دوره 6 - جلسه 5


دوره 6 جلسه 5 ساعت اول

 

من ترك شاهد و ساغر نمي كنم                       صد بار توبه كردم و ديگر نمي كنم

باغ بهشت وسايه طوبي و قصر وحور              با خاك كوي دوست برابر نمي كنم

 

به نام خدا

صحبت آقاي توكلي ، مناسبت امروز روز معلم است و با تشكر و قدرداني از شما و زحماتتون و با اجازه دوستان البته مي گويند روزي كه عبيد زاكاني گوش فرزندش را گرفت و به او گفت كه اگر اذيت كني تو را به كلاس درس مي فرستم تا درس بياموزي و بدبخت شوي ، البته به اين طنز هست ، بنده كه به عنوان شاگرد شما هستم خواستم حاصل درس شما را تو يك شعر به شما تقديم كنم         

اندر طلبت عشق به او را تو به ما آموختي   
       وين طره ترار به او را تو به ما آموختي

اندر طلبش گنج بر آوردي           
               دون با يار نشان را تو به ما آموختي

صبح است سحر دم مزن از اين         
               وندر سحرش را تو به ما آموختي

گر گنج سعادت زدو عالم ببرند           
             وين گنج سعادت را تو به ما آموختي

هر كس بكند ريش در اين خانه سرا    
             وندر دل خيشش را تو به ما آموختي

گفت آنكه نظر كن به مرا و غيب آن گو       
       گويد همه غيبش را تو به ما آموختي

چندان كه گنه كرد بسي يا ببخشيد          
        بخشايش و بخشش را تو به ما آموختي

گر شكر بگويم ز همه زحمتت استاد       
            استاده به كويت ز ادب را تو به ما آموختي

استاد خيلي ممنون ، سپاسگزار دستتون درد نكنه .

 خدا را شكر كه در جمع دوستان با احساس و با محبت هستيم بنده فقط درس  دادم و اين لطف و عنايت شماست كه نمره قبولي داديد و از همه لطف و محبت شما برخوردار شديم ، به هر حال من كه زبانم قاصر است از اين همه محبتي كه دوستان نسبت به بنده روا مي دارند و من خودم را اون طور كه بايد و شايد شايسته و لايق نميدونم ، اين اعتراف را داشته باشم ديگه بقيه اش لطف دوستان است ، سپاسگزارم خيلي ممنون از همه دوستان .

 

خوب بريم كماكان در مورد حلقه هاي اين دوره صحبت بكنيم ، كار كنيم ، در مورد اين ارتباطات دوستان اگر وقت لازم را گذاشته باشند احتمالا دريافت هاي خوبي را از اونها حتما داشتن ، خصوصا در مورد ارتباط قونيه كه من مي دونم ارتباط با بركتي است . البته اينها اصلا قابل بيان اينجوري نيستند ،  اين و اژه ها ، واژه هاي نارسايي است ولي خوب بالاخره يك جوري بايد مطالب را بيانش بكنيم ، در خصوص ارتباط دوستان اگر سوالاتي ، گزارشاتي دارند طبق روالمون مطرح بكنند ودر اين اثناء اگر سوالاتي هم مطرح هست كه پاسخ بديم

 

س- با عرض سلام خدمت خانم ها و آقايون محترم اميدوارم خداوند سايه اش را بر سر ما با شهد و شادي مستد ام بداره و ما رو از نظرش محو نكنه و خدمت تمام معلمين و اگر معملي يا مديري هست دستاشونو مي بوسم  ، پاهاشونو مي بوسم ، دست و پاي استاد عزيزم را اگر قابل باشم مي بوسم فداي همه معلم ها و استاد ، با عرض معذرت اگه وقتتونو مي گيرم ببخشيد ، جناب استاد آيا ممكن هست كه از شبكه منفي براي كساني كه خيلي منفي هستن استفاده بشه ؟ از شبكه منفي براي كساني كه قلمي روي كاغذ دارن براي بينوايي ديگران آيا ميشه استفاده كرد؟

ج- بله متوجه شدم ، مسئله اينجاست كه وقتي ما به نحوي از شبكه منفي كمك مي گيريم ، خودمون هم آلوده ميشيم و اونها كمكي را كه به ما مي كنن يك طرفه نيست ، يعني از اين ور كمك مي كنن از اون ور رشته امور را بدست مي گيرن و هموني ميشه كه در مورد اونها هم شده من منظورتونو متوجه شدم يعني براي اونهايي كه منفي اند از شبكه منفي يك كاري بكنيم ، خوب اين باز باعث آلودگي ما هم ميشه ، در طول تاريخ مي بينيد كه همه بزرگان با وجودي كه دسترسي داشتن ولي دست از پا خطا نكردن و اون چارچوب هاي لازم را رعايت كردن همه اين مسائل سر اينه كه ما آلوده شبكه منفي و آلوده قدرت نشيم ، خوب اگر بخواهيم بشيم كاري نداره ولي بهايي را خواه نا خواه خواهد داشت و مجبور بشيم اون بها را پرداخت بكنيم و ممكنه برامون گرون تموم بشه .

 

س- من اين گم شدن هام كه گم مي شدم مثلا مي خواستم بيام خونه اين عاليجناب بعد خيلي به سختي پيدا مي كردم من دستمزدها ي خيلي خوبي گرفتم و متوجه شدم كه چرا در اون زمينه منو گم مي كردن در اينجا بود مثلا من مي رفتم دور مي زدم دور دنيا تا بيام اينجا ، البته از خدا خيلي ممنونم از شما هم تشكر مي كنم متوجه عرضم هستيد من چگونه دستمزدهاي بسيار زيبايي گرفتم نميت ونم بگم كه ، ولي ميگم خيلي زيبا چون منو بيدار كرد.

 

س- با عرض تبريك مجدد خدمت استاد گرامي ، جناب استاد در رابطه با سفارش هايي كه شما گفته بودين در رابطه با ارتباط قونيه امروز يكيار همكلاسي هاي دوره 4 با من تماس گرفتن متاسفانه استفاده كردن از اين اتصال براي درمان و حمله هاي خيلي شديدي داشتن متوسل شده بودن به من ، هر چي براي ايشون اتصال دادم  حالشونخيلي وخيم است ، حالا چيكار كنن ؟

ج- خوب فعلا نوش جونشون ، اين شوخي بود اسم به من بديد ، خوب براي همين مسائل است كه ما خدمت دوستان مي گيم منتها خوب بعضي ها مطلب را جدي نمي گيرن فكر مي كنن كه ما مي خواهيم احتكار كنيم يا نگه داريم ، اينطوري نيست ما از خدا مي خواستيم كه همينو دوره 1 اصلا كار مي كرديم ولي خوب ما مي دونيم كه موقعش نيست و ما مي دونيم  كه دچار مشكل ميشن و نمي خوايم و تمايل نداريم اشكالي پس يساد و اصولا دوستان به دنبال يك حمله اي زده بشن ، مي خواهيم كار به خوبي و خوشي انجام بشه ، حالا باشه چشم اسم بدين انشاء الله كار مي كنيم به اميد خدا.

 

 

ادامه بحث

توضيح اين بود كه اسمشو گذاشتيم قونيه حالا يا درست يا غلط به واسطه اين وجه تشابه شكلي كه داشته فرمودن كه شيدايي مياده ، ببينيد اين مسئله جريان آگاهي يا اون چيزي كه در اين ارتباط وجود داره باز براي خودش ميتونه مراتبي داشته باشه در يكي از اين مراتب اون شراب روحاني دوباره يعني عصاره هاي از اين آگاهي است يعني ما نمي دونيم كه چي گفتن ولي ميدونيم كه شيدا شديم حالت خلصه نداريم ولي حالت شيدا را داريم چون گفتيم اون مخدر آسماني حالت خلصه مياره ولي ما تواين را بطه در خلصه نيستيم ولي يك سرور و وجد خاصي كه در واقع قانون است ، هر موقع كه ما در حضوري قرار بگيريم ، در حضور او قرار بگيريم اين اجتناب ناپذير است اين وجد وسرور و شادماني دروني اين جزء لانفك حس حضور است ، حس حضور الهي، خود ما هم دنبال همين مسائل هستيم درواقع همه اديان هدفشون از برقراري صلواة و نزديك شدن به صلواة ، مقيم آن شدن ، هدفشون رسيدن به حس ححضور ، رسيدن به اون شادي الهي و آگاهي ا لهي ، چون حالا شادي الهي تنها براي ما كافي نيست ، فلسفه خلقت را جواب نميده ولي آگاهي الهي مياد تكميلش ميكنه ، اون شاديه يك كادو است ، اشانتيون است ولي بعد از اون آگاهي الهي است كه بايستي ما از اون برخوردار بشيم تا فلسفه خلقت را درك بكنيم ، بدون درك فلسفه اخلقت همه كارها بيهوده خسته كنند ه تكراري ميشه تنها زماني ما به اين قضايا مي تونيم نزديك بشيم ، اون چيزهايي كه د رهمه اين مذاهب بهش اشاره شده كه ما بتونيم فلسفه خلقت را درك بكنيم وقتي فلسفه خلقت را درك كرديم ، رحمانيتش را درك مي كنيم چون مي بينيم براي اين حركتي كه بنا گذاشته شده يك تسهيلات در نظر گرفته و تضمينش كرده و همينطور چيزهاي ديگر، اون وقت ما دلگرمي پيدا مي كنيم و خسته كننده نميشه ، تكراري و پوچ و بيهوده نميشه چون مي دونيم كه هر كاري از پس اون قرار است كار ديگري صورت بگيره ، خوب اين مطلب را ما داريم كه حالا از مرحله شيدايي مي گذريم يعني ابتدا به ساكن اون وجد و سرور را به ما مي فهمونن كه خودش يك مسئله اي است ، آيا ما معناي وجد و سرور را مي دونيم ؟ يك مسئله است ، فرضا اگر من بگم كه آيا انسان مي دونه يعني در مجموع وقتي ميگيم آرامش ميدونه راجع به چي داريم صحبت مي كنيم ، وقتي ميگيم وجد و سرور ذوق شوق مي دونه ، همه فكر مي كنن كه مي دونن ، منظورم افراد عادي است ، ولي وقتي توي يك حوزه آرامش الهي قرار ميگيرن متوجه ميشن تا حالا نمي دونستن آرامش چيه ؟ وقتي در يك حوزه وجد الهي ، سرور الهي ، قرار ميگيرن تازه متوجه ميشن تا حالا نمي دونستن كه شادي چيه ؟ تا حالا نمي دونستن كه وجد و ذوق و شوق چيه ؟ در واقع ما اداشو درمياورديم ، بعد از اين تجارب كه داريم حالا دنبالش مي گريدم بعد از اينكه تجربه كرديم اون ذوق وشوق را حالا طالبش ميشيم حالا ديگه دنبال مي كنيم ، خيلي از دوستان در دوره هاي قبل حتي دوره 1 اينو بهشون چشوندن حالا ديگه من بدوآهو بدو حالا ديگه اون ميره ما بدو دنبالش يا بي وفا نگار من مي كند به كار من خنده هاي زير لب ، عشوه هاي پنهاني ، گفتيم كه يك چيزي را به ما چشوندن ، خوب حالا ما ديگه در به در دنبالشيم اين ديگه يكي از اون قضاياست كه روي ما پياده مي كنن تا ما به وادي طلب قدم بگذاريم و طالب بشيم ، حالا تواين دنبال گشتن ها يكدفعه يك چيزي را پيدا مي كنيم كه هموني است كه داريم را جع بهش صحبت مي كنيم ، آگاهي ها ، فلسفه خلقت ، چرايي ها و همه اين موضوع هايي كه شب و روز دنبالش هستيم و بهش فكر مي كنيم خوب پس اين مرحله ، مرحله هاي است مي گذريم يعني وقتي شيدايي را داريم تجربه مي كنيم منظور اين نيست كه تو اين حالت مي مونيم ، هيچ حالتي ثابت نيست .

