دوره5-جلسه2


جلسه دوم دوره 5 ساعت اول 

 

یا رب از عرفان مرا پیمانه ای سرشار ده         چشم بینا جان آگاه و دل بیدار ده

در دل تنگم ز داغ عشق شمعی بر فروز           خانه تن را چراغی از دل بیدارده

 

بنام هستی بخش یکتا

 

با عرض سلام خدمت خانم ها و آقایان در رابطه با مباحث دوره که جلسه قبل دشارژ درونی را استارت زدیم ، از قبل هم در مورد تیک های شخصیتی و چند مورد دیگه استارت خورده بود ، این دوره یک دوره ای است که یک مقداری بیرون ریزیش با سایر دوره ها یک خورده فرق می کنه ، فرقش اینه که این تیک های شخصیتی از یک طرف ، موضوع دشارژ درونی از یک طرف ، اسکن دوره یعنی اسکن بیماریها در رابطه با دشارژ درونی و در رابطه با تیک های شخصیتی یعنی اسکن دوگانگی دو دسته داریم یکی بیماریهایی که در رابطه با تیک های شخصیتی به پامون نوشته شده ، چون می دونید که تیک های شخصیتی هم خودش در بروز بیماری نقش دارند، زیاد ناراحت نباشند اگر احتمالا بیرون ریزی هایی را شاهد هستند، شاید در بعضی از موارد مثل حسادت بدونیم که آره موجب بیماری میتونه بشه خیلی دور از عقل نیست چون باعث مسمومیت بدن میشه ، ولی باید بدونیم یک مواردی مثل غرور ، خود شیفتگی باز هم عامل بیماری هستند چون وقتی این غرور و خود شیفتگی هست ،عمدتا ما پاسخ لازم را از پیرامون خودمون نمی گیریم  عمدتا محیط ما را تایید نمی کند و به ما پاسخ مساعد و مناسب نمیده لذا هر چند گهگاهی ما دچار یک سرخوردگی و افتی میشیم و به دنبال این افت بیماری و مسمومیت شامل حال ما میشه ، پس الان یک جمع بندی که بکنید متوجه میشیم ، کوچکترین انحراف از یک خط استانداردی که تعریف بشه بعدا ، میتونه عامل بیماری باشه ، کوچکترین انحراف از یک خط استاندارد باعث بیماری میشه . بنابراین این دوره ، دوره ای است که مسائلش دوبل است ، مسائلش از یک طرف دشارژ ، از یک طرف تیک های شخصیتی خودش یک عامل سنگینی هست ، مسئله دیگه ای  هم داریم ، در مورد من معنوی یا همزاد یا همزاد معنوی این بخش هم با یکی از مواردی کار داره که به مسئله بخشش و بخشوده شدن ارتباط داره که این هم خودش عامل بسیار مهمی در بیماری ما بوده و هست ، خلاصه کلام این دوره 5 ارتباطاتی که توش هست به نوعی سنگین هست و کامپکت شده است.

 دوستانی که در این دوره از وقتی استارت خورده و شروع شده و بیرون ریزی ها مشهود است دستشان را بلند کنند ؟

دوستانی که می دونن اون بخش از بیرون ریزی ها در رابطه با دشارژ درونی است ، متوجه شدند دستشان را بلند کنند؟ آنهایی که متوجه شدند از تیک های شخصیتی است دستشان را بلند کنند؟ ما هنوزتعریف نکردیم ، می خواهیم ببینیم چیزهایی متوجه شدید یا نشدید؟

ما دوره 4 به بعد از قبل کلاس استارت میزنیم ، استارت که می زنیم همراه با اطلاعات و آگاهی ها هم هست اکثر افراد متوجه میشن که چی به چیه ، فقط ممکنه در این دوره جمع بندی خیلی ضعیف باشه چون چند دوره ما درگیر جمع بندی هستیم افراد مطالب را گرفتن ، اطلاعات را گرفتن ولی نمیتونن اون جمع بندی را بکنند ، به نتیجه گیری نمی تونن برسونن ، همه را صحبت می کنیم اگر عجله نکنید ، اول می خواهیم ببینیم که افراد تونستند از خود اسکن بفهمند موضوع از چه قراریه یا خیر و بعد هم که طبیعتا تعریف می کنیم و موضوع شفاف تر میشه .

دوستانی که بیرون ریزی هایی دارن و متوجه شدن در رابطه با بخشیدن و بخشوده شدن است دستشان را بلند کنند؟

یک جوری می خواهیم حرکت کنیم که در بین این بیرون ریزی هایی که ممکن است داشته باشیم حال خوبی هم بگیریم ، ارتباط وحدت را انجام میدیم و چند بار امروز کار کنیم می خواهیم سرشکنش کنیم که موضوع به سرانجام خودش برسه به خوبی و خوشی .

در ارتباط وحد شما دستتون به هر صورتی می تونه به هم مرتبط باشه یک حلقه ای تشکیل میشه به هر صورتی که راحت هستین همین جوری بهتره چون وقتی این جوری بگیری شباهت پیدا میشه به یک جریاناتی در هند که این ارتباطات را دارن شاید اونها هم همین است نمی دونیم ولی برای ما مفهوم خاصی داره و در این حلقه جریاناتی ایجاد میشه و جریانات سبک کننده ایجاد میشه . ا ول تست کنیم ببینیم چطوری است اگر یک خورده هم دست با بدن فاصله داشته باشه بهتره چون جریانش را بهتر متوجه می شید، وقتی چسبیده باشه ممکنه خوب متوجه نشید، یک ذره زیاد هم طوری نباشه که خسته بشین ، ریلکس باشین و راحت ، منتها یک خورده فاصله پیدا بکنه که حلقه را متوجه بشین ، خسته نشین دستتون را پایین تر بگیرید که خسته نشید.

برقراری ارتباط وحدت

دوستانی که جریان حلقوی را متوجه شدند دستشون را بلند کنند؟

یک تبعات جانبی هم دارد، دوستانی که احساس سبکی داشتند این ارتباط ، ارتباط خوبی است و سبک می کند اوضاع را سروسامان میده در عین اینکه هیچی هستیم ، همه چیز هستیم ، در عین هیچ چیز بودن خدا هستیم ، این یکی از چیزهایی است که لازم است به ادراکش برسیم که انشاءالله می رسیم ، ادراک هیچ بودن و همه چی بودن به نحوی پروبال بگیریم ، هیچی نیستی وقتی که اون اوج گرفتن و غرور ، وقتی اون مسائل نیست همه چیز هست .

این دیگه استارت خورد و شما در منزل به عنوان یک ارتباطی که میتونه کمک حالتون باشه تو این اسکن های سنگینی که تو این دوره دارین اینو برای مرهم داریم که ازش کمک بگیریم یک خورده التیام و سبکی پیدا بشه ، بعد در مورد تیک های شخصیتی باز هم توضیح میدم ولی چون از قبل یک استارهایی خورده بود قاعدتا یک مسائلی رو هست تا زمانی که بییم توضیحاتشو بدیم این مسئله را داشته باشیم که هر قضیه ای را تشونمون دادن بپذیریم که خودمون هستیم اگر می خواهیم کار ساده بشه و فکر نکنیم که یک چیزی است که متعلق به ما نیست و از بیرون آمده و باهاش کلنجار نریم بلکه بپذیریم که این خود واقعی ما هستیم تا سریعا از ما گرفته بشه ، البته حالا باید راجع به بحث قربانی صحبت بکنیم تا منظورمون واضح تر بشه ولی تا اون موقع اگر می خواهیم قضایا یک کمی سبک تر بشه اینو مد نظرمون باشه تا راجع بهش صحبت بکنیم .

دررابطه با دشارژ درونی قرار بود اگر می خواهیم خودمان تست کنیم می تونیم خاطرات تلخ را ، اونهایی که همیشه ما را اذیت می کرد، خودمون بیریمشون رو ، باز سازی شون بکنیم بعد ببینیم که حالا ما چه واکنشی داریم نشون میدیم ، اگر کنترل هست که خوب این اتوماتیک هست وداره کار میشه ، اگر کنترل نیست ما دستورش را صادر کنیم ، دستورشو صادر کردیم باید ببینیم که بارش خنثی است یعنی اینکه بارمنفی نداره ، اونهایی که خوب است ، خوب است ، اونهایی که تلخ است ببینیم که ما داریم نظاره اش می کنیم و واکنش منفی نسبت بهش نداریم ، در صورتی که از دستور ما تبعیت نشه اون وقت معلوم میشه اصلا ما تو این حلقه نیستیم ، خوب حالا اونهایی که اتوماتیک بودنش را متوجه شدن یعنی دیدن مثل اینکه دیگه بار منفی نداره و خنثی است ؟

اونهایی که حلقه اتوماتیک نبود ولی توی حلقه بودن ، دیدن که دستور میدن تبعیت میشه ؟ کسی هم داشتیم که تو حلقه نباشه ؟ وقتی دستور میدین باید بار منفی اش را از دست بده اگر داشت حلقه عمل نشده و شما شاهد نشدید و دوباره و سه باره کار می کنید ، در ابنجا تفاقی که میفته ، اصلا ما خودمون خاطره را میاریم ، مجاز هم هست ، مرور خاطرات ، می تونیم خاطره را ما بریم سراغش درش بیاریم بیرون ، بعد از اینکه این کار را کردیم اون خاطره بار منفی نباید داشته باشه ، بارش را باید از دست بده ، توی این دیدنی که الان داریم نگاهش می کنیم ، الان اصلا کاری با بحث کنترل ذهن نداریم اصلا داریم خودمون نگاهش می کنیم ، صد بار هم نگاهش کنیم بار منفی نباید داشته باشه مثل یک کسی که داره فیلم سینمایی را نگاه میکنه ، یک صحنه از زندگی یک نفر دیگه را نگاه میکنه ، حالا اگر اون صحنه ها مال زندگی شما نبود که ممکن بود ا ون جور واکنش احساسی نسبت بهش نشون ندین چون مربوط به زندگی شماست اون واکنش را نشون میدین ، در واقع شاهد طوری نگاهش میکنه انگار داره به صحنه زندگی یک نفر دیگه نگاه میکنه .

 

س- آیا خود اون مکانیزم که باعث تکرار میشه حالا چه در بحث کنترل ذهن چه کنترل دشارژ ، آیا اون مکانیزم هم میتونه توی این اتصال اصلاح بشه ؟

ج- اتفاقی که میفته اینه که شما اولین بار به میل خودتون اونو میارید از این فرصت ذهن هم استفاده می کنه ، حالا شما می خواهید یک نتیجه بگیرید، ذهن هم شوع میکنه از دست شما کنترل را در میاره بیرون ، شما یکبار می خواستید مرورش کنید حالا اون از دست شما میگیره  هی تکرار میکنه و شما مجبور می شوید هم کنترل ذهن را استفاده کنید و هم کنترل دشارژ را و این فرصت طلب ها ، اون منی که توی ذهن وجود داشت و اون بخش ها ، مترصد فرصت هایی هستند که رشته ار را دوباره به دست بگیرند واز دست ما در بیارن .

 

س- در دوره 3 بخاطر همین مکانیزم من اصلا مغلوبش شدم و من نتونستم کنترل کنم و انقدر به من حاکم شد که خیلی حالم بد شدالان هم به نوعی همین نگرانی برام وجود داره چون می بینم اون مکانیزم اصلاح نشده ، سوال من اینه که اصلا این مکانیزم چطوری میتونه اصلاح بشه ؟

ج- عرض کردم یا میریم تو دشارژ مکانیزمی نداریم ، حلقه را باید مورد استفاده قرار بدیم یا میایم توی دشارژ یا میریم توی کنترل ذهن و باید بتونیم از حلقه اش استفاده کنیم تا قضیه را توی دست داشته باشیم ، مکانیزمی نداره که ما بگیم الان شما اینو بچرخانید یا این کارش کنید همچین چیزی نداریم .

