دوره3-جلسه6


    جلسه ششم دوره 3 بتاریخ 15/5/86

 

بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی                می خواند روش درس مقامات معنوی

یعنی بیا که آتش موسی نمود گل                   تا از درخت نکته توحید بشنوی

 

بنام خدا

امروز ادامه مسائل بینش ها را پشت سر می گذاریم

دوستانی که کنترل ذهن آنها خوب بوده ؟ متوسط ؟ زیر متوسط ؟ اتوماتیک ؟

 

س- کنترل ذهن چه وقت اتفاق می افتد ؟ وقتی خدا بخواهد ؟

ج- خدا خواسته و خواست خودش را از ابتدای خلقت به هستی تفویض کرده است و اگر ما 6A9اری داشتیم که نشد، اینطور نمی توانیم نتیجه بگیریم که خدا نخواسته بلکه هر چه هست از ماست و باید دست از سر خدا برداریم و کار خودمان را با جدیت انجام دهیم و "بله " محکم و قاطع و مختصری بگوییم ، آیا شده چیزی را بخواهید باهمه وجودتان ؟ اینجا هم همین است و این مطلب قطعی است که برای کمال کنترل ذهن لازم است و گرنه نمی گذارد که ما اصلا حضور داشته باشیم ، حال با این بینش :

 

 

                                      اتصال

بینش             اختیار                       

                                               

                                               توان فردی

 

اینجا ما تکنیک و فن و روشی نداریم بلکه فقط نظر است و نظر بازی ، چون بر اساس توان فردی هم کسی به جایی نمی رسد ، اگر هم بعد از مدت ها و تلاش های فراوان به چیزی برسد ، غرور و منیت بر او حاکم می شود و می گوید من کاری کردم که هیچکس نمی تواند انجام دهد و دیگه ول کن نیست ، غرور و منیت هم که اومد دیگه هیچ چیز بدرد نمی خوره حتی اگر عزیز خدا هم باشی ، مثلا عزازیل یا همان شیطان سقوط می کنی و ساقط می شوی .

 

حالا برای کنترل ذهن هم بیعانه ای به ما داده می شود و نشان میدهند که این حلقه کار می کند حتی برای لحظه ای ولی برای تثبیت آن باید وجود ما این را بخواهد یا با همه وجود این را بخواهیم ، آیا واقعا کنترل ذهن را می خواهیم ؟ چون خیلی ها روزشان را با همین "من" می گذرانند ، وکنترل ذهن واقعا یک نقطه عطف است و باعث می شود یک شبه ره چند ساله را برویم ، چون در هر سیستم و مکتبی سال های روی این قضیه وقت می گذارند و ما با این حلقه می توانیم سریع تر عمل کنیم و حملاتی هم اگر صورت گرفت طبیعی است و اشکال ندارد و ما آگاه هستیم تا ختم الشیطان پیش بیاید .

 

چند نفر پرونده هاشون زیر بغلشان است و بیرون آمده ؟ منظوراز پرونده چیست ؟ اسکن دوره ، یعنی چه کردیم که بیمار شدیم یا ازتعادل خارج شدیم ؟ وقتی پرونده ما رو می زنن زیر بغلمان یعنی بیا و ببین که چه کردی که بیمار شدی؟ و بعد از اینکه شناخت ما نسبت به خودمان کامل شد ، با خودمان و با خدا به صلح می رسیم و هدف این است که نهایتا بفهمیم از خدا رحمت بسوی ما جاری است و اگر چیزبدی به ما می رسد از خود ماست و این قانون است و اگر این قانون را بفهمیم راحت می شویم و نیازی نیست که دیگه بجنگیم واین صلح با خداست .

و ما می فهمیم که ا گر در زندگی روزمره دچار مشکلات هستیم ، خدا نخواسته ، بلکه جهان هستی قانون دارد و قوانین دارد و قوانین الهی با ما کار دارند نه خود خدا ، خودش قانون گذاشته و قانون داره کار می کنه .

 

س- چگونه می توانیم خواب های خود را تغییر دهیم یا کنترل کنیم ؟

ج- کسانی که ذهن لجام گسیخته دارند ، درخواب هم دچار بی نظمی و فشار هستند و وقتی می خوابند ، فردا صبح خسته تر از دیشب بیدار می شوند و ما بر اساس توان فردی خود نمی توانیم امشب تصمیم بگیریم و در خواب ، رویاهای مستقیم و واضح و بدون فشار ببینیم و دریافت آگاهی داشته باشیم چون این کار، کار ما نیست ، بلکه کار هوشمندی است که به درون ذهن برود و تغییراتی بدهد و کسی که در ارتباط با حلقه ها هست و در ارتباط با هوشمند ی است پس از مدتی الگوی خوابش عوض می شود و خواب ها واضح تر می شوند و فرد راحت تر می خوابد و رویاها مستقیم می شوند و بیشتر به یاد می مانند ، چند نفر اینطور هستند؟ ما خودمان به این بخش از ذهن و ناخودآگاه دسترسی نداریم که خواب ها را کنترل کنیم و تعلیمات ویژه و حلقه هایی لازم است برای تصحیح و تغییرالگو کیفیت خواب.

 

ارتباط کنترل ذهن با چشم باز

کسانی که ارتباط شان خوب بود؟ متوسط ؟ زیر متوسط؟ کسانی که خواب بودند؟ کسانی که فشارهایی را حس کردند؟ کسانی که روی شکل ها حرکت دیدند و شکل ها متحرک بودند؟

 

بحث ذهن شکنی مثلا کار با پایان نامه ها ، ارتباط با اشکال ، هم فازی کالبدی ، دفاعی و تمام اینها در جهت ذهن شکنی است ، چون ذهن ما بر اساس دودوتا چهار تا شکل گرفته و حالا ما می خواهیم برنامه جدید به آن بدهیم ، برنامه فعلی دودوتاچهار تا است ، برنامه جدید : هرچیزی امکان دارد ، مثلا در هم فازی کالبدی به ذهن یورش می بریم . دراین ارتباطات به ذهن حمله می کنیم که چهارچوب منطقی آن شکسته شود و وقتی چهارچوب منطق و دودوتا چهار تای آن شکسته شود دیگر هیچ چیز ثابت نیست و کلا برنامه ذهن به هم می ریزد و ذهن شکنی می شود

هیچ چیزی ثابت و بر جای نیست            جمله در تغییر وسیر وسروری است

 

ولی ذهن ما فیکس شده وهمه چیز را ثابت می بیند ولی وقتی ذهن شکنی می شود ، نرم افزار ذهن پله پله عقب نشینی می کند ، یعنی مثلا در فرادرمانی می گفت همچین چیزی غیر ممکن است ، ولی اینقدر دید تا متقاعد شد، بعد آنقدر در دفاعی مواردی دید که متقاعد شد ، ولی مثلا در مورد پایان نامه ذهن میگه ، موارد قبل را پذیرفتم ولی دیگه غیر ممکن است که یک تیکه کاغذ بتونه اثری ایجاد کنه ولی پس از مدتی و تجربیاتی کم کم این را هم می پذیرد و مثلا فرد در سطح خودآگاه می گوید تمام این موارد را پذیرفتم ولی هنوز در سطح ناخودآگاه پذیرش صورت نگرفته است ولی می خواهیم به برنامه ریزی جدید برسیم "هرچیزی امکان دارد" .

 

به ما فقط روی پله عقل آموزش دادند واز دنیای بی ابزاری آموزشی ندادند و ذهن ما را قفل کرده اند ولی به نسل جدید باید از دنیای بی ابزاری هم آموزش داد. مثلا وقتی به پایان نامه نگاه می کنید ، اول تصویر ظاهری پایان نامه دیده می شود ولی کم کم سطوح و لایه های دیگری و فرکانس های دیگری دیده می شوند وداریم از ظاهر بینی به سمت باطن بینی میرویم و همه چیز همینطور است و در ظاهر ثابت هستند ولی همه چیز لایه لایه است و سطوح دیگری از واقعیت وجود دارد که در ظاهر دیده نمی شود که آن سطوح ثابت نیستند ودائم در تغییر و حرکت اند و رویت های افراد متفاوت هستند چون افراد مختلف به سطوح مختلفی نفوذ می کنند.

 

و ما بحث ذات و ظاهر و باطن داریم که بعدها به آن می پردازیم ، فعلا هدف این است که از نظر کیفی با هستی نزدیک شویم ، از نظر کمی که همه چیز ثابت و با تعریف مشخص است و در نگاه کمی ما مثل یک دوربین عکاسی عمل می کنیم و ظاهر ثابت را می بینیم ولی در نگاه کیفی اگر من بپرسم که آیا من وجود دارم شما نمی توانید بگویید بله و نمی توانید بگویید نه ، یعنی به جهان هستی به شکل یک متغیر عظیم برمی خوریم که نگاه کیفی به آن مسائلی را برای ما باز می کند ، مثل بحث هوشمندی و ماجراهای دیگری که با نگاه کمی نمی شود ، علم نمی تواند کیفی ببیند چون نمی تواند ببیند همه چیز درتغییر است واین اصلا کار علم نیست ، حالا ما نگاه کمی را داریم و باید به نگاه کیفی هم برسیم .

س- من در هنگام کار کردن با پایان نامه خیلی زور زدم و تلاش کردم چیزی ببینم ، بگویید که چگونه باید نگاه کنیم ؟

ج- نیازی به زور زدن نیست ، در دنیای عرفان هیچ چیز با فشار و زوری انجام نمی شود ، نگاه ما نگاه بسیار عادی و معمولی و بی طرفانه است و اصلا نمی خواهیم زور بزنیم چون اگر خیلی فشار بیاوریم ممکن است موجودات غیرارگانیک یا از طریق موارد دیگری چیزی به ما نشان دهند که ما نمی خواهیم .

 

ارتباط کنترل ذهن (طراحی)- چه کسانی موفق شدند طراحی مورد نظر را پیش ببرند؟

نظر بازی کنیم تا صاحب نظر شویم

 

ساعت دوم

 

قانون اوج و حضیض یا قانون فواره (شکل اوج وحضیض)

 

 

 

 

تمام اجرام سماوی در مدارهای بیضی شکلی و به دور یک محور در حرکت هستند و و این محور دو کانون دارد در جهان هستی همه ذرات در چرخش هستند در مداری که اوج و حضیض دارد یعنی جهان هستی از اوج و حضیض ساخته شده است یا از فراغ و وصل ساخته شده  و زمین و سیارات منظومه ما هم بعضی وقت ها درا وج  و بعضی وقت ها در حضیض بسر می برند ، دراین حرکت وقتی به اوج میرسیم آغاز حضیض است ونقطه حضیض آغازاوج است ، یا به عبارت انسانی تر فراق و وصل است ، همه چیز در فراق و وصل است ، هر فراقی آغاز یک وصل و هر وصلی آغاز یک فراق است ، بدون فراق وصل معنی نمیدهد و بلعکس یا بدون اوج ، حضیض معنی نمیدهد و بلعکس و اینها به جهان هستی معنی داده اند.پس جهان هستی از فراغ و وصل ساخته شده ، نزدیک شدن ، دور شدن .این قانون اوج وحضیض یا قانون فواره است  . هر چیزی بالا برود میاد پایین ، پایین بیاد دوباره میره بالا           . پس هر چیزی که نزدیک شود باید دور هم بشود و وقتی دور شد نزدیک شود ، این ساختار جهان هستی است که انسان می خواهد با میل خودش آن را تعریف کند و می بینیم که ما طالب وصل هستیم و از فراغ رویی گردانیم و می خواهیم آن چیزی که مطلوب ماست دائم الوصال باشد که نمی شود ، سازگار نیست عدم توجه انسان به این مطلب باعث شده اشتباهات بزرگ تاریخی رخ بدهد ، اگر این قانون را می دانست خیلی از مصیبت های تاریخ اتفاق نمی افتاد مثلا چه امپراطورهایی رفته اند بالا و دوباره به سمت پایین سقوط کردند ، قدرت دست به دست چرخیده و یک اشکال تاریخی همان ندانستن قانون فواره است اگر می دانستند شاید ثبات بیشتری بوجود میامد،  ما در یک وضعیتی می خواهیم که ثبات داشته باشیم و دائم در حال ترقی باشیم ، خوب است اما قانون فواره می گوید هر کسی که بره بالا یک روز باید بیاد پایین تغییر برای ما باید غیر مترقبه نباشد که تعادل ما را بهم بزند

 

ولی بازانسان در حال جرزنی است و مطابق با قوانین هستی نمی خواهد زندگی کند ، یعنی می خواهد فقط       د روصل یا مدام در اوج باشد و همانجا بماند و اگر این قانون ساده را درک نکنیم ، خودمان را به مشکل       می اندازیم  و تحت فشار و ناآرامی حاصل از فراق یا حضیض قرار می گیریم واین فراق یا حضیض در هر زمینه ای ممکن است اتفاق بیفتد ، مثل فراق فرزند یا عزیزان یا نقطه حضیض از نظر مالی یا اجتماعی یا... طبق این قانون یا همان قانون فواره ، هر چیز که به اوج برود به حضیض برمی گردد و هر چه به فراق برود به وصل بر میگردد و هر چه بالا میرود پایین میاید "ان مع العسر یسری "  همانا از پی دشواری آسانی هست ( آیه 5 سوره انشراح ) پس اینها لازم و ملزوم هستند .

 

وقتی ما مثلا یک تجارتی را آغاز می کنیم یا شرکتی تاسیس می کنیم و داریم پیشرفت می کنیم و بالا میرویم آمادگی برای پایین آمدن نداریم و فکرش را هم نمی کنیم حتی پیشگیری برای پایین آمدن هم نداریم و فکر می کنیم تا ابد بالا رونده هستیم واین قانون را درک نکرده ایم و فقط اوج را می شناسیم و می خواهیم ، پس به محض اینکه به حضیض بیفتیم ، سلامتی جسم و روان و  ذهن ما به خطر می افتد چون آمادگی براش نداریم و تا حرکت ما رو به پایین شود بلافاصله به دست و پا می افتیم و دچار افسردگی و شوک مخصوص به خودش می شویم ، مثل شوک ناشی از شکست یا سقوط .

 

پس برای اینکه به شکست ناپذیری نزدیک شویم باید این قانون را ببینیم و قبول کنیم ،  امروز داریم میریم بالا فردا میاییم پایین ، پس باید آمادگی این را داشته باشیم ، این قانون جهان هستی است و امکان سر باز زدن ندارد ، البته داریم راجع به واقعیت و جهان مادی و زندگی روزمره خود صحبت می کنیم ، چون در مورد کمال و تعالی اینطور نیست که کسی که به کمال و تعالی رسید بعدش باید کمال وتعالی را از دست بدهد وآنها قوانین اکم برخود را دارند .

 

ریشه بیماری و مشکلات بسیاری از افراد این است که رفته بالا و چیزهایی بدست آورده و وقتی برگشته پایین نه تنها آنها از را از دست داده بلکه سلامت و تعادل روانی خود را هم از دست داده است و تا وقتی بالا میرفته همه چیز خوب بوده ولی به محض اینکه آثار شکست پدیدار شده طرف دچار مشکلاتی شده که می شود جلوی این مشکلات را با تجهیز به این بینش گرفت .

عده زیادی را دیدیم که دچار مشکلات ذهنی ، جسمی وروانی شدند به خاطر اینکه قانون فواره را نمی دانستند یعنی فکر می کردند که اوضاع همیشه به یک روال است و آنها مدام به طرف بالا می روند مثلا یکی شرکت داشته و یک مرتبه دارای نوساناتی شده که به غیر از، از دست دادن کارش ، سلامتی خودش هم از دست داده و خیلی ها سر قضیه فراغ و صل دچار مشکل شده اند . آنها فکر می کردند که بچه هایشان در کنار دستشان همیشه خواهند بود و یا همیشه همسرشان بغل دستشان هست در حالی که شرایطی پیش می آید که اجتناب ناپذیر است که باید دور شد و نزدیک شد وجهان هستی ازاین عناصر ساخته شده و اگر ما قوانین هستی را نگاه نکینم و دقیقا تبعیت نکنیم دچار مشکل می شویم .

 

ولی یک حالتی که برای عارف پیش میاد و عارف متوجه می شود که اوج و حضیض و فراق و وصل و شکست و پیروزی فقط بازی هستند و ما می خواهیم در این بازی به مطلبی برسیم و در دیدگاه عارف این قانون به قانون شمع و پروانه تبدیل می شود و در اینجا بودن مسئله است ، بودن برای اینکه کمال بدست بیاورد و بقیه ماجرا فقط بازی است در این خصوص در دنیای عرفان یک ثباتی درش میاد نسبت به فراغ و وصل و اون در مورد یار وخدا که دراین شرایط حالتی پیش میاد که شمع و پروانه به درون فراغ و وصل دیگر معنی نداره و محور بوجود آمده ( محور وجودی ) ، به گرد یک محور گردیدن شده همه چیز ، بحث حول و بحث  شمع و پروانه ، پروانه به یک شرایطی می رسد که در یک محوری باشد و فرغ و وصل دیگر معنی نمیده و در فراق یا وصل بودن جزو بخش های جانبی است و اصل ماجرا کمال است ، همانطور که در بحث هدف و وسیله دیدیم ما یک هدف بیشتر نداریم و آن یک هدف کمال است ، پس در این مسیر اگر اکنون در فراق هستیم یا وصل و اگر بالا هستیم یا پایین اگر در اوج هستیم یا حضیض دیگر تفاوتی نمی کند ، در هر حالتی :

ساحل بهانه است               رفتن رسیدن است

فراغ و وصل چه باشد          رضای دوست بطلب

که حیف باشد از اوغیر از او تمنایی

مفهوم فراغ و وصل دیگر نداریم یعنی جزء محور وجودی ما شده و بحث لاحول و لا قوه  است و گرد یک محور گردیدن شده همه چیز ، در یک جایی فرازی پیش میاد که عارف به آن می رسد و دیگر مهم نیست کجام ؟ توی خرابات باشم ، توی اتصال باشیم ، مهم نیست کجای قضیه است  ، طبق قانون اوج و حضیض و شمع و پروانه یعنی مقیم کوی خرابات باشیم هر کجا باشیم خوب است . بودن مهم است .

گر ازاین منزل ویرانه سوی خانه روم             دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم

حالا رضای دوست کجاست ؟ اوعاشق است ، هر کاری که عاشق به معشوق نزدیک تر شود ، رضای دوست در وصال است ، جهالت ما را از او دور می کند ، آگاه بشویم به او نزدیک می شویم ، قرب الی الله به همین شکل رخ میدهد ، اول باید آگاه بشویم َ، ما شرایط ایجاد می کنیم و عشق می آید .

رضای دوست = آگاهی ماست و باعث قرب می شود .

آگاهی باعث میشه به وادی طلب پا بگذاریم بعد آن را دنبال می کنیم و و اجد الشرایط می شویم و بعد عشق او می آید سراغمان ، دور بشویم نا آگاهی است و نزدیک بشویم آگاهی می شویم .

چون مرده شد م خاک مرا گل سازید

در شمع و پروانه حالتی پیش میاد که فقط دراه قله را می بیند ، محور مشخص شده وا و داره با وسایل بازی می کنه و محور حرکت و زندگیش شده کمال ، به گرد کمال بودن و هر کجا بودن

پرواز را به خاطر داشته باش، پرنده مردنی است

فقط یک جایی ادراکاتی که پیش میاد دیگه نمیگه در بیرون ریزی هستم یا د رکجای کار هستم و قاعده شمع و پروانه پیش میاد ، همین که داریم میریم مدارج کمال را طی می کنیم ،  مدارج پختگی است که هر چه بهتر کوی خرابات را بشناسیم "ان مع العسر یسری" ، مقیم سر کوی او بودن هدف است .

پروانه این را فهمیده که فقط باید به دنبال نور یا گرد نور بگرده ، بقیه اش فقط بهانه است .( شکل شمع وپروانه)

 

و این حالت ها همه وسائلی هستند که ما را به ادراکات برسانند واینکه لحظه ای وصل لحظه ای فراق لحظه ای پیروزی لحظه ای شکست و ... را تجربه می کنیم که نهایتا بفهمیم تمام اینها بازی هستند واینکه بفهمیم چه چیزی اصل است ، چه چیزی فراق است واین درس را عرفا از یک پروانه آموخته اند .

 

ما هم باید بفهمیم که محور اصلی گردش در زندگی ما کمال است حالا چه در اوج یا حضیض یا پیروزی یا شکست دیگر اهمیتی ندارد و تمام اینها درس ها و موقعیت ها و وسائلی هستند برای رسیدن به ادارک کمال وگرنه خود این موقعیت مهم نیستند و بازی هستند ، ولی آدم معمولی یک لحظه حالش خوبه است ویک لحظه حالش بد ، چون حالش بستگی به اون وضعیت داره واین فرد یک محور ثابت در زندگی ندارد لذا موقعیت لحظه ای است که تعیین می کند فرد چه مودی و چه حالی را تجربه کنه و چون هر لحظه هر چیزی ممکن است پیش بیاید فرد دائم در تغییر مود و بدون ثبات است ، ولی کسی که محور ثابت در زندگی دارد وحول محور کمال زندگی می کند هرچی می خواهد پیش بیاید ، هیچ اتفاقی نمی افتد مثلا : خبر مرگ ، مواجهه با مرگ ، شکست ، پیروزی ، زندان ، حبس ، آزادی یا هر چیز دیگر ، فرقی برای فرد نمی کند ، چون محور اصلی مشخص شده و بقیه چیزها می آیند و میروند ، ولی افراد عادی یک لحظه بالا یک لحظه پایین است .

 

این مسئله ای است که ضربه مهلکی هر روز به ما می زند وبیماری ها و ضربات مهلک زمانی است که در سراشیبی هستیم ، در شکست تمام بیماری های عفونی هم رشد می کند و سیستم دفاعی بدن پایین می آید،  هر روز به دلیل عدم ادراک همین قانون بارها و بارها مود ما عوض می شود و حال ما بد و خوب می شود واین عوض شدن مود دائم خستگی ایجاد می کند بخصوص خستگی ذهنی وروانی و معمولا افراد می گویند من روحا خسته هستم ولی نمی داند چرا؟ وعلت این خستگی نوسانی است که در محور وجود ما وجود دارد ، در حالی که نوسان نباید باشد و تمام این قوانین و قانون هدف و وسیله ، به ما کمک می کنند که به ثبات کاراکتری برسیم و همانطور که در دوره 2 گفتیم جماد وگیاه و جانور همه ثبات شخصیتی و کارکتری دارند ولی انسان ندارد یعنی وقتی فردی را می بینم ، معلوم نیست در چه مودی است و آخرین واقعه ای که برای او رخ داده چه تاثیری روی او گذاشته است پس ممکن است خیلی شاد یا خیلی غمگین باشد یا مثلا میرویم سر کار و می گوییم خدا کنه امروز هم کارم یا رئیسم از دنده چپ بلند نشده باشه .

 

ولی کسی که محور اصلی وجود او کمال است ، یک فاز مثبت تعریف شده ای دارد که اگر در آن تثبیت شده باشد تکلیف ما با او روشن است چون ثبات کاراکتری دارد و تکلیف ما با او معلوم است ، با پروانه تکلیف ما معلوم است ولی با آدم ها تکلیف روشن نیست .

پس این قانون بسیار ساده ای است ولی تعیین کننده خیلی مسائل است ، چون کسی که به این ثبات نرسیده ممکن است خیلی خوب باشد ولی بر اثر یک واقعه ناگهان موج افسردگی بر او حاکم شود و ضربه پذیری بسیار بالایی دارند.

