دوره3-جلسه5


دوره 3 جلسه پنجم 8/5/86 


ساقی اگرم می ندهی می میرم             ور ساغر می ز کف نهی می میرم

پیمانه هر که پر شود می میرد             پیمانه من چو شد تهی می میرم

 

به نام خدا

 

در زنگ اول می خواهیم سه ارتباط کنترل ذهن برقرار کنیم ، اگر سوالی هست بپرسید تا شروع کنیم

س- چرا در بعضی موارد در کنترل ذهن میتوانیم به چیزهایی که علاقه دارم حتی نیم ساعت تمرکزداشته باشم  ولی بعضی چیزها را حتی 30 ثانیه هم نمی تونم ؟

ج- القاعده نباید فرقی داشته باشد مگر روی کاری که هست با تداعی بدی مواجه می شید با مسئله ای خاصی مواجه می شین ولی نباید اینطوری باشه . باید بررسی کرد این خیلی عجیب است .

 

س- چطوری میشه که این خاموش عمل نمی کند دوباره حمله فکرها خاموش عمل نمی کند ؟

ج- در حد مجاز عمل می کند ؟ کماکان روی مسئله خاموش صفر بیشتر کار کنید و این زمان بیشتر میشه

س- سر نماز هم میشه گفت خاموش ؟ بله میشه استفاده کرد واون تاثیررا دارد

 

س در تلویزیون در برنامه ای می گفت که بعضی ها که سرنماز تسبیح می زنند  یا ذکر می گویند باید زیر نظر استاد باشه شتاب دارد گفتنش بر اساس حروف ابجد باشه و باید زیر نظر استاد باشه ، نظر شما چیه ؟

ج- این قضیه یک اصولی دارد افراد خودشان میرن یک چیزی را انتخاب می کنن می گن و یا  اینکه باید زیر نظر استاد و حتی به نظر ما با لایه محافظش چون وقتی لایه محافظش نیست با حمله مواجه می شن این دیگه در یک مسئله کارشناسی  و فوت و فن خودشه و لی در سطح عام هر کسی هرچی دلش میخواد میگه ، در مورد تسبیح هم فرق نمی کنه اصولا یک کسی واقعا بگه سبحان الله اون حمله را دارد اگر واقعا بگه الحمدلله حمله را دارد قانون و قاعده اون  است و حمله را دارد همانطور که به سمت شبکه مثبت میریم شبکه منفی هم حمله می کند بنابراین باید با اصول خاص خودش آشنا شد وحرکت کرد ، صلوات هم فرق نمی کند مسئله این نیست که مجاز هستیم یا نیستیم ، بعضی اوقات مثل ورد است وتکرار یک چیزی است  مشکلی نداره بنابراین بستگی  داره به اینکه چی میخواد از قضیه ، مثلا یکی میگه اگر من 100 بار الحمدالله بگم واسم کار انجام میشه ، این میشه تفکر مکانیکی این حمله نداره ولی یک موقع است از ظاهر یک چیزی می خواهد بره به باطنش ، اگر حرکت بحث  ظاهر به باطن باشه این حمله دارد و حمله شدید هم داره و باید زیر نظر و با حفاظ باشه و اگر ورد باشه چیزی نیست و حمله ای نیست .

 

س- درمورد قرآن ترجمه بخونیم یا به زبان عربی ؟

ج- یک مطلبی وجود دارد در انتقال مفاهیم در ترجمه درهر زبانی ، اینه که وقتی ما میایم یک زبانی را ترجمه می کنیم درواقع نمی تونیم اصل اون مفاهیم را توی ترجمه بگنجانیم مثلا فرض  کنید ما بخواهیم شعر حافظ را به انگیسی ترجمه کنیم ، آیا میتونیم دقیقا مورد نظر حافظ با مولانا را انتقال بدیم ؟ مثلا شعر ساقیا بده جامی زان شراب روحانی تا دمی بیاسایم زین حجاب جسمانی ، آیا ما می تونیم به زبان دیگری ترجمه کرده باشیم و امانتدار هم باشیم ؟ مسلما نمی تونیم ، اگر ترجمه کنیم یک چیز دیگه ای در میان بیرون حتی بهترین مترجم هم باشه نمی تونه اون مفاهیم را انتقال بده ، وقتی میاد تو چیزهایی که اون بعد معرفتی را دارد در خودش بار معرفتی دارد با ترجمه سازگار نیست لذا خیلی افراد از اروپایی ها و امریکایی ها فارسی را یاد گرفته اند که مولانا و حافظ بخونند از خود ما هم بهتراز ما با ادبیات ما آشنا شدند مولانا شناس حافظ شناس هستند تا از طریق خود زبان ببینند اصل مطلب چی میشه . اگر بگیم بسم الله الرحمن الرحیم یعنی چی به زبان فارسی ترجمه کنیم یعنی چی؟ به نام خداوند بخشند ه مهربان ، این یک ترجمه کودکانه است و یک ترجمه در بحث معرفتی دارد در واقع رحمن و بسم الله و رحیم هم یک ماجرایی است . مثلا الحمدلله یعنی چی ؟ مالک یوم الدین یعنی چی ؟ در ترجمه میگه مالک روز جزا ،اون هم شکر خدا نیست  مثلا حبل الله از ظاهر به باطن که میریم این قضیه با ترجمه درست از آب در نمیاد بیرون ، یک موقع است رمان است و ترجمه اشکالی نداره با یک ذره این ور اون ور خواننده می فهمد مطلب چیه ولی در مسائل معرفتی و میخواد ابعاد کیفی را معرفی کند مثل اشعار شعرا یا کتب مقدس عهد عتیق از زمان عبری ترجمه کنند دوباره اون هم کشف رمز داره و ظاهر به باطن داره  اصلا اگربه باطن نریم ظاهر باری نداره ، لذا اگر قرار کار کارشناسی انجام بشه ، اگر قرار باشه بریم رو خود مطلب  کشف رمز کنیم مجبور میشیم خود مطلب را دست نخورده نگه داریم ، همانطوری که اروپایی میاد فارسی یا می گیره که حافظ بخونه ما هم اگر قرار باشه به عمق باطن  بریم باید خود مطلب را دست نخورده باقی بگذاریم refrence وoriginal  موضوع را همیشه در اختیار داشته باشیم  درغیراینصورت امانتداری نمیشه  و می ماند به نام خداوند بخشنده مهربان مالک روز جزا و الی آخر . و هیچکدام موضوع را نرسانده و یک ماجرای الحمدالله را در ترم 8  باز می کنیم خیلی ماجراها را از شعور و ضد شعور از این الحمدالله در میاریم بیرون ، ارتباط موسیقی غنایی که حرام است با الحمدالله و خیلی مسائل را در میاریم بیرو ن صرفا بحث اینکه بگیم شکر گزار، اون هم انتهاش باید وجودی باشه همه اعماق وجود لبریز از شکر است قابل تعریف نیست این کافی نیست که بگیم خدایا شکر او اصلا نیازی نداه واگر به باطنش رسیدیم و همه وجودمان را گرفت خودمان احساس خوشبختی خواهیم کرد ، خودمان احساس رضایت خواهیم کرد او که بی نیاز است و غیرازاینها هر چی میریم به باطن به مسائل دیگری برخورد می کنیم که منظور اونها بوده و قضایا ی عمیق تری بوده از دنیای معرفت وکیفی .

 

س- در حوزه کنترل ذهن جریان سیال ذهن را داریم مثل یک روزنامه نگار یا رمان نویس چکار کند خود من برداشت هایی دارم در اون موقع باید بگذاریم کارشو انجام بده یا نه ؟

ج- یک سناریست یک رمان نویس یا یک داستان نویس باید داستان را ا جرا کند اینجا باید اجرا کنه و ببینه و اینجا می تونه همانطور که یک کارخانه قابل طراحی هست و چند بار رفت و برگشت انجام داد تا این کارصورت بگیره در این خصوص هم این هم موضوع یک داستان و خلق یک موضوعی است که می خواهیم از اون نتیجه بگیریم و خودش میشه یک طرح و از اون استفاده می کنیم ، اصلا لازم است این قضایا صورت بگیره .

س- مثلا تصاویری خود به خود میاد و میره ، خیلی بی ربط ولی خیلی زنده مثل کلیپ وار

ج- اینها بعضی مواقع اینها مثلا یک پازلی است که وقتی کنار هم قرار داده بشه یک موضوعی یک معرفتی را برای ما آشکار می کنه یک پیامی ، یا آگاهی را برای ما آشکار می کنه ، موضوعی را می رساند باید زیر نظر داشت مخصوصا وقتی که زنده است  واضح وشفاف و روشن است و منظوری شاید د ر اون باشد و دیمی نیست هرچه هست هدفمند است . حالا این هدفمندی از هر جایی باشه حالا به هرمهره ارتباط داشته باشه ، هست .

س- یعنی وقتی ارتباطمان برقرار است تضمینی داریم که از شبکه منفی عواقبی منتقل نمیشه ؟

ج- نه این تضمین را نداریم ، در هر لحظه ای قانون شبکه مثبت ومنفی را باید بدانیم امکان نفوذ وجود دارد خصوصا در ارتباط یعنی در ارتباط مثبت هستیم و داره آگاهی میاد بلافاصله می بینیم که شبکه منفی هم پرید بعضی مواقع می بینیم یک چیزهایی گرفتیم بحث کمال است یکدفعه می بینیم که یک چیزهایی هم قاطیش شده و فرد اونها را هم می چسباند به این و فریب می خوره ، بحث کارشناسی این موضوع و افرادی که می خواهند در زمینه آگاهی  کار بکنند باید مسلط به اطلاعات  و ضد اطلاعات باشند یعنی باید کامل روی مسائل اطلاعات وضد اطلاعات مسلط باشند یعنی باید روی هوا تشخیص  بدن کدوم اطلاعات مال شبکه مثبت و شبکه منفی است کدوم کمال است کدوم قدرت است ؟ اصول  این قضیه  خیلی ساده است  فقط یک ذره دقت نظر می خواد که ما بدونیم خالص را از ناخالص تشخیص بدیم و بدونیم کما ل یعنی چی قدرت یعنی چی؟ اتفاقا این لحظات ، بسیار مناسب است که شبکه منفی هم بپره وسط اما بعد از مدتی که می بینند ما ترفندها را بلدیم دیگه نمیان . اما در هر زمانی باید تیز هوشی و هوشیاری باید باشه هزار تا اطلاعات درست و یک اطلاعات غلط بتونند به ما قالب کنند یکدفعه مسیر ما را 180 درجه می تونه تغییر بده به سمت دیگری . و کل اطلاعات را میبره زیر سوال . در دوره های بالاتر درگیر یک اطلاعات غلط هستند که علف هرز مزرعه به حساب میاد واگر اجازه بدین می بینید علف هرز مزرعه را گرفت .

 

قانون علف هرز

علف هرز عاملی است که کشاورز دچار غفلت نشود و همواره هوشیار و پایدار باشد ، انجام یکسری از کارها پایان آن کار نیست ، آن چیزی را که نمی خواهیم مقاوم است بدون زحمت می آید و یقه مان را می گیرد .

هوشیاری انسان در این است که تمام فعالیت و حرکت های خود را بدون غفلت انجام دهد.

شما می بینید یک مزرعه دار چقدر زحمت می کشد تا محصولش با جون و دل باخون دل بزرگ بشه علف هرز بدون اینکه کاری براش انجام بده زودتر از محصول میاد بالا ، وقتی آب کم است اول محصول از بین میره و آخر دفعه علف هرز از بین می ره و علف هرز تو قانون طبیعت برای این مسئله است که جای غفلت برای مزرعه دار نمی گذاره مزرعه دار سرشو برگرداند مزرعه شو علف هرز گرفته یعنی درواقع کابوس مزرعه دار است کابوس محصول است و در واقع نشان میده که ما به محض اینکه غفلت کنیم عاملی بنام علف هرز که زودتر از محصول به بار میاد کمتر رسیدگی می خواد ولی بیشتر خودشو نشان میده ، شما امتحان کنید مثلا چند تا بچه رو یک شعری را بخواهید یادشون بدید و یکسری را بیارید و بخواهید پرت و پلا یادشون بدید کدوم زودتر و بیشتر یاد می گیرن ؟ اونی که پرت و پلا ست ، مثلا کافیه یک سریالی یاحرفی زده بشه که یک جوری عجیب و غریب باشه فردا می بینید همه جامعه دارن میگن ولی اگر یک شعر حافظ در برنامه باشه بپرسید کسی این شعر را گوش کرده این قانون علف هرز است ، هر چی بار معرفتی کمتر باشد سریعتر رشد می کنه ، به این خاطر است که کسی فرصت غفلت نداشته باشه یعنی مثلا من اینجا آب دادم شخم زدم کود دادم حالا برم تو خونه راحت بگیرم بخوابم ، میگن حالا همه این کارها را کردی اما حالا باید وایسی روی سر کارت غفلت بکنی همین زحماتی که کشیدی نتیجه علف های هرز میشه ، ما یاد گرفتیم آگاهی کسب کردیم یک غفلت کنیم اون وسط یک علف هرز میاد بیرون ، یک کلمه تمام  اون چیزی را که بلدیم می بره زیر سوال ، یک کلمه حرف مثلا فرد میگه ما که متصلیم دیگه این صلواه اصلی برای چیه ؟ یکدفعه همه چیز رو می بره زیر سوال و خدشه داریم درواقع ما هر چی صلواه  داریم از اون  صلواه  است یعنی هر چی داریم  از رحمن است ، از بسم الله الرحمن الرحیم است . یکدفعه دور میزنن میگن ما که را حت متصل می شیم دیگه اونو می خواهیم چیکار ، حالا به هوای اینکه ما یک اتصالی داریم باید حواسمان باشه که حالا علف هرز مزرعه را نبره . تا حالا مزرعه ای در کار نبود حالا که هست نصیب علف هرز نشه .

