دوره3-جلسه3


دوره 3 جلسه سوم 25/4/86

 

ساقی اگرم می ندهی میمیرم                  برساغر می زکف نهی میمیرم

پیمانه هرکه پرشود میمیرد                    پیمانه من چو شد تهی میمیرم

 

به نام بی نام او

دوستانی که کنترل ذهن خوب داشتند؟ متوسط؟ زیر متوسط؟

 

یکی از علت های بیماری ها می تواند تشتت های ذهنی باشد یا اغتشاش ذهنی ، مثل یک فرماندهی که اختلال یا اغتشاش ذهنی دارد و نمی تواند لشکر خود را خوب هدایت کند

دوستانی که درگیر، بیرون ریزی های بیماری بودند؟ یا چیزی بیرون آمد وتمام شد؟

در مورد بینش ها مشخص شد که یکی دیگر از دلایل بیماری بینش و طرز تلقی ما نسبت به هستی است مثلا اگر ندانیم مسیر مهم است یا مقصد می تواند نحوه زندگی ما را عوض کند و می بینیم که عدم کنترل ذهن هم می تواند مانند عدم هم فازی و ویروس های غیرارگانیک و عدم کنترل دشارژ و... می تواند بیماری و عدم تعادل ایجاد کند. و تا وارد حلقه کنترل ذهن شویم ، پروند های مربوطه را هم زیر بغل ما می زنند واین خود نشانه ای است که حلقه کار می کند وعملی است ، در غیر اینصورت میشه سخنرانی وبحث نظری .

 

بیماری پدیده ای است زمینی ، یا از رفتارهای دوگانه ما یا از ... است وهر چه که هست زمینی است و خدا تبرئه می شود و بدینوسیله تضاد ما با خدا حل می شود یا کم می شود و تضاد سم است و ما داریم خودمان را نجات می دهیم .

 

اینجا زمی لعل بهشتی می ساز                  کانجا که بهشت است برسی یا نرسی

 

فعلا اینجا از آگاهی می توانیم بهشتی درست کنیم ، حالا تا بهشت آنجا .

 

این نقد بگیر ودست از آن نسیه بدار

 

من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود              وعده فردای زاهد را چرا باور کنم

 

اینجا هم می تواند بهشت باشد به شرطی که بتوانیم تضادمان را حل کنیم با خدا ، چون تمام نقاط و لحظات این مسیر "انالله واناالیه راجعون" بهشت است ، بهشت نقد ، البته نسبت به خودش .

پایه صحبت در مورد بینش ها از اینجا آغاز شد که در کتاب مقدس نوشته شده بود که ، بیماری ما نتیجه گناهان ماست و مزد  گناه موت است و من در ابتدا نپذیرفتم وخیلی عصبی شدم چون فکر کردم گناهکاران ، خوشحال وخندان دارن زندگی می کنن وانسان های خوب گرفتار، بعد آگاهی آمد که این گناهی که ما می گوییم آن گناهی نیست که شما فکر می کنید ، این گناه کبیره کبیره است ، و آن اینکه انسانی بدنیا بیاید واز دنیا برود و قوانین هستی را نشناسد و نداند برای چه آمده بود، هر گناهی می کنیم ، اگر می دانستیم ماجرا چیست وتعریف هستی را می دانستیم گناهی نمی کردیم وظلم نمی کردیم و ...

چون هستی را نمی شناسیم و فکر می کنیم بزن و برو هست ، ولی اگر می شناختیم خود بخود مرتکب گناهی نمی شدیم وهمه گناهان زیر مجموعه همین نادانی ماست .

 

س افراد ظالم هم که راز آفرینش را کشف نکردند و نادان هستند پس چرا همه آنها مریض نیستند؟

ج مکانیزم های مختلفی روی ما کار می کند ، مثلا فاز مثبت ومنفی ،مثلا یک آدم با احساس سر کوچه بچه ای را می بیند که مثلا گدایی می کند ودلش می سوزد و توی فاز منفی میرود و به خانه نرسیده حالش بد ومریض احوال می شود ولی یک آدم سنگدل بچه رو با لگد هم میزنه کند و میره و هیچ طوریش هم نمی شود، این آدم ظالم اینجا پوئن مثبت می گیره که نیومده تو فاز منفی ولی در جای دیگه طبق قانون عمل وعکس العمل جواب خودش را خواهد گرفت ولی یک فرد معمولی بلافاصله دچار دلسوزی می شود یعنی میاد تو فاز منفی ، چون دلسوزی در واقع چکار از دستت بر میاد که عملا انجام بدی و باری رو از روی دوش دیگری برداری.

 

یک اشاره ای در مدیریت بحران داشتیم ، یعنی کسی که وارد فاز منفی نمی شود کار عملی می کند ، چون افراد نیاز به کار عملی دارند ولی نیاز به اشک و آه ندارند . ما عواطف انسانی خود را می خواهیم با در فاز منفی رفتن پاسخ بدهیم واشک و آه آماده هست ، مثلا آدم های MS دار خیلی رمانتیک وحساس هستند ولی اگر کسی به سادگی تو فاز منفی نیاید دچار بیماری هم نمی شود وظالم سالم حکایت همین است و فرد تو فاز منفی نیامده وسالم است ، اینها دستور العمل های نرم افزاری است ، و آن نرم افزار کاری به بد یا خوب بودن عمل ندارد ، فقط فرد تو فاز منفی نیامده و تشعشعات منفی هم ایجاد  نکرده واین نرم افزار کاری نداره که شما سنگدل هستید یا با احساس . پس در راس همه گناهان ما ، عدم شناخت جهان هستی است وبقیه گناهان زیر مجموعه این گناه کبیره است و اگر هستی و قوانین آن را می شناختیم دیگر ظلم یا آزاری از فرد ساطع نمی شود ومقام معصوم بودن معنا پیدا میکند. و پس از این شناخت فرد می داند نسبت او با خودش و با دیگران چیست و وجه الله چیست و فرد خودش به این مطلب رسیده نه اینکه خدا بهش داده مثلا ما می توانستیم بگوییم اگر به ما هم داده بودند ما هم همین می شدیم.

 

پس بزرگان ، پیامبران و قدیسان ، خودشان به این مقام رسیدند نه اینکه پارتی بازی شده و به آنها داده اند.

مرگ و ضریب طول عمر هم ثابت نیست که در سرنوشت ، نوشته باشند ، بلکه ما مثلا میدانیم که مصرف مشروبات الکلی و سیگار و یا حرص خوردن ، طول عمر را کاهش میدهد و ورزش و تغذیه درست باعث افزایش طول عمر می شود ، نه اینکه هر کاری کنی فرقی نکند وطول عمر ثابت باشد چون در اینصورت عدالت نقض می شد و هر کسی هر کاری میکرد چون رعایت کردن یا نکردن اصلا فرقی نمی کرد.

 

س- رسیدن به شناخت هستی کار مشکلی است ؟

ج- غیر ممکن نیست ، فقط کافی است یک آیه را درک کنیم مثل وجه الله ، "اینما تولوا فثم وجه الله " کافی است متوجه بشویم " قل اعوذ برب الناس ملک الناس اله الناس" را بفهمیم و درک کنیم ، هر یک از این موارد فقط بادش بگیره ، با هستی رفیق می شویم و با تمام اجزاء آن رفیق می مشویم و می بینیم اینها پیچ و مهره های یک ماشین عظیم هستند ودیگر نمی توانیم ظلم کنیم ، حالا الگو هم داریم که بدانیم عملی است.

 

س- مگر حافظ نگفته فیض روح القدس ار باز مدد فرماید دگران هم بکنند آنجه مسیحا می کرد، آیا این عدالت را نقض نمی کند؟

ج- فیض روح القدس چگونه مدد می فرماید؟ شرط داره ، باید آگاه شویم و مشتاق. تا ما به اینها پی نبریم با زور زدن کاری درست نمی شود این تجربه ماست ، مگر فیض روح القدس مدد فرماید ، آیا شما با فیض روح القدس کار کردید یانه ،مثلا فرادرمانی ، اگر در تمام انسان ها فقط یک نفر شهادت بده که کار کرده ، درست است.

 

س آیا نورائمه اولین آفریده خدا هستند؟ همانطور که در دین گفته اند؟

ج- آنجا موضوع به درستی فهمیده نشده یا فهمانده نشده ، وبه نحوی درست است و به نحوی نادرست ، مثلا یک تیم فوتبال برده مثلا تیم چین و یک فرد چینی بخود می بالد و می گوید ما اول شدیم در صورتی که تا بحال پاش به توپ نخورده ، آدم هم طراحی شده که حرف اصلی رو به جهان هستی بزنه و چیزی را در هستی عرضه کنه که قبلا عرضه نشده ، آنجا هم گفتند ای آدم آزمایش بده و آدم آزمایش داد، ولی آدم کیست ؟ اگر یکنفر توانسته باشد آن گل را بزند می گویند این هدف ما بوده ، ولی بقیه اصلا پاشون هم به توپ نخورده و همه آمدند وتلاش کردند که اون یک نفر گل بزنه و فرشتگان گفتند انسان خون ها میریزد و فسادها می کند ولی اگر فقط یک نفر هم به هدف میرسید کافی بود تا نتیجه حاصل شود.