س- من با يك پسر 12 ساله است بيماري CP داره ، فلج مغزي ميگن و 7 ماهه به دنيا آمده و از مچ به پايين و دستها تا حالتي فلج است ، روش كار كردم تشعشعات دفاعي و قونيه را دادم ، بعد از دو جلسه از راه دور كه فرستاده ميشد دوتا از انگشت هاش به حركت افتاد يكي از پاهاش كه كج گذاشته ميشد ، راست گذاشته شد ولي الان حدود يكماهه كه از راه دور انجام ميدم چون قونيه راه دور نداره ، مي خوام ببينم اين تغييري كه تو بدن اين بچه انجام شد مال اتصال و درمان قونيه بوده كه من از نزديك انجام بدم يا اينكه بايد صبر داشته باشم ؟

ج- به هر صورت اينجا يك بخشي از قضيه هم روي تجربه مي چرخه ، اگر شما در ارتباط نزديك از ارتباط قونيه استفاده كرديد و نتيجه گرفتيد و الان تو اين مدت ثابت مونده دوباره بياين اين آزمايش را انجام بدين از نزديك تو همون روالي كه كار كرديد دوباره ببينيد نتيجه چه طوريه .

 

س- روي يك خانم ms كار كردم ، متاسفانه مشكلي كه دارن ايشون چشم ها شونو نمي تونن ببندن يعني كنتل نداره از راه دور چطوري براشون بفرستيم ؟

ج- بستن چشم كه الزامي نيست ، اون فقط بخواد در معرض قرار ميگيره ، به محض اينكه بخواد

س- يعني حتما نبايد دو طرفه باشه يعني ايشون همش سرش اينور اون ور است نمي تونه حواسشو جمع كنه

ج- باشه عرض كردم خدمتتون وقتي هميني كه با شما همكاري داره ديگه

س- وقتي از نزديكم ، از دور نه ؟

ج- به هر صورت فرق نميكنه بستن چشم الزامي نيست شما براشون كار بكنيد مخصوصا اگر ساعت هاشو خودش بشينه دنبال كنه كه دو طرفه هست و كار هم انجام ميشه .

 

من مي خوام كه دو سه تا ارتباط را داشته باشيم ارتباط شارژ يوني برقرار بكنيم . چند تا از دوستان روي اين ارتباط كار كردن ؟ نتيجه چطور بود ؟ خوب بود من مي خوام اين مطلب را بازم داشته باشيم ، توضيح شو كامل بكنيم چون ارتباط خوبيه يك مقداري بيشتر برامون جا بيفته ، يك مقداري بيشتر براش توضيح بديم ، امروز اين بحث را تكميلش كنيم ، البته ديگران به طور طبيعي در معرض اين قضايا هستن ولي ما به صورتي كه اين شارژ را داشته باشيم ، حالا توضيح ميدم خدمتتون آماده هستين شروع مي كنيم دوستاني كه ارتباطشون برقرار بود ؟

 

س-؟

ج- اين حوزه هايي كه را ه مي افته حوزه هايي كه تشكيل ميشه يك همچين چيزهايي را پديد مياره

دوستاني كه خود جريان را متوجه ميشن ؟ حالا هر سوالي حول و حوش اين قضيه مطرح بكنيم مي خوايم اين موضوع كامل بشه .

 

س- توي جنگل اين ارتباط را گرفتيم من ارتباط را تنها گرفته بودم ولي فكر كنم با درخت هم فاز شده بودم احساس مي كردم از زمين دارم تغذيه ميشم و از آفتاب نيم ساعت وايساده بودم اونجا ، تكون هم نمي تونستم بخورم

ج- توي اين رابطه اين هم فازي ها ممكنه اتفاق بيفته ، ممكنه با حلقه هاي ديگه هم فازي كيهاني و اصولا گسترده تر از اين ارتباط شارژ يوني بشه ، ولي خوب ماجراهاش را كه متوجه شدين بعد حالت چطوري بود بعد از اون ؟

س- فرموديد جوراب ممكنه از جنس مواد شيميايي باشه پلاستيكي ارتباط درست برقرار نشه پس ميتونه روسري يا مقنعه هم از اون جنس باشه ما نعي  باشه ؟

ج- اصولا يك مسئله كلي هست كه شايد در آينده بعد از اينكه اين مطالب آشكار شد روش كار شد به اثبات رسيد يكيش همينه كه ما ببينيم كه از مواد مصنوعي ديگه به اون صورت نبايد استفاده كنيم يا اگر استفاده مي كنيم محدو دباشه يا به هر حال بدونيم كه اين استفاده ها مي تونه تاثيراتي بذاره كه البته ما نمي دونيم الان اوضاعي  كه از نظر سلامتي عمومي هست چقدرش مربوط به اين مسائل ميشه چون يك كار تحقيقاتي است چون اين همه رشد بيماريها و مسائل مختلف اون كه وجود داره چقدر تاثيرش از اين مسئله است ولي شايد در تحقيقات ببينيم كه بله اين بيش از اونچه كه فكر مي كنيم تاثير داره و انسان مجبور ميشه تجديد نظرهايي بكنه در چارچوب زندگيش حتي ممكنه يك مادر باردار نقصان اين قضيه روي جنين هم تاثير بذاره ، جنين هم به گونه اي با نقصانهايي متولد بشه .

س- با اجازتون من يك تشكر هم به شما بدهكارم در ارتباط با يك جوان 23 ساله اي كه در طي يك شكست عاطفي رو به كراك آورده بود با تشعشع مثبتي كه اسمش خدمت شما دادم و شما لطف كردين ، من واقعا پريشب سر از پا نمي شناختم از خوشحالي كه خودشون زنگ زدن از ساوه كه مي خوان بيان و ديروز اومده بودن و من فكر مي كردم پسر خودمو آورده بودم از اين بابت تشكر مي كنم .

ج- خدا را شكر ، دستتون درد نكنه .

 

س- وقتي شارژ يوني را گرفتم 8 شب بود ، ماه تو آسمان بود خودم و كره زمين و همه اونهايي كه توي پارك بودن توي ماه ديدم همه ما با ماه يكي هستيم يعني ما با آسمان توي ماه بوديم ، نمي دونم جريان چيه ؟ چون من اينو همزمان با يان اتصال هم فازي كيهاني را هم اعلام كردم و هر دو را با هم گرفتم تمام هفته خوشحال بودم .

ج- ممكنه يك حالت سيروسلوك هايي پيش بياد كه تو اين سفر ها و گشت و گذارها ما رو از منطق دو دو تا چهار تا جدا ميكنه و ذهنمونو آماده و پذيراي يك چيزهايي ميكنه كه صرفا جنبه متافيزيكي داره شايد باور كردني نباشه كه بگيم ما همه چيز را در كره ماه ديديم ، شايد براي اينه كه ذهن ما را مي خواهد آماده بكنه كه براي يك جهش هاي ديگه اي

 

 

س- اگر اين شارژ يوني را انجام داديم و شارژ شديم خودمون مي تونيم به ديگران منتقل كنيم ؟

ج- نه اين براي خودمون ، ديگران اصولا به طور طبيعي در معرض قرار بگيرن چون اين فرمي را كه ما واردش ميشيم ، اين فرم ها حمله داره يعني در واقع تواتصال ما نزديك مي شيم ولي اونها بصورت طبيعي هستن مثلا ما توصيه مي كنيم افراد در طبيعت ميرن يك جايي را كمه مي تونن پاي برهنه حركت كنن ، حركت كنن اين بصورت طبيعي قرار مي گيرن ولي ما چون از اتصال و ارتباط استفاده مي كنيم تحريك شبكه منفي يعني در واقع هر نوع استفاده از حلقه اي از ارتباط شبكه مثبت يعني تحريك شبكه  منفي ، اين تحريك زميني نيست باز دوباره ما ، ماشينمون  پنچر شد ما بگيم شبكه منفي حمله كرده ، اينو فراموش نكنين ولي يك صورتهايي از نظر دروني ممكنه ما را تحت يك فشارهايي قرار بده ، دچار شك بشيم ، "يوسوس في صدور الناس " به هر حال يك جورايي در معرض يك مسائلي قرار بگيريم كه نمي خوايم اونها همينجوري واردش بشن ، بنابراين به اين صورتش ، به صورت ارتباطيش مال خودمونه ، اما دانش و آگاهيش مال عموم است .

اونها هم بايد مطلع بشن يك همچين مسائلي هست خصوصا مراكز تحقيقاتي بايد مطلع بشن روي اين مسائل بكنن ، مثلا اين يك تحقيقات است اثر سلامتي ما توي اين قضيه چه جوريه ؟

مثلا حوزه بيوپلاسما در بلوك شرق مدتي قبل كه فهميدن يك همچين حوزه اي را ما داريم . در حوزه بيوپلاسما ، حوزه اي است كه الكترونها و يونهاي آزاد در جريان هستن به احتمال زياد اين بخشي كه اين تبادل يوني را انجام ميده با اون حوزه انجام بده ولي در اونجا هنوز نمي دونيم اونها خودشون هم نمي دونن كاربردش چيه ؟ حوزه هاي است كه در اونجا يونها آزاد قرار دارن ، چرا قرار دارن ؟ خود دنياي علم هنوز نمي دونه چرا قرار دارن ، حالا با اين تئوري ها اگر بيان مراكز تحقيقاتي اين قضيه را دنبال بكنن ، نقش اين مسئله در سلامتي قابل تحقيق و بررسي است .

 

س-مقاله اي مي خوندم از حوزه سلولي صحبت كرده بود و اثري كه موبايل ممكنه روي اين حوزه سلولي داشته باشه واين حوزه ها را بهم مي ريزه و به همين علت سرطان هاي مختلفي را توضيح ميداد كه زياد شده ولي اون بحث شارژ قند يا آب يا غذا ، جريانش چيه ؟

ج- اون مربوط به شارژ شعوري است دوره 7 كار مي كنيم كه اصولا هر نوع خوردني را ميشه شارژ شعوري كرد واين شارژ شعوري ميشه اثر درماني داشته باشه مثل هميني كه چه اتصال بديم چه يك حبه قند بديم بخوره همون آثار ظاهر ميشه ، اين بعنوان يك تجربه روي مسئله شارژ شعوري در دوره 7 كار مي كنيم اما در مورد مسئله موبايل توضيحي كه در دوره 1 هم داشتيم اينه كه يك سلول اين حوزه پولاريتي داره چون درون اين سلول تبادل يوني و الكتروني هست يعني جريان داره بنابراين حوزه هم داره و تاثير آنتن هاي موبايل حوزه هاي الكترومغناطيسي روي اين حوزه ها قطعا خواهد بود لذا تغيير ايجاد ميكنه و توي اين حوزه پولاريتي تغييراتي ايجاد ميكنه و به دنبال اون سلول هم تغيير مي كنه و الان هم كه ديگه روز به روز تعداد موبايل و امواج مختلف زياد است و رو اين حوزه تاثير ميذاره و كليت بدن را تحت الشعاع قرار ميده .

 

س- من يك تجربه اي داشتم  با سنگ البته اين دوره 2 بود ، اون موقع نمي دونستم اين شارژ يوني است كه ما توي طبيعت تخته سنگ صافي بود كنار رودخانه و من كاملا دراز كشيدم روي اين وا ين سيركوله شدن و هم فاز شدن با سنگ را متوجه شدم و اصلا ديگه وزني نداشتم يعني به يك سبكي رسيدم كه اصلا وزن احساس نميشد روي سطح سنگ شارژ كه شدم احساس كردم يك چيزهايي تغيير كرد يك سوال داشتم اينكه از بالا و پايين ممكنه اين اتفاق بيفته ؟ تفاوتش خود بدن ميدونه و به زمانش خودش استفاده ميكنه چون براي من از پايين اتفاق افتاد ، اين به چه صورتي هست يا ما بايد توي حلقه بيايم و خودش ميدونه بايد از بالا باشه يا پايين .

ج- اصولا توضيح داديم بعضي ها شارژ زميني بعضي ها شارژ هوايي ، شارژ زميني در مورد گياهان حيانات فرقي نميكنه همه اين شارژ لازمه حيات است در مورد همه اتفاق مي افته ، اونهايي كه زميني هستند در مورد غير از انسان هم مثل گوجه فرنگي، خيار ، بادمجان اينجور چيزهايي كه شارژ زميني دارن و زميني محسوب ميشن ، اينها طبع سرد دارن اونهايي كه هوايي شارژ ميشن طبع  گرم دارن ، حالا ديگه به ارتفاع نيست ممكنه مثلا يك فلفل ارتفاع بوته اش كم باشه ولي گرم به حساب بياد يعني شارژ هوايي داشته باشه و يا بالعكس ، در مورد خود ما هم همينطور است شايد اين مسئله با طبايع و طبع هاي مختلف هم ارتباط داشته باشه كه شارژ هوايي است يا زميني يعني از طريق زمين يا از طريق هوا ، اين دو تا طبع هاي مختلف را هم داشته باشه .