 

س- داریم آگاهی دریافت می کنیم و راجع به آرزویی که داریم بهمون اطلاعات میدن ؟

ج- یک آرزوی زمینی داریم و یک آرزوی معنوی داریم ، مثلا همه دوست داریم به آگاهی و تعالی برسیم به وصل برسیم ، یک آرزوی زمینی هم داریم شما از چه آرزویی صحبت می کنیم ؟

س- عاشورا بود یک آرزوی زمینی کردم و بلافاصله رفتم تو اتصال و یک پرچم مشکی دیدم که آیه های قرآن سفید رنگ روی اون نوشته شده بود و فکر کردم موفقیت با من است

ج- شما از اون آیه چه برداشت کردید؟ شبکه مثبت نمیگه موفقیت با شماست شبکه مثبت الف ب پ ت یاد میده میگه حالا برو بنویس و "اذا جاء النصرالله و الفتح " " ان مع العسریسری" و یک اصول  را انتقال میده  ،  زمانی که آگاهی را بده مسائل اون پرچم را می خونیم ما پیروز می شیم ما خودمان نمی دونیم چطوری می خواهیم پیروز بشیم اگر هم پیروز بشیم پیروزی هستیم که نسبت به پیروزی خودش نحوه پیروزی خودش آگاه نیست یک دری به تخته خورده ما پیروز شدیم بطور کلی مسائل ماوراء و مسائل زمین ، شما راجع به بحث  طلسم آرزو کردین یک جوابی اومده شما نتونستین این جواب را دربیارین بیرو ن اون نشان میده که از کجاست .

س- قبلا هم دیدم آیه اومده و اسم محمد اومده ؟ پیام ها را دریافت می کنید و راه می افته

 

قرار است همه شفاعت کنند ه همدیگه باشند و همدیگر را پشتیبانی کنند ما تن واحده هستیم اگر یک کسی بیفته بقیه هم میفتن اگر یک کسی بره پایین بقیه به تبع اون میرن پایین ، قانون است و قرارهمه شفاعت کنند ه هم باشند و جلوی سقوط همدیگر را بگیرند ، تو یک خانواده یکی که رشد کنه دست بقیه را هم می گیره و رشد می کنند ولی یکی که سقوط کنه بقیه را هم می کشه پایین و قتی شما در  خانه افسرده باشی بچه ها به تبع شما سقوط می کنند واگر شکوفا و شاد  باشی به تبع شما شکوفا می شوند و رشد می کنند ،

انسان ها را در دو گروه جدا دسته بندی کرد :

- آنهایی که به نجات بشریت کمک می کنند

- آنهایی که به سقوط بشریت کمک می کنند

هرکسی به فراخور حال خودش ، شما تا حالا به چند نفر کمک کردین ؟ خدا را شکر می کنیم که هدایت شامل حالمون شده و می خواهیم در خدمت بشریت باشیم و به خودمان هم یک بهره ای برسد ؟

 

س- در حرکت ظاهر به باطن گفتید باید حفاظ داشته باشیم این حفاظ برای من چیه و کی میتونیم داشته باشیم  ؟

ج- مثلادر یک ارتباطی مثل هم فازی کیهانی وارد ارتباط می شیم و اونجا آگاهی داده میشه ، هر آگاهی اونجا اون ارتباط خودش حفاظ داره اما یک موقع است که ما می خواهیم که مثلا یک مطلبی را از قرآن برخورد می کنیم و می خواهیم عمیق بریم توش و ببینیم  این چیه ، اینجا حلقه " اعوذ بالله " را می خواهد " واذا قرائت القران واستعذ بالله " و پناه می بریم ، این پناه می بریم میشه ظاهر، آیا مسئله حل شد ؟ این یک حلقه دردوره 7 باهاش سروکار داریم برای این بحث خاص که گفتم اما تو ارتباط ها  واتصال هایی که هستید حفاظ خاص خودش را دارد ولی برای مطالعات قرانی حلقه حفاظ خودش را دارد ، ما اعتقادمان براین است که هرچه از کتب مقدس یا اشعار شعرا برخورد می کنیم ظاهر داره وباطن داره ، و مخصوصا د ر مورد قرآن باطن داره ، الحمدلله ، سبحان الله ... معانی هم یک معنی ظاهری داره و یک معنی باطنی داره ظاهر میگیم اعوذ بالله من الشیطان رجیم و باطن آن حلقه است ، مثلا دربحث کیفی میگیم خدا را شکر اما دربحث کمی وجود است که خودش به شکر می رسد این مسئله روی وجود پیاده میشه واعماق وجود است که داد میزنه شکر این مسئله ای است که در بحث کیفی ما دنبالشیم ، به دنبال رفتن به رحمانیت الهی در وجود ایجاد میشه ، گفتیم پله عقل وعشق اینجا کمیت و می گیم خدا را شکر واینجا کیفیت و شکر وجودی داریم

 

اصلا چطوری ما ایجادش کنیم هیچکس نمی تونه بگه ماحصل ارتباط است اتصال است اینه که می گیم خدا را شکربا کمیت بازی می کنیم تا اون کیفیت هم ایجاد بشه ،  اینجوری استنباط نشه که  یکی بگه پس دیگه نگیم خدا را شکر ، آخه هر چی می گیم صفر ویک میشه سفید و سیاه میشه یا وقتی میگیم صلواه را باید مقیم شد یکی میگه پس یعنی دیگه نماز نخونیم این مشکل یا خطر بحث هایی که ما داریم یک استنباط هایی می کنن ، حالا یکی نتونه مقیم بشه چکار کنه ؟ خوب میگه میگه تا بیاد مقیم بشه دیگه .

 

گفتیم کلام معنی ظاهری داره یک معنی باطنی داره مثلا فرض کنید می گیم

ماء = "و من الماء کل شیء حی"  اگر به معنی ظاهریش بخواهیم معنی کنیم میشه از آب همه چیز آفریده شده ، آیا همه چیز از آب آفریده شده ، آیا جهان هستی از آب آفرید ه شده ؟ معنی باطنی اش میشه آگاهی

بعد میگه " جنات تجری من تحتها الانهار" نهر = کانال جاری شدن آگاهی است ، بهشت هایی که بر اساس آگاهی های خودتون خواهید ساخت ، نه بهشت هایی که در زیر آن نهر های آب جاری است خوب حالا ما روی زمین هستیم این  زیر نهر آب جاری بشه خوب ما را چه حاصل ما داریم از تشنگی می میریم .

مثلا ارض = " انی جائلون فی الارض خلیفه " ما در ارض جانشین قرار میدیم اینجا معنی ظاهری آن میشه زمین و معنی باطنی اون میشه بستر حرکت یعنی حلقه انالله و انا الیه راجعون و این حلقه ، حلقه گسترده ای است ، فرض کنیم که ما از روی زمین رفتیم روی یک کره دیگه ساکن شدیم ، روی کره مریخ ساکن شدیم یک عده الان تو ایستگاه فضایی هستند یک عده هم میرن جای دیگه ساکن میشن ، اگر ما رفتیم یک جای دیگه ساکن شدیم مثلا رفتیم 5 میلیارد سال نوری اون ور تر از زمین فاصله داشته باشیم  ما دیگه رو زمین نیستیم دیگه تکلیفمون چی میشه آیا اونجا دیگه از چنگ خدا فرار کردیم دیگه کاری با خدا نداریم ، هر جایی بریم 10 میلیارد سا ل نوری هم  فاصله بگیریم اونجا میگیم خالق ما کیه ؟ ما از کجا اومدیم ؟ چرا اومدیم و کجا داریم می ریم ؟ فرقی نمی کنه مسئله این زمین نیست ، بستر حرکت که تازه این  جهان هستی مادی که ما می شناسیم جزء بسیار کوچکی از این حلقه است و ما جهان ها داریم رب العالمین  که همه اش را تجربه می کنیم بنابراین ارض بستر حرکت است به معنای ظاهری همین زمین است ، پس بریم یک جای دیگه ساکن بشیم که از این جانشینی معاف بشیم ولی معاف نمی شیم ، مثلا سما ء = معنی ظاهری آن آسمان ، معنی باطنی آن گاوصندوق اطلاعات ، هفت آسمان هفت گاو صندوق اطلاعات انالله و انا الیه راجعون مثلا میگن پیامبر تا آسمان هفتم به معراج رفت یعنی اطلاعات حلقه  انالله و انا الیه  از کجا اومدیم چرا امدیم کجا رفتنیم را به چنگ آورد . رفتیم آسما ن اول رفتیم آسما ن دوم از کجا جبرئیل جا موند ؟ چرا چرا ؟ اون وقت هفت آسمان ، هفت گاوصندوق اطلاعات دسته بندی شده این چرخه است ، هربخشی ازاین اطلاعات یک مقداری از این ماجرا را برا ی ما آشکار می کند.

این دفعه قرآن که مطالعه می کنید با این دید نگاه کنید مثلا شجره ، چرا گفت شجره خیلی از مسائل هست که ظاهری است اکثر کسانی که برای اولین بار قرآن را می خوانند چیز آنچنانی سردر نمیارن ولی وقتی بیشتر می خونن می بینند که معانی دیگه ای هست .

مثلا بحث حوا معنی ظاهری آن ، و اینکه در کتب مقدس حوا را از دنده چپ  آدم گرفتن ، خوب اگه ظاهری معنی کنیم زن یعنی موجود دست دو ، ماجرا ی بخشی از نفس ما میگه از آدم یعنی مجموعه ما به اضافه خیلی از مجموعه های دیگه ، نفس را از عالم پایین تر دادن ، یک بخش خلقت خاص داریم از بالا داده شد و یک بخش خلقت عام داریم که از پایین داده شد ، یک معنی "لقد خلق انسان فی کبد"  یک معنی رنج یک معنی اون میانه است ، ادم یک خلقت خاص داره یک خلقت عام داره ، خلقت خاصش روح الله است و آدم موجودی میانه این دو بخش ،بخش خاص و بخش عام ، پس این میشه انسان از میانه این دو آفریده شد و بعد ارض اینجا حوا اشاره اش به نفس است و نفس را از عالم پایین دادند نه از عالم بالا ، لذا از دنده چپ نه اینکه دنده ای باشه . نه اشاره به زن که موجود دست دو حساب بشه دربحث کمال هیچ فرقی بین زن و مرد نیست و در بحث کمال یک پاسخ دارند در واقع مردها هم زن بودن را تجربه می کنند و زن ها هم مرد بودن را تجربه دارند ، و آخر دفعه عدالت حاکم است و در بحث جهان های موازی بماند . در پایان نامه ها که امتحان کردین چند نفر از آقایان دیدند که زن هستند ؟ خانم ها چند نفر دیدند که مرد بودند ، بنابراین درپیشگاه عدالت الهی هیچ تبعیضی بین زن و مرد نیست.حالا اگر سوال کنیم که در سوره نساء اون صحبت ها هست اون مال دوران برده داری بود . دورانی که خرید و فرو ش کنیز مثل آب خوردن بوده و اون ماجرا مال یک عصر خاصی بوده .(خلقت خاص و عام )

 

به گفته امیرالمومنین (ع )قانون گذار میتواند مطابق  روز حرکت کنه اونجا بحث محکمات داریم متشابهات داریم که قانون گذار مطابق روز قانون ارث دیه ازدواج و همه اینها مطابق با شرایط روز دنیا تعریف میشه کما اینکه یکسری از اینها در حال تغییر هستند . درکتب مقدس هم اومده در فیلمی که ساختند زن از دنده چپ اومده اینها سمبلیک است و انسان با آدم تفاوت فاحشی داره .

ما آدم را جمع بشر یعنی همه انسان ها ، انسان یک واحدی وقتی همه را جمع کنیم میشه بشر ، کالبدها ی ذهنی و اونهای که در زندگی بعد و قبل جمع شده اند به اون میگیم آدم که بشر یکی از این اجزا بوده و هست .

 

س- این حلقه ای که میگین یعنی همین است که خداوند گفته ما خودمان حافظ قرآن و کلماتش هستیم یعنی همین که میگن و حمله داره ؟

ج- نه اونجا منظور اینه که ما خودمان کلام خدا را حفظ می کنیم ، یعنی ما حافظ قرآن هستیم اما اگر شما خواستید قرآن بخوانید و اذا قرائت القران فستعذ بالله " یعنی اعوذ بالله 

ارتباط کنترل ذهن خاموش

س- درمورد ترمز دستی که گفتید بعد از مدتی دوباره می کشن پایین من نمازم مدتی است قطع شده ولی دوباره برنگشته چرا ؟

ج- باید بازبینی و بررسی کنید ببینید  حتما اشکالی در کار است ، اصلا قبول دارین اشکالی در کارتون هست ، اگر قبول دارین چی بوده ؟بحث انگیزه وتعالی است وبحث احساس تنهایی که می کنیم شاید فردا تنها نبودیم ازدواج می کنیم و دیگه احساس تنهایی نمی کنیم پس اگر به خاطر رفع احساس تنهایی میایم فردا اون گرفتاری حل میشه و اونوقت دیگه باهاش کار نداریم ، فقط یک مسئله است قرب الی الله یعنی نزدیکی به کما ل

 

س- من دائم تو دوره 3 ، شعر از جمادی مردم و نامی شدم ، تو ذهنم میاد تکرار می شود ، این چیست ؟

ج- وقتی که بدون خواست شما ، مطلبی دائم تکرار می شود ، دارند در این زمینه آگاهی هایی به شما میدهند و یا پیامی دارد برای شما .