در مورد سیب زمینی صحبت کردیم با هم ، سرخ کردش که بد نبود پوره اش هم خوبه بقیه انواع مدل هاش هم که بد نیست ، در این خصوص صحبت ها یی کردیم و یکی از بزرگترین مشکلات ذهنی ما ، اینه که دیگه عادت کردیم یعنی با این روند ما خو گرفتیم ، زندگی بدون غم و غصه برای ما ، اصلا تصوش مشکل است ، یعنی ما  نمی تونیم تصور کنیم که مطابق قانون صلیب بخواهیم حرکت کنیم نمی تونیم تصوری داشته باشیم ولی را جع به این قضیه تو بحث مدیریت بحران صحبت کردیم ، توضیح دادیم که هر مطلبی را ما به صورت یک بحران نگاه می کنیم و وقتی بصورت تخصصی نگاهش می کنیم می بینیم در مورد بحران ها ، افراد بصورت تخصصی و انحصاری وقتی برخورد می کنن چه کنترل جالبی دارند ، جراح و مامور آتش نشانی را مثال زدیم ، یک مشاور را مثال بزنیم ، یک مشاور را ده ها نفر از صبح تا شب میان پیشش غم انگیزترین سرنوشت را ، ماجراها را تعریف می کنن ، او چکار میکنه ؟ اگر قرار باشه او با هر ماجرایی دستمال را بگیره دستش اشک هاشو پاک کنه و او هم با اونها همراه بشه ، چی از آب در میاد؟ او اصلا تحت تاثیر قرار نمی گیره ، یعنی یاد گرفته ، یادش دادن ، برخورد با بحران را آموزشش دادن ، چند سال زحمت کشیده تا بتونه بر احساسات خودش غلبه داشته باشه ، مطالب را گوش میده و اون فرد تعریف میکنه با آه و ناله ، فکر خودش مختل است و نمی تونه راه چاره پیدا کنه چون تو این فازی که هست در واقع فکرش فلج است ولی مشاورش داره با دقت گوش میده تا ببینه لا به لای این صحبت ها از کجا می تونه یک روزنه امیدی پیدا بکنه و به او کمک کنه ، حالا اگر فرض کنید قرار باشه ما مشاور خودمون باشیم ، یک فرض محال، چون الان با عادت ما سازگار نیست ، حالا اگر قرار باشه همون مشاور، مشاور زندگی خودش باشه که البته نمی تونه چون نمی بینه ، پس تمام صحبت ما اینه که ما مثل یک مامور آتش نشان ، جراح، بتونیم عمل کنیم ، چطو مادر مورد زندگی دیگران می تونیم مشاور بشیم ، مشاور یعنی بی طرف، دستشو میذاره زیر چونه اش و گوش میده ولی داره فکرش کار میکنه که چطور میتونه از لا به لای این صحبت کاری برای فرد بکنه و راه نجاتی برای او پیدا کنه ، کاری که خود اون فرد با همه اشرافی که به مسائل زندگی خودش داره نمی تونه انجام بده چون دشارژاست فکرش فلج است و الان گمشده محسوب میشه ، تو ماجراها گم شده ، گفتیم که ما میریم یک مجلس ترحیم تسلیت بگیم ، او باید بیاد به سطح ما نه اینکه ما تنزل پیدا کنیم یا بعضی موقع ها از اون هم بیایم پایین تر ، دیگه صاحب عزا بگه پاشو برو دیگه گذشته واین اتفاق افتاده و تو دیگه رو دست ما نیفت اینجا ،بنابراین اگر ما اون تعاریف درست را داشته باشیم می بینیم این قضیه زیاد دور از ذهن نیست ، خیلی بعید نیست و ما فقط یک مطلب را می دونیم گفته شد "فالمها فجورها  وتقوی ها " به او فجور را الهام کردیم و تقوی را هم  الهام کردیم ، خود خداوند هر دو را به داد که هر کدوم را می خوای استفاده کن ، اختیار است ، آیا منظور اینه که یک موقع از این استفاده کنیم یک موقع از اون استفاده کنیم ، غم و شادی هم عین همین ماجراست عین همون صلیب است ، آیا منظور اینه که یک موقع فجور یک موقع غم یک موقع شادی ، منظور چیست ؟ انسان اومده که بیشترین اختیارش را از بخش مثبت ببره نمی گیم مطلق ، نسبی است ، اومده تا حدی که می تونه تا اون بخش مثبت استفاده کنه اگر این قابل قبول است باید ببینیم چگونه تحقق پیدا میکنه، تحققش خیلی دور از اندیشه ما نباشه بعضی ها میگن الان شادی باشه یک دقیقه دیگر گریه کنی یا غمگین باشی ، آیا تعریف انسان اینه ؟ با تعریف که از جنود الله و جنود شیطان کردیم ، نتیجه ای را که در نهایت گرفتیم اینه که تا حد امکان زیر الم شیطان نریم ، الم شیطان غم و غصه ، اضطراب و یاس و ناامیدی بود و یک استناد هم خدمتتون گفتیم " ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون " اونهایی که به او نزدیک شدند نه ترس و نه حزن در کارشون خواهد بود ، حالا بقیه چیزها از همین دو تا ناشی می شد ترس ، اضطراب ونگرانی میاره و حزن افسردگی میاره واینها در مجموع ، مادر همه ناملایمات میشه .

ما تکنیک نداریم که بگیم چیکار کنیم می بایستی از تسهیلات رحمانیت الهی استفاده کنیم منتها افراد یادشون میره که یک همچین تسهیلاتی در اختیار دارن ، اون هم درنرم افزارمان وارد شده ، با خمیره وجودیمان این مسئله آمیخته شده ، عمدتا افراد یادشون میره ، وقتی میایم سر کلاس یادمون میفته که یک حلقه اینطوری داریم وقتی از کلاس خارج میشیم دوباره برمی گردیم زندگی سابق و یادمون میره و گرنه اگر قرار باشه عمل نکنه ، یک نفر هم نباید بتونه استفاده کنه ، اینها در ناخودآگاهی ما رخنه کرده وقتی میایم تو فضا قرار می گیریم عمل می کنیم وقتی یک هفته از فضا دور باشیم همه چی دوباره یادمون میره ، این قسمتی از قضیه است که این ارتباطات روزانه را تکرار کنیم و پیگیری و دنبال کردن را می خواهد تا این قضیه بیاد جای عادت ها و سیستم فکری ما را بگیر تا این جایگزین شدن انجام بشه ما ، هی تمایل داریم به شیوه زندگی سابقمون ، و شیوه زندگی سابق ما اینطوری بود که اگریک روز غمی نبود خودمون می رفتیم دنبال خاطرات تلخ و یک چیزی در میاوردیم بیرون و یک ماجرای غم باری برای خودمون درست می کردیم در حالیکه در دنیای عرفان میگه :

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد        من و ساقی ب هم سازیم و بنیادش براندازیم

چرا اینو گفتن چون میدونه که غم چه خدمتی به شیطان میکنه چطوری در خدمت شیطان است ، غم و اندوه و حزن و کسی که قدر خودشو شناخته باشه مسلما نمی گذاره که غم از پا بندازتش چون همه میدونیم یکی از مهلک ترین عوامل که آدم را از پا میندازه و کمر هر کسی را خورد می کنه همین غم است ، یک همچین موجودی که دیگه به درد خدا هم نمی خوره ، یک کسی که کمرش خورد شده دیگه چیکار می خوادبکنه برای تعالی، برای کمال چیکار می خواد بکنه ؟ کاری نمی تونه بکنه ، اگر ما روحیه خوبی داشتیم و سرپا بودیم اون وقت یک فکری می تونیم بکنیم اون وقت اگر فکر ما در اشغال غم و اندوه ئبود دیگه اون یک ذره هم از دستمان برنمیاد ، این فلسفه ساده ای داره همچین پیچیده نیست ما نباید فلج بشیم ، عوامل فلج کننده غم و اندوه و حزن و ترس است .

یک ارتباط دیگه در زمینه ارتباط وحدت پیاده بکنیم ، دستها بصورت حلقه البته به صورت های مختلفی می تونه این حلقه باشه ، یک حلقه جریانی ایجاد میشه .

دوستانی که متوجه شدند؟ احساس سبکی و راحتی و نشاطی متوجه شدند؟ اصولا یکسری ارتباطات اگر لازم باشه وی بیماری هم  کار بشه ، کار میشه ، کسی متوجه چیز درمانی هم شده ؟

با چشم بسته و با چشم باز فقط برای خودتون است.

شما اصال اسم وحدت بیارین حمله داره ، بها داره ، حالا نگاه نکنید که بیرون میگیم چیزی نمیشه چون شل است ، اگر کسی اسم وحدت را جدی بگه همچین بهش حمله می کنن که دمار از روزگارش در میارن بیرون ، یک نفر واقعا نماز بخونه به این سادگی نمیذارن قصر در بره ، با ما که کاری ندارن برای اینکه شل و ول است ، خود شبکه منفی هم میدونه که داریم شوخی می کنیم ، اما اگه بیایم بگیم وحدت ، اصال حلقه وحدت خودش یعنی اگر منظور ما این باشه که عملا می خواد وارد قضیه بشه مورد حمله قرار می گیره لذا کفش و کلاه خود  و وسایل نظامی را داشته باشه که شما بفرستیدش تو میدان جنگ ، اون طوری مثل اینه ، اگر ما بریم افراد معمولی راغ بگیم بیان تو حلقه و حدت مثل اینه که با کفش کتونی بفرستیمشون خط مقدم جبهه ، این حلقه وحدت خصوصا بارهای اولش تا ما را آدابته می کنه ، همراه میشیم ، تا ما این قضیه برامون راه بیفته لازم میشه کارهایی رومون انجام بشه ، این کارهایی که روی ما انجام میشه ممکن است بار اولش فشار باشه ، اسکن هایی باشه دیگه بعدش جاری است حالا هر بار که می گیریم می بینیم که این مسئله بهتر راه افتاده ، روغن کاری شده و جریان توش بهتر در جریان است، دوستانی که متوجه نشدند جریان را ، چند بار که انجام بدین متوجه می شن .

