دوره5-جلسه5


جلسه پنجم دوره 4 ساعت اول

 

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند              آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند

در دم نهفته به نار طبیبان مدعی                 باشد که از خزانه غیبش دوا کنند

معشوق چو نقاب ز رخ بر نمی کشد            هر کس حکایتی به تصور چرا کند

چون حسن عاقبت نه برندی و زاهدی است    آن به که کار خود به عنایت رها کند

حالی درون پرده ای بسی فتنه می رود          تا آن زمان که پرده برافتد چه ها کنند

بگذر ز کوی میکده تا در زمره حضور        اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند

 

                                             به نام هستی بخش یکتا

مقدمتا چند مفهوم را مورد بررسی قرار میدیم .

منظور از خاک = انسان یا آدم می باشد .

کیمیا = رشد کیفیتی ، رشد عرفانی ، هنز ارتقاء ، دربحث انسان سازی و خودشناسی ، هنرارتقاء کیفیتی انسان

نظر= برقرارکننده اتصال ، من تو او ، برقرار کردن اتصال چیزی بود که نیاز به زمان و مکان نداشت ، هنوز نتوانستیم نظر را تعریف کنیم

گوشه چشم = بعضی اوقات چشمی هم در کار نیست یعنی این کاردردل انجام می شود به چشمی نکشیده و اصطلاحا گوشه چشم می توان عنوانش کنیم .

توجه خیلی بیشتر و مفصل تر از نظر می باشد ، در اینجا صحبت از نظر الهی نیست ، صحبت از نظر من ، تویی است . او توجه و رحمتش جاری است ، این نیست که تعطیل بود، الان کاری را انجام میدیم ، اما ما هستیم که یک لحظه هم ، هم نظر بشیم عکس العملی را خواهیم داشت ، اگر بگوییم هم فاز شدن اینجا هم نظر شدن است ، این نظر جاری می باشد ولی ما جاری نیستیم ، یک لحظه که با هم ، هم نظر می شویم ، میشه عمل ، یک عکس العملی اون طرف خواهیم داشت که به ر حال تجربه کرده ایم که با این نظر و هم نظری می شود خاک را کیمیا کرد ، حالا منظور از خاک را کیمیا کرد ، دربحث عرفان واقعا نمی خواهند خاک را طلا کنند ، به دردشان نمی خورد.

اگر خاک را طلا کنیم بهتر است یا انسان را بسازیم ؟ مشکل  انسان در این نمی باشد و بعد اشاره بحث خاک بحث انسان است که قرار است انسان از خاک به طلا تبدیل بشه البته به طور مجازی ، جنسیت او خاک است ولی قراراست که ارتقایی پیدا کنه و به طلا تبدیل بشه ولی درهمین حالت خاک است ، اما امکان این هست که این کیمیا گری در موردش موثر واقع بشه .

پاکسازی وجود ازهمه چیز مبری شدن ، ازاین مبرا شدن در مورد ما انسانها ماجرای داره ،این     ما جرا  این ماجرا در سطح و سطوح مختلفی متفاوت است مثلا در سطح و سطوح ابدا به ساکن توضیح دادیم .

انسان اول پاک میشه یا اول به کمال میرسه ؟ اگر به کمال برسیم ، کمال معادل پاک شدن است پاک شدن مفهوم را تصور ذهنی ما از پاک شدن یک چیز است و تصور کمال از پاک شدن یک چیز دیگر ، پاک شدن سطح عام این است که مثلا اگر فلانی دزدی نکند پاک است ، اگررعایت حقوق دیگران را بکنه می گم انسان پاکی است این فقط صفر امتیاز داره من فقط پاک شدم یعنی دیگران از دست و دهان و زبان من در امان هستند ، اما این برای من چه به همراه داره ؟ من انسان پاکی هستم به چه درد کمال و این حلقه می خورم ؟ فقط دیگران از دست من در آرا مشند  پس موضوع کمال با پاک شدن یک        عجیبی است .

پاک شدن سطح عام داریم که 10 امتیاز می با شد و پاک شدن سطح کمال داریم که ماجرای دیگری است مثلا وقتی که انسان به درک ان الحق برسه ، وقتی به درک وحدت هستی برسه یک مسئله ای اتفاق می افتد که همه ذرات میشه مثل تن خودش یعنی می فهمد که "اینما تولوا فثم وجه الله " هر جا نگاه کنه آگاه یک رفتاری با هستی داره اما در شرایط دیگری ماجرای دیگری خواهد داشت این ودو موضوع با هم فرق می کنند ، بنابراین یک پاک شدن داریم که من جلوی خودم را گرفته ام مثلا راجع به کسی غیبت نکنم ، یک پاک شدن هم داریم که من فهمیدم ایشان وجه الله است ، ایشان پاره تن من است ، هردو تای آن معنی اش این است که من غیبت نکردم سپس یک پاک شدن داریم که نتیجه آن کمال است و یک پاک شدن داریم که نتیجه اش خودداری است ، من خودداری می کنم ، دلم میخواهد غیبت کنم اما پیش خودم میگم می سوزاننم ، اینطوری     این خودداری است ، اما در اونجا من در کسی قرار دارم که ایشان پاره تن من است ، ایشان وجه الله است از همه مهمتر ایشون جمال خداست ،درک جمال یار است تجلی الهی است ، آن وقت است که یک ماجرایی اتفاق می افتد وقتی که می گیم پاک شدن اون پاک شدن را میگیم .

یک پا شدن را داریم که میگیم زاهد ، زاهد می خود چه کار کنه ؟ می خواد لا خودداری و مراعات یک چیزی را داشته باشه و در واقع محصول خودداری است بنابراین وقتی ما به کمال برسیم این اتفاق می افتد، اما من وقتی اینجا هستم ، این یک مسئله دیگری است که ما به سمتش میریم ، میریم که برسیم ، الان چه چیز شامل حال ماست ، همینطورک ه به جلو میریم رحمانیت الهی.

رحمانیت الهی برای چه کسی است ؟ برای گناهکاران ، رحمانیت الهی مخصوص گناهکاران است ، کسی که گناهکارنیست نیازی به رحمانیت الهی هم نداره پس در خیلی از مکاتب هست ، میگن اول پاک بشو و بعد بیا ، کجا پاک بشه ؟ اگر بره پاک نشه دیگر با شما چکار داره ؟ اگر بره و پاک بشه نجا ت پیدا کرده و رفته ، خصوصا ا گر این پاک شدن باشه ، بنابراین در این وادی کسی به کسی فخر نمی فروشد زیرا همه میروند تا چیزی بشوند ، هنوز با این ادراکات فاصله داریم ، کسی نمیتونه ادعایی داشته باشه و بگه من رستم ، یا بهترینم و اگر کسی بگه میشه همون اناخیر منه من از او بهترم میشه که شیطان گفت :

 

هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد             در خرابات مپرسند که هشیار کجاست

حالا این مسیر باید طی بشه تا این اتفاق بیفته

معشوق چو نقاب از رخ بر نمی کشد           هر کس حکایتی به تصور چرا کند

 

ما قادر به درک خداوند نیستیم و پرده از رو برنمی دارد ما فقط تجلیاتش را در اختیار داریم ، خداوند نقاب و پرده اش را بر نمیدارد زیرا ما قادر به درک عظمت و بزرگی او نیستیم و شما فکر می کنید اگر این نقاب برداشته شود ما می توانیم این عظمت را درک کنیم ؟ مسلما نه .

