دوره 6-جلسه6


دوره 6 جلسه 6 ساعت اول

 

ما درس سحر در ره جانانه نهاديم            
        مضمون دعا در ره ميخانه نهاديم

در دل ندهم ره پس از اين مهر بتان را      
        مهر لب او بر در اين خانه نهاديم

     

به نام خدا

با سلام خدمت سروران عزيز، در جلسات قبلي مون ارتباطاتي داشتيم كه در اين خصوص از كم و كيف اون با خبر بشيم كه اگر دوستان سوالي داند مطرح بكنند ، در زنگ اول چند تا ارتباط داريم از ارتباطات گذشته مون .

 

س- در مورد پاكسازي چاكراها كه فرموديد، در رابطه با موجودات غير ارگانيك كه چاكراها را مي بندن و از اونجا تغذيه مي كنن ، مي خواستم بدونم بجز اين مسئله كار ديگري هم انجام ميده چون خود من حركات فيزيكي شديدي داشتم .

ج- چند تا از دوستان اين حركات فيزيكي را تو پاكسازي چاكراها داشتن ؟ چند تا از دوستان پاكسازي چاكراها را متوجه شدن كه رو چاكراها كار ميشه اينجا يك موضوعي هست كه اصولا يكي از دلايل و اشكالاتي كه براي ما ميتونه وجود داشته باشه در مورد چاكراها و كانالي است كه چاكراها را متصل ميكنه در اين خصوص اين پاكسازي در واقع چاكراها را مرتب و منظم مي كنه ، مسير را باز ميكنه گفتيم موجودات غير ارگانيك از اين كانال ها و چاكراها مي تونن به عنوان منبع تغذيه اي براي خودشون استفاده بكنن و اونو مورد بهره برداري قرار بدن واين موضوع باعث ميشه بطور غير مستقيم روي سلامتي ما تاثير گذاشته ميشه يعني اونا خواه ناخواه وقتي حضور پيدا كردن از كانال هاي انرژي ما تغذيه خواهند كرد و اين خودش براي ما ايجاد مشكلاتي خواهد كرد ، در اينجا بعد از اينكه تشعشع دفاعي كار شده پاكسازي هايي روي ما صورت گرفته در اين برهه به اين مطلب رسيديم كه يك پاكسازي را داشته باشيم ، يك به اصطلاح تنظيمي را داشته باشيم كه اسم كليش را گذاشتيم پاكسازي ، منظور اين نيست كه هنوز آلودگي هست يا اگر آلودگي باشه قصد برطرف كردن آلودي است ، مرتب كردن و منظم كردن چاكراها و كانال ها جزء كارهايي است كه تو اين ارتباط انجام ميشد و بعد از اينكه پاكسازي تشعشع دفاعي انجام شده يعني موجودات غير ارگانيك خارج شدن حالا اين مياد چاكراها رو منظم و مرتب ميكنه ،

دوستاني كه متوجه شدن بعد از اين ارتباط تغيررات خوب فيزيكي دارن ؟

البته اين ارتباط را لازم ميشه كه گهگاهي در حاشيه داشته باشيم ، مخصوصا اينكه كساني كه تشعشع دفاعي شون تكميل نشده ، هي خارج ميشه اين ارتباط منظم و مرتب ميكنه ، هي خارج ميشن موجودات غير ارگانيك و اينم از اين طرف مياد اين تنظيم را انجام ميده ، پس در واقع منظورمون از پاكسازي بيشتر تنظيم و مرتب كردن است و مد نظرمون هست .

چاكراها مبدل هاي انرژي هستن ، مبدل هاي انرژي كه انرژي هاي مختلف را از كيهان مي گيرند الان باز يكسري انرژي هايي هم داره كشف ميشه كه اينها در واقع انرژي هايي نيست كه مستقيما فيزيك بتونه اونها را بگيره بلكه چاكراها كه مبدل هايي هستند اين انرژي ها را مي گيرن ، تبديل مي كنن براي بخش هاي مختلف مثل ذهن و روان و ا ينها در واقع اون چيز لازمشون را تعيه مي كنن مثلا در مورد بدن ما در نهايت از غذا استفاده مي كنيم واون سوخت و سازي كه وارد ميشد در نهايت بعنوان بنزين سلولي كه بهش گفته ميشه آدوزينگ ترفسفات مياد ، سوخت وساز بدن را تامين ميكنه كه تبديل ميشه آدوزينگ دي فسفات و آدوزين مونوفسفات واين انرژي را براي بدن تامين مي كنه ، اما آيا ذهن ما هم از همين انرژي استفاده ميكنه ؟ نه ، اما اگه غذا نرسه ، انرژي ذهني را ، مغز، اون دتكتور نمي تونه بگيره و تبديل كنه و در واقع ذهن و روان ما و بخش هاي مختلف ديگه اي كه داريم اينها از بخش هاي مختلف ديگه اي ، جاهاي ديگري استفاده مي كنن كه در واقع در چاكراها تامين ميشه و چاكراها اين نيروي هاي مختلف را مي گيرن تبديل مي كنن و به استفاده ساير بخش ها مي رسونن ، حالا وقتي كه اونها هم صدمه ببينن بطور غير مستقيم به جسم صدمه ميرسه ، اگر جسم صدمه ببينه بطور غير مستقيم به اونها، چون تبديل انجام    نمي تونه بشه چون نهايتا جسم است كه بايد همه اينها را تبديل بكنه ، براي اينكه آشكار بشه و تعدادشون هفت است و ازانتهاي ستون فقرات تا انتها چاكراهاي اصلي پخش شده البته چاكراهاي فرعي هم هست ، ولي چاكراهاي اصلي هفت تا دونه است كه در طول ستون فقرات قرار گرفتن .

س- زير زانوم روي مچ پام چندين سال است كه يك گلوله هاي توده اي ايجاد شده و دردناك هم هست يكبار يكي از اين كلينك ها روي اين قسمت كار كردن و اين جاهاي شونه من بقدري دردناك بود و اشكم در اومد و خارج هم شد ، فكر ميكردم مشكل عصبي است و هر چند يكدفعه من اينا رو خارج ميكنم ولي تجمع شون همينطور گلوله گلوله هست و دردناك است ، آيا اينها همون چاكراهايي كه شما فرمودين هستن يا اينا چرا اونجا جمع شدن ؟

ج- نه ، نه ، اصلا چاكرا نمود فيزيكي ملموس اين شكلي نداره

س- اصلا مشخص نيست ، اصلا ظاهر نشون نميده وقتي لمس مي كنم يك ذره از داخل روي استخوان برجسته است ، اينها چيه به نظر شما ربطي به اين مومجودات داره چون من وقتي تشعشع ميدم ، همسرم كار مي كنن كاملا خارج ميشه روي سرشونه بود از اون سال ديگه كم شد و دقيقا روي استخوان روي مچ پاي من ، وقتي هم تشعشع دفاعي ميديم كاملا حس مي كنم خارج ميشن .

ج- اگر با تشعشع دفاعي انجام بشه ، خوب موضوع يك خورده فرق ميكنه ولي چاكرا نيست .

 

س- آيا امكانش هست براي شما روي نمودار بدن چاكراها را براي ما كملا توضيح بدين

ج- حالا تو يك جلسه اي اين هفت چاكرا ، عرض كردم خدمتتون از انتهاي ستون فقرات هست در انتهاي ناف هست در اينجا هست ، در انتهاي گلو هست و اينجا و روي سر ، اين هفت تا چاكراي اصلي پخش شده ربطي به سرشانه نداره .

س- اين شصت دست را مي گيرن موقع خروجي اينها چاكرا نيست ؟

ج- چاكراهاي فرعي داريم ، تعدادش هم خيلي زياد است ولي چاكراهاي اصلي نه ، سرشانه كه شما مي فرماييد نه .

ارتباط پاكسازي چاكرا را دوباره داشته باشيم اين ماجرايي كه رو چاكراها كار ميشه احتمال داره در رابطه با انرژي وجودي ما هم ارتباط داره ، بنابراين ممكنه توي اين رابطه يك همچين بيرون ريزي هاييرا امكان داره داشته باشه ، اين در واقع چون با اين مسئله ارتباط داره ممكنه به همين مسئله باشه ادامه ميديم ببينيم چي ميشه

س- استاد يك باز چاكراهاي را برامون مي نويسين چون ما تو يوگا يك جور ديگه ياد گرفتيم ، مثلا اينطور كه مي شينيم مستقيم از طريق نخاع مياد بالا ، مياد به طريق ناف مياد و به پا ختم ميشه و تمركز كنيم زير دستها و پنجه هاي پاتون

ج- مگر در امتداد ستون فقرات نيست كه از پايين شروع ميشه تا چاكراي تاجي كه فرق سر ، اين هفت تاش تو اين قرار مي گيره

س- بقيه اش چيه ؟

ج- بقيه اش به عبارتي 360 تا به عبارتي 720 تا چاكرا 5000 سال همين ماجراش است ، الان همش همون تكرار است هنوز هيچ چيز جديدي راجع به چاكرا نيست همون صحبت است .

حالا در يوگا صحبت اينه كه بيايم  رو اين چاكراها تمركز كنيم و با اين تمركز شكوفا بشه منظم بشه ديگه ما نمي دونيم شدن و نشدنش را نمي دونيم چون ما خودمون اصلا اينجوري كار نكرديم و همون طور كه مي دونيد تخيل و تصور نداريم اگر قرار باشه ما رو چاكرا كار كنيم همين ارتباط ويژهاي است كه خودش مياد به هر جايي لازم باشه رو مسئله چاكرا كار مي كنه ، بعد يك موضوعي كه در اونجا هست اينه كه اين چاكراها تمركز روشون باعث ميشه فرضا چشم سوم باز ميشه يك ويژن هايي ديده بشه ، در اين چاكرا چه آگاهيي هايي باشه و اين مسئله را در واقع دريافت آگاهي در اونجا تكنيكال معرفي ميشه ، در حاليكه ما اينجا بطور كلي ميگيم دريافت آگاهي ربطي به اون نداره اينها در واقع انرژي هايي را براي ذهن آماده مي كنن و در بحث مثلا ذهن اينجا كه نگاه بكنيم اين نقشه وجود را قبلا هم يك نگاهي بهش انداختيم اينجا ارتباطات شهودي ، انرژري چاكراها، سنسورهاي شهودي ، آستانه درك فراذهني، شما وقتي يك آگاهي مي گيريد يا مثلا يك رنگي را مي بينيد ه روي زمين وجود نداره ، چند نفر ديدن ؟ يك همچين چيزي توسط كدوم سنسور كشف شده ، سنسور شهودي اينو مي گيره بعد ميده به سنسور مغز در واقع سنسورهاي داخلي مغز در نهايت اونو ترجمه مي كنه بعد شما اون رنگي كه مي بينيد كه تا حالا نديديد، قبلا اين بخشش را مغز داشته ولي تا حالا مورد استفاده قرار نداده بوده ، فعال ميشه اينه كه ميگن ما بيش از 10% مغزمون استفاده نكرديم حتي اگر اينجور باشه 1% هم استافده نكرديم چون اين سنسورهايي داره كه اين بايد بگيره بعد اين زبان ترجمه شو داشته باشه اگر نداشته باشه در واقع ما اصلا متوجه نمي شيم چيزي ديديم ، اون مي گيره ميده به مغز ، مغز اون بخشش بلافاصله مياد اونو ترجمه ميكنه ، شما متوجه ميشيد كه يك چيزي ديدين كه قبلا نديده بوديد يا مثلا تو اين مسئله پرواز و سير و سلوك و اين مطالب يا دريافت آگاهي هايي كه مي تونيم تقريبا همه به يك نحوي نزديك شدن اينه ابايد توسط سنسورهاي ديگري گرفته بشه كه جنبه مادينداره ذهن بايد اينها را دريافت كرده باشه و بخش هاي ديگري كه جنبه فيزيكال نداره بنابراين اينجا هم انرژي هاي چاكرا، انرژي هاي كيهاني بايد توسط چاكراها كشف بشه ، انرژي شو گرفته بشه بعد از طريق اين انرژي ، اين سنسورها و بخش هاي مربوطش تغذيه بشن و بعد از اينكه مغز ما هم متوجه اش ميشه ، بنابراين در اونجا دريافت آگاهي تكنيكال است در اينجا اصلا تكنيكال نيست ، حالا فرد كه مي شينه روي اين تمركزاتي مي كنه چه اتفاقي ميفته ، چه بخش هايي فعال ميشه بالاخره يك بخش هايي فعال ميشه ما نمي دونيم ، فقط از نقطه نظر خودمون چيزهايي كه مي دونيم به اين صورت است كه ماجراي كمال ، دسترسي به كمال با اشتياق و مسائل ديگه ربط داره مثلا تمركز روي اين چاكرا عشق را چيكار مي كنه ، با عشق براي ارتباط با ديگران براي ارتباط با خودمون و خوب هيچكدام از اينها را تكنيكال نمي دونيم براي همين هم رو بحث چاكراها بحثي كه از اين زاويه مي خواد دنبال كنه ما كاري نداريم ما يك كلمه ميدونيم كه مبدل انرژي است ، ديگه هم وارد هيچ تعريفي ازش نميشيم اگر بخواهيم واردش بشيم بگيم اين مرگ عواطف است اون مركز نمي دونم چيه ، به نوعي بايد مورد تاييد قرار بديم ، مركز ، مركزي هست منتها براي اينكه سنسور باشه ، چيزي كه در اونجا اشتباه ميشه اينه كه ما در اين جا ميگيم سنسور است اون ميگه نه اصلا اين خودش ايجاد كننده است ، اين ديگه جاي بحث و محل بحث درا داره ، سنسور فرق ميكنه ، سنسور يعني يك چيزي بياد بايد ما بگيريمش ولي وقتي ميگيم خودش ايجاد كنند ه اين خوب ،

ارتباط برقرار بكنيم در زمينه پاكسازي چاكراها يا همون تنظيم چاكراها ، دوستاني كه متوجه شدن ؟

 

