، وقتی خسته شد ودید کاری ازش ساخته نیست ، خودش میاد پیش پدرش و میگه بابا اینو برام درست کن ، ما هم همینطور کلی تلاش می کنیم ، آخرش می فهمیم که نه بابا این کار، کار ما نیست.

 

در واقع "بسم الله الرحمن الرحیم"  همان اسم اعظم است ، حالا بعضی ها فکر می کنن ، اسم اعظم اسمی است که اگه بگن مثلا دیوار ترک می خوره یا از این جور چیزها، در صورتی که اسم اعظم یک رمز است که اگر کشف شود و بکار برده شود ، کارگشایی هایی عظیمی صورت می گیرد و عرفان هم که حرکت از ظاهر به باطن است ، تمام آیات و اشعار یک ظاهر دارند و یک باطن واین باطن هر چیز است که کار انجام میدهد نه ظاهر ، ولی ما زود گول ظاهر رو می خوریم و ظاهربینی خود یکی از مظاهر شرک است و قرار است که از ظاهربینی نجات پیدا کنیم و به باطن برسیم تا جایی که جهان را گل و خشت وسنگ نبینیم .

 

ای خانه پرستان چه پرستید گل وسنگ                         آن خانه پرستید که خوبان طلبیدند

 

و خلاصه به جایی برسیم که :

 

به دریا بنگرم ، دریا تو بینم                          به صحرا بنگرم ، صحرا تو بینم

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت                   نشان از قامت رعنا تو بینم

 

یعنی داریم میریم به سمت باطن بینی و باطن معرفت است ، معرفت مراسم ، معرفت مناسک ، معرفت نماز، معرفت آیات ، چون با ظاهر به تنهایی کاری انجام نمیشه . مثلا ما یه سری از اسامی یا آیات رو به شکل برجسته روی طلا می نویسیم و آن را در گردن یا به شکل مچ بند و انگشتر و غیره حمل می کنیم ، یا روی تابلویی به دیواری می زنیم ، در صورتی که اینها وسایل تزئین نیستند ، بلکه اینها آمده اند تا معرفت پشت آنها کشف شود، و ما اینقدر ظاهر بین شده ایم که فکر می کنیم اگر این اسامی یا آیات را با خود عمل کنیم یا به در و دیوار بزنیم کاری برای ما انجام میدهند واین دبه دلیل این است که مکانیکی و ظاهری فکر می کنیم ، ولی آیا واقعا انجام میده ؟ خیر. پس اینها مواردی است که اگر بدوانیم متوجه می شویم کدام کارهای ما بیهوده واتلاف وقت است و کدام کارها ثمری دارد.

 

پس ما می رسیم به : بینش  ----  اختیار ----  اتصال یعنی میگیم اومدیم پیش تو می خواهیم ، و او به ما میدهد، اول یه بیعانه میدهند ، ما می چشیم ، اگر خوشمان آمد ، می گیم خوبه از همین می خواهیم و اگر خوشمان نیامد می گوییم نمی خواهیم .

پس یک بله جانانه اینجا لازم است ، از اون بله های محضری ، ولی ممکن است برای بعضی ها از همون اول بجای بیعانه اصل رو بدهند ولی حداقل بیعانه رو میدهند.

اینجا هم اصل شاهد بودن مهم است ، اگر شاهد باشیم برای همه یکسان عمل می کند ، واین رحمانیت عام الهی است .

عشق یکسان ناز درویش و توانگر می کشد                این ترازو ، سنگ وگوهر را برابر می کشد

 

حالا چرا اون بله جانانه مهم است ؟ چون یک عده ای زندگی شون از طریق همون ارباب می گذره ، یعنی صبح ارباب میاد می برتشون اینور و اونو تا ظهر ، ظهر برشون می گردونه ، ظهر می بردشون شب میاردشون و در واقع حاضر نیستند ارباب رو ول کنن ، وارباب سرگرمی آنهاست وآنها نمی خواهند از ارباب جدا بشن، واین سرگرمی مثل شهر بازی است ، حالا به ما میگن یه طرف شهر بازی و یه طرف کنترل ذهن و استقلال ، کدام رو می خواهی؟

یک بچه چی می خواهد یه شهر بازی یا یه مثلا تحقیق علمی عملی؟ خوب دانش ها و تحقیقیات برای بچه اهمیتی نداره ، اون شهر بازی می خواهد ، چون الان می خواهد سرگرم بشه ، آخه حوصله اش سر رفته .

 

اینجا در یک آزمایش یا تست قرار می گیریم که آیا واقعا می خواهیم یا نه ، وبیعانه شما این است که در این حلقه وقتی ارباب می آید اگر بهش بگیم برو ، میره ، ولی قبلا نمی رفت ، یعنی الان از حرف ما حساب می بره ولی قبلا حساب نمی برد، حالا اگه ما تکلیفمون با خودمون کاملا روشن باشه و بلی جانانه بگیم و بخواهیم ، این وضعیت اتوماتیک و خودکار میشه ، خودکار یعنی یک دربان است که همه را می شناسد و به آشناها اجازه میده بیان تو ، و غریبه ها رو راه نمیده ، یا وقتی لازم است ، هیچکس وارد نشود ، دربان هیچکس را راه نمیدهد ، پس دو حالت داریم ، یک حالت اینکه هیچکس نیاد تو و یک حالت اینکه به خودی ها و افراد مجاز اجازه بدیم بیان تو ، افرا مجاز یا خودی ها مواردی هستند مثلا : طراحی برنامه ریزی ، تفکر ، تعقل ، بررسی ، تجزیه و تحلیل و از این قبیل.

 

                     کنترل ذهن               - خاموش

                                                 - موارد مجاز

 

موارد مجاز     - دریافت آگاهی (کمال)    - شنیداری

                                                   - دیداری

                                                   - اطلاعات                       

                  - برنامه ریزی

                  - تصمیم گیری

                  - تفکر وتعقل

                  - تجزیه وتحلیل (مسائل سیاسی،اجتماعی،اقتصادی،فرهنگی،هنری،عرفانی،علمی...)

                  - طراحی

                  - مرور خاطرات ( بصورت هدفمند و با کنترل)

در ترم 2 راجع به "مدیریت انرژی ذهنی" یک مطلب دیگه پیش میاد انرژی ذهنی ما محدود است و الان خیلی از انرژی ذهنی ما هدر میره پس چگونه باید از ذهنمان استفاده کنیم و مدیریت میخواهد و یک آدمی که تعلیم ندیده همینطوری داره میره جلو لذا بحث مهمی که در کنترل ذهن وجود دارد اینه که مااین انرژی را چگونه مصرف کنیم .

تشتت ذهنی یکی از مهمترین مسائل اتلاف نرژی است .وقتی ذهن تشتت دارد سیستم دفاعی بدن هم خوب کار نمی کند مثل امید ،ناامیدی و ممکنه مسائل عفونی پیش بیاد.

 

در مرحله اول از اینجا شروع می کنیم که هیچکس نیاد تو ، ولی قرار نیست که ذهن برای همیشه خاموش باشد چون ما نیاز به تفکر داریم نیاز به تعقل و تصمیم گیری و طراحی و... نیاز داریم که اینها همه موارد مجاز هستند و تشتت ذهنی نیستند ودشارژ وفاز منفی و اینها نیستند .

