دوره 8 - جلسه4

دوره 8 جلسه 4 ساعت اول      1/9/86                      ارتباط جریان ارتباط لاتضادی

 

پنبه وسواس بیرون کن ز گوش                 تا به گوشت آید از گردون خروش

پس محل وحی گردد گوش جان               وحی چه بود گفتن از حس نهان

جان چه باشد جز خبر از آزمودن              هر که اخبارش فزون جانش فزون

خود جهان جان سراسر آگهی است             هر که بی جان است بی دانش تهی است

 

به نام خدای رحمن و رحیم

با سلام خدمت سروران عزیز ، میلاد مبارک امام هشتم امام رضا(ع) را هم خدمت دوستان عزیز تبریک وتهنیت عرض میکنم ؛ در جلسات قبل مون در مورد مقدمه شعور و ضد شعور ، قدرت کلام ، شرک پنهان و ماجراهایی از این قبیل صحبت هایی داشتیم ودر مورد فلسفه وجودی ادیان اینکه پیشنهاداتی در قالب ادیان داده شده و مراسم ، مناسک اینها به بشر پیشنهاد شدن تجاربی داشتیم نمیدونم جمع بندی داشته باشیم از تجارب یا همین جوری بگذریم وقتی گزارشی نداریم جریان یک خورده کور است وهیچکس نمیدونه که چی شده چی نشده چطوری است ، پس یک آماری داشته باشیم به نظر بد نیست اصولا دوستانی که تونستن با این ارتباطات به نوعی نزدیک بشن و اون فلسفه ای را که صحبت شو کردیم حالا بطور نسبی مطلق نیست میدونیم که نیست تا یک حدی تونستن اون فلسفه ای را که ما داریم راجع بهش صحبت می کنیم به درکش نزدیک بشن دستشونو بلند کنن ؟ خیلی ممنون سپاسگزار هستیم ، حالا این ارتباطات هر پی درون اون به عمق نزدیک میشیم معنای بیشتری پیدا میکنه مفاهیم ظریف تر میشه و خلاصه کار دقیق تر و ظریف تر میشه تا اونجایی که تا امروز ما راجع به شعور و ضد شعور صحبت داریم یک چند تا ارتباط هم تو همون رابطه ها خواهیم داشت و سعی        می کنیم که به این مفاهیم بیشتر نزدیک بشیم

س- راجع به خدا سوال کردم که پس دیگه چیزی نمونده ولی اصل سوال این بود که دیگه چی برای خودش     می مونه

ج- من اینو یکبار مرور کنم ، در قالب یک نموداری من چند تا سوال مطرح می کنم ، من اگر قلب مو به کسی ببخشم چی می ماند اون از من ؟ من اگر تمام محتویات جیبم را حالا اتفاقا چیزی توش نیست خوب به یکی ببخشم یعنی هر چی پول دارم بدم به یک کسی ، برای من چی می مونه ؟ پس ببینید به یک نموداری میرسیم من سعی می کنم چند تا مثال بزنم تا برسیم بهش ، خوب پس اگر ما روی نمودار اگر ما انقدر دارایی داشته باشیم انقدر بیایم اینو ببخشیم  


         نتیجه اش میشه چی ؟ میشه صفر ، حالا اگر که من علم مو ببخشم چی ، شما علم تو ببخشی پس میایم تو یک ساختارهای دیگه ، شما وقتی انقدر واحد علم دارید فرض کنید ، حالا اینا فرضی است انقدر واحد علم است شما اینو می بخشید این تبدیل میشه به انقدر یعنی علم مو ببخشید نمیگیم خیلی چیز میشه ولی بنظر میاد تجربه بشر نشون میده نه تنها کم نمیشه بلکه اضافه میشه ، اگر انقدر واحد ما علم داشته باشیم ببخشیمش یک چیزی هم اضافه تر میشه اگر محبت را ببخشیم چی ؟ خوب همین طور می بینید ساختارها عوض میشه خوب ما محبت را ببخشیم مثلا همین قدر محبت همین رنگ سبز این دیگه خیلی بیشتر میشه اگر شعور بیایم ببخشیم همون چیزی که در هومیوپاتی هست و من مثال زدم دفعه قبل شما یک قطره شعور عنصری را بدست بیارین که ترتیبش هم توضیح دادم در هومیوپاتی چه جوریه که در هومیوپاتی چه طوری شعور یک عنصر بدست میاد یک عنصری را در 100 سی سی آب خالص در یک لوله آزمایش گذاشته میشه بدع کامل بهم می خوره بعد از این یک سی سی تو یک لوله آزمایش دیگه که 100 سی سی آب داره دوباره بهم میخوره و دوباره از این یک سی سی دیگه تو یک لوله آزمایش دیگه و همینطوری تعداد است هر بار چقدر رقیق تر شده ؟ یک صدم یا 10 ( ده به توان منهای 2) به یک جایی می رسیم که با محاسبه طبق عدد آواگادرو دیگه ما اونجا از عنصری که وارد آب کردیم        نمی تونیم یک مولکول سالم داشته باشیم نصف مولکول به نصل مولکول میریه اونم غیر ممکن است محال است عدد آواگادرو  10 ( ده به توان منهای 23 ) 02/6     10 به توان فلان یعنی با ده پانزده بار رقیق کردن می رسیم به جایی که دیگه نمی تونه از عنصر اولیه باشه اینجا آب هست اما ثابت شده که این حاوی شعور اون عنصر هست یک قطره از این آب را که ما برداریم با این یک قطره آب می تونیم یک دریاچه ، خوب توجه بفرمایین یک قطره است در جایی که اصلا محدودیت نداره که با این شعور می تونیم هر چه دلمون می خواد زایش داشته باشیم پس وقتی به موضوع شعور می رسیم یک قطره شعور است دیگه تا بی نهایت پس در واقع ما به یک نموداری بر می خوریم که اینطوریه مادی باشه بدی دیگه نداری میاد بالاتر بالابر وقتی به شعور میرسه هر چی ببخشی بیشتر میشه حالا وقتی که به یک جایی می رسیم که ساحت کمال است الیه راجعون ، او غایت کمال است ، الیه راجعون یعنی چی ؟ یعنی حرکت به سوی غایت کمال ، کمال دیگه وقتی اینجا بخشید میشه دیگه در هر چه بیشتر اون دارایی بیشتر میشه و تصور فیزیکی ما اینه که خدا مثلا ساحت مقدس خودشو ببخشد برا ی خودش چیزی نمی مونه و خودش اینجا کاره ای نیست ، توی این رابطه نمی گنجد با همین مثالی که الان اینجا داریم  می زنیم و در واقع این بحثی که داشتیم من ثابت و من متحرک و گفتیم یک چیزی ما رو جدا کرده

     به حد لازم برسانیم

او از قبل پیام یا وعده خودشو داده روح الله و الم ادم اسماء کلها قبل از حرکت در وقاع اون وعده غایت کمال را به ما داده که حالا غایت کمال هم به نوعی خودش هست شما به این غایت کمال می رسین و اینو به ما داده و اون غایت کمال ، فقط ما نمی تونیم فعلا استفاده بکنیم چون هم جداییم هم سواد شو نداریم نمی تونیم برونیم ، اریکه را نمی تونیم ببینیم داریم میریم که اینو به حد لازم برسونیمش بعد اینو بسوزونیم بعد این دو تا ادغام بشه بعد اون چیزی در بیاد که صحبتش بوده خوب حالا اگه مطلبی هست

س- استاد یک بحثی دیروز در رابطه با لامکان و لازمان لاتضاد ، ما تو یکی از این نمازها احساس کردیم که اول من تشکر کنم از شما که به قول حضرت علی میگه اگر کسی کلامی به من آموخت شما بالاترین سپاس ها را حالا بنده خودم را عرض میکنم جسارتا بغل دستی ها هم میگن ما هم هستیم بالاترین سپاس برای شما بخاطر اینکه من چیزی را که برداشت کردم شاید زیاد شنیدیم ولی درکش را من بعدا کردم که جهان انسان شد و انسان جهانی طوری که از این نمازها که انقدر بزرگ شدم که دارم با خدا میگم وقتی میگم سبحان ربی العظیم یعنی دارم یک عظمت را ستایش میکنم در حد اون ستایش شدم حالا نمیدونم برداشت درست است یا غلط

ج- بله ببینید بحث شناور شدن ، چون بحث ستایش را با هم داشتیم به این صورت که گفتیم ما به یک باور    می رسیم بعد به ایمان می رسیم به یقین می رسیم و از اینجا به بعد است که دیگه ما در خودمون نمی گنجیم و باید عطف به بیرون پیدا کنیم خوب ،


                                                 پرستش

                                                   یقین

                                                   ایمان

                                                   باور

ما در یک مثالی قبلا هم زدیم گفتیم که در مقابل یک طفل ما تا یک جایی خودمون را نگه می داریم ولی از یک جایی به بعد دیگه نمی تونیم خودمونو نگه داریم از یک جایی به بعد عطف به بیرون پیدا می کنیم می پریم لپش را می گیریم می خوایم بکشیمش ، می خوایم این بچه را بگیریم یک جوری مچاله اش کنیم یعنی وشکونش   می گیریم لپشو می کشیم همه این کارها را می کنیم این بچه بعضی موقع ها به گریه هم میفته حتی بعضی موقع ها هم فکر می کنه که اینا یک چیزی شون میشه مثل اینکه ، ولی ما نمی تونیم جلو خودمونو بگیریم اینجا کشیدن لپ اون بچه و مچاله کردنش و همه این حرف ها ، شاید این بچه خیلی هم دوست نداشته باشه ما اینجوری بچلونیمش اما کی نیاز داره ؟ ما نیاز داریم ، ما اونجا اگه نپریم لپشو نکشیم نمی تونیم ، اصلا یک چیزی اونجا کم آوردیم کم میاریم و اون باعث عذاب ما میشه خوب از اینجا به بعد این میشه پرستش ، میشه پرستشی که نهادینه استنه پرستشی که تعبدی و زوری است بنابراین پرستش حالا من یکی دیگه بکشم که این بحث باور بحث ایمان بحث یقین و از اینجا به بعد این پرستش  (شکل بالا ) این پرستشی که اینجا بهش رسیدیم دیگه دست ما نیست و قرار است که در صلواه انقدر ما به عظمت برسیم یعنی یکی از اون چیزهایی که هست یعنی گفتیم سبحان الله تا بگی سبحان الله احساس شناوری دست میده چند نفر اینو تجربه کردن ؟ تا بحث اصولا سبحان الله پیش میاد یک احساس شناوری در یک عظمت ، در اون عظمت رب پیش میاد و بعد از اونه که یک چیزی نهادینه آغاز میشه اسمش پرستش است ، پرستش درونی و نهادینه است و در غیر اینصورت محل اشکال میشه اگر غیر از این باشه یعنی اگر غیر از این فکر می کنیم که باید پرستش بکنیم یعنی او نیازمند است اون اگر او نیازمند پرستش ما شد محل کلی اشکالات است در واقع ما داریم از اینور حرکت می کنیم این تشریفات این مناسک این مسائلی که در ادیان به ما توصیه شده برای غرق شدن است برای شناور شدن است یکدفعه می بینید که اون شناور شدن پیش آمد و از اونجا تازه مفاهیم اون چیزها ظاهر میشه و اون اصلا نیاز نداره که ما بگیم که ، حالا با معنی که میشه مثلا خداوند پاک و منزه است هی هم باید تکرار بکنیم که خداوند پاک ومنزه است اصلا اگر به این صورت نگاهش کنیم محل اشکال است مگر تصور پاک و منزه نبودن هم میره ؟ این یک موضوع ، موضوع دیگه ما وقتی میگیم پاک و منزه داریم از واژه جهان تضاد استفاده می کنیم ، اینجا میگیم پاک و منزه اینجا میگیم ناپاک ، این تعریف کجا اعتبار داره ؟ اینجا اعتبار داره 

                                                                             +    -                                                                                                                        

                                                                         پاک     ناپاک

 