يك مطلبي را در مورد طب سوزني براتون بگم ، به نظر ما مسئله اي كه در طب سوزني وجود داره در واقع ورود سوزن به اون نقاط كه نقاط خاصي هست كه در اون اختلاف پتانسيل الكتريكي و ضريب هدايت الكتريكي با ساير نقاط فرق ميكنه وقتي كه سوزن وارد ميشه در واقع تاثيري را ميگذاره به نظر ما و به احتمال خيلي زيادي ، تاثيرش روي ويروس هاي غير ارگانيك است ، يعني اونها را جابجا ميكنه نه اينكه باعث خروج بشه باعث جابجايي اينها ميشه لذا يكي از اين كانال هاي انرژي ، كانال هاي 14 گانه يا مريدين ها هستند كه در طب سوزني بكار ميدن و هر كدوم از اين كانال ها اعضايي را به هم متصل مي كنن كه اگر اينها مسدود بشه تا تحت نشت انرژي قرار بگيره اعضاي وابسته به اون كانال دچار مشكل ميشن بنابراين وقتي كه ويروس غيرارگانيك زا از كانال كنار مي زنند ، كانال باز ميشه ، اون عضو دوباره تغذيه ميشه ، تغذيه يعني يك تغذيه ATP داره يك تغذيه اي داره كه از نيروها و انرژي هاي ديگه اي مثل حتي نيروي حيات ، بعد از اون بهتر ميتونه تغذيه بكنه ، بهبود و درمان هايي براش اتفاق ميفته ، ضريب هدايت الكتريكي اين دو تا خاصيت را اون نقاط دارن حالا صحت و صقم اين مسئله بعدا بايد معلوم بشه ، ببينيم كه علت اينكه اون سوزن در اونجا وارد ميشه اون تاثير را داره ، تشعشعاتي است كه سر اين سوزن داره ، با توجه به اينكه ما مي دونيم موجودات غيرارگانيك از اشياء نوك تيز فلزي ، مي دونين كه در فيزيك هم اين مسئله در اونجا تاثيراتي روي حوزه هاي مغناطيس و غيره و اينها داره ، احتمذالا همون موضوع باعث دور كردن ميشه ، باز ممكنه در مورد حجامت هم ، ما البته نمي دونيم چون هر كدوم از اينها تحقيقات خاص خودشو ميخواد ولي چون وجود تيغ و اينها اونجا هست احتمال داره دوباره همين موضوع است ، يعني همه اينها اثري را كه ميذارن صرفا بحث اينه كه اونهها باعث پاكسازي اون منطقه و جدا شدن از اين مسئله ميشه .

اونهايي كه در طب سوزني ميان ، صرفا اونهايي كه مسير كانال هاي 14 گانه قرار دارن اونها را كنار ميزنن بعد از مدتها دوباره همون مسائل خواهد بود چون باعث خروج نميشه ، كنارشون ميزنه ، حالا تا اطلاع ثانوي ، اين نظر ما روي اين مسئله است حالا اظهار نظر يك مقداري مشكل است چون منوط به انجام آزمايش هايي هست كه تا حالا صورت نگرفته كه خوب اميدواريم بتونيم يك موقعي اين آزمايش را داشته باشيم .

 

بسيار خوب اين ملاك اينو دفعه قبل با هم مرور كرديم يكي دو تا موضوع هست كه اين يكبار مرورش بكنيم گفتيم ملاك تشخيص كمال ديد ناظر است ، اين براي اينكه خيلي برامون اهميت داره ، يكبار گفتم كه مورد بررسي دوباره قرارش بديم ، ناظر ميتونه در كسري از ثانيه كمال يك شي ء را يا كمال خودش را مشاهده بكنه ، هر شي ء خودبخود در كمال قرار داره هر ذره اي به خودي خود در كمال قرار داره و به سمت كاملتر شدن نميره يعني يك اتم نميره كه اتم تر بشه ، بلكه ديد ناظر است كه به سمت تكامل پيش ميره ، ديد ماست كه به سمت كمال پيش ميره و هيچگونه حركتي مثلا براي خود اون اتم هيچ حركتي اگر به ذره برسيم ، اما در تركيب وقتي ميايم ، در كمال مي تونيم ببينيم كمال در تركيب است مثلا روندي كه ظاهر گياهان طي كرده ، تنوعي كه گياهان طي كردن ولي به خودي خود همواره اتم يك اتم خواهد بود ، اون در اوج كمال آفريده شده

دل گرچه در اين باديه بسيار شتافت              يك موي ندانست ولي موي شكافت

اندر دل من هزار خورشيد بتافت                   آخر به كمال ذره اي راه نيافت

آخر به كمال ذره اي يعني ذره خودش در كمال قرار داره ، قرار است ما اون كمال را كشفش كنيم ، شناسائيش كنيم ، بهش برسيم .

س- چند سال پيش افسردگي شديد گرفته بودم بعد طب سوزني مي رفتم اونم روم خيلي اثر داشت ولي واقعا همين موجودات غيرارگانيك بيرون نمي رفتن كه بعد دو مرتبه من افسرده شدم ، وقتي طب سوزني را ول مي ردم دوباره شروع ميشد يعني هر 6 ماه يكبار من يك دوره مي رفتم .

ج- اونها را از اون مسيرهايي كه مي دونن ، از اون بخش ها كنار مي زنن يك جوري گرفته ميشه بعد كه ميان كنار دوباره اونها هجوم ميارن يعني خروج نيست ، خروج نمي تونن دارشته باشن ، جابجايي هست حالا اينها مسائلي است كه در تجربه ميشه مشاهده كرد قبل از اينكه ارتباط ديگه برقرار بكنيم بريم سراغ اين بحثي كه دوست عزيزمون مطرح كردن و يك بحث ديگه اي توضيح داديم كه ما در واقع وارد يك مرحله اي ميشيم يعني از اينجا به بعد وارد مرحله لامكان  وارد جهان لامكان و بعد ازاون لامكان ولازمان ميشيم ، حالا لامكان و لازمان وقتي وارد ميشيم از حشر ونشر و مجادله وقيامه و جهنم و جنات وعدن و رضوان و جنتي اين مراحل به اضافه مراحل ديگه اي ميگذره ، خود اين وقتي ميگيم لامكان و لازمان خودش از مراحل مختلفي تشكيل شده ، يكي از خصوصيات كلي لامكان ولازمان فرضا در بحث قيامت بحثي است كه به واسطه نبود زمان و مكان ما مي تونيم در هر جايي اونجا براي خودمون زنده اش كنيم چون وابسته به مكن و زمان نيستيم ، هر جايي كه ما در طول اين چرخه ، نه تنها ايني كه اينجا تجربه كرديم بلكه ما قبل اين ما بعد اين ، هر جايي را مي تونيم براي خودمون زنده بكنيم و در اون قرار بگيريم و چون زمان و مكان از پامون باز شده مي تونيم در هر جايي قرار بگيريم ، براي اينكه اين موضوع را بيتشتر بهش نزديك بشيم بيايم به اين داستان ماشين زمان مراجعه بكنيم اين فيلم هاي تخيلي كه ساخته ميشه و بعد به ماشين زمان دسترسي پيدا ميكنه ، شما فرض كنيد كه ماشين زمان را دسترسي پيدا كرديد توش نشستيد ، مي تونيد صد سال گذشه را آماده  باشيد ، اونجا حاضر باشيد ، اون وقت ، وقتي اون ا حاضر ميشيد چي ميشه ، مي بينيد مردم با لباس صد سال پيش و هه چيزهاي صدسال گذشته ، از اين فيلم هاي تخيلي زياد ساخته شده مثلا وقتي كه قرار است در هزار سال قبل باشيم ، شما مي بينيد كه در هزار سال قبل با همون شرايط آماده شديد ، خوب حالا اگر كه در جايي كه زمان و مكان نيست ما تو يك همچين ماشيني به نظر مياد قرار گرفتيم ديگه وابسته به زمان نيستيم در هر جايي مي تونيم آماده بشيم و در هر جايي ميتونه براي ما زنده بشه ، اين تصور ايني كه عده اي بگن فرضا افراد كه مردن و استخوان شون هم پوسيده شده ولي شما با داشتن ماشين زمان صدسال قبل را حضر شدين هزار سال قبل را آماده شدين يعني در اونجا حاضر است ، الان ما زمان نداشته باشيم در هر جايي مي تونيم جلو و عقب ، مي تونيم حضور پيدا بكنيم ، بحث تغيير، الان را هم نمي تونيم تغيير بديم چون اتفاقات در صفر ثانيه افتاد تموم شد اگر ما ميگيم لوح محفوظ اونجايي كه گفت يا ادم انبئوني آدم آزمايش بده چي شد؟ گفتيم آدم آزمايش داد اينها كه نفهميدن تو چي هستي خودت آزمايش پس بده آدم آزمايش پس داد نتيجه اش چي شد ؟

بعد گفت " الم اقل لكم اني اعلم غيب السموات و الارض" ديدين بهتون گفتم اين ميتونه ، ما تونستيم ، جواب اونجا داده شد ، تموم شد واز اين آزمايش سربلند در اوميدم يعني گفت طرح من اينه ، اين طرح هم جواب داد ، پس ماجرا يكبار اونجا تموم شده فراموش نكند نتيجه گرتفه شده و ما الان اون نتيجه رو نمي تونيم تغييرش بديم ،اون نتيجه اي رو كه گرفته شد گفت يا ادم انبئوني ، ديگه ما نمي تونيم عوضش بكنيم ، الان يكبار ديگه يك نتيجه ديگه بديم ، چون اگر ما عوض كنيم شايد خراب كنيم ، معلوم نيست كه كي اون جواب داده شد در صفر ثانيه جواب را از خلقت ما گرفتند تماشد اما ما الان توش قرار داريم، الان اينجا زمان و مكان بسته شده و داريم ميايم و ميريم بنابراين اين مسئله اي كه سرنوشت و چيزهايي كه گفته شد و اين حرفها تغيير پيدا بكنه اين نه ، ولي ما مي تونيم جايي كه زمان و مكان را از پامون برداشتن ، ما در هر جايي :آماده باشيم ، يك مثال ديگه بزنيم الان زندگي بعدي يك كالبد ذهني هر جايي بخواد حاضر باشه ميتونه يا نمي تونه ؟ ميتونه ، اين جابجايي در مكان است ، اگر در زمان هم مي تونست اون وقت يك اتفاقات عجيب غريب مي افتاد ، الان يك كالبد ذهني ، الان در آن واحد ميتونه هم اينجا باشه هم آمريكا باشه يعني در لحظه همه جا باشه چون زنجيز مكان از پاش باز شده ، شما يك نفري كه در هر كجايي كه دفن شده باشه ، محل تولدش باشه محل مرگش باشه مي تونيد احضار كنيد مي بينيد در آن هستش ، در همون آن مي تونه ، بنابراين وقتي كه اين زنجيره ها باز بشه يك همچين خاصيتي داره ، يك مرحله به بعد ميره در هر آن ، در عرض يعني در مكان ، در طول در زمان ميتونه در هر جايي آماده و حاضر باشه ، اين از قطه نظر معاد جسماني كه اصلا موضوع ساده تر از اينهاست كه ما بخواهيم فكر كنيم كه حالا مرده ها چه جوري زنده بشن ، سلول ها چطوري ميخوان همديگر را پيدا بكنن بعد يك موضوع ديگه دور بعدي به حافظه كيهاني اشاره مي كنيم ، حافظه فيزيكي كيهان ، كيهان مگه حافظه داره ؟ الان ميشه هزار سال قبل را رفت نگاهش كرد؟ بله از يك ستاره ديگه اي الان اگه مي تونستيم در آن واحد روي اون ستاره باشيم ، اگر اون ستاره با ما هزار سال نوري فاصله داشته باشه ما هزار سال قبل زمين را مي بينيم اگر هي بريم جلو دو هزار سال قبل ، 5 هزار سال قبل ، ممكنه لشكر كشي كوروش را از اون بالا نگاه  بكنيم ، ناظري كه داره از اون بالا لشكر كشي اسكندر را مي بينه ، براي اون اسكند مرده است ، به عبارتي در حافظه كيهاني اسند كوروش هر صحنه اي را بخواهيد ببينيد نمرده ، هيچ واقعيتي نمي ميره ، اصلا هيچ واقعيتي در هستي از بين نميره ، به اصلي بر مي خوريم كه هيچ چيزي از بين نميره ، تغيير حالت داريم ولي هيچ چيزي از بين نميره ، اصل بقاء ماده و انرژي تعميم پيدا ميكنه به اصل بقاء واقعيت ، هيچ واقعيتي گم نميشه بنابراين از نظر من و شما مرگ اتفاق افتاده ، از نظر ناظر ديگه اي مرگ اتفاق نيفتاده و به عبارت ديگه د راونجا تمام اعمال ثانيه به ثانيه در كيهان ثبت و ضبط شده ، به عبارت ديگه اون جوري هم ميشه همه جا حاضر شد ، فقط ما توانا نيستيم ، اگر ما الان توانايي داشتيم در مكان سريع جابجا بشيم تمام حافظه كيهاني در اختيارمون بود يا نبود ؟ هر واقعيتي را مي تونستيم تو دلش حاضر باشيم

 

س- يك چيزهايي برام اومده مثلا اول هيچ قيدو بندي نداشتيم بعد تا يك جايي اضافه شد ، مرديم و هي بهمون اضافه شد ، تا يك جايي كه فول فول شديم از زنجير بعد دوباره از اونجا هر چي مرديم و زنده شديم اين زنجير كمتر شد تو يك همچين چيزي سير مي كنه استاد؟

ج- بله در يك طرف اين ، يك بخش نزولي و يك بخش صعودي داره ، در بخش نزوليما هي بار پذيرفتيم گفتن اختيار هم قبول كن ما قبول كرديم گفتن مكان هم قبول كن ما قبول كرديم گفتن زمان هم قبول كن ما قبول كرديم همي جوري گفتن گفتن ما هم قبول كرديم پس اين بار زا گذاشتن رو دوشمون ، بعد از اينكه اين بار را گذاشتن رو دوشمون ، موقعي است كه بريم بالا و اين بار را بندازيم ، يك روشي در صيد مرواريد هست ، شكارچيان مرواريد براي اينكه انرژي كمتري مصرف بكنند زماني كه از قايقشون        مي خوان به ته برن توي قايق چند تا سنگ هاي سنگين وزن را ميذارن توي قايق با طناب مي بندن به پاي خودشون زماني كه مي خوان بپرن پايين و برن ته، سنگ را ميندازن و اين سنگ سريع ميكشه اونها را پايين و در اوجا اون اطراف اون قدري كه طناب اجازه ميده مرواريدها را جمع مي كنن بعد طناب را باز ميكنن ميان بالا ، ما وزنه به پامون بستن بيايم مرواريدها را صيد بكنيم و از اون ور حالا وقتي مي خوايم بيايم بالا اينا رو از پامون باز كنيم كه بتونيم برگشت بكنيم چون اين بالا بي نيازي است اين پايين نيازمندي اينها با هم خورندي نداره نيازمند با بي نياز خورندي نداره ، لذا الان هر چي ميريم بالاتر         بي نيازتر ميشيم ، تواناتر ميشيم و تمام صفات الهي هم كه گفتن ، خداوند كه صفت نداره ، اينها را براي ما گفتن ، در ترم  يك اشاره هاي داشتيم تلفيق آيات قرآن اگه يادتون باشه ، فته ميشه انالله و انا اليه راجعون و لااله الا الله يعني به سمت او ميريم و او يكتاست يعني ما به سمت يكتايي ميريم او بي نياز است يعني ما به سمت بي نيازي ميريم او غني است الله الصمد ، او توانگر است ، ليم است صميع است بصير است يعني در واقع ما داريم ميريم به سمت دانا شدن بينا شدن به سمت سميع شدن عليم شدن و گرنه اون صفتي نداره سبحان الله عما يصفون ؛ او از هر صفتي كه بهش بديم مبراست ون صفت مياره اونو تو عالم فيزيك تو عالم ما مياره مي كشونه و اونكه به عالم ما بيا نيست كه ، بنابراين بحث اله راجعون ، مابه سمت او رفتن ، يعني ما به سمت يكتايي ، به سمت بي نيازي ، عليم و سميع و بصير شدن داريم ميريم .