س- در رابطه با کلاس های اینجا فکر کنم هدف تصحیح بینش هاست و حلقه ها به ما کمک می کنند ، در این راستا که بینش هایمان تصحیح شود ، درسته ؟

ج- بینش ها یکی از مواردی است که می خواهیم با هم تصحیح کنیم و در هر موردی بینشی و جود دارد ، نگاه ما به انسان در فراکل نگری و هم فازی کیهانی و... همه خود بینش هستند واصلا بینش چیست؟ طرز تلقی انسان از جهان هستی و وقایع آن ، پس هر چیزی و هر تفکری خود یک بینش است مثلا ما بیت الله هستیم و بینش یک آغازاست که ما را به یک ادراک برساند و همه این بینش ها می خواهد ما را به جایی برساند که بتوانیم کتاب هستی را بخوانیم و درک کنیم ، پس بینش یعنی هنر خواندن کتاب هستی یا همان کتاب مبین ، ولی خواندن کافی نیست و بعد از خواندن باید بریم به درکش برسیم مثلا وحدت یا بیت الله یا... اینها را می خوانیم ولی بعدش باید بریم به درک آنها برسیم . پس بینش ها لازم هستند واز طرفی حلقه ها به ما کمک می کنند در درک این بینش ها وهم به ما کمک می کنند در خواندن کتاب هستی و پس از خواندن رسیدن به درک آن چیزهایی که خوانده ایم .

س- پس بینش ها همان باورهای ما هستند؟

ج- باور ممکن است درست یا غلط باشد واز طرفی اگر می خواهید می توانید بگویید باورها ، مثلا در مورد هدف و  وسیله ، با هم بحث کردیم و در این مورد در هر کجای دنیا بحث کنیم می بینیم که به اشتراک نظر می ریم ، پس بینش ها کمک می کنند که ما سر مسائل پایه ای و basic به یک آگاهی و اشتراک نظر برسیم و به باور یکسانی میرسیم ، مثلا هدف و وسیله ، آیا یک پرسش اساسی انسان امروز هست یا نه ؟ بله هست واین یکی از اصول و مسائل پایه و basic است مثلا فرد متوجه می شود که اگر هدفش و تمام تلاشش در جهت اشاعه علم است در واقع سر کار است و همانطور که بررسی  کردیم بقیه موارد هم همینطور هستند مگر اینکه هدف کمال باشد واگر هدف چیزی غیر از کمال باشد ، ستون زندگی فرد چیز دیگری و اگر کوچکترین مشکلی و لغزشی برای آن ستون ایجاد شود ، همه چیز سقوط می کند ، پس ستون زندگی باید خلل ناپذیر باشد.

بحث کتاب مبین از مهمترین مباحث عرفان حلقه است .

 

س- این حلقه ها با یک نظر جاری می شود ، درست است ؟ و بخشی هم بینش های ماست درست است ؟

ج- بک کتاب درسی داریم ، کتاب هستی ، این کتاب را داریم می خوانیم ، این دیگر اینطور نیست که یک نظر کنیم و کتاب خوانده شود مگر  اینکه کتاب را از آن طرف برای ما بخوانند ، چون ما که نمی دونستیم اصلا کتاب هستی وجود دارد و کتاب آیات آشکار الهی است ، تا وقتی که به ما نشان دادند و یک وقت به مطلبی بر می خورید و می بینید که مطلب را از روز ازل می دانستید، یعنی نهادینه می شود و بحث تئوری صرف نیست ، چون هر چه می گوییم بعد از چندی می بینیم که ما اصلا این مطالب را می دانستیم و تمام بینش ها ، نهادینه می شوند ما فعلا اینجا بحث نظری داریم ، تا بعد در خلال آگاهی ها با یان مطالب برخورد کنیم .

س- خواب آیا یک واقعیت است یا حقیقت ؟

ج- خواب هم مثل موارد دیگر هستی یک واقعیت دارد و در پس آن یک حقیقتی وجود دارد ، یعنی همه چیز سکه ای است که دو رو دارد ، واقعیت و حقیقت ، وبرای ما که ضمیرمان در خواب فعال نیست ، اسمش خواب است ولی در آنجا هم ما یک زندگی داریم که با نرم افزارهای دیگری تجربه می کنیم چون خواب دیدیم پس واقع شده  و واقعیت دارد وما نمی توانیم بگوییم خواب ندیدیم ، خوب حالا حقیقت آن چیست ؟ یعنی پس پرده آن چیست ؟

 

این کمر هستی موهوم را            چون بگشایی به میان هیچ نیست

 

س- چیزهایی که در مورد خواب می گویند درست است یا نه ، مثلا اگر در خواب عروسی بشه کسی می میره واز این دست؟

ج- ما یک تبادل آگاهی داریم که هم در بیداری وهم در خواب امکان دارد و در خواب مذاکرات و سوال وجواب های هدفمند صورت می گیرد وخواب یا مستقیم است یا غیر مستقیم ، منظور از غیر مستقیم همان چیزی است که می گویند خوابش چپ است .

 

ما اعتقاد داریم که برای کسی که وصل است خواب او مستقیم است یعنی اصلا لازم نیست تعبیر شود ومعنی شود ویا تفسیر شود و همه چیز گویاست و خواب آنها بی سروته نیست ، چند نفر خواب مستقیم دیده اند؟ یعنی آگاهی مستقیم یعنی سوال و جواب های مشخص وهدفمند و مستقیم؟ چند نفر کیفیت خواب آنها تغییر کرده و وضوح پیدا کرده ؟ پس اگر خوابی بی سروته بود یا تغبیر می خواست بی خیالش می شویم ، ولی خواب اگر مستقیم است به آن اهمیت میدهیم و حتما پیامی یا درسی دارد برای ما ، این شرط اول است

 

شرط اول تبادل آگاهی       - بیداری

                                     - خواب     - مستقیم

                                                   - غیر مستقیم ( خواب چپ )

 

 

شرط دوم قانون صلیب            +            -

                                     آرامش          اضطراب

                                     امنیت             ترس

                                      شادی             حزن

                                      ...                 ...

اگر خوابی دیدیم و غیر مستقیم بود که فعلا ولش می کنیم ، اگر مستقیم بود به آن اهمیت میدهیم و اگرمستقیم بود و تبعات منفی ایجاد می کرد باز هم ولش می کنیم و اهمیت نمیدهیم چون ممکن است از شبکه منفی باشد ، پس اگر خواب تبعات منفی نداشت و معنی دار و مستقیم بود برای ما اهمیت پیدا می کند.

 

س- اگر کسی خوابی در رابطه با ما دیده بود چی؟

ج- بهش میگیم اگر راست میگی برو برای خودت خوب ببین ، البته ممکن است حاوی آگاهی و اطلاعت باشد ولی وارد خواب دیگران نمی شویم .

 

س- اگر خوابی ببینم ، مستقیم هم باشد ، آرامش هم داشته باشیم ولی معنی آن را نفهمیم چه کنیم ؟

ج- شرط سوم اینکه ، خواب گویاست ، ولی یک موقعی بخشی از مطلب را می گوید و بعدا بقیه اش می آید ویک موقعی در لحظه و همانجا مطلب گفته می شود و یک موقعی خواب اصلا برای ضمیر خودآگاه نیست .

 

شرط سوم گویا بودن      -   در لحظه گویا باشد

-         در طی چند مرحله گویا شود

-         برای ضمیر ناخودآگاه باشد

یک وقت خوابی می بینیم و در بیداری مطمئن هستیم که یک آگاهی بوده ولی چیزی به خاطر نمی آوریم ، این خواب ها معمولا برای ضمیر ناخود آگاه هستند واثرات آن در ناخود آگاه خواهد بود .

 

شرط چهارم در نشر گرفتن شبکه مثبت و منفی

یعنی تشخیص دهیم که خوابی که دیدیم از شبکه مثبت بود یا منفی ، در جهت کمال بود یا قدرت ؟ طبق فیلترها که در دوره یک گفتیم و طبق تبعات مثبت یا منفی آن .

 

س- شما خواب را می بینید که کسی می میرد یا عروسی می کند و گویا و واضح هم هست ، تعبیر آن چیست؟ و آیا آن خواب واقعیت است و یا برعکس و یا هیچکدام ؟

ج- اصلا برای ما اهمیت ندارد که چه کسی می میرد یا ازدواج می کند واگر اطلاعاتی از آینده افراد اس ، از شبکه منفی است چون به ما چه ربطی داره که کی قراره چکار کنه ؟ و ما اصلا کنجکاوی نداریم و ا گر چند بار اهمیت ندهیم به این خواب ها "ختم الشیطان " پیش می آید ، چون ما می خواهیم خواب هایی که به ما مربوط نیست را کنار بگذاریم وآن اطلاعاتی که به درد ما می خورند را برداریم واستخراج کنیم وگرنه اینکه چه کسی می میره یا ازدواج می کنه به ما ربطی نداره و به کمال ما هیچ کمکی نمی کنه و انرژی ذهنی ما را به خودش مشغول می کنه ، وقتی ما آن را قطع کردیم این درخت بهتر میوه میده .

 

س گاهی وقت ها خواب ها برای تبادل آگاهی است وهمانطور که شما گفتید هم در خواب و هم در بیداری تبادل آگاهی اتفاق می افتد و همانطور که در بیداری و در روز کنترل ذهن نداریم و می خواهیم کنترل ذهن داشته باشیم در خواب هم می خواهیم کنترلی باشد که خواب بیخود نبینیم .

ج- در واقع داریم ذ هن رو تربیت می کنیم روی چه مطالبی زوم کند چه در خواب وچه در بیداری و روی چه مطالبی زوم نکنه ، حالا وقتی مدیریت انرژی های ذهنی و کنترل ذهن در بیداری پیدا می کنیم ، می بینیم که وضعیت خواب ما و وضعیت ذهن ما در خواب هم تغییر می کنه ، چون یکی از کارهای ذهن این است که اطلاعات روزانه را در خواب دسته بندی ومنظم می کند و در خواب تنش زدایی می کند و کمک می کند در بیداری بهتر به فایل ها و اطلاعات روزانه دسترسی پیدا کنیم ، درافراد معمولی فرصت تنش زدایی ونظم  وجود ندارد.

 

ارتباط کنترل ذهن ، اولین مرحله با چشم بسته ، بعد با چشم باز و بعد برای طراحی .

چه کسانی کنترل ذهن خوب داشتند ؟ یا اتوماتیک یا متوسط یا ضعیف ؟ (8 دقیقه )

 

اشاره ای هم به بیماری هایی که رو آمده داشته باشیم ، که البته برگشت بیماری نیست ، در دوره یک حالت کلی و عمومی یا ژنرال دارد ولی از دوره 2 به بعد بطور تخصصی بررسی می کنند و پرونده ها مونو می زنن زیر بغلمون و اگر بیماری برگشت ، بازنمایی علائم بیماری است ، فقط علائم بیماری بروز پیدا کرده نه خود بیماری ، پس این بازگشت بیماری نیست توجه کنید که بازگشت بیماری نیست مثلا خیلی از بیماری ها رو وقتی آزمایش میدهیم هیچی نیست ؟ و این فقط برای اینکه به یاد ما بیاورند که بعضی از این بیماری ها ناشی از تشتت ذهنی است ، حالا از اینجا به بعد یا ما می خواهیم همان روش سابق را پیش بگیریم یا تغییر ایجاد کنیم و دیگر پرونده جدیدی درست نکینم ، حالا هر چه سریعتر بپذیریم که این پرونده ها مال ماست ، سریع رفع و رجوع می کنن و ما باید نشان بدیم که درسمون رو گرفتیم و قبول کردیم ، پرونده های دوره 2 مربوط به دوگانگی و حلقه های دوره دو است و پرونده های همان دوره ها رو می آید مثلا پرونده های مربوط به دشارژ در دوره 4 و پرونده های مربوط به تیک های شخصیتی در دوره 5 تا ما قبول کنیم ، تیک های شخصیتی ، مثلا بیماری حاصل از حسادت ، باید رو بیاد و ما با تیک های شخصیتی خود روبرو و آشنا شویم و قبول کنیم تا مشکلات برطرف شود ، درطول این 5 دروه ، مشکلات ما را بررسی و مورد رسیدگی قرار میدهند وپرونده هایی رو می شوند ومعمولا وقتی پرونده های دوگانگی رو می شود حالت ها و رفتارهای مربوطه هم بروز پیدا می کند.

س- استاد کلاسی در کرج است به نام کلام زنده و ادعا می کنند می توانند حتی روز مرگ کسی را عقب بیاندازند که مثلا قبل از مرگش فرزندش را ببیند و بعد بمیرد ، این چیه؟ و خودشون هم میگن که این کار البته کارمای سختی داره و کارمای آن فرد به ما منتقل می شود.

ج- اولا باید صحت این قضیه ثابت بشه ، ثانیا کارمای کسی به حساب کسی دیگر منتقل نمیشه .

س- مشکل من این است که می خواهم از یک ساختمان بلند بپرم پایین یا همچین حالتی چکار باید بکنم ؟

ج- دفاعی و چیزهای لازم رو براتون کار می کنیم .

