دوره7-جلسه2


 دوره 7 - جلسه دوم - ساعت اول        30/1/86    

    ارتباط شارژ شعوري

 

نقش و نگار مار بود سرنوشت خلق

                                        پادزهر كردند همانا سرشت خلق

    هرخوشه صد زبان ملامت كشيده است

                                     زنهار چشم رزق نداري ز كشت خلق

 از بهر نان در آتش حرصند روز وشب

                                     بود از گل تنور سرشت خلق

    مردم از بيم آتش دوزخ در آتشند

                                    ما را خدا پناه دهد از بهشت خلق

  با صد چراغ مي طلبم عيب خويش را

                                كو فرصتي كه خلق كنم خوب و زشت خلق

 

                                                                به نام خداي رحمان

با سلام خدمت دوستان عزيز ، سروران عزيزم ، عده اي از دوستان را بعد از سال جديد براي اولين بار زيارتشون مي كنيم سال نو را خدمت همه دوستان تبريك عرض مي كنم تا اينجا سوالاتي را كه براي دوستان بدون پاسخ باقي مونده در يكي دو سه جلسه آينده مورد بررسي قرار بديم و سوالي را در اين دوره مي خوايم سعي كنيم كه بدون پاسخ نمونه ، اين دوره ، دوره اي است كه باز است اينور  اونور نداره و اميدوار هسيم كه بتونيم سوالات اساسي را در اين دوره ، حالا قبل از اينكه دوره جديدي شروع بشه پاسخ بديم و نيت مون اينكه ابهاماتي در خصوص مباحثي كه تا اينجا شروع كرديم باقي نمونه و ذهن همه دوستان شفاف و روشن باشه لذا سوالات اساسي فقط از دوستان خواهش مي كنيم كه اگر مبهم باقي مونده مطرح بكنن از فرصت استفاده بكنند و پاسخگو باشيم نگران تعداد جلسات هم نيستيم البته در اين دوره 6-7 تا ارتباط داريم 6-7 تا حلقه داريم كه خوب طبيعتا در هر جلسه حلقه ها را هم جاري مي كنيم اما از اين نقطه نظر كه مي خواهيم سوالاتي بدون پاسخ باقي نمونه اين فرصت را هم استفاده مي كنيم درا ين جهت خوب آماده هستين كه در اين خصوص منتها عرض كردم سوالات را طوري طراحي بفرمايند دوستان عزيز كه يكي تكراري نباشه حوصله دوستان سر نره اين گلگي است كه هميشه همه دوستان مي كنن مبني بر اينكه سوالاتي تكراري هست من خواهش مي كنم كه دوستان توجه بكنن كه كاملا به سوالات همديگر،  اين توجه باعث ميشه ديگه سوال تكراري نباشه چون وقتي يك نفر سوالي را كرد ديگه مسلما نيازي به تكرار مجددش نيست ولي اگر توجه نداشته باشين ممكنه كه دوباره همون سوال تكرار بشه .

س- حضرت علي يك تعريفي از خدا داره كه ميگه به همه پيوسته و از همه چيز گسسته است ، پيوستگي را فهميديم ولي گسستگي شو نتونستيم درك كنيم

ج- بله ، در عين حالي كه همه چيز او هست هيچ چيز او نيست هم هست هم نيست ، اين هم هست هم نيست يك چيزي است كه ميشه گفت ملموس است يعني در واقع هر چيزي را بگيم هست وجه الله هست اما در عين حال هم نيست خصوصا از ديد افراد اگر نگاه بكنيد خيلي ها از ديد اونها اصلا نيست چون هنوز حركت از ظاهر به باطن را انجام ندادن ، از ديد خيلي ها كه اينها ديگه اقليت هستند ، كساني هستند كه اين مرز را شكستن ، مرز حركت از ظاهر به باطن ، به اين سير را طي كردند و اين مرز چشم ظاهر بين شكسته شده و چشم ظاهربين تبديل شده به چشم باطن بين و مي تونن درون را ببينن و اين درون چيزي جز وجه الله نيست پس براي اونها در دو جهان غير خدا هيچ نيست ،

