دوره 6 - جلسه 3



دوره 6 جلسه سوم ساعت اول        15/1/86                شارژ يوني

 

در فصل بهار و موسم گل        بي عشق مدار عاشقان را

ساقي بشكن خمار جان را        درياب حيات جاودان را

وان دم كه تهي شود سراهي      بفروش به جرعه اي جهان را

اي آنكه نخوانده اي تو هرگز   از لوح درون خط روان را

فردا كه به پرسش اندر آرند   در مجلس حشر صوفيان را

ما مست شراب جام ساقي        گوييم حديث اين بيان را

ما صوفي صفه صفاييم           بيخود ز خوديم واز خداييم

 

به نام خدا

با سلام خدمت خانم و آقايان ، سال نو را خدمت همه دوستان عزيزم تبريك عرض مي كنم و اميدوارم كه سال خوب و پر باري براي همه دوستان عزيزمون باشه خيلي متشكر

در مورد مباحث دوره مون چند تا موضوع را كه تا اينجا داشتيم و در ارتباطش قرار گرفتيم ، اگر دوستان در موردشون سوالي مسئله اي دارن ميتونن مطرح بكنن كه امروز ارتباط ديگه اي را مي خواهيم شروع بكنيم

س- ؟

ج- يكبار بحث نحوه ديدن است چون شما اشاره داشتين به نحوه ديديني كه اين شرايط نيست و شرايط ديگه اي حاكم اما اگر در اون آن يكي به شما برسه بگه كه آدرس فلان جا شما اونو راهنماييش مي كنيد ولي خودتون حالتي داريد كه انگار گم شديد ، چشم ما يك چشمي است كه در واقع همه ما تصور مي كنيم كه درست مي بينيم اما يكي از مفاهيم شاهد اين بود كه شاهد متوجه ميشه كه در عين حالي كه مي بينه نمي بينه ، در عين حالي كه هست نيست در عين حال كه واقعيت هست حقيقت چيز ديگه اي است وهمه اين چيزهايي را كه داريم مي بينيم در عين حال مجاز است يعني در آن واحد هميشه اين دو تا مسئله را داريم خيلي ها اعتماد عجيبي به چشمشان دارن اونهايي كه اهل مجاز ، خيلي به اون چيزي كه مي بينن اعتمادو اعتقاد دارن و خيال مي كنن كه درست مي بينن در يك برهه اي ممكنه براي ما شرايطي پيش بيارن كه اعتماد ما را از آنچه كه مي بينيم سلب بكنن يعني اين هم يك كمكي است كه به ما ميشه و اتفاقي ميفته كه متوجه ميشيم كه نه آنچه كه مي بينيم ميتونه بصورت ديگه اي باشه كما اينكه شما خيابون را مي بينيد اما همه چيز شكل ديگه اي داره ، خوب اون از كجا پيداش شده مثل اينكه اصلا فرم ديگه وجود داره ، ببينيد اينه كه بحث گم شدنش را بذاريد آخر ، اول من به ديدن چيزي را كه به رويت در اومده درواقع صحبت بكنيم خوب بعد ازاين قضاياست كه ما به نوعي به اين نوع ديدن و به اين شاهد بودن نزديك ميشيم شاهدي كه در آن واحد يك دوگانگي در ديدنش وجود داره هم هست هم نيست هم پيداست هم گم است ، گم از يك جهاتي كه اگه بگيم كجايي ؟ موقعيت ما در هستي چه موقعيتي است ؟ پيدا از اونجايي كه بالاخره يك آدرسي داريم خوب از تجارب اشراقي مياد نوع ديدن ما را مورد هدف قرار ميده و به دنبال يك تجاربي اين را به ما ميده كه ما از مجاز ديدن يا به مجاز ديدن واقف بشيم آگاه بشيم و بدونيم آنچه كه هست نوعي مجاز است و اصلا ميتونه به يك شكل ديگه اي باشه ، آيا ما درست مي بينيم يعني باز با همين رويتي كه داريم درست مي بينيم ؟ مي تونه كوچكترين تغييراتي ساختار ديدن ما رو كاملا تغيير بده مثال مار را يادمون نره ، مار حرارت بدن ما را مي بينه اشعه مادون قرمز را مي بينه اصلا يك جور ديگه و يك چيز ديگه مي بينه به هر حال اين مسئله ميتونه يك همچين قضيه اي را به دنبال خودش داشته باشه و در نهايت ما رو به اون نقطه نظر برسونه كه به ديدن خودمون واقف بشيم و در واقع از اين زاويه به شاهد هم نزديك و نزديك تر بشيم حالا ما ميايم به اينكه آيا ما واقعا مرتب گم ميشيم يعني از خونه ميايم بيرون ديگه نمي تونيم برگرديم خونه مون ، منظور از گم شدن اينه ؟ پس اين گم شدن يك گم شدن حقيقي نيست اين گم شدن يك آلزايمري نيست ، گم شدن يك كسي كه صرعي است و نمي دونن كجان و سر از كجا در ميارن اينطور نيست اين گم شدن ، گم شدني است كه همه ما بايد يكبار برامون اتفاق بيفته تا بعد خودمونو پيدا بكنيم ، در اون گم شدن يكبار خودمونو پيدا بكنيم يعني يكبار همه مظاهر خودمون را مجبوريم گم بكنيم تا از نو دونه دونه اين تعريف ها براي خودمون پيدا بشه منتها اينها با زبان بي زباني يك چيزهايي را مي خواد به ما انتقال بده يك ادراكاتي را مي خواد به ما انتقال بده كه جمع بنديش مهم است يعني اگر الان شما اون جمع بندي كه بايد باشه نداشته باشين روش ، اصلا يك نتيجه ديگه اي را ممكنه بگيره در هر حال شما گم نشديد ، اون گمي كه فيزيكال باشه ولي يك چيزهايي بايد اينجا اتفاق بيفته يك انكارهايي فرضا اينكه يك بار ما بايد همه وجودمون را انكار بكنيم ، حالا به اين تعبيرات مختلفي است يكبار بميريم قبل از مردن ، يك بار گم بشيم قبل از پيدا شدن پس اينها ممكنه تعابير مختلفي از يك مسئله باشه ، عرض مي كنم خدمتتون يكبار ممكنه تو اين تجاربي كه پيش مياد به صورت هاي مختلفي ما رو برخورد بدن با همين چيزي كه قبلا مي ديديم ولي يك  تغيير كلي در اون وجود داره و هدف از اين تغيير اينه كه حالتي پيش مياد كه ما در واقع به بحث مجاز بيني خودمون واقف بشيم بدونيم اون چيزي را كه مي بينيم مجاز است حالا اين زبان هاي مختلف داره يك بار مي بينيم كه اين يك آگاهي است ، در صفر ثانيه يك آگاهي مياد واين آگاهي مياد به يك ماجراهايي خاتمه ميده اين آگاهي به همه وجود انسان مي شنيد يك بار مي بينيه كه با رويت است چون ايشون فرمودن كه شكل خيابون ها عوض ميشه ، ممكنه اگر يك نفر بياد بگه من گم ميشم ، يك پزشك ممكنه فورا بگه يك نوار مغزي بگير و بياد از نقطه نظرهاي پزشكي مورد بررسي قرار بده ولي چون همراه با يك گزارش هاي ديگه اي شد اين صحبت ها را لازم شد راجع بهش داشته باشيم اين بحث بحثي است كه آيا واقعا اين گم شدن فيزيكي است و گم شدني است كه خيلي ها براشون پيش مياد يادشون ميره اصلا كجا هستن مثل يك بيمار آلزايمري يا بيماراني كه مبتلا به انواع خاصي از صرع هستند ، روند معمولي همه انسان ها يك نموداري داشتيم كه روند معمولي يك همچين چيزي هست اگر خاطرتون باشه نموداري را داشتيم كه اين روند معمولي روان ذهن جسم هست كه بعد از اينجا ، از جمله ما سقوط حافظه داريم اين روند معمولي شايد بيش از 90% افراد اينطوريه مننتها اگه خاطرتون باشه تو بحث يكي از دلايلي كه تعالي را دنبال مي كنيم اين بود كه در مورد روان و ذهن از اينجا به بعد بالعكس شكوفايي ايجاد ميشه و شكوفايي ذهن يكي از تاثيراتش بهتر شدن حافظه است به همين دليل خيلي از مسائل تعالي را دنبال مي كنيم نه اينكه حالا بخواد عمر نوح پيدا بشه ولي بطور كلي شكوفايي روان ذهن و سقوط جسم هم به تاخير ميفته اينها تاثيراتي است كه در بحث تعالي رخ ميده د رحالي كه آدم معمولي درست ، سني رجعت به كودكي مي كنن همون بحثي كه داشتيم يعني ممكنه يك آدم 80 ساله مثل يك بچه 5 ساله باشه ، بهانه جويي بد خلقي ها گيردادن ها ، بند كردن ها همه مثل يك بچه يعني رجعت به كودكي رخ ميده ، حواس پنجگانه هم بكار مياد ولي عمده اينها سنسورهاي فراذهني هستن كه يكسري چيزها را مكشوف مي كنن اين هم خدمتتون نشون داديم كه سنسورهاي فراذهني ، اينجا آستانه درك ذهني ، آستانه درك فيزيكي ، اين كه شما مي فرماييد آستانه درك فيزيكي است ، ما آستانه درك ذهني هم توضيح داديم كه داريم ، آستانه درك ذهني يعني چيزي كه حواس ما متوجه نميشه ولي ذهن ما متوجه ميشه مثلا اگر بالاي سر من اين نور 50 بار در ثانيه خاموش بشه حواس ظاهري من متوجه نميشن اما ذهنم متوجه ميشه كه اين 50 بار در ثانيه خاموش و روشن ميشه و يك آستانه درك فراذهني داريم كه اون سنسورهاي شهودي را در واقع يك چيزي شما مي بينيد اما ديگري نمي بينه ، ظاهرا با اون چشم است ، با چشم باز و بسته نداره با چشم بسته هم يك رويت هايي پيش مياد كه ممكن است عده اي يك اسم خاص روش بذارن ولي در هر صورت شما همين چشم يكدفعه چيزي مي بينيد كه بغل دستي تون نمي بينه حتي ميگه امكان نداره همچين چيزي باشه يعني ديگه فرق نمي كنه اگر قرار است به شما نشون داده بشه با چشم باز و بسته نداره نشونتون ميدن همين چيزي كه اينجا پيش مياد ، يك خيابوني كه ظاهرا همه شسته رفته است يك همچين چيزي وجود نداره خيابون شسته رفته وجود نداره به اين مشخصات يا اينكه اينجا فرمودن آدم ها را به يك شكل ديگه مي بينم ، خوب همچين چيزي هم وجود داره هم وجود نداره كه خوب از كجا ايجاد شده