 

س- استاد بالاخره اگر مرگ رو عقب می اندازند چه توجیهی دارد آیا این کار خداست ؟

ج- خود ما هم چنین کاری می کنیم ولی این نام را رویش نگذاشتیم ، چون شما هم که به یک بیمار کمک می کنید و درمان می کنید به طول عمر او کمک می کنید و مرگ رو عقب می اندازید ، اما من یک سوال دارم اگر کسی را در حلقه قرار دادیم و خوب شد و طول عمرش بیشتر شد ، کارماش به ما انتقال پیدا می کنه ؟ در اینجا ما می گوییم هر کسی خودش مسئول کارمای خود است و کارمای کسی به کس دیگری انتقال پیدا نمی کند. اما اینکه این دوستان واقعا می توانند مرگ را به عقب بیاندازند یا نه ، نمی دانیم . ما حتی اگر با کسی کار کردیم وخوب شد می نمی توانیم بگوییم ما عمر تو را طولانی کردیم وتا بحال هم در مورد کسی چنین حرفی نزدیم .

 

س- شما اول جلسه فرمودید اگر کتاب هستی را بخوانید و درک کنید به کمال می رسید ، آیا این کتاب قرآن است یا چیزی ورای آن است ؟

ج- کتاب مبین یا کتاب آیات آشکار الهی یا کتابی که جلوی چشم ما هست و جلوی چشم همه گشوده شده در تمام لحظات ، هستی است  .

 

س- من در کار خدا اشکالی نمی بینم ولی گاهی در این کتاب های آسمانی اشکالاتی می بینم .

ج- اشکالات در برداشت ماست نه در متن کتاب ، از هستی شاید برداشت غلط نکنیم ولی از کتاب ، هر کسی برداشتی دارد و وقتی روی این مطالب کار می کنیم می بینیم اشتباهی رخ نداده است بلکه برداشت ما درست نبوده است .

 

س مثلا در مدارس وقتی دانش آموزی سوال می کند که چرا در کتاب تورات گفته شده ، خورشید به دور زمین می گرده ؟ به او می گویند چون مردم آن زمان نمی توانستند بپذیرند که زمین دور خورشید می گردد وبه تناسب فهم مردم آن زمان مطلبی گفته اند ولی به هر حال این اطلاعات غلط است که خدا گفته ؟

ج- آن چیزی که ما در اصل احتیاج دارم علم نجوم نیست و اینکه این دور اون می چرخه یا اینکه اون دور این می چرخه ، بلکه ما به یک آگاهی های خاصی نیازمند هستیم ، مطالبی ما فوق این حرف ها و گرنه این حرف ها مشکل ما  رو حل نمی کنه .

 

س- سوره نساء در قرآن چه توجیهی دارد؟

ج- قرآن در دوران برده داری آمده و کنیز خرید وفروش می کردند و قوانین آن زمان متناسب با آن دوره بوده ومطالبی هم در هماهنگی با زمان و مکان آمده است و بعضی از آنها مانند قوانین ارث و میراث و قصاص و موارد بسیار دیگر ناگزیر از تغییر است به تناسب نوع زندگی امروز و حتما با زمانه تغییر می کند و بسیاری از این موارد هم ، هم اکنون در بازنگری است ، محکمات ومتشابهات هستند ، محکمات ثابت هستند و تغییر نمی کنند مانند "خدا یکی است " ولی متشابهات به تناسب زمان و مکان ونژاد و موارد دیگر بوده وثابت نیستند بلکه تغییر می کنند که البته باز هم مشکل ما اینها نیستند و ما همیشه از هر چیزی برداشتی داریم ،

 مثلا "خلق الانسان فی کبد"

    

      خلقت خاص -----  روح الله     

                                                         کبد              کبد به دو معنای رنج و میانه است

      خلق عام     ----- روح القدس

چون کبد در زبان عربی دو معنا دارد ، اغلب به این صورت ترجمه می کنند ، "انسان را در رنج آفریدیم " و این تضاد ایجاد می کنند و خیلی افراد می گویند که خدایا آخه برای چی ما رو در رنج آفریدی؟ که البته برداشت و درک ما این نیست بلکه ما می گوییم انسان در میانه یا از میان دو چیز آفریده شده که همان مخلوق خاص ومخلوق عام است ، ولی آنهایی که فکر می کنند کبد در اینجا به معنای رنج است از این آیه استفاده می کنند ومی گویند این خداست که بیماری میدهد که ما پاک شویم در صورتی که اینطور نیست ، ما از میان دو چیز آفریده شده ایم ، روح الله که مخلوق خاص اوست و روح القدس یا جبرئیل یا شعور الهی که مخلوق عام اوست و یکی از تفاوت های ما با بقیه موجودات این است که بقیه مخلوقات و موجودات فقط خلقت عام هستند ومخلوق خاص در آنها نیست ولی یکی دیگر از تعریف های انسان این است که مر دو رگه هستیم ، میانه هستیم ، ولی بقیه موجودات فقط از بخش عام هستند ، آنجا که گفت " نفخه فیه من روحی" یعنی از روح خود درما دمید ولی جسم ما را از بخش پایین تر آفرید وما شدیم موجودی که قبلا سابقه نداشته است.

 

ارتباط کنترل ذهن با چشم باز (به تخته و اشکال نگاه کنید) 10 دقیقه

آنها که ارتباطشان خوب بود؟ متوسط؟ زیر متوسط؟ آنهایی که حرکت در شکل دیدند؟

 

س- آیا آگاهی هایی که برای پیامبران آمده و بعد شده کتب مقدس مثلا قرآن ، آیا حضرت محمد خواسته که مکتوب بشه و به نام قرآن در اختیار بقیه قرار بگیره یا خدا خواسته یا اطرافیان محمد خواسته اند؟ کی خواسته ؟

ج- انسان می خواسته بداند ، یک راه هایی براش پیدا شده  و یک چیزهایی رو گرفته و این آگاهی ها توانسته    د رطی قرون متمادی به جوامع بشری هم یک درس هایی و حکم هایی رو بده مثل جامعه بدوی عرب های هزار و چهار صد سال پیش ، ولی معمولا برای افرادی که آگاهی می آید، مکتوب نمی کنند حتی بین شما .

 

س- آبا هبپنوتبزم کردن اشکال دارد؟

ج- با تجربه ای که ما داریم ، فقط ممکن است آلودگی های غیرارگانیک اتفاق بیفتد ولی اگر با روشی صورت گیرد که آلودگی ایجاد نکند ،بد نیست و روشی است برای دسترسی به بخش ناخودآگاه فرد و ضمیرناخودآگاه فرد.

 

س امروزه حتی جراحی هایی بدون بیهوشی و بی حسی با هیپنوتیزم انجام می شود.

ج-  درآینده نزدیک این رشته باید رشد پیدا کند چون بسیاری از بیماران مشکلاتی دارند که نمی توانند بیهوش شوند ولی همه نمی توانند ، خود بیمار هم باید قابلیت تلقین پذیری داشته باشد واز چند ماه قبل از عمل باید روی بیمار کار کنند و تمرین دهند که در روزعمل ذهن بیمار کاملا توانایی شرطی شدن را پیدا کرده باشد ودر هنگام عمل تا شرط را جاری کنند بیمار در حالت هیپنوز قرار بگیرد.

 

س- آیا هیپنوتیزم سلب اختیار یا ورود به حریم خصوصی افراد نیست ؟

ج- خیر ، چون فرد با میل و اختیار خود و همکاری خود این کار را می کند و اگر فرد نخواهد چیزی را بگوید نمی شود، درهیپنوتیزم هم  نمی گوید.

س- چنانچه در کنترل ذهن نیرویی به ما  وارد شود ، نیرو چیست ؟

ج- ما ازهرزمینه در هستی ارتباط برقرار کنیم ، ما می توانیم به هر چه نگاه کنیم آگاهی دریافت کنیم و زبان حقیقتش را بخوانیم ، کوه ، درخت ، آسمان و هر چیزی و بعضی موقع ها ما هم فاز می شویم و چیزهایی رو می خوانیم واین حالت در هر مکان و زمانی ممکن است اتفاق بیفتد ، یعنی دریافت آگاهی در هر حالتی و موقعیتی ممکن است اتفاق بیفتد.

 

س- اینکه گفته شده انسان را فرستادیم اسفل السافلین و او را در رنج آفریدیم شاید چون دراین شرایط بهتر یاد   می گیریم ؟

ج- ببینید ما را فرستادند به اسفل السافلین که چیز یاد بگیریم و گفتند انسان رو نیازمندش کردیم ، ما در رنج هستیم و اصولا این مطلب ما را با خدا به تضاد می اندازد و ما با هر چیزی که باید بربخوریم بطور طبیعی برخورد می کنیم ، اگر رنج است یا ا گر خوشی است یا اگر بیماری است یا اگر سلامتی است ، هر چه هست بطور طبیعی باهاش برمی خوریم و در ذهن ما تضاد ایجاد نمی کنه و نباید بکنه ، خصوصا یکی از مصداق های رنج رو بیماری دیدیم و میگیم اوست که ما را بیمار کرده است ولی ما می خواهیم اینجا بگوییم که رنج ما هم  از خودمان است .

آیا ما می تونیم رنج مونو کاهش بدیم یا نمی تونیم ؟ اگر می تونیم پس رنج ما پاره ای از ماست و ما می تونیم رنج مونو کاهش بدیم ، مثلا اگر بینش خودمونو تغییر بدیم کمتر رنج می کشیم وشاید اگر بینش ما کاملا تصحیح بشه اصلا رنج نکشیم ، پس رنج کاملا زمینی است و برداشت ما وبینش ماست که رنج ما را می سازد و ماهستیم که نام رنج به آن میدهیم و ما می توانیم رابطه بین خودمون و خدا رو حسنه کنیم یا رابطه رو تیره کنیم ،         " قطره، چو کشد حبس صدف ، در گردد"    پس رنج زمینی و نسبی است .   

 

س- اگر اجازه بدهید این دو تا رو با هم جمع کنیم ، یعنی در این کلاس بحث از شبکه منفی و مثبت است و شاید این رنج انسان است که کدام طرف رود ، همانطور که در احادیث هم داریم که انسان گاهی ایمان دارد و گاهی کافر است و دائم در حال رفت و آمد میان این دو .

ج- این بحث کبد یا میانه ، میانه کمال و قدرت است ، میانه مثبت ومنفی است و میانه خیلی چیزها قرار می گیرد ، از نقطه نظر خلقت انسان اگر به انسان نگاه کنیم میان خلقت خاص و عام قرار می گیرد واز نظر کیفی اگر نگاه کنیم بین دو قطب مثبت و منفی و از هر دیدگاهی به شکلی انسان در میانه است .

 

س- بشر حرکتی را داره رو به کمال شروع می کند و دارد سعی می کند با تغییر بینش و کنترل ذهن و... می خواهد به بالا برسد ، آیا این رنج است که باعث حرکت انسان رو به بالا شده است یا دلایل دیگری دارد؟

ج- آنچه کا باعث این قضایا شده ، نیاز است و رنج یک چیز مجازی و نسبی است ، شما رنج را یک چیز میدونید ، من یک چیز دیگه و دیگری شاید از این موارد رنج نکشد واین به بینش و آگاهی فرد مربوط است و رنج که یک چیز نسبی و زمینی و مجازی است پایه حرکت انسان نیست و یک موردی که برای یک نفر رنج بزرگی است ، ممکن است برای یک نفر دیگر اصلا رنج نباشد حتی زیبا و شیرین باشد ولی نیاز ، یک انسان می خواسته چیزی رو جابجا کنه و براش سخت بوده واومده یک تیرچوبی زیرش گذاشته و اهرم کرده و دیده که این جابجایی غیر ممکن برایش ممکن شد و حتی آسون شد و اختراع چرخ و چیزهای دیگر هم بر اساس همین نیاز بوده ودر سطوح باطنی هم همین نیاز و گم گشتگی است که انسان را به جلو می برد .

رنج مجازی است  و نسبی است

 

و از طرفی به پایان رنج رسیدن یا کم شدن رنج مشکل را برطرف نمی کند ، مثلا در زندگی ، آیا با توجه به اینکه قبلا برای آب آوردن در سرما وگرما باید مسافتی طی میشد واکنون لوله کشی است ویخچال و ماشین رختشویی و ماشین ظرفشویی و ماکروویو و یک دوسه و کولر وماشین وهواپیما و اینها که زحمت و رنج ما را کم کرده ، انسان امروز بیشتر مشکل دارد یا انسان های گذشته ؟ انسان امروز

س- شعری از مولانا هست د رمورد رنج ، تفسیر شما از این شعر چیست ؟

این شعر در مورد پوست گوسفند است که دردارو یعنی آهک و تیزآب می خوابونن و چرم ساخته میشه از آن .

پوست از دارو بلاکش می شود

گرنه تلخ وتیز مالیدی در او              گنده گشتی ناخوش وناپاک بو

آدمی را نیز چون آن پوست دان         از رطوبت ها شده زشت و گران

تلخ وتیز ومالش بسیار ده                 تا شود پاک وتمیز وبا ......