 

س- من متوجه بیعانه ای که گفتید نشدم ، لطفا دوباره توضیح دهید:

ج- بیعانه اینه که در این حلقه تا ارباب میاد ، شما بهش می گید برو بیرون یا خاموش باش واو میره بیرون یا ساکت و خاموش میشه و آن وقت شما می بینید که اگر خوشتان اومد بله رو می گید و با جدیت کنترل ذهن را می خواهید ولی ممکن است یک نفر خوشش نیاید و بگوید آخه ارباب منو می برد گردش ، می برد شهر بازی ، می برد به گذشته ها ، به آینده ، به خانه مردم ، به محل کار مردم و... خوب حالا اگه اون نباشه من چیکار کنم ؟ اگه ارباب خاموش باشه اونوقت چی؟

 

س- ممکنه دراین اتصال حضوری را پیدا کند که ما تشخیص ندیم ؟

بدون نیروی ضد کمال  معنا ندارد از نعمت وجود این من های ضدکمال است که پخته شدیم و جنس آنا از آتش است و جنس آنها در کمال از خاک است . تا گل د ر معرض آتش قرار نگیرد پختخ نمی شود جن وسیله آزمایش ماست و جنس آن از آتش است ابلیس مجموعه عوامل ضد کمال است .

س آتش ماده است یا انرژی ؟ اینها سمبلیک است

س جن چطور می تواند عامل آزمایش ما باشد ؟ کسانی که دوره دفاعی را گذراندن مثل موم دردست خودشان را قرار می دهند برای قدرت ، ثروت ...

 

این خاموشی در واقع خاموشی نیست ولی همانطور که وقتی وارد یک اتاق تاریک می شوید در لحظات اول ، هیچ چیز دیده نمی شود و باید مدتی بگذره که شما عادت کنید و پیدا کنید، که اوضاع از چه قراره و چشمتون عادت کنه ، این خاموشی ذهن هم همینطور است ، وکسی طول میکشه تا بهش عادت کنیم و وضعیت جدید رو بفهمیم وضعیت عدم تلف کردن انرژی های ذهنی ، وضعیت استقلال ذهنی ، وضعیت کنترل ذهن واینکه آیا ما می توانیم ارزش چنین وضعیتی را درک کنیم و قدرش را بدانیم یا اینکه تا واردش شدیم می خواهیم به فضای عادت های ذهنی خود برگردیم ؟

 

و ممکن است کسی بگه من اصلا چنین وضعیتی را نمی خواهم ، و باز تصمیم گیری با خود فرد است ، وتصمیم جدی فرد واقعا مهم است و پس از مدتی اتوماتیک می شود، که چه موقع خاموش باشد و ذخیره انرژی ذهنی کند و چه موقع روشن باشد و با چه هدفی وزمانی هم که کاری نیست خاموش باشد یعنی دیگر او ارباب و کنترل کننده ما نیست ، بلکه ما کنترل می کنیم و او دیگر هر کجا که بخواهد ما را به دنبال خود نمی کشد، ولی در اینجا فقط در حلقه قرار گرفتن کافی نیست ، اختیار و تصمیم و آگاهی خود ما تعیین کننده است.

این خاموشی است و صدای حرف ، سرفه ... نباید این خاموشی را بهم بزند و در اختیار ما باشد ممکن است بارهای اول اینطوری باشه ولی بعدا که روش کار کنید درست میشه بار اول اون من ممکن است از هر ترفندی استفاده بکنه مثلا با صدای جزئی میاد این وسط سوء استفاده می کنه ولی با ادامه قضیه موضوع درست میشه

 

ما قبلا بررسی کردیم و دیدیم که چه مقدار زیادی از انرژی های ذهنی ما تلف می شود، برای مواردی که اصلا به ما ربطی نداره و در جهت کمال ما هیچ اهمیتی نداره مثلا در خیابان اگر هزاران نفر از جلوی ما بگذرند ما دائما می بینیم وارزیابی می کنیم و قضاوت می کنیم وامتیاز میدهیم که این چاق است ، لاغر است، زشت است ،

زیباست ، خوش لباسه ، بد لباسه و... و مقدار زیادی از انرژی ذهنی ما به هدر میرود و در جاهای مهم ممکن است تحت فشار قرار گیریم و انرژی ذهنی کافی برای مواجهه با مطلبی یا حل مشکلی را نداشته باشیم و ذهن خسته باشد.

 

یا آخر روز فرد بگه من دیگه نمی کشم و حتی یک دودوتا چهار تای ساده رو هم نمی تونم تحمل کنم پس باید به مدیریت انرژی های ذهنی و کنترل ذهن توجه بیشتری کنیم . الزام ندارد که ذهن دائما از صبح تا شب و از شب تا صبح کار کند ولی اصلا انسان با این وضعیت کنترل شده آشنایی ندارد و اصلا براش مفهوم ندراه .

ذهن ما خسته است و ممکن است دستور غلط صادر کند و مشکلاتی در سطح بدن و سلول و تصمیمات و... بوجود آورد، بعد ما می گیم ای داد بیداد چرا اینطوری شد، چرا این سلول سرطانی شد، چرا ، چرا ، چرا؟

 

پس دلایل زیادی داریم که چرا باید کنترل ذهن داشته باشیم؟ مثلا حاضر بودن ، یعنی آگاه بودن ازاینجا واکنون ، این یکی از مواردی است که برای برقراری ارتباط  با کل لازم است وبرای ادراکات و دریافت های باطنی لازم است ، مثلا طبق قانون بازتاب ، ما اشتیاقی داریم و به تبع این اشتیاق از بالا به ما پاسخ داده می شود، ولی این پاسخ و ارتباط کجا و کی به ما اصابت می کند ، نمیدانیم ، پس همه جا و هر زمان باید حاضر باشیم و دچار غیبت یا غفلت نباشیم .

 

یک لحظه غافل ازآن شاه نباشید               شاید که نگاهی کند آگاه نباشید

یا اینکه

 

صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق

 

یعنی مزد اشتیاق ما را حواله می کنن ، میاد دم در، حالا هر چی زنگ می زنن کسی نیست جواب بده ، کسی نیست در را باز کنه ، و طرف خونه نیست ، رفته خونه فلانی یا رفته به ده سال قبل یا تو فکر آینده است یا نگران چیزی است و یا خلاصه حاضر نیست و حواله برگشت می خوره .

 

یکی از دلایلی که ما با کل با جهان بالا ارتباط نمی تونیم برقرار کنیم هر چند اشتیاق داشته باشیم ، اینه که ما حاضر نیستیم ، ما غایبیم و در واقع حاضر غایب هستیم . بعد طرف میگه من این همه مراقبه کردم و تمرین کردم و نماز خوندم وعبادت کردم پس چرا ارتباط من برقرار نیست چرا الهامات و ادراکات ودریافتی ندارم ؟ چون طرف هیچوقت اینجا نیست ، همیشه غایبه ، حتی وقتی داره مراقبه میکنه یا عبادت میکنه ، اینجا واکنون نیست ، یعنی هر جایی ممکن است باشد غیر ازاینجا واکنون ، سرکار که هستی سرکار نیستی ، توکلاس که هستی تو کلاس نیستی و خلاصه حواله هامون همه برگشت می خوره وسوخت میشه .