اما خداوند متعلق به لاتضادی است حالا انشاءالله در رابطه با لا تضادی و اینها ارتباطاتی داریم اونا رو هم توش قرار میگیریم تا بهتر این موضوع را درک بکنیم وقتی در لاتضادی او را پیداش کنیم اصلا اینا مفاهیم شو از دست میده و ما فراتر از اینها ، من همیشه سال های قبل وقتی که معنای سبحان میومد و معنای یسبح ما فی السموات و ما فی الارض اینو برای دوستان گفتم همیشه من احساس شناوری داشتم همیشه مفهوم شناوری میومد ، هر چی می خواستم که این معنی را یا حالا معانی دیگری را بهش نزدیک بشم می دیدم نمیشه اصلا نمیشد هنوز هم نمشه و من وقتی حالتم را برای یکی از دوستان که آشنایی ها و اطلاعات خوبی داشت ، من تعریف کردم چرا اینطوری است چرا همیشه وقتی بحث سبحان پیش میاد این احساسم است حالا ارتباطش هم اینجوری توش قرار می گیرم و احساس یک ادغام و شناوری می کنم ، ایشون به من گفت یک مدتی به من مجال بده بعد از یک مدتی تحقیق گفت که سبح معنی شناوری هم میده شما احساست درست است و در واقع اون چیزی که می خواد ما رو به اون مسئله حیرت بندازه ما را به اون وادی تعجب بکشونه فقط یک چیز است وقتی است که ما در اون عظمتش سناور شدیم فقط می رسیم حالا ماهی بگیم خدا پاک است خدا منزه است خدا پاک است ، اصلا بحث مگه خدا ناپاک است هم میره ؟ اصلا تعریف پاکی و ناپاکی نسبت به اون یک خورده ای تعریف سطح پایینی است حالا از درک شناوری و در اون قرار گرفتن ، حسش را گرفتن چی پیش میاد ؟ این نردبان تکمیل میشه و با تکمیل شدنش ما اینجا به اون مرحله ای می رسیم که دیگه همون مسئله لپ گیری میرسه

                مولانا میگه :

     یا منیر الخد یا روح الوقا ، ای سرخ گونه ، ای گونه روشن

    به اون میگه استجب روحی و جدلی بالقاء ، بیا و روح  منو به ابدیت پیوند بده

                                                               

اینجا دیگه دست خودش نیست و یک کسی که دیگه از قالب معنا و مفاهیم جدا شده ،                                  تو کجایی تا شوم من چاکرت                چارقت دوزم کنم شانه سرت

جدا شده اینجا کنترل از دستش خارج میشه کنترل از دستش دقیقا خارج شده و لذا هر چی گفته درست گفته ضمن اینکه مولانا درک عدم را داشته ولی می بینید که چند پله اینجا اومده پایین و صحبت از سرخ گونه یا گونه روشن و این حرف ها رسیده بهش و داره راجع به خدا اینطوری صحبت میکنه بنابراین ، این یک سیکلی را طی میکنه دوباره بر میگرده و هر بار با یک مسئله بیشتری و با یک جریان بیشتری تا اونجا که عیسی مسیح (ع)  می فرماید که اگر به اندازه ارزنی ایمان داشته باشید کوهها را می تونین تکون بدین ، اون چه جوری است ؟ وقتی است که این چرخه وقتی ایجاد میشه رزونانس داره تشدید داره در هر بار اینجا تشدید خواهیم داشت و به اصطلاح اهمیت پرستش اونجا تازه معلوم میشه

س- استاد اینجا شبکه منفی هم بیکار نشسته اومده میگه که لاتضاد لامکان پس چطور میگی پاک چطور میگی رحمن بحث لاتضادی لامکانی عدم هیچ قطبی از اونور ما تو نمازمون میگیم سبحان ، عظیم ، رحمن ، شبکه منفی داره اذیت میکنه

ج- متوجه شدم ، ببینید الان مثال زدیم می بینید که مولانا از عدم میاد پایین میره بالا میاد پایین میره بالا انقدر تو این چرخه بین بالا و پایین ، بالا و پایین باید بگردیم و بگردیم تا تمام این مفاهیم به ادراک ناب تبدیل بشه حالا میایم تو همون مسئله رحمن ، سبحان الله ، سبحان ربی العظیم حالا وقتی اینا برمی گردیم این چرخه داره طی میشه و میگی سبحان شناور میشی یعنی با یک کلید از عالم پایین قفل باز میشه شناور میشی ، شناور میشی دوباره باید بیای پایین دوباره سه باره ده باره هزار باره اما این چرخه اگر راه بیفته اگر اکتیو بشه یک چرخه ای است که به اصطلاح آخر عاقبتش مثل یک واکنش هسته ای است توی یک واکنش هسته ای دو تا اتم نیست که ، min. باید نیم کیلو اینور نیم کیلو اونور داشته باشیم تا اینا اول دو تا به هم بخورن ، این دو تا ، دو تا دیگه آزاد بکنن بعد اونا بخورت به دو تا دیگه بعد اونام همینطور min. دو تا نیم کیلو می خوایم ، این نیست که شما با دو تا مولکول مثلا فرض کنین بگین خوب دو تا مولکول است رادیو اکتیو داریم حالا خیلی خوب ، نه اینطور نیست میگیم واکنش زنجیره ای اینجا زنجیره ای محتاج واکنش هسته ای است ، حالا این واکنش هسته ای وقتی که کنترل نشده باشه میشه همون چیزی که اسمشو نیاریم وقتی که کنترل شده باشه میشه اونی که می خوایمش ، می خوایم ازش استفاده چیز داشته باشیم ، این دو تا بنابراین ، این ماجرا توی قضیه کار ما ، میایم الان ما یک چیز کنترل شده داریم و حالا نایی و نفسی و اینا توش نیست ، تازه اگر هم باشه کنترل شده است ولی اگر این خودش توی این چرخه بیفته واکنش زنجیره ای ایجاد بکنه پایین بالا ، پایین بالا ، یکدفعه می بینید که اصلا دیگه از دست خارج میشه و در واقع اون موقع است که اون عظمت درک میشه در           غیر اینطورت ما الان داریم یک اپسیلون می پریم بالا ، حالا تازه با همه این چیزهایی که داره میشه یک ذره از اون عظمت درک میشه دوباره بر می گردیم سرجای خودمون تازه تو همین یک اپسیلون بالا و پایین تازه به قول شما شبکه منفی میاد ، هزار جور وسوسه و همه این ماجراها را هزار جور اطلاعات گمراه کننده در مسیرمون قرار می گیره

س- استاد دوره 4 من یکبار سرک کشیدم به اون جایگاه دید شما بعد از شما سوال کردم که آزار نمی بینید زجر نداره گفتید دیگه نداره ولی الان تازه مال ما زجر داره میاد وقتی یک همچین احساسی داریم پشت سرش می گیم خوب ببخشید ما فلان جا خطا فلان جا اشتباه تندی و به نوعی احساس می کنیم اون توانایی را نداریم

ج- توجه بفرمایید بحث تزکیه رفتاری ، بحث تزکیه تشعشعاتی و بحث آگاهی اینها مسائل مختلفی است قضیه مهم برای بشر آگاهی است و اینها زمان بر است بقیه چیزها زمان می خواد این نیست که ما فکر کنیم امروز در یک ارتباطی قرار گرفتیم دیگه ما بیرون تزکیه تشعشعاتی تزکیه رفتاری مو نمی زنه ، همه چی درسته ، مشکل ما در وهله اول اینه که اصلا حیران هستیم روی زمین چیکار داریم ، هنوز ما نتونستیم بشر نتونسته به خودش بگه که من روی زمین چیکار دارم و تمام مشکلات ما به این واسطه است که نمیدونیم رو زمین چیکار داریم اگر آدمکشی هست اگر جنگ هست اگر هزاران مشکل و مصیبت دیگه است بخاطر اینه که هنوز ما نمیدونیم روی زمین چیکار داریم ؟ این مشکل مون است چون نمیدونیم بصورت تنازع بقا بهش نگاه می کنیم ، خوب حالا ما رو زمینیم زمین هم جنگل است تنازع بقاست بکش تا زنده بمانی بنابراین اون چیزی را که ما نیاز داریم قدم به قدم باید توش حرکت کرد ، حالا منظورم قدرم به قدم این نیست که 500 سال طول می کشه منظورم اممکنه برای یک نفر 3 ساعت طول بکشه برای کیک نفر یک هفته طول بکشه برای یک نفر هم ده سال طول بکشه نمیدونیم ولی موضوع اینجاست که ما یک جورایی بیایم نزدیک بشیم یکجورایی تضادهامون حل کنیم  واقعیت اینه که حالا هدف ما در این دوره که وارد بحث ادیان شدیم بحث این قضیه تضادی است که اصولا بشر ممکنه با دین ، پیدایش دین چرا؟ عمده چه جوری نگاه می کنن به مناسک عمده نگاه می کنن که خدا گفته اینکارو بکن تا من خوشم بیاد اما چرا خوشم بیاد ؟ اینجوری ما نگاه کردیم که گفتیم انجام بده تا من خوشم بیاد نبرمت جهنم ببرمت بهشت یعنی ما همه چیز را با ملاک جهنم بهشت بهش نگاه کردیم و عمده کارها ممکنه برای این بوده باشه که خوب من نرم جهنم در حالیکه میرم جهنم یعنی باید برم جهنم بنابراین ، این مسائل از این جاها باید شروع کنیم از تضادمون با خدا شروع کردیم از حل تضادمون با هستی اینا به موازات مختلف داره میاد جلو یکی از این مسائل اینه تصور بشر اینه که خداوند ادیان را داده که انسان را متوجه خودش بکنه و اونام پرستش بکنن اونم خوشش بیاد در حالیکه ما می خوایم حل تضاد کنیم میخوایم بگیم که نه اینها که پیشنهاد شده برای بشر در واقع یک راههایی را باز می کرده تا اونها بیان به درک اون ماجراهای ماورایی چیزهایی که دنبالش هستیم رو بحث فهم خلقت و سایر مفاهیم در واقع هدایت کردن و از این رهگذر ما بتونیم تضادمون را کاهش بدیم یا حلش کنیم و بعد هم از توش یک چیزهایی پیدا بکنیم همون چیزهایی که به نوعی الان داریم صحبت می کنیم و در واقع دنبالش هم هستیم فقط موضوع چیزهایی را هم که پیدا می کنیم یکیش رمز خاک و آتش است همین بحث شعور ضد شعور که حالا یواش یواش داریم میریم توش رمز خاک و آتش اینه که خاک می تونه آتش را خاموش کنه چه حوری می تونه خاموش کنه ؟ تا در باطن این ماجرا حرکت نکنیم نمی تونیم اون رمزها را دونه دونه متوجه بشیم و قضیه شو در بیاریم بیرون که حالا داریم مقدماتی را می چینیم تا بتونیم اون حرف های اصلی را بزنیم با همدیگر

س- یک سوال مونده کثرت در وحدت ، وحدت در کثرت

ج- برادر هر دو عالم سایه توست                 بهشت دوزخ از پیرایه توست

تویی از روی ذات سایه شاه                        شه از روی صفات سایه تو

و دو بخشی هستیم که سایه همدیگر هستیم به عبارتی ، در بالا وحدت می بینیم کثرتی که میره جمع بشه به وحدت و یا بوده اومده پایین شده کثرت و در پایین وحدت در کثرت است

این عکس می و نقش مخالف که نمود           یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد

یک فروغ رخ وحدت است حالا در جام که افتاده این همه عکس می و نقش مخالف ظاهر شده از اون حالا اینا یک تعریف هایی است که میگیم اینجوری این کجاش مشکل ساز شده کجاش ایجاد اشکال میکنه که بالا وحدت داریم پایین کثرت داریم این کجاش ایجاد اشکال کرده ؟

یکبار هست بحث توضیح است میگیم خوب ما تو این ادراکات و بحث ها و تو این طرز تفکر خودمون یک همچین چیزی را داریم بعد هم میریم تطابق میدیم می بینیم که همه عرفا با هم همینه دیگه بعد هم انشاءالله با متون مذهبی بخصوص قرآن هم انطباق میدیم حالا دوستانمون انشاءالله این زحمت ها را خواهند کشید که ببینیم که انطباق هم داره یا انطباق نداره اما یک موقع است نه شما سوالتون مبنی بر این است که این اشکال داره اگر اینجوری باشه مثلا یک اشکالی پیش میاد آیا اشکالی پیش میاد؟ یا نه بحث باز کردن موضوع است بحث باز کردن موضوع اینه که این قضیه ما بین یک وحدت و یک کثرت که کثرتی میره بالا به وحدت تبدیل بشه یا نه وحدتی از بالا اومده پایین به کثرت تبدیل شده و این ماجرا و این چرخه بر مبنای وحدت و کثرت قرار داره

س- دو تا مطلب هست یکی در مورد تضادی که در مورد وحدت ادیان دارم یکی هم در مورد آگاهی است که به من گفته میشه این پرستش و این سبحان اگر شما بهش نرسین درهای آسمان پنجم ، وقتی شما از عدم صحبت می کنید تو ذهن من میاد آسمان هفتم ولی وقتی که این آگاهی اینا تازه آسمان پنجم است یکی دیگه من اینکه من وقتی قرآن را مطالعه می کردم می دیدم که دو تا واکنش نسبت به من دون الله در قرآن هست یعنی از نظر من یکیش موقعی بود که به هر حالا حضرت سلیمان نبی حضرت حق بودن و تمام جن و انس به فرمانش کار می کردن اینام که ما میگیم من دون الله هستن و این چیزی بوده که اصلا از طرف خداوند بهشون داده شده ، یک جایی دیگه در تمام جاها قرآن می بینیم که با من دون الله موضع گرفته و قبولشون نمیکنه دو تا مطلب دیگه هست یکی حرکت حضرت حسین بودن که قبول نکردن من دون الله را ، بعضی حضرات معصومین ما ، من نمی دونم اسمشو من دون الله بذارم یا نه این حرکاتی که می کردن نمودهایی که حالا من بگم آیه ، معجزه ، یک چیزی که به شکست در میاره می بینیم که اونها هم در واقع که اگر این روایات ما که نمیتونه خیلی غلط هم باشه می تونن مثلا یک شیری را برای یکی مجسم بکنن من هنوز اینجا برام ، آگر ممکنه این تضاد را اینجا برام تو وحدت ادیان و تو وحدت افکار و تو وحدتی که میخوام با بزرگان خودمون داشته باشم من مطمئنم که حضرت شیخ عطار یا بقیه اینها هم چنین کراماتی داشتن و این کرامات ، کرامات غلطی نبوده فرق میکنه با کراماتی که بعضی موقع اینجا تو کلاس صحبت میشه