 

قانون تولد ومرگ

 

قانون تولد و مرگ یک قانون جهان شمول است قانون کلی جهان هستی است چه در جزء چه در کل ما تولد و مرگ داریم   و طبق این قانون آنچه که در جهان هستی است در حال ارتحال است یعنی از حالی به حالی دیگر شدن ، از موقعیتی به موقعیت دیگر شدن وهمه در حال تولد و مرگ هستند ودارند ارتحال را عرضه می کنند ، و در مورد انسان هم قطعا مفهوم دقیق تری دارد که جزء رحیم بودن خداوند است ،ازانسان تا اجرام سماوی همه تولد و زندگی و مرگ دارند ، حتی خورشید هم متولد  می شوند و پس از سوزاندن سوخت خود ، دچار پدیده "ابرنواختر" یا "سوپرنوا" می شوند و تبدیل به سیاهچاله می شوند و به نهایت تراکم که رسیدند دوباره زایش می یابند وکل کیهان با این عظمت هم خودش از یک انفجار بزرگ متولد شده است ، یک انفجار بزرگ یعنی یک تولد ، پس از این قانون ، روی گردانی امکان پذیر نیست ، از این ارتحال روی گردانی ممکن نیست واین درسی است که هستی دارد به ما میدهد. چیزی که در عالم هستی قانون است یا هست یا نیست ، ما در مقابل قانون می ایستیم و درمقابل قوانین هستی می ایستیم ، قوانین در کتاب مبین ، کتاب آیات آشکار الهی یا کتاب جهان هستی ، در مقابل اینها که بایستیم لطمه خواهیم خورد. قانون تولد و مرگ برای هر جرم و ذره ای تعریف میشه و درهرسطحی شکل خاص خودش را دارد خورشید هم می میرد و مرگ او به یک سیاهچاله ختم می شود و دوره میانسالی دارد .

ذلک الکتاب یعنی آن کتاب "لاریب فیه هدی للمتقین " کتاب آیات آشکار الهی ، کتاب جهان هستی

به نزد آن که جانش در تجلی است               همه عالم کتاب حق تعالی است

 

ذلک الکتاب ، این کتاب داره ref.  میده به اون کتاب و راهنمایی های لازم را می کند در اینکه با آیات آشکار الهی چگونه تا کنیم و درس های لازم را از آن بگیریم ، زمانی که این قانون را نمی پذیریم ، خواه ناخواه ترس از مرگ پیش میاید ، ترس از مرگ یکی از بزرگترین علت یا علل بیماری های ماست ، چون ذهن را درگیر می کند ، روان را درگیر می کند و سرانجام جسم هم درگیر میشه ، در بعضی ها بصورت ترس مرضی است و ممکن به روی خودشان نیاورند ولی از درون زندگی آنها را می بلعد  آمار دقیقی نیست ولی تجربه می تونه اینو  نشان بده که ما در رابطه با ترس از مرگ ضایعات بسیار زیادی را داریم . دردنیای عرفان حتی به یک کلمه راجع به حزن مرگ برخورد نمی کنیم و ترسی در آن نیست . بهترین کادو و نویدی که نصیب انسان شده الیه راجعون است . کسانی که این صحبت را می دانند در معرض آگاهی هم هستند

 

حالا وقتی به انسان می رسیم این ارتحال واین مرگ ابعاد عظیم تری پیدا می کند ، روند ماده وانرژی ازلی و ابدی است ، طبق اصل بقای ماده وانرژی ، یعنی این انفجار بزرگ یا بیگ بنگ ، اولین بیگ بنگ نیست و آخرین هم نخواهد بود ، پس از هر بیگ بنگ ، جهان شروع به خود گستری می کند و میرود بسوی رقیق شدن و پس از مرحله بحرانی رقت یا آستانه رقت شروع به انقباض می کند و غلیظ می شود ، آنقدر که پس از مرحله بحرانی غلظت یا آستانه تراکم دوباره یک بیگ بنگ دیگر و الی آخر و تا حالا بینهایت بار این بیگ بنگ رخ داده و رخ خواهد داد و ابدی ازلی است .

 

ولی در مورد ما یعنی انسان ، ما یک بعد ارتقاء کیفی داریم که این بعد ارتقاء کیفی در مورد اتم ها و ماده و انرژی وجود ندارد ، چون یک ذره دراوج کمال آفریده شده است و مثلا یک  اتم ئیدروژن در اوج کمال خود هست وازاین کامل تر نخواهد شد  ." کمال ذره " کامل است .

 

دل گر چه در این وادی بسیار شتافت                  یک موی ندانست ولی موی شکافت

اندر دل من هزار خورشید بتافت                       آخر به کمال ذره ای را نیافت

 

اما ، ما چی؟ بخش مادی ما که اتم و ماده و انرژی است که در کمال قرار دارد، ولی آن چیزی یا آن بخشی از ما که مادی نیست و براین ماده وانرژی سوار است ، به دنبال یک ارتقاء کیفی است که تا بینهایت ادامه دارد و در مورد ما صادق است و در واقع این بخش که ناظر است می خواهد ارتقاء سطح دید پیدا کند و ببیند و حالا وقتی به این دیوار نگاه می کند ، آیا دیوار می بیند یا وجه الله می بیند؟ رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند، دیوار و ذرات تشکیل دهند ، دیوار که ثابت هستند و در اوج کمال قرار دارند ، پس این دید ناظر و درک ناظر است که در حال ارتقاء سطح دید و ارتقاء کیفی است که به آن " حرکت ادراکی"  می گوییم .

 

 

و ما در این مسیر "انالله و اناالیه راجعون" در هر مقطع مقداری ارتقاء کیفی پیدا می کنیم یعنی الان که دراین مسیر در قسمتی از آن هستیم می توانیم به یک ارتقاء کیفی برسیم که limit دارد و در این مقطع که زمان و مکان و تضاد است تا حدی می توانیم ارتقاء یابیم و در مرحله یا مقطع بعد کورس بعدی یا دوره بعدی شروع می شود وا رتقاء کیفی ما در این مقطع مخصوص ا ینجاست و حدی دارد وبعد مقطع بعدی ، دوره بعدی است ، یعنی ادامه ماجرا ، پس هر مرحله برای ما ارتقاء کیفی خاصی دارد ، پس اینکه چرا مرگ طراحی شده ؟ برای اینکه اگر مرگ نبود ما در همین مقطع متوقف و مرحله بعد محروم می ماندیم ، و از طرف دیگر برای همیشه در اینجا ودر نیازمندی باقی می ماندیم ، پس مرگ یک لول ما رو می بره بالا تر ودوره بعدی را راه می اندازد واگر مرگ نباشد ما از کورس بعدی یا دوره بعدی محروم می شویم و سواد آن دوره را بدست نمی آوریم وهمان کلاس اول می مانیم و به مدارج بالا دست پیدا نمی کنیم و مرگ جزو رحمانیت خاص الهی است .

 

در دنیای عرفان ازاین موضوع مطلع بوده اند و یکی از بزرگترین عشق بازی هایشان با مسئله مرگ بوده است  ، تقریبا می توان گفت عارفی نداریم که با مرگ عشق بازی نکرده باشه و درواقع تصویری از لقاءالله و پی رفتن به او و الیه راجعون را نشان نداده باشند ، چون می دانستند که این رحمانیت خاص الهی است و اگر مرگ نبود خلقت معنا پیدا نمی کرد وکمال معنا پیدا نمی کرد ، یک لحظه فکر کنید که مرگ نبود و ما اینجا در ضعف و نیازمندی جاودانه بودیم ، نهایتا به چی می توانستیم بریم ؟ همه عرفا بدون استثنا با یان مسئله عشق بازی کرده اند ، تا توانستند ماهیت و کیفیت آن را به ما نشان دادن و در واقع پرده برداشتند که این ماجرا

 

گر بنگرم آنچنان که رای است                  این مرگ نه مرگ نقل جای است

چون مرگ رسد چرا هراسم                      کان راه  به توست می شناسم

این مرگ نه مرگ باغ بوستان است            راهی به سرای دوستان است

گر بنگرم آنچنان که رای است                  این مرگ نه مرگ نقل جای است

از مورد گهی به خوابگاهی                      وز خوابگهی به بزم شاهی

چون شوق تو هست خانه خیزم                  خوش خسبم و شادمانه خیزم

حالا که شوق دیدار توست می رم که بخوابم اون طرف خوشحال وسرحال از این خواب گران بلند بشم .

خرم آن روز کزین منزل ویران بروم

 

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خواب          چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

 

آزمودم مرگ من در زندگی           چون رهم زین زندگی  پایندگی

اختنونی اختنونی                       حیاط فی حیاط

یا منیر  *********                     **************

میگه ای دوستان عزیز اگر منو دوست دارین بیایید مرا بکشید و مرا به ابدیت پیوند دهید .

به هر حال در دنیای عرفان عشق بهترین عشق بازی با این مسئله بوده و لحظه شماری برای رفتن یک مرحله بالاتر ، به او نزدیک تر شدن چون مرحله بعدی بی نیازتر هستی ، وقتی بی نیاز تری به او نزدیک تری .

اگر اینکار را هم نکنیم فایده ای ندارد چون

 جامی است که جمله را چشانند به زور            *************

کجا فرار می کنی هر جا بری پیداتون می کنیم ، بنابراین بهتره با زبان خوش قانون او را بفهمیم ، درکش بکنیم و بدانیم که رحیم بودن او رحمت خاص است ، مرگ و جهنم لطفش شامل حال ما شده که ما به او برسیم و اگر مرگ نبود در نیازمندی ابدی و جاویدان باقی می ماندیم و این طرح ، طرح بسیار هوشمندانه ای بوده که ما در نیازمندی باقی نمانیم و به او نزدیک شویم

 چه ترفندی می توانسته این نازمند را برطرف کنه ؟ چیزی غیراز مرگ نمی توانسته ، پس این طراحی ، طراحی هوشمندانه ای بوده است ، به هر حال چون ما باطن این مسئله را بهش پی نبردیم ازش گریزان هستیم واین مسئله را در هر مقطعی و به هر شکلی داریم واز اون فرار می کنیم ( رحمانیت )

در قانون نسبیت چیزی جز تعمت در آن وجود ندارد ، از شیطان ، نعمت مرگ ، نعمت جهنم و از اینها چیزی جز رحمانیت ساطع نشده ، آما اکر نمی بینیم علتش عدم آگاهی های خود ماست که این فلسفه طراحی را نمیدانیم لذا دچار تضاد می شویم .

چرا مرگ هست ؟ اون کسی که عامل مرگ است خداوند نیست بلکه قانون حاکم بر جهان هستی  است ، قانون تولد ومرگ است ، عزرائیل قانون است ، آنتروپی ، قانون خستگی ، ملائک ارکان جهان هستی هستند ، ملک الموت ، اگر جهان هستی آنتروپی و اقنون خستگی نداشت هیچ چیزی تغییر نمی کرد ویک روند ثابتی ایجا میشد ، اون قانون است که عزرائیل و ملک یک بال و دو بال و 3 بال یعنی یک اوربیتال ،  2 اوربیتال ،3 اوربیتال (اتم ها ) ملک های مختلف داریم که جهان هستی را دارند اداره می کنند ( ارکان هستی ) و زمانی که راجع به این مسائل صحبت شده در آن زمان مردم با زبان ملائک بهتر می توانستند مسئله را بفهمند.

ما در همین مقطع بیگ بنگ به صورت های دیگر هستی برخورد می کنیم و به مقاطع دیگر می رویم واین مقطع ابدی وازلی است و این زمین و خورشید از بین خواهند رفت ،"القارعه ماالقارعه و ما ادرک ماالقارعه "

( سوره القارعه آیه یک الی سه ) و این اشاره ای است به زمان هایی یا ساعت هایی که برای عمر زمین و همه چیز وجود دارد والان ما کجا هستیم ؟ در نقطه ای از این مقطع که زمان و مکان و تضاد دارد بیگ بنگ در آن اتفاق می افتد یعنی کل تاریخچه بشر در حد نقطه ای از این مقطع است ، اینقدر کوتاه است ونقشه الهی آنقدر عظیم است که این محدوده اصلا به حساب نمی آید ، مثل اینکه در طول یکسال تحصیلی یک هفته غیبت کرده باشی و ماجرای انسان تا به "الم ادم اسماء کلها" ( سوره بقره آیه 31 ) یعنی به علم خدایی برسد فاصله عظیمی است .

 

الان نسبت هوش ما نسبت به هوش الهی چقدر است ؟ هیچی ، صفر وآن دانش الهی و توان بالفعل الهی با صد سال عمر انسان یا حتی دویست سال یا هزار سال بدست نمی آید و مسیر رسیدن ما به آن دانش و توان الهی بسیار زیاد است هر چند که در درون ماست ، ولی ما الان نمی توانیم از آن استفاده کنیم ، این معما فقط جایی حل می شود که وارد مقطع لامکان و لازمان بشویم و تازه از آن مقطع است که تجارب اصلی را بدست می آوریم واینجا ما به چیزی دست نمی یابیم و اگر فقط این مقطع بود نقشه الهی زیر سوال می رفت ، چون عمر زود تمام می شود و ما  چی فهمیدیم ؟ هیچی ، و اگر همه هدف آفرینش این بود که ببینند کی دزدی کرده کی دزدی نکرده یا کی خوب بوده کی نبوده که نقشه الهی خیلی ضعیف بود و بچه بازی بیش نبود ، نه اینکه این موارد نیست ولی اینها فقط بخش کوچکی از این ماجرا هستند .

 

این دقیقا مثل مهد کودک است ، توی مهد کودک هم قوانین وجود دارد وآنجا هم یک کسی شاکی است و میگه که فلانی کاغذ یا پاک کن منو پرت کرد یا اسباب بازی منو پرت کرد یا اسباب بازی منو بهم نمیده و وقتی اون طفل گریه می کنه و اینا رو میگه ، برای اون واقعا دنیا به آخر رسیده ، مثل کسی که چون ماشین یا چیزی رو ازش دزدیدن و داره گریه می کنه ، در این شرایط برای ما هم دنیا به آخر رسیده .

 

حالا وقتی ما به اون طفل مهد کودکی نگاه می کنیم ، ظاهرا با او همدردی می کنیم و بهش میگیم مشکلش را حل می کنیم ولی توی دلمون می دونیم که اتفاق مهم نیفتاده و این طفل در واقع سرکار است ، چون خبر نداره که زندگی که این نیست ، حالا اگر کسی هم از یک سطح بالاتر به ما نگاه بکنه ، متوجه میشه که ما هم سرکاریم و مجرا اصلا این نیست و یا بهتر بگیم ، این مسائل هم هست ولی نقشه الهی آنقدر عظیم است که وقتی به آن     می اندیشیم به این مسائل هم که جز ناجیزی است بهتر می توانیم بنگریم و پخته تر میتوانیم بنگریم .

خلاصه در عرفان متوجه شده اند که مرگ راهی بسوی اوست

 

 

س- در قرآن اشاره مستقیم شده به هزار سال ، معنی آن چیست ؟ اینکه در این آیه گفته ، تدبیر کرده از آسمان تا زمین را در سال هزار یا درهزار سال؟

ج- آسمان چی بود ؟ گاو صندق های اطلاعات ، ارض چه بود؟ بستر حرکت یا زمین و اینکه اسرارازدل زمین ، ازدل ظلمات و تاریکی بیرون بیاید در هزار سال ، گفتیم قبلا که اعداد ، قوانین ، هوشمندی ، انسان روزی که عدد را شروع کرد ، از قانون خبر داشت ؟ خیر ، روزی که قانون را شروع کرد از هوشمندی خیر نداشت ، ولی شما می بینید که از یک جایی عرفا شروع می کنن ، پیام هوشمند را میدهند ، اما عمل نمی توانستند بکنن ، ما خاک را به نظر کیمیا کنیم ، یا مولانا میگه ، هر یک از ما خود مسیح عالمیم ، حافظ میگه ، دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد که خزانه غیبش دوا کنند ، اینجا صحبت از خزانه غیب می کنه ، اما حافظ چند نفر را درمان کرد ؟ پس از یک زمانی موج آگاهی سرازیر شد از گاو صندوق آسمان ، اطلاعاتی که قبلا موجود نبود ، این اطلاعات روانه شد ، حالا اگر بحث شما سر عدد هزار و هزار سال است ، هزار سال که گذشت و اگر بنگریم می بینیم که هزار سال که گذشت دریچه آگاهی باز شد ، یعنی دسترسی پیدا شد و عصر حاضر ، عصر هوشمندی است ، یعنی عصر استفاده عملی از هوشمند است واین یک نقطه عطف اساسی است ، یعنی دورانی که انسان می تواند بطور عملی با هوشمندی بازی کند ، حالا چه هوشمندی مثبت چه هوشمندی منفی ، یکی بشکن زدن ونظر ونظر بازی واین قبیل چیزها و صاحب نظر شدن .

 

از این مطالب که بگذریم همانطور که گفتیم در عرفان ، مرگ را راهی بسوی او دانسته اند و تا توانسته اند با مرگ و با این مطلب عشق بازی کرده اند

 

چون مرگ رسد چرا هر اسم            کان راه به توست می شناسم

این مرگ که باغ و بوستان است       راهی به سرای دوستان است

گر بنگری آنجنان که رای است        این مرگ نه مرگ ، نقل جای است

از مورد گهی به خوابگاهی             وز خوابگهی به بزم شاهی

چون شوق تو هست خانه خیزم        خوش خسبم و شادمانه خیزم                  جامی

 

جامی خیلی زیبا گفته که مرگ راهی بسوی اوست و حالا که راهی بسوی اوست ، پس می روم که بخوابم و از پیش او سر در بیاورم . تمام عرفا با مرگ عشق بازی کرده اند :

خرم آن روز کزین منزل ویران بروم

یا :

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک                 چند روزی قفسی از بدنم ساخته اند

یا :

آزمودم ، مرگ من در زندگی است                چون رهم زین زندگی ، پایندگی است

یعنی تازه پس از این زندگی ، پایندگی است ، یعنی پایندگی من در مرگ است و حالا یکی از بزرگترین مشکلات بینشی ما مرگ است .

انالله و انا الیه راجعون به معنای واقعی ، رحیم بودن الهی است و مرگ تنها راهی است برای خاتمه دادن به نیازمندی ، تنها راهی است برای رسیدن عاشق به معشوق.

 

و یکی از نابسامانی های و دلایل اصلی بیماری های ما ترس از مرگ است و اگر آمار بگیریم در صد قابل توجهی از بیماری ها به دلیل ترس از مرگ یا نپذیرفتن مرگ است و چون ما دارای سیستم خود پاداش دهی در ناخود آگاهمان هستیم ، هر کجا که در عدم هماهنگی با قوانین هستی باشیم ، این سیستم ها به ما حمله می کنند واتوماتیک هم عمل می کنند و همانطور که گفته اند "الله سریع الحساب" که این سریع الحساب بودن به خاطر قوانین و مکانیزم ها و سیستم هایی است که وجود دارند واتوماتیک قوانین را اجرا می کنند ، یعنی نیازی نیست هر لحظه و برای هر عمل ما خداوند بیاید وحق ما را کف دستمان بگذاره بلکه او از ابتدا قوانین خود را وضع کرده و مکانیزم های اجرای قوانین را قرار داده و ما هر جا پامون رو از گلیم مون بیرون بگذاریم ، این مکانیزم ها و قوانین خودبخود و اتوماتیک عمل می کنند و حالا خواهیم دید که قوانین و مکانیزم های کره زمین چگونه عکس العمل نشان خواهد داد ، در مقابل رفتارهای خلاف طبیعت و خلاف قوانین هستی که از سوی انسان اعمال شده است و زمین طبق قوانین هستی و با توجه به شعور حاکم بر زمین ، بطور اتوماتیک عامل مزاحم یعنی انسان را حذف می کند ، مثلا هر لیتر بنزین که در خودروی ما می سوزد شانزده برابر وزنی خود هوا می سوزاند یعنی هر لیتر بنزین معادل حدود پانزده کیلوگرم هوا می سوزاند ، پانزده کیلو هوا چندین متر مکعب هواست و تولید بسیار بالای گازکربنیک و گازهای دیگر "اثر گلخانه ای " Green house effect را افزایش داده و دمای زمین در هر لحظه بالاتر میرود و از طرفی یخ های قطبی شروع به ذوب شدن کرده اند و خشکی ها به زیر آب میروند واز طرفی با افزایش تبخیر در سطح زمین و افزایش ابرزایی ، نور خورشید کمتر به زمین میرسد وحیات انسان هر روز بیشتر مورد تهدید قرار می گیرد و ذوب شدن یخ ها منجر به آبرفت های عظیم آب سرد و گرم در اقیانوس ها و در نتیجه طوفان ها و سونامی های بسیارعظیم خواهد شد و... و اگر بگوییم طوفان نوح در راه است ، شاید کسی باور نکند.

 

حال اگر ما مرگ را نپذیریم یا به ستیز با مرگ برخیزیم و هم سو با این قانون نشویم قوانین و ومکانیزم هایی بطور اتوماتیک به ما حمله می کنند و در واقع ترس از مرگ ، مشکلات جدی ایجاد می کند و مرگ را جلو   می اندازد ، چون ترس ، سیستم تشعشعات منفی و سیستم سموم و .. را جاری می کند و زودتر از موعد فرد را به سمت مرگ می کشد .

 

و نپذیرفتن قانون الهی مرگ ، در واقع طغیان بر علیه این قانون است و ما طاغوت هستیم و آنجا که گفته می شود "فمن یکفر بالطاغوت " ( آیه 255 سوره بقره ) یعنی و هر کس که به طاغوت پشت کند .

ما دو نوع عامل طغیان یا طاغوت داریم ، طاغوت درونی و بیرون ، معمولا طاغوت بیرونی را می بینند و مورد بحث قرار میدهند ولی اگر طاغوت بیرونی نبود و ا صلا فرعون یا فرعون ها نبودند ، ماجرا حل بود؟ ما طاغوت های درونی داریم ، مثلا همین بخش ضد کمال ذهن که می خواهیم آن را کنترل کنیم در دوره کنترل ذهن ، این خود از عوامل طغیان است و طاغوت درونی است و "من" های ضد کمال دیگری هم در ما وجود دارند که ما را بر علیه قوانین الهی مانند قانون مرگ که در واقع بازگشت بسوی اوست وادار به طغیان می کنند و به یک وحدت درونی نیاز است تا عوامل طغیان درونی را مهار کند و نیاز به مواردی هم در بیرون است که عوامل طغیان بیرونی را مهار کند ، "لااله الا الله" درونی داریم "لااله الا الله بیرونی داریم و "لااله الا الله درونی یعنی نظام وحدت درونی که می گوید در درون چه کسی سرکار است ؟ و در درون با کی طرفیم وآیا درون به وحدت رسیده یا نرسیده ؟ و کسی که در درون هنوز به وحدت نرسیده چگونه می خواهد در بیرون از وحدت حرف بزند؟ چون در هر لحظه یکی از آن "من" ها سرکار هستند که از وحدت تغبیر خاص خود را دارد، پس تا وقتی که رئیس درون معلوم نشه کیه ، تمام حرف هایی که می زنیم و تصمیم هایی که می گیریم ، همش باد هواست ، والان ستاد یا بالاخونه دست یک نفر است ، فردا دست یک نفر دیگه است و الی آخر.

 

پس ما اول باید از درون به یک ثبات برسیم و بدانیم که چه چیزهایی باید تحت کنترل در بیاید ویکی از این موارد بحث مرگ است و اگر هم ما نپذیریم ، نهایتا راه به جایی که نمی بریم

 

نوبت چو به دور تو رسد آه مکش                جامی است که جمله را چشانند به زور

 

پس چاره ای نداریم ، هر جا بری حتی در برج های استوار هم مرگ میاد و پیدات می کنه ، پس بهترین راه آشتی با مرگ است و خوشبختانه در مسیر عرفان در بازاست و می توانیم برویم و مرگ را ببینیم و لمس کنیم و درکش کنیم و در جریان قرار بگیریم که لحظه جدایی از بدن بسیار لذت بخش است ، برای همه بدون استثنا .