غير خدا در دو جهان هيچ نيست                هيچ نگو غير، كه آن هيچ نيست                                              اين كمر هستي موهوم را                          چون بگشايي به ميان هيچ نيست

خوب اينو هر كاريش بكني در واقع غير از اين ديگه نمي تونه بگه و احساس بكنه و در واقع ديگه چسمي است كه باز شده ديگه گردنش هم بزني منصور حلاج است ديگه ، گردنش هم بزني ديگه ديده نمي تونه بگه نديديم ، نميشه ديگه ، اين كمر هستي موهوم را در دو جهان غير خدا هيچ نيست ، هيچ مگو كه غير خدا هيچ نيست .

س- حضرت علي كه ميگه هر كسي كلامي به من بياموزد مرا بنده خويش سازد ، اينو من از دو بعد بررسي كردم ، يك بعدش اينكه كه اولا معني بندگي چيه ؟ ثانيا حضرت علي به اين صرف كه ديگه چيزي به اون چيزي بياموزه اين مطلب را بيان كرده

ج- توي اين قضيه تصور يا برداشت شخصي من اينه كه يا هر كدومش را بگيم مشكل خواهد بود تصور من اينه كه نفس قضيه آموختن رو يادآوري كرده و خواسته يادآوري بكنه كه هر كس به هر كس ، حالا خودش را اين وسط گذاشته هر كس چيزي ياد بده يك همچين ارزشي را داره و نفس آموختن را در واقع يادآوري كرده باشه ، حالا اگر ما بگيم كه به اين صورت يك مسائلي داره اگر بگيم به اون صورت يك مسائلي ديگه ما يك چيزي را بگيريم كه براي ما در واقع پيامي داشته باشه براي ما مسئله اي را به همراه داشته باشه اينه كه نفس آموختن نفسي است الهي .

س- بعد استاد اينجا بندگي ، بنده خود ساختن به معني غلط مصطلح است يا معني ديگه اي داره

ج- خير چون در اون زمان ، زمان برده داري بوده و داشتن بنده و خريد بنده و كنيز و اينها يك امري بسيار عادي بوده كه برن سر خيابون يك بنده اي را بخرن در واقع نسبت به اون زمان اين مسئله اومده كه انگار كه منو خريده ، انگار كه من غلام حلقه به گوششم ، يك همچين مسئله اي را اومده گفته ، حالا نه اينكه اون ميشه خداي من ، من ميشم بنده اون و الان هم ما خودمون ميگيم ، ما غلام حلقه به گوشيم ، گوش به فرمان هستيم يعني حالا در نهايت اون آموختن را پاس ميداريم ستايش مي كنيم و به هر حال قدردان هستيم ، اين فكر مي كنيم كه البته نظر شخصي من با توجه به مكان و زمان و همه اين چيزها

س- در رابطه با اون آيه اي كه فرمودين "لا تقربوا هذاالشجرة" يك برداشتي اينجوري شد كه نميشه نزديك بشيد يا نزديك نشيد ولي ميشه نزديك شد ، حالا يك آيه ديگه اي هم هست ميگه " لا تقدم بين يديه الاو الرسول" ميگه از خدا و پيغمبر پيشي نگيريد مگه ميشه گرفت ؟

ج- يك سري از اين چيزها مثل اينه كه ميگه مثلا در خانه پيامبر صداتونو بلند نكنين خوب اونو چي بگيم ، ميگه وقتي مياي در خونه پيامبر صداتونو بلند نكنين خوب اونو چي بگيم ، ميگه وقتي مياي در خونه پيامبر صداتونو بلند نكنين ، منظور اين نيست كه اون برداشتي را كه شما مي خواهيد بفرماييد البته من ارتباطشو با اون "لا تقربوا هذا الشجرة" ، ارتباطي نتونستم پيدا كنم كه منظورتون چي هست ؟