 

س- ؟

 ج- ما تجربه كرديم لازماني لامكاني ، آيه هست كه ميگه يادتون نبود هيچ چيزي مذكور نبود قابل ذكر كردن نبود يعني اشاره به جايي كه اشياء نبوده كه قابل دگر كردن نبوده ، جايي كه نميده چيزي را نام گذاري كنيم ، كجا نميشه چيزي را نام گذاري كنيم ؟ جايي كه لاتضاد است پس در واقع بوديم ، ميگه يادتون نمياد " لم يكن شيء مذكورا" و هيچ شئ  مذكور نبود براي همين هست كه ما اينجا ميگيم بهشت نا آگاهي ا ونجا كه بوديم نمي دونستيم چي به چيه ؟گفت اسكن هذا الجنة ، درسته ما در اين ابتدا "الم ادم اسماء كلها" ولي وقتي وارد چرخه شديم ديگه دسترسي نداشتيم به اون مسئله يعني توان بالقوه بود به بالفعل تبديل نشده بود و اگر كه ما اون علم را داشتيم مي دونستيم چيكار كنيم ديگه ولي اصلا آدم نمي دونسته چيكار كنه ، اينجا بهشت است ، اولين مرحله اي كه اونجا ولمون كردن گفتن كه اينكارو كن اون كارو كن فقط به اين درخت نزديك نشو چي بوده ؟ در واقع اونجا ما چيزي بلد نبوديم ، اما الان ميريم بهشت اينجا ، ميريم جنات را بسازيم تازه مرحله اولش است ، بهشت ها  به تعدادي ، چه جوري بهشت ها را بسازيم ، داريم با آگاهي خودمون مي سازيم ، اما روز اول بهشت را با آگاهي خودمون نساخته بوديم "جنات تجري من تحت الانهار" بهشت هايي كه زير آن نهرها يعني كانال هاي آگاهي ، آب و ماء و اينها را كه گفتيم ، نهر هم در واقع بر اساس آگاهي هاي خودمون داريم اونا رو مي سازيم ولي بهشت روز اول ما اصلا توش نقشي نداشتيم ، گفتن اينجا ساكن شو.

 

س- ؟

ج- ما هيچ واحد تبديلي نداريم كه ببينيم مسئله تبديلش به چه صورتي است ولي مسئله اي كه اونجا وجود داره خالدون فيها عنوان ميشه ، بحث لازماني است ، جايي كه لازمانيش كاملا محرز است ، اگر بگيم جاودانه هستيم پس اليه راجعونش منتفي ميشه ، يك مسئله اي كه هست اين پروسه زماني هر مقطعي را ، يك پيچيدگي داره من سعي مي كنم اين پيچيدگي را باز هم يك جورايي با هم به يك توافقي برسيم ، از نظر ناظري كه بالاست اين مقطع بايد طي بشه يا نبايد طي بشه ؟ اين ناظر ميتونه بگه كه اين چند برابر اين است ؟ اون ميتونه تبديل كنه اما براي ناظري كه اينجاست حسي از زمان و مكان نداره يعني منتظر يك ثانيه ديگه اي نيست لذا براي او ميشه خالدون فيها ، ناظري كه اونجاست اگر ازش بپرسن تا كي قراره بموني ميگه من تا ابد اينجا هستم حالا چه تو جهنم است چه تو بهشت است ، دركي از زمان ديگه براش نيست ، منتظر يك ثانيه ديگه نيست ، زنداني باز يك خطي ميكشه روي ديوار دسته سخت ميگذره بهش ، نمي گذره ، ولي حالا باز يك خطي ميكشه روي ديوار ميگه دوره محكوميت من 5 سال ديگه است ديگه تموم ميشه ولي به اصطلاح وقتي ابد هست ديگه خطي بكشه يا نكشه ديگه ميدوني كه تا ابد اينجا هست.

 

س- گرفتار است ؟

ج- اين از نظر اون تموم شده است ديگه ، اين مسئله گرفتاري براي ماست ، براي اين ناظر كه تموم شد پرونده بسته شد نتيجه را گرفت گفت ديدي بهتون گفتم من غيب آسمانها و زمين را مي دونم ، براي او تموم شد ، كمال وقتي در مثبت بي نهايت است چه جوري براش نهايت قائل بشيم ؟ هر چه شما مياي مثلا فرض كنيد اينما تولوا فثم وجه الله ، هر چه نگاه كنيد پرتوي از خداست ، وجه الله است ، خوب اين وجه الله را كي ميتونه تعريف كنه ؟ كي مي تونه نهايتشو بگه ؟ كي مي تونه بگه من ديگه الان ... نسبي است ، به دريا بنگرم دريا تو بينم ، اين خيلي كمال است ، ولي مي تونيم حدش را تعيين كنيم كه آيا ما به دريا نگاه مي كنيم او را مي بينيم ، به صحرا بنگرم صحرا تو بينم آيا اينه ؟ اين خودش خيلي مرحله مهمي است ، آدم به كوه نگاه كنه او را ببينه ، همه عالم محضر خداست ، الان اينو ميتونيد حدشو بگين يكنفر ميگه من به ديا نگاه مي كنم خدا را مي بينم يك نفر ديگه هم همينو ميگه ، شما مي تونيد بگيد جفتشون يك چيز مي بينن؟ يك چيز نيست و رسد آدمي به جايي كه جز خدا نبيند يعني يك آدم ، يك روزي بعد از اين كشف رمز خاك و آتش ، بعد آدم ممكنه يك جايي برسه كه هر جا نگاه كنه خدا را ببينه ، تجلي الهي را ببينه ولي نميشه گفت كه نهايت داره براي اينكه او بي نهايت است چون خودش بي نهايت است تجليش هم بي نهايت است ، مثلا فرض كنين اينجا ها هستيم ، اينها را به ياد نمي تونيم بياريم ، از برزخ كه بگذريم ، قبل از اينكه بيايم تو اينجا در برزخ بوديم ، بين يك مرگ و يك تولد يك برزخ قرار داره كه صحبت كرديم ، تو برزخ قبل را مي بينيم بعد هم مي بينيم ولي از برزخ كه اومديم در را مي بندن ، اگر ما مي ديديم كه از كجا اومديم كه معما حل شده بود ، ديگه آزمايش ملقي شده بود ، تموم شده بود و همه اين معما سر اينه كه يادمون نمياد از كجا اومديم ، آگاهي هاي كلي اونها را مي تونيم بگيريم ولي جزئياتش را ، الان آگاهي هاي كلي را مي گيريم ولي به هم نگاه مي كنيم هست ، نيست ؟ مطمئن نيستيم ، همين مطمئن نبودن است كه ما رو به تكاپو انداخته ، يكي ميگه دنيا و آخرت اينجا آمديم اونور مرگ اينم آخرت يعني كل نقشه را انقدر مي بينه يكي طولاني تر مي بينه يكي كلي تر مي بينه ، اين امتحان سر همين است ديگه " ليبلوكم في ما عطاكم " اين آزمايش معني نميداد ، الان ما در تكاپو هستيم بعضي از ماها خور وخواب ندارن ، خواب از چشمشون گرفته شده ، سوال ، سوال ، يك عده هم راحت خوابيدن ، يك عده هم مختصر تر مي بينن ، دنيا آخرت از اون بالا افتاديم همين جا ، بعد هم اينجا مرگ ، اون جا هم تموم است ، كل اين عظمت الهي را انقدر مي بيننش ، اختلاف انسانها هم در همين است همه هم در معرض يك آگاهي هستن و هر كسي از ذن خود شد يار من ، هر كسي با تصور خودش داره نگاه ميكنه و قرار است كه نهايتا آدم بگه من جواب را پيدا كردم و اون ميگه ديدي طرح من جواب داد البته اينها سمبليك است ميگه ديدين من پيدا كردم "الم اقل لكم " ديدين گفتم ، اگر از اين زاويه فيزيكي نيايم بيرون اون خودش نيازمند ميشه كه لااقل به ملا ئكه توضيح بده در حالي كه او بي نياز است سمبليك مي خواست بگه كه شما جواب را داديد و ماجرا تموم شده ، بنابراين اگر حتي يك مسئله وقتي آدم وارد جهنم ميشه در را پشتش مي بندن ، آگاهي ناب ناب ، اون چه كه بايد باشه ، كل چرخه ها و اونچه كه ما فهميديم قياس اين دوتا عذاب اليم  است قياس ايني كه بوده ايني كه ما فهميديم خودش عذاب اليم است ، خوب ما تو جهنم همه چي را مي فهميم همه رازهاي كشف است ولي وقتي از جهنم بيايم بيرون در را پشت سرمون ببندن يادمون نمياد دوباره ، تو خود اين چرخه جهنم اون ويژگي را داره ، يك مسئله داريم قبل از جهنم و بعد از جهنم دوباره اينها از هم جدان ، چرا ؟ وقتي كه اون طرف قضيه ميايم جايي است كه جبرئيل جا مونده ، فراموش نكنيد از بعد از جهنم جبرئيل جا مي مونه روح القدس جا مي مونه و فيزيكي ديگه نيسد صرفا توده آگاهي و به يك شكل خاصي بعد از جهنم داره ميره يعني موجودي كه رسيده اونجا به بخش اول " الم ادم اسما كلها" دست پيدا كرده خودش ، اين لامكان و لازمان خودش دو مرحله داره قبل از جهنم بعد از جهنم يعني در واقع سه مرحله ، قبل از جهنم اين چرخه دسترسي هست خود جهنم صرفا اين قياسش قابل دسترسي است يعني اطلاعات هفت آسمان ، اطلاعات كل با اطلاعات جزء با قياسش ، از جهنم كه بيرون بريم اون ور اولين فاز اليه راجعون است . ديگه به هيچ اطلاعات گذشته اي نياز نيست ، از لحاظ فيزيك اون چه را كه بلديم برديم يادمون هم نمياد كه تو جهنم چي ديديم چون اگر يادمون ميامد كه در جهنم چي ديديم دوباره معما حل بود چون همه چي را در جهنم به ما نشون دادن ، كل اين ماجراي اطلاعات اونجا نشون داده شده بعد از اون ما اولين تجربه كه چون من ثابت با من متحرك با هم جوش خوردن ديگه اصلا به روح القدس نيازي نيست به اين دليل يعني اونجا ما "نفخة فيه من روحي" ما جدا شديم ، تو جهنم اين پيوند ايجاد ميشه ديگه بعد از اون ما به روح القدس نياز نداريم ، روح القدس ديگه ميشه نهايت آگاهي يعني ما به

" الم ادم اسما كلها" دسترسي پيدا مي كنيم با اون امتزاج ، با اوني كه تو جهنم اتفاق ميفته پرده بين ما و او در جهنم از بين ميره اوني كه گفته شد " لاتقربوا هذا الشجره " به اين درخت نزديك نشيد ما شديم و از اون به بعد اومد لايه هاي ما كلفت و ضخيم و ضخيم تر كرده اون در جهنم از بين ميره ، مكانيزم جهنم و فلسفه جهنم از اين بابت بوده كه اين لايه و پرده اي كه ما رو از او جدا كرداونجا چي بشه ؟ از بين برده.

اين چه پرده بود كه پيش از اين پرده        ابليس به سجده با سموات و الارض مي پيمود

اين پرده قبل از اينكه بين ما و او بكشند ابليس جايگاه ديگه اي داشت و در اينجا ما موريت ديگه اي پيدا كرد ، جهنم در واقع از نظر ما تالار عروسي است يعني اين امتزاج اين دو بخش است ، گفتيم "بسم الله الرحمن الرحيم " الرحمن را كه گفتيم ، الرحيم گفتيم رحمت ويژه الهي است ، رحمت ويژه اش در واقع مرگ و جهنم است كه اگر نبود ما اليه راجعون نمي تونستيم بكنيم اگر مرگ نبود اليه راجعون هم نبود  اگر جهنم نبود اليه راجعون نبود چون ما اونجا براي هميشه ازش جدا شده بوديم " لاتقربوا هذا الشجره " اونجا براي هميشه ازش جدا شده بوديم اگر جهنم نبود كه اين پرده را بسوزونه اون وقت ما كي بهش مي رسيديم ؟ كي مي تونستيم به سمت او نزديك بشيم ، به عالم بالاتر ، لذا فلسفه طراحي جهنم و مرگ در واقع ناشي از رحمانيت او بوده ، رحمانيت ويژه و خاص ، از لطف خاصش مرگ و جهنم را طراحي كرده اگر نبود اليه راجعون تحقق پيدا نمي كرد.