ماجرای جهان هستی ، از حلقه تشکیل شده ، همش حلقه ، حلقه ، در یک جایی میگیم از رقص آفریده شده ، در یک جایی میگیم از حلقه آفریده شده ، یک جای از نظم و بی نظمی آفریده شده یک جایی از حرکت آفریده شده ، هرجایی از یک زاویه نگاهش بکنید هستی یک حرفی پیدا میکنه وهمه ارکان هستی غیر از انسان که فعلا معلوم نیست توش چیکاره است اجزای اون کاملا در یک وحدت با همدیگر قرار داره این حلقه ما را با این ماجرا هم فاز میکنه و به یک صورتی ما را میاره تو این ماجرا و ازاین  زاویه ما را نزدیک میکنه به هستی ، یک جایی با رقصش

چرخ از بهر ماست در گردش                زان سبب همچو جرخ گردانیم

 

یک جا با رقص یک جا با چیز دیگه و از زوایای مختلف ما با هستی نزدیک میشیم ، یک توضیح دیگه در این مورد بدیم که قبل هم بهش داشتیم ، تا زمانیکه ما به یک خمیر می رسیم چه مراحلی طی میشه ، از کاشت و داشت و برداشت تا اون جوانه می زنه بماند ، بعد وقتی این خمیر را می خواهیم داشته باشیم چقدر این خمیر را می زنیم بعد از اینکه خمیر درست شد شروع می کنیم به صاف کردن اون و چقدر به این ور میریم و پیچ و تاب های مختلفی بهش میدیم تا این به ضخامتی که می خواهیم در بیاد ،به این دلیل که وقتی تو تنور زدیمش اینطور نباشه که بیرونش بسوزه مغزش خام باقی بمونه و این آتش قراره معنایی بده ، تا ز آتش می گریزی ترش و خامی چون خمیر، آتش در هر جایی ، در هر مقطعی یک مفهومی خواهد داشت ، مثلا در همین زندگی که داریم آتش عشق خودش یکی از اون آتش هایی است که در پختگی ما نقش بسزایی خواهد داشت برای همینه که همه باید در این آتش بسوزند و در این آتش قرار بگیرند ، اگر کسی قرار نگیره پختگی لازم را بدست نمیاره و همینطور در مقاطع مختلف آتش های مختلف داریم تا به آتش جهنم برسه ، تا ز آتش می گریزی ترش و خامی چون خمیر ، پختگی ، در یک مقطعی دیگه ترشیدگی و خام بودن ما را از آتش جهنم است که اونجا از ما جدا بکنه واون ور قضیه یک چیز پخته ای را تحویل بده بنابراین توی این راستا بخاطر اینکه مغز خام نماند و بیرونش بسوزه ، یک خمیر را چطوری ، چه کارهایی میشه و چقدر به این حرکت میدن تا به اون ضخامت دلخواه در بیاد بیرون ، برای ما هم همینطوری است هر بار از یک زاویه ای نشون میدن و این هم معاد ل همونی است که اگر ما از این زاویه نفهمیدیم و درک نکردیم ،  از اون زاویه این کار بشه و از زوایای مختلفی ما بتوانیم به اون مبداء به اتصالش به ارتباطش برسیم ، چون ممکنه یکی بگه ا تصال، اتصال است دیگه ، خوب از یکیش بریم دیگه ، نه درسته ولی هر بار از یک زاویه نگاه می کنیم و اونقدر این قضیه روی ما ادامه پیدا میکنه تا ما به وضیعتی برسیم که در معرض یک آتش مغزما خام نمونه بعد بیرونمون احساس کنیم در ارتباط بودیم و دچار سوختگی بشه و مغز خام باشه ، برای پختگی ما لازم است مثلا در این دوره داره ما را سبک میکنه مثلا تیک های شخصیتی ، من معنوی و دشارژ ... تحت الشعاع قرار میده .

اون چیزهایی که برای همه هست ما اعلام می کنیم ولی به نظر میاد بعضی از عزیزان می خوان یک شیرین کاری هایی بشه یک من در آوردی هایی اتفاق بیفته یا آگاهانه یا ناآگاهانه فکر می کنم احتمال کم توجهی بیشتر باشه ، چون احتمالا سر کلاس این بخش را گوش ندادن .

همه سیستم های فکری در معرض افکار من در آوردی هستند که این افکار من در آوردی هم خودش از یک  خودشیفتگی هایی سرچشمه می گیره یعنی مطرح کردن خود، یک چیزی که به این سادگی است ، شعور الهی به این سادگی بوده ، نه چیزی میشه بهش اضافه کرد نه چیزی میشه ازش کم کرد ، اگر اضافه بکنیم به راحتی دست باز میشه و میشه مچ را گرفت چون عاملی را که اضافه کرده اگر بذاریمش کنار می بینیم کار داره انجام میشه و میگیم اینکه کاری انجام نمیده برای چی اضافه کردی و شعور الهی را خدشه دار کردی و از سطح بالا آوردیش سطح پایین و یک چیزی از سطح پایین بهش اضافه کردی ، این برای چیه ؟ افراد اصولا کششی روی این مسئله دارن که یک مرض تاریخی است  وبال انسان بوده ، هست و خواهد بود ، به صدر اسلام نگاه کنید چرا خوارج ونمی دونم چی وچی پیش اومد این صد دسته گی از کجا پیش اومد، تازه اونها کسانی بودن که با بزرگان در ارتباط بودند مثلا در ارتباط مستقیم با امیر المومنین علی علیه السلام بودند ، در طول تاریخ کسانی که مستتقیما با عیسی مسیح در ارتباط بودند چیکار کردن ، این یک امر طبیعی است واجتناب ناپذیر است ، بحث منافق تعریفش از نظر ما کسی است که می خواد ایجاد کثرت بکنه ، عکسش موحد است .

منافق = کسی که ایجاد کثرت بکنه (تفرقه و نفاق) و عاملش میشه منافق و عکسش موحد= کسی است که ایجاد وحدت میکنه ، به هر حال این قضیه در طولانی مدت ایجاد تفرقه میکنه ، الان ذهن شما خراب است ولی یک عده ای که تمایل به اون کارها دارن اونو الگو قرار میدن و اونها هم ، لذا این خودش بطور طبیعی ایجاد قضیه ای را میکنه که ناخالصی ها جدا بشن ، ناخالصی ها مشخص بشن و دیگه این با شما یا هر کسی است که ببینه اصل ماجرا چیه ، فر ماجرا چیه ؟ کسانی که دنبال فرع ماجرا میرن خودشون هم اشکال دارن معمولا کم هستند که ناآگاه باشن ، خلاصه عده ای هستند که تمایل دارند یک یزی را قاطیش بکنند و بگن این مال ماست و منی را این وسط مطرح بکنن ، این تخلفات هست و گریبانشون را هم می گیره مثلا ممکنه افرادی توی جمع یکدفعه شروع کنن تشعشع دفاعی بدن ، به این خاطر که اونجا را بهم بریزن بعد بگن که عجب ارتباط قدرتمندی بود، خلاصه کلام گاهگاهی افراد رده بالا بهم ریختگی وحشتناکی دارن و صداش را هم در نمیارن که از کجاست و ما می بینیم که متناسب نیست ، مثلا دوره 6و7 دوره سبکی است ولی می بینیم که بیرون ریزی عجیبی دارن حالت تلاطم دارن واون آرامشی که باید باشه نیست و اینها ناشی از یکسری از این مسائل و خودنمایی هاست که در واقع اونجا یک خودی نشون داده بشه اون افراد درا در خطر می اندازند و خودشان را درگیر یک کارمای منفی و عوارض نامطلوبی می کنند که حالا شما در طولانی مدت ببینید که این افراد دچار چه مشکلات عدیده ای خواهند شد.

س- استاد آخه اعلام می کنند که از طرف شبکه شعور کیهانی است کارت هم میدن به این اسم ، اونو چیکار کنیم ؟

ج- از نظر ما مانعی نداره و جود این قضایا ، من یک مثال زدم شما تا آخرشو بخونید ، وقتی امیرالمومنین علی (ع) نتونسته با همه اون چیزهایی که در او سراغ داریم ، نتونست یک همبستگی و یکپارچگی فکری را ایجاد بکنه ، ما جای خود داریم ، اما فراموش نکنید ، جهان دو قطبی است باید اینو در کنار خودش داشته باشه ، باید ریزش ، انحراف ، شاخه ای جدا بشه و یکسری برن، البته ما سعی می کنیم نشه و آگاهی بدیم ولی در نهایت اگر نشد جهان دو قطبی است باید بشه باید اونم خودشو بیرون بریزه ، تا یک جایی جلوی خودشو گرفته از یک جایی گفته بذار ببینیم چی میشه و اون خودنمایی غلبه پیدا کرده واون بحث شبکه شعور کیهانی وسیله ای است برای آزمایش او که ببینند با این موضوع چکار میکنه لذا در صورتیکه این مسئله پیش بیاد اصلا باعث ناراحتی ما نمیشه بلکه باعث خالص شدن جریان میشه یعنی اونهایی که می خوان از این تمایلات خودنمایانه دارند اونها میرن دنبال این قضایا و اصل ماجرا را رها می کنن و در یک جایی باید مشخص بشه و اونها دیگه تو اون ماجرای اصلی جایی ندارن و تا اون موقع دست خودشونو رو کردن .

 

س- در کتاب در ص 85 نوشتید حلقه وحدت ، این توهم برای من ایجاد کرد که ما روزی حلقه وحدتی خواهیم داشت که من با کسان دیگه در این حلقه قرار دارم

ج- این ارتباط وحدت است ، اون حلقه فرادرمانی است یا حلقه وحدت ، این ارتباط  وحدت است و من الان توضیح دادم شکل دستی را که می گیریم یک حلقه را تشکیل میده و یک ماجرایی را در دل خودش داره این به اون مسئله ارتباطی نداره ، ولی الان ما بریم بیرون به بیمار بگیم من دستمو اینطوری می گیرم ارتباط وحدت می گیرم توهم بگیر، این قضیه تخلف است چون اونها نمی دونن قضیه چیه و اگر جدی بگیرن در معرض یک حمله قرار می گیرن ، این ارتباط وحدت است این مال خودمون است ، چیزهایی که مال دیگران است گفتیم تزکیه تشعشعی مال خودمون است ، چون اگر یک آدم معمولی بیرون بگه تزکیه تشعشعی میزنن دخلشو میارن یعنی شبکه منفی امانش را می بره ، ما اینها را دوستان سابق که 7-8 سال قبل دوره دیدن می دونن چون ما اون زمان این مسئله را می گذاشتیم تست بکنن و قبل از اینکه لایه محافظ را بدیم ارتباط را برقرار می کردیم که بتونن حمله را درک بکنند ، چون تلفات سنگین بود و پوست کله شون کنده میشد تا یک دوره را تمام می کردن ، بعد گفتیم این مسئله با وضعیت و زندگی های ما سازگار نیست همون قبلش حفاظ ها را بذاریم که دوره انقدر سنگین نباشه و از نقطه نظر حملات سنگین نباشه .

حمله دوباره یاد این مطلب نیفتیم که چرخمون پنچر شد، حمله، آشفتگی های درونی منهای اسکن ها ، بحث اسکن ها که یک چیز طبیعی است ، یک آشفتگی های درونی مثلا کنترل ذ هن ، بعضی ها یک ذره آشفتگی ایجاد میشه ، این در یک حد بسیار بسیار بالا ، مثلا دشارژ طرف اصلا کامل است یعنی چنان از درون پیچاندنش که کامل دشارژ است و بیرون آمدن خیلی مشکل میشه دراینصورت .

لذا افراد الان کاملا تعلیم دیده با تجهیزات نظامی و با طرح و برنامه و رعایت اصول ایمنی قضیه وارد این کارزار شدن ، تو دوره فرادرمانی به تک تک افراد التماس می کنیم که برید به دیگران حلقه را معرفی کنید و ارتباط برقرار کنید ولی اینو میگیم نگه دارید تا زمان خودش چرا؟ اون ارتباطاتی که برای دیگران میشه التماستون کردیم برین برای دیگران کار بکنید برای خودتون هم برکت میاره ولی اینها را می گیم فقط برای خودتون چون که بیرون برای اونها ایجاد عارضه می کنه و اونها ازش نتیجه نمی گیرن،بلکه کاملا زده و از قضیه متواری میشن ، اگر شخصی که تخلف کرده الان برید ببینید اگر وضعیتش درست بود تعادل روانی و ذهنی داشت هر چی شما گفتین من با شما شرط بندی می کنم این اجتناب ناپذیراست ، دست ما هم نیست ، اون الان تحت تسخیر موجودات غیرارگانیک صد در صد قرار گرفته ، یک فاکتور دیگه ، دیر یا زود آثار افسردگی را در اونها می بینید مهم نیست که آگاهند یا نا آگاهند ، عوارض ظاهر میشه ، قانون صلیب ، یکی از چیزهایی که سریعا روشون پیاده میشه افسردگی است ، اضطراب است و خلاصه جملاتش را در درون و مشسکلاتشن را زیر نظربگیرید و صد در صد است و رد خور نداره یک کسی ممکنه در عرض یک هفته کلکش کنده بشه یک کسی در عرض دوسه سال .