س- آيا ميشه همون برداشتي كه رو اون آيه كرديم رو اينم بكنيم ؟

ج- يعني گفته نشيد ولي مي تونيد بشيد؟ نه ، اين يعني اونجا كه گفته صداتونو بلند نكنيد يعني صداتونو بلند بكنيد ، نه ، ميدونيد البته اينو تو خودش داره ، كه ما مي تونيم صدامونو بلند كنيم گفتن صداتونو بلند نكنيد مي تونستيم به درخت نزديك بشيم گفته نزديك نشيد مي تونيم بزنيم جلو گفته اينكارو نكنيد احترام را داشته باشيد حالا اين مسائل و بخشي از اين قضايا در واقع نسبت به مكان و زمان است ، نسبت به اون محكمات ومتشابهات داريم ، محكمات اصول و چارچوب هايي است كه هرگز تغيير نميكنه مثل "لا اله الا الله " ولي يكسري چيزهايي هست كه نسبت به مكان و زمان اومده مثلا ايني كه صداتونو در خونه پيامبر بلند نكنين ، اما اين ديگه مال اون زمان بود بعد از اون ديگه مصداقي نداره ، تموم شده ديگه ، و اينجا دو راه آيا منظور همون بوده يا نبوده دوباره من فكر مي كنم جزء همون مسئلي است كه نسبت به زمان ومكان هست ، حالا به هر صورت يك همچين چيزي استنباط ميشه نميدونم بيشتر از اين . خوب بفرماييد آقاي دكتر

س- ببخشيد استاد فكر مي كنيد زمانش رسيده بفرماييد در عالم قبل ما چه بعدي داشتيم از دست داديم ؟

ج- اون بعدي را كه اسم ببريم هر اسمي را روش بذاريم برامون قابل درك نيست چون ادراكش را ما از دست داديم الان هر كاري بكنيم اون بعد را نمي تونيم تصور و تجسمش بكنيم فقط در واقع مي خوام بگم كه به هيچ عنوان هيچ شباهتي بين اينجا و اونجا نيست اكثراً وقتي ميگيم زندگي قبلي دوباره يك همچين هيبت هايي را ، يك همچين چيزهايي در نظرشون مياد ، همون طوري كه بين اين زندگي و زندگي بعديمون هيچ وجه تشابهي نيست يعني كالبد ذهني و بين ما وجه تشابهي هست ؟ بين اينجا و قبل هم ، اصلا زمين تا آسمان فرق هست ، حالا هر اسمي بذاريم ، هر چي بذاريم برامون غير قابل ادراك است

س- اگر توضيح مختصري بدين دچار تضاد ميشيم ، نميشيم ؟

ج- ببينيد، بحث دچار تضاد شدن نيست ، بحث اينه كه تجسمي نمي تونيم داشته باشيم كه اين چيزي را كه حركت مي كنيم ، اينجا مركب ، مركب ، مركب و چيزي كه از اينجا انتقال پيدا ميكنه اون نفس و اون مني كه متغير است از اينجا مياد ، اين مركب در اينجا براش آماده است اون مياد اين مركب را مي گيره الان از اينجا به زندگي بعدي ، اون مركب همين الان داره دوران جنيني شو طي ميكنه و بعد از اون متولد ميشه گفتيم كالبد ذهني ، الان ما تخيل مي تونيم بكنيم درسته ؟ تخيل ما بالقوه است ، آيا تخيل ما مي تونه تبديل به بالفعل بشه يعني الان اگر ما يك ماشينو اينجا تجسم كنيم ، يك ماشين اينجا داير ميشه ؟ نميشه ، بنابراين تخيل ما الان بالقوه وجود داره بالفعل نيست ، اينكه انتقال پيدا ميكنه به زندگي بعدي ، تخيل ما الان داره دوران جنيني را طي ميكنه ، در اونجا متولد ميشه اين تخيل بالفعل خواهد بود .