 

اما حالا سوال می کنیم که  ما تک به تک مسئولیم ، مثلا در تیم فوتبال همه مسئول هستند نمی شود گفت آقای گل تو زمین است دیگه ، نمی خواهد ما کاری کنیم ، ولی اینطوری نمی شود مانند یک وزنه بردار که قهرمان می شود واو صد تریلیون سلول دارد ، حال کدام سلول در بلند کردن آن وزنه بیشتر فعالیت کرده ؟ حالا یکی بیشتر یک کمتر ولی می گویند آن فرد یعنی کل صد تریلیون سلول این کار رو کردند ولی آیا هیچیک از آن صد تریلیون سلول می توانستند بروند بخوابند وبگویند به ما چه مربوطه ؟ خیر ، ولی البته روی بعضی از سلول ها فشار بیشتری بوده و ممکن در بدن او حتی سلول های سرطانی هم باشند ، بعد می گن این قهرمان یا این تیم فوتبال چشم و چراغ این ملت است ، پس چشم وچراغ  ما کیه ؟ کسی که این وزنه را بلند کنه : وزنه شناخت هستی ، چشم وچراغ هستی است و او برای بشر کسب حیثیت می کند ، مثلا می گویند در دنیای علم آلبرت اینشتین چشم و چراغ دنیای علم است و حالا ما هم به خود می بالیم  و با غرور می گوییم ما بعد چهارم را کشف کردیم یعنی بشر بعد چهارم رو فهمید ولی شاید ما اصلا هیچ نقشی در ظاهر در این اکتشاف نداشته باشیم واین کار یک نفر بوده در صورتی که همه ما بودیم که اینشتین هم بود و کشف کرد واین حرکت معنا پیدا کرد وبدون دیگران اتفاقی وجود نداشت . پس با بودن ما هستی معنی پیدا کرده و ما نباشیم چشم و چراغ معنا پیدا نمی کند ، ما نباشیم تیم فوتبال هستی معنا پیدا نمی کنه ، ما نباشیم اون وزنه برداره معنا پیدا نمی کنه ، پس ما هستیم که او معنا پیدا کنه واو هست که ما معنا پیدا می کنیم .

 

س- پس چرا گفت فتبارک الله احسن الخالقین ؟

ج- چرا گفت ؟ چون می دانست ما می توانیم آن مسئله را حل کنیم ، ولی نه اینکه همه ما ، حتی اگر عده قلیلی و یا حتی اگر یکی مسئله روحل کنه ، تمومه وجواب مسئله بدست آمده ولی همه ما مسئولیم وفشار روی همه اس ت، مثلا تیم فوتبال که برنده میشه بعدش مربی تک تک آنها را محاکمه می کنه و میگه ما بردیم ولی تو خطا کردی ، ما بردیم ولی تو فلان جا نباید اون کار رو می کردی ، ما بردیم ولی تو اونجا ... تیم برده ولی مربی خوب باید محاکمه کنه ونقاط ضعف آنها را گوشزد و برطرف کنه .

 

س- گفتید زمان در مکان های متفاوت متغیر است ، مثلا اگر در روستایی برویم زمان کندتر می گذرد ؟

ج- آیا تجربه ما این مطلب را تایید می کند؟ بلی ، زمان خود از مظاهر هوشمندی است و حالات ما در زمان انعکاس می یابد اینکه چه هیجاناتی داریم و می خواهیم زمان بره یا نره یا ... و این انعکاس به خود ما بر می گردد

 

وقتی به روستایی میرویم ، هیجان در آنجا کمتر است ولی روح جمعی در شهر همش میگه بدو بدو بدو بدو و زمان این هیجان را به ما برمی گرداند و ممکن است یک نفر در شهر هم با زمان هم فاز باشد ولی رح جمعی در شهر دائما هیجان وعجله و بدو بدو بدو را منعکس می کند واین روی همه تاثیر می گذارد ولی در روستا چنین تشعشعی ساطع نمی شود وآن کشاورز یا چوپان یا میرآب یا ... با آرامش کارش را انجام میدهد واینجا گوشه ای از مفهوم برکت باز می شود اینکه زمان برکت یابد یا غذا برکت یابد که بطور هوشمند عمل می کند یا اینکه یکی پولش یا دستش برکت داره ، قدیمی ها اینها رو درک و تجربه می کردند و اکنون خرافه به نظر می رسد. (نمودار حس زمان )

 

هر چه می رویم جلوتر ، مثلا پنجاه سال پیش حس زمان فرق می کرد و بطور کلی ، این حس دارد کوتاهتر می شود و در روستا هم همینطور ا ست . الان اگر به یک روستا برویم مثل اینکه به شهر 30 سال پیش رفتیم یکی از دلایل آن فرکانس هیجان است یا همان تشعشع جمعی بدو بدو بدو ، و حالا نسل بعدی سریع تر خواهد شد با یک چشم بهم زدنی روزها می گذره وعید سال بعد فرا میرسه ، و وضعیت نابسامانی در پیش دارند . مگر اینکه بشر به آگاهی برسد که هیاهو برای هیچ است و عجله نباید بکند چون عجله کار شیطان است و زمان در مقابل آن می ایستد، وچون مسافت ها طولانی شده افراد باید دائم بدوند و عجله کنند و زمان با تشعشع عجله سازگار نیست واین تشعشع مانند دیکتاتوری بر زمان روی زمان تاثیر می گذارد و زمان دائما کوتاهتر می شود وبرکت زمان کمتر می شود . حس ما نسبت به زمان دائما کوتاهتر می شود واین یکی از معضلات نسل های بعدی است.

س- نظمی که در بعضی کشورها حاکم است مثلا انگلیس جلوی این حس را می گیرد

ج- اگر به کشورهای بلوک شرق رفته باشید بخصوص سال های قبل از فروپاشی شوروی می دیدید آنجا کسی عجله نداره ، لذا زمان هم طولانی تر است .

 

س- من در جایی بودم می خواستم زودتر از آنجا بروم و زمان زود بگذرد ولی زمان می گذشت .

ج- وقتی به زمان دیکتاتوری می کنیم ، زمان هوشمند است و مقاومت می کند ، حالا اگر در همین شهر که حس هیجان حاکم است اگر بخواهیم زمانی نگذرد مثل باد می گذرد و اگر بخواهیم زودتر بگذره دیگه نمی گذره ، ولی شاید من با زمان هم فاز باشم و نخواهم زودتر یا دیرتر بگذرد ، در اینصورت هنوز تحت تاثیر هیجان جمعی بدو بدو هستم که باید بر آن هم آگاه باشم ، مثلا در زندان زمان عامل شکنجه است و زندانی می خواهد زود بگذره ، بعد می بینه کلی طول کشیده تازه یک روز گذشته .

 

س- پس می خواهیم بگوییم زمان هم ثابت و هم متغیر است ؟

ج- بلی ، زمان از نظر کمیت و ساعت ثابت است ، اگر با دقیقترین ساعت های اتمی بسنجیم ، ولی زمان از نظر کیفیت متغیر است چون گذر زمان آن چیزی است که احساس فرد می گوید ، نه چیزی که شما احساس می کنید ، مثلا ممکن است کسی در سن بالا احساس جوانی کند یا در سن جوانی احساس پیری کند ، پس پیری یا جوانی چیست ؟ آن چیزی که شما احساس می کنید ، خوشبختی چیست ؟ آن چیزی که شما احساس می کنید ، بدبختی چیست ؟ آن چیزی که ما احساس می کنیم .

 

س- شما از آیه ای از قرآن در این بحث استفاده  کردید، در مورد اقلیت های مذهبی و افراد دیگر چه می شود؟

ج- این مباحث قوانین جهان شمول است و به دین کسی ربطی ندارد یعنی هر انسان عظمت هستی را دید و درک کرد در آن غرق می شود و آنقدر حیرت می کند و سوال دارد که دیگر غیبت نمی کند یا از این موارد و اگر کسی حوصله اش سر رفته و بی انگیزه است چون سوالی ندارد وحیرت نکرده چون ندیده ، اگر دیده بود اصلا وقت نمی کرد به کارهای سطح پایین بپردازد.

 

کتاب آیات آشکار الهی : آیات یعنی نشانه ها ، نشانه های آشکار الهی چیست ؟ تجلیات الهی است که یعنی هستی که پیش روی همه انسان هاست و اگر این کتاب را بخوانند نجات پیدا می کنند وهدایت و بینش لازم را بدست می آورند.

 

به نزد آنکه جانش در تجلی است                  همه عالم کتاب حق تعالی است

عالم همه جا جلوه گه شاهد غیبی است                او را نتوان گفت کجا هست و کجا نیست

 

"ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین "  آن کتاب ، کدام کتاب ؟ کتاب هستی که به ما می گوید به هستی توجه کنیم و قوانین را بفهمیم و هوشمندی را و خداوند را و این کتاب ، کتاب آیات آشکار الهی است که به روی همه گشوده است .

 

یک ارتباط کنترل ذهن برقرار کنیم ، یعنی چه یعنی خاموش

چه کسانی کنترل ذهن خوب داشتند ؟ متوسط؟ زیر متوسط؟

 

س- درست است که همه هستیم تا یکی گل بزنه ولی تعداد گل های خورده بیشتر بوده برای همین فرشتگان به خدا اعتراض کردند.

ج- ملائک این را دیدند ولی از تبعات عشق آگاه نبودند و نمی توانستند هدف کلی را بفهمند ودر کل چنین صحبتی سمبولیک است وگرنه نیازی نبوده خدا به کسی جواب پس بدهد.

 

 

س- پس آدم های شرور و منفی هم برای به ثمر رسیدن این گل نقش داشتند؟

ج- ضمن این بحث پاسخ شما هم داده می شود .