هر کسی یک تعریف و تصور و برداشتی از خداوند داره که این تصور کاملا از آنچه باید باشد دور است

هر اندیش پذیرای فناست                 آنچه د راندیشه ناید آن خداست

 

هر کدام خدای برای خود ساخته ایم و در ترم 2 مشاهده کردیم که یک وسیله بود ، درجایی دیگر چیز دیگری است و ما تا آخر کار داریم         خودمان چیزی ساختیم و یک تصوری داریم عیبی نداره و درجایی گفته میشه

هیچ ترتیب و آدابی مجوی             هر چه می خواهد دل تنگت بگوی

 

این درست است ولی یواش یواش باید از تصورات خودمان دور بشیم ، لازم است که ما از این تصور و خیال جدا بشیم و به بی نامی الله ، عدم و به آنجایی که گفته میشه " سبحان الله عما یصفون " بشیم او از هر وصفی که بگیم مبری است اما تا زمانی که اینجا هستیم این تصور و خیال لعبت است .

تا تو طفلی پس بدانت حاجت است

تا زمانی که ما در همین پایین ها هستیم مجبوریم اینها را بگیم

توکجایی تا شوم من چاکرت       چاروقت دوزم کنم شانه سرت

مجبوریم با همین تصور و تخیل زندگی کنیم و راه دیگری نداریم .

بنابراین بحث کیمیا ایجاب می کنه که ما یواش یواش در حاشیه رشد خودمان تعریفمان از خدا هم از تخیل و تصور دورتر بشه و به آنچه که هست نزدیکتر بشه ، الزامی است یعنی با یکدیگر آمیخته هستند ، رشد انسان ، ارتقاء آن تعریف را هم پیش میاره که البته ارتقاء تعریف خدا به سمت تعریف بی تعریف میریم ، هرچقدر به جلوتر میریم تعریف محدود و محدود تر میشه تا یک جا به بی نامی او معطوف می شویم و یکجا می بینیم که او اصلا نام نداره واین آغاز یک ماجرای دیگر است یعنی تا زمانی که فکر می کنیم نام داره در یک دنیایی     همین دنیای تصور،دنیای تخیل و بعد می فهمیم نام نداره پای در دنیای دیگری می گذاریم در دنیای تازه تر ، دردم نهفته ز طبیبان مدعی...

در واقع انسان با خزانه غیب نمیگیم در تماس بوده با هستی در تماس باشه ، یعنی این خزانه غیب براش تعریف شده بوده قرار گذاشته نه اینکه پدیده جدیدی باشه و از ابتدا وجود داشته می بایستی مورد بهره برداری قرار می گرفته ، منتها موضوع انا خیر منه من از او بهترم همانی است که کودکی نمیتونه کاری را انجام بده ولی میگه من می تونم ، این ماجرا انسان را عقب انداخته است کارش را مشکل تر کرده است و وقتش را به هدر داده است و برای بهره برداری از این خزانه غیب که به طرق مختلف شامل حلقه های بسیار متعددی ، حلقه های غیب همانی است که "الذین یومنون بالغیب" کدام غیب؟ این خزانه غیب ، به این بحث حلقه های غیب که قرار بوده دست انسان را بگیره و به کمال بکشانه .

از اصول این کیمیا گری تمام چیزهایی را که در اینجا گفته میشه در کتاب کیمیا ، کتابی است که اصول انسان را توضیح داده است ، مورد بررسی قرار میگیرد و در واقع کیمیا را که باز کنیم سرفصل هایش را می بینم که قرار است خاک کیمیا بشه و اینها در واقع مباحثی هستند که ما در این بحث کیمیا با اینها سروکار داریم

چون حسن عاقبت نه برندی و زاهدی است ، گفتیم که رند تطبیق حقیقت با واقعیت است و زاهدی مراعات می باشد ، به خودی خود حسن عاقبت بدون حلقه ای قضیه و مسائلی چیزی را تعیین      نمی کند ،ممکنه که ما را به بهتر هدایت کنه اینها به تنهایی کار ما را درست نمی کنند.

آن به که کار خود به عنایت رها کند ، منظور از عنایت این است که ما در حلقه ها گفتیم که تسلیم شده ایم ، نتونستیم کاری بکنیم ما کودکی هستیم در این چرخه و حلقه ، پس در اینجا عنایت      بر تسلیم ، شاهد بودن بر همه آن چیزهایی که مجموعا ما را از خودمان جدا کرد و ما قبلا به خودمان چسبیده بودیم می باشد ، حالا     که باید خودمان را رها کنیم و آن عنایت را پیشه کنیم به خدا سپردن همین عنایت است و ما کا را باید به همان کاردان خود سپرد، از وقتی که این کا را می کنیم، عنایت دارای مراتبی است کسی 1%- 2% کار خودش را به عنایت واگذار می کند ، مثلا عیسی مسیح (ع) 100% میشه ، در واقع ما تمرین عنایت می کنیم ، تمرین تسلیم شدن ، منتها این بحثی است که از ذهنیت ما دور می باشد و نمی شود گفت که ما در یک شب 100% عنایت می کنیم ما نمی گیم این کار نشدنی است ولی ما ناخودآگاهی خود را متقاعد می کنیم که نه باید بشود.

این زمان می خواهد وشما می بیند هنوزهم فرضا دردوره های بالا تر افراد مایلند که هنوز هم بخشی از وجودشان را داشته باشند هنوز نمی تونیم خودمان را رها کنیم ، هنوز هم نمی  تونیم بگیم نقش طرف دیگرمان صفر است و این طرف 100 است هنوز هم من می خواهم 10 یا 20% در این طرف نقش داشته باشم این مشکل بزرگ ما در سر راه کمال است ، از حلقه ها نمیتونیم استفاده جانانه ای بکنیم به خاطر اینکه هنوز نقش ما در این طرف صفر نشده است ، میریم به سمت جایی که نقش ما صفر است ، ما دیگر نقشی در این ماجرا برا ی خودمان نداریم وقتی کارمان را به عنایت رها کردیم یعنی اینکه واگذار کرده ایم ، مثلا شما در کارتان وکالت کاری به کسی می دید که ایشان فلان کار را انجام دهد به جای شما ، اکثرا افراد 100% کار را واگذار می کنند و بعضی ها هم خود را 100% رها نمی کنند و درباره کار پرس و جو می کنند که چطور شد ؟ طرف میگه اگر شما کار را به من واگذار کرده اید و وکالت داده اید پس دیگر کاری نداشته باشید و وقتی کار را تمام کردم تحویل میدم .

اینها تجارب عینی است ،اما ما در مسئله زمینی معمولا قادریم 100% وکالت بدیم اما در مسائل آسمانی نمی تونیم 100% وکالت بدیم این مشکل بزرگ ماست و  از این حلقه به آن حلقه رفتن همه این ماجراها این است که میزان عنایت و تسلیم شدگی و قابلیت تسلیم پذیری را د رخودمان ارتقاء دهیم و در جایی بگیم که ما صفر شدیم .