 

خوب حالا می خواهیم بریم تو ارتباط کنترل ذهن وحفاظ گذاری کنیم

 

حفاظ چون میدانیم که به هر شکلی یک قدم به طرف شبکه مثبت برداریم ، شبکه منفی بیکار نمی نشیند وممکن است حملاتی صورت گیرد وحملات هم بیرونی نیستند و کسی با سر نیزه به ما حمله نمی کند بلکه حملات درونی هستند واین مسئله نباید باعث شود که فکر کنیم هر اتفاقی حمله است وتا مثلا ماشین ما پنچر شد یا زمین خوردیم یا ازاین قبیل فورا فکر کنیم حمله شبکه منفی است ، خیر ، ما روی زمین زندگی می کنیم واین مشکلات زندگی زمینی برای همه هست ونباید هر موردی را به شبکه منفی بچسبانیم ، و هر موردی هم در زندگی پیش می آید ما نظر هستیم ، ولی ذهن خودمان را درگیر نمی کنیم یعنی

 

ما که خندان میرویم                  هر چه پیش آید خوش آید

 

ارتباط کنترل ذهن را برقرار می کنیم و اینجا حفاظ مربوطه تفویض می شود و تا ما چشم ها رو ببندیم ، ارباب میاد ، میاد که ما رو ببره اینو واونور، شهر بازی ، ولی ما میگیم برو بیرون ، البته نه اینکه چیزی بگیم ، بلکه نظر ما این است ، حالا ممکن است کسی یک واژه را مثل علامت ، برای خود قرارداد کند مثلا بگوید "کنترل" یا بگوید "خاموش" یا هر چیز دیگر ولی در دنیای عرفان چیزی جز نظر نداریم و ما همانطور که بعضی وقت ها بدون هیچ کلامی فقط با یک حرکت سر یا چشم یا یک نگاه منظور خود را به کسی میرسانیم ، اینجا هم نظر می کنیم و چیز دیگری نیازی نیست و ما می خواهیم اعلام کنیم و با قاطعیت اعلام کنیم که می خواهیم مستقل باشیم و می خواهیم ذهن برود بیرون .

 

حالا ممکن است ذهن برود بیرون ولی لحظاتی بعد دوباره سرو کله اش پیدا شود ، وما دوباره می خواهیم برود بیرون و باز هم پس از لحظاتی دوباره می آید و ما با آرامش و آگاهی اینقدر اینکار رو می کنیم تا بالاخره روی ذهن کم شود و واقعا برود بیرون ، حالا ممکن است بره بیرون ولی از پشت پنجره خودش رو نشان بده یا بعدش از دورتر خودش رو نشان بده ولی دیگه کار تمومه و اگر حتی یکبار نظر ما یا کلام ما اثر کرد یعنی ما اوضاع را در دست داریم ، پس ارتباط را برقرار کنید.

 

دوستانی که از دستور آنها اطاعت شد ؟ یا آنهایی که ذهن دیگر نیامد و اتوماتیک شد ؟ دستشون رو بالا کنن ، چه کسانی 90% یا حداکثر زمان خاموش بود؟ چه کسانی 50% ، چه کسانی 25% یا کمتر خاموش بودند؟ و این خود یک رکورد است مثلا اگر کسی بگوید من یک دقیقه خاموش کردم همه میگن خوب چند سال مراقبه کردی ؟

به چند سوال پاسخ بدهیم و بعد ارتباط بعدی را برقرار کنیم .

 

س- من خوابم برد وخوابم که برد ، خواب دیدم .

ج- خیلی وقت ها ، به واسطه کنترل ذهن و خاموشی ذهن ، چون آرامش بسیار عمیقی ایجاد می شود و بدن و ذهن به آن عادت ندارند ، افراد به خواب میروند . معمولا این خواب بسیار عمیق است و انرژی و استراحت خوبی ایجاد می کند، همانطور که شما در این لحظات کوتاه به خواب رفتید وحتی خواب دیدید یعنی شاید در عرض ثانیه ای به سطوح عمیق خواب برسید وبدن و فکر شما استراحت عمیق بگیرد ، بخصوص که شما خواب دیده اید وخواب دیدن در حالت REM(Rapid Eye Movement) یا عمیق ترین مرحله خوابیدن اتفاق می افتد که معمولا شب ها که می خوابیم ، نزدیکی های صبح در وضعیت REM قرار می گیریم .

 

برای برقراری ارتباط طبق معمول که چشمها را می بندیم ارباب میاد ما چکار می کنیم ؟ ما اعمال اراده می کنیم یک کسی ممکنه یک نظر بکنه اصلش نظر است می توانیم بگیم خاموش کنترل یا هرجوری که راحت بودیم و اعمال اراده می کنیم ببینیم این ارباب از حرف ما حساب میبره یا نه ممکنه بره ولی دوباره از یک جا دیگه بیاد تو یک عده که همین الان اتوماتیک میشه .

منظور از حفاظ طبق قانونی که هست به سمت شبکه مثبت نیم به ما حمله می کنند یعنی درونی مار ابهم می ریزند یا شبکه مثبت می کشد یا منفی این من می خواهد به دروم رخنه کند واز طریق درونی ما را افسرده ، ناامید ، مضطرب و مغشوش کند هرحلقه ای را می خواهیم واردش بشیم حفاظ آن را هم اعمال می کنیم و مسائل و مشکلات حمله ها را کاهش میده .

در این ارتباط رئیس میاد و شما هر جور میخواهید اعمال اراده کنید باید از دستور شما تبعیت بشه و بعد از آن دیگه خاموش.

دوستانی که بطور نسبی خاموش بود کسانیکه که اتوماتیک خاموش بود کسانیکه 50-50 بود یعنی هی اون میکشه هی شما میکشی کسانیکه زیر متوسط بوده 25% بود واون طرفی بود مدتی که در کلاس خاموش است یک رکورد است .

ممکنه کنترل ذهن نداشته باشیم ولی شاهد و تسلیم باشیم ولی کنترل ذهن داشته باشیم ولی بی طرف و شاهد نباشد.

خاموش یعنی چه ؟ آیا همیشه ذهنمان باید روشن باشه؟ خیر خیلی از مواقع باید استراحت کنه خیلی از مواقع باید بیاد تو مدار کارش را انجام بده و بعد از مدار خارج بشه تشتت ذهنی از ترم 1 الگوی خواب عوض میشه الگوی خواب قابل دسترسی نیست .

س خاموش و روشن منظور تخلیه ذهن است ؟

س مدت این خا موش و روشن نامحدود است یانه ؟ مدت محدود و نامحدود نداره

ما محتویات ذهنمان را می خواهیم بعضی ها در جاهای دیگه میگن ذهن را بریز بیرون پاک کردن ذهن ،فراموش کردن  هیچی نه پاک میشه نه فراموش میشه اما زمانیکه لازم به فعالیت نبوده در استراحت است  مثلا در یک سالن انتظار هستیم  می توانیم به تفکر بپردازیم ولی یک موقع هیچ کاری نداریم میگیم خاموش.

قبل از خواب هر شب یک خاموشی کیفیت خوبی می تواند بشه .

سوال- نتوانستم یک لحظه به هیچی فکر نکنم ؟ قرار بود پایه را بگیریم بر صفر ما تمرین و ممارست نداریم ما در حلقه که باشیم از تسهیلات اون حلقه بهره مند بشیم از موارد مجاز استفاده کردید در منزل 20 دقیقه تست کنید ابتدا به ساکن غلبه برعادت ها هم هست مثلا ده دقیقه خاموش است بعد احساس می کنید حوصله تو نداره سرمیره .

س ماهیت ذهن را تعریف کنید و از قبل با ما آمده ؟

ذهن برای خودش بخش مستقلی است که الان با این وجود داره کار میکنه ولی بعد کالبد ذهنی است و بعد از داخل آن یک چیز دیگه ای بره به زندگی بعد یعنی وجود ما مثل پیاز است این پیاز اسمش آدم است .

 

این حلقه یعنی کنترل ذهن، وقت خاصی ندارد بلکه باید جزء لاینفک زندگی ما شود ، واز این لحظه به بعد حتی سر کلاس یا در خانه یا خیابان یا محل کار یا هر جای دیگر ودر هر زمان می خواهیم کنترل ذهن داشته باشیم ولی یک زمان هایی می نشینیم به قصد کنتل ذهن کامل و خاموشی کامل.