ج- حالا فرض کنید که تو همین بحث پرستش الان ما رسیدیم یعنی دو جود پرستش دارم یک پرستش زوری وتعبدی و این حرفهاست که با هم به نتیجه رسیدیم که اشکال داره یعنی من فکر می کنم که باید پرستش کنم که از غضب خداوند چی بشم ؟ دور باشم خوب اینکه از نظر ما رفت کنار یک پرستشی که توی این چرخه من میرسم ونهادینه است حالا رسیدم بهش و گفتم یا منیر الختم یا روح البقاء این تازه اول یک ماجرای دیگری است اول اینه که برم در یک عظمتی تازه غرق بشم حالا تو اون عظمت چیکار میخوام بکنم میشه مراحل بعدی که حالا شما اولا قطعا آسمان هفتم نیست شما هنوز کار داره این ، آین تازه مرحله گذری از این ماجراست پس قطعا آسمان هفتم نیست میشه زیر اون ، حالا دیگه بعدش دیگه با هم چیز نکنیم که آسمان چهارم یا پنجم است همون درست است حالا تا یک زمانی راجع به آسمانها صحبت کنیم که البته مشکل مون را هم حل نمیکنه چون باید مشکل کارمونو درست کنیم تا مقدمه کار ما درست نشه ، شما فرض کنید آسمان پنجم اینه ، آسمان ششم هم اونه ، ما را چه حاصل؟ ما هر وقت کوله بار را بستیم حرکت کردیم میگیم خوب نقشه را بیار ببینیم ولی وقتی که در واقع ما هنوز اون  حرکت های اساسی را انجام ندادیم ، ما تا اینجا شناختیم که مثلا فرض کنید هوشمند چیه ، این قضایا چه جوریه یک راه شسه یک راه خاکی این چه ماشینی می خواد ، این چه حلقه ای است یعنی داریم یک جورایی شناسایی می کنیم ، شناسایی امکانات مون ، ماشین مون ، وسیله مون چه قابلیتی داره من با این ماشینی که دارم می تونم یک جاده سنگلاخی را برم یا نه ؟ حتما باید راه شسه باشه خوب پس من کی هستم ؟ اگر توجه کرده باشین یک مقدمه ای از من کی هستم ماشینم چیه ؟ اون چیه ؟ همش اینجوری بوده تازه این دوره گفتیم که یک نگاه ، دورنمایی به یک چیزهایی داشته باشیم یعنی تا اینجا ما همش چیکار کردیم ؟ همش داشتیم به یک شناسایی هاییی مبادرت می ورزیدیم یک چیزهایی بدونیم چیه اصلا هوشمندی هست نیست ، ویروس غیر ارگانیک چیه ، این وسط چه عواملی مزاحم است چه قضایایی داریم چه مسائلی اصلا خودمون داریم مثل بحث کنترل ذهن کنترل دشارژ به این سان گذشته خوب از حالا به بعد این ماجراها را داریم تعریف کلی می کنیم اصلا تعریف پرستش چیه تعریف بهشت چیه تعریف جهنم چیه اینا در واقع ترمینولوژی بوده منتها ترمینولوژی عملی ، ترمینولوژی که ما یک مقدار هم توش چیز عملی هم داشتیم که تازه زبان همدیگر اب باهاش آشنا بشیم با فرهنگ لغات همدیگر آشنا بشیم الان تا یک جیزی بگیم تو این چند دوره ها با هم صحبت شو داشتیم با فرهنگ لغتش آشنا هستیم

اما درخصوص مورد بعدی ما باید یک راه یا یک روش تحقیق بذاریم ما یک روش تحقیق را باید بین خودمون قرارداد بکنیم توجه بفرمایید که من سعی می کنم اینجا منظورمو بیان کنم مثلا وقتی در روش تحقیق ما اومدیم من دون الله را ، غیر از خدا را ، باید غیر از خدا را اول ما اصلا تعریف بکنیم یا نباید تعریف بکنیم حالا دو تا راه داریم یکبار غیر از خدا را تعریف می کنیم یکبار میریم یک کسی را قبول درایم مثل حضرت سلیمان اونو تعریف می کنیم بعد از روی تعریف اون می خوایم به این برسیم یکبار از اینور می خوایم به اونور برسیم کدوم درست تر است کدوم تو روش تحقیق ؟ اول ما باید درس را تعریف کنیم اصلامن دون الله یعنی چی ؟ غیر از خدا یعنی چی ؟ درسته یا نه ، از اونور اینورو درست نیست نتیجه بگیریم مثلا ما نتیجه بگیریم چون عطار فلان می کرده پس دیگه من دون الله تعریفش اینه ، چون فلان کس اینکارو می کرده حالا ما قبولش داریم بنابراین تعریف من دون الله میشه این ، کدوم درست است ، پس ما اومدیم روش تحقیق گذاشتیم اصلا فرض کنیم هیچ دینی نیامد هیچی نیامده ما هیچ اطلاعاتی نداریم ما امروز می خوایم پایه گذاری کنیم خوب ، من دون الله چیست؟ غیر از خدا چیست؟ امروز ما در این دوره بحث مهمی داشتیم من نمیدونم دوستان چقدر به این مطلب توجه کردن پایه و اساس شعور و ضد شعور منم تاکید نمی کنم بحث اینه که نگاه ما به هر چیزی اگر ما به اون چیز به عنوان جلوه الهی نگاه نکنیم مشکل ساز است تشعشع منفی سوار میکنه شما اینو دقت کردین که صحبت کردیم حالا با این کار داریم یعنی نگاه ما به هر چیزی حتی فرزند خودمون اگر نگاه کردیم نگاه تحسین آمیز داشتیم و به اون به عنوان جلوه الهی نگاه نکردیم میشه تحسین من دون الله بعد گفتیم الحمدلله هر جایی نشانی از حمد باشه نشانی از ستایش باشه نشانی از تمجید باشه تعریف باشه مختص کیست؟ مختص اوست انحصارا ما اوست ، اما یکی از بزرگترین مشکلات بشر میدونید از کجاست؟ از همین جاست ، جذب میشه وجذبی که در اون تجلی الهی را نمی بینه ولی وقتی تجلی الهی را دید شمس من وخدای من ، اگر در شمس تجلی الهی را دید اونوقت شرکی نیست ولی اگر ندید مشکل ساز میشه و مشکل ساز است خوب حالا ما با این ظرافت ، حالا هنوز ما نتونستیم الحمدلله را تازه بازم باید باهاش کار کنیم و بحث شعور و ضد شعور و بحث اینها را از همین جا حالا تازه بحث داریم و می بینید که چقدر موضوع انقدر عجیب غریب و باور نکردنی است که من دارم یواش یواش میگم با توجه به اینکه شما الان ذهن تون آماده است ولی هنوز من نمی تونم الحمدلله را حرف آخر را بزنم یعنی حرف آخر را با هم بزنیم یعنی این موضوع انقدر باور نکردنی است ، یک شعر میگی اگر در اون شعری که گفته میشه در واقع تجلی الهی دیده نشه ضد شعورش منفی میشه بلافاصله ضد شعورش میشه شبکه منفی

س- این جمله ای که فرمودید من دون الله باید به اون روش تحقیق برسیم یک حدیثی الان تو ذهن من تداعی پیدا کرد از پیغمبر که فرمود " علیٌ مع الحق" علی با حق است و حق هم با علی است یا " ان مدینه العلم وعلیٌ بابها" اینجا هم کثرت به وحدت رانشان میده هم وحدت به کثرت اینجا امام علی کثرت میشه رجوعش به حق میشه وحدت ، در ارتباط با این مطلبی که فرمودید یک توضیح کوتاهی بدید لطفا که در ارتباط با همین روش تحقیق که فرمودید از من دون الله باید حرکت کنیم

ج- بله میایم سر این مسئله که حالا الگو پردازی بحث اول اینه که ، ملاک اینی که" ان مدینه العلم وعلیٌ بابها" من شهر علمم و علی بابش است ملاک این قضیه که اینجا پیش میاد که او اول شهر علم است وبعد اینم در است پس ملاک می خواد قبل از اینکه ما به این قضیه برسیم یک مطالبی برامون چی شده ؟ با اون ملاک هامون رفتیم سنگ محک را زدیم اصلا قبول کردیم که این شهر علم وجود داره و بعد اومدیم وارد مقطع بعدی شدیم خوب قبل از همه اینها موحد بودن حالا اون چیزهای لازم که می خوایم راجع بهش صحبت بکنیم قبلش تعریف کردیم مثلا یک محک زدیم دیدیم در مورد پیامبر (ص) مصداق داره درسته یا نه ؟ اینکارو کردیم یا نکردیم یعنی در واقع یک فاکتورها و ملاک هایی قبلش وجود داره قبلش باید من دون الله قبلش باید تعریف غیر از خدا شده باشه و بعد ما می بینیم که وقتی می خوایم اینو تعریف بکنیم بر می خوریم به ایاک نستعین ، فستقیم الیه یعنی به یک چیزهایی بر می خوریم که ما رو در تعریف من دون الله راهنمایی میکنه بعد که همه این چیزها را انجام دادیم میایم می بینیم این در مورد چه کسانی صدق میکنه چه کسانی گفتن " قولوا لا اله الا الله تفلحوا " بعدها ما به افراد می رسیم بعدها وقتی ما به دروس قرآن بر خورد کردیم میایم پیامبر را قبول می کنیم و بعد امیر المومنین (ع) را قبول می کنیم خوب حالا این مسئله را میایم تعریف می کنیم غیر از خدا پس ما یک اصل مگه بیشتر داریم اگه بیشترداریم بفرمایین ما یک اصل داریم که ایاک نستعین یعنی قانون است پس ما مجاز نیستیم که در واقع بیایم از غیر از تبعیتی داشته باشیم این میشه درس است اگر داشته باشیم میشه چی؟ میشه غیر از خدا بدون هیچ تعارف بدون هیچ چیزی ؛ مگه غیر از اینه مگه کسی میتونه بیاد این تعریف را ، کسی نمی تونه ، دیگه بنابراین شوخی و تعارف و رودواسی و این حرف ها را نداره یک کلمه است خوب بعد از اینه که یک سنگ محک پیدا می کنیم این سنگ محک را می زنیم هر جا جواب گرفتیم دیدیم که اجتناب از من دون الله بوده میگیم دست است هر جا دیدیم که اجتناب از من دون الله نبوده چیه ؟ نبوده دیگه حالا شاید اطلاعات ما درست نباشه روایت درست نباشه اینا بحث جداست بنابراین ما میایم تو این ماجرا از اینجاست که سنگ محکی داریم میریم جلو ، از اینجاست که خیلی ماجراهای دیگه تعریف میشه جلال خود جلال او  کجا می خوایم خودمونو جلال بدیم کجا می خوایم او را جلال بدیم عرفان کمال عرفان قدرت ، آیا رودرواسی باید داشته باشیم

 

غیر از خدا                                جلال خود                        جلال الهی ( او )