محو باید نه سهو این را بدان           گرتو محوی بی خطر در آب ران

آب دریا مرده را بر سر نهد            ور بود زنده ز دریا کی رهد

وقتی کسی در دریا شنا نمی کند و روی آب شناور است و وقتی دست و پا میزنه که خودش را نجات بده در عرض 5 یا 10 دقیقه غرق میشه ، در اینجا منظور از محو شدن همان صفر شدن است چیزی که به سمتش میریم .

حالی درون پرده ای بسی فتنه میرود              تا آن زمان که پرده برافتد چه ها کند

جهان تک قطبی و دو قطبی وجود داره و این پرده در جایی بین ما کشیده شده ست و هنگامی که به فرشتگان گفتیم که سجده کنند به آدم همه سجده کردند به جز ابلیس ، این بجز پرده ای را بین ما کشید و جهان دو قطبی شد و بین این جهان تک قطبی جهان لاتضاد و این سمت که جهان تضاد است پرده کشیده اند ، هر جا صحبت از پرده اس همین پرده ای است که به خاطر این بجز بوجود آمده است این یعنی آغاز خلقت تضاد و همچنین آغاز تجربه ای جدید.

هست از پس پرده گفتگوی من و تو              چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من

 

اگر این پرده بیفتد دیگر جهان دو قطبی نیست و من و تو تشکیل ما میدهیم و تضاد از بین میرود ،در پرده ای که کشیده اند آشوب های زیادی بپاست ، حال باید منتظر باشیم تا این پرده کنار برود و ببینیم بعد ما چه تجربه جدیدی را خواهیم داشت که البته ما الان در آنجا حضور داریم ولی از دید خودمان فقط ما می توانیم اینجا را داشته باشیم

بگذر ز کوی میکده تا در زمره حضور         اوقات خود زبهر تو صرف دعا کند

زمره حضور- ارتباط روح جمعی که جمعش میکده ای را تشکیل میده ، افراد وقتی دراین جمع هستند مکان میشه میده اشاره به مکان یا جمع یا جایی که می جاری است و می به معنای آگاهی است و در آنجا آگاهی در جریان است و در زمره حضور در این انتظار جمعی افراد اوقات خودشان را برای تو که شناخته یا ناشناخته هستی صرف دعا و تشعشع مثبت کنند و کارهای تو که              مجموع اش همان دعاست و برای کمال ، دستگیری توست دعا می کنند و این همان چیزی است که          می خواهد طرف را بلند و یاری کند.

 

س- منظور از حمله چیست ؟

ج- یکی از مسائلی که در این ساخت و ساز صورت می گیرد بحث واکنش شبکه منفی ، واکنش وجودی ما می باشد ، درون ما متشکل از شبکه مثبت و منفی می باشد وقتی ما می خواهیم به سوی کمال بریم بخش هایی از وجود ما واکنش نشان میده و الم می کنه و مخالفت جدی را انجام میدهند که ما را سرنگون و ساقط می کنند . توضیح دادیم که لااله الاالله دو معنی داره ،درونی و بیرونی، یک موقع هست که ما می خواهیم بگیم همه هستی د روحدت به سر میبره این میشه لااله الاالله بیرونی اما دردرون گفتیم وقتی ما می خواهیم به سوی کمال بریم در مقابل این کمال ، ضد کمال و نیروهای متعددی را در اختیار داره یا به سمت بالا هم همینطور است .

در کنترل ذهن دیدیم که یکی از این من ها ، من کاملا مشخصی است ، کاملا حسش کردیم ، هر حرکتی که ما می خواهیم انجامش بدیم در وجود ما ،اینها من های مختلفی هستند که هر کدام برای خودشان صاحب مقام و خانی هستند ، اینطور نیست که ما بگیم تیک های شخصیتی و یکی زدیم و رفتیم تا می گیم تیک های شخصیتی اینجا عواملی بیدار میشن و می گن چه گفتی ؟ منظورت چه بود؟ و همین جاست که عواملی مثل همین حلقه ایجاد میشه که می خواد دست ما را بگیره و از بین من ها به بیرون بکشه و ما را از بین تیک های شخصیتی نجات بده . آیا اینها ملموس است ؟ چرا باید این اتفاقات بیفتد؟

به هر حال اینها به ما ثابت می کنه من های مختلفی داریم و لااله الاالله درونی مشکی تر از بیرونی است یعنی به وحدت رسیدن درونی ، سر و سامان پیدا کردن من درونی خیلی مشکل تر از من بیرونی است و همه توجه شان به بیرون است و همه  میگن بگو خدا یکی است تا رستگار شوی ، ما این را میگیم و می بینیم که مشکلاتمان باز هم هست پس چه اتفاقی افتاد هیچ چیزی عوض نشد.

مثلا اگر ما بچه 7 ساله را صدا بزنیم و از او بپرسیم خدا چند تاست ، او میگه یکی پس چرا مشکل ما حل نمیشه ؟

"قولوا لااله الا الله تفلحوا" تازه به وحدت برسی جوانه می زنی ، نمیگه ما جرا تمام شده است و یک جوانه هنوز راه داره ، الان ما می خواهیم مسیر کمال را بریم این لااله الاالله درونی در فونداسیون است یا اگر به آن رسیدیم تمام شده است به همین علت است که ما هنوز مطمئن نیستیم خیلی ها یک دوره دو دوره میان و دیگر ادامه نمیدن وقتی از آنها درباره ادامه ندادن پرسیده میشه ، میگن ما زندگی خودمون را می کردیم ، چرا دیگر بیایم و ملاحظه می کنید تا لحظه ای که ما به این و حدت نرسیم معلوم نیست ادامه میدیم ، پشیمان میشیم یا نه ؟ تازه بعد از این مرحله که به وحدت درونی رسیدیم ما جوانه می زنیم ، از حالا به بعد نمود عینی می خواد پیدا بشه ، معلوم میشه این جوانه به چه ثمری خواهد رسید و اگر به این سادگی بود که ما دیگر مشکی نداشتیم ولی اگر امروز به قبل نگاه کنیم می فهمیم گذشتگان هم چیزی متوجه نشده اند و رفتند و فقط  گفته اند خداوند یکی است و در تعجب ماندند که چرا مشکلات حل نمیشه ؟

بنابراین در اینجا وقتی می خواهیم مدیریت داخلی را انجام دهیم سیستم ملوک الطوایفی  در مملکت وجود سروسامان دهیم و خلاصه در آخر بگیم مملکت وجودی مدیریتی داره باید آشوب ها را مهار کنیم و شما می دانید همچین مدیریتی کار داره و زمان میبره . اسم این قضیه به درست یا غلط حمله گذاشته شده است، ممکنه هرکسی تعریف از حمله را پیش خودش داشته باشه و در ذهنش ایجاد کنه .

حمله چیزی است درون ما که تیک های شخصیتی منی را بوجود میاره که در برابرمان قد الم میکنه یا دشارژ درونی هم همینطور ، همه انسان ها قرار است مجموعا راه نجاتشان را پیدا کنند حالادر این مجموعه انسانی یکی این راه را انتخاب می کنه یکی راه دیگر و در علم ودانش و فلسفه و هرکسی چیزی را پیدا می کند و میریزند روی هم و قرار است انسان نجات پیدا کنه فرقی نمی کنه هر کاری روی زمین احتیاج به یک بانی داره ، قرار است کارها توسط انسان انجام بشه هر اختراعی ابداعی و درروی زمین توسط چه کسی جاری شده است ؟ همه اینها توسط انسان .