تلاش بي تلاشي ، به عبارتي تمام اين صحبت ها آن نقطه خاموشي در حرف نمي گنجد ، همه اينهاداريم ميريم براي يك نقطه خاموشي ، ببينيد ما الان در شورع اين دوره هم فكر مي كنم كه يك خورده راجع به اين قضيه صحبت كرديم در دوره بعدمون هم تكميل اين قضيه را داريم و اونم اينه كه انسان گرفتار ابعاد است درون بيرون و هر چيزي را با ابعادي مي شناسد اما در يك جايي به تعاريفي ميرسه و مي بينه كه ذهنش را بيخود درگير درون و بيرون كرده بود البته تا يك جايي اجتناب ناپذير است ميگه تا خود را نشناسي ميره درون اما آيا رفتيم درون مسئله حل است ؟  بعد يك جايي مي بينيم درون و بيرون قابل تفكيك نيست ولي تا يك جايي مي بايستي تفكيك ميشد و بعد به هر حال در يك جايي سمت بي سمتي ، تلاش بي تلاشي و همه اينها يك مفاهيم جديدي پيدا ميشه ، وارد يك دنياي جديدي ميشيم در اون دنياي جديد تمام واژه ها مونو بايد بريزيم دور يعني اصلا اون چيزي نبود ه كه ما فكر مي كرديم يعني اعتبار چيزهايي را كه داريم صحبت مي كنيم تا اطلاع ثانوي است نه اينكه اشتباه باشه نه اينكه حلقه اي نباشه نه اينكه دروني نباشه بيروني نباشه اما مفاهيمي كه ما داريم ذهني كه ما داريم ذهي است كه در واقع در چارچوب هايي قرار گرفته حالا اين چارچوب ها براي ما تعاريفي را تا امروز بوجود آورده مثل اينكه گفتيم اي خداي آسمان ها اي پدر آسماني درسته يا نه ؟ يا گفتيم اي خدا اي خدا سمت و سو قاطل شديم ساده ترينش را من بگم ، تا زماني كه بگيم اي خدا همون تيري است كه شما فرموديد منتها اين جا داره كه وارد صحبتش بشيم تو همين جاها ديديد كه وارد قضيه اش شديم ولي تا اين ذهن ما تربيت پيدا بكنه يا از اون تربيتش خارج بشه چون ما ذهنمون را تربيت كرده بوديم چقدر تلاش كردن ذهن ما را تربيت كردن كه ما بگيم اي خدا ولي تا زماني كه بگيم اي خدا خبري نيست زماني اين دست چطور مي تونه در همه جهات بچرخه امكانش هست ؟ چطوري ميتونه در همه جهات بچرخه ؟ اون جايي است كه منظور اين تيرو نشان هر جا بندازيش اونجاست منتها تعريف از گنج چيه ؟ اون گنجي كه اين فرد در ذهنش تصور كرده با اون گنجي كه اون پيشنهاد ميكنه تفاوت زيادي داره ، هر جا اون تير را بندازي اون گنج است اونجاست منتها برداشت من از گنج ، يك گنج ديگه اي بوده ، گنج اصلي چيه ؟ اون گنج اصلي را پيدا بكنيم بقيه اش همه گنج ها زير مجموعه اون گنج بوده بنابراين ، اين تير را هر جا بندازين همون جاست منتها هنوز ذهن ما درگير مفروضات قبلي است در اطلاعاتي است كه قبلا به ما داده شده و ما براي خدا سمت و سو قاطليم ، براي خودمون درون و بيرون و يك جايي متوجه ميشيم كه درون و بيرون ما و او و همه در واقع يك مجموعه بيشتر نيست ، خوب اين مقداري بحث مشكلي است ، درك مشكلي است در عين حال مجبوريم از اين مراحل عبور كنيم نه اينكه غلط است مسلما ما اگر كلاس يك دبستان را طي نمي كرديم به ديپلم نمي رسيديم ولي خود كلاس يك را ممكنه شما في الواقع براش ارزش چنداني قائل نباشين و بگين كه ما چرا اصلا نشستيم ميگيم الف ، ب، ولي همون كار ساده اينجا زمينه ساز قضيه بوده

س- ؟

ج- در واقع هموني كه صحبت مي كنيم ،گماست كه گم هم نيست

جفتش ، يك موقع است كه با كلام صحبت مي كنيم ممكنه درك نكنيم در مجموع چي ميخواد بشه اين تلاش بي تلاشي مثلا از زماني كه پا گذاشتيم تو دنياي عرفان روي پله عشق اومديم تازه متوجه شديم دنياي عشق دنياي تلاش بي تلاشي است تو تعريف يك چيزهايي تعريف كرديم اما در عمل و در ادراك هست كه اين قضيه مي تونه تكميل بشه ميتونه به يك چيزهايي برسه در اين قضيه هم ما صحبت كرديم راجع به ذهن بي ذهني مسائل ديگه البته نه اينكه تونسته باشيم برسونيم ، هرگز كلام نمي تونه مگر اينكه دوستان اين بحث ذهن بي ذهني را تو اين مدت يك ادراكاتي بدست آورده باشن ، تعاريف اين كه فرمودين اكتسابي ، اكتسابي يكي از همين چيزهاش تعريف ديگه ، داريم صحبت مي كنيم اينها كمك     مي كنه بگيم چي مي خواهيم و چرا مي خواهيم و اينكه ميگيم خدا و اصلا ميگيم خدا و تا زماني كه ميگم خدا دوباره اين خودش مسئله است چون اصلا اون اسم نداره ولي اين جاش اينجا نيست جاش خيلي مراحلي است كه طي ميشه و در يك جايي به اصلا قضيه يعني اون جايي كه ديگه نامي وجود نداره جايي وجود  نداره سمتي وجود نداره سويي وجود نداره اونجاست كه وضعيت خاصي حاكم ميشه و همونجايي كه تير را تا حالا مي انداختيم دور واين تير وكمان ، تير را نشانه مي گرفتيم دور و بعد يكدفعه تير ممكنه بخوره جلوي پاي خودمون ممكنه خيلي اتفاقات ديگه بيفته پس ذهن ما عادت كرده به نام ، به سمت و سو

خواهي كه تا بداني         يك لحظه اي مدانش

خواهي كه تا بجويي          يك لحظه اي مجويش

چرا؟ ون همه اون چيزهايي را ميايم براش معلومات ميگيم ، ميگه بله خدا اين ، اين يعني معلوم ميشه هنوز نمي دونيم ، يك لحظه مجويش يك لحظه همه اين تعريف را بذار كنا

گزارش يك لحظه اي مثل روح شده بودم و اصلا ديده نمي شدم

استاد- شانس آوردي

 همه اين دو تا حالت هست اينها در واقع دوتاش هم يكي است ، تا حالا اونها مجاز بودن الان ما مجازيم فرقي نميكنه چه از اين ور نگاه بشه چه از اون ور نگاه بشه در واقع يكي است ، خواهي كه تا بجويي يك لحظه اي مجويش ، براي اينكه تا زماني كه مي جوييش پيداست كه تو مرحله نيستي تو باغ نيستي تا زماني كه ميگيم اين خدا كجاست ، از اون بالا به ما مي خندن ميگن اينها هنوز تو باغ نيستن چون تير را داريم كجا نشونه مي گيريم ؟ اين مسئله است اين مشكل ذهني ماست در عين حال هم تقصيرنداريم ما را اينجوري برنامه ريزي كردن و تقصيري هم نداريم حالا دوباره بحث همينه شما مي دونيد وقتي ميگيم بالا منظور از بعد همين آگاهي است بعدهاي مختلف ولي در اصل يك جايي هيچكدام از تعاريفي كه ماداريم ديگه معتبر نيست و اين صحبت هايي كه مي كنيم تا اطلاع ثانوي اعتبار داره و در يك جايي تمام اين صحبت ها مسئله داره همشون فقط كمك كرد ما كلاس يك دبستان دو و سه بگذرونيم بيايم تا يك جايي  اعتبار خودشو از دست ميده منتها بايد به موقع خودش صورت بگيره و اين صحبت ها مثلا براي يك جايي تو بيرون تو يك فضاي عادي از اين صحبت ها بكنيد همه قاطي مي كنن بعد اصلا يك برداشت ديگه اي پيش مياد مثلا شما ميگين كه من رسيدم به بي نامي الله حالا اگر كله مونو نكنن اين خودش خيلي شانس آورديم و خود اين مراحل ، مراحلي است كه انسان بايد پشت سر بگذاره ، مراحلي است كه بايد بگذره تا بيايم به مفهوم سبحان الله عما يصفون ، تازه به اين مفهوم برسيم ، در خود قرآن اينم گذاشته اونم گذاشته همه اينها را گذاشته همه اينها را ميگه الله ، سبحان الله عما يصفون ولي اينم ميگه كه او از هر توصيفي بكنيم در موردش مبراست خوب اين فورمت بايد عوض بشه منتها هم زمان ميخواد هم مراحل ميخواد ، در عين حال آخر قضيه اين ادراك است كه مياد بحث را تكميل مي كند

س- ؟

ج- حالا من نمي دونم دقيقا متوجه منظور شما شدم يا نه ؟ اين ادراك توي حركتي كه ما مي كنيم مثل همون حركتي است كه معلم تو كلاس يك مياد ميگه يك صفحه بنويس آ- آ- آ ، يك خط بنويس ب و همينجوري يك خط يك خط بنويس ، شايد اون در اونجا اون بچه محصل هم دقيقا نمي دونه اين بزرگ ترها چيكار مي خوان بكنن ، به چي مي خوان برسن به هر حال ما ميايم فرضا يك چارچوبي مثل ذهني بي ذهني وارد ميشيم ، هدف از وارد شدن به يك ارتباط و اتصال اينه كه در واقع ما به اين مفهوم به اين ادراك نزديك بشيم منتها با زبان پله پله اي ، طي مدارجي يك موقع است اصلا در كسري از ثانيه همه اين چيزها اتفاق ميفته اما يك موقع است وقتي درجه درجه طيميشه همين قضيه ميخواد دنبال بشه كه شرايطي براي ذهن ما پيش بياد از طريق ادراك كه ان كمك بكنه اين مفاهيم برامون خيلي هم غريبه نباشه مثلا چند تا از دوستان از طريق ارتباط ذهن بي ذهني تونستن به اين مفاهيم نزديك بشن ، ذهن بي ذهني ارتباط شو كار كرديم ديگه بله ؟ كار نكرديم ببينيد ارتباط اول مون قونيه بود عيب نداره بحث مون مرتبط شد اتفاقا بد نبود جلسه اول ارتباط قونيه را كار كرديم جلسه دوم ذهن بي ذهني را پس كار كرديم ، من شك كردم معمولا آمارمون بايد يز باشه معلومه تعطيلات عيد نوروز ديد وبازديد زياد بوده يك بار ديگه آمار بگيريم چند نفر به اين مفاهيمي كه صحبت كرديم نزديك تر شدن ؟ يعني همون ذهن بي ذهني كمك كرد تا به اين قضيه نزديك بشن حالا دوباره ادامه ميديم تا بقيه دوستان هم كاربرد قضيه را بيشتر و بهتر متوجه ميشن كه قراره چي بشه ؟ چون واقعيتش اينه كه يك ارتباط و اتصال مثل اتصال ذهن بي ذهني قابل تعريف نيست يعني به اون صورت قابل تعريف نيست و عده اي از دوستان مطمئنا منظور قضيه را متوجه نشدند اونم تقصيرش گردن ما بوده چون رسوندن موضوع مشكل بوده ما فقط اميدمون اين بوده تو ارتباط و اتصال اين قضايا جا بيفته اين اميد را ما داشتيم بنابراين هدف از همچين موضوعي اينه كه ما را ببرن در يك فضايي برن ، در اون فضا بزنن تمام ابعاد را خورد كنن تمام ابعاد را از بين ببرن تمام تعاريف را بزنن و يك كاريش بكنن ما نمي دونيم از هر كدام ازدوستان بپرسيم يك تجربه اي پيش اومده و تجاربي كه اينجا صحبت ميشه همه اومده يك جوري تخريب كردن چي رو تخريب كرده ؟ مفروضات و معلومات ما  را زده داغون كرده و فورمت ذهن ما را زده خراب كرده يك جوري است كه نمي دونيم گم شديم پيداييم ، گم شدن ديگه چه صيغه اي است كسي كه در گم شدن گم بشه منفي در منفي مثبت ، پيداست بنابراين ، اين چارچوب بايد داغون بشه و ما بايد از محدوديت ذهني ، مشكل ما ، مشكل محدوديت ذهني است يعني ارتباطي مثل اين ذهن بي ذهني در واقع محدوديت ذهني را قرار است خراب كنه وذهن محدود ما را از جمله وقتي مي رسيم به خدا چون ذهن ما محدود است او را هم محدود مي كنيم ضمن اينكه تو تعريف ميگيم او همه جا هست ولي محدوديت ذهني ما باعث ميشه در نهايت ما او را محدودش مي كنيم بدون اينكه خودمون بخواهيم يا بدون اينكه خودمون متوجه باشيم بعد يكدفعه 70 سال 50 سال ميگذره ما يك خدايي را مي پرستيم يا پرستيديم كه وجود خارجي نداشته خداي آسمان ها بذاريم به هر سمتي نگاه كرديم خدايي نداشتيم خداي تيكه پاره نداريم خدا در كليت خودش مفهوم داره در جزء مفهوم نداره اگه تيكه تيكه بشه ديگه مفهوم نداره اين بخش يك خورده حساس است من اگر بگم اينور خدا نداريم اين يك حرف سنگيني است و اگر كسي دركش نكنه ايجا شبهه ذهني ميكنه خدا يك كليت است همه جا هست اگر اومديم محدودش كرديم به يك جايي همچين خدايي وجود خارجينداره اون زاييده ذهن ماست و اگر خودمونو از او جدا كرديم ، دوباره و همه جا هست پس درون من هم هست از رگ گردن به من نزديك تر است پس شامل من هم ميشه درون من هست بيرون من هست پس جزء از درك انالحق احتمالا منصور  حلاج رويت قل اعوذ برب الناس ملك الناس اله الناس را داشته اينو رويت كرده و بعد متوجه شده خودش دو امتيازي است ، دو راي داره دو حق وتو داشته ولي به هر صورت اينم جزوش است كه او كه در همه جا هست پس در من هم هست پس شامل منم ميشه پس زماني مفهوم پيدا ميكنه اون خدا يك مرحله اش اينه كه همه چيز است الان بعضي ها مفهوم اين مشكل را دارن ، شما اگر بگين اين خداست ميگه كفر است ولي استدلال ساده اي داره جايي نيست كه خارجج از وجود خارجي داشته باشه چرا ؟ اون نيست همه جا هست پس همه چيز را در بر گرفته پس اينم در برگرفته پس منم در بر گرفته و حالا ديگه وقتي كه اينجوري شد موضوع عوض ميشه هر نامي نام اوست اما اينو ميگن اما اگر يك جا شما بگين خداست پس به عبارتي اين بحث ذهن بي ذهني خيلي بحث با اهميتي است يعني اينجا وقتي وارد اين مسائل ميشيم فاز جديدي شروع ميشه در عرفان يعني تا اينجا داشتيم كارهايي مي كرديم يكسري شناخت هايي بود هوشمندي چيه ؟ اتصال يعني چي؟ اتصال هست نيست ؟ ولي وقتي وارد اين بعد ميشيم بعد ذهن شكني بعدي است كه ديگه همه مسائل ذهن ميره كنار فاز جديدي شروع ميشه واين فاز است كه در واقع به ما كمك ميكنه كه حقيقت را پيدا بكنيم يعني به عبارتي زبان فهم حقيقت است