ور نمی تانی رضا ده ای ...              تا خدا      دهد بی اختیار

که بلای دوست تطهیر شماست          علم او بالای تدبیر شماست

 

ج- ممکن است ما کل جهان دو قطبی را بلا ببینیم و بگیم ما اصلا کل این ماجرا رو نمی خواستیم ، ا گر اینطوری نگاه کنیم جهان دو قطبی بلا می شود ، ولی ما اینطوری می بینیم که رنج ما به خود ما برمی گردد و ما می تونیم از این رنج نجات پیدا کنیم ، همان کاری با پوست می کنن ، چون اگر این کار رو با پوست نکنند ، می گنده و باید بیندازنش دور، ولی اگر هیچ کاری روی شما موثر نشد بیا تن در بده به این بلا ، که همین جهان دو قطبی است و اگر هیچیک از این تسهیلات بدرد تو نخورد به بلا تن در بده ، ولی من این برداشت رو ندارم که خدا داره به همه بلا میده .

 

س‌-      شاید اینجا رنج سازنده باشد مثل کسی که امتحان کنکور میده ، رنج زیادی می بره تا موفق بشه

ج- یک دانش آموز آن مرحله را رنج می بیند ولی شما که آن مرحله را رد کرده اید وقتی بر می گردید و آن مرحله را می بینید ، رنج می بینید؟ شاید الان بخندید به آن زمان خود و اینکه آن دوره را رنج می دیدید ، مثلا یک دانش آموز کلاس اول دبستان ، از مشق شب ناراضی و شاکی است ، ولی آیا الان آن را رنج می بیند ؟ خیر ، بنابراین این مطلب می تواند درست باشد و وقتی ما از اینجا به آن نگاه می کنیم رنج می بینیم ولی اگر از یک جای دیگر به آن نگاه کنیم خنده مون می گیره .

 

س- شاید تمثیلی است که ما از بهشت به عالم تضاد آمدیم و داریم رنج می کشیم ؟

ج- خوب شد که از عالم زر یا از اونجا آمدیم اینجا ، چند نفر حاضرند که اصلا نمی آمدند پایین و در بهشت نا آگاهی می ماندند؟

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت              ناخلف باشم اگر من به جویی نفروشم

اگر الان اون بالا بودیم فقط کارمون این بود که بخور و نمیر ادامه بدهیم بدون هیچ دانسته ای ، از این طرف بهشت بریم  اون طرف ، از اون طرف بیاییم این طرف .

شاهد که سرکشی نکند دلفریب نیست               فهم سخن به مردم دانا گذاشتیم

اون بهشت بدرد نمی خوره ، اون بهشت ناآگاهی بوده و در اصل ما اصلا سقوط نکردیم بلکه داریم بسوی بهشت آگاهی صعود می کنیم .

                                                             بهشت آگاهی

 

 

                                                                                       ما مثلا اینجاییم

 

 

                                                            بهشت ناآگاهی

 

ساعت دوم

 

س- استاد من قبلا ناراحتی معده داشتم که باید جراحی می شد ولی با فرادرمانی خوب شد و جراحی نکردم ، حالا در دوره 3 از ابتدای دوره ، هر ارتباطی مربوط به ذهن وکنترل ذهن می گیرم ، درد فوق العاده شدید وانگار جراحی کرده ام

ج- این تاثیر تشتت ذهن شماست و این نشانه این است که بیماری که رو آمده به دلیل تشتت ذهن شماست و ریشه بیماری شما به بحث ذهن برمی گرده و الان هم تا ما میریم سراغ ذهن و ارتباط ذهن شروع می کنه این پرونده رو باز خوانی کردن و کار کردن روی آن و  امیدواریم هر چه زودتر ، این پرونده بازخوانی اش تمام بشود و شما هم از این حالت خارج بشوید ، فقط در این مدت مجادله نکنید ، بلکه سعی کنید بپذیرید.

 

س- آیا ایشان که در این دوره ، بیرون ریزی دارند به شکل بیماری ، آیا تا پایان همین دوره تمام می شود یا خیر؟

ج- معمولا ، زمان دقیقی رو نمیشه مشخص کرد ، چون نفر به نفر فرق میکنه و بستگی به بینش فرد هم داره ، مثلا به طرف میگیم مجادله نکن و بپذیر، اینجا به ما میگه باشه ولی مثلا آخر دوره میاد میگه ، نمی دونم چرا اینطوری می شم ، من که اینطوری نبودم ، نباید اینقدر طول بکشه ، چرا من ؟ یعنی هنوز داره مجادله میکنه و نپذیرفته .

 

س- یک گزارش راجع به بیماری خودم می خواستم بدم که بیماری من جوری بود که دکترها گفته بودند بیماری خطرناکی است و حتی جراحی کردن هم بسیار خطرناک است واز شما خواستم که برای من کار کنید و بعد از اینکه شما شروع به کار کردید به تدریج خوب شدم تا اینکه به خاطر حرف های دیگران به شک افتادم وخواستم دوباره به دکتری مراجعه کنم و جالب اینکه پس از این تصمیم دوباره درد و بیماری بروز پیدا کرد ولی وقتی فکر کردم که درد قطع شده بود وبهبودی تجربه کرده بودم و اطمینان حاصل کردم که من خوب شدم دوباره درد وناراحتی قطع شد و حالا خوبم .

یک از علت های بیماری بینش ها بود یک بحثی را وارد می شویم در رابطه با همین بینش ها اما قبل از اون چند تا سوال را مطرح میکنیم

 

اگر ما بپرسیم شیطان خوب است یا بد یا زلزله خوب است یا بد است چه جوابی داریم ، اگر بگیم این شخص مال من است یا مال من نیست یا ویتامی آ خوب است یا بد است یا اگر بگوییم ماشین ما که پارک شده مال ماست یا نه ، آیا این دست مال من است یا نه ؟ آیا خانه ما ، خانه ماست یا نه ؟ یا مرگ موش خوی است یا بد ما بخوریم  اینکه چی سم است و چی دارو،به یک سری بحث ها برمی خوریم که  این موارد را در قانون نسبیت دنبال می کنیم .

 

قانون نسبیت : - نسبیت مالکیت

                   - نسبیت خوب وبد

       - نسبیت زشت وزیبا

 

 

 نسبیت مالکیت یکی از عوامل بیماری در رابطه با نسبیت مالکیت است اگر بریم بیمارستان می بینیم بعضی ها لحظاتی قبل چشم داشته اند ولی  الان ندارند ، یا پدر داشته اند ولی الان ندارند یا اگر بریم سوانح سوختگی می بینیم چه کسانی چه چهره ای داشته اند ولی الان ندارند و حتی وحشتناک هم شده اند ، اگر بریم اداره آگاهی می بینیم چه کسانی تا دقایقی پیش ماشین داشته اند ولی الان ندارند یا خونه زندگی داشته اند ولی الان ندارند ، یعنی یک عده ای اومدن خونه اونها را جارو کردن و آب پاشی هم کردن و تی کشیدن و همه چیز اونها رو بردن و رفتن ، به هر کجا سری بزنیم متوجه می شویم که افرادی چیزهایی داشتن که دیگه متعلق به اونها نیست ، خوب ، ماشینی که الان تو کوچه پارک کردیم ، آیا به ما تعلق داره ؟ یعنی آیا با قطعیت می تونیم بگیم که به ما تعلق داره ؟ اگر رفتیم تو کوچه و ماشینمون اونجا نبود چی؟ آیا این دست مال من است ؟ بطور نسبی بله ، ولی ممکن است لحظه ای دیگر ، دستی وجود نداشته باشه ، چشمی در کار نباشه ، دست مال من است ، ماشین مال من است ، خونه مال من است ، همسر مال من است ، مادر من است ، ولی تا چه زمانی ،ولی تا کی ؟ به این نتیجه می رسیم که مالکیت تا اطلاع ثانوی و حالا این اطلاع ثانوی چقدر است ؟ ممکن است یک ثانیه ، یک دقیقه ، یک روز ، یک سال ، معلوم نیست ، لذا هیچ چیزی به ما تعلق نداره ، بطور مطلق هیچ چیزی به ما تعلق ندارد ، بلکه بطور نسبی ما امانت دار هستیم تا اطلاع ثانوی  قیافه ، هوش ، استعداد ، سواد ، مال واموال، فرزند ، مثلا یک پاره آجر بخورد تو سر ما ممکن است حتی اسم خودمون رو هم بیاد نیاریم هر چند که مدارج عالی هم طی کرده باشیم . هم مالکیم هم نیستیم لذا روی مالکیت نمی توانیم حساب کنیم .

اگر بازبان خوش قبول نکنیم بد معامله ای باهامون می کنند و اگر ما خودمون را بطور مطلق مالک بدونیم ضربه سختی می خوریم فقط یک راه داره که  بدونیم بطورنسبی ما مالک هستیم د غیر اینصورت باید منتظر شوک ها و مسائل خاص خودش باشیم .

پس ما به چی بنازیم؟ به داشتن چه چیزی در زندگی می تونیم بنازیم؟ به عبارت ساده تراینکه : ما مالک چی هستیم ؟ جواب کلاس ، گذشته .

گذشته ؟ کافی است یک پاره آجر بخورد تو سرمون حتی گذشتمون یا بچه هامون رو بیاد نمی آوریم یا آلزایمر یا اتفاقات بسیار دیگر ، پس یکی از بینش های اساسی و بنیادی نسبیت مالکیت است که ما مالک هیچ چیزی نیستیم ، فقط بطور نسبی تا اطلاع ثانوی در اختیار ما قرار داره ، اگر این مطلب رو وارد نرم افزارهامون و بینش هامون نکرده باشیم ، هر لحظه در معرض شوک قرار می گیریم و می تونه ضربه چند برابر بشه ، ممکن است بریم و ماشین ما نباشه آیا آمادگی مواجه شدن داریم ؟ پس قدرت از دست دادن مطرح میشه .

 

پس بالاترین قدرت چیست ؟ قدرت از دست دادن و چه کسی از همه قوی تر است ؟

قوی ترین فرد کسی است که قدرت از دست دادن بالاتری دارد، دربیمارستان یا آگاهی یا جاهای دیگر کسانی هستند ازبین ما ولی عدم تجهیز به این بینش باعث میشه که بقیه چیزها رو هم بعدش از دست بدهند . ولی ممکن است ما با از دست یک ماشین یا یک فرد از نزدیکانمان دچار شوک و یا حتی سکته شویم و به دلیل ندانستن قانون نسبیت مالکیت بعد از یک ضرر ، ضررهای بعدی هم بدیم ، مثلا نا آرامی ، افسردگی ، بیماری و ضررهای بعدی که که معمولا ضررهای بعدی بینشی هستند ، یعنی فرد ماشیم خودش رو از دست داده یا بیمار شده و سلامتی خودش رو از دست داده و به دنبال آن افسرده می شود و ضرر بعدی رو میده که ضرر بعدی به دلیل بینش اوست وبعد ضرر سوم و چهارم و به همین ترتیب ، وخیلی وقت ها با بیماری روبرو می شویم و می بینیم که قبل از بیماری باید بینش او را تصحیح کنیم و افسردگی او را درمان کنیم چون از اول که افسرده نبوده تا شنیده که بیمار است ، افسرده شده واین افسردگی خود مشکلات بسیاری ببار آورده .

پس یکی از موارد مهم این بینش ، قدرت از دست دادن است واینکه بفهمیم هیچ چیز به ما تعلق نداره و همه چیز از آن اوست و ما فقط بطور نسبی و تا اطلاع ثانوی امانت دار هستیم واین اطلاع ثانوی را کسی نمی داند.

اگر به این بینش تجهیز نشویم ، ضرر پشت ضرر می آید و این یکی از بینش های اساسی است که همه روزه و هر لحظه با آن سروکار داریم ، چون هر لحظه ممکن است چیزی را از دست بدهیم .

یک چیزی را که از د ست می دهیم از نرم افزار فیلتر بینشی می گذرد ، فرق ذهن با بینش این است که ذهن نیاز به وقت دارد ، باید پردازش کنه ولی طلاعات قبلی در یک جعبه ( بینش ) جمع شده از قبل که میگه بی خیالی یا با خیالی .

 

وقایع -----  گیرنده های مغز -------  بینش --------  واکنش ذهن ------- واکنش روان

 

بینش ، ارزیابی و شناسایی و شدت و ضعف وقایع را تعیین می کند ، قوانین کلی مثل نسبیت ، فواره ، نظم و بی نظمی در این جعبه نوشته شده ، شرطی شدن مثل اگر... آنگاه... در این جعبه نوشته شده .

واکنش ذهن وقت داشته و پردازش کرده و بینش را می سازد . نرم افزار بینش اکتسابی است و میشه نسلی را آموزش داد با بینش هایی که موضوعات را بپذیرند . در آسیب شناسی به نام تسلط عقل .

در 5-6 سال اول بچه را برنامه ریزی کنیم که دختر است یا پسر ، چه محدودیت های عقلانی را بپذیرد ، برنامه های استراتژیکی و کلان است . بعد از آن نوبت نرم افزار بینشی است ، مرحله بعد  یکسری را خودمان بدست می آوریم و اکتسابی است ، بخشی را از والدین گرفتیم .

افراد مختلف واکنش های مختلف در مقابل پدیده های یکسان دارند .