 

س- در ترم دو حلقه اسکن دوگانگی واکنش هایی را به دنبال داشت ، آیا این حلقه هم همینطور است ؟

ج- آیا عدم کنترل ذهن روی بدن و وضعیت بیماری تاثیر داشته یا نه ؟ تاثیر داشته و وقتی تشتت ذهن داریم ، مدیریت بدن و مدیریت سلول و... درست عمل نمی کنند وما یک سری بیماری هایمان ، به دلیل تشتت ذهنی است و بیماری هایی مثل سرطان خون معمولا به دلیل فشارهای ذهنی است مثل شکست عاطفی یا شکست مالی که منجر به پریشانی شدید ذهن فرد شده وما هم در این دوره مورد اسکن قرار می گیریم ، اسکنی در رابطه با مشکلات ذهن و نابسامانی ذهن و یا مشکلاتی وبیماریهایی که به دلیل نا بسامانی ذهن ایجاد شده اند.

در این اسکن هم ، پرونده هایمان را بیرون می کشند ، اسکن می شود یعنی مسائل خودشان را نشان میدهند و مثلا بعضی ها هر وقت دچار مشکل ذهنی و فشار ذهنی می شوند، سردرد می گیرند یا حالت های دیگری که در هر فرد متفاوت است ، حالا در این اسکن به ما نشان میدهند که چه مشکلاتی داریم و آیا واقعا می خواهیم که تغییر ایجاد شود یا نه ؟ برای خودمان و فقط خودمان وخودمان است.

 

پس اگر اسکن شد و چیزهایی و حالت هایی پیش آمد و رو آمد و بیرون ریخت ، آن را می پذیریم و درس آن را می گیریم و مجادله نمی کنیم و نمی گوییم من که این حالت ها رو ندارم یا نداشتم یا اینکه من نیستم چون هر چقدرمجادله کنیم نتیجه ای نمی گیریم و فقط کار خودمان را سخت تر می کنیم و باید بپذیریم تا آن را از ما بگیرند. اگر هر بیرون ریزی داشتیم ، در واقع دارند به ما می گویند ، ای انسان ببین با خودت چه کردی ، واینها همه درس است وبد نیست .

 

س- مواردی و صحنه هایی ازیک سال ونیمه گی و دوسالگی ، جلوی چشم من آمده که هرگز فکر نمی کردم به یادم بیاید ووقتی با خاله ام هماهنگ کردم در رابطه با خانه مادر بزرگم و خود مادربزرگم ،دیدم تمام چیزهایی که دیده ام درست بوده است ، چرا؟ و چه ارتباطی به این ارتباطات دارد؟

ج- خیلی وقت ها روانکاوی می شویم وصحنه هایی از گذشته که در آنجا گره هایی نهفته است را دوباره بازخوانی می کنند وچیزهایی به ما نشان میدهند و گره گشایی هایی می کنند و بدون اینکه کسی با ما صحبتی کند ، گره های دوران طفولیت و ناخودآگاهی و ... حل وفصل می شود واین کا ر روانکاوی است.

چون یک روانکاو ، گذشته روانی ما را می کاود ونمی گوید از خوشی بگو ، می گوید از مشکلات بگو و در این مشکلات گره هایی وجود دارد که باید گشوده شود.

 

س- فرق آدم وانسان چیست ؟

ج- آدم آن موجودی است که حلقه را دور میزند و موجود کلی است و در یک مرحله از مسیر خود در غالب انسان ، ظهور می یابد و در مرحله بعد به شکل کالبد ذهنی و ... و انسان موجودی است که هم انس و هم نسیان دارد یعنی موجودی که خیلی زود عادت می کند و وابسته می شود  یعنی انس می گیرد وهم موجودی که نسیان دارد و زود فراموش می کند ،انسان مثل سلول است وآدم مثل بدن ، آدم کل است و انسان جزء ، انسان ها فکر می کنند که جدا از هم و مستقل هستند مثل سلول ها ولی آدم یک تن واحده دارد و میداند که سلول هایش از هم جدا نیستند و تجربه همه انسان ها می شود تجربه آدم .

 

س- این موارد را از کجا آورده اید ؟ و از کجا خوانده اید؟

ج- تمام این آموزش ها بر اساس اشراق و شهود و رویت های باطنی است و از کتابی یا کسی گرفته نشده است و ما در تلاشیم تا افراد به جایی برسند که خودشان رویت داشته باشند ، چون ادراکات باطنی و شهود واشراق غیر قابل بیان وتوضیح است و ما می خواهیم به جایی برسیم که افراد به تنهایی پرواز کنند و ما در این دوره ها اصول پرواز انفرادی را آموزش میدهیم و بعد از ده دوازده دوره به فرد می گوییم اصول و قوانین را به تو گفتیم و حالا مربی پیاده می شود و می گوید خودت پرواز کن Solo flying یا کلاس بی کلاسی، و اکنون در چهار گوشه دنیا از بچه های دوره های قبل هستند که Solo شده اند و خودشان دریافت ها و رویت هایی دارند که هدف ماست .

 

پرواز را بخاطر داشته باش           که پرنده مردنی است

 

 

 

ساعت دوم

 

موارد مجاز را باهم شناسایی کنیم

- برنامه ریزی و تصمیم گیری -  یعنی امروز از خواب بلند می شیم و برای روزمان برنامه ریزی می کنیم و هر روز بارها وبارها برای موارد مختلف تصمیم گیری می کنیم ، کجا بریم ، از کدوم راه بریم ، نهار چی درست کنیم ، شام چی درست کنیم ، چی بپوشیم و چی کم داریم ، چی بخریم ، واز این قبیل ، صدها کار و مورد هست که هر روز باید راجع به آنها تصمیم بگیریم ، پس ذهن باید روشن باشد و کار کند. برای یک سال آینده ، 50 سال آینده برنامه مون چیه ؟

 

-         تفکروتعقل ، تجزیه وتحلیل ( مسائل سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی ، هنری ، فرهنگی علمی ، فنی ، عرفانی)

س- این تجزیه و تحلیل فکر ما باعث می شود که شلوغ است ، پس این خاموشی برای چیه ؟

ج- این تجزیه و تحلیل هدفمند است ، نه اون تجزیه و تحلیل هایی که دست ما نیست و یکدفعه ما میریم یک جای دیگه مثلا یکی تجزیه و تحلیل اقتصادی میده ، یکی تجزیه و تحلیل سیاسی ، اجتماعی میده ، هدفمند است و آخرش ما به یک نتیجه می رسیم ، اون یکی شما می بینید یکدفعه ارباب می برتتون به یک جایی که به دردتون نمی خوره و اصلا شما نمی خواستید وارد اون بشوید.

-    مرور خاطرات بطور هدفمند مثلا ما کیف مان را جایی جا گذاشتیم یا گم کردیم و حالا مرور می کنیم ببینیم دیروز کجا رفتیم ؟ پس ما خودمان می خواهیم خاطرات را مرور کنیم و خودمان اختیار می کنیم و این عمل هدفمند است و از فعالیت های مجاز ذهن است و اینطور نیست که بی اختیار خودمان، ذهن ما را به خاطرات گذشته ببرد، در کل کاری که خودمان اختیار می کنیم و در آن نقش داریم مجاز است ولی اگر ارباب دارد بدون اختیار ما ، ما را با خود به آن جا می برد غیر مجاز است. مرور خاطرات یعنی توسط شما با کنترل ، چیزی را که می خواهید .

 

 

این حلقه مدام با ما هست ومدام با آن سروکار داریم ولی لازم است بعضی مواقع در حلقه بنشینیم و خاموشی کامل اعلام کنیم و ببینیم چند امتیاز می گیریم و خود را بسنجیم ولی در تمام لحظات ازاکنون در حوزه مجاز فعال و در حوزه غیر مجاز خاموش خواهد بود یعنی ما می خواهیم که اینطور باشد.