سربلندی و افتخار این موضوع برای انسان بوده است و همچنین مذمت و بدبختی هم همینطور اگر انسانی دست به انجام فاجعه ای می زند چه کسی ضررش را می بیند ؟ انسان اگر سربلند و افتخاری هم بوده باز هم نتیجه اش برای انسان است ، در اینجا مجموعه افکارانسانی مطرح است ، برآیند نیروها مطرح است نه اینکه او به تنهایی چکار می خواد بکنه پس مجموعه نظر انسانهاست مطرح است و برآیند آنها ، در نتیجه حرکت آنها اگر برآیند مثبتی داشته باشه انسان رو سفید است و ا گر منفی باشه مذمت می کشه .

 

س- در ترم 5 گاهی اوقات حمله ها خسته کننده میشه و به نظرم ارتباط گرفتن هیچ تاثیری ندارن و حالت خستگی بیشتر میشه چرا ؟

ج- در ترم 5 متاسفانه گاهی اوقات این مسئله را داریم برخلاف دوره های 6و7 و این دوره دوره حال گیری می باشد ، به دلیل اینکه به جای حساسی رسیده یم ، این تیک های شخصیتی است و بعد یک مسئله ای که هست عمدتا برای این می باشد که تیک شخصیتی ما خودش را کاملا نشان بده و ما به طور کامل با آن برخورد بکنیم ، کنترل ذهن ممکنه کار نکنه زیرا به محض اینکه ا ذیت بشیم کنترل ذهن و دشارژ درونی میدیم مسئله را مهر می کنیم به این علت به کسی که مخواهند تیک شخصیتی را کامل نشانش بدن معمولا مشخیص با تیک  شخصیتیش برخورد می کند گر در ترم 5 ، افراد به چنین مسائلی برخورد بکنند میگن همان مصیبت است مکانی که تازه وارد این جمع شده اند وقتی افراد ترم 5 را می بینند مثلا با خود میگن چرا اینقدر مغرور هستند واینها نمی دانند که این انسانها همان کسانی هستند که لبا س پشت و رو پوشیده اند و قرار است چه اتفاقی بیفته ، این یکی از مشکلات م در ترم 5 است ، این قضیه مقا ومت خاص  خودش را در عرفان به همراه داره و آنها هم که در طی سالها مسئله عرفان را دنبال کردند میدانید که چه ماجراهایی را پشت سر گذاشته اند یعنی اینهایی که پشت سر گذاشته اند صرفا از بابت این قضیه بوده است و الان ما مختصر شده این کارها را به لطف الهی و به واسطه حلقه جمعی ، حلقه های رحمانیت به صورت فشرده دنبال       می کنیم ، بحث هر هفته یک حلقه صرفا همان عنایت الهی است و گرنه به طور مثال همان تیک شخصیتی به این سادگی هاست . در انتهای قضیه وقتی این مراحل تکمیل بشه بحث مخلصین پیش میاد ، خلاص شدن و جایی که انسان چشمش به جایی ویک سری حقایق باز بشه نیازی به این قضایا نداره و ما باید مراحل را پشت سر بگذاریم .

 

قربانی کردن

 

ماجرای اسماعیل ،ماجرای قربانی کردن وابستگی بود منتها اسماعیل سمبلی بود بر بالاترین حد وابستگی انسان و اصلا قرار بود خونی ریخته بشه یکی از بالاترین حدوابستگی انسان وابستگی به اولاد و مال دنیا می باشد این قربانی ، قربانی مجازی بود نه حقیقی ، مگر خداوند تشنه خون است ؟ اشاره ای در قبل به آنجایی که هدفمان خون است ، تشعشعات ذهنی ماست و قبلا بعضی ها میگن باید خونی ریخته بشه و این خون و خونریزی در ضمیر ناخودگاه ما هم وارد شده است .

حیوانی را می کشیم و بعد هم خون آن را به سردرخانه ، ماشین بزنیم ، درواقع میگیم خون این حیوان حافظ منافع و مصالح قرار می گیرد در حالیکه هیچ خونی نمی تونه این کار را انجام بده و همچین چیزی نیست که ما خون حیوانی را بریزیم و بعد بگیم حافظ منافع و مصالح ماست ،از آن ماجرای اسماعیل ما برداشت دیگری کردیم ، اگر آنجا زبحی صورت بگیرد بدین معنی است که می خواهیم طعامی بدهیم و ربطی به او نداره که ما می خواهیم خونی بریزیم . قرار بوده انسان وابستگی های منفی خودش را رها کنه و خداوند هم این قربانی را قبول کنه و بهترین هدیه ای که به عنوان قربانی ما می توانیم نزد خداوند ببریم وابستگی ها و تیک های شخصیتمان است ، انسان به جای اینکه این کار را بکنه کار خودش را آسان کرده است ولی مشکلش حل نشده بلکه بر آن اضافه هم شده است .

ما نمی دانیم ریشه مشکلات از کجاست و نمی دانیم تشعشع منفی را خودمان کشانده و به سمت خانه خودمان برده ایم زیرا ریختن خون حیوان موج های منفی داره مگر با این  نیت باشه که ما بگیم مثلا می خواهیم با این قربانی شکم عده ای از افراد را سیر کنیم و این را هم بکنیم وگرنه هر کسی حق دراه اندازه نیازش از طبیعت بهره ببره و در این مورد وقتی تیک های شخصیتی را به ما نشان میدن ما باید دانه دانه چیزهایی را که نشانمان داده اند    و تقدیمشان کنیم بگیم اول شکر گذاری می خواهد که نشانمان دائن و بعد قربانی کردن که قربانیش کرده ایم و بدانید که بهترین کادویی است که می توانیم ببریم وابستگی هایمان است زیرا یکی از عزیزترین ها نزد انسان وابستگی اوست .

خیلی سخت است انسان دست از غرور و خودشیفتگی بردارد و اکثر مشکلات انسان سر همین مسئله می باشد بنابراین وقتی اینها را نشانمان دادن هرچقدر زودتر اینها را قربانی کنیم بهتر است و حمله کمتر شده است زیرا اینجا یک منی کمتر شده است اما هر چه ما به این کارهایمان ادامه دهیم و بگیم نه مثلا من اینطوری نبودم و به پای دوره بگذاریم معمولا ما هیچ چیز نمی گیم زیرا ما          می خواهیم افراد با آزمون و خطا خودشان را کشف کنند .

رمز این مسئله این است که تا این من های شخصیتی بوجود میان به جای مجادله که من این نیستم و این دوره اینطوریه       مبارزه کنیم مثلا در دوره یک که دوره بیماری است می بینیم افراد میگن اینطوری نبودیم ، این کجا بود ؟ چه بود و ما هم هر چه براشون توضیح میدیم که اینها در درون نهفته اندو بعدا ثابت میشه، طول می کشه و دوباره دراینجا مانند کلاس های اولی هستیم و حتمااشتباهی رخ داده         بگیم این چه ارتباطی است که من را به هم ریخته و خلاصه به پای عوامل بیرونی بگذاریم ، به حساب دوره و ارتباط.