خوب دررابطه با ارتباط کنترل ذهن برای طراحی ، آیا کسی از آن استفاده عملی کرده یا نه ؟

هر چه بیشتر کار کنید تبحر بیشتری پیدا می کنید ، چون در ذهن فضا سه بعدی است و می توانید در آن حرکت کنید و بچرخید و جزئیات را ببینید ولی روی کاغذ دو بعدی می شود

برقراری ارتباط کنترل ذهن (طراحی)

چه کسانی ارتباط شان خوب بود؟ متوسط ؟ زیر متوسط ؟

 

 نسبیت خوب و بد شیطان خوب بود یا بد؟ بالاخره چه جوابی داریم ؟ بدون ضد کمال ،کمال چه معنی میده ، اگر پای ما رو نگیرن که ما  نتونیم حرکت کنیم ، حرکت  ما به چه درد می خوره ؟ اگر پای ما رو گرفتن بازم ما تونستیم حرکت کنیم اون درسته ، اگر با شیطان روبرو شدیم و تونستیم غلبه کنیم درسته و بنابراین از نعمت وجود شیطان است که ما کمال را پیدا می کنیم ، اگر شیطان نبود اصلا لازم نبود راجع به خدا صحبت کنیم ، اگر شیطان نبود به پختگی نمی رسیدیم و شیطان عامل پختگی ماست ، او ازآتش و ما از خاک و آب آگاهی است واگر آب و خاک با هم قاطی شود ، تا آتش نباشد گل پخته نمی شود و اگر شیطان نبود اصلا به دنبال خدا یا کمال نبودیم و پس از یک منظر شیطان خوب است ونعمت است و شیطان میدان آزمایش است .شیطان تنها موحد بارگاه الهی است چون غیر از خدا برکس دیگری سجده نکرده و رکورد حرف شنویش تک است . حرف شنوی او از خداوند ، پس شیطانی که ما می گوییم مطلقا بد است ، اینطور نیست و نسبی است و ما دچار صدمه می شویم چون مطلق فکر می کنیم . شیطان نعمت است و عامل پختگی ما

انتظار خوبی داریم به همین دلیل بزودی شکست می خوریم ، وقتی نسبی فکر می کنیم منتظر بدی هاش هم هستیم چون همه چیز درهم است ولی ما می خواهیم جدا کنیم ، این قانون عالم کثرت است که ما را به مطلق گرایی سوق می دهد ، اگر نسبی باشیم شوکه نمی شویم ، هر کسی براش مقداری ناخالصی در نظر بگیریم ، اگر گفتیم نیست به دنبال ضربه های روحی و جسمی و شوک های آن باشیم

 حالا زلزله خوب است یا بد؟ می دانیم که زلزله و آتش فشان ها موجب شدند خشکی ها تشکیل شوند و اگر زلزله و آتش فشان ها نبودند ما هم الان اینجا نبودیم .زمین زیر آب بوده از نعمت آتش فشان و زلزله بوده که خشکی درست شده و الان ما روی خشکی هستیم ،

 

صاعقه خوب است یا بد ؟ از نعمت وجود صاعقه بوده ،O2 تبدیل به O3 شده و لایه اوزون تشکیل شده  و ما نفس می کشیم و از تشعشعات مضرجو در امانیم واگر هم صدمه ببیند همان صاعقه دوباره اونو ترمیم می کند و اگر نبود در اینصورت ما نمی توانستیم زندگی کنیم ، و در هستی هرچیزی تابع حساب کتاب است ونعمت است ، از شیطان گرفته تا بقیه موارد و اصولا هر چیزی که حساب کتاب دارد دلیلی برای وجودش بوده و نعمت است ، پس هستی از نعمت آفریده شده و هر چه که هست نعمت و برکت است .

تضاد با دیگران خوان اصلی ماست و عدم توج به قانون نسبیت بیشتر ما را به تضاد نزدیک می کند ، کم و کسری ها همش عادی است .

به هر حال باید به ادارک این بحث رسید و شاید هنوز درک اینکه شر نعمت است مشکل باشد ، خوب ما هم قبول می کنیم که سخت است ولی باید بریم توش و ببینیم که چرا گفته که

کفر ودین در بر عشاق نکوکار یکی است                کعبه و بتکده وسبحه و زنار یکی است

عشاق نکوکار اصلا چه کسانی هستند ؟

و از طرفی پس :      بد مطلق نباشد در جهان               بد به نسبت باشد این را هم بدان      مولانا

و یا در جایی دیگر:

در زمانه هیچ زهر و قند نیست               که یکی را پا ، دگر را بند نیست

مر یکی را پا ، دگر را پای بند                مر یکی را زهر و بر دیگر چو قند

اون چیزی که برای یکی قند برای دیگری زهر است ، اون چیزی که برای یکی پاست برای دیگری پابند است ، یا یک چیزی یک وقت پاست و یک وقت پابند است مثلا با ماشینمون میایم اینجا تا اینجا پاست ولی وقتی       می رسیم جای پارک نیست و حالا ماشین پای بند است . چه چیزی خوب است بستگی دارد کجا ، با چه کیفیتی ، با چه کمیتی ، کار کارشناسی و کیفی می خواهد بدون ارزیابی و بررسی نمی شود ، خوب و بد تابع قانون نسبیت است  ، مطلق در سطح هستی نداریم و نسبی است .

 

پس این نسبیت رو در دنیای عرفان لازم است که دقیقا در اون قراربگیریم وتفکر صفر ویک و مطلق نگری کاملا منسوخ است .

در بعد تفکری اندیشه مهم است نه صاحب اندیشه ، در غرب می گویند چی میگه ؟ در شرق می گویند کی میگه ؟

 

با مثالی نسبیت خوب و بد را مطرح می کنیم

چه کسی میدونه که چی سم و چی دارو است؟ مثلا ویتامین A خوب  است یا بد؟ ویتامین خوب است و لازم و ما می خواهیمش ولی از یک مقداری به بالا منجر به مرگی آدم میشه و مثل سم عمل می کنه ، بحث افراط و تفریط هم نیست ، برای شما همون مقدار خوبه ، برای من بد ، چون مثلا من کبدم مسئله داره و همون مقداری که شما مصرف می کنید برای من سم محسوب میشه ، حالا اگر به ما بگن ، قند خوبه یا بد ، شکر خوبه یا بد ، گوشت خوبه یا بد ، چربی خوبه یا بد یا هر چیز دیگه ، تا وقتی ما ندونیم چه مقدار از آن و درچه شرایطی و برای چه کسی و در چه رابطه ای و کجا ، نمی تونیم بگیم خوبه یا بد است واین نسبیت د ر موارد دیگه هم تعمیم پیدا    می کنه مثلا اگر معنی یک واژه یا یک کلمه رو از یک نفر بپرسیم مثلا Book ممکن است اون بچه بلافاصله بگه Book  یعنی کتاب ولی اگر همین رو از یک زبان شناس بپرسیم ممکن است به ما جواب نده و اول باید بپرسه کجا و در چه عبارتی و سوالات دیگر وبعد به ما پاسخ بده .

 

حالا مرگ موش خوبه بخوریم یا بد ؟ بحث تاثیرات شعوری هر ماده ای را می گذاریم کنار، همینطوری یک نفر مرگ موش بخوره خوبه یا بد؟ ولی مرگ موش که در واقع یک نوع سم است وهمان ارسنیک سفید است پایه اصلی داروهای بیماری های مقاربتی است و در بعضی داروهای دیگر هم بکار میرود.

در سال ها قبل در ترکیه امروز جوانی مبتلا به بیماری مقاربتی می شود و چون درمان نداشته و کار به آبرو ریزی و جاهای بدی می کشید ، تصمیم به خود کشی می گیره و برای اینکه خودکشی نه مرگ موش می خوره وبعد می بینه نه تنها نمرد بلکه بیماریش هم خوب شد ، بعد این مطلب رو به پزشکان آلمانی گزارش میده وآنها هم تحقیق می کنن و متوجه می شن که ارسنیک سفید با کنترل و مقدار مشخص می تواند بعنوان داروی بیماری های مقاربتی مورد استفاده قرار بگیرد ، بنابراین مرز بین سم و دارو را چه چیزی تعیین می کند؟

پس همه چی تابع قانون نسبیت میشه ، یک چیزی که ما را به عالم کثرت سوق میده مطلق بینی است ،مثلا خیلی ازدوستهای سابق را نداریم و در یک جایی گفتیم این دیگه به درد نمی خوره ، چون صد مورد خوب بوده و به محض اینکه یک مورد بد ازش دیدیم گفتیم این به درد نمی خوره ، آیا این طوربوده؟ آیا درست دیدیم ؟ درست ندیدیم چون مطلق می دیدیم دچار کثرت شدیم یکی از فاکتورهای عالم کثرت مطلق بینی است سفید سیاه ،خوب بد ، خوب خوب خوب است به محض اینکه یک مورد بد باشه نمیگه بابا این 99 مورد خوب بوده حالا یک مورد بد بوده میگیم این دیگه به درد نمی خوره در حالیکه در بحث نسبیت می بینیم که اینها به صورت نسبی نگاه می شه در کنار 90 تا حسن 10 تا عیب هم دارد و دانستن این موضوع به ما کمک می کند دچار کثرت و خودخوری  نشیم و تبعات ناشی ازیک ویروس غلط که ما را بیمار کرده نشیم ، چقدر برای ما ایجاد دردسر و ضررهای مادی معنوی داشته ، ما با اولین عیبی که برخورد کردیم اون دید مثبت رفته کنار و دید مطلق بینی اومده همه کارها را خراب کرده . هیچ چیزی تو خلقت بیخودی نیست و به یک کاری میاد این به ما از یک جهاتی کمک می کند مثلا میگیم چرا خدا این سوسک را آفریدی وقتی تفکردر ذهن ما نشست و دربرنامه های نرم افزاری ما قرارگرفت در همه جا دید ما تغییر می کند و خیلی می تونه در بینش ما تاثیر بذاره و بعضی مواقع از اینکه ما را به سرعت به سمت کثرت بریم نجات میده اون وقت دید عیب پوش و اغماض نگر هم پیدا می کنیم ، حالا 99 تا حسن داشته 1 عیب هم داره ،عیب نداره طبیعی است ، عیب دیران را نمی بینیم و میشه وحدت ونه ما او را از دست میدیم ونه او ما را از دست میده .

زلزله ،اگر زلزله نبود الان ما اینجا نبودیم ، اگر زلزله نبود زمین هنوز زیر آب بود و خشکی نبود ، به واسطه زلزله و آتشفشان زمین شکل گرفت . پس زلزله ، تشفشان ، صاعقه خوب است یا بد است ؟

جهان هستی از نعمت آفریده شده ، هر چه که در آن هست حساب و کتاب دارد و برای وجودش دلیلی بوده پس نعمت به حساب می آید. پس با این بینش که چگونه به جهان هستی نگاه کنیم ؟ با منطق هستی آشنا می شویم ، راه خدا کوتاه ترین راه است ، همه شر وخیر دست به دست هم دادند تا آدم جاودانه بشه مثل خودش .

 

حالا با تجهیز به این بینش ها دیگه بطور ظاهری به پدیده ها نمی نگریم بلکه عمیقا پردازش می کنیم . عدم تجهیز به این بینش ما رو دچار کثرت می کنه ، یعنی ما درتفکر صفر ویک ، انتظار داریم دیگران خوب باشند ، این خوبی که میگیم ، خوب مطلق است مثلا نود و نه جا خوب بوده ، کافی است یک جا بد بشه ، فورا می گذاریمش کنار، ولی گفتیم بد مطلق نباشد در جهان ، ولی ما یکدفعه طرف رو بد مطلق می کنیم و به همین دلیل هیچکدام از دوستان چند سال قبل خود را نداریم ، این نشان میده که ما به سمت کثرت رفتیم ، حالا چرا اون دوست ها را نداریم ؟ چون گفتیم این آدم مزخرفی است بطور مطلق یا اون آدم بدی است بطور مطلق ، ولی اگر نسبی نگاه می کردیم همه آنها رو داشتیم ولی الان تحمل دیدن یک اشتباه رو نداریم ، یعنی اگر دوست ما ، یک اشتباه بکنه، می گذاریمش کنار،یعنی ما دوستانمون رو نداریم چون مطلق نگاه کردیم و لذا رفتیم تو عالم کثرت ، اگر نسبی نگاه می کردیم می گفتیم این آدم نود و نه جا با من خوب بوده حالا یک جا هم خوب نبوده حالا یک جا هم اشتباه کرده ، یعنی قدرت دیدن اشتباه رو هم داشتیم ، قدرت دیدن بدی رو هم داشتیم ، حالا اگه خودمون اشتباه کنیم که اشکالی نداره ولی اگر اون اشتباه کنه ، نه ، اونو دیگه نمی تونیم ببخشیم یا قبول کنیم . تفکر 0 و 1 منسوخ شده و بین صفر و یک بی نهایت عدد داریم fuzzy logic . مرز بین سم و دارو پایه تفکری و بینش را تعیین می کند ، پایه تفکری ما دیگه به سادگی به مسائل نگاه نمی کند. یک مسائلی میره توی شبکه منفی و مثبت و یک مسائلی میره تو بحث اخلاق .