 

- دریافت آگاهی دریافت آگاهی موردی است که همیشه مجاز است وهر وقت آگاهی آمد ، آن را نمی خواهیم قطع کنیم و فرق آن با ذهنیت این است که در وضعیت پرسه زدن بیهوده ذهنی نیستیم و آگاهی چیزی است که از آن اصلا اطلاعی نداریم و محصول ذهن ما نیست وتو کتابی وجود ندارد و یا شاید درکتابی هست ولی فرد اصلا با آن آشنایی نداشته است ودارند برای او می خوانند مثلا آیه ای از قرآن می آید و فرد میرود آن آیه را می خواند و نشانه هایی برای خود دریافت می کند. دریافت آگاهی در خواب ، بیداری ، شنیداری به هر صورتی که میخواهد باشه در هر حالتی که می خواهیم باشیم خاموش هم هست آگاهی میاد ، آگاهی است تخیل و رویا و ساخته دست ما نیست باید هدفمند باشد ومی توانیم تحت عنوان آگاهی آن را مورد بررسی قرار بدهیم

 

دریافت های از شبکه مثبت مربوط به رازآفرینش و اینکه از کجا آمده ایم و چرا آمده ایم و به کجا میرویم و از اینگونه موارد است و اصلا کاری به اینکه چی بخریم ، با کی ازدواج کنیم یا اینکه در فکر دیگران چه میگذرد یا برای زندگی دیگران پیشگویی و فال گیری کنیم ندارد چون اینگونه موارد معمولا مربوط به شبکه منفی است که منجر به نقض عدالت و رحمانیت و ستارالعیوب بودن و اختیار انسان است.

 

دریافت آگاهی بصورت دیداری یا شنیداری هست ، بصورت آگاه شدن از مطالبی هست ، بصورت ادراکات هست ، بصورت اینکه مثلا اطلاعات کتاب های بسیاری وحجم بسیاری از اطلاعات در کسری از ثانیه به ما منتقل شود هست و ...

 

 طراحی در مورد طراحی منظور اینه که اکثر دوستان با کار طراحی سرو کار دارند حداقل این قضیه طراحی یک سفره است ، مهمانی داریم این سفره را چطوری بچینیم ، تغییر دکوراسیون خونه یا طراحی یک ساختمان ، یک کارخانه ، ماشین آلات . هدف این قضیه بکارگیری امکانات ذهنی است ، امکانات ذهنی که ما داریم بسیار وسیع است ویکی از چیزهایی که کاربرد خوبی دارد اینه که ما می توانیم طراحی هامونو قبل از اینکه روی کاغذ بیاریم و عمل کنیم در ذهنمان اجرا کنیم و بعد اونو روی کاغذ بیاریم و وارد مراحل اجرائیش بشیم ، یعنی قبل از اینکه بخواهیم روی کاغذ بیاریم می توانیم کم وکیف اون طرح را توی ذهنمان اجرا کینم بعد روی کاغذ میاریم بعد دوباره اجرا می کنیم و این قابلیت را ما داریم که توش چرخش کنیم مثلا ساختمان بسازیم و توی اون ساختمان حرکت کنیم ، نقایص و اشکالاتش را ببینیم و همه مسائلش و مراحلش را زیر نظر بگیریم که این یک خوبی دارد که اگر بتونیم اینکارو بکنیم خیلی چیزها که ممکن است توی نقشه از قلم بیفته تو ذهن دیده میشه و اونجا جزئیات می تونه کاملا دیده بشه ، بعضی از مسائل مثل یک داستان ، یک سناریو که نیاز به یک نکته سنجی هایی دارد باز هم تو این مسئله بهتر دیده میشه .

اگر کم و کیف ماجرا برای دوستان روشن است و میدونیم چیکار می خواهیم بکنیم می تونیم یک تست بکنیم .

حالا چشممان را ببندیم و هر کسی به موضوع مورد علاقه خودش طراحی کنه .

برقراری ارتباط طراحی

 وقتی میگیم طراحی ،اگر یک چیزی وجود داشته باشه میشه تصور ، وقتی می گیم طراحی یعنی نیست و حالا ما می خواهیم طارحی کنیم ، این سفره اگر وجود داشته باشد یعنی شما می خواهید تصورش کنید اما وقتی وجود ندارد می خواهید طراحی کنید ا ین فرق بین تصور و طراحی است ، دوستان می توانند از وقت های پپرت استفاده کنید وطراحی کنید و ازاین قابلیت استفاده کنید ، قابلیت بسیار بالایی است .

 

تخیل    - هدفمند       - خلاق

                           - آرزو ( اصل عدم تقابل )

     

          - واهی

 

تصویر سازی در موارد مجاز است که طراحی داریم هرچیزی یا مطلبی یا داستان بحث اینه که ما قادر می شیم انرژی ذهنیمان را کنترل کنیم که روی سلامتی و ساخت وساز ذهن تاثیر دارد.

 

در مورد بینش توضیحی بدم که بحث بسیار مهمی است ( باکس ها )

 

وقایع و حوادث بیرونی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حوادث و وقایع بیرونی از سنسورهای مغز عبورمی کنند ، سنسورهای مغز حواس پنجگانه ماست بنابراین گیرنده های مغزهستند ، چشممان می بیند، گوشمان می شنود والا آخر ، بعد از اون ازاین فیلترعبور می کند بعد از اینکه از این فیلتر عبور کرد ما واکنش ذهن ،  واکنش روان ، واکنش مغز ، ترجمه به زبان جسم و بعد از این واکنش جسم را داریم ، مثال بزنیم الان از بیرون یک صدای انفجار مهیب بیاد گیرند ه های مغز می گیرند و میاد از یک فیلتری عبور می کند که برای تک تک ما شدت و ضعف این مسئله را ، فاجعه آمیز بودنش را ، خوشحال کننده بودنش را ، اسف انگیز بودنش را ، اصولا این چه معنایی برای ما داشته ، این فیلتر برای ما تغیین می کند ، حالا هر حادثه ای می خواهد باشه مرگ باشه صدای انفجار باشه یا هر مطلب دیگری . آیا اگر صدای انفجاری بیاد همه ما به یک نسبت  می ترسیم ؟ بنابراین همه ما به یک نسبت واکنش نشان نمیدیم و واکنش های متعددی خواهیم داشت ،َ حادثه که یکسان است ولی چرا واکنش های ما متفاوت است ؟ اینجا یعنی در فیلتر بینش شدت و ضعف یک حادثه تعیین میشه ، هر گونه بر آوردی مثلا می گیم حادثه اسف انگیز یا خوشایند اینجا تعیین میشه و از اینجا به بعد است که واکنش ذهن یعنی درک ما چیه از اون موضوع و بعد واکنش روان است که روان ما میگه که خوشحال باش یا بد حال باش بعد از اون واکنش مغز را داریم و به دنبال آن ترجمه به زبان جسم یعنی چقدر اینجا شدت ترس را تعیین کرد اینجا شدت ترشح آدرنالین را میده ، عاملی که اینجا تعیین می کند چه هورمونی ترشح بشه ، فیلتر بینشی است که تعیین می کند که چه پیام شیمیایی داشته باشیم ، اگر یکبار صدای انفجار بیاد عکس العمل نشان میدیم و دوباره فردا صدای انفجار بیاد دیگه زیاد نمی ترسیم و دوباره و دوباره و دیگه عکس العملی نداریم .

این فیلتر تغیین می کند ساخت و ساز پیام ها ، قابلیت ، کیفیت و نوع پیام ها را و ممکن است بر عکس باشه انفجار اول یک مقدار ترسیدیم وانفجار بعدی ترسمان بره بالاتر و بالاتر ، مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید   می ترسد . الزاما ممکن است نیاد پایین مثلا داریم می ریم یک نفر با یک ماسک و حشتناکی جلومون ظاهر میشه به تعداد افراد واکنش داریم یک کسی میزنه زیر خنده یک کسی غش می کنه ، حالا اگر دوباره و سه باره تکرار بشه می گیم برو کنار خودتو لوس نکن ، ممکن است هیچ نوع واکنشی نداشته باشیم ولی بار اول ممکن بود سکته بکنیم .