من اينو تكميل كنم ، تا قبل از جهنم ما به آگاهي هاي روح القدس جبزئيل نياز داريم ، تا قبلاز اون نقش داره ولي بعد از اون كه اين امتزاج انجام شد خودمون به اصل منبع دسترسي پيدا كرديم ديگه به جبرئيل نياز نداريم ، اونجايي كه گفته ميشه پيامبر (ص) به معراج رفت از يك جايي ديگه جبرئيل جا ماند ، ديگه جايي بود كه نيازي به جبرئيل نبوده .

س- استاد يعني سوره نجم را مطرح ميكنه پس پيغمبر يك مرتبه اي را رفته

 ج- بله ، هفت آسمان ، هفت طبقه اطلاعات چرخه انالله و انااليه راجعون ، هفت آسمان كه ميشه گفتيم هفت گاوصندوق اطلاعات اين چرخه ، تا يك جايي روح القدس بايد ما رو همراهي كنه از يك جايي به بعد همراهي روح القدس جبرئيل يا هوشمندي ديگه نياز نيست .

 

س- ؟

ج- حلقه هاي رحمانيت دوباره تا زماني كه ما به اون رحمانيت رسترسي پيدا مي كنيم به ما داره سرويس ميده اونجايي كه خودمون رفتيم اين امتزاج انجام شد در واقع به اون مخزن " الم ادم اسما كلها" اون مخزن به ما داده شد ولي بر اساس اوني كه گفت به اين درخت نزديك نشيد ، درخت هم كه براتون گفتيم چيه ؟ چرا درخت ، چرا شجره ، چرا هذا الشجره ؟ چرا گفت به اين درخت ؟

يكي از سمينارهايي كه اينجا داشتيم راجع به شجره صحبت كرديم ، من يك اشاره اي مي كنم ، چرا گفت درخت ؟ بنابراين زماني كه ما به اونجا دسترسي پيدا كرديم خودمون اين امتزاج را انجام داديم مي رسيم به اون منبع اطلاعات منتها فرض كنيد كه الان بگن كتابخانه ملي آزاد است هر كي بخواد بياد استفاده بكنه ، چه كسي اصلا ميره كتابخانه ملي كه اين همه كتاب داره ؟ اولا سواد داشته باشه ، حالا هركسي مياد اين تو چه بخشي از كتاب ها را مي تونه استفاده كنه ؟ بستگي به سوادش داره ، بستگي به معلوماتش داره يعني يك نفر فقط يك كتاب فني راجع به برق است ، راجع به ساختمان است تاب ساختمان يكي فلسفه يكي عرفان يكي الهيات حالا كي مي تونه از همه كتابها استفاده كنه؟ كسي كه اينو بدونه اونو بدونه ، بنابراين روزي كه ما به گنجينه عظيم دسترسي پيدا مي كنيم چطوري مي تونيم از اين گنجينه استفاده كنيم ، چيزهايي را كه در اين مسير ياد گرفتيم ، الان ، زندگي بعد ، زندگي قبل ، داريم ياد مي گيريم ميشه من متحرك ، من متحرك هر چي اونجا بلد باشه ، بيشتر ميتونه از اين گنجينه عظيم استفاده بكنه و بعد در اونجا يكي مي شينه حور وقلمان براي خودش درست ميكنه و خلق ميكنه يكي يك چيز ديگه حالا يك عده اي كه ميگن حور و قلمان ، اينها را ما ايجادش مي كنيم ، مسئله سر اينه كه به بچه بگن كه اين آب نبات چوبي اينجا ، اينم كتابخانه ملي كدومشو ميخواي ؟ كدوم را انتخاب مي كنه ؟ خوب آب نبات را انتخاب ميكنه حالا اونجا يك كسي فقط حور و قلمان را مي فهمه اگر بگه اينور يك اشكالي داره يعني آب نبات چوبي را مي فهمه نه اينكه هدف اين بوده در اونجا حور و قلمان باشه و بعد تو مرحله رضوان جنت هم جمع ميشه ، اونجا جنات ، بهشت د ركثرت ، رضوان بهشت در وحدت است يعني همه مي فهمن بابا اين رقابت سر خدايي بوده است نه سر بهشت سرشون كلاه رفته مي فهمن كه سر اين نيست كه عمارتي درست كنند يك بهشتي درست كنند، مي فرمايند كه وقتشون ، منظورم وقت نيست منظور اينه كه اونها اونجا متوجه ميشن كه اين غفلت بوده و سر كوي او ، خدا شدن كه خوب آخر قضيه همه اين " الم ادم اسما كلها" را به خدمت مي گيرن ، خدا ميشن ، خدا گونه ميشن ولي آخر دفعه الست بربكم كارو خراب ميكنه چرا ؟ ميگن خوب تو حالا فهميدي ، خدا گونه شدي بگو ببينيم با ما خدايي يا واسه خودت خدايي ، تمام شد اين كار را خراب ميكنه و اونجا ممكنه عده اي بگن نه واسه خودمون خداييم ، بله ديگه يكبار بايد بگه ، ماجرا سر اينجاست كه همون اشاره كا را خراب كرده ، همون يك دونه اشاره اگر بحث اين بوده كه يادتون نره كه ،

ببينيد مباحث عرفان ، مباحث كيفيتي است ، اگر خاطرتون باشه از ترم 2 صحبت كرديم همش ايطور بوده كه مي بايستي كشف مي شده يادتون باشه اون مباحثي را كه اصلا در عرفان مياد دنبال ميكنه مباحثي است كه نگفتن تكليف است ، اشاره اي داره و بعد بايد با كيفيت سنجي ، بررسي هاي كيفي و بررسي هاي اشراقي و ادراكي معما كشف مي شده ، مسئله در كميت نيست كه همه چيز گفته شده باشه ولي شما مي بينيد كه تيكه تيكه اينها گفته شده و اگر كه اين كيفيت سنجي نشه ما مي بينيم كه با تناقض هايي برخورد مي كنيم ، اولش ميگه" الم ادم اسما كلها" بعد "فتبارك الله احسن الخالقين " في احسن التقويم"  در بهترين شرايط آفريديم و بعد يكدفعه ميزنه تو سر و كله اش و هي اينو بعدا خارش ميكنه تا جايي كه ميگه "كالانعام و "بل هم  ازل حلوا و عجولا " اين همونه كه خودت گفتي ، خودت گفتي كه اين في احسن تقويم و تبريك گفتي بعد اهمه اين حرفها ، اين همونه ، مثل نوزاد ما مي مونه ، روز اول قربون صدقه اش ميريم چه جور ، بعد هر بد وبيراهي بگه ميذاريمش رو كله مون همون قاقالي لي ، خودمون يك فحشي بهش ياد ميديم وقتي ميگه هممون كيف مي كنيم ، بعد يواش يواش كه بزرگ ميشه بعدا هي خوار و ذليل بعدا ميگيم كه اي كاش همون مرده به دنيا اومده بودي ، ما هم  همينجوري شديم ، ولي اين ماجراش ، ماجرايي است كه اگر اينها را درست كنار هم نچينيم اين تناقض و تضادها بدجوري مياد و يقه مونو       مي گيره و حالا بعضي جاها كه گفتيم "خلق الانسان في كبد"  و اينكه ما او را در رنج آفريديم در حاليكه اينك اشاره كرديم كه ما مخلوق خاص داريم و مخلوق عام ، مخلوق خاص روح الله بود و ما از اين امتزاج شكل گرفتيم ديگه ، از اين امتزاج يعني ميانه و اونجا در واقع معناي كبد بحث ميانه و امتزاج اين دو تاست ، اين معني را هم داره معني رنجش باعث يك تضد و درگيري ما با خدا بود كه خدا چه اصراري داشته كه ما رو در رنج بيافرينه و حالا هدفش چي بوده و خيلي مسائل ديگه و حالا اونجا ميگه "في احسن تقويم "  من در بهترين شرايط آفريدم ، اينجا ميگه من در رنج آفريدم همين سوء تفاهم باعث شد ما فكر كنيم كه اگر بيمار بشيم اين كار خداست يعني ما به خدا مشكوك شديم اين بيماري كار اوست "وما اصابك من سيئتا فمن نفسه" از اين ور هم اينو ميگه خوب اينا با همدير هم خواني نداره الان مكاتب زيادي هستن كه فكر مي كنن بيماري را خدا ميده تا ما به وسيله بيماري پاك بشيم در حاليكه شما مي دونيد اصلا آدم بيمار فلج است اصلا فكرش كار نميكنه جز به بيماري خودش به هيچي فكر نميكنه حالا بيمار خداخدا ميكنه اون خدا خدا كردنش هم ارزش نداره چون به فكر خودشه براي كمالش نيست كه بنابراين يكي از حلقه هاي رحمانيت كه اينجا مي خواد كمك كنه ، انسان زمين خورده از پا بلند بشه براي اينكه ميدونه انساني كه دندونش درد ميكنه انسان نيست ، كسي كه دلش درد ميكنه زخم معده داره اشتباه كرده ، بر اساس اشتباه خودش زمين خورده ولي اون حاضر است دستشو بگيره بلندش كنه حالا در اين رهگذر اين انساني كه فكرش كار نميكنه ، كي خوب ميشه ؟ شما تجربه دارين مثلا كلاس ما ميگيم افراد بخاطر بيماري شون ميان ، اگر بخاطر بيماري شون ميان جز به بيماري خودشون به هيچ چيز ديگه فكر     نمي كنن ، يك كلام از حرف هاي ما رو اصلا نشنيدن هر چي بگي الان تو اين فكر است الان خوب ميشه نيم ساعت ديگه خوب ميشه ، ميشه يا نميشه كي ميشه ؟ فقط همين مسائل است

س- ؟

ج- اون چيزي را كه ما در جهنم مي بينيم اگر بذارن ما اونو داشته باشيم براي ابد همه چي را داريم ولي زمايش آخر هنوز در پيش است آزمايش آخر سر الست بربكم است اصلا آزمايش اصلي اين چرخه سر الست بريك است ، اصلا اگه بدونيم در جهنم چي گذشت ، چون همه آگاهي ها را ديديم  و ما رو سوزوندن با اين اختلاف آگاهي الان ميريم امتحان ميديم ميايم جواب سوال ها را مي گيريم و بعد اوني كه ما جواب داديم و بعد به سر زنان را شروع مي كنيم ، حسرت ، يوم الحسرت هاي مختلفي داريم اينجا هم تجربه مي كنيم ، اينجا هم آتش جهنم را در اشل اينجا ، چند نفر سوختن ؟ سوزناكتر ازآتش واقعي سوختن ؟ همين ما حاضر بوديم حسرت يعني چرا چشممون را باز نكرديم ؟ چرا آگاه نبوديم ؟ چرا اين سوال امتحان را جواب شو درست نداديم ، ميزنيم تو سرخودمون ، الان آدم هست 20 سال است مي سوزه ، چرا فلان موقع اين اشتباه را كرده چرا چرا؟ ما اونجا مي سوزيم و اون لايه اي كه بين ما و او جدايي انداخته حالا بعد از اينكه امتزاج صورت مي گيره اين دو بخش ميان از اونجا بيرون كه در واقع يكي شد ، من متحرك يك سوادي داره يك مخزن اطلاعاتي كه همون الم ادم اسماء كلها در روح الله ، من سوار اين آگاهي هستم ، با اين آگاهي چيكار مي كنم اولين مرحله برزخ را پشت سر مي گذرونم اعراف را پشت سر مي گذارم و بعد يك نگاهم به پشت است يك نگاهم به روبرو است حالا با آگاهيم چيكار مي كنم ؟ با آگاهيم ميام براي خوم ايده آلي را ايجاد كردن اون ايده آل بهشت من است ، چه چيزي اين ايده آل را چارچوب شو تعيين مي كنه ، اون چه را كه من در اين چرخه بدست آوردم تعيين ميكنه من دنبال چي باشم لذا ايده آل شما با ايده آل من با ايده آل ايشون فرق ميكنه بنابراين ميشه جنات ، بهشت ها ، بهشت در كثرت و حالا در اين بهشت هر كسي ايده آل خودشو پيدا مي كنه همون حور و قلمان مياد جزء اين ايده آل ها جنتي ديگه لامكان لازمان لاتضاد ديگه غير قابل تعريف است يعني از اينجا به اون بالا مي پريم ديگه روح الله هم نيست اونور اصلا ماجراي روح الله ، اين بخش ماموريت داشت ما رو در اين چرخه دور كامل بزنه دستمونو بذاره اون بالا ماموريت اونجا تموم ميشه ، اون طرف ديگ اصلا يك ماجرايي است كه اصلا قبل تعريف نيست همون ماجرايي است كه ميگه يادتون باشه كه هيچ چيزي مذكور نبود "لم يكن شيء مذكورا" اگر درست بگم ، چيزي يادتون نمياد يا يادتون بياد يك جايي بودين كه هيچ چيزي قابل ذكر نبود اون جا لاتضاد است جايي كه چيزي قابل ذكر نيست در واقع جايي است كه لاتضاد است اصلا ديگه نه چيزي راجع بهش مي دونيم نه مي خوايم راجع بهش صحبتي بكنيم ،

حتما بايستي كليات مطلب اينها همش رو كليات است ، حتي ساختاري داره ، ساختار خاصي داره غير قابل تعريف است

س- جهنم كه فرموديد رحمانيت است در مورد عذابي كه در مورد گناهان مون ميخوايم بكشيم اون چي ميشه ؟

ج- اين عذابي كه ما مي كشيم شما براي بچه ها تون آمپول زدين ديگه اونا زيردست و پاي شما جيغ و داد ودست و پا مي زنن و يك داروي تلخي است به زور دستاشو مي گيرين مي كنين دهانش حالا اون بچه به شما چه جوري نگاه ميكنه اون لحظه ميگه اينا ديوونن شما داروي تلخي را به او داريد مي خورونيد اين از رحمانيت شماست يا از قصاوت شماست ؟ رحمانيت است اگه اينو بهش ندين از ديد شما الان اين براي اون يعني نجات ، از ديد الهي جهنم يعني نجات يعني اينكه اينا بيان من اينها را از دورشون بسوزونيم هموني كه گفتيم "لا تقربوا هذا الشجره "  برداريم تموم بشه ، ما نگاه مي كنيم اونور را قصاوت و سنگدلي   مي بينيم اون از اونور براي رسيدن به ما داره حركت ميكنه

س- استاد من بقيه را كه نمي دونم چي خلق مي كنن ولي اگه به ما باشه ما چند تا استاد طاهري ميگيم خلق كنيد جواب سوالامونو بده