 

س- استاد، پس آنجایی که گفته شده : جانهایشان را به سختی می گیریم ، چیست؟

ج- ما راجع به لحظه جدا شدن از بدن صحبت می کنیم ، قبل از آن لحظه گرفتاریم و بعد از آن لحظه هم گرفتاریم ولی حتی کسی که به سختی دارد جان میدهد مثلا در آتش سوزی یا تصادف سنگین یا بیماری سخت یا هر چیز دیگر ، حتی برای چنین شخصی هم لحظه مرگ یا لحظه جدا شدن از بدن بسیار شیرین و لذت بخش اس تو این تجربه شگفت و زیبا شامل حال همه است ، بلا استثنا . در دروه تشعشع دفاعی طی ارتباطاتی که بوجود آمده ، هرگز کسی گزارش نداده که از مرگ خود ناراضی بوده است ، حتی کسی که در انفجار یا آتش سوزی یا تصادف یا هر چیز دیگری بوده و مرده و در لحظه مرگ تمام لحظات زندگی با جزئیات کامل در کسری از ثانیه به ما نشان داده می شود مثل اینکه یک بار دیگه کل ماجرا را زندگی کرده باشیم ، ولی در صفر ثانیه .

تجربه مرگ یکی از شیرین ترین و خوشایند ترین تجربه هایی است که تجربه می شود کرد و خیلی ها که تجربه نزدیک به مرگ را داشته اند و الان زنده اند از برگشتن خود پشیمان هستند .

 

س- استاد شاید تجربه مرگ زیبا وشیرین باشد ولی ترس ما از فشار قبر بخصوص در شب اول قبر است که بسیار راجع به آن صحبت شده است ؟

ج- در لحظه مرگ تمام لحظات و تمام خاطرات فرد در صفر ثانیه یعنی در کسری از ثانیه با تمام جزئیات توسط ذهن مرور می شود و در یک مورد که فردی در دریا غرق شده بود ولی نجات یافته بود با من صحبت کرد و گفت تمام لحظات زندگی دوباره تکرار و مرور شد ولی در ثانیه ای و حتی صحنه ای را دیدم از کودکی ام که نوشابه ای خوردم و بدون اینکه پولش را بدهم فلنگو بستم و در رفتم و اینجا زجر بود و هر عمل نادرستی تحمل و تجربه زجر دارد . (شکل لحظه مرگ)

درست لحظه مرگ یا لحظه جدایی رحمت خاص است ، ولی تا قبل از مرگ مشکلات زندگی وجود دارد و درست پس از لحظه مرگ هم مشکلاتی شروع می شوند ، پس از لحظه مرگ مشکلات چطوری شروع می شوند؟ اگر فرد به زندگی وابستگی داشته باشد ، شروع می کند به داد و فریاد و خود را به این طرف وآن طرف می کوبد وخود را به همه می زند و می گوید "من زنده ام " و می خواهد به همه بگوید "من نمرده ام " ولی کسی متوجه او نمی شود و حالت سرسام آوری برایش پیش می آید واو دست بر نمیدارد و به تلاش خود ادامه میدهد ، بخصوص وقتی می بیند دارند بدن او را در خاک می گذارند یا روی آن خاک میریزند ، دیوانه وار فریاد می کشد که بابا خاک نریزین ، من زنده ام و به شکل دیوانه واری در تلاش است که به دیگران بگوید نمرده است ولی فایده ای ندارد و کسی متوجه او نمی شود ، واما ماجرای فشار قبر، بعضی از افراد به جسم خود وابستگی دارند ، پس از اینکه می بیند جسمش را در خاک و در قبر گذاشته اند ، او می بیند که می تواند به درون جسم خود رود و بیرون بیاید ، پس تصمیم می گیرد به درون جسمش برود که شاید بتواند جسمش را تکان دهد و حرکت دهد و همانطور که لحظه مرگ بسیار زیبا و از شیرین ترین لحظات بود ، بازگشت به جسم از سخت ترین و تلخ ترین تجربیات است ، از همان لحظه ای که او وارد جسمش می شود ، فشار وحشتناکی را حس می کند و چون مرگ اتفاق افتاده ، ارتباط او با کالبد فیزیکی قطع است و او نمی تواند کالبد را دوباره حرکت دهد و این همان فشار وحشتناکی است که به فشار قبر معروف است و گرنه دیواره های قبر حرکت نمی کنند و فشاری به ما نمی آورند.

 

بسیاری از آدم هایی که وابستگی به زندگی یا به بدن خود داشته اند هستند که پس از مرگ ، هنوز وقتی با آنها صحبت می کنیم ، پس از گذشت مدت ها یا سال ها از مرگش هنوز می گوید : من زنده هستم ، من نمرده ام و اصلا نمی خواهد مرگ را قبول کند. مثلا بعضی از افرادی که احضار روح می کنند می گویند تا یکسال احضار نمی کنیم چون آن مرده هنوز قبول نمی کند که مرده است .. البته واقعیت هم این است که او نمرده است ، چون جان جاودانه است و فقط کالبد فیزیکی او مرده ولی چون او به بدن فیزیکی خود وابسته است می خواهد برود به درون کالبدش و آن را حرکت دهد و بیرون بکشد و می خواهد دوباره صاحب آن جسم شود.

س- افرادی که خودکشی کردند مرگشان چه طوری است ؟

ج- ما تجربه کردیم کالبدهای ذهنی که خودکشی کردند خیلی حرکتشان سخت است ، خیلی سنگین هستند ، خیلی نا آگاهند ، نسبت به زندگی کردن بسیار وابسته اند ، نسبت به عقده ها ، شکست ها بسیار وابسته هستند ، معمولا مشکل تر هدایت می شوهند و وقتی خودکشی می کنند به صورت یک ویروس در می آیند و می شوهند بلای جان بقیه وقتی خودکشی می کنه صددرصد به صورت یک ویروس میاد بیرون ، با این حال که تمام تلاش دنیای کیفیت  این است که ما بصورت ویروس درنیایم بیرون چون ما دو راه داریم : یا بشویم ویروس یا به طرف زندگی خودمان برویم .

 

س- مرگ کمال است یا تولد بعد از مرگ کمال است  یا هردو؟

ج- هر دو چون تا مرگ نباشه تولد نیست ویک موضوع این است که طبق یک اصلی که داریم حتما بین یک زندگی که داریم یک برزخ هست ، یعنی این مرگ،اون طرف تولد است تا این اتفاق نیفتد اون هم اتفاق نمی افته یعنی مجبوریم اینو تجربه کنیم واین میشه خودش یک مرحله کمال اما اون  طرف هم  با ید یک تولد پیدا کنیم که بشه یک مرحله و گرنه تو برزخ باقی می مانیم ، برزخ یعنی این ور اون ور تولد ، مرگ  ،در زندگی حرکت به سمت جلو است ، در برزخ حرکت به هر دو سمت است ، برزخ هم می تونیم مرحله بعد را نگاه کنیم هم می تونیم این ور را نگاه کنیم برزخ یعنی سرگردان ، تو طراحی  درست است ایستگاهایی است که باید انتخاب کنیم ، اما زندگی حق انتخاب نداریم و ریل راه آهن است و با هر نفس هزار با به سوی مرگ دویدیم  دیگر راه برگشت نداریم و اینجا یک طرفه است ، اما در برزخ فرصت تجدید نظر داریم .

 

س- کسی که دچار آلودگی ویروسی می شود،  ویروسی به آن حمله می کند و باعث خودکشی آن فرد می شود خودش گناهکار است ؟

ج- گناه ما این است که می گویند چرا دریچه را باز گذاشتی ؟ چرا رفتی تو فاز منفی؟ چرا غیبت کردی؟ تشعشع منفی ایجاد کردی موجودات غیر ارگانیک اومدن . مثلا بحث لقمه حلال و حرام ، لقمه نونی که پشتش منفی داره حرام است ،بعد می بینیم که ما مقصر بودیم و انتظار داریم میکروب وارد نشه . قبل از اینکه تبدیل به ویروس بشیم و برای اینکه فردای خودمان را ببینیم که وارد این بحث ها می شویم . ما در حال حاضر محتاج آگاهی و تجربه هستیم ، در قدیم می گفتند آل زدگی ، طبق قانون تن وا حد ه ما وارثیم چه خوب عمل کرده باشند چه بد ما وارثیم ، این نیست که ما یک فرزندی را بدنیا بیاریم ، به دنیا آوردن یک فرزند دلایل و مسائل خاصی است و لازم است اطلاعات زیادی داشته باشیم ، از حالا که می دانیم می بینیم وقتی می ریم بالای سر یک نوزاد باید بهش تشعشع دفاعی بدیم ، موقعی که نطفه ای می خواد تشکیل بشه از همان ابتدا کلی ازاین مسائل هست ولی به دست فراموشی سپرده شده و بصورت مسائل خرافی در آمده چرا ؟ چون نتونستند پشتیبانیش کنند . مثلا چرا آل زدگی تا د و سه نسل قبل بوده ؟ مثلا می بینید ما برای یک نوزاد واکسن می زنیم و بعدها باید ده جور تشعشع مختلف هم بدیم ، چه حفاظی بدیم واینو حفظش کنیم ، دویدیم که به این مسائل برسیم . و این دورانی را که تا اینجا طی کردیم دوران طفولیت و دوران کودکی دوران نوجوانی دوران جوانیش بوده اما الان انسان داره به سن پختگی داره میرسه یعنی دوران میانسالی را هم داره تمام میکنه می خواهد پا بگذاره به دوران کهن سال و مسائل را با پختگی بیشتری نگاه کنه بنابراین

 هرچه از ما رسد ازماست چه زیبا وچه زشت           نیک و بد و  ولد و والد و زائو اینجاست

قطعا ما نمیتونیم جایی را محاکمه کنیم که چرا من آلوده شدم ؟ ما به تو ظلمی نکردیم و هر کاری کردین خودتون کردین خودتون با قوانین بازی کردین .

پایه و اساس برخورد با کتاب مبین را براتون تعریف کنم :

سال ها قبل به یک آیه از کتاب مقدس برخورد کردم ، زمانی بود که من ارتباط داشتم و درمان را داشتم یک آیه از کتاب مقدس می گفت که بیماری شما نتیجه گناهان شماست و مزد گناه موت است ، من از خواندن این آیه خیلی عصبانی شدم چون سال ها قبل که شروع کردم در تضاد کامل بودم فکرنکنید که من متمایل بودم ابدا ، با خدا کشتی می گرفتم ، بعدخیلی عصبانی شدم و گفتم اینطوری نیست و معنی نداره ، یک آگاهی آمد  و گفت این گناه ، گناهی که شما می شناسید نیست ، ما گناهی داریم که از گناه کبیره بزرگتر است ،گناهی داریم که اون گناه کبیره کبیره است واین است که انسانی به دنیا بیاد و از دنیا بره قوانین حاکم بر جهان هستی را نفهمد از این در بیاد از اون در بره نفهمه برای چی اومده و برای چی داره میره و بعد از اون آگاهی اومد که قوانین داریم ، کتاب هستی است که داریم با همدیگه مرور می کنیم و متوجه شدین که عامل بسیاری از بیماری های ما ندانستن این قوانین است . اینطوری نیست که ما از یک زندگی تالاپی بیفتیم تو اون زندگی ، درهر زندگی یک اختیاری به ما دادن گفتند نگاه کن می خوای بری جلو یا می خوای برگردی ، این اختیار را به ما دادند ، در هر زندگی فرصت تجدید نظر به ما دادند ، می خوای قبل را نگاه کنی یا بعد را نگاه کنی ؟

 

عیسی مسیح که مرده را زنده کرد از قانون استفاده کرد هیچ چیزی خارج از قانون هستی نیست منتها او رفته و نزدیک شده و خیلی ها اینکارو نکردند.

 

س- شما فرمودید ما وارثیم و برای بچه هامون چکار کنیم ؟

ج- یک زمانی واکسیناسیون نبود ولی الان هست ، بهترین راندمان را زمانی میده که همه واکسن فلج اطفال را بزنند ، زمانی که همه تشعشع دفاعی داشته باشند بیرون ریزی هاشونو کرده باشند ، یک نسل ما زحمت بکشیم نسل بعد بیرون ریزی شون انقدر نیست دیگه ، ما درگیری هامون در اوج است یک نسل کا رکنیم و فراگیر بشه و مسائل پیشگیری را بدانیم نسل بعدی کارش خیلی آسانتر میشه ؟ شما الان میرید کلاس همسرتون میگه چی داری میگی از سمت شما آلودگی نمیاد ولی از طرف همسرتان آلودگی میاد شما پاکسازی می کنید اون آلوده می کنه زمانی راندمان خوب میشه که همه بتونند جلوی این اپیدمی پنهان را بگیرند ؟

 

س- مدت ماندن در برزخ چقدر است ؟ هر اتصالی می گرفتم راحت خوابم می برد ولی الان فکر می کنم در خلاء هستم ؟

ج ما دو تا تجربه را یکی لامکان و لازمان را داریم حالا این دوره یا دوره های بعد ، تجربه احساس مرگ ، یکی از این دو تا  ممکن است بوده باشه ، آنچه در ارتباط پیش میاد نترسین ،

در مورد زمان برزخ چیزی که وجود دارد در مرحله بعد ی که لامکان هست اینجا را اصطلاحا گفته میشه صوراسرافیل البته همش سمبلیک است اینجا زمان حاکم است واین زمان هم می گذره و پایان داره حالا اگر در زمانی شده باشه که بیان دوره وکارآموزی را ببینند میرن اون طرف یعنی در لامکان و لازمان .(بحث دوره 2 )

 

س- امکان جبران در برزخ هست ؟

ج- ما در هر مقطعی داریم یاد می گیریم هم بد آموزی هم خوب آموزی  ، این موقعیت همه جا فراهم است ممکن است ما در زندگی یک چیزی را نفهمیم و اینجا متوجه بشیم ، بستگی داره که ما با چه برنامه ای بریم اونجا همانطور که دوتا نوزاد مثل هم نیستند دوتا کالبد ذهنی هم مثل هم نیستند هر کدام یک چیزی را بلدند .

 

س‌-      نوزادی که در بدو تولد از بین میره لازمان و لامکان را چطوری تجربه می کنه ؟

ج- یک موقع از بعد عدالت که اصلا این زندگی را تجربه نکردن و یک بعد آخرت که می گیم دنیا ، آخرت ، از اینجا می میریم میگن تو آدم خوبی بودی برو بهشت تو آدم بدی بودی برو جهنم ، حالا یک نوزادی در فوت می کنه ، چطوری در مورد این قضاوت می کنند ؟ اون گناهکار است ثواب کاراست ، اگر بهش بگن بیا برو بهشت من گناهکار اعتراض می کنم میگم این مستحق نیست اگر این هم مثل من زندگی می کرد ، شاید ازمن بدتر بود ، اگر ببرنش جهنم باز هم بی عدالتی است میگه من که اصلا نمی دونم چی به چی است ؟ در هر صورت اشکال دارد ،از نظر عدالت بحث دیگه ای داره . جهنم را همه ازش عبور می کنند .

در مورد بچه یک فرصت اینجا پیدا می کند به ما نگاه کنه و اون هم صد درصد ویروس میشه و بچه ها یکی ازبدترین  ویروس ها هستند  ، و می بینیم که به زندگی وابستگی داره یعنی تمایل نرم افزاریش به تجربه زندگی است یعنی ما یک ویروس های ثابتی داریم . در برزخ یکی از بدترین ویروس ها همین بخش است و با زور باید بفرستیمشون .

ارتباط کنترل ذهن

توضیح کوتاه راجع به روزه و ارتباطش با این بخش هم داشته باشیم .

یکی از مسائلی که باعث درگیری ما میشه از این طریق است که کالبدهای ما آسیب می بینند ، کالبدهای ما چروکیده می شوند و در اون خلل و فرج ایجاد میشه و در اون تشعشعات منفی و ویروس های غیر ارگانیک از او خلل و فرج ها و شکاف ها می توانند وارد بشوند  ، کالبدهای ما در حالت معمولی خیلی منظم هستند ولی در شرایطی که ما دچار چرخه های اطلاعاتی ناقص بشیم .

چرخه های اطلاعات معیوب = عادت = اعتیاد یعنی اطلاعاتی که توی ذهن باید چرخش کنه یعنی زمان میرسه  و اگرپاسخی نداشته باشیم چرخش ایجاد میشه و مرتبا چرخش چرخش مثلا هر یک ساعت باید سیگار بکشه و این یک چرخه اطلاعات معیوب است واینها باعث چروکیده شدن کالبدها میشه و لی موضوع اعتیاد گسترده تر از اون چیزی است که ما فکر می کنیم  مثلا باید اعتیاد به مواد مخدر باشه درحالیکه اعتیاد به چایی ، سرساعت غذا خوردن و چقدر عادت های مختلف ، اعتیاد مفهوم عامی دارد یعنی عادت ، مثلا یک کسی به خواب بعد از نهار عادت کرده اگر نخوابد بداخلاق است این وسط هیچ موضوع شیمیایی در کارنیست مثل مواد مخدر دیگه ولی درگیر عادت است مثلا اگر غذاشو سر یک ساعت مشخصی  نخوره دلش درد می گیره و دچار مشکلات بعدی میشه ،

ماه مبارک رمضان در واقع یک دوره ترک اعتیاد است ، هر عملی که درجهت ترک اعتیاد صورت بگیره ، چرا دوره ترک اعتیاد است ؟ چون ماه رمضان میاد همه اون عادت ها و برنامه ها  را بهم می زند خواب وخوراک و همه چیزهایی را که طی 11 ماه گذشته برامون عادت شده میاد اونها را برهم میزنه و ما را از چرخه های اطلاعاتی معیوب می تونه نجات بده یعنی یک فرصتی است که ما اون چرخه ها را برهم بزنیم و با این کار درجهت تعالی حرکت کردیم بنابراین هر عاملی که به ترک اعتیاد منجر بشه میشه تعالی ، یک حسن دیگه ای که در این رابطه پیش میاد ، بعد از مرگ کمک می کند که در اون موقع هم وابستگی وعادتمون کمتر باشه و از اینکه تبدیل به ویروس نشیم شانس مان را افزایش  میده .

تمام سیستم ها را بهم میزنیم مثلا عادت کردیم سر ساعت 12 غذا بخوریم ، طبق اصل پائولوف، اگر بعد از چند روز که غذا را سر ساعت خوردیم روز مثلا هفتم اگر ساعت 12 غذا نرسه معده اسیدشو ترشح میکنه و زخم معده ایجاد میشه اما اگر ما تابع شرط نباشیم و از روی کیفیت هر موقع گرسنگی اومد می خوریم هرموقع خواب اومد می خوابیم ،هر موقع هر نیازی شد نسبت به اون ، شرطی حاکم نیست اما در زندگی امروز شرط به ما غالب کرده این ساعت است که به ما میگه کی بخواب کی بخور کی گرسنه شو و اگر یکی از این شرط ها بهم بخوره ما مریض  می شویم و می افتیم و سیستم مون  بهم می ریزه ، یکی از چیزها دراین ماه اینه که ما بتونیم بر همه چیزها غلبه پیدا کنیم ، در عهد عتیق روزه 40 روز بوده و ماجرای 40 روز از اونجاست هم مسئله این قضایا بوده هم زندگی هیچ چیزش قابل پیش بینی نبوده یکدفعه ممکن بود بارون شد سیل شد ولی فردا همه چی خشکسالی ، یکی از کارهاشون این بوده که وقتی یک بچه را بزرگ می کنن اونو به ورزیدگی های لازم تجهیزش کنند از جمله درقبال این مسائل بوده هنر شمشیر بازی و رزم ، را بهش یاد میدادن این مسائل را هم پشت سر می گذاشته ، درواقع یک ا نسان متعالی با ید ورزیدگی هم داشته باشه ، مثلا یک انسان متعالی یک روز آب بهش نرسیده و شروع کنه بزنه تو سر خودش ، خوب شما روی تعالیش خط می کشید یا نمی کشید ؟ مسلما حالا با ماژیکی با خودکاری یک خط قرمز می کشید ، بنابراین اینها لازمه تعالی است ، اینجا ظاهرا عادت است ولی اونجا به تعالی میشه ، ما یک بحث خودشناسی داریم ،  خودشناسی منجر به خودسازی  میشه یعنی می شناسی بعد می بینی باید این هم داشته باشه این میشه خودسازی ، مثلا انسان متعالی باید در قبال گشنگی  و تشنگی ورزیدگی داشته باشه ، لذا میگن نوشته شد بر او " کتب علیکم سیاق" برای لازمه این قضیه میشه  بدون این قضیه یک چیزی کم وکسراست ،

در مورد احکام روزه ، روی پله عقل احکام مراجعه می کنید به کتاب و همه موارد اون هست ما اینجا بحث کیفی داریم .

رمضان از نظر لغوی هم یعنی رمض = ذوب کردن ، از بین بردن ، و چون به تعالی کمک می کند میگن ثواب داره و بعضی ها فکر می کنن ملائک وایسادن و براشون می نویسن امتیاز میدن ، در صورتی که ثواب اون چیزی است که در جهت کمک به تعالی است ، اگر درست انجام شد ما به احساس رضایت می رسیم و میگیم ما دردروه ترک اعتیاد موفق بودیم ، قبول شدن در دوره ترک اعتیاد ، پس وقتی گفتیم که قبول باشه یعنی برای خودمان قبول باشه و انشاء الله تونسته باشیم به اعتیادهای خودمون خاتمه بدیم و خیلی از این اعتیاد ها هم به خودی خود بد نیستند مثل سر ساعت 12 غذا خوردن اما اون است که ما را به دنبال خودش می کشاند .

برای مسافر در قدیم به دلیل دوری و رنج راه تسهیلاتی قائل شدند و احکامی گذاشتند که چگونه نماز و روزه بجا آورند .

بحث هماهنگی دریک جامعه ای مسئله مهمی است ، مثلا درفرادرمانی هرکسی بخواهد یک جوری عمل کند ، وحدت ظاهری باید همه یک کار را عمل کنند بنابراین همه را با هم هماهنگ می کنند و می ماند کیفیت که متفاوت است و اون ارتقاء کیفیت میشه تعالی است

از طرف دیگ تاثیر اجتماعی روزه است که قرار بوده دراین ماه هر کسی اونی که واجد شرایط است حداقل 30 وعده غذا صرفه جویی کنه که این غذا را بده به اونهایی که دستشان به دهانشون نمی رسه تا شکافی پر بشه یعنی هم تاثی راجتماعی داره هم تاثیر فردی داره اما عدم توجه به این موضوع باعث شده بجای انیکه ما 30% صرفه جویی داشته باشیم 30% اضافه مصرف داشته باشیم یعنی هر قلمی را که مصرف می کنیم و بیاریم روی یک چارت قبل ا ز ماه رمضان و درحین ماه رمضان و خیلی اختلاف داره 30 % نیست و اختلاف بسیار زیادی است مثلا در ماه رمضان گرانی میاد ، بخاطر گرونتر شدن یک فشاری به جامعه میاد .

درمورد شب های قدر هم صحبت کنیم که انسان در ظلمت بسر می بره ، یعنی در شب تار یعنی در لیل ، قرار است انسان دراین شب تاری که دراون قرار گرفته "من الظلمات الی النور "  قرار است از شب تار به صبح سپید برسد ، این کارو باید از کجا انجام بده ؟ در شب تاری که قرار دارد ، در ظلمتی که قراردارد باید انجام بده ، چه کاری را ؟ پیدا کردن قدر خویش ، قدر ومنزلت خود را دراین شب تار پیدا بکنه ، (حافظ)قدر خویش نشناخته ای یعنی چه ؟  قدرشناسی یا خودشناسی یا شناخت قدر خویشتن این هدف است ، این موقعیت ماست در این موقعیت قرار گرفتیم و این هم هدف است، وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند ، آب حیات چیه ؟ آگاهی ، ظلمت شب یعنی چی ؟ یعنی وقتی هوا تاریک است آگاهی میدن یا در سحر در طول روز نمیشه ؟ یعنی در آن ظلمت شبی که در آن قرار داشتم به من آگاهی دادند و مرا نجات دادند، این ظلمت شبی که در آن آب حیات میدن میشه لیله القدر شبی که درآن قدر خود را پیدا کنیم ،قدر خود قدر هستی وقدر خدا همش معادل همدیگر است ، در شب تاری که در آن قرار داریم و قرار است قدر را پیدا کنیم ، اگر قدر را پیدا کنیم چی میشه ؟ "وما ادراک لیله القد ر، لیله القدر من الف شهر"شب قدر از هزار ماه بهتره ، در چه صورتی؟ اگر تونستیم و موفق شدیم قدر را پیدا کنیم بهتره والا پیدا نکرده باشیم فرقی با شب های دیگر نداره ولی اگر پیدا کردی "تنزل الملائکه و الروح " ، ملائک سمبل هستی ، آگاهی و سمبل مسائل مختلف اس تکه بر فرد نازل میشه و اگر پیدا کردی شب قدر است اگر پیدا نکردی هیچ فرقی با شب های دیگه نداره .