چون ما نتونستيم يكسري مسائل را ببينيم مي مونيم پايين ، پايين منظور اينه كه ما مجبوريم با همين واژه پردازي و تعريف و اينها سر كنيم اينك كافي نيست ، آنچه انديشي پذيراي فناست ، آنچه در انديشه نايد آن خداست بنابراين ما دنبال چيزي هستيم كه در انديشه نمياد خوب پس اين تعاريف و مفاهيم خاص خودشو ميخواد كه از اين انديشه بايد جدا شد فراتر از اين انديشه مجبوريم حركت كنيم حالا شايد بگيم كه چظوري فراتر از انديشه قرار است حركت بشه ؟ لذا تا اينجا انديشه به ما كمك كرده ولي از اينجا به بعد انديشه كمك نمي كنه اينو همه عرفا ميان به يك زباني ميگن بعد بعضي ها ميگن اينها با انديشه و با عقل مخالفند اينها تا يك جايي است ميگه اي برادر تو همه انديشه اي ، عقل تا يك جايي است از يك جايي به بعد ديگه انديشه ما بايد بر فراز محدوديت هايي حركت بكنه

س- ما زماني كه مدرسه مي رفتيم به ما مي گفتن ذهن انسان محدود است و خدا نامحدود بخاطر همين هر كسي بخواهد زياد راجع به خدا فكر كنه ديوانه ميشه من خودم كه بچه بودم سوال برام بود خدا كيه فكر مي كردم تو اين دنيا نيستم هيچكس جواب منو نمي داد و فكر مي كردم دارم ديوانه ميشم و ولش كردم

ج- بله ين مسئله را اونها درست ميگن اگر بخواي با انديشه پيداش كني ديوانه ميشي ولي پس ما اينجا چيكاره اي ، براي چي ما اينجا هستيم گر قرار است راجع به يك موضوعي انديشه كنيم كه براش ساخته نشديم خوب پس اين خودش ناقض  فلسفه خلقت است يعني ما رو فرستادن يك جايي كه يك چيزي را بفهميم كه براش طراحي نشديم قابليتش را نداريم خوب اين خودش ناقض اصل قضاياست ولي مطلبي را كه در واقع نتونستن به ما انتقال بدن اينه كه بله اين انديشه كاربردي داره و وراي انديشه و عقل چيز ديگه اي وجود داره كه حالا تا اينجا اومديم ولي از اينجا به بعد اگه بخواي بري بايد از يك چيز ديگه اي استفاده بكني مثل اينكه ما اگر بخواهيم داخل جو پرواز بكنيم خوب با هواپيما پرواز مي تونيم بكنيم اما اگر بخواهيم بريم خارج از جو هواپيما كاربرد داره هواپيما كاربرد نداره چون ديگه از يك جايي به بعد رقت هوا به يك جايي ميرسه كه نيروي ديپتي نمي تونه ايجاد بشه از اونجا به بعد ديگه بايد با راكت و با موتورهاي راكت استفاده بكنيم و به بال هم نيازي نيست لذا نه اين كه هواپيما به درد نمي خوره هواپيما به درد خورده داخل جو ، از اين جو بخواهيم بريم بيرون ، عقل گويد شش جهت حد است و بيرون راه نيست عشق گويد راه هست و رفته ام من بارها ، پس اداركاتي هست كه انسان ميتونه بدست بياره نه با ابزار عقل

حديث مطرب و مي گوي و راز در كمتر جوي     كه كس نگشود ونگشايد به حكمت اين معما را

كسي با عقل خودش نمي تونه اين معما را حل بكنه اگر بيش از يك حدي بخواد بره ديوانه ميشه اين درسته اما از اينجا به بعد بايد انديشه انساني كنار گذاشته بشه و ابزار خودش ، ابزار بي ابزاري پله عشق حالا اصطلاحا اونجا ، بعد مي بينيد كه هم ابزار داره هم نداره ابزار فرا ذهني سنسورهاي فراذهني هم ميگيم سنسور هم سنسوري نيست به عبارتي هم ميگيم پله ، بالاخره وقتي گفتيم پله ، پله است ولي همين اينكه پله اي در كار نيست پله خودش يك ابزار است ولي ابزار بي ابزاري است اين مفاهيم است كه يواش يواش بايد بريم باهاش دست به گريبان بشيم

س-؟

ج- ما خودمون در واقع يكي از كارهاييكه مي خواهيم بكنيم همين مسئله است بشينيم دور هم زباني ايجاد كنيم كه اين زبان براي كودكان و نوجوانان باشه و به طريقي به اونها بگيم كه ما همين دو تا پله را كه داريم چه جوري است كجا شو با اين ميايم از كجا شو با يك ابزار ديگه اي هست با يك پله ديگه اي هست چو جوري اينو حاليشون بكنيم و چه جوري در واقع اينو اونجا كات نكنيم ، در مورد ما كات مي كردن مي گفتن اصلا فكر نكن دياه ميشي ولي در واقع توي يك سيستم تعليم و تربيتي مي تونه اين موضوع باز و مفتوح باقي بمونه ، بگيم تا اطلاع ثانوي اين است اين هم انديشه است عقل است ، با دودوتا 4 تا مياد هستي را توضيح ميده از يك جايي به بعد ابزار ديگه است مي رسيم بهش ، حالا حداقل اگر اونجا نمي تونيم انتقال بديم كه البته مي تونيم ما يك بچه 4-5 ساله را هم مي تونيم براش ارتباط برقرار كنيم مي تونين ببرينش تو اتصال مي تونه نسل بعدي ما با اتصال بزرگ بشن ، به هر حال اون ممكنه كه روي مفهوم خدا كه موضوع چيه چيز داشته باشه ما بحث اتصال را براي نسل ديگه از زواياي ديگه اي بازش مي كنيم از اين زاويه كه به عنوان يك چيز لازم مثل خواب غذا خوردن يكي از ملزومات اصولا مي خواهيم بريم باهاش برخورد بكنيم و بعد از يك مدتي اين مسئله براشون جا ميفته و بعد از يك نسلي همون طوري كه الان نسلي كه به دنيا ميان با فهم

 play station و كامپيوتر واين جو چيزها ميان در واقع اينها در وجود شون خوابيده چون خيلي راحت دنبال مي كنن اينو حتما متوجه شدين اين قضايا اين طوريه يك نسلي كه رحمتش را بكشه و راهش را هموار بكنه نسل بعد اصلا خيلي راحت اتصال را مي فهمه چون به ما چيزي انتقال نداده بودن براي ما خيلي بيگانه وعجيب غريب بود اما مب تونه نسل ديگه براش به عنوان يك چيز خيلي خيلي عادي باشه يك نسلي بايستي غرامت اين عقب افتادگي را پرداخت بكنه اون اگه بخواد بره تو مدرسه از اين حرف ها بزنه ، ولي وقتي كه گستردگي داشته باشه اين مسئله خوب خانم معلم مي بينه كه اين گفت يك نفر ديگه هم گفت يك كلاس 40-50 نفري سه نفر كه گفتن موضوع براش باز ميشه ولي وقتي يك نفر ميگه خيلي عجيب غريب است بنابراين ، اين نيزا به يك كار گسترده اي داره يك كار فرهنگي عظيمي است يك رنسانس است يك انقلاب فكري است يككار آسوني نيست كه شما بريد توي مدرسه بگيد كه اين خدا معلم هم تقصيري نداره مي بينه اين همه رفته درس خونده حالا يك الف بچه مياد بهش ميگه كه ، خوب اين تضاد مسلما از اينجا ناشي ميشه به علت همگن نبودن اطلاعات همگن نبودن كه اصلا كاملا نابرابر است ولي يك خورده كه كابشه مي تونه يك نسلي اصولا در حاشيه زندگيش اتصال را داشته باشه جزء ملزومات زندگيش بشه و به اين باور برسه كه اين قضيه جزء ملزومات زندگيش هست

س- ؟ قل اعوذ برب الناس

ج- اين موضوعي كه تضدي با خدا داريم كه چرا ما رو اينجا فرستاده چرا اين بلا را به سر ما آورده و اصولا چرا ما رو فرستاده براي اين قضيه خوب تو اين مسئله اصولا حلقه انالله و انا اليه راجعون ما دو تا ناظر را در نظر بگيريم ، يك ناظر اينجا قرار است ثابت وايسته يك ناظر قراره متحرك باشه ناظري كه اينجا ثابت هست ناظري است كه زمان و مكان و تضاد شامل حالش نيست ولي ناظري كه متحرك است قرار است بياد تضاد و ابعاد شامل حالش ميشه حالا ما همين بعد زمان و مكان را در نظر ميگيريم ناظري كه حركت را آغاز مي كنه يك دور ميزنه فرض كنيد اين دور به زمان ما صد ميليارد سال باشه قبلا گفتيم اين ناظر چقد زمان براش سپري ميشه ؟ صفر ثانيه حالا اين ناظر ببينيم كه اينها همه تججسم است ، تجسم كه مي دونيد باز هم خودش غلط است ولي براي اينكه بتونيم به مفاهيم نزديك بشيم كمك مي كند ، حالا اين ناظر اينجاست اين جدا ميشه كه يك دور را بزنه ناظر اصلي مي بينه كه اين هنوز از اينجا جدا نشد اينورش در اومده درسته ؟ چون زمان نيست ديگه هنوز جدا نشده از اين ور اومد بالا خوب اين ور اونور ناظر اصلي كي قرار مي گيره همون ناظر اوليه يكي است ولي به اين دليل ميشه دو تا به دليل اينكه بحث زمان  مكان را تيكه تيكه مي كنه مثل دستگاه كالباس بري زمان كارش اينه به نازكترين قطعه همه چيز ر در واقع تقسيم مي كنه

س- ميتويم بگيم اون من ثابت است واون من متحرك است

ج- به يك عبارتي بله به يك عبارتي اينو اينجا الان بد جوري قاطي خواهيم كرد خصوصا از يك نقطه نظرهايي ، حالا اينور اونورش كي قرار مي گيره ؟ اون ناظر دومي لذا قل اعوذ برب الناس ملك الناس اله الناس خوب حالا يك بخش هايي را تو اين قضيه دنبال مي كنيم در اينجا اون وقت مي تونيم بگيم كي اول بوده ؟ ناظر اولي ، اول بوده يا ناظر دومي اول بوده ، تقدم و تاخر مي تونيم بگيم ؟ ديگه تقدم و تاخر معني نميده چون زمان نيست نمي تونيم بگيم كي زودتر بوده وقتي نمي تونيم بگيم كي زودتر بوده در واقع مثل اينه كه اينها از ازل و ابد با هم سه تاشون بودن ، نمي تونيم بگيم كه اون تصميم گرفت ما بيايم يا ما تصميم گرفتيم او بشه مي دونيد اين نكته ظريف و ريز را در اون داره ، حالا در عين حال جايي كه زمان نيست مكان نيست جدايي هم باز معني نميده يعني سه تاش دوباره يكي است  يكتاست لذا قل اعوذ برب الناس ملك الناس اله الناس و حالا ما وجودمون اون پايين هست ولي بالا همون بالاي مجازي ، بالاي خيالي چند راي داريم بالا؟ دو تا راي ما داريم يعني به دو راي خودمون ما آمديم پايين ، نمي دونم مفهوم هست كه خيلي ساده صحبت كرديم

س- نحوه ارتباط دادن ناظرها حالا يا دو تا ناظر يا سه تا ناظر به  برب الناس ملك الناس اله الناس تفهيم نيست دليلش چيه ؟ شما اينو به هم ديگه ربط ميدين اصلا ربط به همديگر ندارن تعدادش با همديگر مي خوره