اگر ثابت بشه که وحدت الهی ما را به هم می ریزد دیگر ادامه نمیدیم و میگیم ما دیگر این وحدت الهی را نمی خواهیم ولی وقتی  او ما را تفتیش می کنه و یک جاروبرقی دستش گرفته و این خصلت های بد را از ما به بیرون می کشه آیا مقصر است ؟

ما این کار را انکار می کنیم ، البته حق داریم زیرا هر کسی نمی داند چه خصلت هایی را در خود پنهان داره اگر بدین صورت بود نمی گفتند خدا شناسی معادل خودشناسی است ، علت این گفته که چند هزار سال سابقه داره  همین است که ما نمی دونیم چقدر حسود هستیم ، چقدر تنگ نظریم ، چقدر مغرور و خود شیفته ایم ، زیرا عموما یک من خود ساخته درون ماست ، منی که خود را ظاهر و صلاح نشان میده مانند زن و مردی که خودساخته و روش انطباق با محیط را بلد هستندوخودشان را با محیط انطباق میدن آن هم منافع من مثلا بگیم من حسود نیستم در نتیجه هر کسی منی را از خودش ارائه میده که این چیزها ازآن خبری نیست و نهفته اند.

قصاص

 

قصاص به معنای حکم است حکم در روی پله عقل ، عقل حکم فرماست و میگه مثلا فلانی خطا کرد باید بگیریمش ، باید از او جریمه بگیریم باید جزاش را ببیند این پله عقل است

حکم اغلب را چون اغلب بداند         تیغ را از دست رهزن

اگر این حکم را نگذارند به طور مثال من سوء استفاده می کنم لذا باید روی پله عقل قوانین مدنی را بگذارند تا ما ، همه انسان ها رشد کنند بحث ، بحث حکم است ، عقل . عقل میگه یکی را کشته است باید بکشیمش این عقل است و بخشش برپایه عشق است روی پله عقل نیست و عقل میگه بخشش معنایی نداره یعنی چه ؟ چرا باید ببخشیم ؟ یکی را کشته و ما باید بکشیمش ، بخشش دارای وادی دیگری است مثلا الان نمی تونند در قانون بیارن که اگر ببخشند بهتر است ، پیشنهاد بشه که مردم ببخشند همه اعتراض می کنند و میگن روی چه حسابی باید ببخشند؟ عقل است که حکم می کند ولی در بعضی موارد دیدیم که عده ای در پای چوبه دار مورد بخشش قرار می گیرند اولیای دم میگن ما بخشیدم و همه ن نگاهشان می کنند و میگن  یا دیوانه شده اند یا احساساتی یا خیلی ها با خود می گن اگر ما بودیم هرگز نمی بخشیدیم .

در شرایطی که در این لحظه اتصالی ایجاد بشه انسان خدا و این ماجرای اتصال برقرار بشه در این صورت شعور حاکم ، بحث اشتیاق مطرح است ، هر کسی نمی تونه این کار را انجام بده ، زمانی که این اشتیاق مطرح است اتصال است و در موقع این اتصال تمام قضایا درارتباط با شعور کیهانی قرار می گیرد و هر چیزی را می تواندحل و فصلش نماید و این مجاز است وا ین ماجرایی داره که در بحث هایی دیگر مطرح میشه تا مایک روزی رشد کنیم و در واقع این شعور بر مجاز است و این مسئله هست که اگر بعضی ها مطرح کرده اند که افراد به دنبال این قضایا نیایند چندین جنبه داره یکی از اینها این است که قبلا بحث آیین عاشورا هست که مقدمه این کتاب است تا در آن این بحث شده است که در واقع امام حسین (ع) از ما درس می خواهد یا رسم می خواهد ؟ اینها رسم اند مثلا اینها رسم اند که ما به عزاداری بپردازیم ،سینه زنی کنیم و بعد به شام خوردن بپردازیم ، چه کسی اینها را رسم کرده است ؟ ما خودمان این کار را کرده ایم ، حالا شما این را فرض کنید که قبلا معلمی سر کلاس هاش مثلا کلاس 1-2-3 بره و شروع کنه به اجرای یک رسمی ، مراسمی درسی ارائه بده و درواقع اول میگه درست را به من پس بده و اگر وقت  اضافه آوردیم کار خودت را انجام بده لذا ماجرا اینجاست که ما مهر وارد نماز خود کرده ایم زیرا سنی ها مهر ندارند ، ما شیعه ها داریم و با این کار ادعای مشایعت کردن را داریم ، مشایعت ائمه از امیر المومنین (ع) تا الی آخر مشایعت یعنی پای گذاشتن جای پای آنها و مهر را هم به عنوان یک بیعت از خاک پاک کربلا آوردیم و این را هم سمبلمان آوردیم و الان بحث این است که ما درس پس بدیم یا رسم ؟ یا هر دو منتها اول کدام است ؟ رسم بد نیست اما این رسم بدون درس فاقد ارزش می باشد و موضوع دیگردر اینجا این است که افرادی که شاهد این صحنه ها هستند مثل اطفال دچار ترس و وحشت می شوند و در این زمان تحت تاثیر ویروس های غیرارگانیک قرار می گیرند و اصولا انعکاس منفی در ذهنشان باقی خواهد ماند و به نوعی ترس وجودشان را فرا می گیرد زیرا آنان که نمی دانند ما مشغول چه کاری هستیم خودمان می فهمیم مثل در یک جا به کودک سر بریدن گوسفند را به کودک نشان میدن درنتیجه ویروس های غیرارگانیک وجودش را فرا می گیره .

 

س- آیا خود این فرد که اقدام به قمه زنی می کند تحت تاثیر شبکه منفی قرار می گیره ؟

ج- ما این را نمی گیم زیرا نمی دانیم فرد به چه چیزی فکر می کند و هدفش از این کار چیست ، چه قضیه ای مد نظراوست ؟ فقط می دانیم هم در شبکه منفی و هم در شبکه مثبت این کار قابل اجراست اما در آن لحظه فرد چه چیز مد نظرش است و از این مقاومت R ، زیرا عکس این ماجرا هم وجود داره و در واقع ما نمی خواهیم درس شیطان پرستی را بدیم و عمدتا یک بخشش را مورد بررسی قرار می دهیم ، جاذبه شدید به شیطان یکی از همین عوامل است زیرا شیطان پرستان کارهای فوق العاده وحشت انگیزی را می کنند ، این افراد در برابر مقاومت R غلبه شده اند و آن را مهار کرده اند و شما درست می فرمایید که این شکاف انجام گرفته است اما نه عفونتی بوجود میاد و نه چیزی در قدیم در فاضلاب حمام که کثیف ترین جایی ا ست که مردم تصور می کنند بر روی زخم هایشان می مالیدند و خوب می شدند

خلاصه کلام مشکل ما بر سر درس است یعنی اون چیزی که فراموش شده است ،درس هایی است که        و گاهی اوقات که صحبت از شمشیر، زور بازو اس بحث خود جهان بینی ، فکر حرکت از اندیشه حرکت مشاهده نمیشه ودرواقع عمده بازی که لب خشکیده و سر بریده اس ، و در نهایت نمی تونیم بگیم که شما چه درسی را دادید چه درسی پیاده شد ما یکسال منتظر محرم می شیم ماهی که ما فرصت روبه رو شدن با درس بزرگی را داریم ، یک سال منتظر می شویم ما ه رمضان فرا برسه و ما تمرینی نیم و روزها ، ماه ها و سال ها میان و میرن و ما هیچ نتیجه ای نگفته ایم و درس لازم را نمی تونیم از این مراسم بگیریم چون من نمیتونم فکری کنم دیگران هم نمی تونن از دیگرن می پرسن شما چه چیز متوجه شدید می گن هیچ چیز درنتیجه ما باید نحوه بهره برداری درس را عوض کنیم .