ج- شما محبت داريد ما داريم جمع بندي مي كنيم درس پس ميديم مشاوره مي كنيم               "يستمعون القول و يتبعون احسن" خيلي از اين صبت ها را نميشه گفت بخاطر اينكه خيلي از صحبت ها به يك شكلي بوده ، امروز مجبوريم كه يك گونه ديگري ببينيم من به نظر خودم كتب مقدس الخصوص قرآن را بايد يك بار ديگر با نگاه ديگري بهش نزديك بشيم در واقع نياز داريم به يك رنسانس فكري يك مسئله اي هست كه الان نسل ديد ما يك واقعيت است ممكنه قبول كنيم يا نكنيم نسل جديد ما دور شدن از فرهنگ مون از مذهب مون از عرفان مون دور شدن در واقع از آنچه كه داشتيم دور شدن اگر بخواهيم كه جاذبه ايجاد كنيم و اينها را در محور خودمون نگه داريم نذاريم جذب افكارهاي بيگانه ميشن حالا از هر نظر كه شما تصور بكنيد دارن متفرقميشن بنابراين لازمه كه ما يواش يواش اون بحث هايي را كه بايد در اين چارچوب مطرح بكنيم "يستمعون القول و يتبعون احسن" بكنيم ، بشينيم پاي مناظره يعني ايجاد يك مناظره بكنيم ايجاد تقابل هاي فكري بكنيم يك طوري باشه كسي نره خونش راحت بشينه هر كس در هر موقعيتي هست خصوصا اونهايي كه صاحب فكرند ، خصوصا اونهايي كه تحصيلاتي در زمينه الهيات دارن مسئولند يعني مسئوليت گردنشون است كه در ين آماده كردن خوراك فكري براي نسل جديد حركت بكنند ، كي بايد حركت بكنه ؟ كي بايد فكر بكنه ؟ بنابراين اينها بايد بدون تعصب بدون داشتن هيچگونه نگاه هاي دگماتيسم و انحصار طلبانه بشينيم با هم مشاوره و منظره كنيم اينها "يستمعون القول و يتبعون احسن" كه ضرري نداره از مباحث كه ضرري ايجاد نميشه ، صحبت مي كنيم فوقش    مي گيم نه اينجاش نميشه ، تو بحث ميگيم اينجاش نمي خونه ولي اگر  ما بتونيم موضوع را روشن كنيم من مطمئنم كه خود قرآن ميتونه يك جاذبه قوي و قدرتمندي براي نسل جوان مان باشه ، الان من اينو به تجربه ميگم تمام جوان هايي كه بين ما اومدن البته خيلي كه با من هم صحبت مي كنن ميگن ما از اين مسائل فراري بديم فكر نمي كرديم يك روزي بيايم بشينيم پاي بحث ها امروز جذبيم و امروز مرتب دنبال اين هستيم كه مسائل و مباحث بيشتري را مطرح بكنيم اگر اين صحبت درست باشه و ما تونسته باشيم نسل جديدمونو جذبش بكنيم نشونميده كه اين كارو در سطح كلان تري هم ميتونيم داشته باشيم پس مي بينيد كه هممون مسئول ميشيم البته ذينفع هم هستيم چون بچه هاي خود ما دارن متواري ميشن و اين ور اون ور ميرن ، هر روز يك بخشي از زير محور خانوادگي و محور ملي ، محور مذهبي دارن پرتاب ميشن به جاهاي ديگه

خوب چه در جنت فردي باشيم چه در كل باشيم چه هر چي كه باشيم فرقي نميكنه ، صورت مسئله عوض نميشه شما فكر كنيم مثل چند هزار سال پيش گفتن خدايان ، يزدان يعني خدايان ، يزد يعني خدا يزدان يعني خدايان ، شما فكر كنيد از هر راهي بخواهيد بريد ، خدايان هستن ، صورت مسئله ما چه جوري عوض ميشه؟ نه عوض نميشه مي بينيم از اينجا داريم ميريم به لامكاني بعد ميريم اونجا بعد اينو در پيش داريم شما فرض كنيد اين طرح جنت يك كسي فرض كنيد ، عوض ميشه ؟ اصلا هيچي عوض نميشه شما چه بذاريد خدا چه بذاريد خدايان هر كاري بكنيد اين صورت مسئله اي است كه توش هستيم هيچي هم عوض نميشه بنابراين بيخودي ما خودمونو در تكاپوي فرضيات جديدي نندازيم كه موضوع را مشكل تر بكنه هميني كه متوجه شديم بسه مونه ، حالا شما اصرار داريد هر جور مي خواهيد تغييرش بدين هيچ مسئله اي نداره ولي درا نتها همينه در حركت من و شما عوض نميشه

دوباره بي نهايت تجربه وجود داره كه اين چرخه و اين حلقه انا لله و انا اليه راجعونش صرفا بر مبناي جهان دو قطبي يك تجربه را داره به ما ميده تجربه دو قطبيت ، حالا اگه اينجا هستيم تو زندگي بعدي هستيم ، اساس كار سر دو قطبي است رفتن نرفتن ، قبول كردن قبول نكردن پذيرش عدم پذيرش غير از اين نيست كه ، آيا تجربه الهي منتهي ميشه به جهان دو قطبي ؟ نه ، بي نهايت حلقه هاي ديگري وجود داره كه يك راس مشترك داره ولي داخلش ماجراهاي ديگري در جريان است و ما در اين چرخه يك تجربه اي راداريم كسب مي كنيم اما لازم نيست ما ذهن مونو زياد خسته كنيم ما معماي اين چرخه را حلش بكنيم بعد بپردازيم به چرخه هاي ديگه و حلقه هاي ديگر اين چرخه را ما فعلا براش جوابي پيدا بكنيم ، ببينيم كه ما يك واقعيتي هست و اونم اينه كه ما تا فلسفه خلقت را ندانيم چرا ؟ هر كاري بكنيم زوري است عبادت بكنيم زوري است فلسفه خلقت را ما بايد بفهميم چرا طراحي شديم و ميخواد بگه جهان بيني ما چيه ؟ ايدئولوژي مون چيه ؟ بنابراين ما عميقا نياز داريم فلسفه خلقت را نميگيم بطور كامل ولي به يك جواب قابل قبول برسيم يعني بگيم بابا اين عظمت اين هوشمند براي اين وجودداره و جابجا چيزهايي را كه طرح شده مثل جهنم ، مرگ چيزهايي كه صحبت كرديم براش جواب قابل قبولي داشته باشيم تا بتونيم خدا را بپذيريم راحت بگم خدمتتون ما اگر به اين فلسفه نزديك بشيم عاشقش ميشيم ميتونيم عاشقش بشيم اگر بخواهيم فكرهاي مختلف بكنيم ممكنه نتونيم جذبش بشيم چون نمي تونيم دركش كنيم مثل همون بچه اي مي مونه كه مادر به زور داره يك چيزي ميكنه تو گلوش ، اين بچه نميتونه اين مادر را دوست داشته باشه ولي وقتي فهميد اين مادر داره براي او رحمانيت خرج ميكنه صرف ميكنه اون وقت ميتونه بفهمه ، كما اينكه همه زماني كه خودشون مادر شدن قدر مادر شونو بدونن زماني كه پدر نشدن قدر نمي دونن اين يك اصل مسلمي است لذا اصرار ما براي اينكه روي اين موضوع اصولا بيايم با وجودي كه بحث راجع به اين مسئله واقعا مشكل است

 

دوره 6 ساعت دوم جلسه 6          هم فازي زمان

 

موضوع هم فازي با زمان را توضيح داديم قبلا هم دردوره 3 فرصتي شد زماني كه راجع به بينش ها صحبت مي كرديم كمي راجع به زمان صحبت كرديم

تمام عناصري كه در هستي باهاشون سروكار داريم هوشمند هستند ، تمام ذرات هوشمند هستند از ذرات اگر بيايم بگيم اين بار حالا از يك بعد ديگه اي صحبت بكنيم مثلا در نانو تكنولوژي مااگريك اتم را جدا كنيم بذاريم ، يك اتم ديگه هم جدا كنيم بذاريم بغلش ، يك اتم ديگه بذاريم از حالا به بعد اينا تصميم مي گيرن خودشون ، كه ام بعدي را چي انتخاب كنن پشت سرشو خودشون شروع ميكنن چيدن يعني در دنياي علم فرض كنيد در نانوتكنولوژي به اين مسئله رسيدن كه خود اونها هوش شونو بذارن كنا هم بعدش ميدونن چكار بكنن و در واقع اون هوشمند خودشونو نشون ميدن به عنوان مثال ، خوب وقتي به زمان هم رسيديم ، رسيديم ديديم كه ممكنه نتونيم از نظر عمل ثابت كنيم اما از نظر تجربي اين مسئله تو تجربه مون هست مي بينيم كه اونجايي كه مي خوايم زمان بگذره نمي گذره وقتي مي خوايم نگذره مي گذره ، اين تجربه اي است كه واقعيتش نمي تونيم انكارش بكنيم يعني هر روز باهاش سروكار داشتيم و كم و بيش مي بينيم بصورت تجربي اسن درسته ولي نميدونيم علتش و مسائل شو سر در بايريم چرا ؟ دوباره وقتي با چرخ و فلك روبرو ميشيم به يك نوعي مي بينيم كه در مقابل ما يك سيستم هوشمندي وجود داره كه هر جايي مي خوايم ديكتاتوري كنيم و خواسته ها و آرزوها و مسائل مونو به هستي القاء بكنيم و با ديكتاتوري بهش بقبولونيم ، قبول نميكنه بنابراين ما در برخورد با آرزوها به گونه ديگه اي عمل مي كنيم كه حالا بعدها راجع بهش صحبت مي كنيم اما در مورد بحث زمان توضيح داديم كه يكي از شرايط لازم براي اينكه فرديدر ارتباط با آگاهي قرار بگيره چيه ؟ هم فازي با زمان همراه شدن با زمان است خوب چرا اينها را داريم ميگيم ، اين كارها را داريم مي كنيم براي اينكه ماداريم ميريم آماده بشيم كه تا يك چنددوره ديگه مستقلا تونسته باشيم اشكالات فري مونو بطرف بكنيم ، امكانات ايجاد ارتباط را آماده كرده باشيم موانع را برداشته باشيم ، سولو و مستقل بتونيم حركت بكنيم بدون اينكه متكي به جايي باشيم و اتكايي لازم داشته باشيم هر كسي مستقلا و راسا بتونه در ارتباط قرار بگيره براي اينه كه در واقع چيزهايي را كه صحبت   مي كنيم ، تمام اون چيزهايي است كه مورد نيازمون هست و لازمه براي اينكه يك بستري آماده بشه يك فونداسيوني آماده بشه ما لازم بوده يك مسائلي را دنبال بكنيم و بيايم بهش برسيم اگه يادتون باشه درا ين مورد گفتيم كه اگر بگيم نگذر ميگذره ، حالا زمان را نگه داشتيم و خودمون عقب حالا اين آگاهي مياد ميخوره درست جلوي پامون وقتي ميگيم بگذر حالا داريم اينو مي كشيم دنبال خودمون حالا اين آگاهي داره مياد ميخوره پشت سرمون درست تو ملاج ما نمي خوره يكي وقتي بياد بگه من آگاهي نمي گيرم از نظر ما ، بلافاصله بايد ببينيم كه كدوم شرايط اشكال داره اين مشكل عمومي است و مي خواهيم كه حل و فصلش كنيم با همديگر و اگر من ببينم كه در ماه گذشته چيزي دريافت نكردم بايد ببينم كجاي كارم اشكال داره بعد بررسي مي كنم مي بينم آره من با زمان همراه نبودم ، رفيق نبودم يادتونه كه راجع به والعصر و اين ماجراها صحبت كرديم ، اينجا اشكال داشته اونجا اشكال داشته و بالاخره در بيارم بيرون ببينم كجاي قضيه اشكالي داشته كه مانتونستيم چيزي درو كنيم نتونستيم چيزي بدست بياريم اين درواقع قرار است يك ديدي به ما بده كه ما بدونيم كه مي خوان به ما بگن ما رو تنها اينجا نذاشتن ما رو بي كس و منزوي روي زمين ولمون نكردن ماييم كه بايد اينجا اون شرايط را ايجاد بكنيم تا بتونيم در ارتباط قرار بگيريم بحث زمان توي اين چارچوب يكي از مباحث مهم اين قضيه است منتها نامحسوس است تشخيصش مشكل است چون ما عادت كرديم به نحوه زندگي خاصي عادت كرديم ممكنه خودمون ندونيم كجا ياريم كجا همراهيم كجا همراه نيستيم كجا هم فازيم كجاهم فاز نيستيم اين يك خورده مشكل است ولي يك مدتي كه خودمونو زير نظر داشته باشيم مي دونيم كه كجا داريم ديكتاتوري مي كنيم يك موضوعي هست كه وقتي دست از ديكتاتوري بر مي داريم به نحو عجيبي همه چيز مي خواد با ما حرف بزنه كوه و دشت و آسمان و دريا و همه مي خوان ارتباط برقرار كنن همه يك پيام هايي دارن كه ميخوان   پيام ها شونو برسونن وقتي هم زمان ميشيم هم فاز ميشيم با زمان به طرز عجيبي با شعور هستي ممكنه اون يكتاييش را درك بكنيم و اون پيام هاشو دريافت بكنيم يعني ببينيد اين آگاهي ها از همه تجليات جاري است از همه ذرات جاري است در تمام هستي جاري است اينها در واقع به كلام نمياد به صحبت نمياد و بايستي درواقع يك جورايي به ادراكش رسيد به اشراق رسيد

س- من اين تجربه را دارم سه چهار هفته است كه احساس مي كنم كوه درخت يك پيام ميخواد به من بده منتها از عشق ميخواد صبت كنه من متوجه نميشم ، مي فهمم مي خواد يك چيزي بهم بگه

ج- بله چند نفر اين حالت را دارن الان ، اون پيامش را ميخواد بده ماهم فاز نيستيم هم فاز كه ميشيم پيام را مي گيريم مثل اين يعني در يك شرايطي است كه متوجه ميشيم خوب الان خوب كه ما نزديك شديم     مي دونيم كه پيام داره يك  موقع نمي دونستيم اصلا پيام داره الان مي دونيم كه اين پيام و اين ارتباط هست اما آنتن ما ميزان نيست