                                           عرفان قدرت                        عرفان کمال


                                   
 یک جایی که معلوم است مشخص است که این جلال خود است ، خود را بزرگ کردن است خود را عرضه کردن است خود را به رخ کشیدن است خود را مطرح کردن است دیگه رودرواسی نداره دیگه پس حالا ما یک سنگ محکی پیدا کردیم و میریم میگن که فلان کسی فلان بیسار می بینیم که خوب این کارش تو قدرت بوده تعارف نداریم خوب این کارش تو کمال بوده ، این کارش تو قدرت بوده و ما می دونیم یا تجربه کردیم که در یک جایی کمال و قدرت با هم است هنوز افراد زبده نیستند هنوز اطلاعات ندارن کمال و قدرت اول راه معمولا با هم است یعنی این میده اون میده فرد هم آگاه نیست و اینها را به حساب کرامات میذاره تا یکجایی آگاهی براش بیاد که کدوم به دردش میخوره کدوم به دردش نمی خوره کدوم جلال خود کدوم جلال الهی استو اینها را بتونه از همدیگر تفکیک بکنه و اینها را ما تو این داستان ها و تو این روایات مثلا در مورد عرفا مون نمیدونیم که تا کجاش در واقع نمیدونسته تا کجا قاطی بوده از کجا خالص شده ؟ ولی تاثیری تو مسئله ما نداره ما      راه مون مشخص شده و برای اینی که چیزی توجیه بشه نمیگیم که خوب فلان کس مثلا فلان کرده خوب پس ما هم می تونیم اون کارو بکنیم نه ما چون تعریف من دون الله برامون مشخص طبق اصول ، بنابراین سعی مون بر این هست که اون اجتناب را داشته باشیم این قضیه است در واقع حالا در مورد البته ما قبلا هم این بحث را داشتیم در مورد حضرت سلیمان در مورد حضرت خصر حضرت یوسف ، یونس و اینها انشاءالله باید یک تحقیقات دامنه داری از زبان خود قرآن هم داشته باشیم ببینیم آیا در اونجا صیحه کامل گذاشته شده ؟ آیا قبول شده؟ آیا عرفان قدرت مورد قبول است ؟ اگر شده خوب حالا پس ما هم باید استفاده کنیم ، لابد، پس ما بد فهمیدیم ما بیخودی خودمونو محروم کردیم ، اگر که به این نتیجه رسیدیم نه ، تعریف درست کردیم این تعریف هایی که کردیم درست بوده و درست فهمیدیم خوب دیگه اینجا به بعد ما میریم جلو مثلا فرض کنید که حضرت یوسف کاری کرد که اون کیل و پیمانه سلطنتی را تو بار وبندیل برادرانش قایم کنن بعد مامورها را فرستاد دنبالشون اونا را پیدا کنن به جرم دزدی خوب الان این یکی از متداول ترین تخلفات روز دنیاست یک چیزی را یکجا می برن قایم می کنن بعد از اونجا میگن بیا ایناها ببین اینا مخدر دارن یکی از تخلفات روز دنیاست درسش را حضرت یوسف به ما داده خوب ما از حضرت یوسف یاد گرفتیم اما خوب توجه بکنیم اینا برای ما درس هایی داشته ما اصلا بدون اینکه بخونیم بدون اینکه بدونیم یک مطالبی داره پیام هایی توش هست میگه یک نفر حالا من شما ایشون حضرت یوسف ، حالا هر کسی می تونسته از این بالاتر باشه ولی به دلایلی    پایین تر قرار گرفت ، یک سوال حضرت یوسف چه خدماتی به کمال کرد؟ این سوال را خدمات حضرت یوسف در جهت کمال ، پیش گویی کرد از خشکسالی نجات پیدا کردن ، او یک قابلیت درونی داشته که بهش میگیم حضرت یوسف اما آنچنان که می بایستی استفاده کنه ، استفاده نکرده اون جوری که یعنی حضرت یوسف خیلی از این بالاتر می بایستی بود ، باشه و اینها برای ما درس های بسیار بزرگی است که حالا نمی دونم میریم مطالعه بکنیم که ببینیم چی هست چه درسی واقعا باید ازش بگیریم در مورد حضرت سلیمان در مورد حضرت یونس همه اینها درس داره یعنی بله این هست این تایید روشون بوده این قضیه بوده یعنی اون مایه درونی را داشتن انتخاب یا منتخب ، طبق قانون بازتاب منتخب بودن منتخب شدن اما از این بالاتر می تونسته باشه و حالا اینو ما مرده شما زنده ببینیم که کی باشه این مسائل باز بشه ببینیم آیا اینطور بوده یا اینطور نبوده بنابراین یک مسئله است ما از عمل افراد نمی تونیم به درس ، یک جا درس را میگیم بعد میگیم اینم الگوش است ، میگیم این درس موحد بودن لااله الا الله یک جا میایم میگیم که بیا الگوش هم مثلا پیامبر (ص ) هست ، این درسش اونم الگوش مثلا امیر المومنین علی (ع ) ما از نهج البلاغه چی می خوایم همه درس هایی که حالا من خودمم سوادشو ندارم نه اینکه فکر کنین ولی یک چهار کلمه که چهار تا دوستان آوردن یکدفعه می بینی که اینا همه در واقع همه حرف ها زده شده ما اینا رو گفتیم راجع به عدم یک روز یکی از دوستان نهج البلاغه آورد که صحبتی که شما می کنید که خدا غیر قابل توصیف و عدم ، اول خطبه فلان نوشته است که خداوند غیر قابل توصیف است توجه می فرمایید چی می خوام بگم یک جا درس را می گیریم الگوش هم میاریم میگیم ببین این درس اینم الگوش و در واقع بحث ولایت پیش میاد بحثی پیش میاد که کتاب و عترت بحث اینی که بیا این کتاب اینم الگوش فکر نکنیم که مطالب صرفا ذهنی است صرفا تئوری است این کتاب اینم عترت این کتاب اینم الگو ، خوب این کنار هم اینجا موند به یادگار تا این دو تا مکمل هم بیاد جلو ما بدونیم اونچه که گفته شده جنبه عملی هم داشته و تئوری و عمل در کنار همدیگر اومده جلو تموم شده تثبیت شده رفته پی کارش حالا انشاءالله در آینده ما باید این تعریف ها را ترمینولوژی را دقیق در بیاریم بیرون ، کاری نداره فکر کنم که ما حدود110 آیه در بحث اجتناب از من دون الله داشته باشیم من فکر کنم که ما اینا رو کنار هم بچینیم تعریفش معلوم میشه بعد میشه سنگ محک بعد با اون سنگ محک باید بیایم ببینیم که این و اونو همه اینهایی که اسم بردیم کجاش این بوده کجاش اون بوده و خالص و ناخالص قضیه چی بوده

س- من راجع به این آگاهی که صحبت شد یک آگاهی برای پسرم اومد ، عدالت خواهان به دنبال پیشینیان نیستند به دنبال رستگاری و آگاهی هستند و این یک جمله برای خود من خیلی پیام داشت

ج- یک مسئله ای که هست لازم است هر نسلی یکبار مرور کنه لازم است یکبار تجدید نظر کنه ببینه که این امانتی که دستش داده میشه درست است یا درست نیست مثلا یک تحویلدار بانک یک مسئول انبار مهمات یک کشیک این اسلحه شو به اون تحویل میده اون یکبار باید کامل همه را تمام خشاب و فشنگ ها را یکبار باید بازبینی کنه تحویلدار بانک یکبار باید تحویل بگیره چک بکنه، ما چک کردیم ؟ ما همین جوری دیمی رسیده البته این یک بحثی داره که اصولا همه وارث هستند اعتقاد اولیه ما ارث است و ما چشم باز کردیم دیدیم در یک خانواده ای هستیم من خودم دیدم شیعه اثنی عشری است گفتیم که چه خبره اینجا گفتن این امام اولت است این امام دومت است تو باید این کارو بکنی اون کارو حالا اگر من در اسرائیل متولد می دشم چی میشد اگر من در آفریقا متولد می دشم در تبت متولد می شدم چشمم را باز می کردم می گفت بله فلان است بیسار است ، خوب حالا اینکه ما در اینجا توی این قضیه وارث شدیم این چه چیزی برای ما داره ، ما وارثیم اگه خوب انتخاب کردیم خوب هنر پدر و مادرمون بوده خوب به ما چه مربوط است اگه بد انتخاب کردیم باز مشکل اونا بوده ، ببینید ما وارث هستیم اما اون چیزی که ، سلاحی که به ما داده شده یکبار باید بازبینی بشه تا تازه بشه اعتقاد خود ما ، این اعتقاد ما نیست ارثی است این بخشش ارثی است حالا بعد از این ما باید بررسی کنیم ببینیم که خوب چی بهمون به ارث رسیده مسائلش چه جوری است یا چارچوب هاش مسائلش که بشه اعتقاد شخصی این اعتقاد اولیه ما تبدیل بشه به اعتقاد شخصی یعنی من بیام بگم بابا این اعتقاد من است این اعتقاد خودم است نه بابا مامانم است                       


                                                                               - اعتقاد اولیه


                                                              وارث :

                                                                             - اعتقاد شخصی

الان عده کثیری از این هفت میلیارد نفر خودشون نمی دونن چرا این مسلک شون هست و این مسئله هست و توی بحث شناخت ترفندهای شیطان اینو میگیم از بحث مون یک خورده دور میشه ترفندهای شیطان تو همین مسئله است بلافاصله اولین چیزی که به ما میده یک غرور اولیه میده ، غرور مذهبی اولیه به هفت میلیارد ، میاد در گوش من میگه که میدونی چیه ؟ تو آقای دنیای میدونی میره در گوش اون یکی میگه تو آقای دنیایی بقیه ول معطلن ، تویی که سیک هستی توی که برهمایی هستی ، ققط تو رستگاری هی تو گوش من تو گوش این تو گوش اون غرور اولیه مذهبی را میده همون چیزی که شیطان را ساقط کرد اولین چیزی که به مامیده غرور است بعد هم ما اینجوری راه مریم و که بله من رستگارم و  این بقیه هفت میلیارد بدبخت ها بیچاره ها و خیلی مسائل دیگه بعد از اونجا به بعد میاد میگه که تو آقای دنیا هستی قیافه ات باید با همه فرق کنه اصلا تو را از 10 کیلومتری ببینن باید ببینن تو آقای دنیایی خوب چه باید بشه ؟ یکدفعه می بینید یارو شده سیک ، این یکی    کله اش را از ته تراشیده یک لباس نارنجی کرده تنش که مثلا از ده کیلومتری دیدن ببینن اینه که آقای دنیاست و خلاصه اونو یک چیزی چپوندن تو کله اش اینو یک جوریش کردن اونو یک قیافه اش کردن بعد هفت میلیارد نفر را شنیدین میگن که سرشو می تراشیم آینه میدن دستش ، ضرب المثل است ، هفت میلیارد نفر هر کدام به یک شکلی درست می کنن مثل خاخام ها واینا از اینجا و اونجا بافته شده اومده تا اینجا و یک چیز هم اینجوری گذاشته رو کله شو رفته اون کنار وایساده اینجوری داره به هفت میلیارد انسان  می خنده من کله شو چند بار دیدم اتفاقا ، داره به هفت میلیارد داره می خنده که من همه اینا رو سرکار گذاشتم همه اینها یک خدا دارن همه اینها با یک هوشمندی سر و کار دارن همه اینها یک ماجرا را دنبال می کنن ولی من تونستم گروه گروه گروه بین شون کثرت ایجاد بکنم حالا ماجرا به اینجا ختم پیدا نمی کنه بحث بعدی اینه که قیافه مشخص بشه دوباره قیافه مشخص هم یک غرور میاره ، طرف که داره با اون لباس نارنجی میره و کله شو از ته تراشیده در یک غروری است که اصلا ، و یک نگاه عاقل اندر سفیه به دیگران میکنه و همچین تو دلش چیز می کنه که این بدبخت ها همه دارن میرن تو جهنم فقط منم که دارم میرم به بهشت این بحث های بعدی است ، بعد حالا تازه به اینجا خاتمه پیدا نمیکنه خیلی خوب میاد اینجا میریم بین یک گروهی که همه یک شکل و یک قیافه واحدی در آوردن بعد می بینیم که این چشم دیدن اونو نداره این میگه من درست میگم یکدفعه می بینیم که ماجرای اینه که توی یک گروه دیگه حرف ها مشترک است دیگه مثلا فرض کنید ما شیعه هستیم شیعه اثنی عشری هستیم خوب ده نفرمون دور هم جمع میشه این یک چیز میگه اون یک چیز میگه یکدفعه می بینیم که این بین این ده نفر هم به یک شکل دیگه اینه که من درست میگم دوباره " انا خیر منه " یعنی هر چی میاد اینجا همین جوری

" انا خیر منه " هی در قالب های مختلفی تکرار میشه همش " انا خیر منه " است لباس اینو میگه حرف میگه همش اینو میگه " انا خیر منه " من از او بهترم حالا میاد اینکه دوباره دور میزنه میگه که نه حرف من تعریف من درست است میاد سر تعریف و تعبیر و تاویل و تفسیر و اینها و میگه نه من درست میگم اونو اصلا ولش کن اون بیخود میگه ، هر چی میگه بیخود میگه و همینطوری این میاد تا آخر بعد میگه که به اینجا که میرسه همین جور هی خطرناک تر میشه وقتی به تعبیر و تعریف و اینا میرسه میگه که نه ریختن خون اون مباح است چرا؟ حالا در گوش میگه ، ببین یک چیزی بهت بگم اینی که این داره میره حق در خطر است تو باید حق را نجات بدی حالا کی میگه ؟ مثلا در گوش ابن ملجم مثلا ، میگه حق در خطر است تو باید حق رانجات بدی بجنب شمشیر تو تیز کن ، جلوشو بگیر خفه اش کن خونش مباح است و بعد می بینید که تو هند این اونو     می کشه سیک دارن حمله می کنن به اونا ، اونا حمله می کنن به اینا هی از اینا کشته میشه هی از اینا کشته میشه ، شیعه و سنی چقدر کشته شدن چقدر در گوشه دنیا جنگ های صلیبی مسائل مختلف در همه جای دنیا که تاریخ و آمارشو خودتون بهتر می دونید بعد میاد میگه که به نام حق در مقابل حق ، ابن ملجم ها را درست میکنه حالا یهوداها را درست میکنه خلاصه کلام خودمون خودمون را ، خودمون پای همدیگر را گرفتیم واونم همین جوری سر در گریبان داره به اصطلاح به ریش مون می خنده و ما نمی دونیم چه خبره و ما تو دلمون خوشحالیم ظاهرا داریم در راه خدا قدم میذاریم ، فردا یقه مونو می گیرن بعد می بینیم که ما نه تنها در راه خدا نبودیم بلکه دقیقا زیر الم او بودیم همون غرور مذهبی ، همون غرور با خدا بودن همونغرور فهمیدن همش     می بینید که اینا سرچشمه و محور اصلیش همون غرور و " انا خیر منه " است و حالا این ماجرا بقیه اش را خودتون می دونید ( و امنوا بما انزل الیک من قبل )