دیده بودیم که تصاویر زیبایی از امام حسین (ع) پخش میشد که خوشبختانه جلواین کار گرفته شد زیرا چهره پرستی ، تفکرات ظاهر پرستی  رواج پیدا می کنه و ذهن طرف را از اندیشه ها به سمت چهره میاره در صورتی که چنین چهره ای وجود نداره در حالی که گویا امیرالمومنین دارا ی چهره زیبایی نبوده اند بنابراین ظاهر اهمیتی نداره اتفاقا مسئله اینجاست که خود اینها درس هستند و کمال ربطی به زیبایی و زشتی نداره .

س- ما عارف را انسانی می دانیم که خوش چهره باشه شکم نداشته باشه و چطور میشه که امیرالمومنین (ع) اینگونه باش؟ امروزه کسی انسان شکم بزرگ را عارف نمیداند

ج- این طور نیست و هیچ تعریفی برای انسان نیست مثلا عارف چه خصوصیات ظاهری داره ؟ چه تیپی داره اینها نیست هر انسانی کمال است و هیچ خصوصیات ظاهری ، اقلیمی ، نژادی تعیین کننده این مسئله نیستند و در واقع همه اینها درس هایی را میده که قبلا کسی می تونه با وجود این خصوصیات به کمال کامل برسه .

 

س- در خطبه های امام علی(ع) در نهج البلاغه و برداشتی که از آن استنباط میشه نشان میده که امام علی (ع) نسبت به جامعه خود نگاهی داشته اند مثلا در غذاخوردن خیلی قناعت می کردند و خیل کم می خوردند، با وجود این به نظر نمیرسه ایشان دارای شکمی بزرگ باشند

ج- نه اینطورنیست خیلی ها امروزه میگن مثلا ما آب می خوریم چاق می شیم و در سال های قبل یکی از مخالفین این حضرت بدین صورت این اهانت را کرده بود.

 

اتصال

یک ارتباط ویژه ای است ، یک شکر گذاری البته شکرگذاری وجودی و بعد آنچه را که در این تیک های شخصیتی به ما نشان داده میشه قربانیش کنیم ، البته این است هر چقدر بتونیم این را واقعی تر قربانی نیم یعنی از ته دل و کیفیتی این کار را انجام بدیم رسم نیست یگیم خدایا من این را قربانی تو کرده ام و اینها هیچ کدام به درد نمی خورد الا به کیفیت در قالب کیفی و کیفیت ، از ته دل بیایم و چیزهایی را که به ما نشون میدن قربانی کنیم و می بینیم چقدر این مسئله کوتاه شده است چقدر این حمله کوتاه میشه .

 

ارتباط بارش

 

 در اینجا ما در  ارتباطی قرار میگیریم که همانطور که از اسمش پیداست در معرض بارشی قرار خواهیم گرفت

یکی از مشکلاتی که در تشعشع دفاعی است ، این هم اینجا مزید بر علت است ، و بعد مشکل دیگر در دوره 5 بحث کنترل دشارژ داخلی است که یک جزئی از این بخش بیرون میاد وآ نها ما را اذیت و ناآرام می کنند بعضی هاش را متوجه میشیم و بعضی ها را هم نه از درون چوب وسط چرخمان می گذارند و   موضوع دیگر به همین مطلب تیک های شخصیتی است یعنی در واقع ما دو موضوع عمده بحث دشارژ درونی و تیک های شخصیتی بسیار جا نداره سنگین است و شاید بهتر بوده فقط یک دوره مجزا برای تیک های شخصیتی می بوده است ولی از اون جایی که ما د رواقع از اونها می گذریم و می دانیم سنگین هستند لذا مباحث اونها ردیف شدن که در واقع ما بتونیم هر هفته یک ماجرایی را داشته باشیم و از وقت و فرصت استفاده کنیم

 

جلسه پنجم دوره 5 ساعت دوم

بحث بارش

مواقعی هست که موضوعی به ما رسیده است و فراتر از ذهن ما می باشد، اینجا لازم می شه که به ما کمک کنند سینه ما را باز کنند و به ادراک ما کمک کنند ، ما چیزی را گرفتیم ولی نمی فهمیم و درک نمی کنیم چه چیزاست مانند اینکه لااله الاالله را گرفته باشیم ولی درکش نکنیم و نیاز به شرح صدری داریم و    ببینیم سینه ما باز شده است و یگیم این را می فهمیم ، "رب اشرح لی صدری" این هست که درواقع این آهرش است ودر باطن این حلقه هاست و اتصال است و ما بتونیم در آن قرار بگیریم و وقتی قرار گرفتیم متوجه بشیم چیزهایی را که قبلا می دانستیم و درک نمی کردیم به یکباره درکش را بفهمیم و ما دریک فضای دیگری قرار گرفتیم .

اصولا ما ارتباط های مختلف یا حلقه های مختلف را چه برای دریافت و چه برای این مسئله داریم مثلا فرض می کنیم پیمبر (ص) دربحث معراج بر اسبی به نام براق به آسمان هفتم صعود کردند ماجرا چیست ؟ آیا واقعا سوار براسبی به آسمان رفته اند ؟ در واقع اگر اشاره به نام براق شده است در واقع اشاره به حلقه ای شده است ، حلقه ای به نام براق هست ، اینها همه تشبیهات اند و اسبی نمیتونه به آسمان هفتم بره و یک چیزی است که می خواهد مطلب را برای انسان بیان کنه ولی در واقع جلقه ای را ما داریم که در آن صرفا اطلاعات هفت آسمان و جود داره ، هفت صندوقچه اطلاعات انالله و اناالیه راجعون ، یعنی وقتی گفته میشه به آسمان هفتم رفت یعنی معلوم میشه تمام این حلقه کم و کیفش چیه و این الست بربکم تا الست بربکم بعدی از چه قراری است و این قضیه ما جرا و جریانش به این هفت صندوق خودش توسط حلقه ای ایجاد میشه ،در اینجا توسط براق انجام میشه ، این ظاهر است و در باطن موجودی که قرار است این مسیر را طی کنه ، این اطلاعات باش مقرر شدهاست از اون سر در بیاره و انحصاری هم نیست و خطاب به همه انسانها ست و از همه خواستند و لذا باید اسباب و وسایل  هم برای همه پیش بینی کرده باشه و یکی از این مسائل زمانی هست که این اطلاعات را داده اند مانند زمانی که معلمی درس ر ابه شاگردش داده است و او همه چیز را فهمیده ولی در کل درکش نکرده است ونیاز به شفاف سازی است که این ماجرا در شرح صدری می باشد یعنی این جا هم انسان می گه اگر به من کمک نکنی این مسائل خارج از درک من می باشد ودر واقع لزوم این قضیه این است که انسان قادر به درک کردن بدون کمک و اطلاعات نمی تونه مواقعی هست که میگیم صفر هستیم ولی قابلیت در کمال خوب اس اما در این ماجرا اصولا درکمم بالاست ولی این مسئله اینقدر پیچیده     بالاتر است که من خودم نمی فهمم مگر تو شرح صدری را به رویم بگشایی اگر این مسئله شامل پیامبر (ص) شاید ایشان هم متوجه نمی شدند.