س- اين اتصال را حتما بايد رفت توي طبيعت گرفت يا اين اتصال براي انسانهايي  هست كه دسترسي ندارن هر روز توي طبيعت برن ولي مي تونن با اين اتصال كار كنن ؟

ج- اين اتصال ما گفتيم ، براي ايستگاههاي فضايي ، براي انسان مدرن ، اون سيركولاسيون يونهاي آزاد و غيره در واقع داشته باشه ، يكي از معضلات انسان در آينده يكي همين بحث جدا شدن از فيزيولوژي طبيعي خودشه و در آينده الزاماتي پيش مياد كه مثل زندگي در يك ايستگاه فضايي است قاعدتا اونها از نقطه نظر سلامتي با انساني كه بطور طبيعي زندگي ميكنه صد در صد يك تفاوت هايي را خواهند داشت و تا اونجايي كه من هم اطلاع دارم اينطوري هست ، بنابراين، اين ارتباطات كمك مي كنه براي انساني كه زندگي ماشيني پيدا كرده ، انساني كه از اون فيزيولوژيش جدا شده ، تو زير دريايي ها زندگي مي كنه ، توايستگاههاي فضايي زندگي ميكنه مدتهاي مديد در كشتي ها زندگي ميكنه و اون تبادلات تضعيف شده يعني در واقع اين مسئله بالانس كردن را به همراه مياره .

اصولا بيان ادراكات مشكل است مثل اينكه مزه يك سيب را بخواهيم تعريف كنيم ، سيبي را ما گاز زديم حالا بخواهيم بگيم چه مزه اي است مسلما مشكل است لذا اين مطلب روش كار مي كنيم تا اونجا كه ممكنه قابل بيانش مي كنيم حالا اول خودمون تجربه اش بكنيم بعد قابل بيانش بكنيم ، بله هنوز مسائلي هست كه قابل بيان نيست ، قابل توضيح نيست ، اين كاملا درست است ولي به هر حال انسان با اين تبادلات آگاهي است كه مي تونه رشد جمعي را فراهم بكنه بنابراين روي اين مطلب هم بايد كار بكنيم .

اگر مطلبي نيست بريم سراغ ارتباط قونيه 2 .

قونيه 2

اين ارتباط هم ارتباطي است كه يك خورده سرحالمون بياره و يك خورده انرژي بگيريم اين ارتباط را تا حد امكان فعلا به آرامي و بادقت .

توضيح شو بدم ، همه دوستان توضيح ارتباط قبل يعني شارژ يوني را مي دونستن ، در اين مورد ارتباطي هست كه در ورزش هاي رزمي ، در واقع كاربرد داشته و داره و بطور كلي مورد استفاده داره ولي در طول تاريخ اينجور كه من متوجه شدم بيشتر در ورزش هاي رزمي از اين مسئله استفاده شده مثلا اگر شما حركات را نگاه بكنيد ، يكسري حركاتي هست كه تو كاتاها اجرا ميشه و اين حركت ها زائد به نظر مياد يعني شما نمي دونيد كه اين حركت ها براي چي داره اجرا ميشه چه دليلي داره كه حريف از همديگر دور قرار گرفتن ولي داره يك حركت هاي اضافي صورت مي گيره ، خوب مب تونه بي حركت وايسه وقتي كه اومد اون وقت ضربه را بزنه نه اينكه كلي حركت هاي اضافي انجام بده اما اين حركت هاي اضافي كه صورت ميگيره در واقع اصلش، شايد اگر شما امروز سوال كنيد كسي كه اجرا ميكنه دقيقا ندونه براي چي؟ فقط جزء كاتاها و حركات شده و اونم داره انجام ميده ، مربي گفته اونم انجام ميده ولي در ريشه اينطور نبوده يعني برگرديم چنيدين قرن قبل شايد دوسه هزار سال به قبل برگرديم خصوصا در خاور دور هر چه دارن ما ل سه چهار هزار سال قبل است ، سه چهار هزار سال به اين طرف چيزي نيست تكرار همون حرفها و يافته هايي است كه انجام بنابراين وقتي برگرديم اينها را به قبل احتمال زياد اينها همون بحث شارژهايي بوده كه با انجام اون حركت ها اين شارژها روي بدن كار ميكرده و تجمع هايي از انرژي ها را ايجاد ميكرده و بعد از اين تجمعات يك حركت هاي ديگه اي صورت مي گرفته كه محتاج انرژي هاي متمركز خاصي بوده ، تو ورزش هاي رزمي هم اينكارو مي كنن ، مشكلي هم ندارن بي هدفديه ، رزمي كارها مون مي دونن ولي نمي دونن چرا ؟ اين جزء حركات شده و اونها هم ا نجام ميدن ولي در اصل نمي دونن هدف چيه ؟

ولي تو اين ارتباطي كه ما انجام ميديم ما تو ارتباط انجام ميديم تو ارتباط با خارج از ارتباط فرق مي كنه بنابراين ما چيزهايي را كه داريم تو اين ارتباط بايد بدونيم افرادي از خارج بيان بخوان تقليد كنن مورد حمله شبكه منفي قرار ميگيرن ، حالشون بد ميشه مسئله شناخت انسان است كه از زاويه هاي مختلفي هي داريم به اون نگاه مي كنيم هي شناختمون نسبت به اون بيشتر بيشتر ميشه يا نه مثلا شارژ يوني مياد     مكانيزمي را تو بدن ما تعريف ميكنه ، ما اگر اين موضوع برامون ثابت بشه اصلا نحوه زندگيمون عوض ميشه يا مثلا متوجه ميشيم كه اشتباه كارمون از كجا بوده يا اصلا بطور كلي شناختي را جع به كار خودمون اين مكانيزم طراحي شده مكانيزم عجيب غريبي است اين چيزها در واقع به ما كمك هايي ميكنه غير از اين است كه شارژها انجام بشه ، غير از سبكي هايي كه احساس مي كنيم ما رو به شناخت ا نسان نزديك و نزديك تر ميكنه يعني خودشناسي مجموعه همه اين چيزهاست ديگه مثلا داريم فيزيكي مونو مي شناسيم كالبدهاي مختلف را مي دونيم و از زاويه هاي مختلف بهش نزديك ميشيم ، حالا شما يك جايي بيكار ميشيد ، نشستيد روي صندلي ، لازم است هم ورزش رزمي بكنيد ، نشستيد روي صندلي يا سرپا وايساديد در همين حالت دقايقي خيلي به آرامي اينكارو مي كنيد مي بينيد دوباره fresh شد ، اصلا هدف در اون ورزش رزمي هم اينه كه حركات بسيار سريع است ، بسيار انرژي مي بره فرد خيلي سريع انرژيش تحليل ميره ، چون فرد انرژي زيادي را صرف ميكنه ولي با اين حركات دوباره شارژ ميشه ، دوستان تجربه دارن كه صبح حين ورزش شون از اين حركات استفاده كردن براشون موثر بوده ، حالا ا ينجا چند تا تجربه الان داشتيم ، اگر آماده هستين انجام بديم بعد اگر سوالي بود دوباره بيايم مطرح بكنيم ، فرقي نمي كنه باز و بسته بودن چشم هر طور راحت هستين .

برقراري ارتباط

دوستاني كه ارتباطات تو اين حركت را متوجه شدن ؟ دوستاني كه اون احساس سبكي ، ا نرژي داشتند؟

حالا يك موضوع هست كه با تداوم اين ارتباطات شكل ها ي ثابت و ماندگار و محسوس تري ايجاد ميشه كه ممكنه با همون يكبار چيزي خيلي زياد احساس نكنه ولي وقتي چندين بار اين ارتباط را دنبال كرد جريانات كاملا مشخص ميشن ، در مورد بعضي ها بارهاي اول نياز به پاكسازي هايي داره ، اين جريانات ميخواد راه بيفته ولي در واقع اون كانال هاي مربوطه باز نيست و يك مشكلاتي وجود داره كه با تكرار اون كانال ها راه ميفته حالا توي اون قضايايي كه توضيح داديم دهها سال كار مي كنن و در اون ايام قديم كه اشراف داشتن به اين ماجرا بعد از دهها سال كار چه احساس هايي داشتن چه چيزهايي براشون پيش ميامده ، حالا ما يك بار دوباره كار وقتمون هم بيشتر از اين نيست كه با هم تمريني هم بكنيم ديگه بقيه اش منوط بر اين ميشه كه ديگه خارج از اينجا در وقت هاي اضافي ، توضيح دادم كه وقت هاي تلف شده كه مفيد نيستن مخصوص همين ماجراها هستن و وقت هاي كمال واقعا همون وقت هاي تلف شده هستن چون وقت هايي كه گرفتاريم و كار داريم كه ديگه گرفتاريم ولي اين زمان ه ايي كه وقت آزاد داريم ، بيكار هستيم فرصت هاي مناسبي است كه بتونيم ارتباطات مونو دنبال بكنيم .

س- ؟

ج- هر چقدر روي اين قضيه كار بكنيد بيشتر ميشه مشكلي پيش نمياد ، موضوع اينه كه تو اين رفت و برگشت ها وتو اين حركات اين جريانات جاري بشه ، همه اينها بايد تجربه بشه ، پاسخي نيست .

س- ؟

ج- كلا بخشيش دروني است بخشيش بيروني است و جاري شدن و مسائلش را مي تونيم كاملا مشاهده بكنيم

ارتباط حلقه ها با همديگر ميشه مشكلي نداره ، شكار نداره مي تونيم همشو با همديگر دنبال بكنيم .

 

س- تو شارژ يوني وقتي حالت اسكن بهم اومد توي يك جاي تاريكي ا نگار يك برگ نارنجي زنگ بود كه روي اين برگ يك سنگ قرمز شفاف بود كه من محو اون سنگ شدم كه من همينجور رفتم پايين كه من ده دقيقه احساس كردم كه اصلا مردم ، نه هيچي مي شنيدم نه خواب بود نه بيداري بود مي خواستم ببينم اين چيه

ج- تو اين ارتباطات يك همچين حالتي داريم كه در وضعيتي قرار مي گيريم كه انگار در جهان تك قطبي هستيم نه زمان نه مكان نه تضاد انگار در يك جهان تك قطبي هستيم ، هستيم نيستيم و در اون زمان تضادي نيست ، حالا در اون بايد قرار بگيريم ببينيم صرفا لامكان لازمان است صرفا لامكان است يا لامكان لازمان لاتضاد بايد ببينيم ولي اصولا از همين طريق ما رو به اين ادراكات نزديك مي كنند

 

س- جلسه اي كه خداوند را تعريف كردين كه به گونه اي نيست كه پاره باشه و همه جا هست ، وقتي از حس حضور صحبت كردين كه يك شادي ونشاطي مياره من واقعا در ذهن بي ذهني و اتصالاتش خيلي هنگ شده بود مغزم و الان واقعا اين حس را دارم كه تفاوتي نيست بين من و او ، اصلا هنوزم شك دارم كه اينه يا اين نيست ، اگر خدا تكه پاره نيست ديگه حس حضور او نيست ديگه همه چي اوست ديگه فرقي نيست .

ج- من منظورتونو دقيقا متوجه ميشم ولي دوستان ممكنه متوجه نشن ، بحث اينجاست كه چيزي جز حضور او نيست اصلا ، هر چي هست حضور اوست و چيزي جز او نيست

همه عالم محضر اوست يعني همه جا حضور اوست حالا وقتي همه جا حضور اوست ، جايي خالي از او نيست و ما را هم اشباع كرده يا به عبارتي "يسبح لله ما في السموات و الارض" همه چيز در او     غوطه ور است ، سبح يك معناش غوطه وري و شناوري است ، حالا ما در او غوطه وريم ، ما در او شناوريم .

س- به نام خداوند جان و خرد ، خام بوديم پخته شديم رهبر اين نسل و دل*** شديم

گر باشي ز گنج حضور آگاه تو ، با فيض ساخته اي ز خود انساني نو ، گرفتاري و بيماري ........

 

برقراري ارتباط ذهن بي ذهني

س- يك جايي احساس مي كردم هيچي نيست ولي نمي دونستم تو اون خلاء بايد دنبال چي بگردم ؟

ج- من البته شنيدم گفته ميشه كه بودا هم ميگه به جايي رسيدم هيچي نبود و الان تو اين تجربه هست يك جايي ميشه كه وقتي اونجا را ببينيم چيزي ميشه كه اصولا قابل بيان با زبان و واژه هاي ما نيست ، نه اينكه هيچي هيچي نيست ، اون جهان غير قابل توصيف و تعريف است فقط به ما نشونش ميدن حالا نمي دونم لامكان لازمان لا تضادش بوده نبوده ، اين يكي از ادراكاتي بود كه بريم يك جايي كه در اونجا هيچي نبود ، حالا منها اين هيچي معنا داره در واقع اون عرفايي كه عدم را ازش صحبت كردن احتمالا اونا رفتن به همين هيچ برخورد كردن اسم اينو گذاشتن عدم يعني متوجه شدن در آگاهي ها كه همه چيزهايي كه هست از همون هيچ است او همونجاست ، اسمشو گذاشتن عدم .