این ماجرا خوب ما که می دونیم اینطوری است اصلا از هم جدا نیست ، جدا نبوده ، هیچوقت جدا نبوده و اینا جزء شرایطی است که گذاشته شده و این شرایط اینه که همه با هم بودن ها درواقع یک مسئله را دنبال می کنیم

                وارث :  اعتقاد اولیه

                           اعتقاد شخصی


               ترفند شیطان       غرور مذهبی اولیه


                                     قیافه مشخص           غرور    " انا خیر منه " ( من از او بهترم )

                                     تعریف و تعبیر و تفسیر

                                     به نام حق در مقابل حق

اما به هر صورت رمز خاک و آتش و شناخت ترفندهای شیطان که اون شعور و ضد شعور یکی از چیزهای خیلی مهم و کلیدیش هست و یکسری چیزهای دیگه مثل همین ماجرا که ما رو به سمت تفکر اشتراکی انسان سوق میده یک ماجراهای دیگه ، اینا در واقع ترفندهای شیطان را روز به روز کارآیی شو کمتر وخلاصه دست را کوتاه میکنه هر چه انسان آگاهتر میشه ترفندهای شیطان باید کاراییش کمتر بشه ، دیروز فریب می خوردیم امروز دیگه اگه فریب بخوریم دیگه از انسان است با آگاهی امروز بسیار بعید است که در این قرن با این اطلاعات انسان ترفند ساده ای مثل این مسئله را در واقع از شبکه منفی و شیطان روش بشه پیاده بشه واقعا خفت و خواری داره برا ی اونهایی که به اصطلاح اسیر این ماجراها حالا از اون غرور اولیه و بعد و بعد و اینها را بشن

یک ارتباطی می خوایم برقرار بکنیم البته سوالات تون یادتون نره کماکان ادامه پیدا میکنه

س- استاد موقعی که نادانسته من دون الله را کار کردن و به قول شما کرامات است برگشتن چی میشه

ج- گذشته ها ، گذشته زندگی این لحظه است و این لحظه به اصطلاح آخرین صورت وضعیت حساب است ، آخرین صورت وضعیت بیان سراغ من ببینن من دون الله هست یا نیست گذشته ، آخرین صورت وضعیت این مثال را داشتیم گفتیم بچه ای که تا به حال صد بار صفر گرفته ولی از امروز می گیره بیست صفر گذشته اش دیگه به حساب نمیاد برای اینکه این قرار بوده با سواد بشه حالا با سواد شده البته تو سیستم تفکری های مختلف مثلا تو آموزش و پرورش میگن نه ، اون صفر ثلث اول و ثلث دوم ثلث سوم باید با هم جمع بشه ولی تو سیستم فکری ما میگیم ثلث اول صفر بوده ثلث دوم صفر بوده الان داره می گیره بیست تموم شد این بچه با سواد شد

س- استاد سیستم قرآن هم همینه

ج- بله سیئات تبدیل به حسنات میشه الان مثلا سیستم آموزش و پرورش طرف باید به چیز گذشته بسوزه بابا طرف بلد نبوده صفر گرفته اما امروز با سواد است آخرین صورت وضعیت از نظر ما به حساب میاد گذشته گذشته

توضیح ارتباط جریان پیرامون ما

خوب حالا ارتباطی می خوایم بگیریم ولی این ارتباط یک خورده شرایطش خاص هست و لازم میشه که یک خورده نور را بیاریم پایین البته نه چندان اما من توضیح بدم که شما پیرامون خودتون جریانی را وجودداره ، این جریان البته در منزل دنبال بکنید خیلی بهتره فعلا اینجام استارت میخوره ولی در منزل نور را کم بکنید یعنی نیمه تاریک باشه جریانات پیرامون خودتون را مخصوصا در این فاصله جریاناتی که در پیرامون شما وجود داره این جریان را نظاره بکنید این جریان را دریافت بکنید حالا مواقع دیگه ایستاده نشسته در حین نماز منتها اولش میتونین همینطوری مجرد هم دنبال بکنید بعد وقتی که توی موضوع صلواه اینو دنبال می کنید این جریان را حواس تون بهش باشه ، یک جریانی است که تقریبا در این محدوده و در تمام جهات وجود داره ، این با چشم باز است ، با چشم باز عملا این جریان را میتونید مشاهده بکنید فقط وقتی نور زیاد باشه با نور زیاد یک خورده نور کمتر باشه نه تاریک باشه نیمه تاریک اسمش مهم نیست شما فقط ارتباط را داشته باشین

جریانی بوده که تو این محدوده ، دست تونو اینطوری کنید تقریبا توی این محدوده ، تقریبا اینجاها رو زیر نظر بگیرین ، یکبار انجام بدین تا شما منزل شرایط خوبی را فراهم کنید اونو دنبال کنید حواستون به این محدوده که 30-40 سانت باهاتون فاصله داره از هر طرف چشمتونو در 30-40 سانتی نگه دارین این جریان را می بینین

خیلی ممنون ، خوب خیلی ازدوستان را من دیدم چشماشون بسته است چند نفر متوجه شدن این جریان را من توضیح بدم خدمتتون یک خورده ای شاید مجبور بشیم ، یعنی باید چشم را بتونیم در این فاصله نگه داریم یک جریان شیری رنگ ، بخار مانند

 گزارش-  بخار مانندی که از دست من کشش میامد

استاد ببینید خیلی آسون است این فقط ما باید بتونیم چشم را در این فاصله نگه داریم دورتر یا نزدیک تر نه ، توی این فاصله چشم را که نگه میداریم این جریان بخار مانند را مثل شیشه احسن مثل شیشه مثل یک جریان است فقط یک خورده تو این فاصله چشم را که نگه دارین اینی که دورتون هست را مشاهده می کنید و حالا در حین نماز و هر نوع چیزی که دارین توجه کنین که این قضیه به چه صورتی در میاد بیرون و چه ماجراهایی پیدا میکنه البته ما نتیجه تحقیقات گذشته شما را نشد داشته باشیم فقط گفتیم کیا نزدیک شدن به این مسئله و این ماجرا

خوب به دنبال این قضیه چیزهایی ایجا میشه ماجراهایی که در اون قرار میگیریم البته من می خوام اول بیشتر تجربه بکنیم بعد راجع بهش صحبت بکنیم

س- استاد ارتباط پولاریتی است

ج- نه نه ، حوزه پولاریتی قابل دیدن ، هاله نیست ، حالا انجام میدیم تو این رابطه ای که در فلسفه مناسک فلسفه این چیزهایی که در عبادات هست می خوایم یک چیزی بگیم که در اون یک چیزهایی به جریان میفته ، یک چیزهایی جریان داره که الان اینم استارت خورد شما رو اینم کار بکنید بعد ببینیم که چه حالت هایی بوده خوب حالا یکبار دیگه این ارتباط را برقرار بکنیم کاملا تاریک ممکنه اصلا چیزی را نبینیم خیلی هم روشن دیگه این مسئله توهم دیگه گم میشه

در منزل خصوصا در هنگام اعمال عبادی بیشتر توجه خواهیم کرد و شرایط بهتر خواهد بود ، دست نمی خواد ،دست را گفتیم که چشم تونو بتونید تو این محدوده نگه دارین ، خیلی ممنون دوستانی که متوجه شدن ؟ بله یک خورده چشم چپ میشه

  

دوره 8 جلسه 4 ساعت دوم       1/9/86                     

 

دوستان عزیز همون ارتباطی که برقرار کردیم یکبار دیگه برقرار کنیم ، دوستان نورها را کم کنن ، خیلی ممنون

خوب انشاءالله دوستان منزل دیگه ادامه میدن

س- تو ارتباطاتی که داده بودین تو تمام حالت ها فیگورها من به سمت زمین هدایت می شدم و سجده میکردم زمین را و خاک میدیدم می خواستم ببینم این چیه یعنی شناور بودم تو اون جریان ولی دولا می شدم به زمین

ج- حالا تو ادامه این قضایا به اونجا هم می رسیم که او فنا شدن محو شدن ادغام شدن و همه اینها را می رسیم که در ادامه بحث به سجده می رسیم فعلا دارید تجربه می کنید بعدا راجع بهش صحبت می کنیم

س- این کاری که شما میگید به فاصله 30-40 سانت بینایی چشممونو متمرکز کنیم رو این محدوده عملا از نظر مکانیزم بینایی غیر ممکن است برای اینکه چشم ما تا به مانعی برخورد نکنه دیدش متوقف نمیشه وقتی چیزی جلوی من نیست عملا نگاه من میره تا به اولین مانع برخورد بکنه

ج- خوب حالا چند نفر این رویت را کردن

س- نه مطمئنا اونا اون 30 سانت را نگاه نکردن اونا شهودی دیدن

ج- بله بله اصلا همین است منتها اگر ما این 30 سانت را نگیم نمی دونن که کجا باید بگردن این برای این بود که این حدود و محدوده را زیر نظر بگیرن ولی واقعیتش حق با شماست نمیشه هم گفت اما این محدوده را که زیر نظر بگیرین الان من همینطور که نگاه می کنم فورا می بینم چرا ؟ چون این حدود را

س- برای اینکه شما دستتون جلوی چشمتون است

ج- خوب عیب نداره شما هم دست تونو بگیرین

س- خوب پس میشه این حرکت را کرد چون همینطوری نگاه میره مگر یک درک شهودی باشه

ج- خانم عذی یک جوری باید به این چیزها نزدیک بشیم زیاد نباید سخت بگیریم

س- این دریافتی که قراره از این اتصال داشته باشیم الزاما همون مه که شما فرمودین باید باشه یا میتونه چیز دیگه ای هم باشه

ج- این مسئله ما رو به یک چیزهای دیگه ای نزدیک می کنه ممکنه خودش خودبخودی ، حالا ما یک محدوده را هم ببینیم شاید خود بخود ، خوب بگیم خوب دیدیم اما مسئله ما چی بوده ؟ این بوده که ما بیایم بگیم که به دنبال یک ماجرایی که وایسادیم ، حالا خوب گفتیم الله اکبر یک ماجرا اینجا وجود داشت بعد      بقیه اش بعد ایستادن بعد چیزهایی که پیرامونش هست داریم به این چیزها نزدیک میشیم حالا تا بعد ببینیم جمع این قضایا چیکار می خواد بکنه

س- خوب من به دلیل اینکه تو هر سه باری که شما این اتصال را اعلام کردین من خودم را اونقدر وسیع دیدم حالا نمی دونم حالا 30-40 سانت خودم را بصورت یک استوانه حجیم دیدم و احساس سرما انگار که یک برودتی از من داشت خارج میشد اینم میشه باشه یا نه باید دنبال چیز دیگری بگریدم

ج- شما اونچه را که گرفتید و دریافت کردید ، چند تا از دوستن در عین گستردگی و چیزهای دیگه رو تو این ارتباط متوجه شدن ؟ خوب اینا هست انتهای قضیه با هم یک جمع بندی هایی می کنیم همه هم هدف این ماجرا اینه که بگیم بابا یک چیزی تو این ماجرا قرار است دریافت بشه والسلام ، حالا به یک طرقی داریم به این مسئله نزدیک و نزدیک و نزدیک تر میشیم

س- دو جلسه قبل را جع به تشعشع شعوری مثبت که با نیت و بی نیت است صحبت کردین که هر حرکتی هر ذره ای تشعشع خودش را داره و چون یک نیتی روش سوار است اون نیتی که روی اون ذره سوار است همه چیز را تحت تاثیر قرار میده این درسته برداشت من از حرف شما ؟

ج- به عبارتی بله

س- حالا اگر تو بحث موسیقی یا یک کتاب یا یک وسیله خوردنی آیا این یک شعوری روش سوار شده با یک نیتی که اون یک فرد این حرکت را کرده پس باید اثرش روی همه آدم ها یک جور باشه وقتی که یک شخص یک شعوری را روی موسیقی پیاده کرده من وشما و هر شخص دیگری که گوش کنیم باید تحت تاثیر شعوری که اون شخص با نیت روش سوار کرده قرار بگیریم