یکسری حوادث و وقایع اتفاق می افته ونتیجه نهایی اون میشه افسردگی ، آیا اگر اون واقعه و حادثه برای همه رخ بده ، همه افسرده می شوند ؟ خیر ، پس دوباره چی تعیین می کند ما افسرده بشیم یا نشیم ؟ این فیلتر بینش که یک عیک است که از اپشت این عینک همه حوادث و وقایع را نگاه می کنیم ،وقتی افسرده شدیم تعادل شیمیایی بهم می خوره و یک چیزهای جدیدی ایجاد میشه مثلا دوپامین تغییر می کند ، تولید دوپامین آغاز میشه ، در اینجا مسئله تقصیر مغز است یا این فیلتر؟ مغز هیچ تقصیری نداره و صرفا یک رابط است کارش ترجمه به زبان جسم است ، در دنیای داروسازی میگن دوپامین داریم باید خنثی کنیم ، این دوپامین تولید می کند و اونها خنثی می کنند و همینطوری این کار ادامه پیدا می کنه ، لذا داروی ضد افسردگی می دهند ، ضد یعنی اینکه اون تولید کنه و ما خنثی کنیم و این مسئله ادامه پیدا می کنه اما اگر ما قبل از اینکه به مغز دستور صادر بشه بتونیم در این باکس ها تغییر ایجاد کنیم اصلا دستور ملغی است و اصلا دستور به مغز نمی رسد مثلا شما ها تا حالا چند نفر درمان افسردگی داشتند ؟ آیا شما از چیزی استفاده کردین ؟ روی دیگران کار کردید یا نه ؟ دارویی مصرف نکردید ؟ اتفاقیکه اینجا می افته ، ما در این باکس ها تونستیم به شکلی نامرئی و نا دیدنی دست ببریم و تغییر و اصلاح برنامه داشته باشیم و از اینجا به بعد ما تولیدات شیمیایی را تحت کنترل داشته باشیم ، بحثی که در فرادرمانی داشتیم اینه که تو این باکس ها دست بردیم ، اما دراین دوره موضوعی که خیلی اهمیت داره و بحث فیلتری که الان مشخص میشه اسمش فیلتر بینشی عبور می کند مورد بررسی قرار میدیم تا باز هم یکی از علل از عوامل بیماری را مورد شناسایی قرار بدیم ، پس همین الان فعلا بصورت خیلی کلی آیا قبول کردیم که بحث مثل افسردگی ، اضطراب ، نگرانی ، این فیلتر تعیین کننده هست ؟ پس این هم یک دلیل اینکه خدا با ما تداخلی با کار بیماریمان ندارد ، اگر بتوانیم این را تعریف کنیم می توانیم ایمنی بیشتری در مقابل بیماری داشته باشیم ، اگر نتوانیم تعریف درستی ازش بکنیم در معرض مشکلات عدیده هم قرار می گیریم که این را می خواهیم در این دوره مورد بررسی قرار بدیم که ببینیم این فیلتر بینشی چگونه می تواند باعث بیماری ما بشه .

ترجمه به زبان جسم در ا نتها مثلا یک اتفاقی می افته ، اینجا به دنبال اون روی جسم پیاده میشه در نهایت ، مثال می گیم رنگمان پریده ، عرق سردی روی پیشانیمون نشست یا سرخ شدم ، از این جور چیزها مثلا از خجالت سرخ شدم ، آیا همه در مقابل یک پدیده مشخص مثل خجالت همه سرخ میشن ؟ خیر ، این فیلتر تعیین می کند و بعد در انتها سرخی گونه ما یا رنگ پریدگی یا علائم افسردگی ، عرق سرد یا آویزان شدن لب ولوچه نهایتا اینجا ظاهر میشه فورا ،اینها پیام شیمیایی می خواهد لب ولوچه که بیخودی آویزان نمیشه باید پیام بگیره ، مثلا وحشت به خود بگیرد یا یک حالت دیگه به خود بگیرد ، اینها در واقع یک مجموعه پیام می خواهند که همزمان دست و صورت و چهره باهم دیگه یک حرکت مشخص را داشته باشه .

مغز مترجم است البته به تعبیر ما و تا روان ، ذهن دستور براش صادر نکنند اون هم واکنشی نداره یعنی اینطوری نیست که خودش تصمیم بگیره ما رنگ چهره مون سرخ بشه یا رنگمان بپره یا مثلا شروع کنیم به لرزیدن یا موهای بدنمان سیخ بشه ، بلکه باید دستورها از جای دیگه صادر بشه ، این بینش برای ما خیلی مهم است و ما در واقع کل مسائلمان را می تونیم با همین بینش ساده جواب بدیم ، می توانیم نشان بدیم چکار می کنیم.

 

س- واکنش روان و ذهن برای همه یکسان است ؟

ج- خیر ، چرا متفاوت است ؟ اونها مثل نرم افزار عمل کرده ، چگونه من برنامه ریزیش کردم ، من و شما و هر کدام از ما چطور اینو برنامه ریزی کردیم و داره به ما پاسخ میده مثلا یک شکست مالی ، شما هیچ طوریت نمیشه و تکون نمی خوری ولی من دچار هزار ویک مشکل می شوم ، شما برنامه ریزی کردی اما من برنامه ریزی نکردم .

 

 

ارتباط کنترل ذهن با چشم بسته بگیرید

 

خوب چه کسانی در سطح بالای 90% کنترل داشتند؟ درسطح متوسط؟ زیر متوسط؟ اتوماتبک چند نفر داشتیم ؟

 

پس بطور کل اگر کاری از کارهای مجاز را با ذهن نداریم ذهن خاموش است و اگر کاری داریم روشن است ولزومی ندارد ذهن دائم روشن باشد واین وضعیت باید اتوماتیک شود، و این ارتباط ساعت یا زمان ندارد ، بلکه هر وقت توانستیم برای کار مستقیم ، خاموش کامل اعلام می کنیم و وقتی ذهن کاملا خاموش است ما فقط هستیم و به همه چیز آگاهیم ولی پرت انرژی ذهنی نداریم ودر ابتدا که عادت نداریم آگاهیم که خاموش است یا نیست ولی وقتی اتوماتیک شد و جزء وجودی ما شد دیگر اصلا به آن فکر نمی کنیم ، خودش به موقع روشن وبه موقع خاموش خواهد بود .

حالا یک ارتباط کنترل ذهن با چشم باز با یک تصویر داریم

س- اگر دچار خیال پردازی شویم ایرادی دارد؟

ج- خیال پردازی کار یکی از "من"ها می باشد و می گوید ناراحت نباش مثلا مادر دوم و می گوید بیا من تو رو ببرم به جاهایی که بهت خوش بگذره وبه خواسته هایت برسی ولی وقتی ما می خواهیم خاموش باشد یعنی کاملا خاموش ، ولی خیال پردازی اگر هدفمند وبه اراده ما باشد، خوب ودرست است مثلا یک نمایشنامه یا یک داستان نویس آگاهانه و هدفمند ، خیال پردازی می کند و از این بخش از ذهن استفاده می کند ولی نه اینکه بدون اختیار وکنترل ما آن ما را به هر کجا که می خواهد ببرد.

 

حالا ارتباط با چشم باز را می گیریم و به شکل نگاه می کنیم ، چون بیشتر استفاده ما در بیداری است واگر در تصویر تغییری یا حرکتی ایجاد شد ، یا نیرویی به طرف ما آمد یا بعد پیدا کرد یا هر چه ، ما فقط شاهد وناظرو بی طرف هستیم ودچار تعبیر وتفسیر و گفتگوی ذهنی نمی شویم .