ما همه اقدامات لازم را می گیم " انا هدیناه السبیل عما شاکروعما کفورا" ما راه را بهشون میگیم ، یک مطلب دیگه ما در کمتر از یک دهه وضعیت خاصی را خواهیم داشت که درباره جنگ های تشعشعاتی باهاتون صحبت کردم ، الان فعلا دوران مسالمت آمیز است اون هم هر کاری دلش میخواد بکنه ولی زمانی که این قضیه شروع بشه اینطوری نیست و صد درصد مورد اصابت هایی قرار می گیرن ، ما تشعشع مثبت میدیم ، ولی یک قاعده و قانونی را را جع به جنگ های تشعشعاتی خدمتتون بگم ، البته دوره های بالاتر اینو صحبت کردیم ،

 قانون بازتاب را که یادتون است ، جنگ تشعشعاتی ، تعریف ساده ای داره ، الان یک عده ای دیگران را می بندن ، یک عده ای دارن باز می کنن ، شما الان یک را نجات میدید ، براش کار درمانی می کنید ، اینها همه کار تشعشعاتی است ، جلو که نمی رین همون ارتباطی که به یک نفر میدیم تنش قلبش را باز میکنه ، این میتونه عکس این هم عمل بکنه و خلاصه کلام در آینده نزدیک این ماجرا دورادور است و همش تشعشعاتی است ، یعنی اون داره به این تشعشع میده این داره به اون تشعشع میده حالا بستگی به  ذات قلبش و اعتقادش به یک اصولی "ان لم یکن دین فکونو احرارا فی دنیاکم" اگر لااقل دین نداره یک انسانیت را پایبند باشه اگر نباشه اینها تعیین کننده مسائل است ، یک داره یکی دیگه را بی قرار میکنه ، یکی داره مسخ می کنه ، نوشته اگر می خواهید تمام اندام بی قرار بشه و شتابان به سمت شما بیاد اینکارو بکنید ، اگر می خواهید که همه آواره بشن سوره "اذا زلزلت الارض زلزالها" ، حالا یک عده اینها را شوخی می گرفتن ، اما همش ابزار آلات جنگ تشعشعاتی است و همه متوجه میشن اینها کار میکنه شوخی نیست و  داره کار میکنه منتها دراین برهه ، برهه خصوصی شرایطی بر اینها اعمال میشده که شریک جرم بودن شما محرز بشه ، مثلا میگن باید اینو با اون قاطی کنی ببریش تو قبرستان و از اینها ، شرایطی گذاشته که انجامش مشکل است کسی که انجام داد شریک جرم بودنش محرز است فردا نمی تونه بگه که نه من نمی دونستم ، میگن این همه شرایط مشکل را انجام دادی ، مشتاق انجام اون کار بودی مشتاق بودی، اون فرد سیاه بشه ، مشتاق بودی اون فرد از هم جدا بشن ، انقدر اشتیاق داشتی که همچین شرایطی را اعمال کردی ، اعتقاد داشته باشیم ، نداشته باشیم اتفاق میفته ، فقط فاز منفی اثر میکنه ، فاز مثبت نه ، الان 7 میلیارد انسان تو فاز منفی هستند الان داریم بحث می کنیم که غم و اندوه ، امروز هنوز متقاعد نمی شیم که غم و اندوه چه بلایی به سرمان میاره ، میریم تو فاز منفی و هر چی وارد میشه یک راست میاد تو ، یکی از مسائلی که ما روی این قانون صلیب انقدر اصرار داریم به این خاطر است که توی این مود ما در معرض تشعشعات منفی هستیم، تو جنگ های تشعشعاتی پوست از کله مون می کنن در مورد قانون بازتاب گفتیم انسان ، خدا ، این بازتاب ما یا بازتاب مثبتی است یا بازتاب منفی سات ، اگر مثبت باشه میدنش به این شبکه و اگر منفی باشه میدن به اون شبکه " نقیض له شیطانا" یک شیطان بر او می گماریم "یهدی من یشاء "و" یضل من یشاء"

در جنگ های تشعشعاتی سلاح فاز مثبت بسیار قوی تر است چرا؟ اینجا ما تشعشع مثبت میدیم ، در این مورد میاد اینجا ، چون اونها مسائل بازتاب منفی دارن تشعشع مثبت ما را زا بخش منفی می گیرن ، مثلا تشعشع مثبت بدهید ، مثلا یک دادگاهی است که میدونه حق با او نیست مثلا کلاه یکی را برداشته ، سر یکی را کلاه گذاشته و به ما میگه یک تشعشع مثبت به ما بدین ، اون کارش پیچ میخوره ،برای امر شرنباید تقاضای تشعشع مثبت کرد چون نتیجه عکس میده ، ما که نمی دونیم ما سوال نمی کنیم که مورد چیه ؟ کسی که میاد تشعشع مثبت میخواد از نظر ما برای امر خیری تقاضا و طلب خیر داره ، طلب خیر اصلا اسمش با خودشه ، خوب ما تشعشع مثبت میدیم به دشمنانمون ، اونها از اینجا تشعشع منفی می گیرن و چون تو فاز منفی هستن یک راست می خوره به ملاجشون ، یعنی تو جنگ های تشعشعاتی وقتی اونها شلیک  میکنند، ما تا اون موقع انشاءالله یاد گرفتیم طبق قانون صلیب تو فاز مثبتیم ، هر چی می خوان شلیک کنن ، هیچ طوری نمیشه چون میاد می خوره به در بسته ، انقدر برای این اصرار داریم  این قانون صلیب را می کشیم و هی می گیم فاز مثبت ، فاز مثبت ، همه اینها تمرین است وقت زیادی هم نداریم این مسئله تا آشکار شدنش 3-4 سال بیشتر وقت نمونده تا آشکار بشه دیگه هر بچه ای تو کوچه بفهمه تشعشع چیه ؟ این بچه ها چند سال دیگه با هم شوخی می کنن میگن تشعشع میدما ، یعنی تو مدارس بهم میگن تشعشع میدم اون میگه خانم این میخواد به من تشعشع بده ، یعنی ماجرا کوچه خیابونی خواهد شد و به این صورت هر کسی نمی تونه دوام بیاره و برای همین است اصرار ما به این خاطر است ، خیلی حرفها را نمی تونیم بزنیم یک کلمه که می گیم اینه شما باد تا آخرشو بخونید زیاد نمی تونیم بازش کنیم ، ما اصلا کار منفی نمی کنیم ، تشعشع منفی به کسی نمیدیم ، ما تشعشع مثبت میدیم ولی چون بازتاب اونها منفی است از این ور عمل میشه و تشعشع اونها منفی و اونها هم تو فاز منفی هستند عمدتا ، لذا تمام تیرهای ما به هدف اصابت میکنه ، البته اگر ما درست حرکت کنیم تمام تیرهای اونها می خوره به در بسته ، بنابراین اونجایی که گفت " انی اعلم ما لا تعلمون " گفت یک چیزی میدونم که شما نمیدونید این یکی از اون رمزهاست ، گفتیم رمز خاک و آب و آتش ، رمز خاک و آتش یک سلسله مسائل و مطالب است که این یکیش است ، زمانی که این رویارویی خیلی نزدیک میشه اونها خیلی صدمه پذیرند، درست است به هیچ صراطی مستقیم نیستند، دست به هر کاری می زنن ولی تو این مورد صدمه پذیرند و روزی که شروع بشه اونها صدمات و لطمات زیادی را متحمل میشن ، بدون اینکه خداوند پارتی بازی کرده باشه ، مداخله ای کرده باشه که به نفع یک نفر و یک سمت تمام بشه ، این مبارزه ای است که ما باید تمومش کنیم اگر قرار باشه خدا بیاد کمکمون یعنی بیاد بساط شبکه منفی را بپیچونه پس هنر ما چی بوده ، این ماجرا را قراره ما برنده بشیم ، به نفع او برنده بشیم اگر قرار باشه که یک حرکاتی بشه و بیان بساط اونها را برچینند این دیگه هنری برای ما نبودکه ، ولی اتوماتیک اینها همه قانون است و این قوانین همه اونها را از پا در میاره و علت اینکه اونها خلاف قوانین حرکت کردن خود قوانین جوابشون میده ، 7 میلیارد انسان درگیر این ماجراست  .

امثال این قضایا به این صورت هست که میگه ما کردیم ، اما قانونمند است ، دوباره اونها از بازتاب هایی استفاده کردن ، دوباره می بینید که بطور اتوماتیک یک لشکری که ایمان نداره برای اون مبارزه ای که داره میکنه یک طوریه یک ترسی تو دلش است یک لشکری که ایمان داره یک جور داره حرکت میکنه ، حرکت اینها بازتابش در دیدگان اونها ، این جنب وجوش براشون خیلی عجیب غریب است یعنی فعالیت این گروه اندک براشون خیلی جالبه ، دراین ماجرای لبنان یک کسی با یک آب وتابی برای من تعریف می کرد که این چریک های لبنانی چطور تر و فرز این چیزها را جابجا می کردن تا اون عملیات نظامی را انجام میدادن یعنی عده کم و اندکی به اون صورتی که اون داشت برای من ترسیم می کرد کارشون خیلی پرعظمت شده بود ، عظمت کارشون چشمگیر شده بود، این به اون معنا نیست که در یک مبارزه زمینی یک کمک بسیار علنی یعنی خداوندخودش میاد مداخله میکنه که این لشکر برنده بشه که آبروش نره ، حالا ملائکه قوانین هستی هستند ارکان هستند که هستی را نگه داشتند ا ونها هم قانونمند  عمل می کنند همین الان مثالی که یادم افتاد براتون تعریف کردم و ممکنه یک عده اندکی رعب و وحشت را به دل یک جمعیتی بندازن که شب هم خواب به چشمشون راه پیدا نکنه ،

ما تیر انداختیم دوباره قضیه فیزیکیش را ببینیم یک ماجراست مسئله غیرفیزیکیش یک مسئله دیگه است ، هنر تیراندازی در ورزش های رزمی ، شما زمانی که نشانه را می گیره چه اصولی براین تیر انداختن حاکم است ، این یکی از بخش های سری است در پرتاب نیزه در تیراندازی بطورکلی یکی از رموزی است که همه اساتید در ورزش های رزمی کار نمی کنند اصلا بحث نشونه گیری نیست ، یعنی اون خودش یک هم فازی میخواد ، در یک هم فازی است که  اون کار انجام میشه ، بین مبداء و مقصد یک هم فازی ایجاد میشه ، اصلا ماجرا تیراندازی و تمرکز و این صحبت ها نیست ، اونجا که صحبت میشه شما انداختین ما ننداختیم بحث یک قضیه است ، اونی که برای حق تیر می اندازه در یک هم فازی قرار می گیره بدون اینکه خودش بدونه ، یک جایی هست که ما می تونیم این قضیه را تمرینی کار بکنیم که چطور ما بین اینجا و اونجا هم فازی ایجاد بکنیم ، این یک مسئله ، اما اونهایی که برای حق تیر میندازن و برای حق دارن مبارزه می کنن نرفتن این چیزها را یاد بگیرن اصلا شاید خبر ندارن ولی اونی که داره برای حق تیر میندازه اتوماتیک وار دوباره طبق یک مسائلی هم فازی بین مبداء و مقصد ایجاد میشه یک کارهایی صورت می گیره که اتوماتیک وار تیر او باتیر اون یکی فرق می کنه ، شمشیری که این میزنه با شمشیری که او می زنه تفاوت پیدا میکنه ، شما در شمشیرزنی ژاپنی ماجرا چیز دیگه ای اس ، شمشیر جون پیدا میکنه ، شمشیر در دست مبارز غیر از اینکه دستش میشه مغز و شمشیر خودش هدایت میشه اصلا چشمش را ببنده ، شمشیر داره هدایت میشه و اینها یک مسائلی است که  پشت حقیقتش یک چیزهایی را بیان میکنه که چطوری میگید شما تیر ننداختین ما انداختیم ، ما زدیم ، اگر شما فیزیکال بگید که اون خدا بود شمشیر را زد بعد اگر در فلان جنگ پیامبر(ص) پیروز شده می گیم خوب پیامبر هنری نکرده خدا شمشیر زده پارتی بازی کرده اومده روی زمین جنگید خوب طبیعتا د شمن هم وقتی که قرار باشه خدا شمشیر بزنه می بازه دیگه ،اگرهم شکست بخوره میگه که خدا اومد روی زمین جای اینها تیر انداخت باز شکست خورد ، نه اون شکست شون علت داره ، علت زمینی داره ، اون پیروزشون علت داره ، علت ماورایی داره ، پشت شمشیر روح شمشیر است ، روح پیدا میکنه ، این یک مطلبی است که جزء مطالب رمزی و سری این قضایا ست ، هر جایی که اومدن تنزل کردن به سمت زمین اونها شکست خوردن و اونجا یادشون رفته برای چی اینجا هستن ، لشکریان فراموش کردن اینجا برای چی هستن ، شکست خوردن ، می بایست هم شکست بخورن چون درس را نگرفتن .