 تخيل ، اساس زندگي بعدي تخيل بالفعل كه هر چه را بگيم خلق بشه ، هر چه را بگيم آناً ايجاد بشه ؛ هر چي را كه بگيم ، بنابراين در زندگي بعدي بخشي هست كه بالقوه است و بعد تبديل به بالفعل ميشه يك زندگي ما قبل ما قابليت تخيل نداشتيم اينجا قابليت تخيل داريم منتها بالقوه است يك مسائلي را به اين شكل كه زندگي قبلي ، زندگي بوده كه هيچ چيزي از بعد تخيل در اون نقشي نداشته اما در اينجا يك نطفه اي شكل گرفته كه باقوه است ، اين نطفه است يعني در اينجا تخيل دوران نطفگي شو داره طي ميكنه اما تو زندگي بعدي همين اين تبديل به بالفعل ميشه و يك موضوع ديگري در زندگي بعدي دوباره در اونجا دوران نطفگي شو شروع ميكنه يعني بالقوه تا در زدگي بعدي به بالفعل تبديل بشه ، خوب حالا اين مباحث براي خودش يك پيچيدگي ها و قضايايي داره كه اضافه كردن يك بعد هم به اون كاملا مسئله را پيچيده تر ميكنه و فقط نشون ميده كه ما در ابتدا در قبل نيازمند تر از اينجا بوديم ، اينجا بي نيازتريم و در زندگي بعدي باز هم بي نيازتر ميشيم همينطوري داريم حركت مي كنيم به سمت بي نيازي ، حركت مي كنيم به سمت گسترده تر شدن ، خوب اينجا الان كمتر گسترده ايم تا زندگي بعدي ديگه ، در زندگي بعدي گسترده تريم ، مفهوم اليه راجعون ، حركت به سمت گستردگي است ، حركت به سمت بي نيازي است ، حركت به سمت دانايي، حركت به سمت آگاهي است ، امروز مي تونيم آگاه تر از ديروز باشيم يعني مي بايستي بوديم ، اين آگاه تر بودن همينطوري روز به روز يعني حركت به سمت او يا اليه راجعون