یکی از مسائل ما در 6و7 افراد مطالب را دریافت کردن ولی دربخش شرح صدریش مشکل دارن مطلب را گرفته اند اما نمی دانند این مطلب چه کاربردی را داره و ما تا مرحله کلاس بی کلاسی نیاز به روشنگری و کاربرد نداریم یعنی فرق بین کلاس و بی کلاسی در مطلب شرح صدری است .

این مسئله از این اهمیت خاص برخوردار است که البته به واسطه تجاربی که هست در اینجا این همه تاکید را کردیم ، مسئله براق مسئله ای است که ما می توانیم اطلاعات زیادی را از درون آن درو کنیم مثل مزرعه ای است که ما درونش رفتیم و به ما می گن هر چقدر می تونید محصول درو کنید که در اینجا این بستگی به خود فرد داره که چقدر درو کنه و مسائل برداشتی را داشته باشه پس مختصر و مفید ارتباطی که در درونش قرار گرفتیم و بسیار بسیار حائز اهمیت است یعنی موازات دریافت ، شرح صدری اهمیت داره که ما     می کنیم دوستان وقت های آزاد و تلف شده شان را که به طور ساده وقت کمال می باشد مثلا در ترافیک ها ارتباط بگیرند.

شما دیدید که درد وره های قبل با چیزهایی سروکار داشته ایم که نیازشون از این قضیه بیشتر بوده است مثلا کنترل ذهن ، دشارژ ، ما برای اینها باید آرام باشیم تا چیزی دریافت کنیم ، شرح صدری چی میشه ، ولی وقتی ما تشتت ذهنی و دشارژ هست دیگر دریافت نیست که به شرح صدری احتیاج باشه ، شرح صدری از حالا به بعد که این مسائل می خواد کمی آرامتر بشه ، تیک های شخصیتی ، دشارژ تشتت ما باید چیزی را دریافت کنیم تا از این سمت چیزی کمک کند و ما را به ادراک برساند پس در واقع همه این چیدمان ها تقریبا یک حساب و کتاب مخصوص به خودش می باشد.

 

س- در ارتباطی که الان در رابطه با ارتباط صدری  گرفتیم یک بیت شعر ، چشم ها را باید شست ، درذهن من آمد و من از این شعر تعبیرهای زیادی داشتم آیا باید من به این تعبیرها اعتقاد داشته باشم و آنها را باور کنم ؟

ج- گاهی اوقات در قالب هایی پیام هایی میاد و این پیام ها تا وقتی که جا بیفتند واقعا به شرح صدری نیاز است، واژه باید خود باران باشد، یعنی اینکه انسان واژه باز است و با واژه بازی می کنه و حقیقت قضیه پشت این مسائل چگونه هست ، تا وقتی این پرده وهم کنار نرود مسلما با حقیقت هستی نمی تونیم ارتباطی را برقرار بکنیم و در رابطه با این شعر شرح صدری ، در واقع چون چشم ما چشم مجاز بین است، اینجا شروع شد که چشم ظاهر بین و مجاز بین ما را به چشم باطن بین مبدل بکنه و به آن سوق بده حالا در اینجا چشم باطن بین را بعضی ها به دیدن باطن افراد تشبیه می کنند ولی چشم باطن بین چشمی است که قرار است از ظاهر به باطن هستی پی ببره ، در آیه الذین یومنون بالغیب" در واقع این غیبی است که ما دنبالش هستیم و در اینجا هم هست که بین چشم ما که ظاهر بین است چشم غیب بین ، غیب به معنای دیدن فردا ، بینا شود وقتی میگن مثلا فلانی غیب گو است منظور این نیست که  فردا را می بیند و اگر راست میگه باید از خزانه غیب سخن بگه .

 

قربانی کردن

برگردیم به زمان های قدیم ،در هر سال چند نفر میتوانند واجد الشرایط حج بشوند؟ چطور میشه کسی واجد شرایط حج بشه ؟ پیمان اول را به جای آنورده باشه یعنی ایک نعبدو ایاک نسعین را به جای آورده باشه بدین معنی که فرد می بینه دراین مسئله کاملا کارآزموده شده است ، در مورد ما شیعیان پیمان دوم ، پیمان مهر نماز است که ما این را هم بر فرض به جا آوردیم یعنی من حق طلب هستم و در این زمان این مسئله تمام مسئله دیگر مانند زکات یعنی آنچه را که فرد از هستی گرفته است پس داده است مانند زکات علم ، زکات زیبایی و بعد پر کردن شکاف ها مثل انفاق می پرداره و هچنین در مسئله خمس هم سهم ایتام و مساکین را هم میده طبیعتا در چنین جامعه ای که یتیمی     مسکینی گرسنه نیست و لذا الان کاری نیست که دیگر ا نجام بده الان پیمان سوم را باید انجام بده بنابراین در این صورت عازم گفتن لبیک سپس سنگ زدن به شیطان ، چند نفر می توانند به این مرحله برسند؟ اگر ما خوش بینانه به این موضوع بنگریم می بینیم که در سال شاید 4-5 نفر باشند ، عده دیگر خودشان احتیاج به اطعام دارن و بعد در آنجا میگن که بگذاراینجا هم امتحان کنیم و کنترل ذهن داشته باشیم ، کسی که آمده است به اینجا مراحل را پشت سر گذاشته است و برای این است که مثلا اگر****** براش جریمه ای در نظر گرفته شده است و میگن هنوز واجد شرایط نیست و عده ای در آنجا ساکن و نشسته اند و گرسنه اند و از قبل این قضیه اطعام بشن و جریمه را اینطور بپردازند ودر همانجا هم فکر اطعام این قوم شده است زیرا اقتصادی در بین نبوده و می بایستی عده ای میامدن و از قبل اینها هم اموراتشان بگذرد.

زمان گذشته است و یواش یواش پیمان ها به فراموشی سپرده است . و درس ها به رسم ها تبدیل شده است و یواش یواش سیاحت شده و می بینیم که چند میلیون نفر در آنجا حضور دارن و هر کدام هم می خوان قربانی کنند و یک کارهای وحشتناک انجام میدن الان تعادل برقرار نیست ماجرای آنجا درست بود اگر همه چیز حساب شده بود ، اما الان اسراف میشه و این اسراف گردن کسانی است که واجد شرایط نبوده و رفته اند ، اگر واجد شرایط بودند این مشکلات پیش نمیامد فقید نداشتیم و همه چیز در تعادل قرار می گرفت و حساب همه چیز درست بود. در هر صورت با تدابیری باید جلوی این اسراف گرفته بشه و گرنه تشعشع منفی اون همه را میگیره ، کما اینکه اگر دقت کنیم می بینیم که افراد مشکل دار میان و همه را گرفته است .