اين عدم خود چه مبارك جايي است                     كه مددهاي وجود از عدم است

يعني متوجه شدن هر چه هست از اونجاست كه غير قابل تعريف است چون غير قابل تعريف است شما ميگين هيچ است ، اگر زبانشو شايد مي دونستيم هيچ نبود خيلي چيزها در اون قابل گزارش بود

س - ؟

ج- به مفهوم نظر بله ولي به معني كم شدن منيت ربطي نداره ما را يكسري به ادراكاتي نزديك ميكنه ذهن بي ذهني ، اين ادراكات عمدتا كمك مي كنه به درك مفهوم خدا ، درك مفاهيمي كه ما با واژه هاي خودمون ميخوايم در مورد يك دنيايي اونها را بكار ببريم منتها غلط است و اسير واژه هاي غلط خودمون شديم مثل خداي آسمانها ، اينو براي خودمون درست كرديم شده يك مطلبي بخواهيم خودمونو ازش نجات بديم يك خورده مشكل است و اين ناشي از اون بوده  كه در ابتدا هم شايد مثلا گفته خداي آسمانها و زمين منظورش اين بوده كه همه چي متعلق به اوست ، له الملك السماوات و الارض ، حالا ديگه ما خداي زمين را فارموش كرديم شده خداي آسمان باقي مونده ، اين در واقع ميخواد ذهن ما رو از يكسري كليشه ها نجات بده يعني نجات و فرار از اين كليشه هاي ذهني در اين موضوع ذهن بي ذهني تحقق پيدا مي كنه و مسائلي را در اين چارچوب براي ما باز ميكنه كه خوب صرفا ادراكش ميتونه بيان گر همه چي باشه

س- اوايل كه ارتباط ذهن بي ذهني مي گرفتيم بعد مي گفتيم مثلا واژه صندلي ، صندلي اصلا چيه ؟ دو سه شب پيش ارتباط ذهن بي ذهني را كه گرفته بودم بعد الله اومد بعد معني خدا اومد بعد كلا كلمه حذف شد ما كل را درك كرديم ، بعد از ارتباط نمي تونستم صحبت كنم دوباره ارتباط درماني و مثبت را گرفتم زبونم باز بشه ، يك بيت شعر اومد

من گنگ خواب ديده و عالم تمام كر☯                من عاجز ز گفتن و خلقش شنيدن است

ج- يكي از اون مسائلي كه زند را صحبت كرديم اينه كه اگر صرفا با حقيقت برخورد كنيم زبانمان بند مياد ديگه واژه ها اون مفاهيم خ♈دشونو از دست ميدن داد و ستد و برو بيا و مسائل زميني و اين چون چرايي ها از بين ميره ، اون شيدايي تمام اين چيزها رو از بين ميبره لذا اون صحبتي كه كرديم تو بحث رند بخاطر اينه كه ضمن اينكه ما مسير كمال را ميريم ولي واژه ها هم خاصيت خودشو از دست نده ، قابليت پردازش ما از دست نره چون ما با همين واژه ها و با همين عقلمون است كه در واقع پردازش مي كنيم واژه ها رو ، اين يكي از دلايل همين مسئله منتها تجربه ميشه تا بدونيم كه منظور چيه

برقراري ارتباط ذهن بي ذهني

دوستاني كه اين ارتباط براشون برقرار بود؟ دريافت خاصي بود در همين ارتباط كوتاه

گزارش همون دوباره هيچي نبود و همون عدم كه شما مي گين و يك عالمه مردم را ديدم كه شيدا بودن و حركت مي كردن و يك صداي ياهو شنيدم و من هم با اونها هم  فاز شدم

گزارش يك تصويري است  مثل يك آينه است كه مي خواد يك چيزهايي بياد از پشتش نميدونم اين چيه كه من مي بينم ولي تشخيص نميدم

ج- بحث غير قابل تعريف بودن است عمدتا ، پس ادامه دادن همين مقوله را مي خواد برامون روشن كنه ، يك سر قضيه بحث عدم است ، يك سر ديگه بحث بهم ريختن كليشه هاي ذهني را بهم بريزه ، كماكان بايستي اين تداوم را داشته باشيم .

س- در ارتباط با ملاقات ماده و ضد ماده كه خوب انرژي حاصل ميشه، ماده و ضد ماده هر دوشون بالقوه تو ماده وجود دارن يعني مثلا نوترون و نوترينو هر دو هستن بالقوه ، بعد كه خارج ميشن در يك شرايطي اون ميشه نوترون اون ميشه نوترينو بعد اگه بيرون از شرايط اون ماده همديگر ار ملاقات كنن ميشه انرژي هيچي نمي مونه ، حالا اين هست از نظر علمي ثابت شده است حالا اون بحثموج كه شما فرمودين ، انرژي و ضد انرژي هم بالقوه ، في نفسه داخل انرژي هستن ، همينكه بصورت موج اومده ، ولي اونجا همديگر را خنثينمي كنن اگر بيرون همديگر را اون جزء انرژي همديگر را ملاقات كردن ، ميرسه به آگاهي اون آگاهي مثبت و منفي اگر بيرون از اون شرايط خودشون همديگر را ملاقات كردن اون وقت ميرسه به عدم ، اين شرايطي كه براي من اومده نمي فهمم يعني چي؟

ج- ببينيد اين منشور دو قطبي ، اين ور بي رنگ اين طرف حالا در طيف معمولي هفت رنگ داريم ولي فرض كنيد رنگي است كه اين طرف دو تا ميده ، مثبت منفي ، اون طرف عدم است ، نوترون نوترينو اون ور عدم است ، ا گر ملاقات بمكنن هيچي در دست نيست ، اگر نوترون ، الكترون ، پوزيترون ملاقات كنن اون ور هيچي نيست عدم است ، اگر انرژي ضد انرژي دوباره عدم است ، حالا همه اين مجموعه با هم ملاقات كنند باز عدم است ، اون ابر آگاهي كه ميذاريم توي اون همشون عدم است ، دو به دوبا هم است ، همشون هم با هم باز هم عدم است يعني يكجا بتونن با هم ملاقات بكنن باز هم عدم است ، شبكه مثبت و منفيش به عدم ، ماده ضد ماده به عدم انرژي ضد انرژيش عدم .

س- اين شرايطي كه شما مي فرماييد آدم تا قسمت ماده و انرژي مي فهمه خارج از اون داخلي كه بودن همديگر  را ملاقات كنن عدم ، ولي شبكه مثبت و منفي خارج از اون حيطه اي كه قبلا توش بودن ملاقات كنن عدم اين يعني چي؟

ج- چونكه بي رنگي اسير رنگ شد             موصعي با موصعي در جنگ شد

اينجا اختلاف پديد اومد اين ور بي رنگ بود اومد ، حالا همينو برش گردونيم اون ور بي رنگ است اگر اين دوتا برگرده سر مبداء اصليش اينجا بي رنگ بوده اينجا كه اومده رنگ پديدار شده اونجايي كه برگرده سر جاي اولش اونجا تضاد نبوده ، اينجا تضاد هست نوترون و نوترينو اگر با هم ملاقات كنند اثري از چيزي در دست نخواهد بود ، چون خارج از همديگه هستند ا ثر را شما مشاهده مي كنيد ، انرژي و ضد انرژي چون خارج از هم هستند اثر اون را مي گيم اين موج را ديديم ولي اگر ادغام بشه هيچي اثري باقي نمي مونه ، يكي از مفاهيم تخصصي تر و عملي مجاز شايد از همين زاويه باشه كه اگر وارد بشيم ثابت كنيم مجازيم ، يعني اگر برخورد نوترن نوترينو و يا برخورد ماده و ضد ماده ا داشته باشيم بعد مي بينيم كه هيچي باقي نمي مونه ، هيچي وجود نداره اگر وجود داره بخاطر ينه كه اينها فعلا جدا از هم هستند ، به محض اينكه بخوان با هم ملاقات كنن هيچي باقي نمي مونه ، اثري از هيچ چيزي در دست نخواهد بود ، دوباره وحدت و كثرت ، مياي اينجا وحدت معني نميده به اون صورت كثرت هم معني نميده اصولا چيزي با مفاهيم ما معني نميده ، تضادي نيست جايي كه تضاد باشه ما ميگيم وحدت كثرت ، جايي كه لاتضاد است نمي تونيم بگيم كه وحدت كثرت عدالت ، اين سوالهايي كه داريم مال اينجاست اگر به اونجا برسيم تمام اين سوال ها خودش پاسخ خودش را يافته ، ديگه سوالي وجود نداره ، تضادي نيست كه بخواد سوالي باشه .

اين هيچي كه ما ميگيم اين هيچ خيلي معني ميده ، يك هيچي هست خودمون در اينجا بكار مي بريم .

دنيا ديدي و هر آنچه ديدي هيچ است

وان نيز كه گفتي و شنيدي هيچ است .....

يك هيچ ما اينجا بكار مي بريم ، اين هيچي كه ما براي بالاتر بكار مي بريم ، يك جا ميگيم هيچي نيست يك جا مي بينيم هيچي نيست اصلا معني نداره يعني اعتباري است ، اينجا هيچي نيست ، منظورمون يك چيز مورد نظرمون است كه چيزي نيست وگرنه جايي كه بتونيم بگيم هيچي نيست وجود خارجي نداره همون فضا خودش نشون ميده يك فضايي هست يك چيزي هست ، چون فضا هست پس يك چيزي هست بنابراين ما يك واژه هايي داريم كه قرار دادي و اعتباري بين خودمون مي خواد يك مفاهيمي را برسونه وقتي ميايم بالاتر ميخوايم اينجا را تعريف بنيم ون واژه نداريم چون اون چيزي كه اونجا مشاهده ميشه اصلا ذهن ما هيچ چيز قابل تفكيكي براي اون نداره لذا هيچي نمي بينه ، از نظر اون مي گيم چي ديدي ميگه هيچي ، ولي اين هيچي مفهوم اين خالي بودن و تهي بودن و تخليه را نداره يعني در واقع خيلي چيزهاست ولي ما زبان و بيانش را نداريم لذا بهترين چيزي كه مي تونيم بگيم اينه كه بگيم هيچي نيست ، غير از اين هم نمي تونيم بگيم چون ذهنمون كشش نداره .

از عدم ها سوي هستي هر زمان                   هست كاروان در كاروان

و حالا ما يك شكلي هستيم از اين كاروان ها ، بي نهايت كاروان هست كه ما يك شكلي از اون هستيم

 

س- ؟

ج- از يك نقطه نظري اون جايي كه ميگيم عدم اون خودش يك جايي است و اصلا اينجا منظور اين نيست كه نور خداوند خورده به اونجا يا نخورده اتفاقا در اونجا جايي است كه به او نزديك است به دليل نزديكي به او ما نمي توانيم تعريفش بكنيم چون ما از واژه هاي پايين مي خوايم ببريم دنياي بالا رو تعريف بكنيم علت اينكه نمي تونيم تعريفش بكنيم اينه كه مال عالم پايين نيست ، بالاست، به او نزديك است .

منظور ما اصلا اينطوري نيست كه حالا وابسيم منتظر بشيم كه اراده خداوند اينطوري است كه اونجا نور بتابد يا نتابه ، اصلا ماجرا چيز ديگري است ، قضيه اينه كه ما تو جهان دو قطبي هستيم ، يك جا يك قطب بوديم .

اين چه پرده بود كه ابليس پيش از پرده          به سجده بام سماوات و الارض مي پيمود

هست از پس پرده گفتگوي من و تو              چون پرده برافتد نه تو ماني و نه من

ما داريم راجع به يك پرده صحبت مي كنيم ،

حالي درون پرده بسي فتنه مي رود            تا آن زمان كه پرده برافتد چه ها كنند

حالا ما رسيديم به اونجا پرده هم برافتاد ، حالا ما رسيديم اونجا به جهان تك قطبي لازمان لامكان لاتضاد ميگه تا آن زمان كه در پس اين پرده قرار است چيكار كنن ؟ ماجراپس سر يك پرده است ، اون ور پرده اين ور پرده ، اون طرف پرده جهان تك قطبي يا حالا بالاتر هيچ قطبي اين طرف دو قطبي ، اگر ما يك عالم بريم بالاتر چي مي بينيم ؟ موضوع سر اينه ، اونجا وجود داره منتها خصوصيتش اينه كه تك قطبي است يعني اينكه لازمان لاتضاد لامكان اينجا دو قطبي است نه اينكه اونجا هنوز نو خداوند بر اون نتابيده.