 

می رسیم به بحث بینش ها

مشکلات بینشی :

1-     عدم شناخت ، فهم و درک جهان هستی ( که کتاب آیات آشکار است و باید خوانده شود)

2-   عدم شناخت ، فهم و درک جهان دو قطبی ( یکی از مشکلات بینشی درک تضاد و دو قطبی است ، میلیون                            ها فرعون آمده اند و رفته اند ولی هنوز حرف موسی بجا مانده)

3-     عدم شناخت ، فهم و درک قوانین حاکم بر جهان هستی

-         قانون نظم و بی نظمی

-         قانون اوج و حضیض ( قانون فواره )

-         قانون فراق و وصل

 

یکی از مشکلات بینشی این است که می گویند چرا ظلم هست ؟ پس عدل خدا کجا رفته است ؟ و این بدلیل عدم شناخت جهان دو قطبی است چون اگر ظلم نباشد عدل معنی ندارد، ما آمده ایم که بگوییم طرف ظلم هستیم یا طرف عدل ، نه اینکه صورت مسئله و ذات جهان دو قطبی را عوض کنیم ، واین طراحی شده به اینصورت و درست هم طراحی شده است و اینجا اعتراض ما به ساختار جهان دو قطبی است ، چون اگر ظلم و فقر نبود اصلا جهان و امتحان ما شکل دیگری می شد.

 

س- پس اگر انسان هم به کمال برسد باز هم جهان دو قطبی می ماند؟

ج- بلی، فرقی نداره ، چون جهان دو قطبی بوده از اول و تا آخر. آنجا که گفت "لا تقربوا هذا الشجره " یعنی می توانی بشی یا نشی این یعنی جهان دوگانه یا دو قطبی  ، ما اینجا گیر کردیم ، چرا دروغ هست ، چرا ظالم است ، چرا فقر است ؟ از بالا به ما می خندند که اینها هنوز نفهمیدند در جهان دو قطبی هستند واین سوالات فقط تضاد و سم ایجاد می کند و ما فقط می توانیم در این آزمایش نشان دهیم که کدام طرفی هستیم

 

از نعمت فرعون چو موسی  ***** شد                     دریای کرم داد مر او را ید و بیضاء

 

س- آیا ثروت ظلم است ؟

ج- خیر، ثروت می تواند هموار کننده راه خدا باشد ، خانه خدا را چه چیزی بنا کرده ؟ که خنک و تمیز است و با امکانات ، اگر پول برقش را ندهند همین الان دچار مشکل می شوند ، حتی سنگی که آنجا گذاشته شده توش سرمایه و پول خرج شده است ولی باید ببینیم هدف  چیست و پول در دست کیست ، کسی می تواند در راه کمال یا در راه ظلمت از آن استفاده کند.

 

و ثروت یا نانی که نادرست بدست آمده روی خانه و افراد خانواده وحتی روی جنین و حتی روی نسل بعد تاثیر می گذارد واینکه از قدیم راجع به حلال و حرام صحبت می کردند درست بوده و بعضی ها فکر می کنن همینطوری بزن و در رو می تونن کاری کنن ولی پولی و ثروتی و مالی ونانی که حرام باشد پشت سر خودش تشعشع منفی اش را با خود می آورد و این تشعشع ما را گرفتار خواهد کرد و در قدیم اگر به یک نفر می گفتند حرام لقمه ، بدترین ناسزا محسوب می شد واین هم گوشه ای دیگر از بحث برکت است ، برکت هوشمندانه عمل می کند و جاری می شود.

 

یک ارتباط کنترل ذهن با چشم باز-

اگر این شکل ثابت ماند یا تغییر کرد ما فقط شاهد هستیم ، اگر تغییر هم کرد یک مرتبه از شاهد بودن خراج می شویم واین یک آزمایش است که حتی در اینصورت از شاهد بودن خارج نشویم ، شروع می کنیم .

چه کسانی کنترل ذهن خوب داشتند؟ متوسط ؟ ضعیف ؟ (شکل)

 

 

اما مطلب بعدی عدم شناخت ، فهم و درک قوانین هستی که اگر کسی بدنیا بیاید و بمیرد وقوانین هستی را نفهمد ، بقیه خطاها هم از همین جا ناشی خواهد شد

 

س- فرمودید جهان دو قطبی است و ما باید انتخاب کنیم ، ولی من نمی توانم تضاد خودم را حل کنم .

ج- جهان تک قطبی ، شبکه مثبت و منفی ، ما باید به یک سمت برویم . (شکل)

 

"قل اعوذ برب الفلق من شر ما خلق" بگو به خدای روشنایی پناه می برم از آنجه که آفریده ، یا از آن شری که آفریده شده واین شر یا شبکه منفی آفریده شده و وسیله آزمایش است اینجا یک شبکه منفی و مثبت خلق کرده اند ، شما انتخاب کنید واین برای محک ماست ولی ما نمی توانیم بگوییم شبکه منفی چرا هست ؟ چون اگر نبود ما چرا اینجا هستیم و چیزی معنی نمی داد.

 

س- خداوند می توانست ما را در کمال بیافریند وبدون شر.

ج- بلی خدا می توانست ، ولی قرار است ما به آن مقام برسیم و خودمان برسیم نه اینکه از بالا به ما بدهند وتمام ارزش و زیبایی ومعنا در همین است مانند حضرت علی که خودش شد ، نه اینکه به او دادند و اصلا اینطور آفریده شده بود و تمام ارزش و زیبایی به همین است. مثل پسری که پدرش یک میلیارد بهش میده میگه زندگی رو شروع کن و پسری که بر اساس دستاورد خودش زندگی را شروع کرده و خود ساخته است ای دو ، دو طرح متفاوت هستند ودر مورد انسان هم قرار است خودش بدست آورد و خودش ااناالیه راجعون کند و البته پدر هم از دورهوای او را دارد.

 

تاریخ امکانات را دردست همه قرار داده است و امکانات در دست همه چرخیده است ، امپراطوری ازبک ها که همین افغان های امروزی هستند ودر روزگاری ظلم کردند وایرانی ها که به هند حمله کردند وچشم ها در آوردند و خشونت ها کردند وکلا قومی را در تاریخ پیدا نمی کنیم که بالا و پایین را تجربه نکرده باشند ، حالا که افغان ها در نقطه پایین هستند همه دلسوزی می کنند و همین ها در زمان امپراطوری خود چه ها که نکردند و هر قومی که ادعا کند که خوب بوده فورا به او می گویند بشین سرجات که تو هم در دوره ای گند زدی و با این بالا پایین ما پخته می شویم .

 

ساعت دوم

 

- قانون نظم و بی نظمی

 

وقتی به جهان هستی می نگریم ، نظم می بینیم یا بی نظمی؟ یا به جنگل یا کوه ها می نگریم نظم می بینیم یا     بی نظمی ؟ بی نظمی ، چون هیچ ستاره ای را با  اصول نچسباندن به آسمان و هر کدام یک جاست و هیچ اصولی نداره و صورت های فلکی هم خودمان بر اساس قرار داد گذاشتیم . پس یک واقعیت داره و یک حقیقت داره ، واقعیت  اون چیزی است که نگاه می کنیم و در ظاهر بی نظمی می بینیم مثلا در آسمان شب ستاره ها پراکنده با نورهای کم و زیاد، اگر به شما می گفتند آسمان را بچین یا جنگل را چیدمان بده ، شما چکار می کردید؟ مثلا جنگل های مصنوعی از بالا بسیار مرتب و منظم است و یا رنگ های بدن ماهی ها که بعضی از آنها واقعا دهاتی هستند و با قوانین ما خیلی مطابقت ندارند، پس طبیعی یا دهاتی یعنی چی؟ مثلا بعضی از رنگ ها و ترکیب رنگ های  طبیعت را در لباس خود استفاده نمی کنیم و ست رنگی خاصی برای خود داریم و در چیدمان هم تقارن و تجانس برایمان مهم است. حقیقت آن ، نظم است ، نظم پشت صحنه ، براین اینکه این صحنه بگرده نظم و حساب و کتاب می خواهد . نظم در عین بی نظمی .

واقعیت ----- بی نظمی  ----- آنچه را که سروکار داریم

حقیقت ------ نظم 

 

واقعیت + حقیقت  = نظم + بی نظمی

 

به عبارتی جهان هستی از نظم و بی نظمی ساخته شده ، حالا وقتی به ما می رسد می خواهیم نظم خالص را پیاده کنیم ، هستی چی میخواد ؟ هستی فهمیده نظم و بی نظمی با همدیگر باشه ، بنابراین وقتی می خواهیم خلاف هستی حرکت کنیم ، یکی از تضادهای ما تضاد با هستی است که یکی از اتهامات وجرائم ماست .

هستی یک طرف میره ما یکطرف دیگه و دچار آلرژی ذهنی میشیم و روی نمودا میره بالا ، چون تعریف های با هستی هم خوانی نداره ، ما تا حد امکان با هستی همراه باشیم در این صورت اذیت نمی شیم یا کمتر می شیم ، وقتی با یک بی نظمی روبرو میشیم باید بگیم ما تلاش مان را کردیم یا کمتر اذیت میشیم ، کسی که طبیعت و آسمان و هستی را درک کند دیگه اذیت نمی شه وقتی صرفا در دنیای خودمان داریم سیر می کنیم

در زندگی نفس  را که می کشیم یعنی بی نظمی و ایجاد اغتشاش به نوعی و در بحث آستانه تحریک    

 

           - آستانه تحریک طبیعی  - مثلا صدا از یک حدی بالا بره

           - آستانه درک پنهان مثلا همین جوراب ، در کدام آستانه درک ، تحمل جوراب را تعریف کرده .

 

بی نهایت مسئله وجود دارد که با آستانه درک ما در ارتباط قرار دارد ، لذا چاره ای نداریم کلیات روی این چارچوب بریزیم وقانون را روی اون می نویسیم ، حالا وقتی هر کدان از این مسائل بیاد با تعریف پایه ما می خونه و برای ما حیرت انگیز نیست و ما را به هیجان کاذب سوق بده .