بحث کاری که اینجا انجام میشه با کاری که در اونجا انجام میشه فرق داره ، در اینجا هیچ نقشی نداره و هوشمندی  انجام می گیره ، اما در مورد من معنوی ما حضور پیدا می کنه و مسائل را حل و فصل می کنه به کمک حضور و سوال وجواب ، آیا اگر ما جواب سوالی را بگیریم بدین معنی هم میشه که به ادارک هم رسیده ایم ؟ ما جواب خیلی سوال ها را از من معنوی می گیریم ولی آیا شرح صدری اتفاق افتاده است ؟ و می بینیم که ما خیلی از اطلاعات را داریم ولی ادراکش را نه مثلا ممکنه در کار با دوستان خود که دوره 5 فرادرمانی به بالا را طی کردن برخورد کنیم اونها در حرف همه چیز را می دانند ولی در عمل مسئله محو شدن را نمی توانند پیاده کنند ،در تئوری و اطلاعات و آگاهی به محو شدن رسیدن همه را گرفته ولی به ادراک و درکش نرسیده ولی در واقع ادراک واقعی ، محو شدن طبیعی را به همراه داره زیرا خود تظاهر کردن تشعتشع منفی را به دنبال داره ما متوجه می شویم که این تظاهر است و اثرگذاری واقعی را نداره بنابراین ماجرا بدین صورت است که بخش شرح صدری عقب است و هنوز باید کار بشه .

 

س- آیا منظور از استاد حق همان من معنوی است ؟ من جوانی دیدم که در خواب به من می گفتند با استاد حق صحبت کن و به خاطر همین من فکر کردم منظور خداوند است .

ج- استاد حق در سطح و سطوح پایین تر مد نظر است البته ما مایل به آوردن همچین اسمی نیستیم ولی چون در جاها و مکاتبی اسم از استادحق میارن و بحث روح  است در اینجا اشاره را آوردیم و براین ما مهم نیست که چه اسمی مطرح است مهم این است که آن ارتباط را برقرار داشته باشیم و از آن استفاده کنیم .

 

ارتباط بارش

از نشانه های ارتباط بارش این است که چیزی ما را در بر میگیره که همانند بارش است و این از نشانه های این حلقه است و ما می دانیم که هر حلقه نشانه ای را به همراه داره .

شفاعت

این مسئله در لامکان و لازمان سطح و سطوح مختلفی را به همراه داره از جایی شروع میشه و به یک جایی خاتمه پیدا می کنه ، آنجایی که دیگر قرار است که تزویج من ثابت و من متحرک یعنی آن لایه بین من متحرک و من ثابت ، "لاتقربوا هذا الشجره" قطعی است ، هیچ عاملی وجود نداره و حتما این قضیه باید رخ بده و دریک مرحله قبل از اون " نعم المولی و نعم الوکیل" خودم شفیعم ، سراغ چه کسی می خواهی بروی بهتر از من ؟ من بهترین وکیل و دوست هستم قبل از اون هم میگه ملائکه هم شفاعت می کنند.

ملائکه چی بودند ، هستی و آنچه که در هستی هست به علت آنکه می خواد وحدانیتش حفظ بشه میگه این هم عضو من است ، جز من است و یک پایه ابتدایی اش ، من معنوی ماست یا وکیل تسخیری ما ، از اینجا شروع میشه و در انتهاش دیگر چیزی نیست و حالا من اینجا و اونجا این ماجرا وجود داره و امکان دفاع در مجادله به یک صورت را به ما داده است میگه هر که را می خواهی بیاور تا از تو دفاع کنه .

اما در یک جا برامون وکیل تسخیری قرار داده است و در جایی دیگر هیچ چیز و هیچ راهی وجود نداره جز اینکه ما لایه ای که بین ما و او جدایی انداخته را از بین ببریمش ، اما د رجایی گفته میشه "من ذالذی یشفع عنده" بحث این است که چه کسی می تونه از تو دفاع کنه بدون اینکه من اجازه داده باشم ، همه اجازه ها درصفر ثانیه اول داده شده است و همه چیز تعیین شده است ، منتها چون ما در آن هستیم یک طوردیگر می بینیم ، الان به وکیل تسخیری  اجازه داده شده و تمام شده است و کارش هم خاتمه پیدا کرده است و در جایی گفته میشه آیا میرید و ازجایی دیگر جز خدا شفیع می گیری ؟ پس این شفاعت مراتب و پلکانی را داره و یکجا نیست ، اگر یک جاست پس چرا گفته میشه " نعم المولی و نعم الوکیل" ؟ پس چرا در جای دیگری باز گفته میشه "ابدا و لا یضرا" بهترین مولا وبهترین وکیل هستم ؟جایی میگه خودم و جایی دیگر لا یضر و دیگر آنجا راهی نیست باید این امتزاج صورت بگیره و در جهنم لایه بین آن ها برداشته بشه و تمام اینها را ما در واقع در جایی که ملائکه شفیع میشوند خود هستی مانند این است که مثلا اعضای خانواده ای با یکدیگر خوب نیستند اما اگر همسایه ادعایی علیه این خانواده داشته باشه همه آنها با هم متحد می شوند و    مثلا ما آدم های خوبی هستیم ، فلان کار را نکردیم ولی وقتی در را بستند یقه یکدیگر را می گیرند .

و دوباره می بینیم هستی می خواد ما را به مرحله بعد برساند ولی در جایی از جهنم که عبور می کنیم اصلا دیگر همچین چیزی وجود نداره و میگن خودت باید شفاعت خودت را بکنی و به کسی ربطی نداره ، از اینجا به بعد من معنوی نیست ،بنابراین ما این مطلب را در این قضیه داریم و گرنه اصل این آیه در کجاست وبحث اینجاست که دراین مکان و نردبان ها که ما داریم ، آنجایی که اکیدا از من دون الله نفی شدیم در این مقطع و خصوصا اینجا من دون الله نقش بسیار آشکاری را داره به علت اینکه مظاهر من دون الله چون با زمان سروکار داریم ، ظاهرپرستی ، کتاب پرستی ، این برهه که هنوز با آن سروکارداریم مظاهر شرک و من ون الله خیلی گسترده است و چون در زندگی بعدی همه اینها از بین میره و مکان پرستی نیست ، لذا بحث اصل قضیه در اینجا اجتناب زا من دون الله یک اصل مسلم است و حالا وقتی این قضیه کلا به بالا میاد یک تاکید و اصل مخصوص اینجاست  " ان اتخذه من دون الله ، نقض ایاک نستعین ، این مطلب و این مسئله مراتب و مراحلی را داره و سطح و سطوحی را داره که باید کلا بدانیم ، در اونجا وکیل از شما دفاع میکنه و نقض قانون نیست و وکیل شما زودتر بغل دستتان ایستاده است و خدا رو به رو است و نقض ایاک نستعین     نمی باشد و خداوند را گذاشته تا عدالت برقرار بشه . ما یک حامی معصوم داریم که یک بی طرفی بین ما و بالاست و کیل خودش گناهکارنیست و قابلیت انجام گناه را نداره و در واقع ازملائک است و ممکنه بگن فرشته نگهبان .

 
Facebook 'Like' Button
 
به سایت عرفان خوش آمدید
 
امیدوارم به عنوان عضو کوچک این راه بزرگ خدمتی هر چند ناچیز به انجام برسانم

یاوران پاک یاریم نمائید
 

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس


 
 
Today, there have been 9 visitors (38 hits) on this page!
This website was created for free with Own-Free-Website.com. Would you also like to have your own website?
Sign up for free