ج- تعدادش با همديگه مي خونه حالا شما بفرماييد چرا اونجا ميگه قل اعوذ برب الناس ملك الناس اله الناس از اونور ببينيم ، ببينيد هيچ مفسري البته من اينجوري نگم چون اين لازمه اش اينه كه ما همه تفسير ها را مطالعه كرده باشيم من استدلال هايي را كه ، چون من رويت كردم براي خود من حجت است شما درست مي فراييد اگر من بخوام براي شما تعريف بكنم شما اين حق را داريد كه بدونيد چرا ؟ اون چيزي كه براي من حجت است ممكنه براي شما حجت نباشه ولي استدلال اين قضيه مياد رو بحث ناظر ، ناظري كه ما ازش جدا شديم اصلا شما اون موضوع را بذاريد كنار ببينيد همچين خاصيتي پيش مياد يا نمياد ، ناظر اولي زمان مكان شامل حالش نميشه ناظر دومي ميشه ، اين ناظر هنوز جدا نشده اون ورش هم هست خوب اگه ما از او جدا شديم انالله وانا اليه راجعون ، اگر ما از او جدا شديم همين تابع اين مسئله ميشه

س- خوب تا اينجا كه مفهوم است نحوه ارتباط اين موضوع را با اون سوره ميخواستم بدونم

ج- ارتباط اين سوره با اون ، عرض كردم اين ناظر را شما بياييد خود او قرار بديد ، ما هم كه ماييم بنابراين ما بايد اينور اونورش قرار بگيريم و ضمنا حالا با استفاده از اينكه اينجا زمان نيست تقدم و تاخر هم نخواهيم داشت باز هم با توجه به اينكه مكان نيست جدايي هم نخواهيم داشت ضمن اينكه سه تاش يكي است ولي سه تا اشاره شده و اونجا كشف رمز اين مسئله ، لبته ما نمي دونستيم چون من رويت كردم اين مسئله در واقع به كشف رمز شده و با استدلالي كه من ميارم خدمتتون شما مي بينيد كه اين هم دقيقا همون است دقيقا ا گر اين ناظر را بذاريم اون خودون هم بذاريم اين قضيه اينور اونورش ما قرار ميگيريم ، البته اين ور اون ور هم نداره باز و چون شما استدلال مي خواهيد ما مجبور ميشيم اين ور اون ورش هم قرار بديم و اونجا هم داره ميگه ديگه و سه تا مياره چرا سه تا مياره ؟

س- در بعضي جاها دو تا اسم برده فقط سه تا نيست ، اين مسئله را به چه صورت به چه دليل ربط بديم به سوره ناس سوال است ؟

ج- من دو تا ناظر را تعريف كردم جاي گذاري مي كنيم اينجا را بذاريم خدا اونجا را بذاريم خودمون ، آدم ، ببينيد كجا مغايرت پيدا ميشه يا صدق نميكنه اينور اون ورش را ما بذاريم در صفر ثانيه ماين ور اون طي كرديم اين ور اون ورش ماييم اين مثال ناظر با مثال جايگزيني كه مي كنيم اين مطابقت مي كنه مغايرت پيدا نميشه توش ، بعد ميگيم قل اعوذ برب الناس ملك الناس اله الناس اگه بحث ناس است ميگيم خداي مردم ديگه چرا مياد سه تيكه ميكنه سه بخش را مياره ميگه اونجايي كه شما ميگيد دو تا ميگه چيه ؟ هيچ جا نيست كه اين طوري به اين وضوح اشاره داشته باشه كه برب الناس ملك الناس اله الناس

س- مثلا ميگه قل اعوذ برب الفلق مثلا ممكنه كاملا براي شما روشن شده ولي براي ما كه نحوه ارتباط اين مسئله به اصطلاح انالله و اون چرخه با سوره ناس به چه صورت با هم ارتباط پيدا مي كنند

ج- ببينيد انالله را كه ما از اوييم و انااليه راجعون خوب ما از اوييم ، از او جدا شديم در صفر ثانيه اليه راجعون هم كرديم اونورش هم قرار گرفتيم الان سه تا ناظر پيدا ميشه اين سه تا ناظر اولا هم سنگ ميشن تقدم و تاخر شون از بين ميره يعني كي اول بوده از بين ميره و در واقع وقتي كه هم سنگ ميشن فصله شون از بين ميره و در واقع هم بر هم منطبقند هم منطبق نيستند سه تاشون يك حكم پيدا ميكنه اينه كه در اونجا برب الناس ملك الناس اله الناس سه تاشون هم ، هم سنگ هستند هم در واقع سه تا اسم برده خوب حالا اين وجه تشابه داره يا نداره به نظر شما ؟

س- بايد روش فكر كرد

ج- عيب نداره فكر بكنيد ببينيد چطوريه

س- رب الناس يعني ربي از جنس مردم

ج- اصلا سه تاش هم سن ميشه ديگه نمي تونين بگين كه اينش ماييم اونش ماييم سه تاش هم معني ميشه در اصل

س- ملك الناس منظور همين فرشته اي است كه در دست چپ و راست ما هست يا نه

ج- به صورت سمبليك بله ولي ما بعد از اينكه نفس را باز كرديم مي بينيم كه همزاد داريم روح مثبت داريم روح هادي مثبت داريم روح هادي منفي داريم و به عبارتي مي بينيم كه درست است بله آيا منظورتون اين است كه اله خدايي كه متعالي نيست رب خدايي كه متعالي شده ، ملك نه ، چون هم سنگ شدن اينها را ديگه نمي تونيم اصلا بگيم ، خدا رب الناس ، خداي مردم خداي ناس ملك ناس و اله الناس يعني درك اين مفهوم به اناالحق كمك ميكنه

س- چرا دو تا حلقه راي داريم ؟

ج- اين ور و اونورش خودمونيم خوب حالا ما چرااومديم پايين كي ما رو فرستاده پايين خودش او زودتر تصميم گرفته ما بيايم پايين يا ما تصميم زودتر گرفتيم بيايم پايين دوبراه هم او تصميم گرفته هم نگرفته هم ماخودمون تصميم گرفتيم هم نگرفتيم ، از اون بحث هاي سركاري حساب است

س- در مورد اون اعوذ كه به اين سه تا رفت اون دوتاش كه يكي هستش اصلا چه دليلي داره پناه مي برم به اين سه تا رب توضيح اعوذ را بفرماييد؟

ج- معناي پناه بردن ممكنه هر كسي برداشتي داشته باشه ما چرا دنبال اتصال هستيم آيا اتصال خودش "اعوذ" هست در مجموع خودش پناه بردن هست ؟ چرا پناه مي بريم ، پناه بردن يعني اينكه پوشش به ما بده يعني يك چيزي ما نداريم به ما بده خوب حالا ما خيلي چيزهاس نداريم اون بالا عالم بي نيازي و ما عالم نيازيم

س- مگه خودمون نيستيم اون يكي كه مي فرماييد

ج- خوب خود ما هستيم در دو بعد است بي نياز و نيازمنداست در دو نقش هستيم ، يك نقش مون بي نياز است در صفر ثانيه به بي نيازي رسيده يك نقش مون ماييم كه ما هنوز داريم پله پله ميريم نيازمنديم وميريم كه به لاتضادي برسيم اينجا كه رسيديم ، تضاد نيست سوال نداريم ، بي نيازيم ولي الان ايني كه اينجا ما الان هستيم اوني است كه هنوز داره مسير را طي ميكنه باز سه تا ، يكي است چون در واقع در لامكاني و لازماني است اينور و اون ور معني نميده در لامكاني مفهوم نداره

س-؟

ج- ازلي و ابدي است پاين هم ازلي و ابدي است ، كل شيء حالك الا وجه عرض كنم خدمتتون كه ما چند بار اينجا را دور زديم ؟ مي دونيم ؟ پايان اين معلومه كه كي اين حلقه بالاخره مردودي نخواهد داشت ؟ نمي دونيم ، بنابراين اين حلقه ، حلقه اي ازلي و ابدي اما ميايم سرما ، ما در جزء مون فنا پذيريم همين جور كه ميايم بالاتر و درواقع اين حلقه از نظر ما ، اين حلقه كه طي كرديم زوال پذير است كل شيء حالك ، هر چيزي فنا پذير است الا وجه او بنابارين به عبارتي اين درسته تويا ين مقطع ولي از كل كه نگاه كنيم چي؟ از خيلي خيلي بالاتر نگاه بكنيم چي؟ نمي تونيم بگيم اين آخرين باري است كه از ما سوال مي كن الست بربكم ما هممون ميگيم بله و رد ميشيم ميريم به لاتضادي نمي تونيم بگيم حالا فرض كنيد كه من هزار بار صد هزار بار جواب منفي بدم بيام پايين و فرض كنيد كه بعد از يك ميليارد بار جواب بله دادم خوب ناظري كه اينجاست يك ميليارد گردش منو در چقدر ديده ؟ صفر ثانيه ، شما بارصدم بله را گفتيد بله شما را در چقدر مي بينه ؟ صفر ثانيه پس هم شما بالاييد هم من بالام يعني بعد زا يك ميليارد بار من نه گفتم و شما بعد از دو بار، شما بالاييد منم بالام ولي همون يكبار شما ، شما پايين هستيد منم پايينم واين مسئله ازلي وابدي بودنش فقط كافيه يك مقداري به اين ابعاد توجه كنيم ، بحث خيلي پيچيده اي نيست ولي اگر يك سوال يك چيزي را در نظر بگيريد ما زوال پذيريم از اينجا ميريم همه چيز نابود ميشه و تغيير شكل پيدا ميكنه چيزي نابود نخواهد شد تغيير پيدا ميكنه برزخ بين هر مرگي و زندگي بعدي يك حالتي وجود داره كه برزخ ميشه يعني كسي كه از اونجا رفته با زندگي بعديش مي تونه اينورو نگاه كنه مي تونه اونورو نگاه كنه ميشه برزخ ولي وقتي رفت اونور ديگه از اين ور خبري نيست ما متعالي هاي زندگي قبلي هستيم از برزخ مون اومديم اينجا ، اينجا ديگه نمي تونيم برگرديم گذشته ، زندگي بعدي ، كالبد ذهني الان مي بينيد كه مياد ميره اينجا با ماست اين تو برزخش است مي تونه بره اونور مي تونه بره  اينور اومده اينور اگه بره اونور ديگه نمياد وهمين طوري به اين صورت اين زندگي اين مرگ اين برزخ اين تولد اين زندگي مرگ برزخ تولد زندگي خوب حالا يك موضع است هدف چيست ؟ توي اون ديدگاه هدف يست ؟ خدا چيكار مي خواد بكنه ، حالا ما يك روز جمع ميشيم و ميريم قيامت و بعد هم جهنم ، جهنم چيه تعريفش چيه ؟ چرا طراحي شده ما اينجا چيكار مي كنيم را طراحي شديم ما نمي تونيم هر نقشي را به خدا نسبت بديم وقتي ميگيم خدا يعني يك نقشه عظيم يعني يك نقشه هوشمندانه دوباره برمي گرديم سر تعريف شيطان سر تعريف درخت تعريف به اين درخت نزديك نشو به اين درخت نزديك بشو لذا اينها ار كه نقشه هوشمندانه جالبي براش ارائه نشه از خدا بعيد است توي اون ديدگاه ، ديدگاهي است كه بله قرار نبود ما اينجا باشيم خدا رو دست خورده يكدفعه به خودش اومد ديد كه شيطان ما رو فريب داده و ما سيب درخت را هم گاز زديم لذا عصباني و خشمگين شد و گفت پدرتونو درميرم و حالا ما اينجا هستيم و قرار نبود باشيم و خداوند در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته خوب خدايي كه در برابر عمل انجام شده قرار بگيره اون خدا ، خدا نيست دوكلمه است راحتتون كنيم خد ايي كه بشه در كارش مداخله كنيم اون خدا ، خدا نيست بنابراين بايد نقشه خلقت را در بياريم بيرون يك زباني است كه يك موقع به يك بچه ميگن بچه ميديم لولو بخوره تو رو ، براي اينكه با اون بچه ديگه از اين بهتر نمي تونيم صحبت كنيم هر چي ميگيم جونم عزيزم عمرم حاليش نيست مجبور ميشيم لولويي درست بكنيم و اونجا بذاريم ، يك موقع است بحث برخورد با انسان ، انسان يك بچه است ، طفلي است بايد اونو ز يك لولو بترسوننش بايد يك همچين داستان هايي سرهم بشه وخلاصه كلام اينه كه دست نزن اگر دست بزني فلان ميشه در واقع خلقت نقشه داره خداوند كار بدون طرح و برنامه نداره يعني كار خدا يمي نيست اگر كار خدا ديمي باشه فرقش با ما چيه ؟ اگر اون كار ديمي مي كنه خوب ما هم كار ديمي بكنيم ديگه مثل هم هستيم ولي او با طرح وبرنامه اين نقشه عظيمي است حالا با دو زبان ميشه صحبت كرد چون سر و كارت با كودك فتاد هم زبان كودكي بايد گشود، يك موقع است كه به انسان قرار است به عنوان يك كودك نگاه بشه و يك داستان هايي را براش بگيم يك موقع است بحث كارشناسي است بحثي است كه مو را از ماست بكشه بيرون بايد بگه چرا ميگيم درخت چرا به اين درخت نزديك نشو چرا اين چرا اون چرا چرا تمام چراها بايد پيدا بشه يعني بايد بدونيم دقيقا چه خبره