حالا ما یک روزی داریم مثل  روز معلم ، روز پدر ، روز مادر، روز کارگر ، چرا این روزها را اعلام می کنیم ؟ که در خلال سال یک روزی باشه که بگیم پرستار عزیزدستت درد نکنه حالا اگر این یک روز نبود یاد پرستار وکارگر و مادر هم نمی افتادیم پس بصورتی سمبولیک شبی را گذاشتند که ما در خلال این شب بگیم بابا یک همچین چیزی هم داریم و قرار بوده ما یک همچین مسئله ای را پیدا کنیم ، شب قدر در همه شب ها می گرده ، سال قمری هر سال 10 روز میاد جلو در همه شب ها گشته

هفت شب قدر است در شب ها  نهان                    تا کند جان هر شبی را  امتحان

نه همه شب ها بود قدر ای پسر                        نه همه شب ها بود خالی از آن

هر زمانی بخواهی قدر خودتو را پیدا کنی زمانش هست و خود لیله القدر هر سال میفته به یک شبی و در پی یک قرن ،چند قرن می بینید در همه شب ها گشته و  همه شب ها را در بر گرفته حالا هفت شب قدر است د رشب ها نهان ، هر شبی در دل خودش این امتحان را و این حق را پنهان کرده تا اینکه هر شب ماه ،مورد محکی باشد تا این شب ما هم مورد آزمایش قرار بگیره "تا کند جان هر شبی را امتحان " .  "نه همه شب ......" با دیدگاه،این مسئله را لازم است دنبال بشه و بدونیم ما چی می خواهیم و هدف چیه و این مسئله فیزیکی و مکانیکی نیست ، چون اسمش  شب قدراست  هر کس نشست بگویند بفرمایید ، عملا و بصورت تجربه می بینیم که نیست پس اشکال در کجاست ؟ و موضوع دیگه اینکه حالا اومدیم درا ین شب قدر پیدا نکردیم ،

 

 

س- نظرتان راجع به شرافت زمان چیه ؟

ج- من کامل ترش می کنم ، شرافت زمان و مکان ، بحث نحوست ، در خصوص ما به خودی خود هیچ تفاوتی بین دو زمان و دومکان نداریم مثلا میگن سیاره فلان نحس است آیا واقعا نحس است ؟ یا سیاره فلان خوش یمن است یا تو ستاره ات با میزان و این خوش یمن است یا نحوست داره ، آیا خداوند در بحث زمان و مکان تفاوت قائل شده آیا تفاوتی بین مکان  و زمان قائل شده یا زیر چتر عدالت خداوند همه یکسان است ، کدوم یکی ؟

هرمکانی نسبت به تشعشع افرادی که اونجا میرن میان و سروکار دارن شارژ شعوری میشه زمانی که ما دراون زمان در اون لحظه ، بحث قدر را بشناسیم ، اون زمان ، زمان خاصی میشه ، یک نقطه عطف خاصی میشه همون زمانی که خنثی بود الان زمان متبرکی میشه اگر من بتونم در اون لحظه قدری را بدانیم ، اگر ما بتونیم مکانی را شارژ مثبتی روش پیاده کنیم  این مکان با مکان مجاور فرق می کند این میشه اساس میکده ، همین که گفتیم دردنیای عرفان اشاره میکنه به میکده ، میکده جایی است که می تبادل میشه ، می آگاهی است ،درواقع آگاهی کده اینجا شارژش با شارژ یک کازینو و مکان دیگه فرق میکنه ، شارژ مسجد یا کعبه با جای دیگه فرق میکنه و اینجوری تفاوت پیدا میشه ،

ای خانه پرستان چه پرستید گل و سنگ              آن خانه پرستید که خوبان طلبیدند

اگر قرار باشد گل وسنگ نگاه بشه که فاجعه میشه اما اگرتو بحث کیفی وارد بشیم هیچ فرقی بین سیارات و موقعیت های جغرافیای مختلف نیست ، اما از نقطه نظر کیفی فرق میکنه ، مثلا کسانی که وارد اینجا می شن اسکن می شن یا اصلا از درخانه که میان کلاس شروع میشه ، تجربه نشان میده که میکده است و بحث شارژ شعوری ،

س- شرافت زمان از نظر عرفان اسلامی بود ، در تمام ادیان یک روزی را شرافت دادند برای امت آن مثل جمعه ساعاتی فرق دارد با ساعات دیگر وقتی میایم بالاتر میشه لیله القد ر و بالاترمیایم میشه شرافت زمان یعنی یک شبه ره صد ساله را پیمودند ...؟

ج- در لیله القدر سرنوشتمان عوض خواهد شد ، هر کسی قدر خودش را پیدا کند سرنوتش عوض میشه و لوحش عوض میشه .  در عهد عتیق یک روز را برای خورشید نامگذاری کردند فکر کردند خورشید کاره ای است و روزهای دیگر و یک روز که آخر هفته بود بنام ،Friday و قرار داد بستند که این روز فقط مختص به خدا باشه و روزآزاد بود ن و کار،حرام بوده و در هفته یک روز را به کار خدا اختصاص دادند حالا این روز که با روزهای دیگه هیچ فرقی نداره میایم یک روح معنوی را پیدا می کنیم از نظر عملی موضوع فرق پیدا می کنه و این روز با روزهای دیگه تفاوت پیدا می کنه مثلا درسال یک ماه هم رمضان گذاشته شده که ما بدانیم هدف چیه و اون را دنبال کنیم و اگر کسی تونست استفاده کنه این موضوع اتفاق می افته  ، کسی که ارتباط پیدا کرده اگر من قدر خودمو بدونم سرنوشتم عوض میشه ، با روح کل ارتباط پیدا می کنم ، ملائک تعریف دارند ارکان هستی است و قوانین هستی و با اینها ارتباط پیدا میشه ،زبان فهم ملائک یعنی زبان فهم قوانین پیدا میشه و همه این تحولات رخ میده و در زیر چتر الهی فی النفسه هیچ فرقی بین دو زمانی و دو مکانی وجود ندارد مگر اینکه نحوه استفاده از اون را بتونیم پیدا کینم مثل تبرک مثلا یک غذایی براون دعا خونده شده یا به اصطلاح ما  شارژ شعوری داریم این دو تا غذا یکسان بوده دیگه یعنی دو پرس غذا از یک دیس بکشید بگذارید این و یکی شو شارژ شعوری بدیم و بدیم بیمار بخوره کدوم تغییر ایجاد میشه فی النفسه این دو تا یکسان بوده ما اومدیم شارژ مثبت یا منفی کردیم ، اون زمان با زمان دیگه یکسان بوده ما اومدیم اونو ارزشمند کردیم ، اون جایی که ارزشمند ش کنیم شرافت پیدا می کنه واون جایی که لگد مالش کنیم لجن مالش کنیم ، همون شب قدر را یک عده ای نمی تونن لگد مالش کنن یا هزار جور دراون برنامه داشته باشن ، پس این مسئله در واقع ما باید تغییر کنیم " ان الله لا  یغیر ما بقوم حتی یغیر ما بانفسهم " یعنی من اگر تغییر نکنم هزاران شب قدر دیگه هم درمن هیچ تغییری نمی تونه بده . ما قرار است تغییر بکنیم و با تغییر مون شرافت بدیم ، ارزش بدیم و باردار کنیم ، ارزش دار کردن با ماست وبی ارزش کردن هم با ماست ، پس شرافت داشتن یا نداشتن دست کیه ؟ دست ماست . این صحبت ها برای اینه که ما آماده تغییر بشیم ،

"ان الله لا  یغیر ما بقوم حتی یغیر ما بانفسهم"

"خداوندا تو را شکر می کنیم که دستهای ما را در راه نقشه عظیم خودت بکار گرفتی"

  

س- چرا وقتی فرد را در خاک می گذارند ، می خواهد به درون جسمش برود و آن را حرکت دهد ؟ و چرا قبلش که هنوز او را درخاک نگذاشته اند این کار را نمی کند؟

ج- چون بحث فشار قبر بود این بخش را گفتم که در درون قبر این اتفاق می افتد ولی در واقع حتی قبل از اینکه او را در قبر بگذارند او مشغول تلاش برا ی حرکت دادن کالبد فیزیکی اشت بوده ولی فایده ای نداشته است ، حالا یک کسی فقط یک بار امتحان می کند و یک کسی بارها و بارها و یک کسی سال هاست که هنوز مرگ را قبول نکرده است . آن چیزهایی که از گذشته گفته اند راجع به فشار ، غلط نبوده است ولی نا پخته بوده و چون درست توضیح داده نشده ، تعبیرها و تعریف های غلط ایجاد کرده و باعث شده ما ازبازگشت بسوی او گریزان و هراسان شویم و رابطه ما و خدا خراب شود و ترسناک به نظر برسد ، ولی وقتی مسائل بطور صحیح بررسی و بحث کارشناسی شود ، راه حل هایی بدست می آید که چه باید بکنیم که فشار قبر نداشته باشیم .

 

حالا مسائلی مانند نکیر ومنکر وزجر و شکنجه و اینها چیزهایی است که پس از مرگ با آنها برخورد می کنیم طبق تعاریف فعلی ، ولی در واقع چنین چیزهایی وجود ندارند بلکه اینها همه به دلیل نا آگاهی ماست و تمام اینها مکانیزم هایی در درون خود ماست . مثلا همان موردی را که مثال زدیم که فرد در دریا غرق شد و سپس نجات پیدا کرد ، طبق مکانیزم طراحی شده در ذهن و آگاهی انسان ، تمام رویدادها و لحظات زندگی با تمام جزئیات مورد بازبینی دقیق قرار گرفت و از دیدن صحنه ای در کودکی که آن فرد نوشابه ای خورده بود و پولش را نداده بود احساس زجر و عذاب تجربه کرده بود وکسی نیامد آنجا بعنوان نکیر ومنکر که از او سوال کند که حالا راستش رو بگو آیا اون نوشابه ای که آن روز خوردی پولش رو دادی یا نه ؟ اگر ندادی حالا شکنجه می شوی و عذاب تجربه می کنی ، اصلا چنین چیزی در کار نیست .

 

در واقع اینها مکانیزم هایی هستند که به گونه ای طراحی شده اند که مثلا بخشی از حافظه پس از مرگ فعال   می شود و رویدادها را نمایش میدهد و اگر قرار باشد زجر بکشیم بر اساس مکانیزم ها و قوانین مشخص و بطور اتوماتیک اعمال می شود و تجربه می شود و اصلا اینطور نیست که دو نفر می آیند و زیر بغل آنها کتاب هایی است که نامه اعمال ماست ، همانطور که می خواهیم برای یک کودک که آگاهی ندارد مطلبی را بگوییم ، به شکلی که او بفهمد ، ناچاریم داستانی سرهم کنیم ، انسان هم در مقطعی کودک و ناآگاه بوده و برای اینکه به او بفهمانند که حساب و کتاب هست ، چون نمی توانستند با او راجع به مکانیزم های ذهنی و نرم افزارها و برنامه های هوشمند ناخودآگاهی صحبت کنند ، آمده اند و داستانی یا داستان هایی ساخته اند که پس از مرگ کسانی می آیند که نامه اعمال و تمام رفتارهای خوب و بد شما به شکل کتاب یا دفتری دردست آنهاست و به تمام جزئیات رسیدگی و مورد بازبینی قرار میدهند .

 

درمورد فشار قبر هم همینطور است ، و اگر شما سنسورهای الکترونیکی و مکانیکی بسیار دقیقی که یک میکرون حرکت را ثبت می کند یا کوچکترین فشاری را ثبت می کند در درون قبر بگذارید ، خواهید دید که دیواره های قبر هیچ حرکتی نمی کنند و کوچکترین فشاری را تولید نمی کنند ، پس فشار قبر هم هست وهم نیست و ای کاش دیواره های قبر جلو می آمدند وبه بدن فشار می آوردند چون این فشاری که ما از آن صحبت کردیم بسیار شدید تر و وحشتناک تر از آن است که دیواره های قبر بدن ما را پرس کنند.

 

در بحث های عرفان همه چیز کیفی است نه کمی یعنی صحبت از فشار کمی یا حرکت دیواره های قبر نیست بلکه ادراک و تجربه فشار است و یا سوزاندن کمی یا مادی در کار نیست ولی کیفیتی تجربه و ادراک می شود که از سوختن توسط آتش مادی بدتر است .

پس بیایید کلا به طور کیفی و ادراکی نگاه کنیم و این ماجراها را مکانیکی و کمیتی نبینیم و به دنبال فشار مکانیکی و قابل اندازه گیری فیزیکی نباشیم ، تمام این مباحث کیفیتی است نه کمیتی مثلا د ربعضی کشورها مرده ها را می سوزانند و دیگر جنازه ای نیست که در قبر گذاشته شود ، پس آیا آنها فشار قبر ندارند؟ آنها هم دارند و به اشکالی فشارها تجربه می شود و مکانیزم ها عمل می کنند.

 

س- پس آیا قرآن یا دین اشتباه گفته اند؟

ج- خیر، قرآن درست است و قرآن همان قرآن است ، ولی انسان در دوران طفولیت بوده وباید به شکلی به او گفته می شده که بفهمد ولی امروز آگاهی انسان تغییر کرده و قرآن همان قرآن است ولی برداشت امروز ما فرق کرده است ، صحبت ها یکسان است ولی برداشت ها متفاوت است .

 

س- تکلیف عزرائیل چیه ؟ مثلا یک نفر سالم است و مشکلی هم نداره ولی یک مرتبه عزرائیل میاد سراغش؟

ج- عزرائیل یا ملک موت یک قانون است ، یک مکانیزم است و اگر شما به بهشت زهرا بروید و دلایل مرگ افراد را بررسی کنید هیچ کجا ننوشته اند که علت مرگ عزرائیل بوده است ، چون قانون و جود دارد ، قانون تولد و مرگ ، مثلا یک نفر دچار ایست قلبی شده ، او را به بیمارستان میاورند و به او شوک میدهند ، خوب اگر شوک دادند و برگشت ، تکلیف عزرائیل چی میشه اینجا ؟ یعنی عزرائیل رو برگردوندند و گفتند حالا فعلا برو پی کارت ؟ اینطوری نیست ، بلکه مرگ قانونمند است و جاری شدن حیات هم قانونمند است ، هر گاه این جسم نتواند نیروی حیات را تبدیل کند ، مرگ اتفاق می افتد .

 

یا مثلا یک نفر سکته کرده ، اگر یک ساعت قبل رقیق کننده خون می خورد ممکن بود سکته رخ ندهد یا اگر پزشک به موقع بالای سر او بیاید ممکن است نجات یابد ، آیا در این صورت ما عزرائیل را برگرداندیم ؟ خیر، علت مرگ قانونمند است ، پس ما عزرائیل را دک نکردیم که برود بلکه بخشی از ملائک قوانین هستی هستند ، ملک موت یا ملک وحی قانون هستند ، قوانین هستی هستند و اینکه می گویند عرش خداوند به دوش ملائک است یعنی هستی براساس قوانین استوار گشته است .

مثلا می گویند اگر یک دقیقه زودتررسیده بودی می توانستی تجاتش بدهیم ، تقریبا درست هم می گویند یا اگر یک دقیقه دیرتر می رسیدیم مرده بود ، مثلا ما ضریب طول عمر داریم ، می توانیم عمرمان را طولانی تر کنیم ، می توانیم آن را کوتاه تر کنیم پس ما با قانن می توانیم بازی کنیم و هر وقت متوجه این بازی شدیم می توانیم عمر را هم طولانی کنیم . حالا چرا عمر را طولانی کنیم ؟ گفتیم عمر طولانی که به دردمان نمی خورد ولی چرا می خواهیم طولانی کنیم ؟ مانند دانش آموزی می ماند که سر جلسه امتحان دارند ورقه ها را  می گیرند وا ین دانش آموز بین زمین و هوا ورقه را نگه داشته ویک علامت دیگر هم روی ورقه اش میزنه ،یعنی چی ؟ یعنی می خواهیم حداکثر استفاده را از اون وقت داشته باشیم و گرنه اگر قرار باشه ما عمرمان طولانی باشه و دوباره همین ماجرا باشه هیچ فایده ای ندارد ، پس عمر طولانی صرفا برای حداکثر برداشت است ولی اگر بخواهیم صرفا غیبت و این جور اعمال را انجام دهیم فایده ای نخواهد داشت .

 

هر گاه به این قانون نتوانیم جواب دهیم مرگ قطعی و مرگ چیز ثابتی نیست بلکه با یک تلورانسی به من و شما بستگی دارد ، آیا می توانیم مرگ را جلو بیندازیم ؟ بله ، کافی است یک قرص سیانور بخوریم ، فورا عزرائیل را خبر کرده ایم ، و طبق قانون تولد ومرگ و طبق آنتروپی حاکم بر جهان مرگ فرا میرسد واتفاق می افتد و فرشته یا ملکی وجود ندارد که بال بال بزند بیاید و جان ما را بگیرد .

 

و اگر ما اعتقاد داریم که مرگ زمانی ثابت دارد و در آن زمان ملک الموت یا فرشته مرگ از سوی خدا میاید که جان کسی را بگیرد و برود ، پس چرا وقتی کسی حالش بد و وخیم می شود به اورژانس زنگ می زنیم ؟ چون این عمل ما بی احترامی به خواست خدا و به فرشته مرگ است و باید اورژانس را تعطیل کنیم و شرایطی فراهم کنیم که فرشته مرگ راحت تر و سریع تر خواست و اراده خداوند را عملی کند ، ولی اصلا اینطوری نیست .

 

چاکراها ، در واقع راکتورهای بدن و ترانسفورماتورهای بدن هستند واین نیروگاه ها نیروی حیاتی را از کیهان می گیرند و مانند یک مبدل آن را تبدیل به نیرو و برق قابل مصرف بدن می کنند ، اگر این ترانس ها یا مبدل های انرژی کار نکنند و برق مورد نیاز تولید نشود، قلب که یک پمپ الکتریکی است و مغز که یک مدار فرمان الکتریکی است از کار می افتد ، پس هر گاه سیستم تبدیل حیات کار نکند ، مرگ اتفاق می افتد.

 

پس ما داریم با قانون بازی می کنیم حتی فرادرمانی و روند شفا ، دک کردن عزرائیل نیست بلکه بازی با قانون است ونیروی حیات اشتراکی است برای گیاهان ، آبزیان ، جانوران ، انسان وکلیه موجودات زنده حالا تا وقتی ما بتوانیم این نیروی حیات را به تناسب خود تبدیل و مورد استفاده قرار دهیم زنده هستیم و در غیر این صورت مرگ اتفاق می افتد .

 

س- پس در مورد مرگ ، خواست خدا چه می شود؟ می گویند اگر خدا بخواهد.

ج- اگر خدا بخواهد که خدا خواسته و اذن و خواست و اراده خود را از طریق قوانین خود از روز اول به هستی اعمال کرده و اینجوری نیست که امروز خداوند بطور موردی عمل کند و مثلا بگوید این فرد بیاید اون یکی فعلا نیاید بلکه قانون حاکم است وخداوند موردی عمل نمی کند واین عدالت است .

 

و اگر خداوند موردی و دل بخواهی عمل کند ، فردا شما می توانید یقه او را بگیرید و عدالت او را زیر سوال ببرید و مجادله کنید ، که چرا با من اینکارو کردی یا با فلانی چنین و چنان کردی یا نکردی، ولی اکنون که عدالت حاکم است ، تا مجادله کنیم م یگویند نگاه کن ، تو این کارها رو کردی و این کارها رو نکردی نتجه اش طبق قانون و عدالت این شد و هر کاری کردی خودت کردی.

 

س- پس بچه ای که در دوران طفولیت یا جنینی می میرند چی ؟ آنها چکار کرده اند ؟

ج- تمام اینها تابع قانون است و آن جنین یا طفل شعور معیوب آورده ، نقص کروموزومی آورده ، اختلال ژنتیکی آورده که البته این هم قانون دارد وقابل ردیابی است که مثلا از دو نسل قبل مسائلی را رعایت نکرده اند یا حرص و جوش زیادی خورده اند یا چیزهای دیگری که امروز منجر به چنین اتفاقی شده است .

 

س- اون بچه چه گناهی کرده ؟

ج- او نقطه دید فل شما اینطوری است ولی وقتی شما را ببرند بالا می بینید که ما یک تن واحده هستیم و اون بچه از ما جدا نیست و شما یک سلول جدا می بینید وبدن خودش یک سلول ناقص را دفع می کند چون ممکن است یک سلول سرطانی یک پیکره را واژگون کند و این هم بطور اتوماتیک و بر اساس قانون و هوشمندانه صورت می گیرد وبی عدالتی نیست ، زمانی یک تن سالم است که تمام سلول هایش سالم باشند پس باید از سقوط همدیگر جلوگیری کنیم ، چون اگر یک نفر سقوط کند ، بقیه هم ممکن است مورد اصابت قرار بگیرند .

 

قانون عدم مانند و تکرار

در جهان هستی هیچ د و زمانی هیچ دو ذره ای در عالم هستی  مثل هم نیست هیچ چیزی دو بار تکرار نمیشه ، هیچ صحنه ای دو بار تکرار نمیشه ، دو تا اتم هیدروژن از بدو خلقت تا انتها البته بدو و انتها اصلا معنی نداره ولی فعلا برای اینکه صحبتی کرده باشیم هیچ دو تا اتم هیدروژن از ابتدا تا انتها مثل هم نداریم و نخواهیم داشت ضمن اینکه وقتی می گیم هیدروژن یعنی یک کاراکتر شناخته شده یعنی می دونیم چی هست واکنش هاش و مسائلش را ضمن اینکه دقیقا میدونیم چیه ولی دو تا اتم هیدروژن مثل هم نداریم ، دو تا کریستال، دو تا بلور مثل هم نداریم ، عواملی که در اون نقش داره یک اتم هیدروژن ، یک اتم اصولا جهان کوچک است ، میکرو کازمیک = ماکروکازمیک ، دنیای مخلوط درش اتم مساوی است  با کل هستی یعنی عظمت این مساوی با عظمت این ، تعداد حرکات ، اوربیتال ها و مسائل ذرات و صد ذرات یک ذره بی نهایت اجزاء دارد امکان اینکه دو تا جهان یعنی یک جهان کوچک با یک جهان کوچک دیگه در یک لحظه همه چیزشان  به یک صورت باشه ا صلا همچین چیزی نمیشه، فقط وجوه مشترک دارن وقتی گفتیم هیدروژن کاراکترش براین ما مشخص است ولی هر اتم هیدروژن خودش یک جهانی است این جهان با اون جهان ، این میکروکازمیک با این میکروکازمیک در واقع در یک لحظه همه چیزشان درست مثل هم باشد محال ممکن است ،غیر ممکن است چون فقط بحث الکترون و این حرفها نیست خیلی ماجراها وجود دارد که در واقع میکروکازمیک = ماکروکازمیک و عالم صغیر = عالم کبیر ،  هیچ تفاوتی نمی کند .