س- اصلا صدا ميكنه مثلا تگرگ مياد هي مي خواست با من صحبت بكنه مثلا رعد وبق طوري بود كه من به خانم پورحبيب گفتم من مي ترسم پيام شديد بود يك چيزي مي خواست بگه من نمي فهميدم

ج- حالا به هر صورت به يك شكل هايي اين پيام ها اون چيزي كه هست فقط ما داريم شرايطي را فراهم مي كنيم كه بتونيم اون گيرندگي را داشته باشيم به هر صورت من نمي خوام از تجاربي صحبت بكنم چون فكر مي كنم بايد كه هممون به اين قضيه نزديك بشيم بريم و دركش بكنيم كافيه كه ما از اين تسهيلات و امكانات كه داريم به ما كمك بكنند ما رو به اونجا برسونن حاضرن كمك بكنن و حاضرن اين شرايط را در ما ايجاد بكنن تسهيلات رحمانيت الهي خدمت بگيريم و تيزهوشانه ازش استفاده كنيم ازش غافل نشيم بعد مي بينيم كه حالا راحت هم ميشيم تاثيرش هم در وضعيت بهبود و حالمون هم خوشبختانه قابل توجه است يعنيروي نحوه زندگي آرامش همه اينها تاثير داره يعني منهاي بحث كمال اين خاصيت را هم داره

خوب اين ارتباط را برقرار بكنيم ( هم فاز زمان )

در اين مورد دوستان مي تونن رتباطاتي را در هر ساعتي كه لازم مي دونن خودشون تعيين مي كنند البته مي تونن براي ما هم ساعت بذارن ارادي نداره اين ارتباط هم دنبال بكنن و بعد تاثير شو نسبت به احساسي كه نسبت به زمان پيدا مي كنن يعني همون همراه شدن بعد يك جايي مي رسيم مي بينيم نه جلوييم نه عقبيم بحث هيچ نوع ديكتاتوري در واقع نيست وجود نداره و هموني هست كه داريم با هم ميايم جلو هيچ ديكتاتوري از سمت ما اعمال نميشه تا حالا ديگه راجع به بحث ديكتاتوري مون نسبت به ساير مسائل كه گفتيم نسبت به فلك و غيره همه اينها در مجموع باعث خواهدشد كه ما هيچ اعمال نظري خارج از نورم معمولي و نورم عادي نيست هيچ نوع چيزي را ديكته يا ديكتاتوري را نمي خواهيم كه داشته باشيم البته اين مربوط به مسائل زميني ميشه مسائل آسماني قضاياش فرق ميكنه مسائل آسماني خوب اشتياق بيشتر و اون چيزي است كه بايد بهش برسيم هر چه بيشتر مي خواي باز بيشتر اشتياق را مي خوايم بهش برسيم باز هم مي بينيم كم است فرق ميكنه

س- يك پيام هست در اين رابطه اگر اجازه بدين من بخونم

تا به كي غم زده مضطرب از ما و مني ، پا به زنجير و اسير اين تن و خويشتني ، تا به كي دل نگراني ز گذشت ايام ، بعد ما هم بدود چرخش دنياي دني ، وقت رفتن چه كند فرق براي انسان ، لخت و عريان برود يا كه درون كفني ، پير ما گفت كه كامل شدن آدم شدن است ، بعد از اين دايره هر گز نبود مرد وزني ، در سر كوي خرابات سوال نكنند زحجاز آمده اي يا كه ز ملك يمني، عمر خود ز پي فضل و كمالات ببر، تا بگيري تو از مدرسه پند و سخني ، رو به هر نقطه نمايي همه جا محضر اوست ، چه به غربت بروي يا كه ميان وطني ، گر تو را شوق وصال است به سر منزل دوست ، تا به آتش بنهي حس گل است و چمني ، بار بنديد ملائك به نجات آمده اند ، روز وصل است بياريد گل و ياسمني

س- جناب استاد از شما كمك مي خوام مستعصل شدم تو اين ارتباط ها حالم بد ميشه آگاهي هايي كه برام مياد همش بايد توي كفه ترازو بذارم كه از منفي است از شبكه مثبت است اصلا مي ترسم اتصال بگيرم الان چشامو كه بستم آگاهي اومد پرسيدم شما كي هستيد ؟ گفت خداي تو بعد جملاتي كه ميگن برام عججيب است مثلا گفتن سلام دخترم من اصلا همينطوري موندم ، اين از شبكه منفي است يا مثبت ؟

ج- آخه اگه بگن سلام دخترم شما از كجا ميدونيد شبكه مثبت است يا منفي ، چيش معلومه كه شبكه مثبت است يا منفي ، ما يك مطالبي را مجبور بوديم درباره شبكه مثبت و منفي بگيم حواس مونو جمع كنيم راجع به قانون صليب ، عرفان كمال و قدت بگيم خود اين موضوع يك موقع به عنوان ترفند از طرف شبكه منفي مورد استفاده قرار مي گيره تا يك مطلبي ميخواد بياد جلو ميگه ببين شبكه مثبت است شبكه منفي است مثبت است منفي و اصلا نميذاره ما ببينيم چي شد بنابراين اين مسئله را دست و پامونو گم نكنيم مطلب را بطور كامل دريافت بكنيم بعد فرصت داريم حالا اون لحظه كه اتفاقي نمي خواد بيفته فرصت داريم اصلا شيطان را ما ملاقات كنيم بذارين ببينيم مطلب چيه بعدا راجع بهش صحبت كنيم

س- ايشون گفتن چرا از من دوري مي كني گفتم موندم چيكار كنم ، گفتن تو خودت امتحان كن درخودت پيدا كن هر چه صداشون كردم خدايا جوابمنو بدين ديگه هيچ صدايي نيومد بارها صدا كردم از داخل كه يك جوابي به من بدين احساس كردم يك گوشه اي هستن گفتن من اينجام پشتت هستم ولي منظورشونو متوجه نشدم تو خودت پيدا كن چي بود

ج- آنان كه طلبكار خداييد خود آييد              بيرون ز شما نيست شماييد شماييد

خوب حالا يك مطلبي مي مونه كه ما مي دونيم "علم ادم اسماء كلها" منتها درك اين عظمت لازم هست ما يك كارها و مسائلي دنبال كنيم كه ميشه خودشناسي هموني است كه شماييد شماييد اما چه جوري مي بينيد كه دستمون هيچي بند نيست به قول اين حاج خانم اين است كه هيچي دستمون نيست     مي دونيم كه همه چي هستيم اما در عين حال هيچي نيستيم بنابراين دوباره ارجاع داده به خودمون و دوباره تاكيد بر اينكه توانايي هاي خودمون را ، مسائل خودمون را مورد شناسايي قرار بديم تا اون توان بالقوه به بالفعل تبديل بشه ، اينكه تا اينجاش بد نبود و اين پيام را هر كس كه داده خوب داده اين جوري يعني بايد بررسيش كنيم اصولا ما كاري نداريم كه اين پيام از كجا اومده

س- يك جمله اي كه براي من سوال شد گفتن امتحانش مجاني است خوب اين تكه كلامي است كه بين ما كه مردم عامي هستيم هست مثلا آدم فكر ميكنه از خدا بخواد يك همچين پيغامي برسه يك مقداري شك برانگيز نيست ؟

ج- يك مطلبي را كه الان عرض كردم اينه كه مهم نيست كه اين اصلا فكر خودتون باشه مهم است ؟ اصلا فكر كنيد فكر خودتونه خوب پيامش بد نيست كه بنابراين مهم نيست و شما درگير اين كم و كيف ها نشيم و ما دنبال اطلاعات نابي هستيم كه ممكنه ابتدا به ساكن با يك اطلاعات و چيزهاي ساده اين جوري شروع بشه ولي ما منتظر اطلاعات ناب هستيم اطلاعاتي كه نمي دونستيم ، با اينجور هشداري و اخطاري و اينجور رهنمودي شروع ميشه وليكن به دنبال ما اون چيزهايي را مي خواهيم توضيح داديم ، بنابراين به عنوان يك موضوع مقدماتي قابل قبول است بنابراين ديگه هيچ وسواسي روش بخرج نميديم ميريم جلو ببينيم چطوريه

س- تو آگاهي كه برام اومد گفت زمان ، زمان ها بعدش هم مي گفت ظاهر و باطن ، زمان ظاهر و باطنش چه جوريه ؟

ج- راجع به ظاهر و باطن كه صحبت كرديم ، زمان هم باز هم به خودي خود به گونه هايي ميتونه ظاهر و باطن داشته باشه و در يك صورت هايي ما به باطن هايي هم برسيم در يك شرايطي كه زمان مجازي است يك جايي ممكنه با مسائلي برخورد كنيد مثل داستان اصحاب كهف شما مي تونيد تجاربي داشته باشيد مثلا فرض كنيد كه نيم ساعت فكر بكنيد كه  تو ارتباطيد بعد ببينيد كه اين 5 ساعت بوده ، 5 دقيقه تو ارتباط بوده ولي 5 ساعت بوده يا مسائلي از قبيل قضايا ميتونه اتفاق بيفته و نشون بده كه دوباره يك ظاهر و باطني ميتونه وجود داشته باشه و اينها را يك جوري ميشه بهش نزديك شد توي توضيح و بيان ميتونه مشكل باشه من خودم يكي از تجاربي كه پيش آمد در واقع يك زمان يك ساعت ونيم دو ساعته كه اتفاق افتاده بين خواب و بيداري چيزي حدود 50 سال كشيده يكي از اين كانال هايي كه اتفاق افتاده مثلا فرض كنيد از ساعت 2 تا 5/3 و بين خواب و بيداري و يك چيزي را كه تو اين ساعت نشون داده شده يك چيزي بين 50 سال را در برداشته مثل يك خوابديدن ولي بازم نميشه گفت كه عين خواب ديدن بحث زمان دوباره در عين حال عين همين كه مجاز هستيم وجود نداريم خود زمان هم در واقع دوباره همينه در واقع اجزاعش همين جور است

س- يكي از سوالام در مورد قونيه 2 بود كه مي خواستم ببينم براي چه موقع استفاده ميشه براي خودمون است

ج- در مورد ارتباط قونيه 2 كلا ارتباط هايي كه در اين دوره داشتيم قونيه 1 كه مال خودمون بود فقط  مي تونستيم بطور نامحسوس ، البته هر چه ما تاكيد مي كنيم و توضيح ميديم باز مراعات نميشه و بعضا افراد به ما مراجعه كردن كار كرديم با فلاني قونيه 1 هم به ما داد و در واقع مي بينيم كه موضوعات يك مقدار رو است البته ما بخاطر مسائل جانبيش ميگيم خدمتتون و گرنه چيز پنهاني و مخفي كه نداريم ارتباط قونيه ، شارژ يوني تمام ارتباطات براي خودتون بود ، ارتباط ذهن و پاكسازي چاكراها همه براي خودتون است ، تنها موردي كه ميشد بطور نامحسوس براي ديگران كار  بكنيد ، استفاده از ارتباطي بود كه در ارتباط قونيه 1 وجود داشت اون بود بقيه اش همش ما خودتونه

س استاد كارييش چيه قونيه 2

ج- در واقع يك شارژي بود كه رو بدن انجام ميشد

س- ؟

ج- عدم هم فازي با زمان را مرتبا داريم چون انسان همه چيز را در رابطه با منافع خودش مي بينه مثلا در دوره 3 ديديم ما تمام مسيرها را فداي مقصدها مي كرديم تو بحث مسير و مقصد در واقع انسان انقدر مجذوب خواسته هاي خودشه كه سرشو ميندازه پايين فقط به خواسته هاي خودش مقصدهاي خودش فكر ميكنه در رابطه با زمان وقتي يك خواسته داريم مي خوايم زود به اون خواسته ها برسيم ديگه اينم خودش مسير است ديگه فكر نمي كنيم كه اين زمان را نگه داريم يا نگه نداريم مي خوايم زود اين زمان سپري بشه ما به اون مقصد برسيم در واقع بحث مسيرو مقصد اينو به ما مي گفت زماني كه ما يك مقصد را نشونه گرفتيم ديگه مي خوايم بريم زود برسيم ديگه زمان شو نمي خوايم و خوب سرمايه زندگي ما زمان هست يا يك جايي كه اونجاش باب ميل مونه باب دلمونه ميخوايم زمان اونجا متوقف بشه يعني ما زمان را بر حسب منافع خودمون تعريف مي كنيم گذشت زمان را مثلا اگر پشت ترافيك هستيم مي خوايم زمان بميره مثلا اونجا تايم زده 60-59 داره شماره معكوس ميده حالا هي ميخوايم اين زودتر بشه صفر ديگه يعني اون زمان را وقتي ميگيم نمي خواهيمش يعني نمي خوايمش ديگه ، خوب اين ديكتاتوري نسبت به زمان است

س- چرا قديمي ها هم فازي با زمان كمتر بود تا الان

ج- بگين چه عواملي در زمان هاي قديم تر بوده كه اصولا هم فاز تر بودن با زمان و به اصطلاح اين قضيه را اين رفاقت را بيشتر داشتن ، خيلي مسائل ميتونه باشه حالا بگيم زندگي ماشيني بگيم ر قابت ها        نمي دونم بيش از قديم ما به فكر منفع شخصي مون هستيم منافع فردي مون هستيم در قديم انقدر مسائل مربوط به منافع فردي انقدر فشار پشت سر ما نبود به هر حال ديگه گذشته ها بوده ولي الان را بايد بيشتر بچسبيم ولي خوب در يك هياهو براي هيچ افتاديم حالا يا درست يا غلط

س- استاد ببخشيد تشعشع دفاعي چشمي

ج- يك لولي از لول بالاتري از تشعشع دفاعي كه صرفا با چشم ميتونيم اعمالش كنيم البته با صرف داشتن اجازه با چشم اعمال ميشه نياز به دست نيست ، دوستاني كه در دوره مستري بودن گرفتن الان ميتونيم براي دوستان استارت بزنيم