س-؟

ج- تعداد  كالبدهامون بي نهايت است اصلا جنسيتي محدوديتي ساختاري چون اصلا از جنس پايين نيست گفتيم كه يك مخلوق خاصي داريم يك مخلوق عام ، مخلوق خاص روح االله بود مخلوق عام روح القدس هوشمندي پس يك بعد را از خودش داد از  بالا داد ، خود هوشمندي را هم نمي توانيم ساختاري براش قائل بشيم الان يك تجلي از هوشمندي شده ماده و انرژي كه هم ساختار با خودمون است مي فهميمش ، اما بريم به سمت خود هوشمندي كه نمي فهميم چيه ؟ اما جسم ما يك تجلي است از اون هوشمندي اين روح القدس و گفتيم خلق الانسان في كبد ، كبد به معناي رنج نيست به معناي ميانه است دو تا معني داره به معناي رنج و معني ميانه هم داره و چون نفهميدن موضوع چي بوده گفتن كه خوب انسان در رنج آفريده شده در حالي كه انسان را ما از ميانه اين دو تا ، از امتزاج اين دو تا آفريديم بعد چون اينو نمي دونستن يا دقت نكردن يا حالا هر كدومش گفتن در رنج چون ظاهرا هم مي خورده كه ما در رنج باشيم بعد اين اشكال بزرگي براي خدا ايجاد ميكنه كه چرا طراح بياد يك چيزي طراحي بكنه كه قرار باشه اون در رنج قرار بگيره يك جا ميگه قل اعوذ برب الفلق من شر ما خلق ، شر را ، شر كلي را آفريده ، فلمها فجورها وتقويها ، شبكه مثبت شبكه منفي ، كلش را خودش آفريده ولي اونجا ميگه اگه اين اصابت كرد بهت خودت باعث شدي و بعد ميگه ما شما را آفريديم في احسن التقويم ، در بهترين شرايط ما آفريديم بعد اينور قضيه چطوري ميشه خوب حالا ديگه گفتيم جهنم ، مكانيزم جهنم چيه ؟ مكانيزم بهشت چيه اينها همه راجع بهش صحبت كرديم نه اينكه پايان پذيرفته حالا اون چيزي كه ما رو در بر گرفته اين چيزش هم نمي دونيم ساختارش چيه فقط تجلي شو پيدا مي كنيم اونم كه ديگه اصلا نمي دونيم فقط مي دونيم كه با ما هست جزئي از وجود ما هست ديگه بقيه قضاياش را كه ساختارش چه جوريه محدوده اش چه جوريه ديگه نمي دونيم فقط مي دونيم مركز وجود ماست دورش يك خط قرمز كشيده شده از اونجا كه گفته شد لا تقربوا هذا الشجره ، به اين درخت نزديك نشيد ما شديمسمبليك شديم نقشه بوده كه بشيم دورش خط كشيده شده و اين تا نريم جهنم اون هم برداشته نميشه كه ما اين امتزاج صورت بگيره در واقع گفتيم جهنم تالار عروسي است يعني امتزاج اين دو تا بخش است يعني اون لايه از بين بره اين دو تا با هم يكي بشن و اينكه واذا اصابكم ، مصيبت چيه ؟ اون چيزي كه اصابت بكنه مصيبت است يعني عروسي هم مصيبت است

شادي مكن از زادن و شيون مكن از مرگ             زين گونه بسي آمد و زين گونه بسي رفت

(موقع تولد هم بايد بگيم انالله و انا اليه راجعون موقع مرگ هم بايد بگيم انالله و انا اليه راجعون )

اگر يك مفاهيمي باز بشه موقعي كه يك نفر متولد ميشه همه ميرن اونجا ميگن انالله و انااليه راجعون از اوييم اينجا از اوييم اين ورش انالله و انا اليه راجعون اون ورش هم انالله و انا اليه راجعون  يعني اگر اون مفاهم اصلي را بدونيم درواقع همينطوري ميشه

وقتي مياد فكر مي كنيم چه اتفاق عظيمي افتاده وقتي ميرن فكر مي كنيم چه فاجعه عظيمي رخ داده يعني جفتش غلط است

اينجا چون ما مكان و زمان را مي شناسيم ميگيم لامكان و لازمان لا هر بعد ديگه اي كه اين ابعاد شايد    بي نهايت باشه اما چون صرفا مكان و زمانش را مي شناسيم و درك داريم راجع به اون صحبت مي كنيم اگر راجع به اين دو تا نتيجه بگيريم بقيه هم مسئله اش حل است حالا من متوجه نشدم اشكال كجاست ؟

ببينيد ادراك جزء لاينفك وجود ماست يعني اصلا ما اومديم اينجا زندگي كرديم كه درك بدست بياريم درك مون را از دست نميديم درك روي مكان را الان اينجا خدايا ما كه اينجا به لامكاني برسيم درك رو مكان داريم درك رو زمان داريم ولي محتاج نيستيم ، احاطه داريم ولي محتاج نيستيم الان تو زندگي بعد كالبد ذهني به مكان كاملا اشراف داره نياز به خونه نداره كه بگه سقفش چكه كرد يك سايبان رو سرم باشه ولي درك كامل داره يك زندگي كرده كه درك مكان را بدست بياره درك داشته باشه و در واقع يك بخش عمده تضادش را با م كان تجربه كرده آي لباسم كهنه است خونم چيه ماشينم اينجوريه و در واقع با مكان بازي كرده در زندگي بعدي ديگه قيافه جنسيت معني نميده اينها همه مربوط به مكان ميشه حالا چقدر ما تضاد راجع به مسئله جنسيت داشتيم حالا زندگي بعدي يك همچين چيزي به خودي خود نيست ولي يككلبد ذهني براي خودش درست ميكنه ميتونه براي خودش ايجاد بكنه ولي به خونه نياز نداره ببينيد تقدم و تاخر را الان صحبت كرديم مي تونه وجود داشته باشه تقدم و تاخر يا خير معنايي پيدا ميكنه كه گذر از اينجا تا يك اپسيلون مونده به بالا تا لا تضادي يك چيز است كسي ميره اونجا كه تضادش را جا بذاره يعني الست بربكم را ازش سوال بكنن ميره بالا و اگر هنوز اين تضاد در او هست برگرده ، فرض كنيد من يك ميليارد بار مردود شده باشم بعد از يك ميليارد بار جواب بله دادم ، اين چقدر زمان برده از نظر ناظر بالا ؟ صفر ثانيه پس من جواب مو دادم بالام ، يك نفر هم كه بار اول گفته اون هم صفر ثانيه است منم صفر ثانيه است پس ما هممون بالا هستيم هممون پايين هستيم

همين مسير عينا وجود نداره مياد تضاد است ولي ما نميدونيم ديگه چه جوري اين تضاد هاست ولي ديگه همچين جايي همچين مكاني نيست ولي در مكان ديگه همون تضاد جريان پيدا مي كنه ، اين ماجرا اول و آخر نداره و كل قضيه يك بخش از وجود ما در عدم است يك بخش از وجودمون در حلقه هاي ديگه است بي نهايت حلقه ديگر چيزي پايان پذير نيست چيزي آغاز نشده كه خاتمه پيدا بكنه و همين طوري در      بي نهايت جاي مختلف با تجليات مختلفي حضور داريم با تجليات مختلفي ما در بي نهايت جا حضور داريم اين هم يك تجلي است يك تجلي مون در اينجاست يك تجلي مون در حلقه مجاور حلقه ما قبل مون و يك تجلي مون كلا عدم است

 

دوره 6 جلسه سوم ساعت دوم 15/1/86                شارژ يوني

 

... و حالا توزيع ميشه و با اين توزيع كه از كدام سيناپس ، در واقع خروجي ورودي هست اين مدار اتوماسيون بدن كار خودشو انجام ميده پس بدن ما بايستي يك ژنراتور برق داشته باشه در مجموع يعني بايد در اون جريان الكتريك ايجاد بشه چون تمام كارهاي سيستم بدن ما در واقع يك سرش جريان الكتريكي است يكي از اين قضايايي كه وجود داره از نظر ما تبادل يوني و الكتروني با محيط بيرون هست با زمين و با محيط بيرون و اين جريان يا بصورتي كه از محيط مي گيره به زمين ميده و يا برعكس اون و اين جريان در بدن ما وجود داره و اين جريان كه وجودداره يك حوزه هم خواهد داشت و وقتي اين حوزه را داره مثل يك آهن رباي الكتريك يك قطب مثبت و منفي هم پيدا ميكنه وقتي قطب مثبت و منفي پيدا كرد حوزه پولاريتي هم پيدا ميكنه شايد هنوز دردنياي علم علت اينكه ما حوزه پولاريتي داريم پيدا نشده نمي دونن چرا ما ححوزه پولاريتي داريم ؟ اما تو اين ارتباط كه شما در جريان اون متوجه مسائلي ميشيد نشون ميده كه ما غير از ايني كه هستيم مدارات ديگه اي را هم داريم و به دنبال اين قضيه شارژ الكتريك را خواهيم داشت كه اين شارژ الكتريك خودش يك كارهايي را روي فيزيك ما انجام ميده جريان هايي از انرژي درماني در دنيا هستند كه مكانيزم كارشون اين طوري است كه ميرن در دامنه طبيعت قرار مي گيرن حالا به اصطلاح خودشون با درخت با زمين قرار مي گيرن ، شارژ ميشن و اين شارژ را روي يكي پياده مي كنن اينو شنيدين ؟ شايد يكي از جريان هاي انرژي درماني در تمام دنياست كه برن در طبيعت قرار بگيره طرف شارژ بشه و بعد بياد اين شارژ را روي يكي خالي كنه يعني فرد نقش يك خازن را بازي مي كنه نقش يك كاپاسيتور را بازي ميكنه حالا چه درمان هايي صورت مي گيره روي اين قضيه ؟ صرفا كساني كه در فيزيك شون دچار نقص تبادل يوني و الكتروني هستن اين جريان تبادل الكترون را مي گيرن و يكدفعه مي بينن كه اون مشكل شون حل شد اما خوب بيماري هزارات علت داره اين يكي از علت ها مي تونه باشه و حالا كاري نداريم كه انتقالات و مشكلاتي كه بهشون صورت مي گيره به واسطه عدم وجود حفاظ و غيره كاري به اين مسئله نداريم اما علتش را نمي دونن چرا ؟ چه جوري شارژ ميشن چه اتفاقي ميفته ؟ يك مسئله اي كه وجود داره براي انسان يكي از علت هايي كه ما در اين عصر بيماري هاي خيلي بيشتري داريم نسبت به قرون گذشته را اينجا مي تونيم مورد بررسي قرار بديم و در واقع بيايم بگيم كه يك آلودگي جديدي مي تونيم براي اينم يك اسمي بذاريم ، انسان به مرور كه اومده جلو از اون فيزيولوژي طبيعي خودش جدا شده همه موجودات به نحوي با زمين در ارتباطند همه حيوانات هر چي بگين با زمين يا بالاخره با محيط خودش در ارتباط خاصي قرار مي گيره اما انسان هم همين طوري كه اومده جلو به تدريج از اون فيزيولوژي طبيعي خودش جدا شده مثلا كفش اومده بين اون و زمين فاصله انداخته اين كفش مي تونه كاملا هم عايق باشه و جلوي تبادل يوني و الكتروني را بگيره ، ارتفاع مثلا شغل هايي مثل خلباني مثلا زندگي در يك زيردريايي زندگي در ايستگاه فضايي ، اون قطع چيز را ايجاد مي كنه كه فرد در ارتباط و تبادل الكتروني و يوني قرار بگيره يكساعت پرواز خستگيش معادل 5 ساعت روي زمين است يعني خستگي كه ايجاد مي كنه در واقع چند برابر روي زمين است البته اينها علت ها را نمي دونن كه مسئله چيه ؟ اين ارتفاعي كه ما اينجا داريم هر يكساعتش 5 برابر اون پايين ايجاد خستگي مي كنه و يكي از معضلات در ايستگاه فضايي ، البته نمي دونن اين مسائلي است كه بايد شناخته بشه كه تو دنياي علم شناخته شده نيست هنوز نمي دونن چرا ولي يكي از معضلات در همچون فضاهايي خستگي مفرط وحشتناكي است كه اتفاق ميفته حالا زندگي در آپارتمان ها دوباره به نوعي اون مسئله راداره كه ما از اون فيزيولوژي طبيعي خودمون جدا شديم و در واقع تبادل يوني و الكتروني ما متل است حالا همه گياهان ميوه ها همه چيز به اعتقاد ما در اين تبادل يوني و الكتروني هستن و بعضي از اين ميوه ها شارژ هوايي دارن بعضي ها شارژ زميني دارن اونهايي كه شارژ هوايي دارن اونهايي هستن كه عمدتا ما ميگيم گرم است مثل خرما ، نارگيل موز اونهايي كه شارژ زميني دارن اصطلاحا بهشون گفته ميشه طبع سرد دارن مثل گوجه فرنگي خيار ، ارتفاع خود چيز مهم نيست مهم اينه كه كدوم شارژ راداره شايد البته شايد نداره ، اين طبع گرم و سرد را همه دوستان تجربه كرده باشن مي دونن كه اينطوري هست شارژ هوايي و زميني با هم سازگاري نداره مثلا گوجه فرنگي با خرما حالا اينهايي كه گرم وسرد است با هم خورند زيادي ندارن و ايجاد نابساماني مي كنن چيزهايي كه پيش مياد تو اين رابطه شايد از اين طريق كاملا قابل توجيه باشه كه چه مكانيزمي داره مثلا بعضي از افراد طبع شون گرم است بعضي ها طبع شون سرد است بعضي ها ميگن سردي به ما نمي سازه بعضي ها گرمي بهشون نمي سازه ، اونها دلايل را توضيح ندادن اما چرا اين طوريه؟ چرا ميگن اين ميوه گرم است اون سرد است خوب ما داريم در حاشيه اين توضيح را ميديم كه قضاياي ما اين طوريه و ما از يك نقطه نظري در نقصان هستيم همه انسانها دراين عصر از نقطه نظر اينكه ما دچار نقصي هستيم كه تبادل يوني و الكتروني بدن مون كامل نيست ما ساعت هاي بسيار زيادي را جدا از زمين هستيم و اين تبادل يوني و الكتروني را مختل مي كنه حالا در اون سيستم هاي انرژي درماني از زمان قديم يا تجربه متوجه شدن كه اين شارژ مي تونه اين قضيه را انجام بده و شده يك تجربه