این به اون معناست که طراح ، خالق هر ذره و هر چیزی را که  در هستی داره منحصر به فرد است کاملا انحصاری است ، و هر چیزی را که خلق کرده در نوع خودش بی نظیر است و مثلا یک اثرهنری است که تکرار ناپذیر است ، تکرار نمیشه ، کار تکراری خالق نداره دقیقا همانطورکه هنرمندی نداره ولو اینکه از یک منظره ای دو تا تابلو بکشه اون دو تا تابلو هرگز یکی نیستند ، این طراح واین خالق همه کارهاش شاهکاراست و تکراری نیست و در نوع خودش بی نظیر است ، بنابراین وقتی مسئله به انسان می رسد، ما خودمان از صد تریلیون سلول و اونها از چقدر مولکول و از چقدر اتم تشکیل شدند ، حالا ببینید که ما چقدر خودمان چه جهان عظیمی هستیم و این جهان عظیم دوباره تکرار ناپذیر است مثل ما هرکدام هرگز نبوده نیست و نخواهد بود حتی اگردوقلو باشیم حتی اگر در تکثیر سلولی که به این نام معروف شده یعنی حتی اگر در شبیه سازی دونفر ، 100 نفر به وجود بیان این 10 نفر 10 نفر متفاوت هستند ولو از نظر شباهت عینا کپی همدیگر باشند ولی از نظر درونی و کلی هر کدام از آنها یک شاهکار غیر قابل تکرار است و امکان تکرارش نیست ، اینجاست که حافظ میگه قدر خویش نشناخته ای یعنی چه ؟ در واقع اشاره به این مطلب که ما تکرار ناپذیریم و مثل ما هرگز نبوده و نخواهد بود و یکی از دلایل مذمت خودکشی یا یکی از دلایلی که در رد این قضیه آورده میشه و میدونیم که عواقب بدی داره و کسانی که خودکشی کردند الان می بینید که اون طرف کالبد ذهنی شان درگیری دارند به این علت است که یک اثر تکرار ناپذیر ، یک شاهکارهنری و غیر قابل تکرار را از بین برده ، که بعد گریبان خود فرد هم میشه همین است از بین بردن یک اثر هنری دیگه مثل اون هرگزنمیاد .

عدم توجه به این مسئله باعث میشه ما بحث شناسایی قدر ، ما اون طور که باید و شاید به این مطلب توجه نکنیم و دیدگاهمون نسبت به هستی دیمی بشه وقتی این مسئله و این دیدگاه برای ما جا بیفته اون وقت است که ما به ذره ذره هستی می تونیم با احترام نگاه کنیم ،در تشعشع دفاعی هم به این نقطه نظر رسیدیم که باید به ذره ذره عالم هستی با دیده احترام نزدیک بشیم ، چون شاهکار تکرار ناپذیر است اثر هنری خالق است و مثل اون شاهکار دیگه وجود نداره ، و هر ذره غیر از اینکه بحث تجلی الهی بود دیدیم که این ذره تکرار ناپذیراست و بعد از این بحث قدر یا بحث ارزش منزلت جایگاه خاص خودشو پیدا می کند ما نمی دونیم که در بحث لیله القدر در این ظلمت شب تار ، قدر، قرار است چی را پیدا کنیم  ؟ چه منزلتی را چه ارزشی را قرار پیدا کنیم ؟ ممکن است که دنبال یک چیزهایی بگردیم و از اصل ماجرا غافل بشیم ، ما قرار قدر و منزلت  تجلی الهی را که خودمان هم جزو اون هستیم اگر خودمان را پیدا کنیم هستی را پیدا کنیم به هر حال قرار است اون قدر و منزلت را پیدا کنیم و اون منزلت تجلی الهی است و حالا اینها دیدگاه ها و بینش هایی است  که ما را به این قدر و منزلت نزدیک میکنه ، این فیلتر جلوی چشم ما را تنظیم میکنه و درست می کنه و باعث میشه ما به هر چی که نگاه کردیم اون وقت یواش یواش که وارد نرم افزار ما شد ، به چشم دیگه ای نگاه کنیم و این کار داره ، به اون معنای اینما تولوا فثم وجه الله برسیم و رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند و حالا اینها مقدمه این مسئله است .

که توجه به اون منزلت و قدر ذره به ذره در نظر ما آشکار بشه ممکن بود ما قبلا توجه نکنیم یک موجود منحصر به فردی هستیم و یک فردی میگه من خودمو می کشم این در حرف آسونه و در هستی خیلی مهم است که یک دفعه هستی می بینه یک نفر داره از آثار هنری قرار است بیخود و بی جهت از بین بره .

وقتی کسی خودش خودش را می خواهد بکشه تا اینکه روش قصاص است فرق می کنه ، حالا اشتباه کرده و روش قصاص هست یا هر مسئله ای اینجا بحث قانون است .

 

قانون حرکت در سکون

 

وقتی ما به هستی نگاه می کنیم هستی از نظر شتاب ، از نظر دست پاچگی و عجله چگونه است ، پیامی ازش می گیریم وقتی به آسمان نگاه می کنیم انگار نه انگار جایی برای رفتن هست یا هیچ ذره ای می خواد به یک سمتی بره همیجوری که نگاهش می کنی در آرامش کامل به نظر میاد ولی وقتی میریم در دلشون چه سرعت های عجیب و غریبی دارند ؟ وقتی از دور نگاه می کنیم وقتی میریم تو دل یک ذره با سرعت عجیبی روبرو هستیم چند دهم سرعت نور یک الکترون داره می چرخه ، ولی وقتی همینطوری نگاه می کنی انگار نه انگار که جهان هستی می خواد به جایی بره ، انگار نه انگار حرکتی ما داریم ، در مورد ما چطوری است ؟ درست برعکس است وقتی به انسان نگاه میشه چنان در تکاپو و جنبش است که انگار می خواد دنیا را از جا بکند ، وقتی میاد میگیم چیکار کردی ؟ میگه هیچ کاری نکرده ،  و زمان هم دراین رابطه منتظر حق مون را کف دستمون بذاره ،

در مورد آرزوها یک آرزو باید یک نظر به اون بندازیم اگر یک نظر بیشتر صرف یک آرزو بکنیم و بهش بپردازیم میشه قانون مار و پونه ، آرزو چیزی است که الان نمی تونیم بهش تحقق ببخشیم که دیگه نمیشد آرزو ، یک خونه می خواهیم بخریم ، پولش تو جیب مون باشه میریم میگیم ما این خونه رو می خواهیم ولی وقتی پولش نیست میگیم آرزو داشتیم که ما اون خونه را می خریدیم در اون صورت یک نظر بیشتر اگر بندازیم قانون مار وپونه شروع میشه ، حالا درست بعد از این تفکری که امروز اومده که یالا آرزو را بچسبید و بهش بپردازید و بهش شاخ و برگ بدید ، طراحی که می کنید مگه آرزو طراحی می کنید ؟ اون نمیشه آرزو ، یک خونه ای که وجود نداره شما طراحی می کنید ، این طراحی است ، ولی آرزو یعنی داشتن یک چیزی ، رفتن به یک چیزی رسیدن ، با طراحی خیلی فرق می کنه ، طراحی کنیم و بهش برسیم میشه برنامه ریزی ،با چه طرح و برنامه می خواهید خونه را درست کنید ، اگر طرح و برنامه داره اون هم درست است اما اگر طرح و برنامه نداره این میشه آرزو ، آرزو تعریف داره مثلا می خواهید یک خونه بخرید و میایید تعریف می کنید ظرف یک سال آینده با چه برنامه ریزی می تونید این خونه را بخرید ، این برنامه ریزی است باید باشه ، همون خونه را خودتون می خواهید بسازید باید طراحیش کنید این هم درست است بنابراین آرزو یک چیزی است که کم و کیفش معلوم نیست ، نفرش معلوم نیست مثلا کسی که آرزو داره ازدواج کنه ولی نه نفرش معلومه نه هیچی اون معلوم نیست .

پس وقتی به آسمان نگاه می کنیم در ظاهر سکون می بینیم انگارنه دنبال اوج اند و نه دنبال حضیض و در باطنش سرعت ها و شتاب های خیلی بالا دارند و در حرکتند . انسان در ظاهر نشان میدهد که خیلی داره حرکت می کند ولی در باطن ایستاده .

تضاد با جهان هستی پیش میاید یعنی او کار دیگر می کند ( ظاهرش سکون است باطنش در حرکت ) و ما کار دیگر می کنیم ( عکس او عمل می کنیم )

در هستی وقتی نگاه می کنیم حرکت می بینیم یا سکون ؟ واقعیت میگه سکون اما حقیقت میگه حرکت ، چه سرعت هایی ، چه شتاب هایی و جهان هستی لحظه ای آرام و قرار ندارد ولی وقتی نگاه می کنی اصلا شتابی ندارد . یک اتم جهان هستی است من هم جهان هستی ام .

ما لازم بوده با هستی هم فاز بشیم و کتاب آیات آشکار کتاب هستی است و اونچه که در هستی است روی ما هم صدق می کند و هرجایی که ما عدم تطابق داریم اونجا دچار اشکال هستیم از جمله همین موضوع که شتاب زدگی که دچارش شدیم یکی از تبعات زندگی مدرن شتا ب زدگی است که فلک و زمان را علیه ما بسیج کرده چون اینها هوشمندند ، بعضی موقع ها میگیم غضب الهی ، غضب الهی تعریف داره ، قانونمند است وقتی که قوانین را رعایت نکنیم مورد غضب قرار می گیریم فلک ما را غضب میکنه رعایت مقررات نکنیم غضب الهی است مثلا الان رعایت یکسری مسائل را نکردیم و طوفان نوح در راه است و یخ های قطبی دارن آب میشن اینها غضب الهی است و قانونمند است بنابراین در حاشیه اون جایی که ما با هستی در تضاد می افتیم به دنبالش غضب الهی جاری میشه مثلا میگن قوم فلان درس هایی است که برای ما وجود داره تا رعایت هایی را داشته باشیم تا مورد غضب قرار نگیریم و غضب هم عادلانه است و قانون است که اون غضب را اجرا میکنه .

 

قانون تاثیر متقابل

 

آنچه که در جهان هستی وجود داره ، هرذره ای روی ذره دیگه و هر چیزی روی چیز دیگری اثر متقابل داره و اثر می گیرد و در واقع هیچ جزئی در جهان هستی نیست که از جزء دیگری تاثیر پذیری نداشته باشه ، اثر نگذارد و اثر نپذیرد لذا ما هم باید بدانیم که روی همه چیز اثر می گذاریم و اثر می گیریم هیچ کس نمی تونه بگه من خودمم خودم میدونم ، دلم می خواهد که اینجوری باشه حالا غیر از تاثیرات شعوری که پنهان است ، بحث تاثیر متقابل را روی همدیگر داریم و در این خصوص ما آلودگی هستی داریم که در واقع آلودگی تشعشعاتی است (دوره 7) طی یک نموداری صحبت می کنیم که آلودگی هستی یعنی چی ؟ و پیامدهایی که از آلودگی هستی و تشعشعات هستی به ما برمی گردد ، چه تاثیری داره ، بنابراین هیچ کسی نمی تونه وجود خودشو در یک جایی دیمی تصور کنه ، هر جایی دلش خواست بره ، هرجا دلش خواست بیاد هرکار دلش خواست بکنه ،هر جور دلش خواست فکر کنه  اگر خودش رو متعهد دانست نسبت به هستی دیگه نمی تونه هر تشعشعی به هستی بده ، دیگه نمیتونه هر تشعشعی را به افراد جامعه بده و لازم میشه که ما تزکیه تشعشعاتی را داشته باشیم و لازم میشه که در یک چهارچوب هایی حرکت کنیم و خیلی ازاین چهار چوب ها در ادیان مطرح شده و همینطور درهستی باید بخونیمش و همه دارن مسائل مختلفی را بیان می کنند که می خوان اجزای این تن واحده را تشریح کنند و تاثیرات متقابل آنها را روی همدیگر توضیح بدن و خلاصه اینکه جهان هستی تن واحده است .

آیا بین بدن من تاثیر متقابل وجود داره یانه ؟ چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

الان تمام سلول های ما زنجیروار به هم اتصال داره ، در چه صورتی بهترین راندمان را داره تاثیر متقابل مثبت اگر باشه این سیستم درست عمل می کند به محض اینکه یک سلول یک جایی ساز مخالف زده بشه همه چی بهم ریخته میشه مثل ارکستر سمفونی که یک نفر خارج بزنه بقیه از دور خارج میشن .

پس بحث تاثیر متقابل بحث مهمی است که در  بحث تن واحده می بینیم که در این تفکر هر کسی باید دیگری را رشد بده ، تا خودش از تاثیر مثبت برخوردار بشه اگر دیگری تنزل کنه ما در معرض تشعشع منفی قرار می گیریم اگر یک کسی سقوط کنه ما در معرض تاثیر منفی قرار می گیریم هیچ کس از تاثیر دیگری در امان نیست

بحث ماجرای بنی آدم اعضای یکدیگرند  ، انسان به یک نقطه نظراتی می رسه که متوجه میشه اگر میخواد رشد کنه باید دیگری را رشد بده " انا جعلنا من کل امه رسلا" اگر اون را ساقط کردی دیر یا زود خودت هم ساقط می شوی .

پس بطور خلاصه هر ذره ای در عالم هستی روی ذره دیگری تاثیر می گذارد ،مفهوم تن واحده به دلیل تاثیر گذاری هر ذره روی ذره دیگر ، طبع روح جمعی پیش میاید

 

قانون عمل و عکس العمل

 

هر عملی عکس العملی ، این جهان کوه است و فعل ما ندا        سوی ما آید نداها را صدا

جهان مثل کوه است و یک صدا بکنیم توش برمی گردد و پژواک می کند ولحظاتی بعد  برمی گردد به خودمان می رسد . در بحث عکس العمل ها بعضی الله سریع الحساب بعضی موقع ها زمان می برد ، موج است مثلا وقتی ما حرص بخوریم آنا چیزهای منفی ثبت و ضبط میشه از یک طرف تشعشع منفی ایجاد میشه ما را درگیر می کنه اما در یک شرایط دیگری زمان می خواهد مثلا یک نفر صبح از خونه میاد بیرون و یک کنتاکتی با یک راننده ای پیدا می کند اعصاب یک رانند ه ای را خراب می کند اون راننده اعصاب یکی دیگه را خراب می کنه و اون نفر بعد ی یکی دیگه و بعد مثلا به یک  مغازه دار و خلاصه این آقا شب برمی گرده خونه اش می بینه که همسرش اعصابش خرابه و شروع کرد یک جورایی حال گیری کردن ، حالا خانمش رفته خرید همون موجی که ایجاد شده بود رسید به این خانم حالا بر می گرده به خودش به صورت نامحسوس و پنهان حتی بعضی موقع ها کارما یا عکس العمل هایی شامل این نسل نمیشه ولی نسل بعدی باید غرامتش را بپردازد کمااینکه الان ما داریم می پردازیم و نسل بعدی هم غرامت بخشی از کارما ی ما را می پردازه ، بنابراین از همین الان از یک آن و لحظه کوتاه مدت و بلند مدت و خیلی طولانی مدت

س- آیا عکس العمل  کارما مربوط به همین دنیاست یا  در دنیاهای دیگر هم تاثیر دارد  ؟

ج- اثر گم نمیشه به یک نوعی درزندگی بعدی هم حتی آثارانتقال پیدا کرده ، با بررسی کالبدهای ذهنی متوجه می شین که اشتباهی را که اینجا کرده هنوز اون جا هم درگیر همون اشتباه است اما نسل هم اشتباه اونو دارن جبران  می کنن ، موضوع تن واحده  نباید فراموش کنیم درمجموع همه انسان ها تن واحده ای هستند و تن واحده انسان ها این شکلی است دوران جنینی داشته دورا ن طفولیت کودکی نوجوانی جوانی میانسالی کهنسالی ، الان ما میانسالی را داریم پشت سر می گذاریم و میریم که وارد دوران کهن سالی بشیم حالا با خصوصیات ویژه ای که این قضیه دارد .

این تن واحده سلول هایی داره مثلا الان این بخش طفولیت زنده است ؟ آیا جوانی رفته یا نرفته ؟ به زعم ما رفته، حالا علت طفولیت ، مثلا یک طفل عقل داره ؟ آیا انسان در یک زمانی عقل داشته ؟ نداشته ،چقدر دویده تا یک آتش کشف کرده یا ابزار ، حالا ما به زمانی می گیم کودکی که طفل پیرامون خودشو شناسایی کرده ، ابزار را می گیرد و می شناسد این را می گن دوران کودکی ، یک زمانی دیگه انسان ابزار را شناخت و عقلش استارت خورد ، آیا انسان دراون زمان کودکی عشق هم می شناخته ؟ نمی شناخته ، اولین خط شعر را که گفته ، اولین موسیقی را کی گفته ؟ تبعات عشق ، اولین جفت کی ساخته شده ؟ بعد میاد دردوران نوجوانی با مقدمه عشق آشنا میشه و در دوران جوانی عشق را متوجه میشه و تجربه میکنه ا ما جمع بندی نداره ، دردوره میانسالی هست که از عشق جمع بندی هست حالا یا درست یا غلط ، نتیجه گیری هایی که هست یکی میگه چیز بیخودی بود یکی میگه خوب بود و کلا نتیجه گیری های مختلف تو میانسالی است  ودرکهنسالی سن نوشتن پایان نامه چه حاصل ؟اومدیم رفتیم چه حاصل ؟ در مورد ما این مرحله خودمان طی کردیم یا نه ؟ یعنی من الان اینجا وایسم این مرحله را طی کردیم یا نه ؟ آیا من دوران کودکیم مرده یا نمرده ؟ هر 8 سال ما یک بارعوض می شویم ، چند بارازهر کدام از ما چند بار از بین رفته از وجود ما ؟ آیا اون ها هم جزو ما بودن یا نبودن ؟  8سال قبل من ، من بودم یا نبودم ؟ یعنی اونی که الان مرده ،من الان چند تا کالبد عوض کردم یعنی هر 8 سال ما یک کالبد عوض می کنیم آیا اون نسبتش با من چیه ؟ فیزیکش مرده هر 8 سال یک بار این فیزیک عوض میشه  و یک فیزیک جدید میاد ، الان اگر جهان 8 سال پیش را به من بدن می گم اون که من نبودم که ، اون کالبد مرد در واقع هر 8 سال یک بار این مرکب عوض میشه ، دقیقا مثل همین جا ، اما آیا 8 سال پیش من ، من بودم یا نبودم ، جزء من بوده یا نبوده ؟ ارتباطش با من چیه بحث مفصلی است یعنی ارتباط 8 سال پیش من با من ، حالا آیا انسان نئاندرتال جزء من هست یا نیست ؟ تن واحده موضوع پیچیده ای است .

ما هر 8 سال یک بار این کالبد فیزیکی مان عوض میشه چون تمام سلول ها یک بار عوض میشن ، هیچکدام از سلول های 8 سال پیش دیگه اینجا حضور ندارند . مرکب عوض میشه مثلا شما ماشین داری لاستیک هاشو عوض می کنی ، بدنه اش را عوض می کنی ، ماشینت قطعات 8 سال پیش روش نیست . اما اینجا در واقع موضوع تن واحده اون هم که 8 سال پیش بوده توی این کالبد و توی این فیزیک هنوز منم ، مسائل من است هرکاری کرده به حساب من است درخصوص ماجرای انسان یا بشر ، سلول هاش انسان است هم هر سلول جدا در رابطه با بدن ما باید آزمایش پس بده ، یک سلول اشتباه بکنه میریم یقه اونو می گیریم ، تو چرا سرطانی شدی تو چرا تحلیل رفتی ؟ هر سلول جداگانه مورد بازخواست است اما کل اون هم مورد بازخواست است  و کلش میشه بشر ، بشر مساوی است با آدمیزاد یعنی یکی از انشعابات آدم ، کلش یک حرفی داره و جزءش هم یک حرف بعد اینو به اضافه یک مراحل مختلف دیگه میشه آدم ، کل آدم تن واحد ه ای است دوباره خودش ، اون هم حرف داره و گفتند " یا ادم انبئونی " آدم آزمایش پس بده ، آدم آزمایش پس داد وقبول شد همون صفر ثانیه .

غیر از خودش اصلا هیچی نیست ،ما غیر از خدا نیستیم ، هر چه خلق شده از خودش اومد ه

غیر خدا دردوجهان هیچ نیست        هیچ مگو به که آن هیچ نیست

هر چی اومده از خودش اومده اما وقتی بحث می کنیم الان دیگه باید اینها را آنالیز کنیم ، الا ن دیگه آدم ، آدم است ، بشر ، بشر است ، بحث انالحق و قل اعوذبرب ..... جداست ، یک جا می رسیم به اینکه همش خودشه هرجا نگاه کنیم تجلی ا وست . یک مطلب است که ما از هم جدا نیستیم وقتی شجره را بحث می کنیم می رسیم به یکتایی خودمان از هر زاویه ای که صحبت کنیم می رسیم به یکتایی و ما یک تن واحده ای داریم و شما اشتباه کنید به من ،من اشتباه کنم به یکی دیگه و یک سلول اشتباه کنه بقیه سلول ها صدمه اش را می بینند لذا نظریه رشد جمعی یعنی همه باید رشد کنند یعنی همه سلول ها با ید بهشون رسیدگی بشه و نجات جمعی ، رشد جمعی ، سلامتی جمعی ، همه در جمع مورد بررسی قرار می گیرد .

 

قانون تضاد

 

جهان هستی است و تضاد ، قانون است . تصور اینکه تضاد نباشد محال ممکن است ، بعضی ها ذهن خودشونو درگیر می کنن که چرا اینجوری شده ؟ چرا اون طوری است چرا بی عدالتی است ؟ چرا ظلم است ؟ قانون تضاد داره میگه ما تو دل تضاد قرار داریم ، چرا اینجوری است نمی تونیم این سوال را مطرح کنیم فقط باید موضع خودمان را در قبال مسئله تضاد روشن کنیم ، و ما را انداختن توی دل این اقیانوسی که از تضاد تشکیل شده اگر بیایم بگیم که  چرا تضاد هست ؟ انرژی های ذهنی خودمان را هدر دادیم و آخر هم چیزی دستمونو نمی گیره و سلامتی مان را هم به خطر می اندازه .

 

قانون ارتباط

 

طبق قانون ارتباط هر ذره ای در رابطه با ذرات دیگه معنی داره ، هرذره ای بدون ذره دیگه معنی نداره ، هرنفری با وجود نفرات دیگه ای داره خودش به تنهایی معنایی نداره مثلا در یک جزیره ای فقط یک نفر وجود داشته باشه آیا در اون صورت مهم است اسمش چیه ؟ برای خودش اسم و فامیل می گذارد ؟ آیا میره جلو آینه بخواد موهاشو آرایش کنه ، رنگ کنه ؟ زنده بمونه غذا می خوره نمیاد به موهاش برسه کسی دیگه نیست بخواد آرایش کنه به موهاش برسه ، اگر کس دیگری باشه اون میاد این کارو میکنه اگر نفر دیگری وجود داشته باشه اون عشق بوجود میاد میگه خوب من تو را  چی صدا کنم ؟ و برای هم اسم می گذارن  و در اون صورت ممکن به خودشون برسند ، بعد اگر یک نفر رو بندازن تو یک جزیره و اون بدونه حتی یک نفر را نخواهد دید شاید هرگز نقاشی نکند شاید هرگز دست به ساز نزند لذا زمانی که دیگری وجود داشته باشه هنر بوجود میاد ، زمانی هنر بوجود میاد زمانی است که تقابل و رویارویی انسانی داشته باشیم و در واقع نقاش چرا نقاشی می کشه ؟ برای اینکه با یک انسان دیگری ارتباط برقرار کنه بطور غیر مستقیم ، اون دلش خوش است که نقاشی او در یک خانه است و امضا و اسم او هم اون پایین نقاشی است و او هم لذت می بره و تونسته ارتباط برقرار کنه ، اگر شعری گفته میشه برای اینکه ارتباط برقرار بشه اگر یک نفر بدون دلیل در جزیره ای گیر افتاده و هرگز دیگه کسی را نمی بینه آیا می شینه شعر و مطلب بنویسه پس درواقع این مطلب می خواد بگه هنر زمانی بوجود میاد که رویارویی انسان باشه ، اگرانسانی با انسان دیگه رو در رو نشه هنری بوجود نمیاد ، هنر بطور غیر مستقیم می خواد ارتباط برقرار کنه حالا از این رهگذر در حاشیه بالاترین هنر چیه ؟ بالاترین هنر ارتباط مستقیم انسان با انسان است ، یعنی دیگه جایی که هیچ واسطه ای نیست اینجا نقاشی واسطه ای است بین من و کسی ، شعر واسطه است بین من و کسی ، موسیقی واسطه است بین من و کسی ، پس بالاترین هنر رویارویی مستقیم انسان ها ست ، و تمام این ماجراها دربحث عرضه ، عالم هستی بر مبنای عرضه "ارضهم علی ملائکه  " به ملائک عرضه شد ، بحث عرضه و اینکه اگر جایی چیزی برای عرضه نباشد جهان هستی باز ازمعنا می افته ، خلاصه ارزش رویارویی انسان با انسان از قبل این قانون است مثلا اگر جدول مندلیوف این تعداد عناصر را نداشت ویعنی  ما فقط عنصر هیدروژن داشتیم وقتی ذرات دیگه باشه اتم های دیگه  باشه معنا پیدا میکنه ، پس هیچ جزئی به خودی خود معنا نداره ، عالم هستی چطوری معنا پیدا کرده ؟ به واسطه اینکه همه اجزاء هستند معنا پیدا کرده ، هیچ انسانی به خودی خود معنا نداره ، وجود من اگر معنا پیدا کرده بواسطه وجود شماست واین ما را به نوعی به تن واحده میرساند که ما به هم نیاز داریم باید باشیم تا معنا پیدا کنیم حالا بعضی ها تو عالم کثرت چشم دیدن هیچ کسی را ندارند یعنی یک تصور اینکه میشه این بخوره زمین فقط من خودم تنها بودم ؟ نمی دونه که اگر خودش تنها بود معنایی پیدا نمی کرد از قوانین عالم کثرت اینه که می خواد خودش تنها باشه .