س- ؟

ج- اون چيزي كه انتقال پيدا ميكنه نتيجه اعمال ، تفكر و اون چه داريم نتيجه اش انتقال پيدا ميكنه چون مسائل زندگي بعدي كاملا چارچوبش با اينجا فرق مي كنه در اونجا كارهايي كه قراره بشه كاملا با اينجا فرق ميكنه دليلش هم مشخص است حداقل مكان را نداريم ، نبود مكان ميدونيد چقدر تغيير ايجاد ميكنه توي نحوه زندگي تمام چيزهايي كه انتقال پيدا ميكنه درواقع نتيجه اينهاست ، چه  نتيجه اي گرفتيم ؟ مثل پايان نامه اي مي مونه كه براي دكترا نوشته بشه ، ميگن كه اين همه سال ها رفتي اومدي بگو ببينيم چه نتيجه اي گرفتي؟ نميگن برو مشق هاي كلاس يك را بيار ، دفترهاي دبيرستان همه را جمع كن بيار ببينيم چيكار كردي يعني كميتي نيست ، درسته يا نه ؟ ميگه تزي بده ، اون تز چطوري ايجاد ميشه ؟ يعني فرد چه نتيجه اي از اين همه آمد و رفت گرفته ؟ چه نتيجه اي گرفته اون ميشه تز ، نه دفتر مشق شو مي خوان نگاه كنن نه اون مسائل رو ، نتيجه اي كه از اين قضايا گرفتن اين وسط ميشه سواد اون فرد سواد اون دكتر ، اما يك بحث كارما وجود داره اون سوء سابقه است اينها ثبت و ضبط است ديگه ، سوء سابقه است ، اين مثلا را شنيديد كه گفتيم يك بچه محصلي تا حالا صد بار صفر گرفته امروز همين محصل امروز و فردا مي گيره 20 آيا صفرهاي گذشته او به حساب مياد ، آيا وقتي يك ديكته درست مي نويسه شما مي تونيد بگيد نه اين ديكته تو قبول نيست ، ديكته تو صفر گرفتي تا حالا صد بار صفر گرفتي ميتونيم بگيم ؟ نمي تونيم بگيم و بالعكسش ، تا حالا همش مي گرفته 20 ، امروز مي گيره 5- 10 ، اهميتي داره ؟ ميگيم كه امروز اين اشكالاتو داره تا حالا مي گرفتي 20 ، اون مال ديروز بده مثل ايني كه ميگن جواني كجايي كه يادت بخير ، ديروز يادش بخير من وزنه بلند مي كردم ، ميگن آقا امروز كه نمي توني ، اين نتيجه آخرين صورت وضعيت اينه كه بلد نيستي يا نمي توني ، آخرين صورت وضعيت حساب است كه چطوري است ، اما در يك پرونده هايي موجود است از همون اول ، ثلث اول چند گرفته ، ثلث دوم چند گرفته ، مي تونه وارد يك جزئياتي و details بشه اين ديتيل از بين نميره حسن سابقه ، سوءسابق از بين نميره و هميني كه ميگه من ديروز وزنه چقدري بلند           مي كردم امروز جواني كجايي كه يادش بخير ، يك مداركي مياد نشون ميده كه بله يك همچين چيزي بوده بنابراين ما يك بار كارمايي داريم كه اون بار كارمايي ، هي لايه بين ما و او را كلفت تر ميكنه ، هموني كه قراره در جهنم از بين بره ، اما يك بار بالفعل داريم كه ميگن آقا امروز چي بلدي "اقرا كتابك" امروز چي بلدي ، امروز چه تزي داري ، تزتو بده نميگن برو دفتر كلاس يك را بيار ببينيم چقدر خوش خط مي نويسي،  نتيجه حاصل از اين آمد و رفت چي بود؟ چه دستگيرت شد ، لذا رو همين حساب سن كهنسالي تو همين مرحله سن بسيار مهمي است ، سني است كه پايان نامه يا تز قشنگي نوشته بشه ، همه فكر مي كنن كه اي داد بيداد و فلان و بيسار ونشد و ديروز چي بود يعني در واقع سن كهنسالي سن نااميدي است ، سن ترس ، سن ياس است واز اين جور مسائل در حاليكه سن شكوفايي است به دليل اينكه دو صفحه عبارت خوب يك تزي را ارائه ميده كه نشون ميده يك نفر پايان نامه قشنگي داره از اين آمد ورفت تز قشنگي بدست آورده اون تز است كه مهم است ، اون تز است كه داره حرف آخر را ميزنه و بقيه مسائل كه چه كرديم ، چي  شده ، همه اين آمد رفت ها را رفتيم ، صفر گرفتيم ،10 گرفتيم ، 20 گرفتيم ، 15 گرفتيم ، همه اينها بازي بود ديگه ، اون عدد و صفر و10 گرفتيم همش بازي بود ، بازي بود براي چي ؟ بازي بود براي اينكه ما جايي صاحب تز بشيم ، صاحب راه بشيم ، صاحب مسلك بشيم ، صاحب فكر بشيم همش بازي  بود، الان مي دونيم ديگه حالا اون موقع 20 مهم بوده يا نبوده الان مي دونيم ما در يك بازي شركت كرديم همه اينها قرار بودكه بريم و بيايم ، آخر دفعه بدونيم كه هدف از ازفتن و آمدن ما چه بود؟ والسلام