در اينجا ما در يك ارتباطي قرار مي گيريم كه اين ارتباط چند تا كمك بهمون ميكنه ، بحث شارژ كه سر جاي خودش اما بحث پي بردن به اين مدار پي بردن به اينكه آيا اين مدار هست نيست چطوريه ؟ در واقع اينها هم كمك ميكنه از اين زاويه بتونيم نگاهي داشته باشيم و كم و كيف اين قضيه را مطلع بشم چيزي را كه هنوز در دنياي علم وجود نداره ولي ما ميتونيم بهش نزديك بشيم خلاصه رويتش كنيم منتها رويتي كه همراه با درك اين قضيه است ، خوب اولين ارتباط را برقرار بكنيم تا بخش هاي حاشيه اش را بعدا صحبت بكنيم منتهااين ارتباط را بهتره كه كفش ها مونو در بياريم

اينجا استارت ميزنيم اما اصل اين ارتباط و شرايط ايده آل اين ارتباط اينه كه ما بتونيم يك جايي با خاك، با زمين در ارتباط باشيم يك جايي مثل پارك در دامنه طبيعت به هر حال بحث زمين است در ارتباط قرار بگيريم اون شرايط يده آل اين مسئله است مثلا خود آسفالت تبادل يوني و الكتروني بسيار بسيار ضعيف است پس سعي بكنيم يك جايي باشه كه هر چه به طبيعت نزديك تر ميشيم بهتر است

س- ؟

ج-  ببينيد اون كه عرض كردم مشكل حفاظ ها اصلا بعد از اينكه تخليه ميشن خودشون تحليل ميرن و بشت دچار خستگي و تحليل رفتگي ميشن منتها ما از اين نقطه نظر كه هم شناخت قضيه كه خوب شناخت خودمون هم ميشه وبعد بحث بعدي ميزان كردن اين تبادلات يوني و الكتروني كه اگر خودمون هم نياز داريم اين مسئله روي خودمون هم كار انجام بشه به هر حال مطلب مهم شناخت قضيه است و يك قضيه ديگه اينكه ما هر چي زمان مي گذره به اين قضايا مخصوصا اين قضيه يكي از آلودگي هاي هم است در واقع ما براش از يك نقطه نظر هم يك اسم گذاشتيم به نوعي اينو آلودگي هدايتي كه توصيف خاص خودشو داره وانسان درگيرش است اينم چيزي است كه در آينده انسان باهاش برخورد ميكنه و با توجه به اينكه روزبروز نحوه زندگي انسان ما را از اون طبيعت اصلي خودمون بيشتر جدا ميكنه لازم هست كه تجهيز بيشتري انجام بشه مثلا زندگي در يك ايستگاه فضايي حتما مستلزم اينه كه به اين ديدگاه ها مجهز بشه حتما به اين اتصالات و ارتباطات مجهز باشن تا بتونن جبران اين كسري تبادل يوني و الكتروني را داشته باشن عرض كردم خدمتتون مثلا پروازهاي طولاني كه به شد اثر ميگذاره روي افراديكه مدام تو پرواز هستند حالا مسافر كه يك بار است و در واقع هر جا كه جدايي از اين قضيه را داريم مثل همين سكويي كه اينجا هست اين سكو همون كار را ميكنه در واقع تبادلي نيست ، بحث تغذيه نيست سيستم بدن ما يك جريان الكتريك را داره اين جريان الكتريك وقتي داره ، حوزه داره ، حوزه دوباره اين كشش يوني را به خودش مي طلبه در واقع از يك جا تا اين جريان الكتريك جاري باشه ، جريان الكتريك به تبادل يوني و الكتروني محتاج است و اگر منقطع بشه ايجاد اشكالاتي خواهد شد كه يكي از مشكلات انسان امروز همين است انقدر بيماري زياد است انقدر انسان آسيب پذير است انقدر اوضاع احوالش بهم ريخته است نسبت به قرون قبلي يكي از دلايلش اينه كه خوب مي تونيم جبرانش كنيم

س- نوع شارژ زن و مرد هم با هم فرق ميكنه ؟ خانم 10% از زمين شارژ ميشن آقايون 90% از هوا شارژ ميشن نوع شارژ هم در زن و مرد تفاوت ميكنه ؟

ج- باز دوباره اون نوع انرژي هايي است كه چاكراها ميگيرن ، اين انرژي نيست اين ديگه تبادل يوني و الكتروني است اون انرژي ها كه نوعش فرق ميكنه چاكراها از فضاي كيهان مي گيرن اين بحث كاملا متفاوت است يعني موضوعي است كه بطور كلي دو دسته اند ممكنه خانم ها از اين دسته باشن يا آقايون باشن به هر حال از هر دو دسته فرق نميكنه مثلا  مي بينيد خانم هايي هستن كه طبع سرد دارن آقايوني هستن كه طبع سرد دارن و بالعكس ، اون موضوع ديگه است اون موضوع چاكراها و انرژي هاي كيهاني است

س- سقف بالاي سر هم مي تونه عامل عايق باشه

ج- بيشتر بحث ما زمين است چون پيرامون ما تبادل يوني و الكتروني هست ولي از يك طرف ديگه بسته است عايق است

ارتباط را برقرار بكنيم بدون كفش بهتر است جوراب هم الياف مصنوعي داره كه مواد طبيعي نيست دوستاني كه متوجه شدن ؟ دوستاني كه احساس شارژ شدن داشتن ؟ احساس سرحال شدن و fresh شدن ، اين ارتباط را چند باري اينجا انجام خواهيم داد عرض كردم اون شرايط واقعي خودشو ايجاد بكنيم خيلي تاثيراتش مشهودتر خواهد بود

س- ؟

ج- درون الكترون ها يا يون ها در واقع چيز مشهودر نيستن وقتي يك جريان يون بياد به بدن ما برخورد مي كنه مثل اينكه همين آسماني كه مي بينيم سنگي توش حركت بكنه به جايي بخورد نمي كنه يعني بدن انقدر در مقابل حركت يون و الكترون منفذ داره كه حد و حساب نداره ناگفته نماند يك خبر كلي كه چند ساله در بلوك شرق ، حوزه بيوپلاسما كشف شده حوزه بيوپلاسما حوزه اي است كه در اون يون هاي آزاد در جريان هستند ولي چيز ديگه اي نمي دونن كه خوب اين قرار است چيكار بكنه يعني خوب ما يك   حوزه اي داريم كه يون هاي آزاد در اونها هستند و نميدونيم قرار است چي بشه چيكار بكنن وقتي كه چيز وجود داره يك جريان مكش يا از اين ور يا از اون ور ، يك جريان مكش پيش مياد ولي وقتي اين وجود نداره جريان مكشي نيست ، جريان مكش در واقع بايستي حوزه اي وجود داشته باشه تا جريان بوجود بياد ، دوستاني كه اين حوزه را متوجه شدند دستشونو بلند كنن ؟ بود يك همچين حوزه اي يا نبود ؟ شايد اينها قبل عكسبرداري الان نباشه ، ما يون اضافي نداريم در واقع وجود ما با كمبود يون و الكترون يعني با  ركودش واين مسئله فرضا وضو يامسئله ديگه اي ميتونه در حوزه پولاريتي تغيير اياد كنه ، روي چاكراهاي فرعي تغيير ايجاد كنه تشعشعات جذب شده ميتونه تاثير بذاره وخيلي از اين قضايا شايد دلايل و مسائل متعددي ميتونه داشته باشه ، يكي دو تا نباشه ، يك حركتي را كه انجام ميديم زنجيروار روي خيلي مسائل تاثير ميذاره مثلا در مورد غسل تداخلات حوزه هاي مختلف انرژي را ممكنه روش تاثير بذاره

س- ؟

ج- اصولا ما در معرض هستيم منتها يك سيستم اتوماتيك خود بدن كه اين چيزو داره  بايد تو اون رابطه خودش اون جريان پيش بياد حالا چقدر ازاين قضيه از طريق تنفس ممكنه صورت بگيره نگيره بحث ديگه است اما اگر الان اينجا متوجه شده باشين ديدين كه يك جرياني راه افتاد واين ميدان را هم متوجه شديم و اين ميدان حوزه پولاريتي نيست تازه بعد از اينكه حوزه پولاريتي شكل مي گيره يعني يك قطب مثبت منفي ايجاد ميشه يعني ما مثل يك آهن رباي الكتريكي در واقع در ميايم بيرون واين آهن رباي الكتريك مسلما تجمعات يوني و الكتروني را هم خواهند داشت مثل حوزه مغناطيسي زمين كه يون هاي آزاد را جمع ميكنه و شفق قطبي وقتي نور ميخوره اين ذرات رنگ قرمز پيدا مي كنن و شفق قطبي را تشكيل ميدن

س- ؟

ج- يكي از آلودگي ها، آلودگي پولاريتي هست حالا از نظر ما ، آلودگي پولاريتي كه در واقع حوزه هاي پولاريتي ما را بهم مي ريزه مثلا تو يك خودرويي مي شينيم ساختمانش فلزي است ديگه ، اين ماشين فلزي حوزه پولاريتي ما را تغيير ميده لذا مي بينيد كه پس از يك مدت رانندگي احساس خستگي كوفتگي و نابساماني داريم يا مثلا همين ساختماني كه توش هستيم مثلا اينجا يك ستون داره تيرك هايي داره و هر كدام از اين جاهايي كه فلز توش بكار رفته يك حوزه دور خودش داره يعني اساس آنتن ، الان ما اينو بذاريم اينجا آنتن ميشه چرا ؟ حوزه ها و جرياناتي دور اين تشكيل ميشه كه ما مي تونيم اينو بياريم تقويتش كنيم و پاس هاي الكتركش را decode بكنيم و اون امواج را بفهميم چي هست بنابراين اينها هم به همين صورت در مياد ، يك ستون يك حوزه را براي خودش تشكيل ميده من وقتي به يك ستون نزديك ميشم حوزه من با حوزه اون تداخل ميكنه دوباره ميايم اينجا حوزه ديگه حالا روي سرمم همين مسائل هست و مرتب حوزه بدن من داره تغيير ميكنه و اين سيستم بدني من توي گرفتن و خلاصه مختل است و بالاخره نمي دونه رو چه روندي بايد كار بكنه و لذا اين مختل بودن بعد از يك مدتي آثارش روي ما ظاهر ميشه ما اينو اسمشو گذاشتيم polarity pollution مخففش pp