پس هر ذره ای در ارتباط با سایر ذرات معنا و مفهوم دارد وهیچ جزئی به خودی خود معنا و مفهوم ندارد ، هر ذره ای با ذره دیگر در عالم هستی در ارتباط است .

 

قانون مرکزیت

 

هرذره ای مرکز عالم هستی است یعنی حتی در مورد ذرات عدالت رعایت شده ، و این یکی از اصولی است که دنیای علم را در آسترونومی حیران و سرگردان کرده، مرکز هستی کجاست ؟ هیچ آزمایشی نتونسته این مطلب را نشان بده ، از هر طرف هر گونه سنجشی می کنند مثل سگالی سنجی نور ، سگالی سنجی جرم یا هر چیزی می بینند که یکسان است و هر ذره ای در عالم هستی این مسئله را دارد ، هر مسئله ای را نگاه می کنیم در محاصره گذشته است ، این طرف را نگاه می کنیم گذشته است اون طرف را نگاه می کنیم گذشته است گذشته پس ما از کدوم سمت اومدیم به کدوم سمت می ریم ؟ مگه نمی گیم بیگ بنگ هست پس این مرکزش با ید یک جایی بگیم از این سمت شروع شده ولی خود این نظریه فضا یکی از عجیب ترین مسائل است .

 

پس هر ذره ای در جهان هستی میتواند مرکز آن به حساب بیاید ، هر ذره ای مرکز عالم هستی است .

 

قانون تناسب

 

هر مجموعه سازمندی در دل خودش از تناسب برخوردار است یعنی همین هستی تناسب لحظه ای داره ، یک تعادل لحظه ای داره این سیستم سازمند خود ما هر چیزش درتناسب خاص خودش است مثلا ستون فقرات مهره ها هرکدام با یک تناسب وجود دارند ودر جهان هستی نسبت و تناسب حاکم است و هرجا میریم با یک تناسبی برخورد می کنیم و می بینیم تناسب دارد و در تمام اجزاء هر جزئی و سیستمی تناسب خاص خودش تعریف شده که میشه تناسب مثلا مهر های کمری اندازه متناسب دارند یک تلورانس دارند . تناسب در دل حرکت خوابیده ، تناسب سازمندی هدفمند سیستم ها را تشکیل می دهد .

 

قانون تغییر

 

هر چیزی در هر لحظه در حال تغییر است ، هیچ چیزی ثابت و بر جای نیست ، جمله در تغییر و سیر وسروری است ، هر چیزی در حال تغییر است و در حال از حالی به حالی دیگر شدن ، از مودی به مود دیگر شدن هست.

هیچ ذره ای ، ذره ثانیه قبل نیست هر چیزی در هر ثانیه در حال تغییر است و انسان تغییر پذیریش ضعیف است ، با پیش آمدن تغییر آمادگی پذیرش تغییر را ندارد .

قانون تغییر یعنی از حالی به حالی شدن ، جهان هستی ضمن اینکه تغییر می کند در تعادل است ، همه چیز در حال تغییر است . آیا ما پذیرای تغییر هستیم ؟ اگر نباشیم خوردمان می کنند ، هیچ ثانیه ای هستی ، هستی قبل نیست .

در قانون تغییر ، الان اینجا بحث تغییر پیش اومد اگر بخواهیم اینها را باز کنیم به اصول دیگری بر می خوریم ، این اصول سازو کارهای این تغییر را بیان می کند مثل قانون وراثت ، قانون مندل ، مثل اصل انتخاب اصلح از نقطه نظر طبیعی که ما می شناسیم و یک اصل انتخاب اصلح از نظر شعور مثلا در اپیدمی ها وقتی یک میکروارگانیزمی میاد ، وبا ، آبله ، طاعون ، سیاه زخم معمولا وقتی در طول تاریخ می آمد همه درگیر می شدند چون نه میکروارگانیزم ها را می شناختند نه اصول بهداشت را می دانستند ، همه آلوده می شدند ، آیا امکان داشت از یک اپیدمی که میامد یک نفر درگیر و آلوده نمی شد ، اما وقتی اپیدمی می آمد ،کشتار می کرد، عده زیادی را می برد ولی یک عده ای باقی می ماندند ، هیچ توضیحی براش نیست ولی در تئوری ما اصل انتخاب اصلح از نقطه نظر شعور سلولی ، اون عده که زنده ماندند کسانی بودند که از نقطه نظر شعور سلولی نقصی نداشتند ، آلوده بودند ولی چون شعور سلولی سالم بوده این نفوذ انجام نمی شده ، پس مسائلی که تو تغییر پیش میاد اینها ابزارها وساز وکار این تغییرات هستند مثلا اصل تنوع انواع میگه قبلا پرتغال تامسون و کیوی و نارنج و پرتغال توسرخ بوده قبلا خیلی چیزها نبوده ما اومدیم پیوند و تلفیق کردیم که بعضی از تلفیق ها در خود طبیعت انجام میشه وبعضی ها که ما همین جا داریم در مورد حیوانات مختلف و نژادهای مختلف گاوها و اسب ها و دخالت انسان کارهایی که روی اصلاح نژادی انجام میشه ، ما می توانیم با نرم افزارهای طبیعت بازی کنیم یا طبیعت می تونه با نرم افزارهای خودش بازی کنه و لذا گونه های مختلفی را داشته باشیم واین امری است که ابزارهایی را توی این تغییر پیش میاره اما این تغییر بحث های زیادی داره یکی از این بحث ها تغییر پذیری ماست ، قانون تغییر میاد ، تغییر میاد سراغمون و می بینیم ا ونی که سیاه بود حالا سفید است ، این تغییرات قانون است و ازش گریزی نیست اما وقتی که پیش میاد اگر چارچوب اون را نفهمیده باشیم ، به محض اینکه پیش بیاد ما دچار شک می شویم و ضرر و زیان ثانویه ایجاد میشه واین است که پذیرای قانون و تغییر نیستیم ، ما یک افسردگی داریم ، افسردگی ناشی از تغییر ناپذیری یعنی کسی که حاضر نیست تغییر بپذیرد ، به محض اینکه رخ میده دچار افسردگی می شویم ،ولی وقتی تغییر پذیر هستیم آمادگی داریم و از مبتلا شدن به این گونه افسردگی ها وشوک های دیگری مصون می مانیم و ضربات کمتری بهمون وارد میشه اینها از عوامل بیماری هستند ، همانطور که توضیح دادیم اگر نپذیریم شوک های اون ایجاد بیماری خواهد کرد .

 

قانون پیوستگی

 

هر چیزی در یک پیوستگی است ، پیوستگی زمان و پیوستگی مکان به این صورت که هر ذره ای محصول ذره لحظه قبل خودش است ، در واقع هر ذره وابسته به گذشته خودش است یعنی هر ذره ای به گذشته و آیند ه خودش پیوستگی دارد و ارتباط دارد و  وضعیت اون در آینده هم بستگی به وضعیت کنونی دارد و هر ذره ای در پیوستگی با سایر ذرات هم قرار دارد ، یعنی نسبت به مکان و هم نسبت به زمان پیوسته است و اصلا نمی تونیم جدا کنیم حالا اینها پایه تفکری ولی یکی از چیزهایی که باعث میشه ما نتایج اشتباه بگیریم و الان تو این بحث هامون بود ما خودمان را از دوره نئاندرتالی جدا می کنیم ، نسبت به قبل جدا می کنیم نسبت به زمان و مکان جدا می کنیم، زمان و مکان ما را پیوسته کرده در حالی که ما محصول همون روندی هستیم که درتاریخ طی شده ، یک روند طی شده که ما این هستیم ، و جدا نیستیم از اون زمان ، هر ذره ای ادامه ذرات دیگر است، حتی در مورد ذرات عدالت برقرار شده .

ماده و انرژی : ماده و انرژی در یک پیوستگی کیهانی هستند و وضعیت هر ذره در امتداد و پیوستگی سایر ذرات در عالم هستی می باشد (شکل تن واحده ) و همچنین :

زمان : هر ذره وابسته به گذشته خود می باشد و وضعیت آن در آینده نیز وابسته و محصول وضعیت کنونی آن می باشد.

 

تن واحده        - پیوستگی درمکان

       - پیوستگی در زمان

 

 

س- در مورد قانون تاثیر متقابل رسیدیم به اینکه کسی که در دنیای عرفان باشه ما حزن و اندوه نداریم من خودم حزن و اندوهی ندارم چون میدونم تفکر دیگه هست ولی در مورد همنوعان دیگر که مشکلاتی دارند برای دیگران که حزن دارند و من هم نمی تونم کاری کنم وناراحت هستم برای دیگری ، این مثبت یا منفی است که حالا چی می خواد بشه زندگیش ؟

ج- یکی از موضوعاتی که در دوره 4 صحبت می کنیم مدیریت دشارژ و مدیریت بحران است ، در اونجا این سوال را بهتر می تونیم بازش کنیم ، با یک مثلا این مسئله را بازش می کنیم ، اگر شما ببینید که یک نفر جلوی شما در آتش داره می سوزه چه حالی پیدا می کنید ؟ ممکنه غش کنید ناراحت بشید و اثر روانی نامطلوبی این قضیه باقی بگذاره اما اگر یک مامور آتش نشانی این صحنه را ببند چی میشه ؟ او مسلط و در کوتاهترین زمان می تونه کمک کنه ولی ما تا قبل از اینکه بخواهیم کمک کنیم یعنی اگربخواهیم تلفن هم بزنیم یک تلفن 3  رقمی هم یادمون نمیاد و میفتیم این ور و اون ور ، مثلا اگر یک نفر را ببیند که ماشین زده بهش و تکه پاره شده ، شما چکار می کنید ؟ یک کسی که در بخش اورژانس یک جا کار می کنه حالا یا پزشک است یا جراح است یا پرستار است او را میارن اونجا و خیلی مسلط به رفع و رجوع ماجرا ، خلاصه اگر این ماجرا را تعمیم بدیم میایم به یک ماجرایی برمی خوریم که بنام مدیریت بحران ، مدیریت بحران مدیریتی است که می خواهد در رابطه با مهار بحران میتواند مسلط اون بحران را مهارش کنه . یک نفر میان خرجش می کنن تعلیمش میدن میشه مامور آتش نشانی ، یکی تو بیمارستان سوانح سوختگی است و هر روز صدها آدم سوخته را می گذارن جلوش باید ترمیمش کنه که  من و شما که اون تعلیم را ندیدیم در برخورد با اون ماجرای عجیب غریبی را درست می کنیم مثلا یک کسی که در غسال خانه کارمی کند واکنشی را که ما در قبال یک مرده داریم اون نداره اون دیگه براش عادی است ، درواقع موضوع مدیریت بحران است من و شما اگر واکنش منفی نشان میدیم به دلیل این است که تسلط در بحران نداریم ، در این وادی عرفان استراتژی که داره این است که هر نفر مدیربحران باشه ، در برخورد با ناملایمات و مشکلاتی که هست اون بتونه اون بحران و مشکل را در کنترل خودش داشته باشه و حال در هر جایی یک مسئله ای پیش اومده یک جا مرگ است ، قانون تولد و مرگ را گفتیم انا لله و انا الیه  راجعون ، بحران را این جوری خنثی می کنیم ، یک جا مسائل و گرفتاری های مختلف دیگه ای هست توکل به خدا تشعشع مثبت و خلاصه اون توکل میشه عامل مدیریت بحران و خلاصه در هر جایی یک مسئله است و یک قانون ، اینکه شما فاز منفی برید چیزی حل میشه مثلا یک مجلس ترحیم میریم و توسروکله خودمان میزنیم و سه  و هفت را میریم و بعد هم میگیم غم آخرتون باشه و میریم در واقع ما میریم که طرف را تسلی بدیم و اونو بیاریم تو مود خودمان و بتونیم بیاریمش بالا نه اینکه ما بریم به سطح او ، حالا نمی دونن ما رو جمع کنن یا اونو جمع کنن و د ر واقع تسلیت یعنی با مود کامل و شارژ بریم اونجا و چنان این شارژ ما اونجا اثر بگذاره که اونها از حال خودشان بیان بالا و بعد از همه اینها دلسوزی یعنی دست تو جیب یعنی من چه کاری می تونم انجام بدم دلسوزی که اون گریه کنه من گریه کنم به درد نمی خوره ، دلسوزی یعنی چه خدمتی از دست من بر میاد ، در هر موردی جزئی یا کلی ، من چه کاری می تونم انجام بدم ، منو در کنار خودت ببین من هم هستم من هم شریکم حالا هر مسئله ای پیش اومده این در واقع یعنی دلسوزی حالا اون که رشته کار از دستش در رفته حالا ما هم رشته کار از دستمان در بره کمکی به این مسئله نمیشه ، مدیریتی بحرانی که ما درعرفان تعریف می کنیم یعنی مدیریتی که بحث حصول نتیجه مثبت همیشه ، همیشه همه چیز را که ارزیابی می کنیم حصول نتیجه اش را ارزیابی می کنیم ، میگیم رفتیم تسلیت گفتیم ، گفتیم شریک غم هستیم خوب چه نتیجه ای داد ، اینها یعنی منجر میشه مدیریت بحران = حصول نتیجه مثبت ، طرف داره تو آتش می سوزه من چکار کردم برا ش اگر غش کردم ضعف کردم بعد بگن فلانی آدم دلسوزی است ، حالا دلسوزی من به درد اون خورد یا اون مامور آتش نشانی ؟ پس ما یک مفاهیم مجازی در ذهنمان هست و اینها باید عوض بشه ، حالا ظاهرا ممکن است اگر ما گریه نکنیم به ما بگن سنگدل است ولی جای دیگه دیر یا زود متوجه میشن که اینطوری نیست ، دلسوزی واقعی اینه که بتونی اونی از این حالش بیاری بیرون و اون دلسوزی است الان عزیزی را از دست داده و اگر تونستی اونو از جاش بلند کنی و سرپاش کنی این دلسوزی ا ست .

س- سوال من در مورد قانون تضاد است ، در وجود ما خشم هست و بخشش هم هست ، آیا این تضاد های درونی ما مربوط به همین قانون تضاد میشه یا اونها جداست ؟

ج- بله ، در وجود ما این هست و این قانون تضاد است هر دو را گذاشته گفته به سمت این نرو به این سمت برو ، در ما تعبیه شده و در ما کار گذاشته شده یعنی خشم هست و بخشش هم هست هردو هست حالا ما از هر کدام می تونیم استفاده کنیم ، حالا منظور اصلی سوالتون را میشه بگین ؟

س- یعنی پس ما باید در قانون تضاد از اون تضادهایی که درونمان هست بتونیم مهار کنیم و هیچکدام را از بین نبریم ؟

ج- نمی تونیم از بین ببریم چیزی این وسط نیست که بگیم ما دورش انداختیم ، بحث مدیریت من ، لااله الا الله درونی ، و بیرونی داریم طاغوت درون و بیرون داریم ، عوامل طغیان درون قرار است مهار بشه ، اون برنامه نرم افزاری داده شده ، اون تو این کامپیوتر هست حالا شما می خوای برو سراغش می خوای نرو ولی هست ، چیزی ا ز بین رفتنی نیست چیزی بیخود بوجود نیامده که از بین بره ، فقط تغییر داریم

س- پس در بعضی از کلاس های عرفان میگن یک عارف نباید خشم داشته باشه ، پس باید داشته باشیم ولی بجا ، یعنی خشم نسبت به بدی ها ؟

ج- نه ، نرم افزارهست مورد استفاده قرار نمی گیرد ، حسادت هست اما مدیریت این وسط وجود داره اون اصلا نمی تونه بیاد رو ولی هست ، یعنی تو این مادربورد این برنامه ها هست ولی مورد استفاده قرار نمی گیره یعنی باید میل باشه ولی مورد استفاده قرار نگیره اگر میل نبود ومورد استفاده قرارنگرفت که یعنی هیچی ، فرض کنید به یک نفر قابلیت فجورها  را نداده باشند،  اون آدم می تونه آدم بدی باشه ؟ نمی تونه ، چون قابلیتش را ندارد اگر قابلیتش را داشت و نکرد و اونجا مدیریت بود اون درسته ، مثلا یک بخشی از ملائک این قابلیت را داده و یک بخشی این قابلیت را نداشتند یعنی این برنامه روشون نیست  مثل اتم با یک بال، دو بال ،سه بال ، یعنی یک اوربیتال دو اوربیتال و سه اوربیتال اینها جزء ملائک هستند این قابلیت را ندارند ، نتیجتا تخلفی هم ازشون نمی بینیم اگر داشتند و تحت کنترلشون بود این درست است اگر نداشته باشند که دیگه کاری نکردند .

مثلا خیلی از تخلفات ممکنه در سنین کهنسالی دیگه خودبخود مرتفع میشه چون یک جوان است می تونه بره یللی تللی کنه یک کهنسال باید زیر بغلشو بگیره بلندش کنه ، قابلیت چشم چرانی را جوان دارد ، بنابراین باید توان بالقوه وجود داشته باشه اون وقت است که به فعل در آوردنش دست ماست ، مثلا همه میل به غیبت را دارند اگر تحت کنترل قرار گرفت ، می فهمیم که مدیریت شده و تحت کنترل قرار داره ، یا وقتی می بینیم که این مدیریت را نداره میگیم هنوز به لااله الا الله درونی نرسیده و به وحدت درونی هنوز نرسیده ، معلوم نیست که سر کار است یک لحظه خوب است یک لحظه غیبت می کنه خلاصه هر لحظه یک جور است و یکی از اون من ها سر کار است ، می بینی یک لحظه انقدر خوب ، خوب میشه یک لحظه می بینی انقدر بد میشه بد میشه که حد وحساب نداره ، این معلوم میشه که اینجا مدیریت وجود نداره .

 

عدم شناخت ، فهم ، درک عشق زمینی

آن چیزی که باعث آدم معنای متفاوتی پیدا کنه از سایر مخلوقات و امانتی به او داده شد که این امانت را آسمان وزمین از تحمل آن سرباززدند بحث ماجرای عشق میشه که این ماجرا باعث شد که ما از همه موجودات دیگه متمایز بشیم ، تنها موجودی که حامل این خاصیت هست یا این امتیاز هست آدم است و ما آدمیزاد هستیم و دراین لباس بشریت داریم یک پروسه ای از عشق را تجربه می کنیم و عشق هم برای خودش چندین فاز را داشته یک بار نتیجه عشق ، صرفا عاشق خود شدن است که گفتند "اسجدوا ادم فسجدوا" و ما را سجده کردند وخود خداوند هم تبریک گفت همه اینها باعث شد که ما نظرمان به سمت خودمان جلب بشه و پی به خودمان ببریم ، چون بحث مخلوقات ، کدوم مخلوقات بود همونی  که به  وجود خودشون واقفند الان خورشید نمی دونه که وجود دارد ، یک حیوان نمی دونه که وجود داره اگر می دونست که وجود داره فورا سوال می کرد چرا من وجود دارم ؟ و سوال های بعدی اون وقت ماجرایی را که ما طی کردیم اون هم باید طی بکنه ، ولی در واقع ما هستیم که به وجود خودمان پی بردیم ، اما غیرازاون عاشق خودمان هم شدیم و فهمیدیم که همه هستی به خاطر ما بوجود اومده الان فاز 2 هستیم هم عاشق خودمان و هم قابلیت عاشق بیرون شدن را داریم یعنی هم عطف به خود و هم عطف به بیرون را داریم ،هم عشق به خود هم عشق به بیرون ، فاز3 عطف کامل به بیرون یعنی رحمانیت کامل ، رحمانیت چیزی جز عشق نیست ، رحمانیت یعنی عطف کامل به بیرون یعنی  میشه عشق کامل ، مثلا الان خورشید نسبت به بخشندگی نورش البته واقف نیست که داره نور می بخشد ، خودش از وجودش خودش هم آگاه نیست ولی مثالی اگر بزنیم خورشید در بحث تابندگی در رحمانیت کامل قرار داره یعنی داره میده می بخشد بدون اینکه بگه کی می گیره ، چی عوضش به من میدن یا یکی را محروم کنم یا یکی را محروم نکنم ، بنابراین وقتی میگین خدا عشق است اون رحمانیت کامل داره یعنی عشق پخته فقط به سمت عطف به بیرون و از خودش دیگه اثری نیست و از دلایل خلقت که چرا پیش اومده ؟ چرا می بایست خلقت پیش بیاد ؟

تا زمانی که ما به رحمانیت کامل برسیم این سه فاز طی میشه ، الیه راجعون یعنی رسیدن به صفات او ، مثلا رحمن و حمید و بصیر و غنی  ، وقتی تلفیق این آیات را داشته باشیم یعنی ما به سمت بی نیازی میریم ، ما به سمت رحمانیت میریم یعنی ما داریم به سمت عشق کامل می ریم الیه راجعون اینها ، خدا که صفت نداره اینها برای ماست ، وقتی میرسه به اون بالا همه مفاهیم دیگه از دست میره چون اونجا دیگه لاتضاد است ، زاد ولد و پیروجوان ، پیش کسوت و پس کسوت معنی نمیده اینجا معنی میده ، دراین مرحله ای که هستیم و تجاربی را که طی می کنیم ، عشق عاملی است که ما را از خودمان جدا بشیم عاملی که ما از خود بیخود بشیم و تجربه سیر خارج  از خود را داشته باشیم ، این تجربه رحمانی است تجربه ای است که دست از خودمان برداشتیم و داریم خارج از خودمان سیر می کنیم که اصطلاحا از خود بیخود شدن تعبیرش کنیم ، عشق زمینی مثل یک پنیر است می گذارند جلوی لونه موش ، موش از لانه نمیاد بیرون ولی یک تکه پنیر بگذارند جلوی لونه اش به هوای یک تکه پنیر از لونه میاد بیرون ، هیچ چیزی نمی تونسته ما را از خودمان بکشه بیرون الا به واسطه عشق و این عشق بوده که می تونسته این کار را انجام بده

این از عنایت ها شمر کز سوی عشق پیش آمد ضرر           عشق مجازی را گذر بر عشق حق است انتها

مولانا   عاشقی گر زین سر و گر زان سر است              عاقبت ما بدان شهر رهبر است

این عاملی است که اگر از خودمان اومدیم بیرون اون وقت اتفاقاتی میفته که

ای برادر یک دم از خود دور شو              با خود آی و غرق بحر نور شو

حالا این خونه قرار است خالی بشه

تا تو پیدایی خدا باشد نهان              تو نهان شو تا که حق گردد عیان

خوب چطوری ؟ چه راهکاری می بایست به ما ارائه می دادند تا ما از خود بیخود بشیم ، تا ما دست از خودمون برداریم لذا عاملی که این کار را می کنه عامل عشق است که باعث میشه ما از خود به بیرون متمایل بشیم ، عطف به بیرون پیدا بشه