از اينجا كه جهان تك قطبي بوده ، اين منشور ، اين كن فيكون ، بشو پس شد ، اين يك منشور است يعني يك منشور در مقابل خلقت قرار بدن بشه دو قطب حالا در حلقه ها و جهان هاي ديگه سه قطبي ، n قطبي ، تجاربي كه به مخيله ما هم نمياد در اونجا در جريان است ، ما يك تجربه اي هستيم از تجارب الهي ، بنابراين تو اون تعريفي كه اونا مي كنن ، يك اختلافاتي ممكنه پيش بياد ، اينه كه اونجا وجود داره هست ، ميشه يك جورايي ادراكش كرد ميشه يك جورايي بهش نزديك شد ، ا ونچا هست و كن فيكون اين اتفاق افتاده ، ما هستيم اونجا هم هست ، ادغام همين چيزها هم با هم هست ، منظور همين فيزيك مونو داريم صحبت مي كنيم ، دوباره اگر بخواهيم اونجا هم بريم جايي نرفتيم ، اونم همين ارغام است ، يعني يك جايي نيست كه بگيم رفتيم كجا ، دوباره به عبارتي ما وجود خا رجي نداريم چون ماده و ضد ماده مون با هم برخوردكنه وجود نداريم انرژي ضد انرژي مون برخورد كنه نيستيم شعور ضد شعورمون برخورد كنه نيستيم بنابراين بريم جهان تك قطبي اينها را مجازي داريم با هم يك صحبتي مي كنيم .

در واقع ما تجربه او هستيم ، حضور هست جدا نيستيم عالم محضرش است جدا نيستيم ، اصلا جدايي نيست

در دو جهان غير خدا هيچ نيست                           هيچ مگو غير كه آن هيچ نيست

هيچ مگو جدا هستيم ، همچين هيچي نيست كه ما ميگيم نگو هيچ كه همچون هيچي ، هيچ نيست، اصلا همچون هيچي وجود نداره كه ميگيم .

اين كمر هستي موهوم را                    چون بگشايي به ميان هيچ نيست

خوب پس اينها هيچ هاي خوبي شد كه به ميان اومد .

 

دوره 6 جلسه 5 زنگ دوم   12/2/86

تا ارتباط بعديمون باز يك مروري سريع به اين مطلب داشته باشيم البته قبلا يك نگاهي داشتيم بهش ، خوب جمع بندي نهايي ش  را نرسيدم گويا يك نگاهي به قياس و ارزيابي و اينها داشتيم جمع بندي و تعريفي كه از كمال بايد داشته باشيم ، كليت موضوع را اگر داشته باشين حالا بعدا نوشته ها به دستتون ميرسه حالا نمي دونيم كي .

انسان كمال = ×

كمال انسان = ×

كمال ناظر = ×               ناظر- درك = ×                               درك آگاهي = ×

                                     آگاهي ارزيابي = ×                       ارزيابي قياس = ×

                                     قياس تشخيص =  ×                       تشخيص تضاد= ×

                                     تضاد دوگانگي = ×

كمال اختيار = ×               اختيار آزادي = ×               كمال آزادي = ×

كمال انگيزه = ×               انگيزه اشتياق = ×               اشتياق عشق = ×

كمال عشق = ×

كمال ضد كمال = ×               كمال شيطان = ×

كمال عدالت = ×                   عدالت برابري = ×

كمال فنا ناپذيري ناظر = ×

كمال حركت = ×                حركت هوشمندي = ×

                                          هوشمندي خدا = ×

كمال خدا = ×

انسان خدا = ×

 

 

اينجا ضربدري كه گذاشتيم به معناي در واقع بي معني بودن ، قرار داد خودمون است ، اين روابط يك روابط شبه رياضي ، يك روابط منطقي است ، البته در عرفان صحبت از يك رابطه منطقي و شبه رياضي يك خورده ثقيل است ولي تو بخش عرفان نظري مون مي تونيم اينو داشته باشيم ، ميتونه كمك مون بكنه.

 

انسان منهاي كمال بي معني است اگر قرار باشه كه براي انسان يك تعالي تعريف نشه در واقع بي معني است كه همچين موجودي با همچين اداركاتي اون وقت هدفي براي اون نباشه ، خود كمال هم منهاي انسان بي معني است اما از اينجا بحث عمده شروع ميشه كه كمال ناظر ميخواد يعني اگر يك تعالي هست يك ناظر ميخواد ، كمال منهاي ناظر بي معني است حالا ناظر منهاي درك بي معني است ، تو اين بحث ها ، ما رو سرانجام به اونجا مي رسونه كه از بين مخلوقات كدام بخش ميتونه ناظركمال باشه ، ميتونه كمال را داشته باشه ، اين تعريف ها ما رو به يك شناخت خاصي مي رسونه كه تا آخرش بريم بيشتر و بهتر منظورمونو مي تونيم با هم تعريف بكنيم ، ناظر منهاي درك تو اين رابطه بي معناست و درك منهاي آگاهي بي معناست يعني آگاهي نباشه درك نيست ، درك نباشه ناظر نداريم ، ناظر نباشه كمال معني نميده ، اينها همه اين اونو مياره اون اونو مياره و همه زنجيروار با همديگر اتصال دارن پس ناظر يكي از خصوصياتش اينكه بايد قابليت درك داشته باشه وقتي حالا كه قابليت درك را داريم چي كم است ؟ آگاهي كم است اين يكي كه ناظر بايستي قابليت كا با آگاهي داشته باشه بنابراين يكي ممكنه بگه تكليف حيوانات چيه ؟ تكليف درخت چيه ؟ اينها تو اين چرخه كمال نقششون چيه ؟ تا كجاست ؟ بعضي تفكرات اينكه كه يك درخت هم به كمال چي ميرسه ؟ ولي اينجا مي بينيم كه اگر قرار باشه كه كمال و تعالي پيش بياد اون موجودي كه ميخواد به اين برسه بايد واجد شرايطي باشه اگر اون شرايط را نداشته باشه نميتونه اين كمال را ا يجاد بكنه ، حالا اين آگاهي منهاي ارزيابي بي معناست حالا اين آگاهي منهاي ارزيابي به درد نمي خوره حالا اين ناظر بايد قابليت ارزيابي اطلاعات را داشته باشه يعني بتونه اطلاعات را پردازش بكنه مثلا به يك گربه ، آگاهي هم بدن قابليت پردازش نداره ، ارزيابي منهاي قياس بي معناست يعني كسي كه ميخواد ارزيابي بكنه بايد قابليت قياس كردن داشته باشه و قياس منهاي تشخيص بي معناست يعني قياس منهاي تشخيص امكان پذير نيست يعني اين ناظر پس بايد قابليت تشخيص هم داشته باشه و تشخيص منهاي تضاد بي معناست اگر تضاد نباشه تشخيص به چه درد مي خوره ، تضاد هست كه ما تشخيص را ميتونيم بكار ببريم ، ميگيم روز شب خوب بد چون تضاد هست تشخيص ميديم كه خوب بد ، شب روز، حالا الان معلوم ميشه كه چرا در جهان تضاد ما رو قرار دادن يعني تضاد خودش عامل كمال است ، خود تضاد باعث شده ما به تشخيص برسيم ، تشخيص باعث شده به قياس برسيم ، قياس باعث شده به ارزيابي برسيم ارزيابي باعث شده به آگاهي برسيم آگاهي باعث شده به درك برسيم درك باعث شده ناظر كمال بشيم ، هر كدوم از اينها نبود اين چرخه تكميل نمي شد ، حالا تضاد منهاي دوگانگي بي معناست ، بعضي ها ميگن كه چرا دوگانگي هست ؟ همون موضوعي كه تودوره 3 صحبت مي كرديم چرا ظلم هست چرا طبقه هست چرا چرا ؟ اينجا مي بينيم كه اگر دوگانگي نبود اين نبود و الي آخر و آخرش كمال نبود ، در اصل اينجا چند قطبي هستيم را تذكر ميده ، همونه ، اين دوگانگي ديگه مي فهميم كه اين تضاد تو جهان دو قطبي هست در واقع .

حالا ميايم سراغ يك بخش ديگه ، اون بخش تموم شد پس يكي از خصوصيات ناظر ، يك ناظر سوار اين مركب است ، اين ناظر بايد چه خصوصياتي داشته باشه تا به كمال برسه ، لذا يك گربه هم مركب است جسمش مركب يك چيزي سوارش است ، اينجا هم يك چيزي سوار هست و همه يك چيزي سوار شده بر يك مركبي ولي مركب ، راننده اي كه سوار اين مركب هست ، چه خصوصيتي بايد داشته باشه تا كمال حادث بشه يا كمال معنا پيدا بكنه ، ميايم اينجا مرحله بعد ، كمال منهاي اختيار چه معني ميده ، اگر ما        اختيار نداشته باشيم كمال پيدا كردن مون چه معني ميده ؟ هيچي در هر جهتي كه مي رفتيم داريم ميريم ديگه ، ما نقش توش نداريم ، اختيار منهاي آزادي معني نميده يعني اينكه به ما بگن انتخاب كن اختيار كن ولي حق نداري جز اين برداري ، اين ديگه اختيار نيست آش خاله است مجبوريم از همون آش خاله ميل كنيم بنابراين اختيار منهاي آزادي نتيجتا كمال منهاي آزادي عمل بايستي آزادي عمل داشته باشيم تا بتونيم اون كمال را تحقق بديم ، خوب اين نقش اختيار ، حالا كمال منهاي انگيزه ، حالا اين ناظر خيلي خوب آزاد هست ، اختيار ميكنه و قابليت قياس و ارزيابي و تشخيص داره اما انگيزه نداره خيلي از ما تو خيلي از كارها مي رسيم آزاد هستيم اختيار داريم قابليت پردازش داريم قدرت تشخيص داريم ، انگيزه نداريم ، حالا اينها خيلي چيزها را بعد برامون معلوم ميكنه ، حالا انگيزه منهاي اشتياق ، خوب حالا براي اينكه انگيزه داشته باشيم بايد اشتياق داشته باشيم ، اشتياق منهاي عشق ، مياد روي پله عشق ، اشتياق مناي عشق دوباره بي معني است ، پس كمال منهاي عشق يعني منظور پله عشق ، كمال منهاي پله عشق بي معني ميشه پس اين راننده بايد با پله عشق هم آشنا باشه ، اون ارزيابي و تشخيص روي پله عقل بود اونو ديديم كه داره اينجا بايد اين ناظر اينم داشته باشه حالا ببينيم چه جوري ما رو طراحي كردن يعني اصول طراحي كه روي ما انجام شده ببينيد چه جوري حساب كتاب كردن و چه جوري اين حساب كتاب طراحي شده ، از يك جهت ديگه ميايم كمال منهاي ضد كمال بي معني است اگر كمالي كه ما ميريم ضدكمالي توش نبود به چه درد مي خورد، بنابراين كمال منهاي ضدكمال يعني مال منهاي شيطان بي معني است ، پس فلسفه خلقت يواش يواش داره معلوم ميشه ، چراشيطان خلق شده ؟ چرا ما روبا عشق آشنا كردن ؟ چرا با اختيار ؟       مي بينيم كه طراح ، اصول طراحيش ، همه چيش يك اصول حساب شده اي است حالا كمال منهاي عدالت حالا از اون ور ميايم كمال هست ضد كمال هست همه اينها سرجاي خودش اما اين كمال وقتي مياد يك عدالت بايد بر اون حكمفرما باشه يعني يك برابري بايستي روش باشه ، حالا كه به اين صورت است حالا كاري نداريم به تن واحده چون اجزاء هم بايد تابع برابري باشند ، عدالت منهاي برابري بي معناست لذا خيلي از اين قضايا تو اين رابطه متوجه ميشيم كه اگر اصل عدالت را بذاريم كنار همه چيز ملقي ميشه در خيلي از تفكرات ما ، همانطوري كه تا حالا صحبت كرديم عدالت كنار گذاشته شده ، ميگيم خدا عادل است ولي طرحي كه ارائه ميديم در اونطرح پارتي بازي هست خيلي قضاياي ديگه قرار دارن يعني خدايي كه مي شناسيم ميگيم عادل است ولي در عمل حرف هايي كه مي زنيم بوي عدالت ممكنه نده و بعضي جاها هم خودمون دوست داريم عادل نباشه منتها پارتي بازي كنه به نفع ما پارتي بازي كنه ، اين جور جاها بدون نمياد ولي خوب جاي ديگه شديدا معترض است حالا يك اصل مهمي برمي خوريم بهش ، كمال منهاي فناناپذيري ناظر ، اگرفنا ناپذيرنباشه يعني فنا پذير باشه ناظر ، كمال به چه دردش مي خوره يعني ناظري كه فنا پذير است كمال به چه دردش مي خوره ، اگر قرار باشه الان به كمال برسه و بعد فنا بشه نابود بشه به چه دردش مي خوره پس اصل بسيار مهمي كه اينجا بر مي خوريم ناظر ، راننده اي كه داره اين مركب را مي رونه منظور است ، اين مركب كه مي ميره ، اون ناظر بايد فنا ناپذير باشه ، حالا علت اينكه ميگيم "نفخه فيه من روحي"  يا يك چيزهايي ، يواش يواش برامون مشخص ميشه كه اين فلسفه خلقت را يواش يواش روشن مي كنه .