س- مستري 1 داريم 2 داريم چطوريه ؟

ج- از نظر تداوم دوره ها مسئله اي كه هست قرار است ا زماني كه شما به اون حركت سولوو مستقل نزديك ميشيد كه خودتون مي تونيد راسا در ارتباط قرار بگيريد تا اون موقع هم تمام اين كلاس ها و دوره ها به شما هم انتقال پيدا بكنه يعني شما خودتون بتونيد هم مستقل باشيد هم كار بكنيد همه اين دوره ها را براي همه داشته باشيد يعني خودتون افرادي را تحت تعليم قرار بديد يعني ما با دوره 1 شروع كرديم دوره 2 داده شده كه خيلي از مسترها دارن تدريس مي كنن ، دوره 2 جا بيفته 3 و 4 قرار است اين مسائل را همگان بتونن روش بتونن كار بكنن همه رقم چه براي خودشون چه براي ديگران چيزي را قرار نيست نگه داشته بشه قرار است پخته بشه آماده بشه داده بشه ، گروه هاي قبلي كه در پرواز سولوشون هستن ، گروه هاي سال ها قبل الان در چهار گوشه دنيا مشغول فعاليت مستقل خودشون هستن هيچ ارتباطي ظاهرا با ما ندارن اونها دارن پروازهاي مستقل شون را انجام ميدن انشاءالله پروازهاي بعدي گروه هاي بعدي هم به اون جمع مي پيوندن و اونها هم ميرن دنبال كار و زندگي و كار و بار خودشون ، ميره همينطوري اين مسئله ادامه پيدا ميكنه و من خواهشي كه از همه دوستان دارم اونهايي كه علاقمند هستن اينه كه مباحث را با دقت نظر بدون دخل و تصرف مثلا ميگيم الان مربي هاي دوره فرادرماني واقعا بدونن موضوع چيه دست نگه داشتن و عقب افتادن ، ما دوره 3 بخواهيم اعلام كنيم زماني است كه ببينيم دوره 2 جا افتاده تا زماني كه اين جا افتادگي احساس نكنيم نمي تونيم بيايم دوره 3 را بديم چون يواش يواش موضوع لوث ميشه و از اون چيز خودش ميفته بنابراين لازم است كه همه عزيزان در اين رابطه حالا كه اين محبت را داريد نسبت به ما ، من كه واقعا نمي دونم با چه زباني از همه دوستان سپاسگزاري بكنيم "من لم يشكروا مخلوق لا يشكروا خالق" من واقعا خودم زبانم قاصر است نسبت به محبتي كه همه دوستان نسبت به اين قضيه دارن كه البته ما هممون معرف هاي شعور الهي هستيم ، اينا كه مسئوليتي نيست يك موقع است ما ويزيتور يك كالايي هستيم اما معرف شعور الهي بودن مسئوليت سنگيني است ما بايد چه در باطن چه در ظاهر چه از همه رعايت ها از همه جوانب معرف خوبي باشيم براي اين قضيه بنابراين خيلي حائز اهميت است كه ما مباحث را دقيق متوجه بشيم از خودمون چيزي بعضا گفته ميشه كه ما ميگيم اصلا ما يك همچين چيزي نداشتيم و اين خودش جاي تعجب است اصلا همچين صحبتي نبوده اصلا همچين حرفي نشده خيلي از قضايا هست كه بايد با دقت نظر كافي روش تعمق داشته باشيم بدونيم خودمخون به ادراك برسيم كه بتونيم به ديگران هم انتقال بديم بنابراين موضوع مستري 1 و 2 و 3 و 10 و الي آخر ماجراش اينطوريه يك دوره جا بيفته نوبت دور بعد است حالا ديگه هر چه در اين در فهم مسائل جانبي اين قضيه ما بيشتر كوشا باشيم سريعتر مي تونيم جلو بريم پس اين به جمعمون ارتباط داره و يك نفر عقب ميفته و اين همون ماجراي انسان است فنا في الخلق اينه كه برگرد برو توي دل خلق اين جا مونده تو بيخود تنهايي اومدي بالا برو اينها رو دستشونو بگير بيار بالا ، مربيگري كه اجباري نيست كه ، مسئله اينجاست كه شما در صورتي كه علاقمند باشيد مايل باشيد معرف شعور الهي باشيد در اينصورت اين زحت ر قبول مي كنيد و عهده دار ميشيد و گرنه چه اجباريه ابدا اجباري نيست

س- تعامل ما با انسان هاي ديگه و به وحدت رسيدن مون با آدم هاي ديگه محدود فقط به اين دنياست ؟

ج- ما در اين رابطه بحث تقابل ، تضاد ، اصلا اين حلقه انالله و انا اليه راجعون بر اساس چيه ؟ تضاد است گفت "فالمها فجورها و تقويها" تضاد را بنيان گذاشت بعد هم "الست بربكم" من ما ، هست از پس پرده گفتگوي من و تو ، چون پرده بر افتد نه تو ماني و نه من ، ما اين پرده را برداريم ديگه من و تو معني نميده ، من و تو ميشيم ما بنابراين ، اين چه پرده بود كه ابليس پيش از اين پرده به سجده ما في سماوات و ما في الارض مي پيمود ، حالي درون پرده بي فتنه مي رود ، تا آن زمان كه پرده بر افتد چه ها كند

حالا دوستان سوال كردن كه حالا رفتيم اونجا مثلا بعدش چي ؟ تا آن زمان كه پرده برافتد چه ها كنند حالا چه مي دونيم ديگه حالا بذارين پرده بر بيفته تا بعد ببينيم چطور ميشه ، پس بنا و بنياد بر تضاد است حالا اينجا تضاد بر پايه تجربه انساني است انسان در شرايطي كه اينجا زاد و ولد داره جنسيت داره زن و مرد داره زندگي بعدي نه جنسيت داريم نه ازدواج داريم ، از يكي از تضادها خلاص ميشيم اين مژده را از همين الان داشته باشين بنابراين در اين دنيا عواملي در جهت تضاد بكار ميره مثلا يكيش قانون سقف است قانون سقف ميگه كه هر سقفي را روي سر دو نفر قرار ادن بايد اون دو نفر به جون هم بيفتن تا زماني كه سقف نيست گل و بلبل و خوب و خوش و عاليه ، سقف را كه قرار دادن تموم است بنابارين ، اين تقصير سقف است و قانون سقف است ، اين تضد اينجا به يك شكلي ما باهاش دست و پنجه نرم مي كنيم تو مرحله بعد به يك شكل ديگه تو مرحله بعد همينطوري به يك شكلي همينطور كه ميريم جلوتر اين تضاد هم كمتر ميشه يعني بحث تضاد ، همون طوري كه قبلا هم گفتيم هر چي ميايم پايين اينجا تضاد صفر بوده هر چي اومديم پايين تضاد به حداكثر خودش رسيده ميريم بالا تضاد كم كم اينجا به صفر برسيم ، اينجا همون جايي است كه ديگه فقط من و ما مونديم ، من و ما ، چيز ديگه اي نيست بنابراين ، اين تضاد در شكل هاي مختلف ما باهاش دست به گريبان هستيم و بحث تضاد انساني اينجا معني ميده ديگه زندگي بعدي تضادمون چند واحد ديگه است كه اين تجربه را فقط يك بار ما فرصت داريم ، اون بهشت نقد كه صحبت كرديم ما يك فرصت اينجا داريم فرصت حقيقت و واقعيت اينجا منحصر به خودش است تموم ميشه ما اين چند واحد را مي گذرونيم ميگن اينها اين چند واحد انساني و زميني را گذروندن اين چند واحد را پاس كردن اما زندگي بعدي ديگه صلا نه خريد داريم نه فروش نه ازدواج داريم اصلا ماجراها در يك چارچوب و قالب ديگه اي جلو ميره

س- يك حديث داريم از پيغمبر كه هر وقت بهشت را از خدا مي خوايم درجه فردوس را بخوايم ،         مي خواستم ببينم فردوس مرتبه اش چيه ، بالاترين درجه بهشت است ؟

ج- رضوان يا فردوس بهشت در وحدت است همون است رضوان و فردوس يكي است بعد هم جنت هم كه جنات بهشت در كثرت است يعني به تعداد

راجع به شجره هم قرار بود صحبت كنيم ، يك سوال هم بود كه نحوه انتخاب جنين براي اين زندگي چگونه است؟

ما مركب هاي مختلفي داريم ، اين مركب هايي را كه ما مي گيريم يعني عناصري كه هست يعني مركب ، جان ، نفس ، روح الله اينها چيزهايي است كه ما باهاش سرو كار داريم گفتيم يك من ثابت داريم يك من متحرك داريم ، اين من ثابت و متحرك از مركب هاي متعددي استفاده مي كنند ميان در يك جايي سوار يك مركب ميشن كه تجاربي را كسب مي كنند بعد اين مركب را ول مي كنن ميان مركب بعدي را مي چسبند بعد ميان مركب بعدي هر چي ميان جلوتر اين مركب كوچك ، كوچك تر ميشه ، چطوري مثل اينكه ما الن بخواهيم سكان يك كشتي اقيانوس پيما را در دست بگيريم ، حسابشو بكنيد كه حدود و صغور هدايت اين كشتي اقيانوس پيما براي ما چه حالتي داره حالا بعد اين كشتي را ولش كنيم بيايم سوار يك تريلي بشيم ، كدوم هدايتش آسون تر است ؟ اين تريلي ، بعد تريلي را ول كنيم يك سواري ، بعد سواري را ول كنيم يك دوچرخه بعد دوچرخه را ول كنيم پياده بيايم كدومش هدايت هاش راحت تر است ، دامنه تجاربش فرق ميكنه اون چيزي كه براي ما تفاوت ميكنه بحث مركب و تجاربي است كه از اين مركب ما داريم و هر چه ميايم جلوتر بيشتر رو پاي خودمون ميتونيم وايسيم و مستقل بشيم وانيجا مرحله بعد ما ديگه شديم خودمون ما يك مرتبه ديگه ميشيم خودمون خوب اينجا وقتي جنيني آماده ميشه يعني مركب آماده ميشه و قرار است اين بخش ثابت و متحرك ما بياد سوار اين مركب بشه ايني كه الان داره صحبت ميكنه ، فكر ميكنه در واقع يك مني است كه اين مركب را در اختيار گرفته و بعد مركب ديگري را در اختيار مي گيره اما مركب ها اين خصوصيت را دارن كه هر چي ميايم جلوتر سبك تر سبك تر يك جا ديگه اصلا مركب نمي خواد ديگه ميشه خود خودت زماني كه اينجا همين مركب است

س- منظور از خود خودت چيه ؟

ج- من ثابت و من متحرك است كالبدي نداره ، همون جا كه گفتيم روح القدس لازم نداره

س- مگه من متحرك كالبد است همين كالبد ظاهري ما نيست ؟

ج- نه ، من متحرك يك توده آگاهي است ايني كه داره با شما صحبت ميكنه اين كيه ؟ اين كه يك جسم است ، اين مي مونه ايني كه داره با شما صحبت ميكنه يك توده آگاهي است كه داره با شما صحبت      مي كنه

س- من ثابت ميشه روح الله ثابت مون ؟

ج- بله اون ميشه هموني كه گنجينه علم را داره حمل ميكنه گنيجينه است ، گنج است

تو ز چشم خويش پنهاني اگر پيدا شوي          در ميان جان تو گنجي نهان آيد پديد

ايني كه اينجا انسان ، زندگي قبل ، ما اين توده ، فرض كنيم اين آگاهي ثابت اين متحرك ، اين ثابت كه هميشه ثابت است ديگه ، كامل كامل است ، چيزي قرار نيست جذب بكنه چون كامل است ديگه روح الله است ، پايان هر چيزي است ديگه روح الله است ، چيزي قرار نيست ياد بگيره مخزن علم است ، اما اين متحرك از اينجا يك چيزهايي ياد گرفته از قبل هم كه اومده دوباره يك چيزهايي آورده و خلاصه يك ماحصل آورده اينجا و ميخواد يك مركب انتخاب كنه اين مركبي را كه ميخواد انتخاب كنه بر چه اساسي انتخاب ميكنه ، الان ما بخواهيم ماشين بخريم ، هر كدوم قرار باشه خود رويي را انتخاب كنيم چه جوري خود رو را ا نتخاب مي كنيم اين يك فاكتورش است ، فرض كنيد مسئله مالي هم نباشه همه ماشين ها در يك رده باشه ولي شاسي كوتاه بلند كوچك بزرگ در ابعاد مختلف همشون هم فول هستند ، اين مسئله اگر يك ميزي بچينن روش انواع و اقسام سنگ ها رو بذارن روش ، به من بگن بيا يك سنگي را انتخاب كن يا به هر كدوم از ما بگن ميتوني بياي يكي از اين سنگ ها را انتخاب كني ما سفارش بديم بهت بدن ، ما بر چه اساسي ميايم اين سنگ را انتخاب مي كنيم ؟ تصور كنيد تو اين سنگ ها يكيش سنگي است بسيار گرون قيمت يكيش يك شيشه بي ارزش است نگاه مي كنم اون سنگ ممكنه تلؤلؤ و نوري هم داشته باشه بنابراين من اگه بيام اونجا انتخاب كنم حتما يك سنگ كم ارزش را انتخاب ميكنم اما اگر يك كسي كه كارش سنگ است چيه ؟ خوب ما دو تا با هم ميايم من سنگ شناس نيستم اون سنگ شناس است اون چي آورده با خودش من چي آوردم ؟ اون آگاهي آورده من هيچي ندارم همين طوري دارم يك نگاهي ميكنم كه برقش چيز بود و چشممو گرفت و از رنگش خوشم اومد اونو برمي داريم ولي ممكنه اوني را كه من بر مي دارم كه رنگ و تلؤلؤ داره اون در واقع همچين سنگ با ارزشينباشه شايد الان نور را از اينجا داره منعكس ميكنه ، خوب زمانيكه ما از اينجا آمديم در واقع همه جنين ها در معرض ديد ايني كه داره مياد قرار داره تمام تشعشعات را داره مي بينه ما در اينجا تجربه ثروت و زيبايي و اين چيزها را هم نداشتيم يعني زندگي قبل ما اين قيافه نبوديم كه بگيم مثلا خوش تيپي بد تيپي ، پدر مادر خوش تيپ پدر مادر ثروتمند يا غير ثروتمند ، حدود و صغور جغرافيايي نداشتيم كه بگيم ايران اروپا ژاپن كره اينها را نمي دونستيم نتيجتا اينجا كه نگاه كرديم فقط يك تشعشعي را ديديم يك تشعشعاتي را ما اينجا نگاه كرديم از روي تشعشعات ما  انتخاب كريم بعد كه انتخاب كرديم اومديم اينجا بعد يكدفعه ديديم كه ما در آفريقا بدنيا آمديم ، پدر مادرمون هم مثلا فرض كنيد كه از گرسنگان بيافرا هستن حالا اين مقطعي كه ما اين انتخاب را انجام ميديم از برزخ است يعني درون برزخ هستيم كه اين انتخاب را انجام ميديم اينجا كه ميريم تو زندگي بعدي برزخ هستيم از اينجا ميريم دوباره برزخ ، بين هر دو تا مرحله مون يك برزخ وجود داره مرحله اي كه ما انتخاب هاي را انجام ميديم ، حالا ميايم انتخاب مي كنيم مي بينيم كه در يك كاخ بدنيا آمديم ، شانسي نيست الان مثال سنگ را زدم ايني كه اينجا سوادش ، معلوماتش مياد اينجا ، اوني كه بلده سنگي را بر ميداره كه گرون ترين سنگ است حالا از نقطه نظر اين تشعشعاتي كه اينجاست ، تشعشعات سنگ ها چشممونو مي گرفت ديگه ، بنابراين ما زماني كه آمديم اينجا انتخاب كرديم اومديم ، دوباره اينجا زندگي ، تو برزخ ميتونيم اينورو نگاه كنيم اونورو نگاه كنيم ، وقتي اومديم پشت سر بسته ميشه ، آگاهي رو آورديم ، الان نوزاد آگاهي را آورده دو تا نوزاد مثل هم پيدا نمي كنيد اما وقتي اومداينجا در بسته شد بر مي گرده پشت سرش نگاه ميكنه هيچي نيست از كجا اومدم ؟ معلوم نيست ولي تو برزخ كالبد ذهني، هم اونورو ميتونه ببينه هم اينورو ميگيم كانال رو نگاه كن ، كانال رو نگاه ميكنه بعد مياد تا دمش مي ترسه بعد ميگه مي ترسم هي نگاه ميكنه هي بين اين دو تا طرف هم اون ور را مي بينه هم اينور را مي بينه آزادي داره ولي وقتي رفت اون ور در را پشت سرش مي بندن ديگه نمي دونه چي شده اگر نمي بستن چي ميشد؟ هموني كه گفتيم ما اگر مي دونستيم زندگي قبلي از كجا اومديم معما حل شده بود ديگه ، اين همه درگيري و بند و بساط را نمي خواست .