غازی به دست پور خود شمشیر چوبین میدهد، غازی = مربی غزا ( مربی جنگ ) پور = شاگرد ،مربی جنگ به دست شاگرد خودش شمشیر چوبین میدهد ، تا او در آن استا شود شمشیر گیرد در غزا ، تا او با شمشیر چوبین تمرین کنه و در جنگ واقعی اوستا بشه

عشقی که بر انسان بود شمشیر چوبین آن بود          با عشق رحمان می شود چون آخر آید ابتلا

عشقی که انسان تجربه می کنه مثل  شمشیر چوبین است باید با این شمشیر چوبین تمرین کنه چون روز اول اگر با شمشیرآهنین تمرین کنه میزنه چند نفر را لت و پار میکنه بعد هم زده میشه شمشیر را میندازه و ول میکن میره ، یک نفر می خواد شنا یاد بگیره اول نمی برنش تو اقیانوس اول یک جا می برن دست وپا میزنه بعد یواش یواش یک روزی تو اقیانوس هم می تونه شنا بکنه ، پس این مرحله شمشیر چوبین تا آخرو عاقبت  ما بتونیم عشق خودشو اون جوری که او عاشق است ، اون جوری که او رحمانیت داره ، الان ما نمی تونیم ، هر چی زور بزنیم ، هر چی بخواهیم بگیم عاشقیم به پای رحمانیت او نمیرسه و ما باید این مدارج را طی بکنیم تا به جایی برسیم که بتونیم بگیم الیه راجعون کردیم ، قرب الی الله شده ، قرب الی الله جایی است که ما بخواهیم بگیم خوب رسیدیم ، قرب الی الله نزدیکی به کمال ، الله ، خدا ، الیه راجعون یعنی کمال ، چقدر کمال ، حد این کمال تا کجاست ، تا کجا بگیم بسه ؟ این انسان به سمت کمال ، تا کجا بریم که بگیم بس است ؟ می بینیم که حدش بی نهایت است ، اینجا مثبت بی نهایت ، اینجا اسمشو قراردادی گذاشتیم خدا ، الله ، خود آ و حالا می گیم الیه راجعون ، از کمالیم و به سوی کمال باید بریم ، بنابراین قرب الی الله برای نزدیک شدن به کمال ، کمال برای کیه ؟ برای من است ، منتش سر کیه ؟ سر خودمون است بنابراین عشق هم مراحلی را داره ما را میبره اول عاشق خودمان بعد عاشق خودمان و دیگران بعد عاشق به اون ور ، عشق میره به رحمانیت میرسه پس ما از طریق عشق مسیر رحمانیت را طی می کنیم ، وقتی میگیم بسم الله الرحمن ، رحمانیت عامی است که همه زیر اون چترهستند و عشقی را که داریم طی می کنیم انتهاش ما قادر می شیم رحمانیت را درک  کنیم ، واژه ای که اینجا می گیم به درد زندگی بعد ی نمی خوره ، این درکی که می گیم اینجا معنی داره  و زندگی بعدی ، زندگی بعدی پایه است ، اینجا شناخت باید ، زندگی بعدی درک باید، ولی زندگی بعدیش دیگه این هم از بین میره و چیز دیگری پایه گذاری میشه ، پس قرار است از تجربه عشق که مقدر است همه تجربه کنند طی میشه ، یکی از نقطه عطف های این طراحی ما ، که شاهکاری صورت گرفته نقطه اعجازانگیزی است این مسئله ، خوب برداشتمان چی ازش بوده ، دیدیم که موضوع عشق دراین مرحله اسارت را برداشت کردیم ، عشق عاملی است که فرد وحدت زمینی را تجربه می کنه ، عشق و ازدواج یعنی  ثمره عشق، وحدت زمینی را تجربه می کند ، عاشق به وحدت میرسه ، به عاشق میگی این ور را نگاه کن میگه نه ، میگه اینو برات بگیرم میگه نه ، من همونم ، به وحدت میرسه ، آن نفس که عاشق شد عماره نخواهد شد ، به وحدت میرسه منتها وحدت زمینی است و روی تجلی الهی به وحدت رسیده ، هر چی میگن سرتو اون وری کن میگه نه ، من الا و لله همون سمت یعنی به وحدت زمینی میرسه و این تجربه ای میشه برای درک وحدت بالا ، فردا اگه بگیم خدایا تو درس اینو به ما ندادی بفهمیم وحدت یعنی چی ، چطوری به سمت تو نگاه کنیم ؟ نه من درسشو دادم ، یادت رفته که تو در این تجربه به وحدت رسیدی ، یادت رفته کله ات یک ذره این ور و اون ورنمی شد ، حالا به ما رسیدی یادت رفت وحدت چی بود ؟ درسشو گرفتی ، عشق زمینی عامل پیاده شدن درک وحدت بوده که گرفتیم . بنابراین اگر فردا بگیم نه نمی دونستیم وحدت یعنی چی ؟ لااله الاالله یعنی چی ؟ میگه من درسشو دادم بهتون . به لااله الاالله زمینی رسیدید و اونو تجربه کردید ، به ما که رسیدید دیگه ندانستید چی به چیه ؟ بنابراین فلسفه این طراحی و فلسفه وجود این شاهکار بیخودی طرح نشده و بیخودی به انسان داده نشده .

چرا عشق زمینی باید تاریخ مصرف داشته باشد و چرا عشق زمینی تبدیل میشه به تنفر؟ قانون است آنچه در زمین وجود دارد فنا پذیر است مگر آن چیزی که به اوتعلق دارد ، عشق زمینی تارخ مصرف و تاریخ انقضاء دارد " کل شیء حالک الا وجه" ازدواج به خودی خود ممکن است ربطی به عشق نداشته باشه .

 

ازدواج = تجربه وحدت زمینی در کوچکترین مقیاس            ازدواج      - کثرتی

-          وحدتی

 

در قمار عشق یا در طرف بازنده هستند یا دو طرف برنده ، اگر این وصل انجام شد در قمار عشق برنده هستند ، پختگی انسان به واسطه تجربه عشق است ، عشق زمینی قرار است به عشق کل تعمیم پیدا کند ، بینش آیین نامه است و زمینی است ، خرد فکری است که ما ایجاد می کنیم ، خرد جزء و خرد کل داریم .

حرکت ذاتی = یک کشش است که همان عشق است که داریم به سمت الیه راجعون می رویم بین او و ما و او میداند چرا داره ما رو می کشه ، او به کارش آگاه است ولی تازه می خواهیم بدانیم چرا داریم به سمت او می روی م، او آاه است چرا می خواهد ما را رحمان کند و آنچه را که دارد می خواهد به ما ببخشد.

ارتباط کنترل ذهن

نشانه در حلقه بودن این است که فقط میگیم خاموش باید قدرت داشته باشیم و از دستور ما تبعیت کنند حتی برای یک ثانیه ، تاثیر دستور ما باید مشخص بشه ولی اگر دستور بدیم و انجام نشه یعنی تو حلقه نیستیم .

 

اون چیزی را که ما تجربه می کنیم مسئله ای است متفاوت با اون فلسفه طراحی که اینجا هست ، اولا به علت عدم آگاهی برنامه های نرم افزاری ما را از بدو تولد اشتباهی پر میشه و اون چیزی که روی ما برنامه ریزی میشه ، پله عقل و پله عشق ، ما را صرفا روی پله عقل طراحی می کنند، و دودوتا چهار تا والسلام  و خارج از اون دودوتا چهار تا ما هیچ برنامه ریزی نداریم برای همین هم عشقی که ما تجربه می کنیم عشق عقلانی است ، دو جور عشق داریم عشق عقلانی و عشق عشقانی ، عشقی که روی پله عقل است و عشقی که روی پله عشق است ، عقل به ما میگه اینو بخواه وعقل که پیشنهاد میده مثلا میگه خوش تیپ است بد تیپ است بدون این می میری ، برای اینکه نمی ری این باید باشه اگر نمی مردی این هم لازم نبود باشه پس بنابراین

                      لاابالی عشق باشد نی خرد        عقل آن جوید کز آن سودی برد

 

یک سری از پایه ها ی این مسئله پیشنهاد عقل است مثلا یک دختر خانمی خانه است و تا حالا با پدر و مادر است حالا از خونه میاد بیرون بره برای تحصیل ، ناخودآگاه احساس می کنه تکیه گاه ها نیست عقل فورا اونو معطوفش می کنه به اولین موردی که پیش بیاد که بره به سمت اون که تکیه گاه باشه ، به محض اینکه اتفاقی بیفته که بره به تکیه گاه نیازی نیست بعد یک دفعه می بینید که این چیه بغل دستش ؟ اصلا این چرا بغل دستش قرار گرفته ؟ درواقع ممکن جایگزین بشه ، یک بخشی ممکن است خلاء پر بشه ، یک دلیل عقلانی و عمده تجاربی که انسان به عمل می آورد حضور این پله است اگر پله اش از بین بره اون هم از بین رفته و این وسط تاریخ انقضاء تاریخ های کوتاهی است چون مسائل عقلانی جابجا میشه و جایگزین پیدا میکنه ، خلاصه اینکه اون نتیجه ای را که قرار است ایجاد بشه پیدا نمیشه ، یک عده ای از انسانها  اصلا قابلیت عشق را ندارند یعنی بلوکه شده یعنی این نرم افزار تعطیل است و صرفا نرم افزار عقل است بنابراین ممکن افرادی اون طوری که میگیم با بیان عشق نباشه بنابراین دو مسئله پیش میاد یکی بحث دوست داشتن است

س- یعنی اصلا این نهادش قرار داده نشده ؟

ج- داریم ، این نرم افزار دردوران تولد ما کی فعالش کرده ؟ کی بلوکش کرده ؟ محیط ، پدر مادر ، بچه عاقل باش ، عاقل باش ، این بچه عاقلی است ، هیچ برنامه ای مبنی بر مسائل خارج از دودوتا چهار تو کدوم سیستم تربیتی داده شده ؟ هیچی ، ما یک برنامه برا ی کودکان و نوجوانان داشتیم و هنوز نتونستیم پیاده کنیم ، برنامه ما مبتنی براین بوده که یک کودک بیاد از همان بدو دوران کودکی برخورد کنه  با اینکه امکان داره مسائل خارج از دودوتا چهار تا هم باشه ، همه چیز عقلانی نیست یعنی به اون می فهمانیم که همه چیز عقلانی نیست ، همه چیز نظم نیست یعنی خلاف اون چیزی که تا حالا عنوان شده و این تفکراین قضیه  می تواند انقلاب درسیستم آموزشی و پرورشی باشه چون یک سیستم آموزشی و پرورشی صرفا بر مبنای منطق و عقل و دودوتاچهار و نظم و ترتیب است ، اما اون طرحی را که ما داریم طرحی است که از همان ابتدا یک  کودک بفهمد به جز عقل یک چیز دیگر هم داریم یعنی استراتژی حرکت این است و اون از همون دوران بچگی تجربه و برخورد می کنه که یک چیزهایی هست که قابل توصیف نیست ، ما درک داریم مثل گاز زدن یک سیب و شناخت ، اون با درک هم با مفاهیم ساده ای آشناش کنیم مثلا یک بار میگیم این سیب را تعریف کن یک بار می گیم از این سیب یک گاز بزن ، حالا تعریف کن یا مثلا با یک مثلا ساده درک شناخت ، پله عقل پله عشق اینها را از اوان طفولیت بتونیم به آنها انتقال بدیم ، بحث کمیت و کیفیت با زبان ساده ، خلاصه کلام نرم افزارهای اون بازو آزاد بماند  و بلوکه نشود .

 

 بنابراین شاید عده زیادی قابلیت درک عشق را نداشته باشند ، شاید اون چیزی را که تجربه کردند دوست داشتن بوده ، دوست داشتن با عشق فرق می کنه .

از مردمک دیده بباید آموخت          دیدن همه کس را و ندیدن خود را

اون ندیدن خود را یک تجربه خاص و استثنایی  است ، تمام برداشتی که از ماجرای عشق هست و ما می توانیم نگاه کنیم در نرم افزارهای فرو کردن که این یک قمار است و قمار عشق میای توش یا برنده می شوی یا  بازنده ، اگر بازنده بشی روزت سیاه است اگر برنده بشی فلان و بهمان ، عمدتا عشق های عقلانی ممکن است  تاریخ انقضاء کوتاه مدتی داشته باشه بنابراین درصد قابل توجهی یعنی 999 در 1000 باید منتظر شکست باشند 99% باید آماده شکست باشند خوب اتفاقی که میفته چیه ؟ در همان دوران جوانی ما تعداد کثیری از افراد دچار سرخوردگی ، افسردگی حالت بدبینی و پارانوئیدی ، در اوان زندگی تمام چیزهایی که می تونه نقطه امیدی باشه برای یک فردی که داره زندگی میکنه همون جا کور میشه به اصطلاح ذوقشون همون جا کور میشه ، و همه چیز خاتمه پیدا می کند ،

 در اوان زندگی احساس پیری می کنم                  باهمه آزادگی فکر اسیری می کنم

چرا ؟ چون راه غلط رفته همه برنامه ریزی ها غلط بوده ، به جای اینکه او را شکوفا کنه ، باعث پژمردگی او شده قرار بوده به او یک تعالی بده ، یکی  از تجارب تعالی بخش تجربه عشق است ، قرار بوده متعالی بشه و یک درجه بیاد بالاتر که رشد بکنه و هزار درجه رفته به قبل و دیگه نمی تونیم هیچ رقم جلوی افسردگی و مسائل دیگه رو بگیری و به دنبال این هم بیماری در انتظار است ، و تازه یک عده دست به خودکشی هم می زنند  و میگن ما در قمار عشق باختیم و در واقع یک تجربه متعالی ، یک ارزش تبدیل میشه به ضد ارزش است و اگر درست آموزش نداده باشیم نتیجه ای جز یک برداشت غلط نخواهیم داشت و همه اینها منوط بر یک آموزش بوده که می بایستی از دوران کودکی شروع می شده ، ودر واقع یک آموزش فراگیر هم می بایستی باشه حالا نه تنها این کار نشده یکی دیگه از مسائلی که بلوکه کرده در بعضی از فرهنگ ها این مسئله را گناه هم به حساب بیارن مثلا یک نسل قبل ممکن بود که این قضیه گناه هم به حساب میامده و همین ها باعث بلوکه شدن می شده .

پس در واقع یکی از آموزش هایی که باید آغاز بشه ، برای کودکان و نوجوانان درس پله عقل پله عشق است که با زبان ساده بتونه مفاهیم بنیادی را بگه و اونها را آماده  یک تجربه ای بکنه که دقیقا نمی دانند چیه ولی آشنا می شن مثلا به یک بچه بگن می خوایم بریم فلان شهر اون توضیحات را می فهمد ولی هنوز نمیتونه ارتباط برقرار کنه ولی انتظار داره در فلان شهر با چه چیزهایی برخورد بکنه ، یک چنین آموزش هایی که یک بخشش میره روی نرم افزارها می شیند روی نرم افزار دیگه عمل می کنه و یک بخشش هم شناخت هایی است که بعدا این شناخت ها را به شکل هایی به کار خواهد گرفت .

س- آیا ازدواج را برای همه توصیه می فرمایید و عدم ازدواج چه نتیجه ای داره ؟

ج- ازدواج دراین مرحله از زندگی وجود داره مثلا مرحله بعد نیست ، مرحله قبل نبوده ولی تو این مرحله جزو تجارب می بایستی باشه ، ازدواج رسیدن به  وحدت زمینی است ، عشق راه را هموار کرد ، ازدواج جنبه عملی اون وحدت به نمایش گذارده بشه ، ما یک وحدت زمینی داریم ، یک وحدت آسمانی داریم مثلا می گیم میریم به انتها به وحدت می رسیم ، وحدت نهایی چیه ؟ مثلا یک مشت آب چه پیامی برای ما دارد میگه من آبم ولی از چند تا مولکول H2O تشکیل شده ؟ خیلی ، اما هر مولکولش داد میزنه میگه آب ، جمعشان هم میگن آب این میشه کثرت در وحدت ، پایین اینجا در وحدت در کثرت هستیم ، بالا میریم در کثرت در وحدت ، حالا این یعنی چی ؟ اون چیزی که تجربه عملی قرار بوده داشته باشه تعریف ا زدواج است یعنی عشق مسیر و ازدواج تحقق عملی اون میاد میگه وحدت زمینی یعنی چی ؟ و لازم بوده در این زندگی وحدت زمینی تجربه بشه یعنی کثرت در وحدت در کوچکترین مقیاس ممکنه  و این می بایستی جزو ادراکات و تجربیات ما باشه و اگر ما یک روزی گفتیم وحدت نمیدونستیم یعنی چی ؟ میگه نه تو در این مقیاس تجربه کردی ، اگر بگیم لااله الا الله یعنی چی ؟ میگه چرا اینم گذاشتیم تجربه کردی ، خلاصه بعد زندگی بعد خبری نیست اما در این برهه لازم است این تجربه پیش بیاد ، بحث همراهی و همسفر که یک خانواده را تشکیل میده ، ولی باهم کثرت در وحدت باز در یک مقیاسی بالاتر از مقیاس اولیه و اینها لازم بوده تجربه بشه .

بحث تکمیل شدن که هست و این دو تا نیمه هر کدام اجزایی دارند ، یک خانم جزءنگر است یک آقا کل نگر است ، در اون وحدت همه این اجزاء همه این چیزها را می تواند در دل خودش تکمیل کنه  و بکار گرفته بشه ، ولی بحث ازدواج تجربه عملی وحدت زمینی است ،

هر کسی یکی داره مشخص خیر ، بطور کلی می تونه این قاعده باشه مکمل بله ولی یک هر کسی یک نیمه گمشده ای داره که باید بگرده اونو پیدا کنه این معنی را میده که ممکنه از بین دو نفر یک نفربهتر بتونه این وحدت را تحقق ببخشه یکی کمتر .

س- شما به دلیل دریافت های شهودی و احتمال اختلا ل در دریافت های اطلاعات از شبکه منفی دست از مطالعه کشیده اید ، آیا این صحت دارد؟

ج- من گفتم بخاطر اینکه بین اطلاعاتی که میاد دچار شک نشم که نکنه من اینو تو فلان کتاب خوندم یا تو فلان جا یا تو فیلم دیدم هیچکدام از اینها را من دنبال نمی کنم ، الان سالهاست من نه مطالعه و نه فیلم هایی که میگن ندیدم فقط بخاطر اینکه وقتی یک اطلاعاتی میاد مطمئن باشم که اینو تو کتابی ندیدم اما همچین چیزی را توصیه نمی کنم دوستان میان میگن چی بخونیم چی نخونیم ؟ میگم برید مطالعه کنید و همه این حرف ها

 

س- آیا آزمایش برای انسان های متعالی پایان می پذیرد؟

ج- هیچوقت آزمایش تمام نخواهد شد، و از الست بربکم شروع کردیم و آخرش هم الست بربکم یعنی آخرش هم آزمایش است .

س- یعنی ممکن است غرور یا تصور دریافت های شخصی برای انسانی در مرتبه  شما توهمی ازطرف شبکه منفی باشد؟

ج-  ما قانون داریم و این را به همه دوستان توصیه کردیم هر اطلاعاتی را باید با دقت مورد آنالیز و تجزیه تحلیل قرار بدیم ، الان ما خودمان اطلاعاتی هست که توی نوبت است و هنوزتجزیه تحلیل هامون روش تموم نشده و بایستی با دو تا قانون یکی قانون بازتاب و آگاهی مثبت منفی ، عرفان کمال و قدرت ، قانون صلیب و باید حتما از این دو مطلب بگذره  ، ما هیچوقت مطمئن نیستیم هر آن ممکن است فریبی این وسط تو کار باشه باید حتما چک کنیم نباید مغرور باشیم و فکر کنیم ما که دیگه کارمون درست است و با شبکه مثبتیم و ممکنه از راه ها و طرق منفی به ما غالب بشه خیلی باید حواسمون را جمع کنیم و یکی از هدف های ما که در خدمتتون هستیم تا اون پرواز سولو همین آموزش این مطلب است که هر کسی قادر باشه اطلاعات را تجزیه تحلیل بکنه در غیر اینصورت احتمال فریب زیاد است .

 

س- اساسا ایمن شدن از موقعیت خود می تواند خطری بزرگ برای انسان های متعالی باشد ؟

ج- 100% ،اگر کسی فکر کنه دیگه خطری متوجه او نیست درست این نقطه سقوطش است ، اگر کسی فکر کنه دیگه من در امن و امان قرار گرفتم این آغاز سقوطش است و معمولا در طول تاریخ چه فرد چه جامعه زمانی سقوط ایجاد میشه که به خودش مغرور شده و مطمئن شده که دیگه کارش درست است همون آن ، لحظه سقوط بوده . اینجا خودتون مثلا خوبی زدین که 70 سال عبادت به آن به باد می رود ، خود درس شیطان مثال قشنگی بوده که در واقع شیطان عزازئیل بوده یعنی عزیز خدا ، ئیل یعنی خدا و عزازئیل یعنی عزیز خدا ، اینجا تو افسانه هایی که هست میگن شیطان چقدر عبادت می کرده ، چرا این داستان ها و افسانه ها  را گفتند ؟ این افسانه ها داره یک سابقه  از شیطان میگه که یک سابقه فرضی است داره میگه این همه سابقه و عزیز خدا بودن می تونه چی بشه ؟

 

چند تا خدا داریم ؟ به تعداد نفوس داریم ، در عین حال یک خالق بیشتر نداریم اما اگر قرار باشه تعریف بشه یکی میگه تو کجایی تا شوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه سرت ، خدای یک کسی اینجوری توضیح داده میشه و یک خدایی میاد غیر قابل توصیف و تعریف  است ، آیا این به معنای چند خدا بودن است یا به معنای این است که بگیم تعاریف متعددی داریم کدوم تعریف را باید بهش برسیم ما هدفمان اینه ؟ از زمانی که انسان دست چپ وراست خودش رو شناخته گفته خدا ، یک خدا بنام خورشید روز ماه روز ساترن و تا این مرحله هم پیش رفتند ما می خواستیم بگیم خدا فاقد نام و فاقد این چیزها ست و ما داریم به تعریف نهایی نزدیک می شویم

"سبحان الله عما یصفون " به نام بی نام او بیا تا شروع کنیم ، تعریف اصلی یا اگر قرار باشه بگیم تعریف استاندارد ، صفت نیست موصوف نیست ، به این چیزها میرسیم ، آیا درست است یا نه ؟ باید برسیم یا نرسیم ؟ درست است هر کسی یک تعریف داره ولی  وقتی تو بحث تعالی و کمال میایم تعریف هامون باید هم منطبق بشه و یک تعریفی بیشتر نداریم ، یک تعریف داریم انتهای خط است میرسیم به "سبحان الله عما یصفون " یک تعریف دیگه داریم میرسیم به یک درجه پایین ترش و اون هم داره مسیر ما را توصیف می کنه ، یا یک کسی بگه ما چند تا خدا داریم هم درست میگه هم غلط میگه اگر توضیحش را کامل نکنه تعریفش ناقص است ، یا ممکن است یک ارتباطی از دوره بالا به دوره پایین تر انتقال داده بشه مثلا تجربه مرگ از دوره 7 روی یک دوره 3 پیاده کنه و ایجاد نابسامانی بکنه واگر به تعریف هایی برخوردین که با اعتقاد شما سازگارنبود رها نکنید.

 

اسماء الهی ، خدا  اسم داره ، خدا اسم نداره ازیک  جهت میگیم اسماء الهی ، این تضاد را حلش کنیم ، یک جا می رسیم به بحث جهان هیچ قطبی یعنی عدم یعنی بی نامی الله ، یک جایی میگیم اسماء ، اسماء ظاهر داره باطن داره اسماء برای این است که بریم به باطن و در باطن به یک مسائلی برخورد کنیم و اون صفات هم مسیر الیه راجعون رسیدن به صفات الهی است و کمال است و کمال دراون ماجرا ها تشبیه شده و ما مسیر الیه راجعون را داریم از این طریق طی می کنیم .