ج- تاثیر شعوری روی افراد بستگی به فاکتورهای بسیار متعددی داره یک نفر ممکنه مدام هم موسیقی با ضد شعور منفی را داشته باشه گوش بده اصلا هیچیش نشه یک نفر هم ممکنه 4 بار گوش بده فورا اثرات دستوری ظاهر بشه مثلا در یک کنسرت شیطان پرست ها عده ای شرکت می کنن یک عده ای بلافاصله بعد از این خودکشی می کنن یا دست به خودکشی دسته جمعی می زنن ولی یک کسی هم اصلا تاثیر نگرفته فاکتورهای متعددی در این قضیه وجود داره

س- خوب پس در نتیجه می تونیم از اون طرف هم این قضیه را نگاه کنیم که اون من و شماییم که تاثیر اون بار شعوری اونو تعیین می کنیم نه اون چیزی که اون گذاشته

ج- نه نه نشد

س- چون اگر اینجوری باشه باید همه تحت تاثیر قرار بگیرن

ج- مثلا ویروس آنفولانزا میاد همه باید از دم بیفتن ؟ نمیفتن ، اپیدمی میاد مثلا طاعون آبله ، وبا حالا باید همه بیفتن ؟ همه آلوده شدن یک عده میفتن ، هر کدوم از اینها مسائل خاص خودش را داره چیزهایی داره که بعضی ها سریع تر دستور را اونجا می تونه کارساز بشه و عملی بشه و پیاده بشه بعضی ها دیرتر و کمتر مثلا فرض کنید تشعشع دفاعی است میدی یک عده زود یک عده سماجت مثل آنتی بیوتیک رو میکروارگانیزم است ، میکروارگانیزم های مشابه عین هم در مقابل آنتی بیوتیک واکنش های مختلف نشون میدن در حالیکه قاعدتا همشون باید درمقابل یک آنتی بیوتیک واکنش مساوی نشون بدن اما یک ماجراهایی هست که بستگی به پیچیدگی های خلقت داره ، پیچیدگی های وجودی ما ، ساختارهای ما ، نه اینی که اون هست اما ما در وهله اول اون قضیه داره میاد اثر کردنش به ما و نکردنش یک فاکتوری داره مثلا شما فرادرمانی کار می کنید از صد در صد یک عده ای تاثیر میگیرن یک عده ای تاثیر نمی گیرن این قاعده عدم قطعیت کلی است شما نمی تونید قطعی مثلا در ماجرای این چنینی

س- دقیق پس حالا می خوام بگم که تو این قطعی نبودن این قضیه به جای اینکه ما خودمونو بخوایم درگیر کنیم آیا این موسیقی را گوش بدیم آیا این کتاب را بخونیم آیا پای صحبت این آدم بشینیم آیا این حرکت را بکنیم یا نه ؟ بهتر است که خودمون را ضد ضربه کنیم و همه اینها را ارتقاء بدیم

ج- اصلا بحث ضر ضربه شدن که از اون اولش بحث این بود که ما باید ضر ضربه بشیم

س- خوب اگر ما ارتقاء پیدا بکنیم اصلا مهم نیست که اون ضد شعور است یا شعور است

ج- ببینید نشد ما هر دو سمت شو نگاه می کنیم یکبار اینه که ما اصلا باید ضدضربه بشیم ، یکبار اینه که فرض کنید آیا ما باید در هر آزمایشی خودمونو بندازیم مثلا میگیم ما میایم می پریم وسط یک جایی که باید 500 متر شنا کنیم از دو حال خارج نیست یا مقاومت شو داریم می تونیم یا نه وسط راه می مونیم و خفه میشیم حتما و الزاما ما نباید بیایم دست به این آزمایش بزنیم بحث اینجاست که دو تا کار می کنیم یکی بحث شناخت شعور ضد شعور کجا می تونیم از اونور جلوشو بگیریم ، کجا می تونیم از اینور یعنی این از اون ماجراهایی است که نسبت به هر دو تاش ما اطلاعات کسب می کنیم و کارهای لازمه را انجام میدیم نمیدونم منظورمو متوجه شدین یا نه ؟ یکبار ما اصلا نمی دونیم شعور و ضد شعور هست میگیم خوب آقا از دو حالا خارج نیست یا ما      ضد ضربه ایم یا ضدضربه نیستیم دیگه میریم الی الله جلو ، حالا اگر ضد ضربه بودیم که وارد نمی شیم        ضد ضربه هم نبودیم وارد میشه اثر میذاره چرا باید این ریسک را بکنیم وقتی جایی که می تونیم میدان مین را شناسایی بکنیم و بعد تو این میدان مین بریم جلو چرا سرمون را بندازیم پایین و یلخی بریم جلو

س- ما واقعا نمدونیم که اون کتابی که داریم می خونیم آیا مطالبش چه تشعشع و شعوری داره

ج- حق با شماست اما آیا یک اپسیلون میشه شناخت بدست آورد یا نه یعنی یک ذره

س- خوب اون یک اپسیلون به من مربوط است من می تونم تحت تاثیر اون کتاب قرار بگیرم و برم حالا اون ضد شعورش از جذب کنم

ج- شما نمیدونید که تحت تاثیر قرار می گیرید یا نمی گیرید اگر می دونستید که مسئله حل بود که ، می گفتید که من رویین تنم ، ضدضربه ام هر جا میگید من برم ، رو هر میدان مینی که میگید من برم ، اما مسئله اینجاست که من نمیدونم ، ایشون نمیدونه هیچکس نمیدونه که چقدر ضربه ناپذیر است

س- حفاظ ما چیه اینجا

ج- حفاظ اینه که تو مرحله شناخت هستیم آب از سرمون گذشته یعنی اون چیزهایی که نباید میشده ، شده فعلا اومدیم میگیم که اصلا مسئله چی هست یعنی از اون ماجراهایی است که آب از سرمون گذشته طرحی و صحبتی را که ما می کنیم برای خودمون نیست برای نسل بعدی است و ما آب از سرمون گذشته حالا در حاشیه هم یک چیزهایی را داریم میایم متوجه میشیم که اینطور است اون طور است داشتن شناخت راجع به این موضوع برای ما ضرری نداره اگر از صد نفرمون به ده نفرمون کمک بکنه حتی به یک نفر کمک بکنه باز مثبت است تا ما این طراحی و این ماجراها رو بیایم جلو تا نه برا ی خودمون ، ماها مهره های سوخته هستیم بلکه برای نسل بعدی بتونیم از پایه و ریشه یک کاری انجام بدیم و یک اطلاعات مدونی رادر اختیار اونها قرار بدیم بگیم ما سوختیم شماها نسوزید در واقع ما زیاد برای خودمون دست و پا نمی زنیم

س- استاد راجع به این علم جدیدی که کشف شده که کریستال های آب تحت تاثیر شعور مثبت و شعور منفی چهره شون عوض میشه این آگاهی برا یمن اومد که تراوا هم همینطور عمل میکنه که شما بدون اینکه این را داشته باشین وقتی که تحت تاثیر اون شعور معیوب قرار می گیرین اگر ما بگیم که این شعور معیوب فقط رو آب بدن ما اثر میذاره 70% بدن ما آب است و 70% ما اون اعلام را می کنیم به کائنات که تحت تاثیر اون الفاظ منفی یا اون شعور معیوب ما این اعلام را به کائنات می کنیم که بدون اینکه بدونیم تو اون فضا قرار گرفتیم ولی این آب بدن اون شعور رادریافت میکنه و اون اعلام را میکنه به کائنات ، در راستای همین مطلب حالا        نمی خوام بگم که اون حرکت درست بوده ولی مثلا اگر که تو قدیمی نگاه بکنین می بینین که یک جایی "وان یکاد" آویزان می کردن که برکت بیاد یعنی این شعور مثبت را به اون فضا اعلام می کردن یا روی شعله زرد اذکاری را می نوشتن که تحت تاثیر شعوری اونو قرار بدن ، من فکر می کنم که این هم یک همچین ریشه ای داشته از اینکه شما از اون ... بتونید فارغ بشین ، این ابزار چقدر می تونه به ما کمک بکنه که ما بتونیم یک فرافکنی داشته باشیم با یک شعور مثبت که اون را از خودمون دور کنیم

ج- در این رابطه یکبار هست که مامیایم " وان یکاد الذین " را می کنیمش یک نماد و این نماد میشه یک تابلو و بعد از یک مدتی تو چشم ما میشه نماد حالا خیلی از این نمادها داریم ، این نه ولی وقتی که از ظاهر این قضیه به باطن اون میریم طبق قاعده کلی مون آره به یک چیزهایی می رسیم ، در مورد اون آب بدن من یک توضیح بدم خدمتتون که شعور این مجموعه تابع مدیریت است یعنی باید مدیریت بیاد ترتیب این برنامه را بده این نیست که ما الان 70%  از بدنمان آب است و اینو بدیم چیز میشه ، بعد تازه آب با سلول دوباره فرق میکنه ، اما اصولا از نظر ما در رابطه با درمان حالا تو این دوره یک بحثی داریم ، یک بحث مکملی داریم البته به شرط اینکه بازم محرمانه تو همین کلاس بمونه فقط برای اطلاع برای بازی های دیگری نیست یک بحث تکمیلی در باب درمان دارم و اونم جهت اطلاع و حالا یک تست هایی بکنیم ، ماجرا اینجاست که این پروسه درمان حتما باید از مدیریت بدن و سلول بگذره یعنی تحت نظارت اون باید برسه در این زمینه موفق نخواهند بود ، در این زمینه من نمیدونم ، اطلاعی هم ندارم ولی فکر نمی کنم چون با اصول ما اینجا هم خوانی نداره که یعنی فرض کنین که به این بدن دوست دارم خوب 70% آب بدن طبق اون قضیه درست بشه یا مثلا بگی ازت بدم میاد سیستم آب بدن 70% بهم خورد و طرف کج و ماوج بشه ، این نمیشه

س- استاد منظور اینه که با اقتباس از این تئوری میخوام ببینم که چقدر می تونیم با شعور مثبت

ج- الان توضیح میدم خدمتتون ، خیلی ، الان تو صحبت های ما این مسئله بود این تئوری را دادن و سروصدای زیادی کرده ولی موفق نخواهد بود چون اینجوری میشه سریع ما یک حرف هایی بزنیم یا طرف را کج و ماوجش کنیم یا از اون طرف صاف و صوفش کنیم ، بنابراین باید مدیریت بدن را بشناسیم ، مدیریت توزیع شعور سلولی را ما باید بشناسیم اونم از دوره یک اینکارو کردیم بعد بحث اینجا که ما وقتی میایم رو یک کاسه آشی شعله زردی به قولی فرمایش شما می نویسیم ، اون نوشته نیست اون نوشته حالا تو این آزمایش ها هم که کردن بحث تاثیر شعوری است ، اینی که می نویسه اون نوشته یک چیز است شعور خودش یک جیز دیگه ممکنه شعور من دون الله را بیاره رو این ، خوردن همانا ، کسی که اینکارو میکنه اون خیلی مهم است هر کسی نباید این دارچین را دستش بگیره اینو بنویسه و این مسئله بازی نیست اگر از اون دید شما نگاه کنین باید یک نفر کاملا از یک روز قبل در حالت دعا حالت ایزوله یعنی حالتی که هیچ تشعشع منفی نگرفته باشه نه در حال نوشتن غیبت و فلان و تا اونی که می نویسه یعنی شما در واقع می بینید که اثر خوبی نیست یعنی      می خوردن سنگین میشن

س- استاد خیلی از این مناسک ممکنه اشتباه رفتار بکنه من منظورم اون پایه است اون روزی که اولین کسی که تصمیم گرفت اینکارو بکنه منظورش چی بود؟

ج- پایه ، پایه درست است مثلا در مراسم عشاء ربانی میان از چند ورز قبل چند نفر کشیش دور کاسه شراب اونجا حالا نون و شراب سمبل است مثل نون و نمک ماست ، این سمبل است میان روی این دعا دعا دعا و میان یک ماجرایی درست می کنن که در واقع همون قضیه است مثلا غسل تعمیدی که یحیی ، چرا یحیی تعمید دهنده شد چرا بقیه نشدن مثلا عیسی مسیح تعمید روح را چیز کرد یحیی غسل تعمید را و بقیه ماجراهای دیگه چرا؟