س-؟

ج- نه ببينيد ما ، نشد ديگه ، آخه معلوم نيست ما به كهنسالي برسيم ، ما يك تفكري داريم ، تفكر مطلق گرايي است ، خاطرتون هست نسبيت را گفتيم ، يك تفكري داريم كه هي ي بگيم فورا سياه سفيد ، اگر بگيم سن كهنسالي سن شكوفايي است ، فورا اين تفكر ميگه كه خوب عالي است ديگه ، اين بقيه اش را هيچي ، ما اين يك تيكه شو بيايم شكوفا كنيم يك مسئله است ما نمي دونيم كه هيچكس نميدونه كه آيا به سن كهنسالي ميرسه يا نميرسه ، يك ، دو ، اين مطلب را نميدونيم كه چه چيزهايي بايد شكار كنيم ، كي شكار كنيم ، چطوري بشه ، هيچي نميدونيم كه حالا بگيم اين سن را اينجوري بگذرونيم تا اون سن چيكار كنيم ، هيچكدام از اين مسائل را نميدونيم و طوري طراحي كردن كه اين موجود سوء استفاده گر نتونه اين حساب كتاب ها را پيش خودش بشينه بكنه ، به  اين دليل قانون تولد ومرگ وغيره وهمه اينها اومده و اين مسائل كه ما نتونيم از اين حساب كتاب ها براي خودمون داشته باشيم ، منظور من از اين صحبت اين نيست كه زمان هايي ر دنبال كمال نباشيم بعد يك روزي بيايم بشنيم بگيم جمع بندي كنيم ، شما چند نفر را ديدين كه جمع بندي داشتن ، اين همه آدمي كه داريم مي بينيم چند نفر را مي بينيم كه جمع بندي دارن ؟ چند نفر تز دارن ؟ ندارن ، تازه كساني كه از ابتداي زنگيشون هم گفتن ما بايد كمال را پيدا كنيم ، واي به حال اينكه بريم اونجا بگيم ولش كن بعد آخرش يك كاري مي كنيم ، از كجا يك كاري مي كنيم ؟ چه جوري يك كاري مي كنيم ؟ اين مسئله مياد و برنامه ريزي داره اما در يك شرايطي هم همراه با تقابل بوده همراه با آگاهي بوده ، از دستمون رفته حالا چيكار بايد بكنيم ؟ ميشه در يك لحظه ديدين كه كمال لحظه بود ، منظور من از اين صحبت اين بود كه دوباره اين صحبت را نكنيم كه ما كه فرصت ها از دستمون رفته ، اينطوري نيست و در واقع ميشه در لحظه اي تزي را آفريد ، در هر زماني به يك نتيجه رسيد، اون نتيجه است كه همه آمد و رفت ما همين نتيجه است ، اشاره بكنيم به يك شعر نمونه كه در واقع همين پايان نامه را نشون ميده

 

عشق چون در سينه ام بيدار شد          از طلب پا تا به سر ايثار شد

اين دگر من نيستم من نيستم             حيف از آن عمري كه با من زيستم

حيف از آن عمري كه با من زيستم ، اين پايان نامه اي است كه ما با گناه و ظلمت و تاريكي ونور وهمه اينها بازي كرديم كه به يك موضوع برسيم ، به اين نتيجه بريم كه " اين دگر من نيستم " تموم شد ، اون من مرد ، بميرد قبل از موتي كه گفته ميشه در قرآن اين اينجا اتفاق ميفته مي ميره ، اون من سابق اون من پوشالي مرد ، اين دگر من نيستم من نيستم، حيف از آن عمري كه با من زيستم ، اون من سابق تموم شد با دو خط شعر تز شو ارائه ميده ، عشق چون در سينه ام بيدار شد، از طلب پا تا به سر ايثار شد ، ايثار جزء تبعات عشق است ديگه  ، از طلب پا تا به سر ايثار شد

اين دگر من نيستم من نيستم             حيف از آن عمري كه با من زيستم

حيف از آن عمري كه با من سر كردم نمي دونستيم و يك روزي بيدار شديم ديديم اون من ، مني است كه به درد ما نمي خورد ، معادل " يا ايها المدثر ****" اي گليم بر خود پيچيده ، كدوم گليم ؟ گليم افكار پوسيده گذشته ، بلند شو نگاه كن اون نگاه ديگه نگاه سابق نيست ، پاشو نگاه كن ، با اين ديد جديد نگاه كن و با اين مسائل ، اين پيام همينه ، زندگي زميني ما هم انقدر كوتاه است كه فقط ما مي تونيم "من الظلمات الي النور" فقط ما مي تونيم يك چرخشي بكنيم چون ما به آن مقصد عالي نتوانيم رسيد، اينجا يك جزء كوچكي است كه فقط يك درس هاي پايه را ما مي گيريم تازه برا يزندگي بعدي ، براي شكوفايي در زندگي بعدي اينجا فرصتي نداريم ،اصولا كار چنداني نمي تونيم بكنيم