پس اساسی را که از قانون نظم و بی نظمی یاد گرفتیم میخواد بگه زیاد به خودمان فشار نیاریم ، زیاد زور نزن از هستی نمی تونی جلو بیفتی چون خود هستی هم داره رابطه نظم و بی نظمی را کار میکنه .

 

 

چرا رنگ های دهاتی با شهری فرق دارد؟ چون دهاتی ، طبیعی است یا درهم ودون تلاشی شکل گرفته و دهاتی تحت تاثیر طبیعت است و هر رنگی را با هر رنگی می پوشد و قابلیت ترکیب رنگ را دارد و در طبیعت ما تقارن و تجانس کامل را نداریم ولی در حتی یک گل که ظاهرا متقارن است دقیقا متقارن نیست .

 

شما وقتی در منزل روستایی میروید احساس آرامش و راحتی می کنید ولی در خانه شهری که با دقت و نظم کامل چیده شده بعداز دقایقی تعادل درونی بهم می خوره واین فقط به دلیل ساکت و آرام بودن نیست چون در طبقه 20 یک برج صدایی نمی آید و ساکت و آرام است ولی باز هم احساس آرامش خانه روستایی را ندارد ، چون به دامن طبیعت برویم ، چون با فطرت ما هماهنگ است آرامش داریم ولی در شهر ما در وضعیت تحمیل چیزی هستیم که در هماهنگی با فطرت ما نیست و در شهر به ما تحمیل می شود که همه خطوط باید صاف و منظم ومتقارن باشد ولی در روستا درهم برهم بودن وجود دارد همانند طبیعت و هماهنگ با نرم ا فزارهای درونی ماست که این درهم برهم بودن نظم خاص خودش را دارد.

 

س- اگر در ده باشیم آب نباشد و مشکلات دیگر که راحت تر نیستیم ؟

ج- بک بحث امکانات هست یک بحث اصول هست ، مثلا فرد دهاتی در سرما باید برود آب بیاورد یا ظرف بشوید که البته سخت تر است ولی ما داریم راجع به اصول صحبت می کنیم و با توجه به اینکه در شهر لوله کشی و امکانات و برق و... هست باز هم احساس نا آرامی می کنیم .

امروز اولین چیزی که یک زوج تجربه می کنند ، زندگی مستقل با امکانات و یخچال و مایکرو ویو و ماشین لباسشویی وغیره است و همه چیز روی نظم است ولی عمر مفید یک ازدواج زیر 6 ماه است.

اگر امکانات ملاک بود باید خوشبخت ترین آدم ها بودیم ولی می بینیم که امکانات آرامش و خوشبختی نمی آورد.

در حاشیه ، قمارزندگی با قمار بیرون یک فرقی دارد: در قمار یکی برنده و یکی بازنده است ولی در قمار زندگی یا هردو برنده و شادند و یا هر دو بازنده و ناخوشنود.

 

اگر قرار بود ما کوه طراحی کنیم اینجوری طراحی می کردیم ؟ در ظاهر کوه ها نظم هندسی نیست و نظمی عمیق در آن نهفته شده است پس جهان هستی از نظم و بی نظمی آفریده شده است . در ظاهر طبیعت نظم نیست ولی در عین حال نظمی عظیم در آن نهفته است.

حالا اگر یقه یا لباس من بی نظم باشد یا مثلا یک جیب من مونده بیرون یا درجایی بروید مثل سالن انتظاری و یک ساعت یا تابلو کج باشد به چه کسی فشار عصبی می آید یا فکر می کند این پدیده غیر عادی است ؟ چند نفر از دوستان اعصابشون در فشار قرار می گیره ، اولش خنده است ولی بعدش ... چند نفر الان نمی تونند جلوی خودشونو نگه دارند ، توی خیابان دارید رد می شوید یک نخ از لباسش آویزان است چند نفر می توانند جلوی خودشان را نگه دارند و اون نخ را برندارند ؟ چند نفر وقتی در یک سالن انتظاری که هستند و ساعت کج است می خواهند بروند ساعت را درستش کنند و بهشون فشار وارد میشه ، از اینجا وارد بحث و صحبت مون می شویم .

 

سوالی که هست زندگی برای نظم یا نظم برای زندگی

سلامتی برای نظم یا نظم در خدمت سلامتی .

طبیعتا همه می گیم نظم برای سلامتی ولی عملا داریم زندگی برای نظم و سلامتی را اجرا می کنیم ، ارتباط یک واقعه با مسئله اعصاب ما درچیست ؟ چه چیزی این را ترجمه می کنه یعنی  اگر این یقه کج است به اعصاب ما فشار بیاد ، همه اینها از اون چارچوب وقایع می گذره این یقه کج از این چارچوب می گذره .

این فیلتر می خواهد بگه یک واقعه ای بسیار غیر مترقبه اتفاق افتاده ، هر کدام را اگر بررسی کنیم به خودی خود اهمیت ندارد ، همه چیز در این فیلتر تعریف شده و اگر با اون تعریف نخونه تمام سیستم بدن دچار اسپاسم میشه ، توی این رابطه یک چیزهای دیگه را هم به تعریف می کشیم مثلا آلرژی ذهنی ، مثلا اگر من بگم افتادن یک لنگه جوراب گوشه خونه اتفاق خیلی مهمی است ؟ یا بازماندن در خمیر دندان اتفاق مهمی است ؟ داریم ارزیابی وخامت اوضاع را می کنیم ، آیا دنیا به آخر میرسه نه اینکه مهم نیست داریم ا رزیابی می کنیم ، مثلا در یک خمیر دندان نباید باز بماند ولی اگر موند دنیا به آخر نمیرسه ، می بینیم دو روز پشت هم در خمیر دندان باز است حالا ا گر ورز سوم هم دیدیم در خمیر دندان باز است و روز چهارم ... تا هفتم و بعد از یکماه می بینیم دو تا زن و شوهر دم در دادسرا هستند ونمی تونند با هم زندگی کنند ، خیلی از وقایع به خودی خود بار ارزشی کمی دارند ولی در تکرار بار اول مثل بار صدم نیست و اون فیلتر با اون را تعیین می کند ،  ما هستیم که روی اون فیلتر حساسیت هامون را نوشتیم و به محض اینکه از اون فیلتر می خواهد عبور کند آلرژی ذهنی را ایجاد میکنه و ممکن است که خطرنا ک هم باشه . این نشان میده که یک عده ای یا اصلا نیامدن به این موضوع اهمیت بدن یا اگر دادن خیلی ضعیف نوشته شده .

مثلا اگر بگی مادرت طرف می ریزه بهم و میگه چی گفتی مادرت ؟ و بی دلیل یک بار منفی بوجود آمده

 

س- یک نفر در خونه اش شلخته است ولی در منزل یکی که میره میخواد منظم باشه ؟

ج- اشکالات شخصیتی است و چون عرفان هنر ضدضربه شدن است اینها مورد شناسایی قرار می گیرد.

 

س وقتی یک مسئله ای تکرار میشه ، آلرژی ذهنی نیست و بی نظمی است ؟

ج- واقعه یکسان است و این آلرژی ذهنی است

 

وقتی اعصاب شما در فشار است سلامتی شما در خطر است .

ارتباط سلامتی با نظم خارجی چیست ؟ و چرا باید سلامتی و وضعیت عصبی کسی بخاطر یقه پیراهن کسی یا یک چیدمان خاص تحت فشار قرار گیرد؟

ابتدا وضعیت سلامت واعصاب ما هم هماهنگ با طبیعت بوده ولی کم کم آمده ملاک ها و معیارهایی گذاشته و نام نظم و منطق روی آن گذاشته است ، این نظم و معیارها و منطق را ما بوجود آورده ایم و هرچیزی از این نظم و منطق خود ساخته ما خرج شود ما تحت فشار قرار می گیریم ، الان دیگه نمی توانیم به روستا برویم چون عادت کردیم به زندگی آپارتمان نشینی و نظم اجتناب ناپذیر شده ، حالا می خواهیم نظم را پیاده کنیم چاره ای هم نداریم اما چقدراز زندگی و سلامتی مان را روی این قضیه می گذاریم ؟

 

چون چند در صد از سلامتی ما و سلامتی قلب ما فدای این ایجاد نظم و حفظ نظم شده است .

چند نفراز خانم اگر وسایل سر جای خود نباشند ، حرص می خورند؟ این فشار عصبی روی قلب و معده فشار می آورد و بعد از یک حدی واقعا فشار بالایی ایجاد می کند وبعد از مدتی یکماه تا یکسال یا چند سال ممکن است منجر به سکته شود ، یا بیماری دیگری چون این تنش روی قلب فشار می آورد و از یک جایی به بعد اضافه بار خواهد بود .

حالا یک سوال مهم : آیا می شود بدون بی نظمی زندگی کرد؟ یک سفره را در نظر بگیرید با غذاهای عالی که از آن عکس و فیلم می گیریم و نیم ساعت بعد ، همه چیز به هم ریخته و بی نظم ، رختخواب شب و فردا صبح و بقیه کارهای زندگی ، اگر بخواهد شکمی سیر شود و استراحتی صورت گیرد بی نظمی بوجود می آید و زندگی یا حرکت ، دائم ایجاد بی نظمی می کند ، پس بی نظمی بخشی از زندگی است .

                 

                            زندگی         بی نظمی          زندگی

                                                     نیروی زندگی

منظوراز بی نظمی یعنی خارج شدن از کنترل و ما دیگه صاحبش نیستیم و لذا نظم و بی نظمی اونجا با اینجا فرق می کند، ظرف ها اومده بیرون و از کنترل ما خارج شده دوباره باید ببریمش در جای خودش و دوباره در کنترل ما در آمدن .