تعريف مركب كه مثلا فرض كنيد مركب اينجا اسمش انسان باشه يا مركب اينجا اسمش چيز ديگه اي باشه ، اينجا اسمش چي باشه طرح ، طراح است از چه نظر اين بچه مي خواد دنيا بياد ، به دنيا اومدن قانونمنداست

س- دست پدر مادر نيست ؟

ج- چه چيزي دست پدر مادر نيست اينكه صاحب بچه بشن دست پدر مادر است ولي وقتي جنيني را تشكيل دادن مي دونن چه روحي مياد توش ، پدر مادر مي دونن كه نهاد بچه شون كه بدنيا مياد چه خواهد شد ؟ نمي دونن تا چند ماهگي اون هويت كامل را نداره ما از اينجا كه ميايم سوادمون و اطلاعات مون اصلا اين نيست ، اصلا نمي دونيم پدر مادر وجود داره اصلا پدر مادر چي هست و سواد و غيره هيچي نمي دونيم بعد كه ميايم اينجا مي بينيم يك پدر مادري هستند ، مملكتي هست ثروتي هست ، زيبايي هست ما اينها را در اينجا تجربه نكرده بوديم نمي دونستيم ما اينجا توليدي را كه تو بخش انساني داريم ، هر توليد براي خودش يك حافظه ، در كنارش يك memory card داره كه ميگه مشخصات اين توليد چي هست مثل مثلا الان ميرين تو كامپيوتر تون يك چيزي را مي زنيد مياد كه كامپيوتر شما چه مشخصاتي داره خوب ما هم يك memory card داريم كه تمام محاسن ما معايب ما ، توليد قبلي و اينها را تو اين ريخته ، نسل بعدي كه مياد اينو از اينجا به اون انتقال ميده كه ميشه ژن ، ژن از والدين ما به ما انتقال پيدا كرد لذا ما شبيه پدرمون يا مادرمونيم ، برادرها و خواهر ها يك شباهت هايي با هم دارن فيزيكي است ولي كاراكتري و شخصيتي با هم شبيه نيستند حتي اگر دوقلو باشند حتي ا گر در آينده ما تكثير سلولي داشته باشيم تكثير سلولي يعني دو تا سلول مجاور را با هم بارور كردن و تكثير پيدا كرده بعد اين دو تا بغل هم هستند بعد اين ميگه من مي خوام از اين راه برم اون ميگه نخير من از اين راه مي خوام برم بعد يكي لجوج است يكي يك جور ديگه خلاصه كاراكتر و شخصيت شون با همديگر فرق ميكنه بنابراين اين ژن است و ايني كه از اينجا مياد نهاد است يك برنامه اساسي و كلي هم داريم كه به همه اينا خط ميده ، چه خطي ميده ؟ اختيار در اين زندگي داريم ، در زندگي بعدي هم اختيار داريم اصلا اختيار را اگه بردارن چي باقي مي مونه ؟ هيچي ، نهاد ، اطلاعات ما از زندگي قبل نهاد است ، مياد اينجا سوار طفل ميشه ، شخصيت اوليه ، نهاد ، ميگه گر جان بدهد سنگ سيه لعل نگردد          با طينت اصلي چه كند بد گوهر افتاد

حافظ اشاره ميكنه به نهاد كه اين نهاد همچين ميزان نيست ، اخلاقي كه از والدين به فرزندان ميرسه يك بخشيش يك چيزهايي است كه به والدش نگاه ميكنه يك چيزهايي ياد مي گيره ، اكتساب است ولي يك چيزي هست كه غير از اكتساب است آيا فرزندان كپي والدين هستند از نقطه نظر شخصيت واخلاق ؟ اون نقطه هايي را كه شما مي فرماييد بردن به اصطلاح نقطه هايي است اكتسابي ، شده بد آموزي يا خوش آموزي شده ، شما فرمودين فرم خوابيدن و اينها را برده وليمسائل شخصيتي و كاراكتري پايه اينطور نيست كه اگر مثلا پدر مادر عجول ، بچه هم عجول باشه اگر اونها دست و دل بازن بچه هم دست و دل باز باشه ، اگر خسيس هستند بچه هم خسيس باشه ، غير از اين مسئله ويروس ها شما به تعدادي كه مي بينيد مثل هم هستند به تعداد خيلي بيشترش مي بينيد كه مثل هم نيستند پدر خسيس است بچه دست و دلباز است اگر اينطور بود كه اصلا فاجعه بود شما مي تونستيد پيش بيني كنيد بگيد پدري كه خسيس است اين نسل ديگه به درد نمي خورن الان شما نمي تونيد به همين دليل است كه اصلا نمي تونيم در يك خانواده اي نگاه پدر مادر بكنيم بعد ديگه راجع به فرزندان قضاوت كنيد ، واقعيتش نميشه بنابراين ، اين حسن مسئله است كه اينطور نيست و گرنه اصلا انسان خونده شده مثلا يك كتابي كه ميشه خوندش ولي الان اينطور نيست ، اخلاق ها و شخصيتي والدين دارن كه در فرزندان نيست

خوب يك نرم افزار كلي هم يك چيزهاي ديگه اي را بطور كلي اينجا اونجا ، بطور ثابت ، پس يك برنامه ثابت به ما اعمال شده اين ميشه نرم افزار فطرت مثلا اختيار ، كيفيت گرايي  اين موجود هر جاييكه باشه كيفيت گراست ميخواد اينجا باشه ميخواد بعد باشه ميخواد قبل باشه دنبال كيفيت بهتر است اونجايي كه گفت اينجا ساكن شو بخور بياشام زندگي بخور ونمير اون ور بحث اين بود كه اگر از ميوه اين درخت بخوري جاودانه ميشي ما دويديم زود از ميوه درخت نوش جون كرديم چون كيفيت طلب بوديم ، كيفيت برتر و بالاتر را انتخاب كرديم ، بنابراين اختيار ، كيفيت طلبي را به ما دادن مثلا اختيار ديگه ژني نيست كه مثلا پدر و مادر چه جوري اختيار ميكنه ما هم اختيار مي كنيم يا  نمي كنيم ، هممون مختاريم ، ربطي اصلا به ژن و نهاد واين حرف ها اصلا نداره ، پس اينجا به چند تا نرم افزار بر مي خوريم ، نرم افزار فطرت ، نرم افزار نهاد ، نرم افزار ژن ، ژن يك چيزهايي را نگه ميداره و انتقال ميده ، فطرت يك جيزهايي را  انتقال ميده نهاد يك چيزهايي

يك جايي ما وقتي صحبت كلي راجع به اين مقطع مي كنيم ميگيم كه ما نمي دونيم از كجا اومديم ، بحث شو ببنديم بگيم جبر مجهول و نمي دونيم  كه از كجا اومديم حالا كه اومديم بيايم بگيم كه چطور حركت كنيم كه حركت ما بهينه باشه ، حركت ما ، حركت حساب شده اي باشه اونجا مي گيريم جبر مجهول آخه چرا ما رو اينجا به دنيا نياورد ؟ چرا اونجا بدنيا نياورد چرا چرا؟ تضاد اما يك جايي ميشه كه ما بحث مون از اون مراحل ميگذره ، عميق تر به موضوع نگاه مي كنيم ميايم اين جوري بر مي گرديم يك مرحله قبل هم نگاه مي كنيم و در واقع براي خودمون به اين نتيجه مي رسيم كه ما اينجا رو هم انتخاب كرديم اومديم يعني انتخاب خودمونه كه حالا هر جوري انيجا هستيم ، تو اين خونه به دنيا آمدن مون به انتخاب خودمونه و جبر مجهول از اون مجهول بودن خودش يك درجه خارج ميشه ، همينطور برگرديم قبل شو و قبلش       مي بينيم كه حركت ما تو اين چرخه برمبناي انتخاب هاي خودمون بوده كه ما اومديم اينجا الان هم براي زندگي بعدي خودمون كه اين بحث كمك ميكنه به بحث هاي ديگه اي كه در آينده بدونيم قراره چه جوري حركت بشه يعني اين بحث ، بحث هاي ديگه اي را برامون باز ميكنه و خلاصه به تضادمون با خدا يك جورايي خاتمه ميده ، چه جوري خاتمه ميده ؟ من وقتي فكر كنم خدا منو انداخته اينجا خدا منو اينجوري كرده ، خدا منو تو اين خونه بدنيا آورده و همه اين مسائل يك جوري دست به يقه ميشم باهاش ، يك جوري درگير تضاد ميشم ولي الان كه من براي خودم ميگم ، مطمئن شدم انتخاب خودم بوده به اون تضاد خاتمه دادم و به هر حال خدمتتون بگم كه من يكي از افرادي بودم كه هيچكس به اندازه من با خودش در تضاد نبوده ، يك وقت فكر نكنين از روز اول اينجوري بوده يعني من كسي بودم كه صد در صد با خدا در تضاد بودم صد در ص با هستي در تضاد بودم صد در صد با ديگران در تضاد بودم اينو مي خوام خدمتتون بگم يعني فكر نكنيد اين موضوع حل شده بوده اصلا اينطوري نيست اتفاقا من خودم سمبل تضاد بودم

س- استاد اين فرمايش شما اون آيه قرآن را تداعي ميكنه كه هر كسي كه اين دنيا كور است اون دنيا هم كور برانگيخته خواهد شد يعني دقيقا همه فعاليت ما براي شناخت و معرفت زمينه ساز مرحله بعدي ماست

ج- باز يك آيه ديگه هست كه ميگه خيلي ها ميخوان از ديگران بيفتن جلو تا اينها پشت سر اونها حركت كنن ميگن شما مي بينيد ما پشت سرتون را بيايم در واقع سواد دار اونجا معلوم نيست كه نسبتش با سواد اينجا چطور باشه ،

 خوب من براي اينكه اين بحث تشعشع دفاعي چشمي را الان تو اين مقطع ارتباط بديم ممكنه بعضي ها حالشون بد بشه ، ما براي ترم 6 حالا براي اونهاي كه قبلا اومدن دوره مستري نيومدن براي همه ارتباط راه دور اعلام مي كنيم چه بشينن چه نشينن در منزل دنبال بكنيم ، اين تشعشع دفاعي چشمي است از راه نزديك است اعلامي نيست ، تشعشع دفاعي چشمي راه نزديك است اعلام كردني براي دوستانتون نيست ما استارت شو براي شما مي تونيم راه دور بزنيم ولي شما راه دورتشعشع دفاعي چشمي نيست ، اين به اصطلاح براي رودررويي است حالا مسئله تشعشع دفاعي چشمي چرا اصال همچين چيزي هست و چرا با چشم كا مي كنيم براي مصارفي در آينده ، زماني است كه شما قرار است با چشمتون انجام بدين ، مقدمه اي است براي آينده ولي يك لول از تشعشع دفاعي 2 بالاتر است ، 1و2 بعدش تشعشع دفاعي چشمي است اين بحثي كه داره اينه كه شما اصولا با بعضي ارتباطات ممكنه بعدها ارتباطاتي باشه كه با چشم كا ميشه يعني هيچ حركتي شما ندارين همينطور با چشمتون كار خواهيد كرد اين يك مقدمه اي است براي اونجا و راه نزديك است لازم نيست اعلام كنيد صرفا رودر رو مي تونيد كار كنيد براش اجازه مي خواد گرفتيم كه ديگه اجازه دارين يك اجازه كافيه

ساقيا چه بنشستي خم مي به جوش آمد       
       در گشا كه مدهوشي پشت در به هوش آمد

 
Facebook 'Like' Button
 
به سایت عرفان خوش آمدید
 
امیدوارم به عنوان عضو کوچک این راه بزرگ خدمتی هر چند ناچیز به انجام برسانم

یاوران پاک یاریم نمائید
 

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس


 
 
Today, there have been 8 visitors (36 hits) on this page!
This website was created for free with Own-Free-Website.com. Would you also like to have your own website?
Sign up for free