Wave pollution همين الان كه ما اينجا هستيم ميليونها طول موج مختلف داره از ما عبور ميكنه تلفن هاي همراه امواج مختلف راديويي تلويزيوني همه داره از ما عبور ميكنه خوب اين عبور امواج از ما نتايجي خواهد داشت همين طوري نيست كه امواج از ما عبور بكنه هيچ عكس العملي نداشته باشه و در واقع الان داره امواج بسيار زيادي ميليون ها طول موج مختلف ، حالا ديگه الان گستردگي تلفن هاي همراه بسيار زياد شد ميريم كه ديگه هيچسي نباشه كه تلفن همراه تو جيبش نباشه حتي بچه هاي دبستاني هم ديگه با خودشون تلفن همراه دارن مي دونيد چقدر تعداد زيادي ميشه و آثارش روي ما ظاهر ميشه

س- ؟

ج- حالا مستقيما نه ، اون حمله زماني است كه ما به طبيعت صدمه و صربه مي زنيم محيط زيست اونها را مورد تهاجم قرار ميديم و حالا اين طول موج ها هنوز نميدونيم كه چه آثاري را روي زندگي اونها ايجاد ميكنه

س- ؟

ج- با اين ارتباط نه چون ربطي به اين ارتباط نداره ولي اون خطاهايي كه كرديم در ظلمت بوديم كه     مي خواهيم به سمت نور بريم اگر در ظلمت نبوديم كه اصلا نور هم معني نداشت بنابراين ما از در ظلمت بودن خودمون كاملا دلشاد و خوشحال هستيم كه در ظلمت بوديم و حالا نو معنا پيدا كرده چون اگر در ظلمت نبوديم كه نور مفهومي ندشت بعد در ظلمت بودن هم خودش نعمتي بوده كه ما اين مرحله را پشت سر گذاشتيم يعني اينكه توش هستيم بازم لااقل روزنه نور را مي بينيم و تشخيص ميديم كه اين نور است واز همين جهان هستي گفتيم همه چيزش نعمت است اگر خاطرتون باشه ظلمتش هم نعمت است و خلاصه كلام حالا اشتباه كرديم دنيا كه به آخر نرسيده كه كاري كه ما بايد بكنيم چيه ؟ اينه كه از اشتباهات مون در واقع درس گرفتيم اگر نمي افتاديم زمين كه لازم به بلند شدن نداشتيم

س- ؟

ج- اصولا دوباره خود اون خاك بايد از يك جايي اين چيزو بايد در خودش داشته باشه تا يك مدتي داره تا دقايقي خودش تبادل داره ولي بعد از يك مدتي اگر نرسه ديگه تبادل صورت نمي گيره اون خاك  خودش ميشه مثل يك خازن مقداري در خودش ذخيره يوني و الكتروني داره مثل يك خازن است ولي وقتي تخليه شد خازني است كه تخليه شده ديگه ندره و ديگه از حالا به بعد بايد بگيره

در واقع ما در دامنه طبيعت از نقطه نظرهاي مختلفي ترميم ميشيم يكي از نقطه نظر حوزه پولاريتي است يعني در اونجا آهن و تير وستون وترك نيست ما در حوزه پولاريتي طبيعي قرار مي گيريم يكي ديگه اش تبادل يوني و الكتروني مون مي تونه تكميل تر بشه و اونجا احساس fresh شدن وسرحال شدن مي كنيم بعضي ها ممكنه تصور كنن كه مثلا فرضا ميرن كوه به خاطر هواي تازه است به خاطر اكسيژن است در حالي كه هر چي ميريم بالاتر اكسيژن كمتر ميشه ولي ما سرحال تر ميشيم اين بخاطر صرفا هواي تازه و اكسيژن نيست اونها هم تاثير داره ولي عامل عمده اش بخاطر مسائل ديگه اي است كه از ديد ما پنهان است در واقع ما به اون بخش ها توجه نداريم صرفا هوا را بهش توجه مي كنيم

س- ؟

ج- اصلا اگر جريان نباشه حوزه نيست و يك مطلب ديگه اينكه مثلا يك نفر كه در حال مرگ اس يا الان مرگ اتفاق افتاده اصولا يك همچين قضيه اي روش مي تونه ، چون جريان الان از كار افتاده ديگه جريان منقطع شده از جمله قلب ، ايست قلبي ، جريان الكتريك قطع شده ديگه پالس ها نميده جريان برقش قطع شده و اگر اين جريان برق را بكار بندازيم دوباره اين مسئله خواهد بود حالا تو پزشكي ميان ، ميخوان با شوك اينكارو بكنن بجاي اينكه برق را وصلش بكنن مثلا فرض كنيد يك actuator برقي داريم و اونو باز و بسته مي كنن البته در يك پاره اي از مواقع قلب به كار مي افته ولي احتمالا نه به دليل خود وجود شوك ، به يك شكل ديگه اين جريان برق صل ميشه و پيگيري اين تحقيقات شايد راه هايي را براي جاري كردن همون مسئله برق براي ما ايجاد بكنه از جمله مثلا لمس اون ، لمسش كه بكنيد بغييري در حوزه ايجاد ميكنه اين تغيير در حوزه ممكنه تغيير در حريان را داشته باشه شايد اصلا اون دستشون را كه نزديك     مي كنن در حوزه تغيير ايجاد مي كنه و اين تغيير در حوزه است كه باعث راه افتادن جريان برق ميشه خلاصه كلام از يك ديدگاهي ما مسئله بدن را بعنوان يك سيستم الكتريك وقتي بهش نگاه مي كنيم دوباره يك نقطه نظرات ديگه اي پيدا ميشه و يك نگرش ديگه اي را ما در اون پيدا مي كنيم

س- جناب استاد من الان بجاي شارژ شدن سنگين شدم يعني حالت هايي كه توي كلاس تشعشع دفاعي برام بوجود ميامد سرم و گوشم سنگين شد و در آخر قفسه سينه ام و حالت تهوع اين علتش چيه ؟ اصلا هم شارژ نيستم

ج- چند بار اولي را كه ما اصولا ميايم توي يك همچين چيزهايي ، چند بار اول را ممكنه تا اين بالانس شدن پيش مياد ، ما در يك چيزهايي قرار بگيريم حالاتي پيش بياد كه بر عكس اون چيزي را كه ما ميگيم مي بينيد كه شما هنوز نياز داريد كه مكش بشيد هنوز نايز داشته باشين كه كاري بشه حتي بعضي اوقات شما با اولين ارتباط يك دشارژ صورت مي گيره يعني درواقع شما به عللي بيش از حد لازم مثل يك خازني كه بيش از حد خودش ذخيره يوني داره حالا به هر علتي مثلا ممكنه قضايايي مثل ببخشيد عادات ماهانه حتي رو اين قضيه تاثير بذاره ، روي اين قضيه شارژ يوني دروني ميتونه تاثير بذاره و در يك پريودهايي حالا درآقايون به يك صورت و در خانم ها به يك صورت ، در يك صورت هايي ما يا با اضافه بار يا با كاهش شديد همراه باشيم و در وهله اول شما يك دشارژ بشين و بعد از اون مراحل بعدي تازه مياد و درست ميشه حالا ارتباط بعدي شما به ما گزارش بدين كه بعدش چطور شد ، آماده هستين يك ارتباط ديگه بگيريم فقط ما خودتونه ولي ديگران مي تونن بصورت آزاد در طبيعت از اين قضيه استفاده بكنن ولي ارتباطش فقط ما خودتونه

س- ؟

ج- شارژ شعوري ، در مورد آب اون عده اي كه شاخه اي از انرژي درماني را دنبال مي كنند به اين صورت عمل مي كنند كه همون آب را ميذارن شارژ ميشن و اين آب نقش يك خازن را بازي ميكنه و در واقع اونو لمس مي كنن و اين شارژ يوني روش پياده ميشه و به فردي را كه ميدن اگر مشكلش به واسطه بحث همين قضايا باشه يك تاثيري روش ميگذاره

پس فراموش يكنيم كه تمام اين رشته ها براي خودش يك دلايلي و يك مسائلي داره و در واقع طب مكمل بيخودي بوجود نيامده ، يك تجاربي پيش آمده و اين تجارب يواش يواش گسترش پيدا كرده و مورد استفاده قرار گرفته حالا اگر علتش را نمي دونن يا نمي دونيم دليل رد و تكذيبش نيست تمام اين مسائل انسان بهش ميرسه ا گر تجربه شما كه الان يك گروه هستين نشون بده همچين چيزي هست اگثريت يگن هست ، هست درسته ، لذا اگر فردا بگيم چي چي درماني اين دليل نميشه اگر يك عده ندونن بيان بگن مگه ميشه با تماس با خاك ؟ ديگه فرقي نمي كنه گفتيم طبيعت آب است يا هر چيزي كه هست ديگه با طبيعت اين ارتباط را برقرار بكنيم ،  من فكر كردم كه چون شما گفتين شارژ چيز اين مسئله را داريم ، اونها ميان بعد از اينكه شارژ شدن مثلا به يك بطري آب ، اين بطري آب را لمسش مي كنن و اين بطري بعدا مورد استفاده قرار مي گيره مسلما از نقط نظر كيفي با يك آب ديگه اي فرق مي كنه حالا عكسبرداري هم كه شده ودر آينده هم انجام بشه مي بينن اين آب با اون آب فرق مي كنه مسلما

س- ؟

ج- اكسيژن تراپي ما داريم ولي در مسئله بيماري مثل ms يا بيماري هاي گروه اتو ايميون سيستم دفاعي بدن خودش به خودش حمله كرده مثلا در بيماري ms سيستم دفاعي بدن حمله كرده به عصب ، پوشش مايلين عصب را از بين برده عصب دون پوشش مونده وقتي بدون پوشش موند مي خشكه و مثل يك سيم برق مي مونه قطع بشه ، حالا ما اكسيژن تراپي مي كنيم ما رو ميذرن توي اكسيژن چطوري ميخواد اون عصبي كه خشكيده از بين رفته چطوري ميخواد ترميم كنه ؟ آرترز مثلا استخواني كه مشكل مكانيكي پيدا كرده تا لاق تولوق صدا ميده چطوري ميخواد بياد اينو بازسازي بكنه البته آب را گل نكنيم شايد اين آب روان ميرود پاي سپيداري كه در آن فرو شويد اندوه دلي ، دست درويشي شايد نان خشكيده فرو برده در آب ، در هر حال بهتره ما هيچي نگيم شايد عده اي اميدشون به اين قضايا باشه بهتره تست بكنيم ، يك مسئله است كه بعضي بيماري ها ممكنه با اين روش درمان بشه ، من البته نمي دونم اگر اطلاع دارين چه بيماري ؟ ممكنه بيماري هايي مرتبط باشه بله اكسيژن تراپي داريم حالا روي اطفال فرضا نارسايي مغزي ، بعضي از چيزها را اين قضبه بتونه رديف بكنه ولي توي يك قسمت هاي ديگه از نظر علمي نميدونم چه توجيهي دارشته باشه ما براي اين ترميم ها مگر راه هاي متافيزيكي داشته باشيم كه بيماري ms خوب بشه راه علمي نداريم اگر اين مسئله راه علمي باشه پديده عجيب غريبي ميشه چون اين درمان ها مثل آرتروز ، شما خودتون تجربه دارين آرتروز خيلي خوب جواب ميده اما بخاطر اينكه راه متافيزيكي است شعور است شعور ميره شرح وظيفه سلول را ايطوريش ميكنه اون طوري ميكنه اون شروع ميكنه بازسازي يك كارهايي ميشه اما توي يك راه علمي ، چطوري ميخواد اكسيژني كه استنشاق بشه بياد و كاري بكنه كه اين عصب خشكيده كه خود علم ميگه ديگه ترميمش امكان نداره ، حالا ترميم بشه اينا رو نمي دونيم به هر صورت چون با بحث اكسيژن طرف است اينم نمي تونيم بگيم كه اگر انجام بشه ديگه شده اميد به خدا شايد انسان راه هاي نويني پيدا بكنه كه خودشو از اين مشكلات نجات بده بعيد نيست ، حالا شايد يك روزي انسان كفش ها روم بندازه دور و پا برهنه راه بيفته اينور اونور ، اينها يك تجاربي است كه در واقع داريم و شما هم فرمودين منتها در اين ارتباطي كه مي گيريم ، اين ارتباط به نوعي جهت يافته اين قضيه دنبال ميشه كه حالا حتي ما حوزه را هم مشاهده كنن