تمام اینها پایه و اساس درست است تو همین بحث سفره های خودمون هم راجع بهش صحبت کردیم که سفره های خودمون همینه که شما می فرمایید منتها اصل کلی چیه ؟ اصل کلی اینه که هر کسی سر این سفره نباید راه پیدا کنه ، کسی باید بیاد جمع و جور باشه منطبق با اون اصول کلی قضیه باشه مثلا با بغل دستش داره حرف های پرت و چلا میزنه ، به اون نگاه تنگ نظرانه میکنه معمولا ما شنیدیم که اینجوریه ما رو که راه نمیدن که ، متاسفانه ، این چیزهام که خانم ها اختصاصی خودشون کردن و خوب اون دعا را که اجرا می کنن آقایون را که اصلا را ه نمیدن ، حالا آقایون هم خودشونو در این حد ندونستن که سفره های مردانه راه بندازن ، این مسئله است مثلا غذایی که داره درست میشه برای مراسم مختلف مثلا عاشورا و غیره افرادی که دور این قضیه میان افرادی که دارن برنج را پاک می کنن غذا را درست می کنن اینها همه باید افرادی باشن که الان یک محوریت وجودی دارین ، اون وقت این غذا اصلا یک ماجرای دیگه ای پیدا میکنه و خاصیت شفابخشی داره ، چند تا از دوستن سال قبل که مجلس داشتن ای چیزها رو آزمایش کردن یکی از دوستان در این کلاس تشریف ندارند ولی گزارش بسیار جالبی برای ما آوردن و همون طور که ما گفته بودیم و از قبل هماهنگی کرده بودیم این ماجرا را دنبال کردن و گزارش های خیلی جالبی برامون آوردن حالا به هر حال منظور اینه که این مستئلی که شما فرمودین درست است پایه اش هم همونی بوده که شما گفتین اما معمولا در طول تاریخ یواش یواش هی مسائل ظاهری و ظاهری و ظاهری میشه بعد دیگه " وان یکاد" میشه تابلو ، تابلو اون نیست بعد چشم ما هم عادت میکنه ، میگه " وان یکاد" است دیگه ، یواش یواش از اون احترام میفته مثلا یکی از راههای از احترام انداختن همینه مثلا میگیم میدان امام حسین ، آقا امام حسین آقا امام حسین بعد یواش یواش اون چیز وجودی را از دست میدن لوث میشه ، آقا خیابان ولیعصر ، ولیعصر اینا یواش یواش از اون احترام خودشون میفته دیگه بچه بازی میشه و کاربردها یواش یواش کوچه بازاری و کوچه خیابونی میشه بنابراین هر چیزی جایی هر چیزی مکانی این خیلی باید مورد سنجش قرار بگیره ما یواش یواش می تونیم یک چیزی را از حیض انتفاع بندازیمش خیلی آروم و راحت می تونیم مثلا مذهب زدایی بکنیم می تونیم دین زدایی بکنیم می تونیم همه چیز را از نظر بندازیم ارزش و احترام همه چیز را می تونیم از بین ببریم خیلی ساده و راحت و اینا یک ترفندهایی است که آگاهانه یا نا آگاهانه میایم بهش میرسیم و یواش یواش دیگه

س- استاد این داروهای دل خوش کن که میدن چه جوری کار میکنه ؟

ج- داروی پلاسبو ، حالا بحث مکانیزم تلقین پذیری مکانیزمی که ذهن متقاعد بشه که اومده یک کاری کرده که این دارو مثلا این کار را میکنه یک درصدی که تلقین پذیر باشند پلاسبو می تونه روشون اثر بذاره ، بالاخره هیچ چیزی جدا از شعور هم نیست هر چیزی بالاخره شعور خودشو داره

س- ؟

ج- پلاسبو داروی الکی ، حالا میتونه هر چیزی باشه میتونه قرص باشه میتونه آب مقطر باشه میتونه یک ذره آب توی یک کپسولی چیزی باشه

س- درمان را که گفتین صحبت می کنید

ج- بله بحث درمان بذاریم برای جلسه بعدمون که وقت مون کامل و کافی باشه اونجا صحبت میکنیم جلسه بعدمون راجع به درمان از منظری دیگری ، پس از یک زاویه دیگه نگاه می کنیم اما عرض کردم مطالبش را درز ندین فقط برای اطلاع است ، ما هم عجله هیچوقت روی این موضوع نداشتیم فقط از زاویه دیگری به این بحثی هم که اینجا داشتیم در رابطه با ذهن و این موضوع هم که شما فرمودین ارتباط پیدا میکنه و بحث ذهن اشتراکی ، بحث ذهن ارتباط پیدا میکنه که بد نیست شما در جریان قرار داشته باشین اما موضوع کاری که می خوایم انجام بدیم همواره حالا تا یک ارتباطی هم داریم ، این ارتباط هم دوستن به دردشون می خوره ، الان برقرار می کنیم موضوع بحث نظر توضیح داده بودیم از قبل ما مایل هستیم که  یعنی در دنیای عرفان

 

و ما که در واقع در دنیای عرفان وارد شدیم و اصولا علاقمندیم که بعد کیفی را در واقع حرکت کنیم عرفان را حرکت کنیم و در دنیای عرفان دیدیم که این پله عقل این پله عشق                                                                      پله عشق         

                                                       نظر       پله عقل


                 صاحب نظر                                                                                        فن و تکنیک

 اینجا فن و تکنیک و این حرف ها را داریم اینجا نظر را داریم ، صاحب نظر ، نظر بازی اینها را داریم حالا اینها چطوری حاصل میشدن؟ از طریق اتصال یعنی کسی که متصل است ، اتصال پیدا میکنه صاحب نظر میشه ، قادر به نظر بازی میشه خوب پس ما به اتصال نیاز داریم و این اتصال وقتی ایجاد میشه ، حالا یک مسائل دیگه بوجود میاد که در ذهن بی ذهنی قرار است که به یک شکلی در لحظه ای از تضاد جدا شده وابسته به زمان نیست وابستگی به مکان نیست زمانی که زمان به سمت صفر میل می کنه وابستگی به مکان به سمت صفر میل میکنه تضاد به سمت صفر میل میکنه غایت نظر را ما داریم نظر را اگر یادتون باشه ما تعریف دقیقی براش نکردیم چرا ؟ بخاطر اینی که نظر اصولا تعریفش مشکل است ادراکی است ، نظر ادراکی است یعنی باید درکش کنیم نمی تونیم تعریفش کنیم اما حالا یک زور می زنیم اینجا بلکه یک جورایی بتونیم تعریف کنیم البته میگیم مسئله ادراکی را اصلا نمیشه تعریف کرد ، ذهن بی ذهنی ما رو هدایت کرد به سمتی که ما در یک جایی بتونیم وابسته به مکان زمان تضاد نباشیم و جایی که زمان به سمت صفر میل میکنه مکان همچنین و تضاد همچنین این میشه ، اتصال هست                                            زمان                       مکان                        تضاد

                                                            0                            0

اتصال باید باشه زمان به سمت صفر ، مکان به سمت صفر، تضاد به سمت صفر میشه غایت نظر ، نظر را ما دوره یک گفتیم بابا مثلا فرض کنین که یک نگاه بندازین میشه نظر ولی این چی بود ، این نظر سطح پایین بود یعنی به عبارتی نظر هم همینطوری میتونه چی باشه ؟ ارتقاء ،

 

 این نظر میتونه ، اینجا نگاه کردن بود اینجا بی ذهنی متصل داره میاد همین جوری به یک چیزهایی میرسه که در اینجا زمان به سمت صفر است هر چه نظر کوتاهتر است برّاتر است

                                              بی ذهنی متصل


                                                  نگاه

                                                 نظر

 یعنی گوشه چشم ، گوشه چشم را که نمی تونیم تعریفش کنیم ، 

 ما خاک را به نظر کیمیا  کنیم              صد درد را به گوشه چشمی دوا کنیم

این گوشه چشمی چیه ؟ هر چه زمانش کوتاهتر برّاتر است هرچه به مکان وابسته نیستیم برّاتر است هر چه تضاد ما کمتر است در اون لحظه این برّاتر است ، کوتاهتر است مثلا در هومیوپاتی هر چه میزان اون شعوری هم که بکار میره کمتر است یا رقّتش بیشتر پُتنسیش میگن بیشتر است ، اینجا همون جوری است هر چه زمان مکث ما ، مکان کوتاهتر است برّاتر است هر جه زمان بهش میخوره حالا مثلا بعضی ها از همین دوستان مجموعه خودمون مثلا میگن یک ارتباطی به من بده میگیم که خوب برو ، برو یعنی اصلا چند هزارم ثانیه قبل انجام شد ، خوب میگه چی ؟ میره میگه که پس چرا نمیای حالا شما هر چی این زمان را از نظر او طولانی ترش کنید او اغنی تر میشه حالا ما بخاطر دل او اینکارو می کنیم حتی یک مانورهایی هم انجام میدیم ، می پریم هوا       می پریم پایین خلاصه انجام میدیم و خیلی کارهای دیگه که در واقع بخاطر دل دیگران است اما وقتی میایم تو تعریف نظر ، نظر هر چه کوتاهتر باشه اون وری تر است هرچه به زمان و مکان می خوره اینوری میشه این یک خورده مشکل است و یکی از مشکل ترین بحث ها در موضوع عرفان ، از نظر ما البته چون جایی به اون صورت من که اطلاع ندارم اگر دوستان به تعریفی برخورد کردن حتما برامون بیارن ، ببینید هر چه اینجا نظر به مکان و زمان و تضاد نزدیک میشه به اینوری میاد هر چه از زمان و مکان و تضاد دورتر میشه اینورتر میاد هر چه به دنیای عشق نزدیکتر میشیم از زمان دورتر میشیم از مکان دورتر میشیم از تضاد دورتر میشیم و خود پدیده عشق مستلزم زمان نیست ، عشق آمدنی بودنه آموختنی وقتی میاد در صفر ثانیه میاد ، اینا از خصوصیات این دو تا بخش هست

س- ؟

ج- مکان یعنی ما در یک لحظه مثلا بعضی ها فکر می کنن تو این مکان بهتر است تو اون مکان بهتر است اینجا خوب نیست ، ذهنشون درگیر یک محفوظاتی است که مثلا فکر می کنن تو این مکان خوبه تو اون مکان اینطوری است

س-؟

ج- حالا کلا تو بحث نظر میگیم حالا بحث اینجا و ما نیست بطور کلی هر چه ما این قضیه را زمان را ازش میگیریم قدرتمند تر میشه

س-؟

ج- اصلا زمان پیدا نمی کنه تضاد هم ، در واقع هیچی مجال چیدا نمیکنه اما این تعریفش و ادراکش مشکل است فقط باید تجربه بکنیم فقط باید بریم توی بحث تجربه قرار بگیریم تا ببینیم که ماجرا چگونه است بنابراین مسئله ما پیشرفت در دنیای عرفان است یکی از مسائلی که بطور عجیبی ما باید روش کار بکنیم مخصوصا از حالا به بعد تا حالا جدی نبود ما هم زیاد روش چیزی نداشتیم اگر یادتون باشه تا حالا اصلا گفتیم که نگاه کنید تکون بدید و نظر کنید و یعنی نگاه کنید و از ذهن بگذرونید اما خوب از حالا به بعد دیگه لازم است ما صاحب نظر بشیم به معنای واقعی بهش نزدیک بشیم خیلی از چیزها را وقتی میخوایم بیایم تعریف بکنیم ازنقطه نظر ما تو عرفان تعریف پیدا میکنه مثل بحث آرزو ، بحث هایی که امروز در دنیا زیاد هست بحث راز و این چیزهایی که امروز در دنیا زیاد دارن روش کار می کنن و اونها میگن که باید بند بکنیم و بچسبیمش و تخیلش کنیم تصورش کنیم حالا در مقابل بحث نظر که حالا انشاءالله باز سر فرصت جداگانه بحث می کنیم یعنی هر جایی که می رسیم ما هر جایی که میریم به کیفیت می رسیم ، کیفیت با نظر کار داره یعنی عاملی که میخواد اینو پیاده کنه به نظر بستگی داره ، فن و تکنیک که اینجا دیگه نداریم که ، بنابراین لازم است که صاحب نظر بشیم بنابراین دیگه الان نظر بازی را دیگه به خوبی تا هم برای خودمون و هم بعدها که می خوایم برای دیگران موضوع را باز کنیم یک جوری تونسته باشیم بهش نزدیک بشیم

یک ارتباطی را برقرار می کنیم

 البته ما یک مجموعه ارتباطاتی داریم که در این مجموعه ارتباطات توی این چرخه و حلقه انالله و اناالیه راجعون از این منطقه تا اینجا یعنی از جهنم و این مراحل را مخصوصا دو تا نقطه اینجا و اینجا را حالا فی ما بینش هم پیش میاد


 

 

                                                                                                                          جهنم     

 

 