 

بحث درک جمال یار، ساده تر می شود چون می بینیم که همه چیز نعمت است وحساب کتاب دارد و اگر فرعون نبود موسی معنی نمی داد ، پس نگاه ما نسبت به هستی عوض می شود واگر خیلی چیزها را زشت یا بد        می دیدیم ، حالا همه چیز را نعمت می بینیم ، این به معنای آن نیست که ما زشتی ها را انکار کنیم ، چون جهان دوگانه است و ذاتش این است و به مدد وجود شر است که به دنبال خیر هستیم ، ما جهت مثبت را انتخاب می کنیم ولی میدانیم که شر هم هست و نگاه کلی ما این است که حساب کتاب پشت هر چیز را بنگریم و بدانیم که واقعا نعمت است وحالا دیگر اعتراض نمی کنیم که چرا ظلم است ، پس خدایا عدالت تو کجاست ، بلکه میدانیم که کار خدا حساب کتاب دارد و اشتباه نشده وعدالت است و ما اختیار داریم به سمت شر یا خیر برویم "قل اعوذ برب ا لفلق من شر ما خلق " یعنی بگو پناه می برم به پروردگار روشنایی از شر آنچه آفریده ، خوب چه کسی آفریده ؟ خودش آفریده یعنی شر را هم او آفریده و با حساب و کتاب و دلیل آفریده و آن هم لازم است و درست طراحی شده و اشتباه نبوده ، اگر شر نبود خیر چه معنی داشت ؟ و اگر شبکه منفی نبود شبکه مثبت چه معنی داشت ؟ پس از نعمت شر است که به دنبال خیر میرویم و اینجا نگاه ما و بینش ما مهم است ، عده ای به دنبال شبکه منفی می روند وعده ای جذب شبکه مثبت می شوند ، و کم کم می فهمیم که چگونه می شود عاشق هستی شد ، ما شبکه مثبت را انتخاب کرده ایم ولی آیا این بدان معنی است که شر تمام است ؟ خیر ، شر هست و خواهد بود ، چون در جهان دو قطبی ، خیر و شر با هم معنی پیدا می کنند واین ساختار و ذات جهان دوقطبی است .

 

آنچه که ما می بینیم ، حساب و کتاب و دودوتا چهار تا می بینیم و میدانیم که هر آنچه هست ، الزام داشته که وجود داشته باشد و بصورت نعمت می بینیم ، هستی از نعمت تشکیل شده و ما به کار خدا با ایراد نگاه نمی کنیم و ایراد نمی گیریم که چرا شر هست چرا ظلم هست ؟ یا اینکه بگیم خدایا پس عدالت تو کجاست ؟ چون همان شر هم خودش عدالت است و ما در یک نظم و هوشمندی و حساب و کتاب قرار داریم و کمک به حل تضاد ما با خدا می کند.

در اینجا ما با قوانین و منطق هستی آشنا می شویم و عواملی که باعث شده ما نظرمون از خدا برگرده و فکر کنیم که کار او اشکال داشته را تصحیح می کنیم و انسان موجودی است که در بین این دو قرار دارد واختیار دارد، اگر این طرف بری خیر ایجاد میشه اگر اون طرف بری شر ایجاد میشه "فالهما فجورها و تقوها" (آیه 8 سوره شمس) یعنی سپس نیکی ها و پلیدی ها را به او الهام کردیم و ما خیر و شر را می آفرینیم و اگر خیر وشر را به ما الهام نکرده بود و دردرون ما قرار نداده بود ما هم مثلا بقیه موجودات وحیوانات می بودیم یا می کشتیم یا می کشتنمون و یا می خوردیم یا می خوردنمون و نه طرفدار خیر بودیم نه طرفدار شر.

 

این ازاون بحث ها و بینش های مهم است چون هر روز انسان های زیادی حرص می خورند و می سوزند و دائم میگن پس خدایا عدالت تو کجاست ؟ و تو چرا حق فلانی رو نمی گذاری کف دستش ،و چرا فلان کارو        نمی کنی تو چرا بهمان کارو نمی کنی ؟ در صورتی که همه اینها قانونمند است و مطابق قانون جلو میره ، تنها کاری که ما باید بکنیم اینه که یا بریم این سمت یا بریم اون سمت ، پس اگراعتراضی داریم نشان میده که ما هنوز ساختار هستی و ساختار جهان دو قطبی رو نشناختیم واین شناخت و بینش هم ما رو آروم می کنه و هم تضاد ما رو با خدا کاهش میده و کاهش تضاد یعنی کاهش سم و بدن ما کمتر مسموم میشه و ما کمتر بیمار می شویم و کمتر ازتعادل خارج می شویم و اینها باعث میشه اول به شکل تئوری و نظری به شناخت برسیم و آماده بشیم برای درک جمال یار.

 

س- پس ما چه بخواهیم و چه نخواهیم هم جنبه مثبت را داریم وهم جنبه منفی را داریم واین نگاه و بینش واختیار خود ماست .

ج- بله ، شاعر میگه: موسی و فرعون در هستی توست         باید این دو خصم را در خویشتن جست

یعنی خدا و شیطان ، خیر و شر ، اهورا واهریمن ، نیکی و پلیدی همه اینجا در درون ماست و او به ما اختیار داده ، آیا ما میتونیم الان شر بیافرینیم یا نه ؟ بله ، آیا ما می تونیم الان خیر بیافرینیم یا نه ؟ بله ، و می توانیم یک ا تفاق یا یک صحنه را بصورت خیر نگاه کنیم یا بصورت شر، می تونیم یا نمی تونیم ؟ بنابراین ، این بینش ما و طرز تلقی ماست که چطور نگاه کنیم به هر چیزی ، و اگر بینش ما نسبت به هر چیزی می تونه عوض بشه یا تصحیح بشه ، پس بینش ما نسبت به خدا هم می تونه عوض بشه و تصحیح بشه ، مثلا بعضی صحنه ها هست که ما فکر می کنیم یا ما مطمئنیم که خدا اشتباه کرده ، ولی واقعیتش اینطوری نیست واین مورد شاید خیلی زیاد اتفاق بیفتد که فکر کنیم اینجا رو دیگه خدا اشتباه کرده یا از دستش در رفته ، ولی اینطوری نیست و بعد از بررسی و شناخت می فهمیم که : پس بد مطلق نباشد در جهان .

 

س- پس هر دو جنبه مثبت و منفی یکسان است ، درسته ؟

ج- در دنیای عرفان به این می رسند که :

کفر و دین در بر عشاق نکوکار یکی است                کعبه و بتکده و سبحه و زنار یکی است

اگر از دیده تحقیق به عالم نگری                           عشق و معشوقه وعاشق ، دل دلداده یکی است

مختلف گر چه بود درد من و درمانش                      خوشدلم زانکه طبیبم یک وعطار یکی است  

در جایی به این درک می رسیم که اینها  که لازم و ملزوم یکدیگرند و نهایتا منطق هستی را می فهمیم و می بینیم هر یک دارند ما موریت خود را انجام میدهند و هر دومخلوق هستند وهر دو از یک جا آمده اند

چونکه بی رنگی اسیر رنگ شد                    موسی با موسی در جنگ شد

یا در جایی دیگر :

هست از پس پرده گفتگوی من وتو                   چون پرده برافتد نه تو مانی ونه من

و در جایی دیگر:

این چه پرده بود که ابلیس بیش از این               به سجده وام سماوات و الارض می پیمود

و در جایی دیگر :

حالی درون پرده ای بسی فتنه میرود                 تا آن زمان که پرده برافتد چه ها کنیم  

 

حالا بعد از اینکه فهمیدیم همه اینها برمی گرده به اونجا یعنی به جهان تک قطبی ، حالا بعدش نقشه چیه ؟

در جایی در مسیر عرفان متوجه مسیر هستی می شویم و متوجه نقشه هستی می شویم و خیلی ماجراها برامون حل میشه و مثلا این است که بچه محصل ها از ممتحن بدشون میاد و بد و بیراه بهش میگن ، ما هم همینطور بودیم ، ولی الان که به اونجا نگاه می کنیم چه می بینیم ؟  آیا چیزی جز لطف و مرحمت می بینیم ، همون شمری که وایستاده بود بالا سرمون ، الان متوجه لطف  و مرحمتش می شویم ، و می فهمیم که اون ممتحن اصلا شمر نبوده واصلا بد نبوده ، در دنیای عرفان هم همینطور است ، یک مرزی را پشت سر می گذاریم وبعد بر می گردیم به شیطان نگاه می کنیم و بعد بر می گردیم به شبکه مثبت و منفی نگاه می کنیم و می بینیم هر کدام از آنها ماموریت خودشان را انجام داده اند و من درسم رو بلد نبودم که از ممتحن بدم میامد ،من خودم مشکل دارم ، تقصیررا می اندازم به گردن شیطان ،میگم شیطون گولم زد ، آیا این درسته که میگیم شیطون گولمون زد؟ خیر ، چون اون وسیله آزمایش ماست ، اون باید ما رو وسوسه کنه و اینجوری می تونه نقش خودشو بازی کنه .

مثل دانش آموزی که میگه ، معلم ما نامردی کرد ، یک سوال هایی داده بود که اصلا تو کتاب نبود ولی الان اگر همون معلم رو پس از سال ها ببنیم به او احترام می گذاریم چون حالا می فهمیم که او نامردی نکرده بود بلکه این ما بودیم که درسمون رو خوب بلد نبودیم .

لذا از یک مرزی باید عبور کنیم وبه جایی میرسیم که می بینیم که راه خدا کوتاه ترین راه است

آن نقطه خاموشی در حرف نمی گنجد               بر طاق فراموشی بگذار کتاب اول

در آن نقطه هیچ چیز به جز نعمت نمی بینید و خیر وشر وهر چه بوده دست به دست هم داده اند تا انسان به جاودانگی برسه که البته منظور آدم است .

س- پس شمر یا فرعون رو نمی شود سرزنش کرد ، درسته ؟

ج- این تفکر صفر یا یک و هیچ یا همه چیز یا مطلق نگری کردن منسوخ است و الان تفکر فازی لاجیک Fuzzy Logic وجود دارد که می گوید بین صفر ویک بینهایت عدد وجود دارد ، بین خیر وشر بینهایت حالت وجود دارد واو گفته "اینما تولو فثم وجه الله " یعنی به هر کجا نگاه کنی روی من است ، حالا او دو شبکه مثبت و منفی را قرار داده و مثلا شمر هم بین این دو شبکه قرار دارد و اختیار دارد می تواند به طرف شبکه مثبت برود یا شبکه منفی ، حالا او کدام رو انتخاب کرده ؟ شبکه منفی ، حالا من یا شما او را سرزنش می کنیم و میگیم ، آقا چرا خوب توجه نکردی و چرا درست نگاه نکردی؟ البته بگذریم از اینکه شاید اگر ما هم در اون موقعیت بودیم همون اشتباه رو می کردیم ، در یک جا ممکن است شما منو سرزنش کنید یا من شما رو سرزنش کنم ، ولی در یک جا اصلا فرد مسئله نیست بلکه داریم به کل خلقت نگاه می کنیم و می خواهیم ببینیم که آیا در کار خلقت اشتباه رخ داده یا نداده ؟ حالا اگر شما اشتباه کنید ، من شمار رو سرزنش می کنم و اگر من اشتباه کنم شما منو سرزنش می کنید ولی این ربطی به کلیت ماجرا نداره و ما داریم کلیت ماجرای خلقت را بررسی      می کنیم واین یک بینش کلی است و می خواهیم ببینیم که آیا هستی از نعمت آفریده شده یا نه ؟ و آیا در کار خلقت و طراحی هستی اشتباهی صورت گرفته یا نه و اگر شر یا شیطان وجود دارد آیا اشتباهی یا اتفاقی بوده یا طراحی هوشمندانه ای بوده و ما که از اول این بحث اومدیم اول پنبه شیطان رو زدیم دیگه شمر و اینها که جای خود دارند.

 

س- استاد، عبیدا... وقتی از حضرت زینب پرسید که ، شما در واقعه کربلا چه دیدید ، ایشان گفتند "ما رایت الا جمیلا "  یعنی بجز زیبایی چیزی ندیدم واین زیبایی امروز برای من جا افتاد و روشن شد که چی بوده .

ج- شاید ما بگیم در اون واقعه که فقط خشونت وخون ریزی بوده ولی آنها با نگاه وادراک جمال یار چنین چیزی رو دیده اند و چنین حرفی زده اند که هر چه هست نعمت است و گرنه همچین صحنه هایی به چشم ظاهر       نمی تواند زیبا باشد، از نظر چشم ظاهر بین ، خشونت و خون ریزی است و بد است از نظر چشم باطن بین امتحان و آزمایش و زیبایی ونعمت است و اگر چنین چیزهایی و صحنه هایی نبود شاید هیچ چیز معنی پیدا     نمی کرد و معنی اصلی با ماست و این ما هستیم که به هستی معنی میدهیم در غیر این صورت هستی معنی پیدا نمی کند.

 

س- بسیاری از مسائل در رابطه با خیر و شر در کشورهای مختلف و در فرهنگ های مختلف یکسان نیست و با هم فرق دارد.

ج- یک سری مسائل زیربنایی است و یک سری مسائل روبنایی است ، مواری که شما فرمودید بحث های روبنایی است و مربوط به فرهنگ یک جامعه است که چه جوری لباس بپوشیم ، چه جوری بریم ، چه جوری بیایم ، چه جوری رفتار کنیم ، تعریف خانواده چیه واز این قبیل واین موارد با زمان تغییر پیدا می کند مثلا تا ده سال دیگه ازدواج منسوخ میشه واین موج همه جا رو می گیره و تقریبا اجتناب ناپذیر است ، کما اینکه در بعضی کشورها این اتفاق افتاده و شروع شده و اینها مسائل کثرتی است که هیچ دو نفری با هم زیر یک سقف نمی تونن زندگی کنن ، این یک ، و دوم مسائل اقتصادی ، سوم مسائل فرهنگی و بعد سیستم های برده داری نوین و این موج در راه است و ما هم درگیر خواهیم شد واین موج میاد و ما رو هم می گیره و ما اجبارا می ریم به یک سمتی که شاید خودمون هم دلمون نخواهد ، یعنی دنیا درچنین شرایطی است ، اما آیا خیر وشر تغییری پیدا     می کند ؟ خیر تغییری نمی کند و باز در تمام جهان مسئله خیر وشر و موسی و فرعون هست چون مسئله زیربنایی است ودر ادوار مختلف همیشه بوده و ثابت است .