این مسئله با یک مقداری کار وتمرین ، این کار در خاور دور انجام میشه ، میان روی این قضیه وقت می گذارن مثل همون راه رفتن روی آتش است ، منتها این مسئله در راستای خود کمال نیست که وقت بذاریم و ایجاد انحراف می کنیم و اصل ماجرا از بین میره ،تمام افکار ما بیشتر روی مسئله قدرت هست واین مسئله توی تمام دنیا داره اجرا میشه ، با چشم بسته هدف را نشونه میگیره می زنه ، خوب چطوری با چشم بسته میزنه ؟ بنابراین ، این مسائل اثبات شده است ولی تعریف نشده ، داریم می بینیم منتها نمی تونیم تعریفش کنیم پشتش را خبر نداریم ، حقیقتش را نمی دونیم ، واقعیتش را داریم می بینیم حالا یکی میگه چشم بندی است هر کسی یک چیزی میگه ولی حقیقتش تعریف هایی داره که به همین صورت است .

 

س- اینکه میگن ما کردیم ، ما می کنیم ، سال پیش خواب دیدم دارم سوار اتوبوس میشم ودیدم 2 شب می رسیم ناراحت بودم و یکدفعه یک ا لهامی آمد که گفت اگر اراده ما باشه ما می تونیم شب را از این روز برداریم ، یک صدای قدری آمد که واقعا به این شک داری؟ منتظر بودم ببینم اینها چگونه شب را از روز بر می دارن ، دیدم اتوبوس داره میره آفتاب غروب کرد و از همانجا غروب کرد هیچکس به جز من نفهمید که یک روز از اونجا حذف شد دوباره یکماه بعد دوباره سوار اتوبوس بودم و دیدم 2-3 شب رسیدم و یکدفعه صحنه خواب اومد ، من از اتوبوس پیاده شدم براحتی رفتم در خونه و هیچ چیزی هم حادث نشد که اونقدر دیر اومدم

 

ج- خود اون قضیه کلا یک آگاهی مثبتی است چون شبکه مثبت میاد و بطور کلی ماحصل نهائیش آرامش است ، آگاهی که میده بعدش ، بعدش تا ا نتها با آرامش ، آرامش ختم پیدا میکنه ، سمبلیک است ، یکدفعه می بیند شب را روز کرد، خورشید اومد ، زبان سمبلیک است میخواد بگه در دل خودش توان بالقوه هست بالفعلش امکانش نیست به دلایلی ، مسئله فقط شما نیست ، مثلا یک عده مگین فردا نشه ، مثلا اگر قراره فردا اعدامش کنن اون داره یک جور راز و نیاز میکنه که صبح نشه ، بنابراین روی زمین قانون است ولی تو خواب میگه نیاز نیست انقدر به خودت بپیچی اون توکل را داشته باش بقیه اش درست میشه ، اون سپردن را داشته با ش که تو دوره 1 آزمایش کردیم بقیه اش درست میشه  . شما هم یکدفعه یادتون افتاده و اینکارو کردید و دیدید بقیه اش بله به خودی خود انجام شد و تمام شد رفت پی کارش .

 

یک ارتباط وحدت دیگه بگیریم ایندفعه با چشم باز

 

ساعت دوم    جلسه دوم   دوره 5 


بعضی چیزها را وقتی اعلام می کنیم مثلا بگیم تشعشع دفاعی 10 چیزی انجام نمیشه ، اجرا نمیشه چیزی اتفاق نمیفته چون تو حلقه اش نیستیم اگر تو حلقه اش بودیم اون وقت اجرا میشه اما یک موقع میگیم وحدت کاری انجام ندادیم باهاش ، اما همینکه بگیم وحدت گوش های شبکه منفی تیز میشه که خوب وحدت چی؟ یعنی میخواد ببینه ما می خواهیم با این وحدت چیکار کنیم ، یعنی براش اعلام خطر میشه ، یک نفر پیدا شده داره میگه وحدت ولی ممکنه ما بگیم تشعشع دفاعی فلان و اجرا نشه ، در انجیل میگه برای همه دعا کنید حتی برای دولت مردان ، گناهکاران ، ستمکارا ن، پیشنهاد اینه میگه شما دعا کنید ، از نقطه نظر ما معادل تشعشع مثبت است ، بستگی به بازتاب های اونها روشون پیاده میشه و ما در یک جنگی اگر قرار بگیریم ما که تشعشع منفی نمی دیم که ، چون اون وقت خودمون هم میریم تو فاز منفی ، خودمون آسیب پذیر میشیم ، ما تشعشع مثبت میدیم ، ولی طبق قانونی که گفتیم اگر لازم است یعنی تو جنگ است اون تشعشع منفی میگیره ، بنابراین شما فکر نکنید که ظالم را دعا بکنید ، کارش راه میفته ، اون در یک حالت هایی براش آگاهیی میاد که امکان هدایت را در اختیار بده اگر توجه نکنه از فاز منفی وارد میشه و درونش را بهم می ریزه ، معمولا ظالم ها درونشون درب و داغون است این قانون است ، کسی نمیبینید که درون شسته ورفته داره اکثرا کارهاشن جنون آمیز است مثل اینکه تو جهنم دارن زندگی می کنن ولی خوب سوار برا امکاناتی هستند ، مثل همین موردی که خانم تفرشی فرمودند ، الان در ناز ونعمت به سر می بره ولی من که یک خونه 70 متری دارم انصاف نیست ، د ر انتها به چشم واقعیت شما باختید وبه چشم حقیقت اوست که باخته .

گزارشی مبنی براینکه ما رو دیدن ، چه تو خواب چه بیداری برای خودتون هم پیش میاد ، چند نفر این تجارب را دارن ؟ جلسه بعدی راجع به من معنوی که یک بخش مهمی از من های ماست ، ببینیم که اون امکاناتی که حکمت الهی جاری میشه به چه صورتی برقرار است

بحث من معنوی 

 


یکی از من های ما که با ما متولد شده قبل هم وجود داشته بعد هم وجود خواهد داشت منی است که ما اسمش را گذاشتیم من معنوی، ممکنه با اسم های دیگری هم ما بشنویم مثل همزاد ، ا ستاد درون ، نمی دونیم اگر به ما باشه تعریف همزاد اینه ،ما همزادی داریم که این همزاد وکیل تسخیری ماست ، یکی از وظایفش اینه وکیل تسخیری ماست یعنی بین ما وخداوند بی طرف است و نقش وکیل مدافع را بازی میکنه ، نقش وکیل تسخیری ، وکیل تسخیری کارش اینه ، برای کسی که قرار است محاکمه بشه لازم است یک وکیل داشته باشه ، اگر خودش نتونه بگیره قانون براش یک وکیل تعیین میکنه ، یک وکیل در اختیارش قرار میده ، تا این محکوم در کنار خودش یک وکیل داشته باشه که این وکیل یک سری مسائل را برای او در جهت برقراری این قضیه بطور عادلانه ترتیبش را بده و در واقع مطمئن باشن که عدالت رعایت شده ، این وکیل تسخیری برای ما کارهایی انجام میده که روند حرکت ما بسوی کمال آسانتر میشه و میسر میشه ، بعنوان مثال یکی از کارهایی که این من انجام میده براتون صحبت می کنم ، ما چند جور ظلم داریم ؟ سه نوع ظلم یا حق الناس ، ظلم به خود ، ظلم به خد ا ، ظلم به هستی ، ظلم به دیگران ، در مورد ظلم به خودش خصوصیات و صفاتی داره که در این مورد بخشش کامل هست و در مورد حق خودش ما را خواهد بخشید ، الان اون همزاد مورد ظلم ما قرارنمی گیره ، یک آیه هم هست که آخرش همه را می بخشد ، ظلم به خود ، به ما میگن که ظلمی که به خودتون کردین دودش هم تو چشم خودتون رفته ، هر کاری کردید ، از این دست دادید از اون دست گرفتید و ظلم کردید به خودتون ، حرص خوردین ، خودخوری کردین ، سیگار کشیدین همه دودش رفته تو چشم خودتون ، خودتون می دونید با خودتون ، می خواهید خودتونو ببخشید می خواهید خودتونو نبخشید ، ما یکی از مشکلاتی که داریم اینه که خودمونو ببخشیم و در نهایت می بخشیم ، در مورد هستی هم دوباره همین روال است و ما مورد بخشش قرار می گیریم و ملائکه شفاعت ما را می کنند یک جا میگه من خودم شفاعتتون را می کنم ، بخش های مختلفی داریم ، هر کدام از این بخش ها نماینده یکسری جا هست ، اونجایی که خودش میگه همه را من می بخشم ، نسبت به حق خودش و اونجایی که ملائکه می بخشند نسبت به حق هستی است و یک جا هم که خودمون هستیم و باید خودمونو ببخشیم اما وقتی به دیگران می رسیم چی؟ آیا خداوند میتونه از جانب دیگران ما را ببخشد ، پس یک کاری هست که عدالتش ما نعش میشه و اونم اینه که از جانب دیگران ظلمی که به اونها شده نمی تونه ما را ببخشد یا بگه من تو رو بخشیدم هر چقدر ظلم به دیگران کردی عیب نداره ، نمی تونه بگه بعد بقیه داد می زنن که خداوندا عدالت تو کجا رفته ؟ میگن اون این همه به ما لم کرده روی چه حسابی او را می بخشی؟ اگر با خودت طرف حساب است او را ببخش اما ا گر با ما طرف حساب است نه ما او را نمی بخشیم ، خوب حالا چه باید کرد ، تکلیف چیه ؟ از یک زاویه نگاه می کنیم می بینیم من به ایشون ظلم کردم ، ایشون به اون ظلم کرده ، اون به اون ظلم کرده ، زنجیروار انسان ظالم است حالا کم و زیادش هست که اختلاف بعدی را میاره والا از نظر نفس ماجرا کسی ست که ظالم نباشه ؟ کسی هست که ظلم نکرده باشه ؟ حالا مفهوم ظلم را نمی دونیم ، این ارتباط من معنوی برقرار بشه مفهوم ظلم را بهمون نشون بدن ، من در مورد خودم میگم ، چیزی را بهم نشون دادن این بود که من کلاس دوم دبستان بودم یک دوستی داشتم به من مثل کنه می چسبید و از من جدا نمی شد ، خیلی منو دوست داشت فامیلش هم بابایی بود ، یک روزی من یک تنقلاتی برده بودم مدرسه و می خواستم این تنقلات را بخورم و طبق معمول که این هم از من جداغ نمیشد، من اینو فرستادمش دنبال نخود سیاه بعد تا رفت ما این خوراکی را خوردیم و او هم برگشت و چیزی هم نشد ، طبیعتا این یک ماجرایی است که بعضی ها ممکنه بگن این تنقلات مربوط به خودت بوده ، دوست نداشتی به اون بدی یا از این مسائلی که تون تزکیه تشعشعاتی باهاش برخورد می کردیم ، اولین چیزی که به من نشون دادن این صحنه بود ، به عنوان مفهوم ظلم و شما دیگه تا آخرشو را ببینید، اگر کسی فکر کنه که ظالم نیست بخاطر اینه که هنوز مفهوم ظلم را نمی دونهئ ، ما ممکنه یک نگاه تحقیر آمیز یا یک نگاه سطح پایین به یکی بندازیم اونم اصلا متوه نشه ولی این در هستی ثبت و ضبط است ، هستی با ما طرف است در این خصوص نمی پرسه که شما چند سالتون است ، اون کور عمل میکنه کلاس دو و یک ندغاره به محض اینکه انسان به عقل میرسه هنوز همون مغزی که طراحی کرده که اونو دنبال نخود سیاه بفرسته هنوز می دونسته که میتونه از این ور استفاده کنه یا از این ور ، همون اون ثبت است ، از زمانیکه یک بچه میاد دست چپ و راستش را می شناسه این قضیه ثبت هست و هستی در قبال اختیار اون این ثبت و ضبط را انجام میده ، دوستان از این جور چیزها برخورد کردن ؟