س- آیا ممکن است ایجاد علاقه مربوط به زندگی های گذشته باشد ؟

ج- یعنی منظور قابلیت است یا بین دو نفر ؟ بعضی ها ممکن است بگن این علاقه از زندگی قبل به خاطراین است که با هم یک جوری برخورد داشتند، ما که تناسخ را قبول نداریم اما یکسری قابلیت ها که نوزاد باهاش متولد میشه و این سری قابلیت ها نرم افزارها را میاره و قابلیت های بالقوه ارث را دریک بچه ای قوی تر است و در یک نوزادی ضعیف تر است و این چیزها فرق بین نوزادها را ایجاد میکنه اما قاعده و قانون کلی ماجرا همین است که اینجا توضیح دادیم و برنامه هایی که در اونجا پیاده میشه و ما توش نقش داریم ودخیل هستیم و یا می تونستیم به نحو دیگه ای برنامه ریزی بکنیم

قانون تعادل

 

سه نوع تعادل را با هم صحبت بکنیم (شکل تعادل ها )

 

تعادل استاتیک منفی اگر از تعادل خارج بشه دیگه به تعادل  بر نمی گرده

تعادل خنثی هرطرف بندازیمش میره جای دیگه ای به تعادل میرسه از هر طرف باد بدیم

تعادل استاتیک مثبت از هر طرف که ببریمش دوباره به تعادل میرسه

یک مسئله ای که هست تعادل مطلق نداریم هر چیزی و خصوصا انسان درمعرض لغزش و عدم تعادل است درطراحی ها به نحوی هرچه را بخواهند طراحی کنند بحث تعادل را در اون در نظر می گیرند ، حالا یک تعادل داینامیک هم داریم که دوباره

داینامیک منفی - 

داینامیک خنثی

داینامیک مثبت

هر چیزی را که طراحی می کنیم باید به گونه ای باشه که خودبخود به تعادل برسه مثلا یک هواپیما را که طراحی می کنند این هواپیما درمعرض عواملی هست که اونو از تعادل خارج کنه ، جریان های باد جانبی ، جریان های ترمال ، هوای سرد و گرم ، ممکن است از یک جریان هوای گرم بالا رونده یک دفعه بیفته تو یک جریان هوای سرد و یکدفعه بکشه پایین ، این هواپیما باید طوری طراحی بشه که خودبخود به حالت تعادل برگرده بدون دخالت خلبان ، یک ماشین سر پیچ وقتی فرمان را ول می کنی باید خودبخود به حالت تعادل برگرده و حالا باید ترفندی بکار ببرند که کمک کند به بحث تعادل ، در بحث تعالی انسانی را در نظر نمی گیرند که اصلا خطا نمی کند ،انسان خطاپذیر است و امکان داره هر کسی خطا کنه و مطلق نگاه نمیشه ،ولی توی طراحی مسائل او ، طراحی بکار برده میشه که او بعد از یک لغزش دوباره بتونه برگرده بیاد تو مسیر قرار بگیره ، هر عاملی که پیش اومد و باعث شد که اون از محور اصلی خودش دور بشه قادر باشه دوباره برگرده ، در این راستا یک مطلبی که تعریف میشه این است که اولا بپذیریم خطا پذیر هستیم ،دوما بعد از اینکه پذیرفتیم یکی از ترفندهای شیطان اینه وقتی فرد خطا میکنه  میگه تو دیگه آب از سرت گذشته ، دیگه فایده نداره ، حالا که آب از سرت گذشته برو خوش باش ، اما تو بحث این قضیه همیشه فرد این را میدونه که هر چقدر هم دور شده باشه دوباره توی این بحث تعادل قابلیت برگشت  با چند تا نوسان امکان برگشتن تو مسیر اصلی را هست ، این اون ترفند شیطان را خنثی می کنه و بعدش یواش یواش این پشت می تونه میل به محدود و محدود شدن بکنه، داره میره به سمت تلورانس صفر همیشه جای زخمی شدن را داره ولی داره میره دامنه این تخلف و خطا را کمتر و کمتر بکنه ، ما به گونه ای حرکت می کنیم و جلو میریم که تعادلی که تعریف میشه این تعادل است اونهای دیگه نمی تونه باشه ، مثلا این چند تا دوره ای که با همدیگر اومدیم کدوم یکی از اینها طراحی شده ، بطور نسبی داریم میایم و دامنه اینها را می بندیم و به این خاطر است که جلوی چشممان باشه که از خودمان همیشه در رابطه با تعادل شناخت داشته باشیم .

جهان هستی در هر لحظه در تعادل لحظه ای بسر می برد که محصول ماده ضد ماده ، شعور ضد شعور.

در مورد ما کسی که به سمت کمال می رود سه تعادل استاتیک ، داینامیک و خنثی دراد ، هر نوع لغزشی جای بازگشت دارد .( شکل)

 

استاتیک زمانی که جسمی سکون و ثابت باشد = ثابت

دینامیک زمانی که جسمی حرکت دارد = حرکت

در دنیای عرفان بر اساس تطابق با عالم هستی تعادل مثبت را تعریف میکند و می گوید مهم این است که ما تعادلمان مثبت باشد . ممکن است باید وقتی انحرافاتی پیش می آید بعد از چند تا نوسان فرد بیاید سر جای اولش و دوباره مسیرش را ادامه بدهد و این تعادل است که در دنیای عرفان تعریف می شود ، اگر لغزشی پیش بیاید در دنیای عرفان می گویند برگشتی سر جای اولت یا نه ولی در جای دیگر می گویند کارت تمام است ، مثل تعادل استاتیک و دینامیک در هواپیما .

ما دنبال تعادل استاتیک مثبت هستیم تا بتوانیم در مسیر اصلی حضور داشته باشیم و هر چه بسته تر می شود جای بازی کمتر می شود، باید به یک ثبات برسد .

 

قانون جبر

 

تقابل قانون ها با هم بر اساس مجموعه ملائکی طراحی شده مثل میدان گرانشی ، میدان هسته ای ضعیف و قوی ، جبری را به هستی تحمیل کردند اما همین قانون جبر است که به هستی شکل داده و ما تابع آن هستیم . کیهان عرش است و عرش ملائک هستند . قوانین جبر را به جهان هستی اعمال می کنند ، چیزی که به هستی معنا داد ه جبر است ، اگر جبر نبود همه چیز لوس و بی معنی می شد و به همه چیز نو معنا داده و ایجاد پویایی می کند

 

قانون عدم جاودانگی

هیچ چیزی روی زمین جاودانه نیست و جاودانگی مختص اوست

 

عدم صالح بودن

یکی از مهم ترین دلایل بیماری هاست : نسبت به خدا ، نسبت به جهان هستی ، نسبت به خود ، نسبت به دیگران

تعریف عملوالصالحات

میزان ایجاد تشعشع منفی متمایل بشود به صفر ، جزء عملوالصالحات است اشاره آشکاربه عبادت عملی شده ، تزکیه تشعشعی ، یکسری حملات از طریق دشارژ شدن صورت می گیرد

مصالحه ما به بی تضادی برسیم و از جانب ما تشعشع منفی ساطع نشود مثل حضرت علی که درجنگ ذوالفقار را کشید در فاز مثبت بود .

دفاع از حق : در فاز مثبت فاز مصالحه یعنی گل را بوییدن ، خارش دست را خراش می دهد ، عامل خار باعث نشد که کل صورت مسئله را در تضاد قرار بدهیم

صباحی در اقیانوس هر جایی که باشیم در فاز منفی ، مثبت ، معنوی ، مادی بدانیک که در اقیانوسیم و در اقیانوس هر لحظه منتظر یک موج باشیم .

بی خبری کسی به دنیا بیاد ، از دنیا بره و نداند برای چی آمده و برای چی داره میره ، این گناه کبیره کبیره است ، ما اجازه نداریم در بی خبری بسر ببریم و باید از کتاب آیات مبین که منبع ماست استفاده کنیم . بینش ازکتاب مبین ( کتاب هستی ) است .

خدایا فراموشیم ده               لب بسته خاموشیم ده

رندی برای ما بهشت نقد حاصل کند .

 

اصل عدم قطعیت

حساب کن اما روی حسابهایت حساب نکن . بخش جبر و عدم قطعیت به این آزمایش معنا داده ، سیرشدن شکم دردی را دوا نمی کند مهم آگاه شدن است ، آنچه در اختیار من است ، من طرح و برنامه دارم که چکار کنم و سالم بمانم لذا رو به خودشناسی آوردم ، آنچه درا ختیار من نیست و از دست من خارج است ولی علتش معلوم است ، سانحه ای که رخ میده و عده ای کشته شدند ، زلزله ، سانحه قطار، ماشین ، هواپیما ، بخش دوم جبر مجهول به ما میگه روی هیچ چیزی نمی تونی حساب کنیم به دلیل قانون عدم قطعیت که به آزمایش  الهی معنا داده .

می تونیم محاسبه کنیم خورشید چند سال زنده است ؟ ذخیره کره زمین چند سال به ما جواب می دهد؟

 

عدم هم فازی با زمان

 

تعریف صبر

       - خودداری کردن (معنی مجازی ) "اللهم مع الصابرین "

       - عدم دیکتاتوری نسبت به زمان = هم فاز بودهن با زمان (معنی حقیقی)"والعصران الانسان لفی خصر

 

یکی از شرایط ارتباط با کل هم فاز بودن با زمان است .

حس حضور یعنی در معرض ارتباط قرار گرفتن

 خدایا آنهایی که با زمان در آشتی هستند "اللهم مع الصابرین "

حس زمان هر چه میریم جلوتر زمان کوتاهتر میشه ، زمان هوشمند است ، اگرتوانسته باشیم با زمان همراه باشیم (هم فازی زمان ) هر جا عجله و بدوبدو بیشتر باشه حس زمن کمتر است ، خودمان را درگیر یک زندگی پر هیاهو کردیم و برکت ازمون گرفته شده

مکان      - ذاتی

وزمان     - اکتسابی

 

 

قانون عام شعور

هر ذره ای شعورکل هستی را در خودش دارد ، یک ذره شعور خودش را دارد ولی نمی داند وجود دارد ، بالقوه هست و به بالفعل تبدیل نشده .

 

عدم یکپارچگی ذهن

                        - قضاوت

            - تبعیض

            - عدم زیستن در زمان حال حاضر

 

 

 

 

بحث نماز و سوالات وابهامات درباره استاد

هرحلقه ای حلقه خاص خودش است و در مورد صلواه یک ارتباط و حلقه عام است ، تمام حلقه هایی که تجربه خواهیم کرد حلقه رحمن است یعنی هرچقدر بدویم یک بسم الله الرحمن الرحیم را هنوز نتونستیم بهش تحقق بدیم حلا تازه الرحمن است بعد رحیم اون ، بعد موضوع الحمدلله بریم در دوره 8 ، اصلا صحبت ما یک چیز دیگه ای است ، یک نفر به صرف اینکه یک ارتباط فرادرمانی می گیره بگه دیگه نماز لازم نیست اما این حرف ما نیست ، حرف خودش است ، در واقع افرادی که توجیهی برای مسائل خودشان هم داشته باشند این مسائل را تعریف کنند .

قرآن بیش از 100 آیه اجتناب از من دون الله داره برای اینکه بحث مهمی است و تشعشعات منفی عجیب و غریبی داره برای اینکه موجودات غیرارگانیک را می کشه به سمت خودش ، برداشت ها فرق میکنه ، ما که نمیتونیم ائمه را جا ی خدا بگذاریم ، کسی نمی تونه ایاک نستعین را نقض کنه ، قستقیموالیه را کسی می تونه نقض کنه ؟ قانون اساسی است ، حالا اگر ما اومدیم گفتیم ایاک نستعین یعنی اینکه ائمه را رد کردیم ، آئمه خودشون جه درسی به ما دادند مگر غیر این است که درس لااله الاالله را دادند مگر خودشان همه این درس ها را ندادند؟

بالعکس تفهیم نشده ، ما امانتدار هستیم ، در این امانتداری خودمان می تونیم سهل انگاری کنیم یا تمام و کما آن را اجرا کنیم ، در انتقال صحبت ها و مفاهیم ، نقطه نظرات شخصی خودمان را وارد این مسائل و این قضایا نکنیم .

 

س- می گن استاد نماز و دعا نمی خونه و اتصال هایی که می گیریم بالاتر از این حرف ها ست ، استاد گفتار با خدا داشتند ؟

ج- آیه هست که میگه با هیچ کسی من صحبت نمی کنم مگر از طریق ملک وحی ، این قانون است ، در کتاب عرفان کیهانی را جع به یکی از این قوانین که تو اتصال بکار میره و قانون مهمی هم هست قانون رابطه انسان و خداست ، در کتاب دیدید، یا اتصال های فردی که انسان و خدا ، فستقیموالیه یا ایاک نستعین ، اما اگر بخواهد به ما جواب بده کارگزاران، خوب چطوری ممکن است این قانون نقض بشه ، منتها یک مطلبی است وقتی گفته میشه و خدا گفت ، منظور این نیست که خدا خودش گفت منظور این است که این پیام است ، در قرآن هم میگه "قال الله تعالی" یعنی و خدای متعال گفت ، یعنی نشست روبروت گفت ؟ پس چطوری گفت ؟ یعنی اون اطلاعات و آگاهی اومد چون قبلش قاعده و قانون گذاشته شده .

 

س- این را میدونم ولی این خانم گفت شما مستقیما با خدا گفتگو داشتید؟

ج- این را میگن دوستی خاله خرسه و شاید هم غرضی باشه اصال قرار است همه آگاهی دریافت کنند و داریم آماده می شیم برای این مسئله و انتهای این قضیه این است که داریم دوره خلبانی و پرواز می بینیم و سولو بشیم و قرار است هر کسی بتونه روی پای خودش باشه و اطلاعات دریافت کنه ، اطلاعات هستی انقدر زیاد است که در هر گوشه جهان بریم هر کس باید یک اطلاعاتی جمع کنه ، انسان داره عمرش کوتاه و کوتاه میشه نه از نظر سال حتی ممکن است ظاهری هم بیشتر بشه ولی حس زمان ، هر چی میریم جلوتر حس زما ن کوتاه تر میشه .

زمان هوشمند است ، الان ما زمان برامون برکتش بیشتر است یا اونی که 5 سال پیش بوده ، الان حس ما ، صد سال پیش حس انسان روی زمان بیشتر بوده ، زمان تابع یک سری مسائلی است و هوشمند است . هرچه میریم جلوتر با یک چشم بهم زدن صبح شده ، شب شد و تموم شد.

 

زمان هوشمند است میگیم برو نمیره ، میگیم نرو میره ، حالا وقتی میریم جلوتر مسائلمون ، بدوبدو بیشتر میشه وقتی در حال بدوبدو هست منظورمون این میشه که زمان نگذر همه در یک عجله و شتاب هستند و در این شرایط که ما نسبت به زمان و مکان دیکتاتور هستیم زمان هم جلومون می ایسته .

فقط اگر جاهایی تونسته باشیم همراه باشیم بحث هم فازی زمان یا مکان است ، هر جا بریم بدوبدو بیشتر باشه حس زمان کوتاهتر است مثلا الان اگر بریم یک روستا حس زمان بیشتر میشه این حس زمان تو یک شهر کمتر است ، چون در روستا هیچکس در حال دو نیست و با قطرش داره میره و یک سکون و یک روح  آرامی دراد لذا حس زمان افزایش پیدا میکنه ، ممکن است الان بریم یک روستا حوصله مون سر میره و ما نمی تونیم در روستا دوام بیاریم ، حداکثر یک روز ، دو روز و اجتناب ناپذیر است و خودمان را درگیر یک زندگی پرهیاهو برای هیچ کردیم و بحث برکت زمان را گرفته ، مثلا پوی که پشتش موج نا رضایتی هست برکت ندارد ، در دمورد مکان هم فلک دیکتاتوری قبول نمی کند .

آنچه را بخواهیم دیکتاتوری کنیم و مقابله کنیم جلومون وایمیسن مثل مار وپونه ، لذا قضیه ای است در مورد آرزوها .

س- بعضی از مناطق مغناطیس داره و بهتر میشه تمرکز کرد یا روبه قبله بخوابی مغناطیس روی ما اثر       می گذارد ، چرا همه ائمه محمد عیسی ، از یک منطقه هستند پنج تا پیامبران الوالعظم ؟

ج- "انا جعلنا من کل امت رسلنا " ما برای همه امت ها رسول داریم چون این مناطق از مناطق باستانی هستند و تاثیر مغناطیس در این است که یک ملتی با عرفان آشنا بشه یا نشه ، موضوع این حرف ها نیست ، در مورد مکان و زمان یک بحث ذاتی داریم یک بحث اکتسابی داریم .

ذاتی ، بطور ذاتی هیچ فرقی بین دو مکان و دو زمان نیست حتی در علم ، در آسترونومی  هر ذره مرکز هستی به حساب می آید و با وجود اینکه می گیم بیگ بنگ ، بیگ بنگ مرکز نداره و هر ذره ای مرکز بیگ بنگ است ،میگیم انبساط جهان ، جهان انبساط داره ولی هر ذره ای مرکز انبساط به حساب میاد یعنی طراحی طوری است که در محاصره گذشته قرار دارد ، هر ذره ای در هر جهتی نگاه کنه با گذشته روبرو میشه و لذا این به این معنا ست که هر ذره ای مرکز عالم هستی به حساب میاد ، هر زمانی با زمان دیگه ای بطور ذاتی یکسان به حساب میاد ، بارگاه الهی تعطیلی و تبعیض نداره مثلا بگه الان تعطیل است صبر کنیم تا فلان ساعت .

تو نه مثل آفتابی که ظهور و غیبت افتد              دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

هر زمانی برای اینکه اون ارتباط برقرار بشه هیچ فرقی با زمان دیگه نداره . اما از نظر اکتسابی ، مکان با مکان ،زمان با زمان تفاوت پیدا میکنه ، هر مکانی شارژ پذیر است ، باردار میشه ، شارژ شعوری میشه ، شارژ یک کازینو با مسجد فرق میکنه ، شارژ اماکن متبرکه با جای دیگه فرق میکنه ،:عبه با جای دیگه فرق میکنه و این مسئله ای است که کسب میکنه ، اکتساب میکنه ، شاري زمان یا شرافت زمان یا یک زمانی شاخص بشه فرق میکنه ، اون زمانی که ما موفق بشیم قدر و منزلت را پیدا کنیم ، اون لحظه کاملا شاخص و مشخص میشه ، بنابراین از این نقطه نظر که یک کشور دیگه ای هم بشناسیم در واقع این است که متمایزش می کنه و فرق میگذاره .

 

س- مثلا تولد در بیت المقدس

ج- اینها مناطقی است که سابقه دارند مثلا در آمریکا سابق ندارند و بیشتر دریافت ها ازاین نواحی صورت گرفته و بالاخره یک جایی مهد این قضایا قرار گرفته ، همیشه از یک نفر شروع شده بعدها گسترش پیدا کرده ، هرجا باشه میگن چرا از اونجا شروع شده ، بالاخره باید از یک جا شروع می شده ، وقتی شروع میشه ، میشه مهد ، میشه پایه گذاری واون قوم می بینید که دسترسی بیشتری ازاون مسئله برخوردار بودند و مستفیظ  می شوند و اون قوم بیشتر و بهتر میتوانند اون مسئله را درک کنند مثلا الان یک امریکایی خودشو بکشه نمی تونه مثل یک ایرانی تاربزنه و یک ایرانی نمی تونه مثلا یک آمریکایی یک قطعه کلاسیک البته از نظر نتی می تونه ولی از نظر مود درونی اشکال دارد مثلا سوهان قم باقلوای کجا .. به نظر میاد که این دیگه تو پوست و استخوان و ذهنشون تاثیر گذاشته حالا در هر چیزی که باشه موسیقی هنر یا هر چیزی ، بنابراین گذاری هایی که شده اون بنیان گذاری ها تاثیر گذاشته و مسائل بعدی را راحت تر کرده و بهتر جا انداخته .

 

س- زمان هایی را که برای نمازها گذاشتند به چه ترتیب است ؟

ج- شما مثلا به یکی می گین ارتباط میگیری ، تو اتصال میای ؟ میگه میام ، کی میای ؟ میگه حالا هر وقت ، وقت کردم میام ، میگه بذار ناهار بخورم یک چرت بزنم چایی بخورم و بعد می بینید که 6 روز گذشته و هنوز اون مسئله انجام نشده ، لذا ما یقه شو می گیریم ، می گیم نه زمان بگو ، پیمان ببند و گرنه هیچ تفاوتی نداره ، ولی به یکی میگی برای اتصالت چیکار می کنی یکی میگه میخوام 24 ساعته باشه یکی میگه سراین ساعت و این ساعت ، کدوم یکی نتیجه می گیرن ؟ روی کدوم می تونین حساب کنین ؟ اونی که پیمان بسته بنابراین برای ما پیمان گذاشته شده که یک نقاط عطفی داشته باشیم و گرنه ساعات دیگه درگاه خداوند تعطیل است ولی وقتی با پیمان انجام میشه یک  چیز دیگه ای داره

 

س- راجع به شما می گویند ، اسلام مدرن را می خواهید به ما القاء کنید ، وهابیت و سنیت را می خواهید ترویج دهید ؟

ج- اسلام مدرن یعنی چی ؟ من که نمی دونم ، اگر بحث اینجاست که با زبان امروزی صحبت کنیم ، امیرالمومنین فرمودند با زمان پیش برید ، نسل امروز اون صحبت های نسل دیروز را قبول ندارند ، اگر با صحبت ها ی اون زمان باشه این اجتناب ناپذیر است اگر با زبان نسل امروز صحبت کردیم ، امیدی هست که یک خورده تو چنگمان نگه داریم اگر نتونستیم با اجازه تون همشون میرن جذب این طرف و اون طرف میشن که شدن ، دیگه از دست ما خارج شدند و اینها فقط  انگ و مسائل گنگ و مبهم است .

اون چیزی که اشتباه است بیایم روش بحث کنیم با برچسب زدن چیزی درست نمیشه .

 

تعریف کنترل ذهن

مدیریت من

بینش و اختیار و اتصال

موارد استفاده از کنترل ذهن

تعریف فیلتر بینش ( حوادث ووقایع)

 

بحث مسیر و مقصد

                 - حس زمان

هدف و وسیله

                - کوهنوردی

 

بحث بینش ها  از زوایای مختلف و شناخت قوانین  هستی

عدم شناخت ، فهم و درک جهان هستی

عدم شناخت ، فهم و درک جهان دوقطبی

عدم شناخت ، فهم و درک قوانین حاکم بر جهان هستی

 

                 - قانون نظم و بی نظمی

                 - قانون تولد و مرگ

                 - قانون تغییر

                 - قانون عدم مانند وتکرار

                 - قانون حرکت در سکون

 

                 - قانون اوج وحضیض

                               - شمع وپروانه

                 - قانون نسبیت

                               - خوب و بد

                               - زشت وزیبا

                               - مالکیت

 

                 - قانون تاثیر متقابل

                 - قانون عمل و عکس العمل

                 - قانون تضاد

                 - قانون ارتباط

                 - قانون مرکزیت

                 - قانون تناسب

 

عدم شناخت ، فهم و درک هدف و وسیله

عدم شناخت ، فهم و درک راه و مقصد

عدم شناخت ، فهم و درک عشق زمینی

               

                - قانون پیوستگی

                - قانون تعادل

                - قانون جبر

                - قانون اصل عدم قطعیت

                - قانون علف هرز

                - قانون احتمالات

               - قانون عدم جاودانگی

               - قانون عام شعور

 

عدم صالح بودن

             -  تعریف عملوا الصاحات

             - مصالحه

 

عدم هم فازی با زمان

               - تعریف صبر

               - عدم یکپارچگی ذهن

               - زیستن در حال حاضر

 

 
Facebook 'Like' Button
 
به سایت عرفان خوش آمدید
 
امیدوارم به عنوان عضو کوچک این راه بزرگ خدمتی هر چند ناچیز به انجام برسانم

یاوران پاک یاریم نمائید
 

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس


 
 
Today, there have been 1 visitors (1 hits) on this page!
This website was created for free with Own-Free-Website.com. Would you also like to have your own website?
Sign up for free