اين مركب ، ايني كه اينجا تو درون هست بايد بخش فنا ناپذير داشته باشه تا حركت ما معنا پيدا بكنه ، يك بخشيش ، يك دروني بايد از او باشه ، انالله ، اگر اين بخش را نداشتيم كمال به چه دردمون مي خورد ، منظورمو  مي تونم برسونم يا نه ، يعني بخشي از وجود ما ، نه مركب، مركب اصلا حسابشو نكنيد ، چهار روز هست ، بعد مدل قديمي ميشه ميندازيمش مدل جديد برمي داريم ، اما اون چيزي كه پشت صحنه قرار داره اون چيز خدايي است فنا ناپذير است او ، انالله ، بنابراين اصل مهم اينه كه ما فنا ناپذيريم ، اوني كه داره اون مركب را مي رونه ا ون فنا ناپذير است اگر اين موضوع را متوجه بشيم بحث مرگ حل وفصل ميشه لذا كمال منهاي فنا ناپذيري ناظر بي معني است .

 

س- ؟

ج- زندگي موازي اصلا يك بحث جداست

الان ميريم تا يك جايي بعد اين مركب را ميندازيم بعد مركب بعديمون كالبد ذهني است بعد مركب ميشه يك چيز ديگه قبل از اون هم يك چيز ديگه بوده ، اون مرده اين مركبرا  انتخاب كرديم ، انتخاب كرديم يعني توي طراحي اينطوريه ، اينجا اين مركب را براي ما آماده كردن ، ما از اونجا اومديم اينجا ، اين جنين را انتخاب كرديم اينجا اين مركب جديدمون ، از اينجام مركب بعدي در انتظارمونه و اين داره مي بره اونجا به سمت بي نيازي اين مركب دارن ما رو مي برن به وادي بي نيازي ، هي بي نياز و بي نيازتر بشيم ، مثلا يك روزي ماشين ها ، مركب ،  هندل مي زديم ، نسل بعدي استارتر و بي نيازتر شديم بعد هر چي اومديم جلو چه كارهايي صورت گرفته قبلا شيشه را بالا مي كشيديم حالا فول اتومات يكسري كارها انجام ميشه ، قبلا آينه را تنظيم مي كرديم حالا جور ديگه يعني هي ميريم جلو به سمت بي نيازي يعني ماجراي مركبي هم كه ما مي گيريم همينطوري است ، اين مركب را بايد جابجاش كنيم از اينجا ببريمش اين جا و اون جا ، زندگي بعدي ديگه اينطوري نيست هر جايي بخواي هستي ، همه جا هستي هيچ جا نيستي ، خوب اين چقدر بي نيازي ايجاد ميكنه ، ناظر راننده اي كه اين مركب را داره مي رونه ، ناظر اگر فناپذير باشه كمال به چه درد مي خوره ، كمال به درد نمي خوره اگر قرار باشه الان ما به كمال برسيم بعد هم نابود بشيم اين طرح عبث و بيهوده اي است زماني عبث نيست كه ما به كمال برسيم و جاويدان بمونيم ، بحث هموني كه گفتن از اين سيب بخوري به جاودانگي مي رسي واون ور زندگي بخور ونمير بود و اين ور گفتن از اين سيب بخوري به جاودانگي ميرسي بحث اون ماجراست و ما كمال در صورتي به دردمون ميخوره كه جاودانه باشيم ، اگر قرار باشه جاودانه نباشيم به دردمون نمي خوره ، اين دو عضو من ثابت و من متحرك ، اين دوتاست كه داره ميره حرف نهايي را بزنه ، داره ميره پيام نهايي ، داره ميره فلسفه خلقت در نهايت چي    مي خواست ارائه بكنه ، داره ميره بگه " الم ادم اسماء كلها"  فنا ناپذيري، اگر ناظر فنا ناپذير باشه كمال منهاي اون فنا ناپذيري بي معني است ، اگر ناظر فنا ناپذير باشه كمال معني نميده بنابراين كمال در صورتي معنا ميده كه ناظر فناناپذير باشه ، فنا ناپذير را بياريم اين ور منها ميشه ، كمال منهاي فنا ناپذيري ناظر  بي معني است پس كمال ناظر فنا ناپذير ميخواد يعني اينو بياريمش اونجا با بيان البته صد در صد رياضي نيست ، منطق خاص خودش است يعني كمال اينو بياريمش اون ور ميشه كمال ، ناظر كمال ناپذير ميخواد در واقع ، درست شد يا قاطي كردين .

كمال ناظر فنا ناپذير مي خواد ، كمال منهاي ناظر فنا ناپذير بي معني است اگر اينا رو برداريم علامت اين عوض ميشه اونجا توضيح داديم بازم توضيح ميديم عجله نكنيد .

باز به معاد جسماني برمي گرديم ، معاد جسماني تحقق مي پذيره چون در لامكان و لازمان ، همه جا هستيم هيچ جا نيستيم همين جسم هم حضور داره و الان توي اين عكسبرداري از مولكول آب معلوم شد همه چي شعور مي گيره حتي تك تك سلول شعور خودشونو در اونجا چون لامكان و لازمان است ، هيچ سلولي نمرده ، حتي سلول هاي قبل منتها اين شكلي نيستيم بذاريد من اينم بگم خدمتتون ، در اونجا ممكنه اين شكلي نباشيم ، چون هيچ سلولي نمرده ، همه سلول ها با شعورشون زنده هستند مثلا تو احاديث مي خونين كه دست شهادت ميده ، چشم شهادت ميده ، پا شهادت ميده ، هيچ سلولي نمرده همه چيز ثبت و ضبط است اينها را الان علم داره با زبان روز اثبات ميكنه .

ما مجبوريم اين لباس را در بياريم بندازيم اونجا تا تجربه بعدي را بدست بياريم اما اونجا ما در لامكان و لازما ن شكل خاصي پيدا مي كنيم كه هيچ سلولمونهيچ بخشمون هيچ جزء مون جدا از خودمون نيست حالا من توضيح ميدم ، ماجراي شجره را كه با هم يك صحبتي كرديم ، من يك جمع بندي بكنم بعد ميام سراغ اون ، خوب كمال منهاي حركت ، هر عامل متحركي نيازمند است ، كسي كه  ميخواد بگه كمال يعني متحرك است بنابراين كمال منهاي حركت بي معني است ، حركت منهاي هوشمندي بي معني است چون هر حركتي بايد يك چيزي جهتش را بده ، عامل جهت دهنده هوشمندي است ، پس هر حركتي بايد هوشي بر اون سوار باشه ، هوشمندي بايد بر اون سوار باشه ، يك عاملي اون حركت را بوجود آورده باشه ، بتونه اون عامل اوليه جهت دهنده حركت نمي تونه باشه ، بدون حركت هم كمال نمي تونه باشه ، لذا هوشمندي هم بدون صاحب و منبع نمي تونه وجود داشته باشه لذا هوشمند منهاي خدا يا در واقع اگر اون منبع را برداريم بي معني است ، لذا هوشمندي منهاي خدا بي معني است بنابراين كمال منهاي خدا بي معني و در نهايت اينها را با هم جايگزين كنيم منهاي اون ارتباط اول انسان منهاي خدا بي معني است يعني در نهايت اين قضيه ما مي خوايم به اون خدا شناسي يا نزديكي به خدا برامون محرز بشه و حالا اينجا با روابطي كه مجموعه اين قضيه بود اينه كه انسان منهاي خدا بي معني است ، به عبارتي ببينيم چطوري ميشه منتها خوب بايد دقت كنيد اگر خوب دقت كنيد درسته ، اگر ما نبوديم مثلا اسماء الهي كجا بود ، براي ما كه اينجا وجود داريم ،

تويي از روي ذات سايه شاه                شه از روي صفات سايه تو

از يك عبارتي اگر دقت بكني و هي اين ور اون ور نريم به عبارتي درسته اصلا كنت كنزا كنت مخفيا گنجي بودم مي خواستم آشكار بشم شما را آفريدم به عبارت حديثي كه هست منتها اون ورش يك خورده دقت نظر مي خود ممكنه بحث هاي مفصلي بخواد كه واردش نشيم بهتره ولي مي تونيم دور نماشو نگاه بكنيم و وقتي وحدت را ببينيم در مسئله وحدت همون تويي از روي ذات ...

اما ميايم تعريفي براي كمال مي خواهيم پيدا بكنيم ما حصل اين مجموعه صحبت شد،انسان- كمال ، حالا يك تعريفي براي كمال مي خواهيم پيدا بكنيم ، كمال يعني چي؟ بحث ساعت قبلمون ديديم با يك بخشي برخورد مي كنيم بنام عدم ، وجود و بين عدم و وجود ما قرار داريم ، توضيح داديم گفتيم كه يكي از تعاريف عرفان حركت از ظاهر به باطن است مطابق اين تعريف كه بيايم اونو متعلق به دنياي عرفان بدونيم كه البته صحبت خودمونه كه البته نميدونيم قبل از ما در عرفان اين تعريف شده يا نشده نميدونيم ا گر بيايم اين تعريف را مبنا قرار بديم همه انسان هايي كه بدنيا ميان با چشم ظاهربين به دنيا اومدن ، چشم ظاهر بين در شرك است پس همه انسان ها در شرك به دنيا آمدن ، حالا چرا چشم ظاهر بين در شرك است ؟ براي اينكه پشت صحنه را واقعيت مي بينه ، حقيقت را نمي تونه ببينه ، حقيقت چيه ؟ حقيقت ميگه " اينما تولوا فثم وجه الله " است خوب چشم ظاهربين ميتونه اينو ببينه ؟ نمي تونه اينو ببينه ، ميگيم چي مي بيني ميگه ديوار و ستون و سقف و زمين ،

اي خانه پرستان چه پرستيد گل و سنگ          آن خانه پرستيد كه خوبان طلبيدند

چشم ظاهر بين اينه ميره گل و سنگ مي پرسته ، چشم ظاهر بين هر جا نگاه ميكنه درخت و ديوار مي بينه ، چشم باطن بين چي مي بينه ؟

به صحرا بنگرم صحرا تو بينم

            به دريا بنگرم دريا تو بينم

                    به هر جا بنگرم كوه و در و دشت

                                  نشان از قامت رعنا تو بينم

اين چشم باطن بين است اون چشم ظاهر بين است اينها با هم فرق ميكنه يا نميكنه ؟ فرق ميكنه ، قرار است انسان در شرك بدنيا بياد ، چطوري بميره ؟ چه جوري از اينجا نقل مكا ن بكنه ؟ با چشم ظاهر بين بياد با چشم باطن بين بره ، بعضي ها چشم باطن بين را كه حالا از يك جاهيايي اطلاعات گرفتن كه درون آدم ها را ببينن يعني نهايت قضيه اينه كه به يك مطلبي رسيدن كه درون افراد را ببينن بعد ميگن فلاني چشم باطن بين داره ، ميگيم چيكار مي كنه ؟ ميگه بله فكرتو مي خونه ، تو هنوز نگفته اون بهت ميگه تو چيكار مي خواي بكني ، اينها با هم اشتباه شده ديدن وجه الله با تجسس و اين حرفها اشتباه شده بنابراين تعريفي براي كمال ارائه مي كنيم ، اين تعريفبه اين صورت است ، من اگر بگم اين چيه ؟ شما مي تونيد بگيد يك كنترل است ، اگر دوباره بگم اين چيه ؟ مي تونه وجه الله باشه ، اگر بگم اين چيه ؟ شما مي تونيد بگيد هيچي ، خوب ذات و باطن و همه اينها ، يكدفعه مي بينيم كه در هميني كه دستمون است مستتر است ، بنابراين كمال تعريفش از اين زاويه بحث امروزمون اينطوري ميشه ، كمال = ارتقاء ديد ناظر ، يعني از ظاهر بيني شيفت به باطن بيني ، از شرك به ...