 

یک مسئله ای که هم اون وقت سخت است هم آسون است ؟ سختیش ببینیم که چقدر ظریف است و هستی با ظرافت بسیار زیادی داره همه چیز را ثبت و ضبط میکنه ، تو تزکیه تشعشعی یادتون هست ، اصولا تعریف ما از گناه تعریف بسیار دقیقی است یک تعریف کلی داریم آنچه که به کمال میره ثواب است اونچه که به ضد کمال میره گناه است ، اما وقتی به تعریف دقیق تری می رسیم تو تشعشع ، یک ذره تشعشع منفی گناه است ، تشعشع مثبت ثواب است و در عمل هم وقتی عمل نیکی انجام میدیم تشعشع مثبت داره ، عمل شری ا نجام میدیم تشعشع منفی داره منتها اینو در زمانی که به ما گفتن به زبان تشعشعات نگفتن به زبان واقعیت گفتن چون ممکنه انسان اون موقع عقلش          نمی رسیده که تشعشع هم داره ، اصلا ما در یک جایی، فقط تشعشع  ماست که مورد بررسی است ، ماجرای رطب خورده پیامبر که یادتونه ، می دونسته ولی نمیشده که برای مردم توضیح بدن ماجرای رطب خورده اینه که پیامبر گفت برو این بچه را فردا بیارش ، فردا اون مرد گفت خب چرا اینو دیروز نگفتی گفت من خودم دیروز رطب خورده بودم ، اگر من می گفتم چون خودم رطب خورده بودم این تحت تشعشع من قرار نمی گرفت ، امروز هست که من می تونم بگم پسر جان رطب نخور ، حالا می بینید که امر به معروف و نهی از منکر ما عمل نمیکنه ، چرا عمل نمیکنه ؟ من اهل غیبتم ، بیام بگم غیبت نکنید ، اثر نمی کنه ، اگر قرار باشه اثر بکنه باید پشتش یک چیزی باشه باید اون تشعشع هم ساپورت بکنه ، به این علت است که هی می گیم ، می شنویم ، می بینیم نتیجه نمی گیریم ، این همه نصیحت ، این همه موعظه می بینید روی انسان کار نمی کنه ، حالا هستی کارشو با دقت ا نجام میده ،تازه اون سه تا رفت کنار لذا ما هممون تو هم قفل میشیم ، من به اون ظلم کردم یقه منو گرفته ، اون به من ظلم کرده من یقه اونو گرفتم هممون دست به دست هیچکس نمی تونه تکون بخوره ، خوب تکلیف چیه ؟ ماجرا در اینجا یکی از وظایف من های معنوی ما ، وکلای تسخیری ما ، می شینن با همدیگر طبق قانون ورشکستگی با هم مذاکره می کنند ، قانون ورشکستگی وکیل راحت این مسئله را حل و فصل می کنه ، هیچکس خودش نمی تونه ، زمانی که ما متوجه درک وحدت عالم هستی بشیم متوجه بشیم که تن همدیگه هستیم تجلی یک قضیه هستیم ا ون وقت این ماجرا خیلی دردناک میشه ، فعلا اگر برامون دردناک نیست بخاطر اینه که اون ادراک را نداریم براحتی میتونیم چوب لای چرخ همدیگه بذاریم ، ولی وقتی درک تن واحده بودن پیدا بشه و بعد دوباره ظلم برگشت تشعشع منفی ، منتها این تشعشع منفی به من برگشته ، طبق قوانین فاز منفی ، قانون صلیب و بازتاب قطعا به من برگشته ، اما آیا کار تموم است ، کار تموم نیست در بایگانی سوءسابقه موجود است ، مثلا یک محکومی میره زندان ، از زندان آزاد میشه روزی که در زندان را باز می کنن میگن برو بیرون ، میگن تو دینت را ادا کردی ، از نظر ما آزادی میتونی مثل بقیه آزاد بگردی بیا برو بیرون ، اما همین آدم یک جایی سوءسابقه داره و سرجاش محفوظ است ، زندان رفتنش اینطور نیست که پاک شده و بگن الان دیگه پاک پاک است سوءسابقه داره ، ما این سوء سابقمون قراره در یک جایی حل وفصل بشه ، ما تقاصمون را همین جا پس دادیم یعنی مغزمون سم تولید کرد ، تشعشع منفی ایجاد شد افسردگی گرفتیم و همین جا هم بازار مکافات گرم است و هر روز ، روز محشر بو اما میریم اونجا سوء سابقه هامون میاد بیرون " اقراء کتابکگ کتابت را بخون ببینیم چیکار کردی ، لذا اونجا این مسئله بدون مداخله من معنوی ما حل و فصل نمیشه ، من معنوی میاد میگه این موکل من که ورشکست شده ، 200 میلیون که بدهی داره موجودیش 10 میلیون است ، شما 20 نفرین ، نفری 500 هزار تومان بگیرید برید بهتر از اینه که این بره تو زندان هیچی هم دستتونو نگیره تازه این زن و بچه این هم یک جوری گردنتون بیفته خلاصه این وکیل یک جوری صحبت های مشخصی را توضیح میده که اونها قانع میشن ، اما اگر خود این موکل بیاد بشینه جلوی 20 نفر اولا که تکه تکه اش می کنن یعنی همونجا میگن ما داغ لمون را خالی کنیم ا رزشش بیشتر است لذا موکل نباید بیاد جلوتر بحث ورشکستگی موکل اصلا نباید بیاد جلو یک نفر باید از جانب او این دو کلمه را بتونه حالی اون عده بکنه ، بنابراین کاری که من معنوی می کنه میگه این به شما ظلم کرده عوضش شما هم به اون ظلم کردین توهم به اون بدهکاری اگر توبه این کوتاه بیای با من معنوی  او هم صحبت کنیم که اون هم کوتاه بیاد و گرنه اصلا این ماجرا لاینحل است ، در یوم ا لقیامه همه میخ کوبند هیچکس نمی تونه عبور کنه لذا همه یقه همدیگر را ول می کنن و یقه هاشونو مرتب می کنن انگار نه انگار اتفاقی افتاده چون مهم نیست که من صد میلیون بدهکارم ، من یک میلیون که بدهکارم یقه ام را گرفتی و من که از اون صد میلیون طلبکارم یقه اونو گرفتم خلاصه بخاطر 100 هزار تومان 50 هزار تومان یقه یک نفر گیر است ، پس همه گیر هستند و از این قسمت هم ما قصر در میریم برخلاف اینکه تصور می کنیم هیچکس نمی تونه عبور کنه ،نه قصر در میریم ، میریم وارد مرحله بعدی میشیم که آتش جهنم است که البته قیاس بین آگاهی هاست که ما را به پختگی خاص خودش برسونه واون لایه مانعی هم که بود اون هم دراونجا از بین بره ، دو تا من متحرک و ثابت می تونن با هم پیوند برقرار بکنند ، این یکی از وظایف من معنوی بود که ما ره راحتی یک مراحلی را پشت سر خواهیم گذاشت .

 

س- توضیح بدید راجع به آگاهی که شما گرفتید و ظلم را درک کردید حالا مقابلش عدالتش چی بود؟چون الان یک عده دارایی های شما را می بینند و تقاضای مشروع و غیر مشروع از شما دارند ،أادن جواب مثبت به این تقاضاها چیه / مرتب سر هر چهار راهی احساس تضاد را داریم کبریت می فروشن ، حالا یک صد تومانی بدیم احساس ادای وظیفه عدالتی نمی کنه مگر اینکه خودشو گول بزنه ،در مقابل اینها اون نقطه متعادل عدالت را توضیح بدین ؟

 

ج- ما یک قسمت هایی هست که باید به خودمون پاسخ بدیم ، یعنی شما باید یقه منو ول کنین ، اگر از خدا باشه ما جرا چیز دیگه است اما اینجا ماجراست که من یقه شما را گرفتم رهات نمی کنم به چه مداخله ای شما باید از این جا نجات پیدا بکنی ؟ چه جوابی می تونه شما را نجات بده ضمن اینکه خدا نظاره گر است یعنی نه به نفع شما میتونه وارد ماجرا بشه نه به نفع من.

 

س- مثلا در مورد کسی که تو خیابون تقاضای کمک می کنه صحبت بفرمایید:

ج- من اصلا به طور کلی را جع به ظلم صحبت می کنم حالا شما می خواهید بچه تو خیابون را در نظر بگیرید این بچه مورد ظلم واقع شده ، حالا فرض کنید این بجه است و اون کسی که اینو مورد ظلم قرارداده ، حالا زنجیروار میاد و یقه خیلی ها گرفته میشه و حق اون پیش من هست به یک شکلی پیش من و این واون هست اگر به دست من در اومده به دست اون نرسیده و خلاصه خمس و حق اینها پیش کیه ؟ "ولیتام ولمساکین " موردی مهم نیست یک طرف ظالم است یک طرف مظلوم است حالا این دو طرف روبرو هم قرار گرفتن خداوند نه دخالتی نداره ، نه می تونه او را ببخشد و نه میتوانه به نفع این ونه به نفع او.

 

بحث موردی، براین همین می خواستم که از موردی مثال نزنیم چون وقتی بگیم گرسنه سه مورد میگیم ، ممکنه حق یک میلیون نفر پیش من باشه سه نفر هم بیان من سه تا 1000 تومان هم بدم بهشون ، ممکنه حق میلیونها نفر پیش من باشه ممکن است حق یک نفر هم پیش من نباشه و دو نفر اضافی را از جیبم دادم و اونم که حق هزار نفر ، صد نفرپیشش است حق سه نفر را راه انداخته 97 نفر دیگه را میذاره جیبش شرعا هم خیالش راحته ، پس عرفان چون تعریف کردیم دنیای کیفیت است اونجا  در شرع واحکام دنیای کمیت است ، اجازه رد کردن نداریم هر چه پول خورد داریم بذاریم اونجا و با هر چی که شده جلوی تشعشع منفی شو بگیریم ، کاری هم نداریم این الان چرا تو کوچه است ، این بطور کلی حالتی است که همه بلا استثناء ظالم هستند ، الان تو این 7 میلیارد کسی را سراغ دارین که ظلم نکرده باشه بنابراین همه دست به یقه هستند ، سما تصور کنید فردا فکر کنید قیامت این یقه اونو گرفته ، اون یقه اینو گرفته این میگه من از اون طلبکارم ، همین جوری همه دستشون تو یقه همدیگر است حالا این موضوع چطوری میخواد حل بشه این به اون میگه ظالم اون میگه خودت ظالمی ، همه نفسا ظالمیم ، یکی حالا یک میلیارد تومان ظلم کرده، یکی 500 هزار تومان یکی صدتومان ولی نام ظلم بر همه اطلاق میشه تو دنیای کیفیت اینطوری است کاری با کمیت نداره میگه این ظلم را کردی یا نکردی دیگه نمیگه 100 تومان ، هزار توما ن ،کیفیت ماجرا داره نفس ظلم را میاره اینجاست که پیش بینی این قضیه شده و من های معنوی ما ، ما را متوجه این موضوع می کنن که اگر تو مورد ظلم قرار گرفتی ، عوضش تو هم ظلم کردی و همه به همدیگر ظلم کردند بعد ما می بینیم راست میگن من به اون میگم ظالم خودمم ظالم هستم حالا من سطح کوچکتری حالا شاید هم آب نیست و گرنه ملوان خوبی باشم امکانی دستم نبوده گر امکانی دستم باشه شاید هم از اون ظالم تر هم بودم .