در ارتباطی قرار میگیریم ، یکی از این ارتباط ها قرار گرفتن در لاتضادی است ، یک ارتباط قرار گرفتن در جهنم است و بقیه این ما جراها ، بواسطه اینی که ادراکی از این ماجرا ها پیش بیاد مثلا ما وقتی میگیم چگونه ، چطور چقدر سوال داریم ؟ چقدر تضاد داریم ؟ این مال اینجاست هر چه میریم جلوتر ماجراها عوض میشه مثلا اینها مسائل ماست مسائلی که حالا اینجا با ذهن ما مطرح است ولی با ذهن دیگه اصلا این سوالات مطرح نیست مثلا اگر یک کسی در لاتضادی قرار بگیره هر چی زور بزنه هیچ تضادی نمی تونه بیافرینه چون در اونجا نه عدالت معنی میده نه ظلم معنی میده ولی الان همش میگیم چطور چگونه چطور شده مثل یک بچه ای      می مونه که هنوز نیامده تو زندگی ، خیلی سوالات را مطرح میکنه ولی وقتی اومد خودش تو ماجرا بعد قرار گرفت می بینه که اصلا لازم به این همه سوالات چیز نبوده مثلا یک کسی یک فیلمی را ندیده همش میگه اینجا چی میشه اونجا چی شد ؟ ولی وقتی خودش بیرون دید دیگه نیاز به طرح این همه سوال نیست مثلا یکی سیب تا حالا نخورده حالا یک میوه ای وقتی گاز زد دیگه هی نمیگه سیب چه مزه ای است تا زمانی که گاز نزده همش میگه چه مزه ای است چه جوریه ؟

خوب ما البته ارتباط زیاد داریم من فکر می کنم که با توجه به سوالات و مجموعه این ارتباط را انتخاب کردیم ، قرار گرفتن در لاتضادی یک لحظه چشم ها را ببنیدم ببینیم که چی میشه و چه طوری و در رابطه باتضاد ببینیم چی میشه ، دوستانی که تونستن به اون فضا نزدیک بشن ؟ خیلی ممنون ( ارتباط لاتضادی )

س- استاد من یک جایی بودم که زمان مکان تضاد

ج- چند نفر متوجه شدن که زمان مکان و تضاد نیست ، خلاصه یکی شدن یعنی کثرت یواش یواش تبدیل به یک وحدتی شد و حالا بحث ماجرای کثرت و وحدت و اینها هست ، ما راهی نداریم جز اینکه به سمت ادراک این مسئله بیایم وقتی ادارکش بکنیم اصولا دیگه سوالاتمون در واقع خیلی هاش برطرف میشه بنابراین یک جایی را به نحوی تو این ادراکات پیش میاد شاید در واقع خیلی از عرفا هم اونو ، شاید نه قطعا ، اونایی که از عدم و هیچ و نیستی و اینا با زبان های مختلفی صحبت کردن در واقع این رویت ها را داشتن مثلا من شنیدم که یکی از دوستان می گفت که نوشته ای از بودا اینه که من رفتم به جایی که ، رسیدم به جایی که به هیچ رسیدم هیچ بود حالا البته ما بازم نمیدونیم که اون هیچ کدوم هیچ است ، ولی یک هیچی ما داریم که اینجا هیچی است که قابل تعریف انیستنه مکان نه زمان نه تضاد هیچی در اون قابل تعریف نیست و در اونجا همه چیز حل شده است اصولا طرح سوال در همچین جایی نمی تونیم داشته باشیم و فهم اونجا زبان خاص خودشو میخواد دیگه ما نمیدونیم چه زبانی میخواد فقط به زبان ما بر می خوریم به لاتضادی یعنی هیچ ، تضاد که نباشه از نظر ما البته ، با سواد ما ، فراموش نکنیم با سواد ما اگر تضاد را بگیرن یعنی روز و شب و خیر و شر و خوبی و بدی را بگیرن ما اونجا به هیچ رسیدیم

س- دو هفته فقط الله اکبر و سبحان الله میامد بعد تو همون سبحان الله واقعا اون غرق شدن را حس می کردم بعد خیلی راجع به خدا و جنس خدا برام سوال بود و بهم می گفت اون چیزی که تو میگی خدا ، خدا نیست اولواین است اولواین نیروها ، قدرت هاست ، اون نیروها و قدت ها آسمان ها و زمین را آفریده است

ج- به عبارتی حالا البته این بحث چیزی داره احسن الخالقین ، یک چیز ساده ای داشتیم که این بود خدا هوشمندی را قرار داده هوشمندی قوانین را وضع کرده قوانین اعداد را وضع کردن و احسن الخالقین یعنی این مسائل را تو دل هم داریم گفتیم جهان هستی اینه ، جهان هستی اینه در واقع اینو باهاش برخورد کردیم  اونجا دست است ، یک جایی ما به یک مسئله ای بر می خوریم هنوز راجع به عوالم صحبت نکردیم ، یک جایی اگر این عوالم در نظر بگیریم این مراتب در نظر بگیریم تنزل پیدا نمیکنه اگر قرار باشه اینجا ما چیزی داشته باشیم این باید عوامل دیگه ای بیاد این تنزل را برسونه مثلا خدا هوشمندی را آفریده هوشمندی را وضع کرده و حالا بحث ملائکه را که پیش میاریم می بینیم که بله اونها سلسله مراتب هایی هستن که عوالم پایین تر ایجاد شدن و شما درست دریافت کردید که خود این هستی این خودش باز اسباب و وسایل و سلسله مراتبی در اون قرار داده شده و احسن الخالقین

س- اصلا استاد این آسمان ها را که ما فکر می کنیم هفت آسمان است نیست همون لحظه ای که تو به آسمون نگاه می کنی یک آسمان می بینی یک دانه آسمان یا هفت آسمان

ج- بحث هفت آسمان یا غیره نیست خلاصه همون است که شما دارید می فرمایید خوب این البته یک موضوع ظریف و دقیقی داره که اگر باز درست اون چیزشو نگیریم باز از اونهاست که میتونه ایجاد سوءتفاهم بکنه ولی بطور کلی عوالم مختلف را در نظر داشته باشیم ، حالا انشاءالله سر فرصت راجع به عوالم مختلف صحبت       می کنیم منتها حالا زود است یک خورده بریم جلو و بحث احسن الخالقین خودش یک ماجرای مفصل داره اینو فقط دوستان روش مطالعه بکنن تا سر فرصت ما هم اینجا روش بتونیم اظهار نظری داشته باشیم ، یک موضوع دیگه تو همین رابطه وقتی مثلا میایم تو این عالم این عالمی است که بعد داره ابعاد داره یعنی وقتی اومدیم تو قانون اینجا به چی بر می خوریم ؟ ابعاد ، آیا او ابعاد پذیر است ؟ هم حضور داره هم در عالم ما ، چون عالم ما ابعاد داره امروز دیروز نمی تونیم بگیم خدای امروز خدای دیروز خدای فردا پس در واقع حضورش با تجلی است از طریق تجلی است هم هست " انی معکم اینما کنتم " هم به عبارتی بعد پذیر نیست و از طریق تجلیات حضور هست خوب اینم یک بحث بسیار مشکل و ادراکی و پیچیده ، خوب بنابراین دوباره در یک جای دیگه یادتون است تا حالا چند بار تصور ما و تصویر ما خدا هی بهم ریخته مثلا در دوره 2 یک جوری در ذهنی بی ذهنی یک جوری بعد اینجا اگر وارد این مسائل بشیم دوباره یک جور دیگه و اینها یواش یواش جایگاه او را دقی٢ و دقیق تر می کنن و ما رو از تصورات ذهنی خودمون جدا جدا جداتر می کنن و لذا ما رو به اون چیزی که باید باشه لحظه لحظه میره و نزدیک و نزدیک و نزدیک تر بکنه حالا اینم آمادگی شو داشته بشایم تا اون موقع هم می تونیم راجع بهش یک خورده تحقیق بکنیم و ببینیم که مسئله چیه یک توضیحی آقای یقینی می خواستن راجع به بحث قبلی مون بدن نشد

آقای یقینی بر اساس اونچه که بررسی شده بیش از 70% قرآن حاوی داستان انبیاء و قصص انبیاء است که ما تقریبا از این 70% بسیار کم می دانیم و اطلاعاتمون در این زمینه بسیار کم است اونچه که اون سوالی که خواهرم کرده بودن که آیا سلیمان استفاده از اجنه را که کرد توی ساختن قصرش و کارهای دیگه ای که صورت داد آیا این استفاده از من دون الله یا از ابزار غیر خدایی بوده من یک توضیح اختصاری می خوام خدمت دوستان عرض بکنم و اون اینه که ما همین جور که طول تاریخ بشریت را به دوران کودکی نوجوانی و بلوغ تقسیم     می کنیم و پیکره بشری را در طول تاریخ اینگونه می بینیم مسئله نبوت هم موضوعی است که این دوران برش مترتب است یعنی ما انبیایی که داشته ایم این 124000 پیغمبر هر کدامشان در بره های متناسب با ششرایط زمانی و مکانی خودشون پیام را گرفتن این نبوده که اونچه که پیامبر خاتم گرفته آدم هم همون را گرفته یا عیسی همون را گرتفه اینها همه چیزشون با هم فرق میکنه خواسته هاشون با هم فرق میکنه مثلا حضرت موسی از خدا می خواد که خدایا خودتو نشون من بده ولی پیامبر ما هیچ موقع از خدا نخواسته که خودتو نشون من بده امیر المومنین میگه مگر میشه که من خدایی را که ندیده باشم بپرستم خوب این یک مرحله است ، یک مرحله هم ، مرحله حضرت موسی یک پیغمبر داریم که از خدا بچه می خواد مثل زکریا میگه خدایا به من بچه بده یک وارث برای من تعیین کن یک پیغمبر دیگه بچه خودشو میخواد ذبح بکنه ، یک پیغمبری از خدا کمک می خواد ، از اجنه کمک می گیره و قصر می سازه یک پیامبر دیگه وقتی که در آتش میفته موقعی که ملک باد یا ملک آب بهش رجوع می کنن که اجازه بده کا ما آب را خاموش بکنیم میگه من نیازی به کار شما ندارم ، یک پیامبر وظیفه خودش را در ابلاغ رسالتش توی معجزه می بینه که عصای خودش را بندازه و تبدیل کنه به اژدها یک پیامبر مرحله دیگری را طی میکنه و اینه که مرده ای را زنده می کنه ولی زمان پیامبر اسلام هیچکدام از این اتفاقات نمیفته پیامبر ، پیامبر است با معجزه عقل و آگاهی و شناخت است ، معجزه پیامبر میشه معجزه فهم یعنی معجزه قرآن اینه که پیامبران تو شرایط مختلف دوران های مختلفی را طی کردن ، یک پیامبر است وقتی که خدا باهاش مواجه میشه به اصطلاح خود قرآن بهش میگه کفشت را دربیار "فخل ان الیک " به موسی میگه ، یک جا دیگه وقتی که خدا با پیامبر خودش مواجه میشه میگه " فستقیم کما امرت " استقامت کن اون جور که من بهت دستور دادم اینه که پیامبران هر کدامشون شرایط خاص خودشون را دارن و این نیست که اینها را بشه با هم مقایسه کرد مثلا فرض کنید به پیامبر به نام موسی میگه برو سراغ فرعون ولی به پیغمبر ما میگه تو رحمت للعالمینی برو سراغ همه انسان ها برای اینکه ما پیامبران را در مراحل مختلف بشناسیم نیازی به یک کار تحقیقی داره تا اونجایی که به این نقطه می رسیم که به پیامبر ما خطاب میشه که ای پیغمبر امروز دین تو تکمیل شد یعنی همه مراحل کودکی نوجوانی رشد و بالندگی که در حقیقت نبوت باید طی می کرد تا به این مرحله برسه را ، رسیده و الان روزی است که تکمیل میشه نبوت ، لذا اونچه که گفته شده در مورد پیامبران در استفاده از ابزارهایی که اونها را هم حتی خدا بهشون اجازه داده یعنی اونها بدون اذن خدا اینکارو نمی کردن قاعدتا و اگر هم می کردن اونها بی گناه نبودن ، ما پیامبران را در مراتب و مراحل مختلف اولوالاعظم ها یک وضعیت را دارن که در طول تاریخ بودن اونهایی که در عرض تاریخ بودن رسالت هاشون فرق می کرده دارای کتاب بودن و نبودن شون فرق می کرده دارای اعجاز بودن یا نبودنشون فرق می کرده اینها همه شرایط مختلفی است که برای پیامبران هست که من بنظرم می رسید که انشاءالله اگر اون گروه پژوهشی قرآن راه اندازی بشه این موضوع بیشتر بهش پرداخته بشه

ج- بله خیلی خیلی ممنون واقعا عالی به هر صورت یک مسئله ای است که قبل از پیامبر (ص) در واقع انبیاء کامل نبودند این یک موضوعی است که انشاءالله با هم تحقیق می کنیم

همه را به خدا می سپارم ، خدا نگه دارتون                                


 
 
Facebook 'Like' Button
 
به سایت عرفان خوش آمدید
 
امیدوارم به عنوان عضو کوچک این راه بزرگ خدمتی هر چند ناچیز به انجام برسانم

یاوران پاک یاریم نمائید
 

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس


 
 
Today, there have been 14 visitors (54 hits) on this page!
This website was created for free with Own-Free-Website.com. Would you also like to have your own website?
Sign up for free