اگر اينو قبول بكنيم همه انسانها در شرك به دنيا اومدن تا يك عده اي بتونن خودشونو نجات بدن ، چشم ظاهربين شونو تبديل كنن به چشم باطن بين ، اين درسته يا نه ؟ ميتونه مورد قبول واقع بشه يا نه ، اشكالي داره يا نداره ؟ حالا اين ارتقاء به چي نياز داره ؟

حالا يك صحبت اميد بخشي هم مي خواهيم داشته باشيم ، اين است كه چقدر زمان مي خواهد تا چشم ظاهر بين ما تبديل بشه به چشم باطن بين ؟ مي تونه در يك نظر يك چشم ظاهربين تبديل بشه به چشم باطن بين اين همه كه ما ميريم ميايم و تمام اين قضايايي كه همه انسان دنبال ميكنه ، فقط براي يك ثانيه هايي است كه يكدفعه پرده از جلو چشم ما بره كنار ، پرده اي كه

از خيال جمله بگذر تا جهان آيد پديد                  جز خيالي چشم تو هرگز نبيند در جهان

اين خيال چيه ؟ اين ظاهر بيني است ديگه ، اين ظاهر را بزن كنار تا جهان آيد پديد ، پشت اين مسئله يكدفعه ، باطن مسئله ، باطن هستي چيزي جز خدا نيست ، اوست ديگه پس بنابراين ما در كسري از ثانيه مي تونيم به او برسيم ، در كسري از ثانيه با وجه الله هم مي تونيم ملاقات داشته باشيم ، وجه الله را ببينيم ، بنابراين اگر يك كسي بگه از من گذشته آيا درست ميگه ؟ براي اينكه ممكنه در ده ثانيه آخر عمر يكي چشمش باز بشه ، يعني در يك هزارم ثانيه اش ، چشمش باز شده ، در ده ثانيه اش چشمش باز شده ، 9 ثانيه آخر عمرش دوثانيه آخر عمرش يك ثانيه آخر عمرش در كمال بميره يعني با چشم باطن بين دنيا را ترك بكنه ، خوب نظرتون چيه ؟ ميشه يك همچين چيزي يا نميشه ؟ قابل قبول هست يا قابل قبول نيست؟ خوب اونم صحبت مي كنيم ببينيم كه چرا انسان دنبال كمال است منهاي همه اين صحبت ها ، منهاي مسئله معاد و همه اين ماجراها ، ببينيد همه ما عالم كثرت را تجربه كرديم يعني توش هستيم اصلا،اگر احساس خوشبختي داريم يا داشتيم ، هرگز ، هرگز اسم كمال را نمياورديم ، هرگز دنبال آرامش نبوديم ، هرگز دنبال يك تغيير حالتي باشيم ، اگر شما اينجا تشريف داريد بخاطر اين بوده از عالم كثرت ناراضي بوديد ، بخاطر اين بوده كه ارضا مي شدين يعني عالم كثرت به شما آرامش ميداد آگاهي ميداد و ميديد ديگه چيزي كم نداريد ، هيچوقت دنبال و جوياي ارتقاء كمال نبوديد، قبول داريد يا نه ؟ باز از زاويه ديگه توضيح ميدم خدمتتون ، قوانين حاكم بر ظاهر وجود داره ، جزء واقعيت است عوض نميشه ، اين ستون ، ستون است ، خودش اصلا يك سيستم فيلمبرداري است ، اينجوري بفرماييد ، ماجرا اينجاست كه ما جاودانه هستيم مثلا مي دونيم كه مرگ وجود نداره ، خيلي از قضاياي ديگر را مي دونيم بحث هموني كه البته اين جواب را بارها با هم بررسي كرديم ، بحث اينجاست زماني كه گفت كه ساكن شو در اين بهشت ، بخور و بياشام و به اين درخت نزديك نشو ما رو بين زندگي بخور ونمير اون ور هم آوازه جاودانگي را به گوشمون رسوندن ما كدوم رو انتخاب كرديم ؟ جاودانگي رو ، چرا ؟ كيفيت توش بود ، كيفيت طلبي در نرم افزار فطرت ما ذاشته شده ، جزء نرم افزار فطرت است كيفيت طلبي و كيفيت خواهي ، طرف مي بيني كه در سنين بسيار بالايي قرار داره و اصولا همه مي دونن كه مي ميرن ، اين مثال رو بارها زديم ولي همه دنبال كيفيت هستن يعني طرف بدونه كه يك هفته هم بيشتر زنده نيست دنبال اينه كه توي پر قو بخوابه ، دنبال اينه كه همين يك هفته را بهترين غذا را تناول بكنه ، نميگه من كه يك هفته زنده ام خوب ولش كن اصلا نون خشك مي خورم ، چرا ؟ چون اين فطري است ، فطرتا اينطوريه ، فطرتا ما دنبال بهترين هستيم ، بهترين را پيدا بكنيم ، حالا تو اين مسئله درسته ما اختيار داريم مي تونيم كثرت انتخاب كنيم ، مي تونيم وحدت انتخاب كنيم جفتش هم اليه راجعون است اما شما الان انسانها را مي بينيد كه در هر دو جناح هستن ، از نظر كيفيت زندگي در يك كيفيت هستند ؟ در يك كيفيت نيستند ، چرا بعضي ها ميگن ما از اضطراب خسته شديم ، از عدم آرامش خسته شديم ، چرا دنياي امروز بعد از تجربه مادي گري  و همه اينها الان بيشتر دنبال معنويت افتاده ، در تمام دنيا ‌، چرا ؟ چون به بن بست رسيد ، ديد كه پاسخ پيدا نمي كنه ، اون آرامش مي خواد نيست ممكنه اسم كمال را بلد نباشه ولي اسم آرامش را بلده ، خودش نمي دونه آرامشو براي چي ميخواد؟ اون آرامش را مي خواد كه بعدش بگه خوب حالا كه چي ؟ بعدش برسه به كمال ، بنابراين اين كيفيت كه ما رو به سمت بهترين هدايت ميكنه ، ممكنه چند صباحي بريم اينور اون ور و آخر بگيم بابا آرا مش كجاست و اين ماشين نتونست منو نجات بده ، پول نتونست حالا آرامش را كجا پيدا كنم ؟ اون وقت خيلي خوب يك عالمي هست ، عالم وحدت و در اونجا چينه ها كوتاه است  ، مردمش ميدانند كه شقايق چه گلي است ، بي گمان آبي ، آبي است ، هموني كه چند دقيقه پيش هم با هم صحبت كرديم ، در اون جا يكدفعه آوازه يك دهي را مي شنود كه در اون چينه ها كوتاه است ، لازم نيست بلند باشه چون دزدي نيست ، پس يك وادي را يواش يواش آوازه اش را مي شنود مياد مياد مي بينه كه از اون عالم كثرت دور شده دور شده حالا تو عالم وحدت است كه چينه ها كوتاه است ، حالا تا اون جا بخواهد برسد بايد فنا نا پذير باشه كه بره به يك جنتي برسه تا اونجا بايد يك چيزي بكشوندش ، اصلا از يك جايي به اون ور ماجرا عوض ميشه ، از يك جايي به اون ور ديگه جبرئيل نميتونه بياد ، جبرئيل ، روح القدس هوشمندي جا ميمونه ، هوشمندي ديگه اون هوشمندي معني نميده و از يك جايي هم به جنتي دوباره ماجرا يك تغييري ايجاد ميشه براي اينكه بايد وحدت ضدين داشته باشيم همون منشوري كه صحبت كرديم زنگ قبل از اين دو تا بايد با هم برخورد كنن اون ور ، دوباره هيچي نيست در وقع ، اون ور عدمي است كه نتونستيم تعريفش كنيم هرگز هم نمي تونيم هيچ نساني نميتونه تعريفش كنه ، از ابتداي خلقت تا انتها همين بوده همه گفتن هيچ .

 

س- استاد جايي مي رسيم ما كه مثل عدم ، مثل نيستي عيني هم  هست هم نيست ، اونجا ميگيم كه به يقين در آني من نبودم او نيست ، واقعا اونجا جايي است كه نه او هست و نه ما هستيم يك حالت خيلي سرشار است ، عالب است ولي چيزي وجود نداره .

ج- بحث همين ماجرايي است كه عاشق و معشوق به هم پيوند پيدا بكنند چيزي نمي مونه ، عدم ، قاعده كلي نوترون نوترينو ، انرژي ضد انرژي ، ماده ضد ماده ، عاشق معشوق ، چيزي باقي نمي مونه ا گر اين دو تا چيز كنن ، يكي از تعريف هاي عدم در واقع بازبان علمي اون بود به اين صورتش عدم همون برخورد عاشق و معشوق ، فناست ، چيزي ازش باقي نمي مونه فناست .

 

س- معني اين آيه در قرآن چيه كه بعد از اينكه همه اسماء به انسان تعليم داده ميشه ، خداوند مي فرمايد كه حالا شما به ملائك يا بديد ، به ملائك ميگه از انسان بپرسيد

ج- نگفت ياد بدين گفت كه " يا ادم انبئوني باسماء" اونها گفتن ما نمي دونيم " لا علم ..." ما كه نمي دونيم جز اون چيزهايي كه به ما ياد دادن بعد گفت كه آدم تو حالا به اون اسماء آزمايش بده اونم آزمايش داد تموم شد ، يعني چرخه طي شد آدم آزمايشش را پس داد بعد گفت " الم اقل لكم اني اعلم ما غير السموات و الارض" ديدي كه من غير آسمانها و زمين ميدونم ، اونجا چرخه تموم شد يعني همون صفر ثانيه تموم شد و ديگه اين ماجراهاي بعدي از اين چرخه ديگه تموم شد يعني اون گفت كه آزمايش بده تموم شد جانشين انتخاب شد همه كارها راست و ريس شد ولي ما بعدا توش قرار گرفتيم حالا شما منظورتون كدوم است ؟

س- من ابهامم اينه ، ملائك اينجا در جريان بخشي از اطلاعاتي كه در اختيار آدم قرار گرفته بود ، قرار گرفتن يا نه ؟ طبق آيه قرآن

ج- آدم به اون اسماءآزمايش شد ملائك هم ديدن چون دين ديگه ، الان هم ناظر هستن با ما به اون شكل در صفر ثانيه اول وليكن سر در نمياوردن ، همون اولش هم گفتن آدم " ثم ارضهم علي الملائك و قال انبئوني و اسماء ان كنتم صادقين " عرضه كرد به ملائك ، ملائك گفتند ما نمي تونيم ما سر درنمياريم ، بعد از آزمايش هم سر در نياوردن چون قابليت درك يك سري چيزهايي را نداشتن بنابراين اونها در سطح خودشون موندن ارتقاء پيدا نكردن ، از يك جايي به بعد ديگه اونها ، ماجرا جدا ميشه از ما ، ما همه آگاهي ها را يك جايي بدست آورديم " الم ادم اسماء كلها" رسيديدم حالا قرار است به اون آزمايش بشيم به اون " الم ادم اسماء كلها" به اون علم خدايي كه تجهيز شديم ، شديم خليفة الله ، حالا شديم خليفة الله يعني اون زماني كه " الم ادم اسماء كلها" حالا آزمايش بشيم ، آزمايشمون چيه ؟ الست بربكم ، ميگه خيلي خوب حالا كه داديم با من خدايي يا واسه خودت خدايي ، خداي در وحدت و خداي در كثرت ، اون وقت بالاخره ما يا جزء مردوديم يا در جنتي يا اين ور هستيم ، اين نظر ما آزمايش اصلي همون سر خداي در وحدت و خداي در كثرت است .

برگرديم سراغ اين بحث ، پس كمال = ارتقاء ديد ناظر، خوب حالا ما اين همه صحبت مي كنيم ، ميريم ميايم ، تمام اين رفت و آمدهاي ما براي چيه ؟ براي ثانيه هايي است ، اين همه دويدن براي يك ثانيه است ، حالا يك ثانيه هم زياد است براي لحظه اي است كه چشممون باز بشه و از خيال جمله بگذر تا جهان آيد پديد و ما بتونيم اون پرده و اون حجاب  را از جلوي چشممون بزنيم كنار تا همه چيز را وجه الله در اون زمان ببينيم.