س- ؟

ج- خوب اون بعد از اينكه اتفاق افتاده خشكيده ، بلا سرش اومده در واقع اون بعداز اونه ، آثارش را ، پلاكت هاي سفيد را مي بينن وجود داره ، سايد افكت داره ديگه اصلا اين مطلب ويروسي ، هنوز نميدونن كه عامل ويروس يا غيره ، فقط يك موضوع را مي دونن و به همين دليل هم جزء بيماري اتو ايميون نامگذاري كردن كه سيستم دفاعي بدن خودش به خودش حمله مي كند حالا يك احتمال ميدن خودش به خودش حمله مي كنه يك ويروس اونجاست كه بهش حمله مي كنه

در اين قضيه فقط كاري كه از همه موثرتر بوده كار كورتون  درماني است ، كورتون مياد به همه چيز رنگ خودي ميده و سيستم دفاعي بدن را از حمله باز ميكنه و ديگه سيستم دفاعي بدن مي شينه سر جاي خودش ولي هي بايد اين كورتون بياد و هر چي هم كورتون مياد غدد فوق كليوي مسائل پيدا ميكنه و عوارض و سايت افكت ، اما خلاصه كلام حالا به هر حال اين مسئله بايد ديده بشه تجربه بشه ببينيم چه كارهايي ميشه كرد

اگر به سوانح و سوختگي نزديك باشين عيب نداره

س- ؟

ج- بحث يون هاي آزاد ، ما حوزه بيوپلاسما در بلوك شرق چند سالي است كه پي به اين حوزه بردن كه ما يك حوزه داريم يك اتمسفري داريم دور بدنمان كه از يون هاي آزاد تشكيل شده حالا اين يون هاي آزاد بايد راه تبادل داشته باشه ، از اين نقطه نظر است ، يك رادياتور يك شوفاژ ، نميدونيم چقدر از اين قضيه را مي تونه حل و فصل كنه ولي مي دونيم طبيعت به خوبي اينكارو انجام ميده همه حيوانات گياهان همه با زمين در ارتباط هستن در واقع اين مكانيزمي كه روي ما هست بايد روي همه باشه

 ارتباط را برقرار كنيم ، دوستاني كهمتوجه شدن ؟ دوساني كه احساس fresh شدن را داشتن ؟

حالا كلي شما چطور است ، همه اينها ما رو در نوعي تبادل قرار ميده ولي معمولا انسان از طريق پا در تماس است

معمولا خاصيت حوزه اينطوري است معمولا بيشتر از دو سمت است كه قضيه انجام ميشه گاهي به اين مشكل گاهي به اون شكل ، به هر حال ما توي اين بحث يك قضاياي پيچيده اي داريم كه به صورت هاي مختلفي نياز ما را مرتفع مي كنه از يك نقطه نظر يك موقع از پايين مي كشه يك موقع از بالا ميكشه به هر حال به چه صورتي يتونه اين شكار را انجام بده عمل ميكنه ، حالا ديگه تو اين رابطه يك مسائلي پيش مياد كه بطور طبيعي يك جوري ما مرتبط مي شيم كه ما يك كاري را انجام بديم تو همين رابطه

س- استاد من شنيدم كه توي كره زمين قسمت هايي هست كه انرژي هاي اون خاك و اون قسمت زمين انرژي هاي مخصوصي داره كه مردم سفر مي كنند مثل تو امريكا هست ، ميگن او قسمت زمين ، يك انرژي هايي خاصي داره كه شما مي تونين از اون فضا بگيرين فضا نه البته از زمين ، اين امكان وجود داره ، واقعيت است ؟

ج- اين مطلبي نيست كه آدم همين جوري اظهار نظر بكنه ، بايد ديد كه چه چيزي چه مسئله اي است از نظر ما فرقي نبايد باشه ولي شايد نمي دونيم بايد تجربه بشه ، از نظر ما هيچ فرقي بين هيچ كجايي نيست

بقيه س اين قسمتي كه شما ايستادين اگر از چوب باشه فاصله اش تا زمين تا فلز باشه تفاوت داره ، چون ما ميگيم چوب معمولا انتقال ميده

ج- اينجا در واقع دو لايه موكتي كه هست عايق است ، باز بعدش هم چوب است خوب فاصله هم داره ارتفاع هم داره به هر حال بحث كلي قضيه بود مثلا گروه پرواز بعد بحثي كه در آينده مرتب پيش مياد شرايطي كه زندگي ما مرتب داره ميره به سمت مواد مصنوعي موادي كه اين قضيه توش به اون صورت انجام نميشه ولي بايستي بتونيم يعني تجهيز داشته باشيم به امكاناتي كه اين نقايص را جبران بكنه

س- اين چيزي است كه ما الان لمس مي كنيم در واقع من سال هاي قبل پيش خودم فكر مي كردم كه تخت چوبي با اين تخت هايي كه الان فلزي شده يكي ماشين بود  تو روستا ميريم كه آهن و فلز استفاه نشده و همكف است چند روزي كه اونجا بوديم چقدر تفاوت داشت اينها سقف هاشون هم چوبي بود تير آهن استفاده نكرده بودن من نمي دونستم اينها واقعيتي است كه ما شناخت نداشتيم روش

استاد قبل از عيد يك مطلبي را خونديم البته يك بحثي پيش اومد كه با اشاره به اون بحث يك مطلبي را داريم كه موضوع يكي از كتاب هامون  است اين مطلب رو خونديم و حالا دوستاني كه اين مطلب را شنيدن اين درخواست را دارن كه يكبار ديگه ما اين مطلب را بخونيمش

مطلبي است بنام " و خدا گفت " يك صفحه از اين هست آزمايش آخر ، بي ارتباط با قضيه اي كه امروز صحبت كرديم نبود نقشه چيه ، طرح چيه و خلاصه قضيه را ما بصورت پيش پا افتاده اي نگاه نكنيم كه نهايتش اينه كه از اينجا بريم و يك عده را بسوزونن و يك عده را چيكار كنن اينطوري به نظر من سبك كردن اون نقشه عظيم الهي است در اين مطلب در واقع اشاره اي به رحيم بودنش هست كه حالا براي دوستان بخونم

" و خدا گفت "  من اشاره اي به قضيه مرگ و جهنم و حيم بودن خداوند بود اين ارتباط را امروز كماكان شروع كريم ادامه بديد ، از اون ارتباط هايي كه هميشه به دردتون مي خوره خصوصا وقتي كه دامن طبيعت تشريف مي برين حتما اين ارتباط را داشته باشين و ازش استفاده بكنين.

اين ارتباطات يك چيزي هست ، توي اتصال انجام ميشه همراه با اتصال است فقط براي خودتون است ولي ديدگاهشو ديگران هم به تدريج ازش مطلع ميشن كه در دامن طبيعت چيكار بكنن.

شما همه رقم از اين قضايا ميتونين استفاده كنين ، چون هم حفاظ شو دارين هم بحث شارژ‌‌ شو داريد ميتونيد ولي به شرط اينكه اين قضيه جاي مسائل اصلي را نگيره ، ديگه ما بيايم دوباره كارهايي را بكنيم كه اونا دارن انجام ميدن نه لازم نيست ولي اصولا شما بگيريد ، نقش ها و تاثيرات مختلفي داره مثل درمان موضعي ، شارژ اينطوري ، همه ي اينهارو ، ولي به عنوان اينكه اين ارتباط را به اونا بديد ، نه ، چون اين اتصالش ، تو اتصال اينكارو شما انجام ميديد ، يعني در يك اتصالي اين جريان انجام ميشه كه اونا اين اتصالشو ندارن.

 

"وخدا گفت"

من همه جا با شما بوده و هستم و خواهم بود حتي در جهنم نيز شما را تنها نخواهم گذاشت ، و همراه با من وارد آنجا شده و من هستم كه شما را از آنجا عبور ميدهم ، جايي بس وحشتناك كه در آن نه زمان وجود دارد نه مكاني محسوب ميشود ، هر چند كه شما آنجا را مكان مي پنداريد همانگونه كه به علت عدم وجود زمان ، آن را جاويدان نيز مي انگاريد ، تنها چيزي كه وجود دارد آتشي است از جنس آگاهي كه براي شما تلخ و براي من شيرين است ، زيرا به كمك اين آتش است كه حائل بين من و شما كه همان حجاب ناشي از گناهان شما بوده است سوزانيده شده و پس از آن ما به يكديگر رسيده و بعد از آن پيمان نخست همان پيمان الست بربكم ، بار ديگر شما را باز مي يابم تا براي آزمايش آخر ، اين بار همه قدرت خود را در اختيار شما بگذارم ، اينك ما به هم رسيده ايم ، چيزي كه ظاهرا منتظرش بوديد و وصالي كه طلبش را داشتيد اما نه به اندازه اي كه من مشتاق بودم ، شما من را بخشنده مي دانيد ، وليكن اصلا حد آن را نميدانيد و از آن صرفا تصوري مبهم داريد ، وليكن ميزان بخشندگي مرا پس از وصال خواهيد فهميد ، وقتي كه همه قدرت خود را به شما ببخشم ، فقط در آنجاست كه مفهوم بخشنده و مهربان را خواهيد فهميد ، حالا من هستم و شما و با داشتن همه قدرت من و احساس بي نيازي ، آيا باز هم طالب من خواهيد بود ؟ من براي رسيدن به شما مرگ و جهنم را خلق كردم تا نشاني بر رحيم بودن من باشد و نشاني بر قدرت خلاقيتي كه ناشي از شوق رسيدن به شما بوده است و شما نا آگاه و بي خبر از آن هر لحظه در آه و ناله و فرياد وطغيان نسبت به من قرار داشتيد ، مرگ و جهنم همچون داروهاي تلخي هستند كه مادري با دلسوزي تمام به طفل خود به زور مي خوراند تا او را درمان كند ولي خود بيش از طفلش تلخي دارو را مي چشد و طفل بي خبر از همه جا و بدون اطلاع از عشق مادر گريان و نالان است از اينكه چرا چنين خشونتي نسبت به او اعمال مي شود ، بدون مرگ و جهنم ما هرگز به يكديگر نمي رسيديم و حداقل من عاشقي ناكام باقي مي ماندم و شما در نيازمندي ابدي وليكن شما بعد از اين وصال همينكه مطمئن شديد كه عاشق سينه چاك كاملا در اختيار شماست و شما سوار بر اريكه ي قدرت او مي توانيد يكه تازي كنيد و جانشين او گشته ايد ، با او چه مي كنيد ؟ من رحمان بودم تا بتوانم بازيگوشي ها و بي اعتنايي هاي معشوقم را نظاره كنم و باز هم دنبال او باشم و سايه رحمانيت خود را بر سر او بگسترانم در عوض شما نمي دانيد كه با من چه كرديد ؟ اي كاش من نيز مي توانستم مانند شما شكايت هاي خود را به جايي ببرم ، اما از اين بابت نيز ناراضي نيستم ، زيرا كه من هم شما را دارم و مي دانم كه بالاخره از يكديگر راضي خواهيم شد ، آري من به شما مي رسم و همه چيز خود را به معشوق خود تقديم مي كنم و در آن صورت آنجا بهشت شما خواهد بود ، نه آن بهشت روز نخست كه بهشت نا آگاهي بود ، بلكه در جايي كه بهشت آگاهي است ، بهشت هايي كه شما آنها را بر اساس آگاهي ها دانسته ها و ميل و سليقه ي خود بنا خواهيد كرد و پس از كسب اين تجربه مي فهميد كه همه چيز عاشق شما در اختيار شماست و مي توانيد با قدرتي كه در اختيار داريد جهان ها خلق نموده و بر ابعادي سايه بگسترانيد كه هرگز تصورش را نداشتيد و به زودي يقين حاصل مي كنيد كه شما خدا هستيد ، آن زمان كه شما خدا شديد ، مي خواهيد بدانيد كه با من چه خواهيد كرد ؟ شايد اگر همه داستان را بدانيد ، براي من عاشق گريه كنيد ، براي مظلوميت من ، هر چند ممكن است از نظر شما گفتن مظلوم در مورد من درست نباشد...

 

 

 

 
Facebook 'Like' Button
 
به سایت عرفان خوش آمدید
 
امیدوارم به عنوان عضو کوچک این راه بزرگ خدمتی هر چند ناچیز به انجام برسانم

یاوران پاک یاریم نمائید
 

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس


 
 
Today, there have been 11 visitors (40 hits) on this page!
This website was created for free with Own-Free-Website.com. Would you also like to have your own website?
Sign up for free