 

طبیعت خودش از نظم و بی نظمی ساخته شده حالا ما کاسه داغ تر از آش شدیم و باید جریمه  و غرامت بدهیم .

زندگی بی نظمی ایجاد می کنه و این یک چرخه است و مهار کردن بی نظمی خود زندگی است ، چند نفر هر روز بخاطر این مورد حرص می خورند که خواسته غیر منطقی است ؟ و درصد مشخصی از فشارهای روی قلب ما به دلیل همین موارد است .

این یک جرزنی ساده است که زندگی می خواهیم بدون بی نظمی که نمی شود، یعنی چند نفر می خوان غذا خورده بشه ولی ظرف کثیف نشه ، بخوابند ولی صبح که بلند می شن رختخواب ها بهم ریخته نشه ، برن و بیان ولی خونه کثیف نشه ؟ آیا میشه چنین چیزی ؟ خیر، حالا چند نفر بخاطر این خواسته غیر منطقی حرص        می خورن؟ و چقدر از فشارها و تنش های قلب ما به این دلیل است ؟ پس ما خودمان درصدی از سلامتی و طول عمرمان را گذاشتیم روی این موارد چون پذیرای بی نظمی نیستیم ، چرا کثیف شد معنا نمیده چون معلومه ، زندگی کردیم کثیف شد و حالا باید بپذیریم و تمیز کنیم . پس ممکن است تجملات بد نباشد ولی با خود نظم بالاتر واضافه با خود می آورد و ما هر چه این میزان را بالا ببریم احساس نا آرامی بیشتری می کنیم .

 

در زندگی روستایی میزان رعایت بهداشت کمتر است ولی سالم تر هستند ودر زندگی شهری میزان رعایت بهداشت بیشتر است ولی بیمارتر هستند ، چرا؟ در شرایطی که تطابق ما با سیستم نرم افزاری وفطری مان بیشتراست سیستم دفاعی بدن بهتر و کامل تر عمل می کنه ، ولی در زندگی فعلی سیستم دفاعی بدن هم کامل عمل نمی کند ، با اینکه همه چیز استرلیزه و پاستوریزه است و این همه ویتامین و پروتئین و اینها و شهری دائم به خودش میرسد ولی روستایی از شهری سالم تر است و شهری مریض است و اینها به دلیل عوامل حاکم بر زندگی شهری است که با طبیعت هماهنگی ندارد.

 

اولین عامل سلامتی ، تطابق ما با فیزیولوژی طبیعی مان ، یعنی می تواند ویروس و میکروب در بدن ما باشد ، ولی ما مبتلا نباشیم ، مثل بعضی ها که ناقل ویروس ایدز هستند ولی خود مبتلا نیستند ، یا ناقل سل یا آنفولانزا هستند ولی خود مبتلا نیستند ، چرا؟ اگر قانون است و بحث دو دو تا چهار تاست ، تا ویروس وارد شد باید بیماری ایجاد کند ، اما بحث این نیست ، چون در واقع ما در همه جا با ویروس ها و میکرو ارگانیزم ها داریم زندگی می کنیم . اگر سیستم دفاعی بدن ما درست عمل کند ، میکروبها پس زده می شوند وکاری نمی توانند بکنند و نفوذ نمی توانند بکنند وبرای مدتی با ما زندگی می کنن ولی به جایی نمی رسند و دوره یا پریودشان تمام می شود، بنابراین ، همه چیزبه خود ما برمی گردد وبه وضعیت آرامش ما .

 

 

شاید بعضی ها بگن پس باید همه چیز رو ول کنیم و لاابالی باشیم ؟ نه ، این مطلق نگری است و صفر ویک دیدن ، ولی نظریه صفر ویک و مطلق نگری منسوخ است ، حتی در سیستم کامپیوتری هم ، فازی لاجیک جای تفکر صفر ویک را گرفته و بین صفر ویک بینهایت عدد وحالت وجود دارد و نفر به نفر متفاوت است مثلا یک خانم خونه ممکن است بدون اینکه هیچ فشاری بهش وارد بشه روزی چند بار خونه رو تمیز کنه ، اما یک خانمی یکبار و یک خانمی هفته ای یکبار یک خانمی ماهی یکبار ویک خانمی اصلا تحمل این کار رو نداره ، پس هر کسی تا جایی که می تونه یعنی توصیه میشه که زندگی تون رو فدای نظم نکنید ، فقط تا جایی که فشار ایجاد نکنه ، بنابراین منظور لاابالی گری نیست ولی زندگی در وضعیت اضافه بارعصبی یعنی خودکشی و ما        می بینیم که چقدر به خودمان فشار می آوریم سراین مسائل وحتی بعضی ها در حد وسواس این حالت را دارند.

پس باید با زندگی هماهنگ شویم که از نظم و بی نظمی تشکیل شده است . آقایان هم در کار و مسائل شغلی ممکن است دچار این فشارها باشند و در بعضی موارد خانم کنار آمده ولی آقا کوتاه نمیاد.

 

چرا بیمار می شویم ؟ این یکی از موارد بینشی است که توضیح داده شد می توانیم در وضعیت اضافه بار عصبی قرار بگیریم ، می توانیم نگیریم واین هم به خدا ربطی ندارد وخدا بیماری ایجاد نمی کند.

این اضافه بار یا overload از جونش مایه می گذاره ، اگرقرار باشه بیش از حد مایه بگذاریم برای برقراری نظم در محدوده تخلفات قرار می گیره و درسش را کی میده که تخلف است یا نیست ؟ هستی میده که کاسه داغ تر از آش نباشیم . (شکل اضافه بار)

 

به یک اصلی می رسیم : هیچ شرطی در بیرون نباید سلامتی ما را به خطر بیاندازد و فشار ایجاد کند واینها مواردی هستند که ما کم کم ضد ضربه شویم ، با دانستن قوانین .

 

پس یکی از تعریف های عرفان -  هنر ضد ضریه شدن است ، حالا بعضی ها زود می شکنند و میگن دیگه    نمی تونم ، دیگه خسته شدم ، طاقتم طاق شده و...

 

س- بعضی ها خیلی بی نظم هستند واصلا براشون فرقی نمی کنه هر چه قدرهم کثیف باشه و بریزه بپاش باشه .

ج- بحث افراط وتفریط است نه به اون شوری شور نه به این بی نمکی ، باید نقطه تعادل را پیدا کرد، چون      بی نظمی هم اگر از یک حدی بیشتر بشه ، برگردوندن به نظم و تعادل سخت میشه ، چون زندگی بی نظمی ایجاد می کنه واین بی نظمی رو نیروی زندگی به نظم برمی گردونه و اگر از یک حدی بی نظمی بیشتر باشه که نیروی زندگی نتونه اون رو به نظم برگردونه ، خود بخود متوقف میشه ، مثلا هر روز ظرف ها غذا شسته نشود یا لباس ها شسته نشود یا آشغال ها بیرون نرود ، پس از چندی خود بخود متوقف می شود یعنی اصلا نمیشه .

 

 

یک سری از عفونت ها خودبخود التیام می یابد مثل بعضی دمل ها ، میکروارگانیسم زندگی می کند و سم ترشح میکند و آن قدر سم اضافه می شود که محاصره است وخودبخود از بین میرود چون زندگی همراه با ایجاد فضولات است .

ما هم اگر بی نظمی را ادامه دهیم تا یک حدی می شود ادامه داد مگر اینکه تعادل ایجاد کنیم و نظم ایجاد کنیم وآماده برای بی نظمی بعدی ودوباره نظم .

 

نکته مهم این است که داریم می پذیریم که زندگی یعنی نظم و بی نظمی ، طبیعت و زندگی بی نظمی دارد و یک میکروب یا حیوان یا انسان فضولات دارد و بی نظمی دارد.بعضی وقت ها هم عقل ایراد می گیره ولی عشق چشم پوشی می کنه مثل بچه ای که غذا می خوره وتمام صورت و لباسشو کثیف می کنه و پدر مادرش از دیدنش لذت می برند

 

س- طبق قوانین ترمودینامیک ، آنتروپی کل همواره در حال افزایش است ، این نهایتا به کجا ختم می شود ؟

ج- یک بیگ بنگ اتفاق می افتد و گسترش و انبساط جهان اتفاق می افتد ودرحال رفتن و گستردگی است ، انرژی یک حالت تراکم بحرانی و یک حالت رقت بحرانی دارد که از آن متراکم تر یا رقیق تر امکان ندارد و شروع به برگشت می کند به سمت تراکم بالا تا به تراکم بحرانی میرسد و بیگ بنگ دوباره اتفاق می افتد و الی آخر و نمی دانیم تا کنون چند بیگ بنگ داشته ایم ؟

اکنون در منظومه شمسی در هر ثانیه میلیون ها تن از جرم خورشید کم می شود و هیدروژن آن روبه پایان میرود وبعد شروع به هلیم سوزی میرسد و عناصر سنگین در سطح آن تشکیل می شوند تا دچار فروپاشی یا سوپرنوا می شود و بعد شروع به بلعیدن بقیه منظومه می کند.

 

پس در این جهان ماده ، آنتروپی دوره ای داریم چون جهان خود گستری می کند و به نهایت رقت یا رقیق شدن میرسد و سوپرنواها وابرنوا ، اخترها و سیاهچاله ها و دوباره جهان درهم کشیده می شود و به یک نقطه میرسد و نهایتا به نقطه تراکم بحرانی میرسد ویک بیگ بنگ دیگر رخ میدهد واین مانند نبض هستی است و معلوم نیست تا کنون چند بار این اتفاق افتاده و برای ما هم مهم نیست چند بار اتفاق افتاده ، چون ما به مرحله بعدی میرویم که اصلا مکان اهمیتی ندارد و لامکان است و ما تجربه مربوط به مکان را اینجا پیدا کردیم .(شکل بیگ بنگ)

 

ناظرهای مختلف جهان هستی را به شکل های مختلف می بینند ، الان فرکانس چشم شما تغییر کند منظره جهان هستی عوض میشه و شکل دیگری از جهان هستی مشاهده می شود و بعد از مرگ هم در فرکانس دیگری قرار می گیریم وهستی به گونه دیگری مشاهده ودرک خواهیم کرد.