 

س- آیا فرعون می دونسته که تو شبکه منفی بوده یا کسان دیگر مثل شمر؟

ج- معمولا بله ، به نظر من کسی که دنبال قدرت است خودش می دونه و کسی که دنبال کمال است هم خودش میدونه و هر کسی میتونه یک لحظه چشم ها شو ببنده و ببینه که قدرت می خواد یا کمال می خواد ، اگر کسی قدرت می خواد خوب الان زورش نمیرسه و گرنه اگر می تونست ، اونم میشد یک فرعون است دیگه ولی بطور مطلق نمی تونیم بگیم شاید هم فرادی باشند که واقعا نا آگاه هستند ، مانند افرادی که به جای مسیر کمال در مسیر قدرت بودند و حضرت عیسی مسیح برای آنها دعا کرد که خدایا آنها را ببخش چون آنها نمی دانند دارند چه    می کنند .

 

س- ولی بعضی چیزها نسبی نیستند و مشخصا بد هستند مثل قتل و کشتن ؟

ج- قتل یا کشتن هم لزوما بد نیست ، مثلا ذوالفقار حضرت امیرالمومنین (ع) یا شمشیر پولس رسول یا مبارزه عده بسیاری در طول تاریخ بر علیه ظلم بد نبوده و آنها کشتن و کشته شدند وچه کسی می تونه بگه که بطور مطلق قتل بد است ؟ یا حضرت موسی (ع) در یک نزاع یک نفر رو کشته و اینجا بحث ، بحث مبارزه است مبارزه بر علیه ظلم یا شبکه منفی و این بحث ظلم ستیزی است .

 

نسبیت زشت و زیبا هستی تعریفی از زشت و زیبا ندارد و همه را در کنار هم قرار میده ، انسان کمال طلب است و دنبال زیبایی مطلق می گردد ، اگر انسان را از هستی بگذارن بیرون که البته معنی دیگه هستی معنی پیدا خواهد کرد و قابل رویت نیست ، اما اگر بگذارن بیرون زشت و زیبا چه معنی میده ، بعد جهان به خودی خود همچین تعریفی از زشت و زیبا نداره ماییم که به هستی معنا دادیم زشت و زیبا در کنارهمدیگر هستند  نسبیت زشت و زیبا هم دوباره به بحث قبلی ربط داره که اگر گل رو می خواهیم خارش رو هم باید بخواهیم ، خارش هم باهاش است ، اینها از هم جدا کردنی نیستند و "پرطاووس را مبین و پای بین ". جهان هستی یعنی زیبایی چون هرچیزی منحصر به فرد است ،زشت و زیبا با هم است ، در اکولوژی درهم است .

کمال مطلق فقط بی عیب مطلق است

هستی تعریفی همچون تعریف ما از زشت و زیبا نداره و هستی هر چیزی رو در کنار هر چیزی قرار میده ، اگر گل هست خار هم داره اگر پر طاووس هست ممکن است پایش هم زیبا نباشد البته به تعابیر ما ، اینها در هم است ، جدا کردنی نیست و اما ما چی می خواهیم ؟ زیبایی نیست در جهان ، یعنی خوب مطلق یعنی زیبای مطلق که نمیشه و ما خیلی چیزها رو کنار می گذاریم بعلت اینکه چیزی می خواهیم که اصلا نیست .

دنبال یک چیزی می گردیم نیست در جهان ، یک چیزی که ذره ای زشتی در وجود خودش نداشته باشه دوباره مطلق گرایی  وانرژی ذهنیمان را می گیرد و  باعث میشه ما اذیت می شویم و اگر توجه کرده باشین چقدر به خاطر این مسئله دچارعذاب شدیم و به درد سر می افتیم و به افسردگجی دچار می شویم

و خیلی از انرژی خودشان را هدر دادند دنبال چیزی که نیست . ماجرای مطلق بینی و نسبیتی چقدر بلا سرمان آمده و با قبول قانون نسبیت ما می توانیم از شر خیلی از بیماری هایی که ناشی از تنش است نجات پیدا کنیم .

عدم رعایت قانون نسبیت = تنش = درانتها بیماری ، بیماری ذهنی جسمی روانی و ما را به فاز منفی می بره و آلودگی ذهنی هم  دچار می شویم 

تجهیز به این بینش ها ما رو به سمت وحدت و عدم تجهیز به این بینش ها ما رو به سمت کثرت می بره ، حالا وقتی به سمت کثرت میرویم ، حرص می خوریم ، ناراحتیم ، مریض هستیم ، یعنی در عالم کثرت افرادی رو که مشاهده می کنیم حتما مشکل دارند ، جسمی ، روانی ، ذهنی، چون در عالم کثرت چیزی جز رنج و بیماری در انتظار ما نیست ، ولی وقتی به عالم وحدت بیاییم ، از رنج کاسته میشه ، پس بازهم خودمان دخیل هستیم ، اگر بریم به سمت کثرت ، رنج بیشتر میشه و جلوی خیلی از ضایعات را بگیره .

ما افسردگی داریم که ناشی از کمال پرستی است چون قانون نسبیت اجازه نمیدهد که همه چیز بطور مطلق انجم شود مثلا وقتی دنبال تجملات می رویم آخر سر افسرده می شویم چون ایده آل هایی را تعریف کرده که بهش نرسیدند و قابل پیاده شدن نیست و چند درجه پایین تر است چون می خواستند خیلی در حد تاپ و بالا باشند ولی کم و کاستی اجازه نمی دهد پس حتما باید در همه چیز نسبیت را در نظر بگیریم و در بخش overload  نرویم ، توان همیشه زیر ایده آل است ، اختلاف بین توان ما و ایده آل ، ما را دچار تلاطم می کند و ما فقط تا حد توانمان می توانیم برویم ، حد ایده آل همیشه بالاتر از توان ماست ، نسبت مستقیم بین تجمل و افسردگی و جود دارد که یکی از دلایل عمده آن همان دلتا       است .

س- اینهایی که شما گفتید نسبی هستند ، ولی خود خیر و شر مطلق هستند ، درسته ؟ یعنی یک چیزهایی در محیط خیر وجود داره و یک چیزهایی در محیط شر وجود داره ، درسته ؟

ج- ببیند وقتی از بالا تعریف بشه شما می تونید همچین چیزی بگید ، ولی اینجا ، اون چیزی که ما الان عمل می کنیم باز نسبی میشه ، خیر و شر نسبی میشه ، بطور مثال ، من یک کاری انجام میدم میگم خیر بود و ایمان هم دارم که خیر بود ولی این هم نسبی است ، مثلا یک نفر می بینه تو خیابون ماشین کسی خراب شده ،نفر اول میاد و بهش کمک می کنه و ماشین رو درست می کنه و بعد یک تعمیر کار سیار که نان شب خود و خانواده اش را از همین ماشین های خراب تو خیایان تامین می کنه ، رد میشه و نگاه می کنه و می بینه که شما با این کمکتون ، نون شب اون رو بریدید ، یک کار خیر کردید و نون اونو بریدید ، اما نهایتا چی درسته و چی ملاک است ، اون تعمیر کار سیار هم صبح که از خونه میاد بیرون میگه ای خدا امروز چند نفر ماشینشون خراب بشه ، که من نونمو بدست بیارم ،ولی اون لحظه که شما دارید  رد می شوید ، می گویید بذار به این آدم کمک کنم و شما خیر را در نظر آورید و از این نمونه ها خیلی زیاد است .

 

پس ممکن است کمک به شما ، ظلم به دیگری باشه وممکن است کمک شما به دیگری باعث بشه اون آقا امشب بدون نون بره تو خونش ، حالا تکلیف چیه ؟ هر یک از ما در دنیای خودش زندگی می کنه وهمه این دنیاها هم جزو جهان هستی است و در اون لحظه تصمیم و نیت و عمل من در جهان من خیر یا شر است ، اما از نقطه نظر کلی ، این عمل خیری که من انجام دادم ، مطلق است یا نسبی ؟ نسبی است ، مطلق نیست .

یک عمل ممکن است تاثیرات مثبت و منفی داشته باشد وما می خواهیم بطور نسبی ، عمل خیر کنیم یعنی تاثیرات مثبت عمل ما غالب باشد بر تاثیرات منفی آن .

در نسبیت زشت و زیبا عادت به دیدن این مسئله که در کنارزشتی هم تمی تونه زیبایی باشه و مطلق گرا نباشیم.

 

وقتی چرخ خیاطی اختراع شد همه خیاط ها ریختن سر مخترع چرخ خیاطی و او را کتک زدند و از پاریس انداختنش بیرون ، چون فکر کردن نونشون دیگه آجر میشه با این اختراع ، اما الان آیا خیاط ها بدون چرخ خیاطی میتونن زندگی کنن ؟ خیر، نه تنها نونشون بریده نشد که کمک بزرگی هم به آنها شد و اصلا وسیله کار آنهاست .

س- گفتید حسادت را میشه مدیریت کرد چگونه می توان حسادت را مدیریت کرد؟

ج- پند و نصیحت که نداریم روی پله عقل است ، روی پله عقل حسادت در دوره 5 در معرضش قرار می گیریم وتیک های شخصیتی می ریزه بیرون و حسادت را میاره رو واینجا ست که می تونیم مدیریت کنیم نه اینکه بگیم چگونه ؟ چگونه می توانیم مدیریت کنیم یعنی پند و نصیحت یعنی با تکنیک.

پند از کجا من از کجا            باده بگردان ساقیا       آن جام جان از ****

با راهکارهای خاص خودش باید جلو بره و خودشناسی متکی به پند و نصیحت نیست .

 

س- برای اینکه در این توقف ذهن موفق بشم سعی می کنم فکرهایی که میاد بهشان نگاه کنم موفق میاد اون میره دومی میاد یعد سومی این روش موفق هست یا نه ؟

ج- این روش درذهن گودریچ این توصیه را میکنند و میگن بذاربیاد تا اون خسته بشه ، حالا تا اون خسته بشه که دیگه ما چیزی ازمون باقی نمی ماند ولی نه ما این قضیه را نداریم چون اینها تموم نمیشه و خیلی جدی می گیم نه نمی خوایمش لذا وقتی ما می گیم اتصال می خواهیم از امکانات حلقه استفاده کنیم ، اینجا ما اومدین و ارد یک مسئله خاص شدیم ما می خواهیم راهکار نوینی را برویم که نکردن و چیزی را بریم که سریع السیر کمک هایی بهمون بکنه .

 

ماجرای این بله اساس تسلیم است . با دودوتا چهار تا نمیشه و خارج از اون است و دسته بندی کردیم جزو کارهای مافوق زمینی است و اساسش تسلیم است ، به پیشگاه او تسلیم شویم .

در مورد حمله ای که بهمون میشه کافیه که زود از میدان در نریم یک خورده وایسیم یک آزمایش است شاید یک مانع هم بذارن همون بودن ما و صحنه را ترک نکردن است مسائل را حل میکنه .

 

س- مکاتب دیگه در مورد خاموشی میگن ذهن را خلا ایجاد کنید و درنهایت کسی که بتواند به اون خلا برسه میتونن دیداری با روح خودشان داشته باشند صحیح است یا خیر؟

ج- بحث روح ما تعریفش چی باشه از روح ما که کالبد ذهنی می دانیم و یک روح داریم که هادی است و قرار است بکشه بالا و هر جا یک ماموریت داره . ما می خواهیم با یک بخش متعالی درارتباط قرار بگیریم ونه با روح خودمان بعضی از مکاتب ضمیر ناخودآگاه خودمان را می گن همان خدا ما می گیم این یک نرم افزار است که بعضی جاها مزاحم است بعضی جاها کمک کرده و بعضی جاها بیماری نرم افزاری و مشکلات عدیده ای که داریم از همون ناخودآگاهی است تعبیر و تفسیر ها فرق می کنه باز منظورمون ازملاقات با روح چیه ؟ ما واضح می گیم می خواهیم با شعور الهی در ارتباط باشیم به خود ش که نمی توانیم دسترسی پیدا کنیم،با هوشمند ی می تونیم درارتباط باشیم که ما هم دنبال اونیم حالا می خواهیم آگاهی بگیریم یا هر اتفاقی می افته با همان شعور میگیم اونها در اون خلاء باتکنیک میرن جلو و ما با اتصال که نمیدونیم شده یا نشده .

خدا همه جا هست ما ادراک نداریم منظور از کما ل ادراک است . اصلا جایی نیست که ما بریم

س- درارتباط خاموشی کلا به خواب میرم ؟

ج- چون یکدفعه یک آرامش نسبی حاصل میشه چون در فقدان یک خواب راحت بسر می بریم ووقتی در اون قرار می گیریم به خواب عمیق می ریم .  

 
Facebook 'Like' Button
 
به سایت عرفان خوش آمدید
 
امیدوارم به عنوان عضو کوچک این راه بزرگ خدمتی هر چند ناچیز به انجام برسانم

یاوران پاک یاریم نمائید
 

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس


 
 
Today, there have been 2 visitors (21 hits) on this page!
This website was created for free with Own-Free-Website.com. Would you also like to have your own website?
Sign up for free