اولا از اون طرف چی اعمال میشه ؟ بابت شارژ شعوری در ترم 7 ، نیرویی که به ما وارد میاد آشنا می شیم

دوم آیا این خطوط ثابت است ؟

سوم آیا ابعاد دیگه ای اینجا هست ؟

در حین این که کنترل ذهن هست این مسائل را دنبال می کنیم ، اینجا ممکن است یک بازی هایی ببینید که ذهن شما یکدفعه بره اون طرف ، شما هر چه دیدید مسئله ای نیست ، اینجا باشید ، حضور مستمری در اینجا داشته باشید.

س- ما وقتی خاموشیم چطوری اینها را داشته باشیم ؟

ج- ما یا خاموشیم کاری نداریم یا روشن هستیم ، مثلا برنامه ریزی می کنیم .

بحث نگاه کردن با بحث تمرکز دو موضوع جداست .

 

خوب چه کسانی کنترل بالا ی 90% داشتند؟ چه کسانی متوسط ؟ چه کسانی زیر متوسط؟

دوستانی که جریاناتی متوجه می شدند ( مربوط به دوره 7 است ) ، تغییراتی می دیدند

 

ما ابعاد زیادی داریم اگر اون ابعاد ظاهر بشه هیچ چیزی ثابت نیست ، ما درابعاد و فضا وزمانی که می شناسیم اینجا چیز ثابتی داریم اگر ابعاد دیگه بیاد وسط هیچ چیزی ثابت نیست .

چند نفر آگاهی هایی براشون آمد ، پیام مشخصی؟ اینجا هر چی بشه خودش باید ایجاد بشه نه اینکه شما تصویری از این اشکال بسازید.

همه این مسائل درس است به جز آگاهی ، آگاهی یکدفعه میاد مثل شعریا...

 

س- آیا ذهن باید کلا حذف یا قطع شود؟

ج- خیر ، چون کلا انسان قادر به قطع کردن ذهن نیست ، حتی وقتی کنترل ذهن داریم ، ذهن حضور دارد و بر محیط و پیرامون وزمان آگاه است واز بیرون ورودی هایی دارد ، فقط بدون اختیار ما شروع به پرسه زدن و تلف کردن انرژی نمی کند ، تا وقتی که ما با اختیار و اراده و بطور هدفمند از آن استفاده کنیم .

 

یکی از بزرگترین محاسن کنترل ذهن ذخیره کردن انرژی است ویکی دیگر از بزرگترین محاسن کنترل ذهن این است که در هستی شاید خبرهایی باشد که ما در ازدحام ذهنی نمی توانیم از آن رموز آگاهی یابیم و آگاهی بطور معمول می آید و ما در معرض آن هستیم ولی به دلیل پرسه ذهنی وحضور نداشتن و ازدحام ذهنی ما چیزی دریافت نمی کنیم .

 

مثلا صدای کولر یا صدای افراد ، بقیه صداها را پوشش داده و اگر آنها را قطع کنیم ، می بینم صداهای دیگری مثل چک چک آب یا آواز پرنده ای به گوش میرسد که قبلا نمی شنیدیم وما در واقع در یک ازدحام و یک هیاهو برای هیچ غرق هستیم و فکر می کنیم خیلی کارهای مهمی انجام میدهیم ولی فقط هیاهو ، هیاهو ، هیاهو است در پی هیچ ، هیچ دستاوردی ندارد.

 

و از طرفی وقتی بی دلیل و بدون کنترل ذهن روشن نباشد ، علاوه بر موارد قبل ، یک سری کارها را هم نکرده ایم مثلا غیبت نکرده ایم ، قضاوت نکرده ایم ، اشکالاتی که به زندگی خود وارد می کردیم و نارضایتی ایجاد میکردیم دیگر نمی کنیم  و ...

و از طرف دیگر مدیر بدن که فرصت استراحت ندارد ، به استراحت می پردازد و جون می گیرد، جون الان اصلا جون نداره ، در چنین حالتی چطور انتظار دریافت آگاهی می توانیم داشته باشیم ؟

 

س- شکل روی تخته حرکت کرد و تغییر کرد.

ج- وقتی ذهن خاموش باشد جنبه ها و وجوه دیگری دیده می شود ، مثلا نوشته ها و خط ها و فرم ها و مشکل ها ممکن است جاندار باشند ودر حرکت وتغییر ودارای ابعاد دیگر یا ممکن است دیوار راه بیفته بره عقب تر یا هر چیز دیگر ولی انسان امروز که حتی یک ثانیه نمی تواند ذهن خود را خاموش کند ، کی می خواهد مجالی بیابد که وجوه دیگر هستی را رویت کند؟

 

در مراقبه های طولانی ، هدف این است که در لحظاتی به ورای ذهن حرکت کنند و رویت و دریافت داشته باشند که ممکن است سال ها طول بکشد یا هرگز اتفاق نیفتد.

وقتی که کنترل ذهن آغاز می شود وذهن بی دلیل شروع به منفی بافی یا قضاوت یا غیبت نمی کند، وتغییر وضعیت ذهنی پیدا می کنیم ، خود به خود تشعشعات ذهنی و تشعشعات حضور ما تغییر می کند ودیگران هم خیلی زود متوجه می شوند که شما پای خوبی برای غیبت نیستید، و یا پای خوبی برای خیلی کارهای دیگر نیستید و خیلی ها اصلا شما را دعوت نمی کنند چون حرفی ندارند با شما بزنند یا خود بخود در برخورد با فضاها و افرادی قرار می گیرید که راجع به خودشناسی وعرفان صحبت پیش می آید .

مثلا در محل کارتان یا در یک میهمانی تشعشعات شما روی دیگران و دیگران روی شما تاثیر می گذارد و یا شما غالب می شوید یا آنها غالب وشما مغلوب می شوید و شما مثل آنها می شوید و این قانون است ، به همین دلیل ممکن است وقتی وارد جمعی شوید ، بواسطه حضور شما وضعیت آن جمع تغییر کند یا تمایلات ویژه ای در آنها ایجاد شود و صحبت هایی در زمینه ای خاص پیش آید مثل مسائل عرفانی یا خودشناسی به جای غیبت یا اینکه همش بگوییم خوب دیگه چه خبر؟

همانطور که از قدیم گفتن : کاه ، کاه را جذب میکنه ، کهربا ،کهربا  رو

 

س- چرا بعضی وقت ها به جایی میرویم فضا برایمان جالب نیست یا بعضی وقت ها کسی میاید به خانه ما و حالش بد میشود؟

ج- چون در خانه شما تشعشعات حضور و وجود شما غالب است و اگر آن فرد دارای تشعشعات ناهماهنگ با شما باشد ، اختلال تشعشعاتی پیش می آید و یکی باید غالب شود، و هر چقدرتشعشعات شما قوی تر شود ، خانه شما می شود میکده و هر کس به آنجا می آید، حال واحوالاتش تغییر می کند واگر در ابتدا هماهنگ نباشه پس از چندی درست می شود. و ممکن است فرد دارای موجودات غیرارگانیک حساسی باشد وتا وارد خانه شما       می شود ، آن موجودات تحت تاثیر تشعشعات خانه شما وشما ، عکس العمل هایی نشان دهند.

 

مثلا یک کازینو ، تشعشعات هیجان کاذب و قمار واسترس وحرص و ... دارد و یا یک بیمارستان یا دادسرا یا هر مکان دیگر تشعشعات غالب خودش را دارد و ممکن است مکانی حالت بی قراری وناآرامی دارد وخانه شما هم تحت تاثیر تشعشعات شما قرار می گیرد وافراد که به آنجا می آیند احساس آرامش می کنند و یا اول به هم   می ریزند ولی بعد با مکان ما هم فاز می شوند وآرام می شوند .