 

پاكسازي چاكراها

يك ارتباطي مي خواهيم برقرار بكنيم ، اين ارتباطي كه مي خواهيم برقرار بكنيم ، ارتباط پاكسازي چاكراها و بعضي از مجاري انرژي ديگه است ما تا امروز مستقيما نه اسمي از چاكرا آورديم نه اسمي از پاكسازي آورديم چون براي ما اصلا يك همچين مقولاتي مطرح نبوده ، علتش اين بوده كه ما اصلا      نمي خواستيم روي يك موارد خاص زوم بكنيم گفتيم كه هوشمندي خودش مياد هر بخشي كه ا شكال داشته باشه خودش رفع و رجوع ميكنه اما الان از يك زاويه تخصصي به اين مسئله نزديك ميشيم نيازي هم بهش در عين حال نداريم ولي از يك زاويه تخصصي بهش نزديك ميشيم وارتباطي برقرار مي كنيم كه در واقع چاكراي 1 از پايين به سمت بالا ارتباطي جريان قرار ميگيره و در ارتباط تنظيماتي انجام ميشه كه حالا در خيلي جاها به عنوان تنظيمات چاكرا با شيوه هاي مختلف منتها اينجا شيوه همينه ، اين جريان مياد و خودش معمولا از پايين به بالا مگر در يك مواردي لازم باشه از چاكراي بالا شروع بشه ، فقط براي خودمون برقراري ارتباط پاكسازي چاكرا .

برقراري ارتباط ؛ دوستاني كه متوجه شدن دستشونو بلند كنند . از حالت هايي كه وجود داشت گزارش خاصي دارين توي چاكراها ؟

گزارش پرش هايي داشتم

گزارش احساس خستگي خيلي مفرط بهم دست داد

استاد نزديك به انسان از زواياي مختلفي است ، حالا اين بار از اين زاويه به انسان نزديك شديم و بصورت تخصصي يك ارتباطي رانسبت به يك بخشي برقراركرديم ، روي اين موضوع كار بكنيد وتاثيرات اختصاصيش را ببينيد ، البته عرض كردم ممكنه بگيم اينها در فرادرماني كلا و جنرال انجام شده اما اينجا صرفا و بصورت تخصصي به يك ماجرايي نگاه ميشه و ميتونيم روش كار بكنيم ، دوستان ميتونن اين تجربه را هم داشته باشن ببينن اثراتش چطوريه .

 

س- ؟

ج- بي دليل نيست كه يكدفعه همه به سرفه ميفتن ، بحث فركانس ، اون بخش ها را ما ميگيم فركانس درماني ، هر جايي كه ما فركانسي داريم مثل سنگ درماني ، نور درماني ، رنگ درماني ، رايحه درماني ، موسيقي درماني و چيزهايي تو اين مايه ، بدن تحت تاثير فركانسي قرار گرفتن ، فركانس درماني ، شعور درماني مثل هوميوپاتي ،چيزهاي ديگه مثل حوزه درماني شامل پولاريتي درماني ، مغناطيس درماني البته اينها نام گذاري هايي است كه خودمون داريم ، تو حوزه درماني ممكنه روي مغناطيس درماني ، پولاريتي درماني كار بكنيم ، البته ما كه نه ، كلا، تو اين ماجرا كارهايي كه دست انسان توش مداخله داره اشكالاتي وجود داره ، اينجا بدن ما در معرض يك فركانسي قرار مي گيره يك نوري قرار مي گيره يا از سنگ يا از نور يا از هر چي قرار مي گيره ، اين فركانس روي فركانس مولكولي سلول تاثير ميذاره براي بعضي سلول ها اين تداخل فركانسي ميتونه اونها را تنظيم كنه ، ممكنه بعضي ديگه رو از تنظيم خارج بكنه ، كي ميخواد تشخيص بده كه الان من به چه فركانسي نياز دارم ، مثلا در هوميوپاتي يك مشكلي از نظر ما  وجود داره اينه كه شعوري كه وارد بدن ميشه حاوي شعور كم كاري پركاري يا هر چيزي كه هست ممكنه براي يك سلولي اون شرح وظيفه لازم رو برسونه ولي سلول بغليش يك شرح وظيفه ديگه مي خواد و بعديش و بعديش ، لذا مثلا يكي را پركار است متعادلش مي كنه ولي يكي متعادل بوده كم كارش ميكنه اينها معضلات است ، اونجايي كه انسان مداخله ميكنه يك جا را درست ميكنه ده جا را خراب ميكنه ، لذا بحث تشخيص و اينكه حالا تشخيص داديم ، بعد اعمال صحيح دو تا مشكل تشخيص هاي انساني است ، تئوري فركانس درماني درسته تئوري هوميوپاتي كاملا درسته ، تمام تئوريها درست است ولي وقتي ميخواد تشخيص بده خيلي ها اون جا نفله ميشن مثلا در هوميوپاتي يك شعور اشتباه يكدفعه از يك جاي ديگه سر در مياره بيرون و در فركانس درماني و همه اين حرف ها اين مشكل را داره يكي تشخيص و حالا تشخيص داديم فرض كنيد عضوي به يك فركانس نياز داره اونو چه جوري اعمال كنيم كه فقط سلول هاي معيوب اونو بگيرن ، سلول سالم نگيره ، وقتي شعور الهي بخواد كار كنه دقيقا هر سلولي كه با اون مشكل داره كار دارن ولي وقتي تشخيص انساني است همه به يك نسبت در معرض قرار ميگيرن ، خوب اين سنگ لاجورد يا هر سنگ ديگه همه در معرض اون قرار مي گيرن خوب كي مي خواد تشخيص بده كه چطوري است و حالا هم كه اعمال شده به همه به يك نسبت اين فركانس يا اين نور يا رنگ داره مياد برخورد ميكنه ، در پولاريتي مشكل ايجاد نميشه و تو مغناطيس درماني چرا ؟ تشخيص و اعمال اون ممكنه ايجاد اشكال بكنه.

 

30 40 نوع عقل داريم كه همه دارن ، منتها هر كدومشو هر كسي به نسبت هاي مختلفي از اين       30- 40 نوع عقل استفاده مي كنند و مورد بهره برداري قرار ميدن ، نحوه بهره برداري ما از اون فرق ميكنه نه اينكه در كل به افراد متفاوت داده باشن ، افراد متفاوت ندادن بلكه ما متفاوت ازش استفاده       مي كنيم .

در مورد شجره توضيح داده بوديم خدمتتون ، ما از نظر خودمون اين شكلي هستيم چون بعد زمان حاكم است ، بعد زمان مثل چاقوي كيك بري عمل ميكنه همين جوري قاچ قاچ و فريم به فريم ما را از مكان جدا ميكنه ، لذا ما امروز اين شكليم ، فردا يك شكل ديگه هستيم ، پس فردا يك شكل ديگه هستيم اما از نظر ناظري كه در لامكان و لازمان نگاه ميكنه اوني كه گفت لا تقربوا هذا شجره ، به اين درخت نزديك نشو، اون در كجا بود ا ون در اونجا بود به اصطلاح هنوز زمان شالش نشده بود ، مكان را گفتيم ساكن بشو ، مكان تو اين مرحله يك باري براش ايجاد كرده بود تا بياد پايين تر سنگين تر بشه زمان هم بذاره رو دوشش ، سنگين تر بشه بعد ديگه از اونجا شروع بكنه به صعود ، زماني كه گفت به اين درخت نزديك نشو چرا گفت درخت ، چرا يك چيز ديگه اي رو مثال نزد ، براي اينكه از اون جا وقتي ناظري نگاه بكنه به هستي ، هستي را اين شكلي كه ما مي بينيم نمي بينه كه ، اينجا زمان اومده تيكه تيكه كرده ، اينو كه برداريم ، الان شما فرض كنيد زمان را از روي من بردارن تا بدو تولدم ، چه شكلي ميشيم ؟ تصوير اينجا ميفته رو تصوير ديروزم ، ديروز ميفته روي ماه قبل همينجوري تا يك نوزاد تا بدو تولد بعد يك ناظري كه به اين نگاه ميكنه يك كله مي بينه اينجوري ، چون اول انقدر بوده بعد بزرگ شده اين كله رشد كرده بعد چشمهاش اينجا بوده بعد اومده اينجا ، يك همچين چشمي پيدا ميكنه ، گوشش اينجا بوده ، گوشش ادامه پيدا مي كنه تا پا و يك شكل عجيب غريبي پيدا ميكنه اصلا اين شكلي نيست ، چند نفر تو ارتباطاتشون موجودت عجيب غريبي ديدن ؟

اگر اين ناظر بخواد به من نگاه بكنه تا ريشه اي كه اين شروع شده و شده من ، چطوري مي بينه ؟ قبلش بعدش ، مادر را هم مي بينه همينطوري اينها بر هم منطبق ميشن ، يكدفعه انطباق پيدا مي كنه ببينيد چه شكلي عجيب غريبي از توش مياد بيرون و بعد برمي گرده ، شما مي بينيد هر كدوم از اونها را فقط تا اونجا ببينن مثل يك درخت مي مونيم چون ريشه مون هم كه اين نبوده ، فعلا نگاه مي كنيم بعد اصلا برگرديدبه زماني كه زمين از خورشيد جدا شده ، اونم ببينه ، برگرديم به زماني كه كهكشان راه شيري درست شده و منظومه شمسي از توش جدا شده برگرديم به ابتدا ، خلاصه در ابتدا مي بينيم همه چيز به همه متصل است مثل يك درخت است ، يك درخت داره مي بينه يك درخت اونجا نگاه كردآدم وقتي نگاه كرد به اين نزديك نشو به هستي ، هستي در صفر ثانيه بود ديگه ، زمان نبود اونجا فقط گفت "اسكن هذا الجنة" ، فعلا فقط اينجا مكان را دادن به ما تجربه كنيم مرحله بعديش بود كه چيزهاي ديگه رو به پامون بستن ، يك نگاه كه كرديم ديديم كه بله درخت هستي را ديديم ، ميوه درخت هستي چي بود ؟ قراره از هستي چه ميوه اي ، هر درختي يك ميوه اي داره ، درخت ميوه هستي ، فلسفه خلقتشو ميخواد بگه ، فلسفه خلقتش در همون ميوه است ديگه ، چي مي خواد بشه ، اين درخت چه ثمره اي ميخواد بده ، ميوه اش ديگه ، گفتن اگر از اين ميوه بخورد جاودانه ميشي ، ماحصل اون كمال است كه جاودانه مي سازه اين درخت را ، درست بود، درست گفته شد انتخاب اين درخت است و اين شجره ، چرا يك چيز ديگه نگفتن به اين علت بود و ميوه اين درخت آگاهيو كمال ، فلسفه خلقت چيه ؟ همون "الم ادم اسماءكلها" و هموني كه برسه به اينجا كه آگاهي ها ، بالقوه در ما هست ، بود ، گذاشتن "الم ادم اسماءكلها" اين بالقوه حالا داره به بالفعل تبديل ميشه ، هي مياد رو و اين به بالفعل تبديل ميشه و اين مسئله ما را به جاودانگي ميرساند يعني هي اين كه داريم اون كمال را از بالقوه تبديل به بالفعل مي كنيم ، ما رو به اون جاودانگي كه گفته شد مي رسونه ، حالا اگر ما از اين ميوه درخت نمي خورديم همون جا الان مونده بوديم و زندگي بخور و نمير را هنوزداشتيم مي رفتيم مي اومديم در حاليكه اين جا كلي از اون توان بالقوه را ، حالا نه كلي ، ولي بالاخره تبديل به بالفعل كرديم و داريم بازم ميريم كه همه اون "الم ادم اسماءكلها" را تبديل به توان بالفعل بكنيم و به اون فعليت ببخشيم جنبه عملي ببخشيم ، خوب اينم از بحث شجره و درخت . خدا نگهدار.

 

 

 
Facebook 'Like' Button
 
به سایت عرفان خوش آمدید
 
امیدوارم به عنوان عضو کوچک این راه بزرگ خدمتی هر چند ناچیز به انجام برسانم

یاوران پاک یاریم نمائید
 

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس


 
 
Today, there have been 12 visitors (49 hits) on this page!
This website was created for free with Own-Free-Website.com. Would you also like to have your own website?
Sign up for free