 

آثار قانون نظم و بی نظمی در رفتار وتعلیم و  تربیت شما با صحنه هایی برخورد می کنید که نمی توانید توصیه کنید مثلا زدن شیشه یک کیوسک تلفن را شکسته اند یا صندلی های اتوبوس را پاره کرده اند یا در قطار هستیم سنگی به شیشه می خورد ، چرا؟ مثلا دختر خانمی که از خانواده ای ثروتمند وارد سوپر مارکت می شود و یک آدامس بی ارزش می دزد و دوربین ها می بینند و پلیس او را می گیرد ، چرا؟ رفتارهای غیرعادی داریم که یا به دلیل ویروس های غیرارگانیک هستند یا دلایل نرم افزاری دارند. تمام این رفتارهای غیر عادی درواقع شخص جگرش خنک میشه ، وقتی که یک نظم را دچار بی نظمی کنند منطق تبدیل میشه به ضد منطق .

 

 

اولین مسئله ای که با آن برخورد می کنیم اطفال از هنگام طفولیت چارچوب های آنها با چارچوب های هستی منطبق است و در این خصوص یک صفل تابع قانون نظم و بی نظمی است ، هر نوزادی را زیر نظر قرار بدهید متوجه می شوید که این کودک  از این دو بخش نشظم و بی نظمی بهره می گیرد ، یک بخش از وجودش ساخت را دنبال می کند و یک بخش از وجودش تخریب را دنبال می کند مثلا یک اسباب بازی را با همه وجود میخواد و ساعتی بعد شروع میکنه به خورد کردن و تخریب کردن ، یک طفل درهماهنگی با محیط است و نظم و بی نظمی دارد ،اون هر چی که باشه بر اساس این قانون باهاش رفتار می کند اگر یک بچه ای اسباب بازی هاشو سالم نگه دارد یک خورده زیر سوال میره  مثلا ماشین خود را به دیوار می کوبد و می گوید تصادف کرد مانند طبیعت ، خورشید را شکل میدهد و آن را نابود می کند وهمه چیز دیگر را . همان قدر که از ساخت لذت می بره از تخریب لذت می بره ، این طبیعتی است که با اون برنامه ریزی شده و با اون میاد جلو اما انتظاری که ما داریم چیه ؟ اون بخش از وجودش که به درد ما می خورد نگه دارد و بقیه را بگذاره کنار . کودک در نوسان بین نظم و بی نظمی ، منطق و ضد منطق است که داره ساخته میشه و طبیعتش با هستی هم فاز است ، می خواهیم این طبیعت را عوض کنیم و اتفاقاتی میفته و او تحت یک محیط دیکتاتوری قرار می گیرد و می پذیرد و اولین فرصتی که بتواند طغیان داشته باشد و در ناخودآگاهی است .

 

                      نظم                                  بی نظمی

                     منطق                                ضد منطق

و بعدها با عامل طغیان برخورد می کنیم ، عامل طغیان می تواند سن رشد باشد ، طفل کمی آزادی عمل بیشتری را بدست بیاورد که بتواند در محیط مانور بیشتری بیاد و تظاهر می کند مثلا ما شاهد صحنه هایی می شویم که برای ما بخودی خود معنایی ندارد ، مثلا تیغ کشیدن روی صندلی اتئبوس درواقع نمی دانیم او از این قضیه چه نتیجه ای م یخواهد بگیرد ، اما میدانیم او جگرش خنک شده .

 

طفل می خواهد دردنیای خود در نظم و بی نظمی زندگی کند ولی ما می خواهیم او مطابق با دنیای ما ونظم ومنطق ما زندگی کند ونظم خود را به او تحمیل می کنیم ، مثلا ندو ، نکن ، دست نزن ، این ساعت بخواب، این ساعت بلند شو و او را تحت دیکتاتوری قرار میدهیم و او هم می پذیرد، چون اگر نپذیرد مورد نوازش های خاص قرار می گیرد که ...

                         -  ویروس های غیرارگانیک                              رفتارهای خرابکارانه

 رفتار غیرعادی     - نرم افزاری                                                 رفتارهای ضد اجتماعیAntisocial

                                                                                          رفتارهای غیرعادی

 

زدگی              - نظم زدگی

                     - منطق زدگی       

                        

حالا بعضی ها افتخارشان این است که بچه های ما خیلی مرتب و منضبط هستند یعنی خونه ما عین پادگان ، عین سرباز خونه است ، بچه خوب انعطاف پذیراست ولی نرم افزارش انعطاف پذیر نیست ، قبول می کنه که تحت دیکتاتوری ما عمل کنه ولی نرم افزارهای درونی شرایط بیرونی را نمی پذیرند و در اولین فرصتی که بتونه طغیان می کنه ، حالا این اولین فرصت برای کسی ده سالگی برای کسی چهارده سالگی برای کسی بیست سالگی و خلاصه متفاوت است، ولی به محض اینکه فرصتی پیدا کرد یا پاشو از خونه گذاشت بیرون ، یک دفعه طغیان نرم افزاری آغاز می شود و این طغیان علیه نظم و منطق است و یک جور زدگی است یعنی نظم زدگی یا منطق زدگی،ناخودآگاه فرد هر کجا که نظم به هم بخوره دلش خنک میشه یا جیگرش حال میاد و لذت می بره ، هر کجا منطق به هم بخوره ، درونش شاد میشه ، مثلا وقتی سوار اتوبوس میشه و می بینه همه صندلی ها نو مرتب و منظم است ، خودبخود نرم افزار درونی فعال میشه و اگر با یک چیزی روکش صندلی رو پاره کنه و نظم و منطق را بکشونه ، خوشحال میشه و ارضاء میشه ، یا مثلا میره تو کیوسک تلفن و شیشه ها شو می شکنه یا مثلا قطار که سمبول نظم داره میره ، یک سنگ به طرفش می اندازه و می خواهد نظم را بر هم بزنه یا یک سوپر مارکت منظم رو حتی با جابجا کردن یک چیز کوچک بی نظمی ایجاد کنه دلش خنک میشه .

اون وقتی یک نظمی را دچار بی نظمی میکنه منطق تبدیل به ضد منطق شد و جگرش خنک میشه ، قطار سمبل نظم و منطق است و اگر این نظم و منطق بهم بخورد او در درونش جگرش خنک میشه .

یکی از این طغیان ها ، طغیان جنسی است و طرف به جای تمایل به جنس مخالف، به هم جنس تمایل نشان میدهد واین یک دهن کجی و طغیان نسبت به قانون اجتماعی است وامروز یکی از معضلات بشر است و فرد وقتی تمایل به هم جنس دارد، ارضاء می شود چون به نظم و منطق وقانون اجتماع دهن کجی کرده است.

 

                   طغیان علیه جنسیت خود = دهن کجی به نظم و منطق

 

این یکی از طغیان هایی است که روز به روز رو به افزایش است و یکی از معضلات دنیای امروز است ، مخصوصا در کشورهای غربی که از نظر زندگی شهری و نظم پذیری ، از ما جلوتر هستند، این مشکل فراگیرتر است ، که یکی از دلایلش ویروس های غیرارگانیک هستند ولی یکی از دلایلش هم نرم افزاری است و وقتی فرد، تمایل یه هم جنس دارد، درونا ارضاء می شود و برعلیه نظم و منطق طغیان کرده است و به قوانین و به اجتماع و به نظم جامعه دهن کجی کرده است و از این دهن کجی کردن به قانون لذت میبره .

یکی از مسائل نظم زدگی است یکی از علل رفتارهای آنتی سوشیال و خرابکارانه بحث نظم زدگی است که جزء بیماری ها و مشکلات نرم افزاری است

بررسی علل نرم افزاری طغیان ها و در این خصوص هر چه به سمت جوامعی که مجبورند نظم را دقیقتر رعایت کنند شاهد رفتارهای آنتی سوشیال بیشتر هستند مثلا یک بچه یک دفعه همه را می بندد به گلوله .یکی از دلایل و رفتارها و جرائم غیر عادی است (نمودار چند شخصیتی )

 

بررسی علل نرم افزاری طغیان             - نظم زدگی

                                                   - طغیان علیه جنسیت خود درناخودآگاهی

 

بعضی مواقع این طغیان در چارچوب جنسیت است و فرد  در ناخودآگاهی علیه جنسیت خودش طغیان می کند

طغیان علیه جنسیت خود اگر پسر باشد باید تمایلاتش به سمت جنس مخالف باشه اگر به جنس موافق باشه میشه هم جنس گرایی

طغیان علیه جنسیت خود= همجنس گرایی = دهن کجی به نظم و منطق

و اینها در سطح ناخودآگاهی است وطرف نمی داند که چرا دهن کجی می کنه و هیچ نقصی از نظر فیزیولوژیکی نیست در این مورد تشعشع دفاعی کار شود ، در این صورت یکی از معضلات بزرگ بشری است چون بشر را دچار دست اندازهایی می کند ، هر چه بیشتر به سمت نظم می روند تمایلات این چنینی هم بیشتر میشه ویقه خود ما را هم گرفته یا می گیرد چون ما هم بالاجبار همین نظمی که داریم به بچه ها هم انتقال پیدا می کنه یا مجبوریم در آپارتمان زندگی کنیم .