 

س- سرانجام این ادعاها را بیان کردین که با توجه به این ماهیت این خواهد شد ، حالا الان تضاد بیشتر شد با این آگاهی در مقابل این ظلمی که میشه مثلا شغل من یک طوری است ارتباط مالی ما مردم پیدا می کنم

ج- گفتیم دنیای عرفان دنیای کیفیت است ، کمیت توش زیاد معنی نداره برای همین هم دید دقیقی داره ، دیدی که مو را از ماست می کشه بیرون ، مثلا با یک کلاه شرعی نمیشه، مثلا شما سه تا صد تومان بذار کنار در روز بده و دیگه بعد خیالش راحت . خیلی ها دنبال کلاه شرعی می گردن ، بنابراین شما خودتون شاهد هستین راجع به حقی که یک دسته به گردن دسته دیگه دارن ، اون عده ای که دستشون به دهنشون نمیرسه حقشان پیش اونهاست که دستشون به دهنشون میرسه ، ماه رمضان یکی از چیزهاش اینه که اینها به حقشان برسند ما 30 وعده غذا صرفه جویی کنیم بدیم به اینها ، در باب خمس "والیتامی و المساکین" در بحث خمس مورد بررسی قرار دادیم ، نگاه بسیار دقیقی هست که این وظیفه ماست و باید این کار تحقق پیدا بکنه و این اصلا اینجوری نیست که از کنارش به سادگی بگذریم چون در معرض تشعشعات منفی شون هستیم در معرض حسرتشون هستیم ، یک جامعه حسرت زده جامعه خوشبختی نخواهد بود ، جامعه ای که در اون حسرت وجود داره ، یک عده ای می خورن ویک عده ای دارن حسرت زده نگاه می کنن ، اون جامعه روی خوشبختی را نمی بینه و در معرض تشعشعات منفی قضیه هست ، این وقتی که یک راهکارها و مسائلی را صحبت می کنیم دلیل بر این نیست که الان ما ، تا ما به اون مراحل برسیم و رد کنیم خیلی ماجراها داریم ، خیلی بیچارگی ها را باید بکشیم و در معرض خیلی قضایا هستیم و الان نمیتونیم بگیم که خوب اونجا که حل میشه ، نه نه اینطوری نیست و در واقع حق ا ونها تعریف شده است چه تو خمس و زکات و انفاقش ، در همه بخش ها برای اونها پیش بینی شده برای پر کردن این شکاف، آین تدابیر پیش بینی شده و در صورتیکه این قضایا انجام نشه "ویلن للمسلین الذین سلاتهم     یمنعون الماعون " وای به حال اون متصل شونده ، اونی که سهل انگاری میکنه ومانع میشه تا گرسنه ای به قوت خودش برسه ، منظور از "یمنعون الماعون " چیه ؟ یعنی با کجا داره صحبت می کنه ، نگفت که نمازشو دیر اومد ،نمازشو شل خواند، دقیقا میره سراغ یمنعون الماعون و مانع شده یعنی این بخش های جانبی را اجرا نکرده ، بخش های جانبی اش خمس است "وانماقنمتم من شیء وان الله خمس و للرسول والیتامی والمساکین" این تعریف شده که بودجه لازم برای این بخش ها از کجا و چه جوری باید بیاد ، بنابراین مسلین وظیفه شون اینه که یک گذا نگذارند سرکوچه باشه ، حالا شما یک میلیون هم به یک نفر بده ، مسئله حل است ؟ صد میلیون هم بدی حل نیست پس این کاری است اجتماعی کاری کلان کار فردی نیست و انفاق و پر کردن شکاف هاست .

زکات یعنی اون چیزی که بر ما نعمتی اومده ، زکات هوش ، استعداد، سواد ، مال ، هر چیزی که هستی به ما داده هر نعمتی که به ما داده از بابتش ما هم باید به هستی برگردانیم یکی صدای خوبی داره یکی سواد داره یکی هوش داره یکی چند تاشو با هم داره خلاصه هر چیزی که هستی به او داده ، زکات زیبایی هم داریم ، هستی هر چی داده باید برگردانیم باید بازتاب داشته باشه ، باید صرف تجلیاتش بشه ، بنابراین اگر اینها رعایت بشه ماجرا حل و فصل میشه اما اگرنشد "ویلن للمسلین "

ظلم را دز اینجا تو تزکیه تشعشعی یادتونه ، درسته این سهم خودم بوده ولی برای پیچوندن اون ، دنبال نخود سیاه فرستادنش فاز منفی ، تشعشع منفی ایجاد کردم ، هستی در مقابل تشعشع منفی مثل آلودگی هواست ، شما استارت ماشین را بزنی واکنش منفی از هستی دارید می گیرید، شما به محض اینکه تشعشع منفی ایجاد می کنی آلودگی هستی را داری ، کارشون این نیست که به چه دلیل ، چند سالتون است ، کلاس چندی ، عقلتون میرسه ، این استارت ماشین را میخواد بچه مابزنه میخواد ما بزنیم ، طبیعت خشک و منجمد باهاش برخورد میکنه نتیجه یکسان است ، میگه آلودگی، حالا میخواد شما ایجاد کن یا من ایجاد کنم یا کلاس دو باشی یا 5 باشی ، تشعشع منفی که ایجاد کردیم هستی در مقابلش واکنش منفی داره به هستی ظلم میشه ، یک جا هست ما خلاف قوانین هستی میریم جلو که با هم بررسی کردیم ، اون یک جور است یک جا هست که هستی یک جور دیگه داره متضرر میشه از دست ما ، همین استارتی که می زنیم به ماشین ، تشعشع منفی ،داریم به هستی ظلم می کنیم ،تنقلاتی ما من بوده ولی هستی برای پیچاندن کسی به کسی اجازه نمیده .

در نهایت ، حرف نهایی حرفی است بسیار سنگین ولی در عین حال بسیار ساده ، هستی یک حساب دودوتا چهارتا با ما داره و ما با هستی داریم و "فالمها فجورها وتقویها " و صلیب و این ور و اون ور نداره و در واقع هستی با ما صفر و یک کار می کنه ، ما یا داریم تشعشع منفی به هستی میدیم یا تشعشع مثبت میدیم ، تشعشع منفیکه میدیم ظلم است به هستی یعنی آلوده اش می کنیم ، یک آلودگی است که در دنیای عرفان ما تعریف خواهیم کرد و ما هستی را در معرض تشعشع منفی قرار میدیم ، فکر نکنیم یک نفر را پیچاندیم غذای من بوده ، ما هستی را داریم آلوده می کنیم واین تشعشع در همه هستی انعکاس پیدا می کنه ، نور با سرعت 300000 کیلومتر داره میره و میاد والان نورکجا را داریم می گیریم که ما 15 میلیارد سال قبل است ولی تشعشع ما جنسش شعور است ، شعور در آن واحد یک سرسوزنش با کل هستی برابر است ، یعنی اطلاعات هستی معادل با اطلاعات یک اتم است ، اطلاعات هستی در درون یک دانه اتم هست ، به علت اینکه شعور کمیت نداره ، انقدرش با انقدرش،لذا یک تشعشع منفی کل هستی ، یک تشعشع مثبت کل هستی،اگر ما بحث شعور را دقیق تر متوجه در می یابیم که به چه صورتی است ، حالا ممکنه ما بگیم من یک تشعشع منفی دادم چیزی نشد که ؟ ولی اینجوری نیست وقتی از بعد شعوری نگاه می کنیم کل هستی متاثر میشه ، کل هستی از رابطه شعوری است که متاثر میشه ، اما نوری را ما از اینجا بدیم تا برسه به خورشید 8 دقیقه طول میکشه ولی در مورد شعور اینطوری نیست در آن واحد کل هستی متاثر میشه ، این از مسئله شعوری و ما در شعور هستی ایجاد اختلال می کنیم و شعور هستی را آلودگی درش ایجاد می کنیم و این ماجرای اصلی است ما یک روزی ثواب و گناه را زا این زاویه تعریف می کنیم یک تعریفی بسیار دقیق و شفاف و مو لای درزش نمیره و اون موقع است که ما متوجه میشیم با هستی چیکار می کنیم و اون موقع است که مفهوم دقیق ظلم را متوجه میشیم ، اون وقت هیچ انسانی دیگه نمیتونه بگه من ظالم نیستم

 

س- یک سوالی پیش اومده که پس اگر ما در مقابل ظلم دیگران نباید یقه کسی را بگیریم چون یقه خودمون جایی گیر است

ج- ما یک همچین حرفی زدیم ؟ این ما اینجا نیست ، اگر اینجا کسی ظلم بکنه طبق قانون زمینی ، کار زمینی یقه شو می گیریم ، خوب هم می گیریم به هر شکل و صورتی که لازم است در مقابلش می ایستیم ، کی ما گفتیم یقه شو ول کنیم ، این ماجرایی است که اونجا یکی از وظایف من معنوی را باهم صحبت کردیم که یک بینش هایی برامون جا بیفته ، اینجا کار زمینی ، قانون زمینی ، اصلا در مقابل این قضایا کوتاهی نیست مگر جایی که لازم است بخششی باشه ، کوتاه بیایم ، پس نقض این قضیه میشه که حضرت علی فرمودند ، اگر در برابر ظلم سکوت کنی ظالم به حساب میای ،کاملا درست است ، ما اصلا همچین چیزی نداریم در مقابل ظلم سکوت کنیم ، این اصلا کار ما نیست کار من معنوی ماست یک طریقی هم خودش حلش می کنه ما اصلا نمی دونیم چی شد.