 

مثلا در یک خانه همه افسرده و قاطی و درب وداغان هستند ، اگر یک نفر با تشعشع مثبت و قوی وارد آنجا شود آنها را تحت تاثیر قرار میدهد و بعد از چندی وضعیت عوض می شود و یا بلعکس ، مثلا یک نفر افسرده می تواند روی بقیه تاثیر بگذارد وآنها را به سمت افسردگی بکشاند

                           افسرده دل افسرده کند انجمنی را

 

کلا بطور طبیعی ، به هر مکانی میرویم آن مکان از تشعشعات ما شارژ می شود که این مبحث مربوط به دوره 7 است ، حتی یک تابلو یا یک شیء یا یک مکان دارای شارژ تشعشعاتی است وتشعشعات خاص خود را دارد، مسجد ، دارایی ، داروخانه ، دادسرا و هر مکانی شارژ شعوری وتشعشعاتی خو را دارند ، مثلا کارکنان آزمایشگاه خود بسیار تحت تاثیر بیماری ها هستند ویا روان شناس ها خودشان خیلی تحت تاثیر تعشعشات بیماران روانی هستند، چون روی بیمار خود توجه خاص داره و حفاظ نداره و تحت تاثیر تشعشعات او قرار   می گیرد واین به معنای آلودگی تشعشعاتی است ، مثلا اغلب بیماران روانی مشکل آلودگی غیرارگانیک وتشعشعاتی دارند و وران شناسان در معرض خطر آلودگی تشعشعاتی هستند.

 

یا چیزی داریم به نام سندروم دانشجویی مثلا دانشجوی پزشکی آنقدر روی بیمارخود زوم کرده وتمرکز کرده و کنجکاو است که به سادگی ممکناست با او همفاز شود و حفاظ هم که ندارد و درد به او منتقل شود مثلا بیمارش ناراحتی کلیه دارد واو هم درد کلیه تجربه کند ، در صورتی که این کلامی یا تلقینی یا فکری نیست بلکه تشعشعاتی است.

 

س- دانشجویانی هستند که بدون بیمار فقط با خواندن کتاب در مورد یک بیماری ، آن بیماری تجربه و حس می شود در بدن دانشجو ، چرا؟

ج- اینجا مثل ماجرای یخ یا ذغال در کف دست و بحث هیپنوتیزم ، ذهن یا مدیر بدن باور می کند و می پذیرد ، چون دانشجو روی مطلب قویا زوم کرده و کافیاست آن وضیت از چند لایه بگذرد و به مدیر برسد ومدیر گول بخورد یا توجیه شود یا بور کند ، بلافاصله علائم آن ظاهر می شود.

اصل هر گاه بین شعور کل و شعور جزء ارتباط برقرار بشود،  ذهن قادر به خودسازی ، بازسازی ، ترمیم ، درمان و رفع معایب و... است

این تئوری پیوند شعوری است از سلول که پایین برویم ، سلول -  مولکول -  اتم -  ذرات مانند نوترون و پروتون و الکترون -  زیر ذره ها یا کوارک ها -  تار یا همان string یا همان ارتعاش بنیادی -  عامل ایجاد ارتعاش یا حرکت یعنی شعور واز سلول که بالا برویم ، سلول -  اعضاء -  بدن فیزیکی کالبدهای دیگر مثل ذهن ( مدیر بدن) شعور شعور جمعی -  شعور کل ( از یک طرف به شعور جزء می رسیم و از طرفی به شعور کل)

پس بخشی داریم که می تواند تمام اجزاء را بازسازی کند فقط کافی است ارتباط یا پیوند شعوری صورت گیرد.

 

س- پس با این حساب که پزشک ها بیکار میشن؟

ج- وقتی چرخ خیاطی در فرانسه اختراع شد ، ریختن مخترع چرخ خیاطی رو زدن و گفتن با این وسیله همه خیاط ها بیکار میشن و جلوی او را گرفتند ولی بعد دیدیم که نه تنها خیاط ها بیکار نشدند بلکه کار آمدتر شدند، اکنون هم پزشکان آشنا با این تئوری و با فرادرمانی بسیار موفق تر هستند .

 

در کنترل ذهن باید به آلرژی های ذهنی توجه کرد و برنامه نرم افزاری ایجاد کننده آلرژی را باید آگاهانه تصحیح کنیم ، همانطور که گفتیم آلرژی های جسمی و روانی و ذهنی داریم ، مانند همان مثال درب خمیر دندان یا جوراب های گوشه اتاق ویا ... حالا ممکن است کسی به حرف زدن یا تلویزیون یا هر چیزی آلرژی ذهنی دارد و در وضعیت کنترل ذهن با حرف زدن دیگران یا با تلویزیون دچار بهم ریختگی می شود و کنترل ذهن را از دست میدهد ولی قابل تصحیح است . (نمودار حوادث و وقایع)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مثال : صدای انفجار در اثر صدای انفجار واکنش های مختلفی داریم که ناشی از ترس ماست و به میزان ترس هر فرد ، میزان ترشح آدرنالین متفاوت است و اگر یک انفجار دیگه نیم ساعت دیگه رخ بده یا هر نیم ساعت انفجار تکرار شود میزان ترس وعکس العمل تغییر می کند وپس از چند بار دیگه کسی اصلا بر نمی گرده و تکون نمی خوره ، این یک نرم افزار یا برنامه است که میزان وخامت اوضاع را تعیین می کند و این فیلتر چیزی نیست جز بینش فرد نسبت به هر پدیده .

 

آیا اول می ترسیم بعد آدرنالین ترشح می شود یا بلعکس؟ آیا اول افسرده می شویم که ترشح دوپامین در بدن بالا میرود یا بلعکس؟ در علم پزشکی می گویند افزایش ترشح دوپامین منجربه افسردگی می شود ودارویی میدهند که ضد دوپامین عمل می کند ولی ما می گوییم اول فرد احساس افسردگی می کند وبعد این واکنش روان به مغز مخابره می شود و باعث افزایش ترشح دوپامین می شود ، و همانطور که دیدیم بینش خود فرد نسبت به وقایع است که میزان وخامت و ذهنیت و واکنش روانی فرد را تعیین می کند ، مثلا به دنبال یک شکست ما لی یک نفر افسرده می شود ، یک نفر خودکشی می کند ، یک نفر فعالتر می شود و یک نفر می گوید بی خیال بابا وزندگی عادی ادامه میدهد و می گوید شده که شده ، ولی کسی که بر اسا س بینش و برداشت و طرز تلقی منفی خود اوضاع را وخیم تعیین می کند ، ذهنیت منفی و تشعشعات منفی ایجاد می کند و نهایتا روی جسم او متجلی      می شود ودر واقع این خود فرد است که تصمیم گرفته افسرده شود و دستورات لازم را به مغز ارسال می کند و مغز هم دستورات را به زبان فیزیک ترجمه می کند و به دستور عمل می کند ، اما آیا همه در چنین شرایطی افسرده می شوند ؟ خیر ، چه چیزی تعیین کننده است ؟ بینش فرد

مثلا یک خبر مرگ می آید ، واکنش ما چیست ؟ بینش ما چیست؟

در این دوره هر جلسه راجع به این بینش ها صحبت می کنیم ، چون اینکه ما چگونه به هستی نگاه می کنیم تعیین می کند که چگونه و با چه کیفیتی زندگی کنیم و بیمار شویم یا نشویم و ...

و در رابطه با کنترل ذهن باید جزء وجودی ما شود از همین لحظه شروع کنید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 
Facebook 'Like' Button
 
به سایت عرفان خوش آمدید
 
امیدوارم به عنوان عضو کوچک این راه بزرگ خدمتی هر چند ناچیز به انجام برسانم

یاوران پاک یاریم نمائید
 

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس


 
 
Today, there have been 3 visitors (22 hits) on this page!
This website was created for free with Own-Free-Website.com. Would you also like to have your own website?
Sign up for free