س-همجنس گرایی در مقابل با حالت طبیعی یک حالت نظم و بی نظمی است ؟

ج- در مورد بحث نظم و بی نظمی در دل حقیقت و واقعیت بود ، منظور این نیست که اگر اینو داریم باید همجنس گرایی هم داشته باشیم ، این مسئله طبیعی نیست و تعادل جامعه را بهم می زند .

 

پس اینجا بحث اصلاح نرم افزاری است ، همانطور که از دوره یک دیدیم بعضی از حالت ها و رفتارها و بیماریها ی ما نرم افزاری و شرطی است ، اگر... آنگاه ... 

و این بحث را در جلسات آینده ادامه میدهیم .

جهان هستی از نظم و بی نظمی بوجود آمد و به بازی های زندگی شکل می دهد ، این قانون بر ما هم صدق می کند و ما هم باید در هماهنگی با طبیعت و قوانین آن باشیم در غیر اینصورت به مشکل بر می خوریم و ما هرگاه بخواهیم سخت گیری کنیم و مثلا بخواهیم بچه ها به صرف قانون عمل کنند ، آنها در آن زمان این نظم را می پذیرند ولی در اولین فرصت طغیان می کند ، چون در ناخودآگاه ما قانون نظم و بی نظمی وجود دارد و اگر بچه ای را زیر نظر بگیریم او ابتدا با همه وجود چیزی را می خواهد ولی بعدش همان چیز را تخریب می کند و به این طرف و  آن طرف می کوبد.

 

طفل نمی داند که ساخت یا تخریب یا نظم و بی نظمی چیست ؟ مثلا از درون نظم و بی نظمی وجود دارد و از بیرون ما می گوییم فقط نظم و این اختلال رفتاری ایجاد می کند ومنجر به رفتارهای anti social و خرابکارانه  و حتی ا نحرافات جنسی می شود و این رفتارها معمولا قابل توجیه نیستند مثلا فردی که بی دلیل تیغ روی صندلی اتوبوس می کشد ، می خواهد به چی برسد؟ یکی از طغیان ها ، طغیان بر علیه جنسیت است و فرد علیه جنسیت خودش طغیان و قیام می کند مثلا فرد به جنس موافق تمایل نشان میدهد و فرد دارد دهن کجی می کند و این منطق را زیر پا می گذارد و با این طغیان و دهن کجی جگرش خنک می شود ، ولی در ناخود آگاهی اش خودش هم توجیهی برای این عملش ندارد.

 

هر چه جلوتر میرویم نوع زندگی امروزبشر ، روز به روز محدودیت بیشتری را روی انسان اعمال می کنه ، مثلا چهل ، پنجاه سال پیش بچه ها در طبیعت بودند ولی اکنون در زندگی آپارتمان نشینی بچه ها نمی تونن تکون بخورن ، آی بچه نکن ، دست نزن ، ندو... این ساعت باید بخوبی این ساعت باید به مهد کودک برویم این ساعت بیاییم و بخصوص در کشورهای غربی که همه چیز از روی ساعت است همه افراد و بچه ها خواه ناخواه باید به این نظم تن بدهند در غیر اینصورت زندگی شان مختل می شود لذا هر چه میریم جلوتر ماجرای نظم زدگی و منطق زدگی بیشتر می شود و از طرف دیگر تمایلات هم جنس گرایانه رو به افزایش است و دنیا با یک معضل بزرگی روبروست ، این معضل جهانی است و در غرب که یک قدم جلوتر هستند آنجا بیشتر دیده می شود و بزودی دامن گیر ما هم خواهد بود و این نظم زدگی عوارض خرابکارانه دارد

 

 

           طغیان علیه نظم

           طغیان علیه جنسیت

           نظم و منطق زدگی

           تمایلات هم جنس گرایانه

           رفتارهای خرابکارانه

 

مثلا یک بچه اسلحه بر میدارد و به مدرسه میرود و مشکل ایجاد می کند و بخصوص در جوامع پیشرفته غربی مشکل جدی است و روانشناسان و جامعه شناسان وقانون گذاران متوجه شده اند که مثلا در مورد تمایلات هم جنس گرایانه ، اگر این مورد غیر قانونی باشد فشار واسترس بیشتری ایجاد می کند و برای جلوگیری از ضایعات بزرگتر بعدی این مورد را قانونی اعلام کرده اند ، چون عده ای که این تمایلات را دارند ، عده زیادی شده اند و تعداد آنها قابل توجه شده و نمی شود آنها را نادیده گرفت و باید به آنها توجه نمود به همین دلیل ما ، مجبوریم بهش نگاه کنیم ، چون روندی را که میرویم ، مثلا می گویند قوم لوط ، خوب به نظر می رسد این قوم به شدت منطق زده و نظم زده شده بودند و شاید به تمدنی هم دسترسی پیدا کرده بودند .

 

بعد موضوعی داریم بنام غضب  الهی ، که قانونمند است و دیمی نیست و هیچ کاری از خداوند دیمی ودل بخواهی نیست بلکه  براساس قانون الهی و متضمن عدالت اوست و متضمن حکمت اوست و از طرفی انعکاس شعوری و آلودگی شعوری داریم و این انعکاسات می تواند یک قومی را تحت تاثیر قرار دهد و قومی را نابود کند و قومی که مثل قوم لوط دچار هم جنس گرایی شدند ، نابود می شوند وا ین قانون است ، نه اینکه یک مرتبه خدا دیگه از اونها خوشش نیامد وغضب کرد وآنها را نابود کرد ، چون نفس این قضیه خودش نابود کننده خودش است و مفهوم غضب الهی قوانین الهی است که در هر مورد به درستی شامل حال قومی یا عده ای می شود ، حالا ما که یک قدم از غربی ها عقب تر هستیم می توانیم آنها را ببینم و درس بگیریم و توی این چاله نیفتیم و این به ما کمک می کند و این فرصت را میدهد که ببینیم ما باید با نسل بعدی خود چه کنیم چون از ما که گذشت باید مراقب تربیت و رفتار نسل بعدی خود باشیم .

 

 

پس یک موضوع این است که چه کنیم که ضرر و زیان ما کم باشد و مورد بعد اینکه برخورد می کنیم با افراد هم جنس گرا ، اگر چنین شخصی از ما کمک خواست باید چکار کنیم ، چون یکی از معضلات دنیاست ، درغرب آمار آنها رسمی است ، مثلا در کارهای رسمی دارند مذکر ، مونث، هم جنس گرا وافراد صادقانه اعلام  می کنند وضعیت خود را ، در این مورد ما دو مطلب داریم : ما چگونه به این مسئله نگاه می کنیم و دوم اینکه چکار می توانیم بکنیم ؟

 

مثلا ممکن است اگر به یک نفر همچین چیزی گفته شود و به فردی مراجعه شود ، فرد مانند یک جزامی با هم جنس گرا برخورد می کند و شروع می کند عقب عقب رفتن و حتی نمی تواند درست و یا بی طرف به قضیه نگاه کند ، پس ما باید اول با بی طرفی به قضیه نگاه کنیم و بعد ببینیم چکار می توانیم بکنیم .

این مشکل دو دلیل دارد:    - ویروس ذهنی (غیرارگانیک)

                                 - نرم افزاری      - برنامه ریزی

                                                       - تداخل اطلاعات

 

در بخش برنامه ریزی نرم افزاری مانند تقابل نظم و بی نظمی با نظم صرف .

بچه ای که از ابتدا به او گفته شده که چقدر شبیه باباش است در صورتی که او دختر است و نرم افزار هم قوی است ومیداند که بابا یعنی مرد ، یا در خانواده ای که فرزند ذکور مهم بوده اگر فرزند دختر بدنیا میامد ، لباس های پسرانه تنش می کردند و موهایش را پسرانه می زدند واسم پسرانه روی او می گذاشتند و مثل پسرها با او رفتار می کردند وبرنامه ای که به ناخودآگاه بچه می دادند باعث می شد این برنامه ریزی نرم افزاری در ناخودآگاه او صورت گیرد که او پسر یا مرد است ، یا بلعکس، پسر بچه ها را آرایش می کنند یا موهایش را بلند می کنند یا می گویند عین مامانش است و در لحظه ای ممکن است آن بخش از ناخودآگاه کودک قبول کند که پسر نیست بلکه دختر است یا بعضی وقت ها با بچه ای شروع به مجادله یا شوخی می کنند و می پرسند که آیا تو پسری یا دختری ، بچه میگه من پسرم بعد سر به سرش می گذارند و میگن نه ، تو دختری و در لحظه ای بچه تحت القاء قرار می گیرد و ازاونجا به بعد رفتارها شروع به تغییر میکند.

 

بحث دیگر تداخل اطلاعات است ، یعنی نرم افزار میگه "نظم و بی نظمی" و در تقابل با آن "نظم صرف" که که در هر دو صورت چه ویروس ذهنی چه نرم افزاری ، فرد قربانی است ، البته ما در مواردی بحث کردیم که به دلیل مشکلات هورمونی و پزشکی نیست و هیچ دلیل فیزیکی یا پزشکی مشاهده نشده است .

 

س- این خود غضب الهی نیست ؟

ج- غضب ا لهی قانون الهی است مثلا این افراد نمی توانند والد باشند ، یا مقطوع النسل می شوند ، بخشی دیگر فشارهای عصبی است که به آنها وارد می شود ولطمات بسیار دیگر دیگر که غضب الهی است و دامن گیر همه می شود، دریک جامعه وقت ینابسامانی وجود دارد ، ضرر آن به دیگران و من و شما هم میرسد و اگر ضرر به یکی برسید بقیه هم ضرر کرده اند ، وقتی یکی رشد می کند منجر به رشد بقیه هم می شود وسقوط یک نفر باعث سقوط دیگران هم می شود وا ین بحث تن واحده است که اگر یک سلولی سرطانی شود ، می تواند کل سیستم را تحت الشعاع قرار دهد و اینجا هم امنیت یک جامعه ای بر هم می خورد .