 

بخش دیگر من معنوی ما این است که در رابطه با فعالیت های معنوی ما خودش راسا اقدام می کنه البته اگر بیدار بشه اگر در اغماء باشه هیچی ، افرادمعمولی من معنویشان در اغماست صدای خوروپف شون به هفت آسمان میره و اون در یک شرکتی ، سازمانی یک وکیل دارن ، زمانی که اون سازمان کاری در رابطه با مسائل حقوقی نداشته باشه خوب اون وکیل تو اتاقش پاشو میندازه رو میز و صدای خوروپفش به آسمان بلند میشه اما وقتی که کار داره اون سازمان ،وکیل باید همش بدوه ، افراد معمولی این بخش شان فعال نیست افرادی که در زمینه تعالی حرکت میکنن این بخش فعال است و جلوتر از اونها، بعضی مواقع پا به پا و بعضی از مواقع خیلی جلوتر از اونها مسیر معنوی را فراهم میکنه مثلا این سوال را ما گاهگاهی می کنیم که قبل از آمدن به کلاس کسانی که با خود من برخورد کردن تو خواب و بیداری برخورد کردن ، کسانی که گزارش میدن با خود شما دارن برخورد می کنن ؟ همین الان با شما ، حالا ببینیم ماجرا از چه قراری است ، 12 سال قبل این حاج خانم دعوت شدن بیان اینجا ، تو کتب مقدس می خونیم که صحبت از دعوت شدگان میشه مثلا انجیل میگه که ، اینها دعوت شده هستند و داستانی داره که میگه همه برای عروسی دعوت میشن یک عده میان یک عده نمیان ولی دعوت شده هستن ماجرا ببینیم از چه قراری است ؟ صحبت از حکمت الهی کردین و قانون بازتاب ، نتیجتا کمال را هم گفتیم مزد اشتیاق ، خلاصه ما اینجا یک بازتاب داریم ، شما فرض کنید که یک نفر بگه کاش من می تونستم به دیگران کمک می کردم ، دردشونو تسکین می دادم ، یک اشتیاق است ، این اشتیاق میاد بالا ، طبق قانونی که گفتیم باید پاسخ داشته باشه ، اگر پاسخ نداشته باشه معلوم است اینجا فعال نیست ، اینجا عدالت و حکمت حکم می کند که ایشان مزد اشتیاقش را بگیره ، میاد بالا حواله صادر میشه و باید به دست ایشون برسه ، منتها حواله صادر میشه دیگه زمانش طبق یک مسائلی است ممکنه همون آن ممکنه سال ها بعد اون حواله به دست من برسه ، حواله صادر میشه میاد اینجا ، وقتی میاد پایین می بینید که این خانم یک جا در صف نانوایی وایساده برمیخوره به این یکی خانم میگه یک ارتباط می خوای بهت بدم ، میگه ارتباط چیه میگه اینجوری ، تلفنی می گیرن و کلاسی و بندی و بساطی و سراز یک جایی درآوردن که اون اشتیاق چند سال پیش تحقق پیدا کرد یعنی این حواله به من معنوی ایشون ماموریتی میده ، با من معنوی ایشون در یک ارتباط هایی قرار می گیره حتی اگر بگیم یک جورایی با هم برخورد شون هم بده این منتها زبان ظریف داره ، یک وقت فکر نکنید جبر است ، اصلا جبر نیست ، این حکمت الهی است و دو نفر را سر راه هم قرار میده و یک ماجراهایی که اسباب و وسایل رسیدن یا تحقق ا ون اشتیاق را فراهم میکنه ، افراد را سر راه هم قرار میده از طریق من معنوی تا حکمت جاری بشه ، حکمت اینجوری جاری میشه به کمک من معنوی جاری میشه که ما سر راه همدیگه قرار می گیریم ، 12 سال پیش اون من معنوی میاد ایشونو دعوت میکنه ( خانم تفرشی 12سال پیش استاد طاهری را با یک پیراهن آبی دیده بودن و روزی که کلاس میرن با همون پیراهن ایشان را می بینند) این یک نشانه است حالا اون روز دقیقا یک حرکتی انجام میده که بنده اون لباس را بپوشم که نشانه ای است که برای ایشون هست اون نشانه تحقق پیدا کنه و یک عبارتی را تو مسائل معنوی برمی خوریم که هیچی تصادفی نیست بعد فکرمون میره یک جا به جبر ، ، یک جا همه این فکر را به حساب جبر میذارن و میگن اگر هیچی تصادفی نیست پس جبر است ، نه جبر است نه نیست ، در واقع به این صورت هست هم من اختیار می کنم هم یک روزی ممکنه ندونم چرا این پیراهن را پوشیدم ، ولی این پیراهن تن من برای یک کسی نشانه است یعنی تا از در وارد میشه می بینه نشانه درست است این همونه که پیام به من داد خیلی ماجراهاست که ما نمی دونیم و پشت پرده در دنیای حقیقت اون روی سکه من دیگر ما داره ماجرا را می بره جلو ، من که این خانم را نمیدونم 12 سال پیش دعوت شده ولی اون من می دونه ، باهاش حرف زده دعوتش کرده ، همینطوری این ماجرا ادامه پیدا کرده و الان می بینید که چند نفر با من سوال و جاب کردن تو خواب بیداری ،یکسری این ارتباطات هست و چون این مسئله برای خودتون قرار است پیش بیاد من دارم میگم و همه مثل هم میشیم به همین دلیل یک مقدارشو براتون توضیح میدم یک وقت فکر نکنید بحث بزرگ نمایی است ، فکرتون را تو جنسیت نیارید بحث دیدن در مشهد هست ، یکسری این ارتباطات هست که قرار است که برایتان پیش بیاد من دارم میگم ماجرا اینه که اوآمده چه پیامی داره درسها چیه ؟ ماجرا اینه که ما چه درسی می تونیم بگیریم ذهنمان را درگیر مباحث قضاوتی و این حرفهای بیخود نکنیم و انرژی صرف نکنیم .

 

هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد                در خرابات مپرسند که هوشیار کجاست

 

ذهنتون را ازپاکی و ناپاکی بیارین بیرون ، الان ما با هم به توفق رسیدیم که همه ظالمند ، به توافق رسیدیم که همه گناهکارند ، اینکه تو این زمینه پاکی و ناپاکی ، من اینو گفتم اون اینو گفت ، اینها بذاریم کنار ، این مسائل قرار است که ما درس بگیریم ، همش همینه ، اندیشه مهم است نه صاحب اندیشه ، پرواز را بخاطر داشته باش پرنده مردنی است، ماجرا سر این است که اون اومده چه پیامی داشته ، چی میخواد بگه ، آین درس ها چیه ؟ هیچ دلیلی بر پاکی و ناپاکی و خوب بودن و بد بودن نیست ، کلا برای جمعمون ، ماجرا اینه که ما چه درسی می تونیم بگیریم ، ذهنمون را در مباحث قضاوتی کنیم ، مهم نیست ،اینکه دوست داره کلاهبرداری کنه ،در مسیرش یکی سبز میشه یکدفعه اون متحول میشه این آدم معمولی نیست ، اگر موفق بشه کلاهبرداری کنه ، ماجرا اینه که هر چیزی قماش خودش را جذب میکنه ، این من معنوینیست که سر راهش سبز میشه کاه کاه را جذب میکنه ، کهربا کهربا را و می بینید که یک چیزهایی جور در میاد مثلا قمار بازها همدیگر را از صد کیلومتری جذب می کنند هر کس اهل هر مسئله ای هست می بینید توی یک جایی میرید جذب یکنفر می شوید که می بینید این هم مثل شما به عرفان علاقه مند است یعنی این یک مسئله ای است که کلیت داره حالا این ماجرا را تعمیم بدیم واین تجربه بین خودمون وقتی این قضیه ادامه پیدا می کنه من که نمی دونم من یک مسیری را اومدم جلو و تواون مسیر من معنوی من تومسیر حقیقت ایشون را دعوت کرده ، یکسری را سوال جواب می گیرن ، به یک شکلی این ماموریت داره بهش میاد ، ماموریت را اون می گیره ما نمی دونیم چه خبره ، ما  خونه ایشون نرفتیم یا پیش ایشون نرفتیم ما اطلاعی نداریم ، من معنوی ما به ما گزارش نمیده که من رفتم خانه خانم فلانی چه سوالی کردم چه جوابی کردم اطلاع نداریم اون ماموریتش را گرفته وداره انجام میده در حاشیه ما به موازات ما داره انجام میده ، داره کارشو دنبال میکنه چون فعال است ولی یک آدم معمولی به این صورت فعال نیست یا در اغما به سر می بره ، بنابراین توی بحث حکمت که میایم ماجرا به یک شکل دیگه است و یک عده دعوت شدن برای هدایت ، سر راهشون یک چیزهایی قرار گرفته و دعوت شدن برای هدایت یک عده ای سر راهشون چیزهایی قرار گرفته دعوت شدن برای ضلالت ، یهدی من یشاء ، یضا من یشاء ، این اتفاق به این صورت افتاده ، سر راهشون عوامل و مسائلی ظاهر شده که اینکارو انجام بده بر اساس بازتاب ها و اشتیاق خودشون ، الان یک  کسی در آتش یک اختلاس داره می سوزه ، همش میگه چی میشد ما یک بانک را می زدیم یکدفعه می بینیم فردا یکی به پستش     می خوره که مثل خودش است و همون فکر را داره ارائه میکنه و دارن نقشه بانک را می ریزن و اینها همدیگر را پیدا می کنن و اینها سر راه هم قرار میگیرن بنابراین از بعد حکمت همه دعوت شدن یا به ضلالت یا به هدایت ، در غیر این صورت حکمت چه جوری جاری میشه لذا بخشی از وجود ماهست که ولی الله است یک بخشی از وجود ما هست که بین ما و خدا بی طرف است ، اون چیزی نداره نه مورد مواخذه است نه مورد چیزی است امین دو طرف است نه مواخذه من است نه مواخذه اونه و معتمد دو طرف است ، یا و یاور است ، دستیار است ، آسیستان است وردست ودستیار است .

 

س- دوستمون سوال کردن ما کی دعوت شده بودیم از جانب خدا و پیغمبر اول آیه خطابش اینه که یا ایها الذین امنوا یعنی خطاب به ایمان آوردندگان است پس ما قبلا دعوت شدیم ، ایمان آوردیم ، حالا میگه ای کسانی که ایمان آوردید اجابت کنید پیغمبر خدا را برای اینکه اطاعت کنید . یک سوال اینکه ما هیچوقت دعوت به ضلالت نمیشیم خدا می فرماید اناهدیناه السبیل

ج- یضل من یشاء چطوری اتفاق میفته ، یهدی من یشاء داریم یضل من یشاء هم داریم ، اون والضالین چه کسانی هستند؟ اونهایی که سیاه شدند ، مکانینزمش چیه ؟

 

س- انا هدیناه السبیل عما شاکرا و ماکفورا یعنی ما را ه هدایت را نشان میدیم ، را ه را نشان میدیم ، خوب هر کسی که شکار این هدایت بود و این را ابراز کرد به دنبالش رفت اون هدایت شده است و عما کفورا ، بزرگان میگن پوشاندن است وقتی حق را پوشاندیم ، دنبالش نمیریم در واقع از حیطه قدرت خدا برای ضلالت یا هدایت خارج نمیشم ولی گمراه شده ام  .

ج- این دو مرحله ارد ، مرحله اول هدایت است ولی بازتاب برمی گرده یعنی مثل بحث امروز میگیم فرادرمانی اینه اینه با خیال راحت میریم همش ارشادی بود هدایتی بود خبر میاد که یک نفر داره اینکارو می کنه چکارمی کنید ، میگیم که این به این شکل گمراه خواهد شد و به این شکل بازتاب منفی شو می گیره اولش هدایت بود ولی بعدش یهدی من یشاء ، اونهایی که درست عمل کردن دوباره هدایت می شن و اونهایی که اشتباه عمل کردن دوباره به یک صورتی گمراه میشن

 

س- این به مفهوم این نیست که خدا به ضلالت هدایت می کند.

ج- اگر اینجوری نیست اون وقت مفهوم یضل من نشاء را باید مکانیزمشو بدونیم چیه ؟

 

س- برای اینکه هر اتفاقی که در جهان هستی اتفاق بیفته از حیطه قدرت خدا خارج نیست یعنی اون کسی که اختیار میکنه را ه ضلالت را پیش بگیره در حیطه قدرت خداوند است ولی بنابر اختیار خودش است

ج- خوب ما هم همینو میگیم ، طبق قانون بازتاب ما به ضلالت می رسیم یا به هدایت می رسیم ، پارتی بازی هم نیست اگر هدایت شدیم ، حتما بازتاب من است که هدایت شدیم یا گمراه شدیم ، هرچه برما رسد از ماست چه زیبا و چه زشت ، اصلا خدا را ما در یک جای دیگه داریم بررسیش می کنیم ، "ما اصابک من سیئتا ومن نفسه " من هم دارم  فرمایش با زبان قانون بازتاب میگم .

 
Facebook 'Like' Button
 
به سایت عرفان خوش آمدید
 
امیدوارم به عنوان عضو کوچک این راه بزرگ خدمتی هر چند ناچیز به انجام برسانم

یاوران پاک یاریم نمائید
 

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس


 
 
Today, there have been 12 visitors (47 hits) on this page!
This website was created for free with Own-Free-Website.com. Would you also like to have your own website?
Sign up for free