 

قربانی

 

با توجه به افزایش روند آمار این ماجرا ، ما در برخورد با افرادی قرار می گیریم که این مشکل را دارند و این مشکل نرم افزاری گریبان گیر شان شده ، اگر در این زمینه کسی از ما کمکی بخواهد ما ه واکنشی نشان میدیم ؟ عده ای که با ما صحبت کردند ؟ عده ای که هرگز با ما صحبت نخواهند کرد ؟

در وهله اول وقتی صحبت می کنند سرمان را هم حتی بلند نمی کنیم و نگاه کنیم ، یک اشکالی که وجود دارد ، هردلیلی که داره ، هر اشکالی که هست می بینیم که طرف قربانی است و اگر به دید قربانی به اونگاه کنیم طرف را از دست میدیم ، و با ما همکاری نمی کند و او را فراری دادیم در حالی که می تونستیم او را نجات بدیم ، قدم بعدی این است که به او ترسیم کنیم که قربانی یعنی چی ؟ بطور مستقیم و غیر مستقیم و بعد راهکار است که می خواهیم چکار کنیم .

به فرد هم جنس گرا هرگز به چشم یک فرد فاسد یا فاسق نگاه نمی کنیم چون قربانی است ، درهر صورت فرد قربانی است و اگر فرد هم جنس گرا از ما کمک بخواهد ما بصورت یک بیمار یا انگل به او نگاه نمی کنیم بلکه او یک قربانی است ،اگر بدانند دیدمان درست است از ما کمک خواهند گرفت ، چه نرم افزاری باشد چه ویروس غیرارگانیک و او هم مشمول رحمانیت عام الهی است ، در موارد غیرارگانیک حتی ممکن است از نسل قبل به او منتقل شده باشد مثلا والدینش دعانویس یا از این دست بوده اند واو آلوده شده باشد ، خلاصه      د رمجموع به او به عنوان قربانی نگاه می کنیم و از نظر رحمانیت عام الهی ، او  هم می تواند از این رحمانیت بهره مند شود وبه هیچ عنوان به چشم یک مقصر به او نگاه نمی کنیم ، مگر اینکه روانشناسان بتوانند دلیلی ارائه کنند که غیر از این دلایل باشد و یک دلیل دیگر هم وجود دارد که محرومیت است ولی در مورد محرومیت هم جنس گرایی موقت خواهد بود و با بر طرف شدن محرومیت ، گرایش هم جنس گرایانه هم برطرف می شود .

با صبر و حوصله برایشان تعریف می کنیم و اطلاعات لازم را درباره تشعشع دفاعی می دهیم ، این کار یک حسنی دارد که یک موقع فکر می کنه که این ترفند استاندارد شیطان است و میگه دیگه فایده ندارد راه امید را می بنده ولی وقتی به او می گیم تو قربانی هستی مشتاقانه می پرسه که خوب حالا باید چکار کرد ؟

مسئله دیگه اینکه احساس گناه یعنی فلج شدن ، پس ما احساس گناه را ازش می گیریم که یک اشکالی پیش اومده و حل شدنی است ؟ و این میشه شروع یک برنامه نوینی و اینکه میشه یک کاری کرد و تجارب ما در این زمینه تجارب خوب داشتیم .

لازم است ابتدا به ساکن نرم افزارها را عوض کنیم که فرادرمانی این کار را می کنه . در هر صورت ما توجیهی برای این مسائل نداریم .

نرم افزار در ناخودآگاهی برنامه هایی را می گیرد : یکی برنامه های شخصیتی است َ، زن بودن یا مرد بودن ، تمایل به سازندگی یا تخریب ، اگر چیزی را که می خواد نگیرد ، طغیان علیه نظم می کند و هوشمندی هم هست و سوژه ای را انتخاب می کند که جگرش  خنک بشه

س- با توجه به تمامی مواردی که منجر به این مشکل شده ، اکنون چکار می شود کرد برای حل آن ؟ حتی اگر ریشه در اعمال و آلودگی های نسل گذشته داشته باشد .

ج- از ما که گذشت و آنها هم که مرده اند که رفته اند ، پس تمام کارهای ما برای نسل بعدی است ، و اغلب سوال می کنند که اصلا چگونه به این افراد نگاه  کنیم ؟ چون جامعه می گوید کار آنها بد است و به چشم فاسد فاسق به آنها نگاه می کند ، ولی راه حلی یا راهی برای درمان وپیشگیری ارائه نکرده است بلکه فقط گفته این کار بد است همین ، ولی طبق تجربه سالیان ما ، این هوشمندی قادر است نرم افزار را عوض کند ، اگر مشکل نرم افزاری است مانند تیک عصبی ، چند نفر داشتیم که تیک عصبی و شخصیتی داشته اند و برطرف شده؟ خوب آن مورد هم نرم افزاری است و این هوشمندی مانند یک پاک کن بخشی را پاک می کند و دوباره می نویسد و نرم افزار را عوض یا تصحیح می کند .

 

س- فکر کنم در بحث باید دو مفهوم را تفکیک کنیم ، یکی مسئله احساس هویت جنسی و دیگری رفتار جنسی است و اختلال در مفهوم احساس هویت جنسی خود می تواند منجر به اختلال در رفتارهای جنسی هم بشود و از طرفی بحث محرومیت ها و محدودیت های جنسی هم موثر در ایجاد اختلال رفتار های جنسی هست و این بحث ریشه در حیطه اجتماعی و خانوادگی وتربیتی دارد و بخصوص باید به هدایت انرژی های حیاتی بچه ها دقت شود یعنی در روانشناسی ، یک انرژی لیبیدو در هر کسی هست که اگر در مسیر درست هدایت نشود بخش اعظم آن روی رفتارهای جنسی متمرکز می شود و چون محدودیت های جنسی هم در جامعه کم نیست منجر به انحراف در رفتارهای جنسی می شود.

 

ج- بحث  فرویدیسم در مورد سرخوردگی عشقی پدر ومادر که منجر به تنفر فرزند از یکی از والدین می شود و بحث لیبیدو و مباحث دیگر روانشناسی فروید را رد نمی کنیم ولی همه مواردش را هم کاملا نمی فهمیم و تایید نمی کنیم . و در اینجا بحث برنامه ریزی نرم افزاری و خانوادگی است که نهایتا منجر به تنفر فرد از هویت جنسی خود می شود یا منجر به تمایل به هم جنس خود وموارد فوق هم می تواند در این دسته قرار بگیرند . عمدتا این افراد می گویند ما نمی دانیک که چگونه اینطورشدیم و اصلا از اول همینطوری بودیم ولی قطعا دلایلی وجود دارد .

 

اما بحث نسل بعدی ما که از این مسائل خبر نداشتیم ولی حالا فهمیدیم که عصر حاضر ، عصر شعور و هوشمندی است ، الان وارد عصر هوشمندی شدیم ، مثلا در نسل بعدی از هفت هشت ماهگی هوشمند را می فهمد ، همانطور که می بینیم نسل جدید از کودکی play station را می فهمد

 

                                خدا

                            هوشمندی

                               قانون

                               اعداد

 

و ما با تعجب می بینیم که اطفال چقدر سریع بازی با play station را می آموزند در صورتی که والدینش نمی توانند این کار را بکنند چون این موارد دارد در روح جمعی به نسل بعدی انتقال پیدا می کند و حتی بچه های کوچک الان می گویند بیا بهت ارتباط بدم و به محض اینکه حلقه ها برای آنها راه بیفتد از ما بهتر عمل می کنند و قیامت خواهد کرد و اینکه در زمان آخر معجزات خواهد شد همین بچه ها هستند که خواهند کرد ، ما قرار بود از تابستان امسال آموزش کودکان ، نوجوانان و جوانان را آغاز کنیم و در حاشیه آموزش کودکان ونوجوانان ار شروع کنیم و مربی ها باید آماده آموزش برای رده های پایین سنی شویم ، چون برای یک نسل که کار بشه دیگه نسل بعدی تو خونش است مثل play station . همه اطلاعات خود را باید به نسل بعدی منتقل کنیم ، البته هر چقدر خودمان بهتر متوجه شویم برای انتقال به نسل بعد هم موفق تر و موثر تر خواهیم بود .

 

س- چرا ما نمی تونیم بچه هامون را منظم با بیاریم ؟

ج- تابع برنامه نظم و بی نظمی ، چارچوب آموزش و پرورش را باید نگاهی بهش بندازیم ، توی آپارتمان کسی بچه ما را تحمل نمی کند ولی در چارچوب کلان تر می تواند راه داشته باشه و ما داریم چیزهایی را دنبال می کنیم که پایه و اساس آموزش و پرورش باشه یکی همین مسئله است پله عقل و عشق اس ت، یک فرد نمی تواند خودش این را به تنهایی حل کنه ، بهترین راه آگاهی است ، دوم فشار به خودمان نیاریم و تحت کنترل در بیاد با مسائلی که روبرو می شویم .

 

 
Facebook 'Like' Button
 
به سایت عرفان خوش آمدید
 
امیدوارم به عنوان عضو کوچک این راه بزرگ خدمتی هر چند ناچیز به انجام برسانم

یاوران پاک یاریم نمائید
 

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس


 
 
Today, there have been 4 visitors (24 hits) on this page!
This website was created for free with Own-Free-Website.com. Would you also like to have your own website?
Sign up for free