ببينيد يك مسئله هست كه حالا اين بحث ، بحث خوبيه تكميلش كنيم ، خاطرتون باشه قبلا اين نمودار را با هم كشيديم گفتيم افراد معمولي متولد ميشن ميان به يك شكوفايي ميرسن بعد سقوط مي كنن ، ذهن و روان و جسم از اين نمودار تبعيت مي كنه اين محور شكوفايي اين محور زمان يعني بعد از اينكه سن شكوفايي ، ميانسالي پشت سر گذاشته شد روان وذهن و جسم درواقع سقوط ميكنه ، حالا در همين مورد توضيح بيشتر بدم ، جسم كه خوب شكسته ميشه ذهن فراموشكاري مياد همه ميگن ديگه پا به سن گذاشتيم ، ديگه يعني پا به سن گذاشتيم فراموشكاري جزء لازمه اش است يعني بصورت قانون در بين عوام ظاهر شده و جا افتاده كه خوب ديگه ما سن مون  از ميانسالي گذشت طبيعتا ديگه بايد فراموشكار بشيم ، از نظر روان هم هرچه مياد جلوتر به بچگي نزديك و نزديكتر ميشه طوري كه در 8 سالگي معادل يك بچه 5 ساله است حتي به مراتب بدتر لجباز ، بهانه جو ، سرتق ، حتما اينو تجربه كردين دوستان ميدونن امكان نداره غير از اين باشه بطوريكه شما تعجب مي كنيد كه اين براي چي ؟ چي مي خواد بدست بياره ، اين دست خودش نيست ، اين نمودارها قانون است ، گذاشتن آدم معمولي اين روند را طي كنه اما كساني كه در زمينه تعالي كار كرده باشن گفتيم كه روان و ذهن تازه بعد از ميانسالي شكوفا ميشه تازه بعد از 40 سالگي دوران شكوفايي روان و ذهن است ، رواني - روان ، ذهني - قدرتمند، اكثر افراد بزرگ تاريخ كه به هر حال نامشون ثبت است بعنوان تعالي و مسائل مختلف درست بعد از 40 سالگي شكوفايي شو آشكار شده درست بعد از ميانسالي آشكار شده و شما مي تونيد ببينيد كه خيلي ها هستن با سنين بالا ، حافظه بسيار قدرتمند ، از جوانها بهتر و ذهني شفاف ، رواني روان كه هيچ آثاري در اون روان از لجبازي از مسائل بچه گانه در او نيست ، اينم حتما تجربه كرديد ديديد ، خوب بنابراين ، اين پايه گذاري هايي است كه مي بايستي قبلا مي شده وليكن در هر برهه اي ميشه نمودار را عوضش كرد ، خوشبختانه اين نمودار در هر جايي ميتونه تغيير بكنه ، بر اساس اين نمودار گفتيم هر كسي آلزايمر نمي گيره ، ما تجربه خودمون نشون داده خيلي كه اومدن دچار فراموشي  اين مسائل بوده يكدفعه روند شون تغيير كرده اين بصورت تجربي ما مشاهده كرديم حتما شما هم مشاهده كردين شما هم با افراد سالمند كار كردين يكدفعه ديدين كه يك روند جديدي در اونها ايجاد شد ، چند نفر اين تجربه را دارن ؟ اين يك مسئله تجربي است كه مي تونيم داشته باشيم ، بنابراين هيچ كجا جاي نااميدي نيست ولي آيا اين نمودارها دروغ است ؟ آيا اين نمودارها با واقعيت تطابق نداره ؟ اين نمودارها درست است واقعي است و شامل حال همه ميشه و شده ، بنابراين اينجا كه ميگيم سن شكوفايي يا دوراني كه ميتونه و دوران شكوفايي باشه با يك تحول كوچك كافيه يكي در يك جايي پيدا بكنه و مسئله در اين دوره حل است از نقطه نظر داشتن يك پايان نامه قابل قبول يك پايان نامه مقبول كه نشون بده از اين آمد و رفت فرد نشون بده كه منظور چي بوده و چي مي خواسته بشه

س-؟

ج- بعد سوم و چهارم كه ما همين جاست ، بعد چهارم زمان است ، اين سه تا بعد 1و2و3 هم كه فضاست ، فضا ، زمان ، خلاء فضا ، خلاء در واقع فضا يا حالتي از فضا ،آهان خلاء وجود نداره حالا فهميدم مسئله چيه؟ ما يك چيزي را بيايم هواشو خالي كنيم ميگيم اين خلاء است اما همينطوري كه از نظر ما هيچي وجود نداره آيا واقعا چيز وجود نداره ، ما فقط اومديم عناصري كه مي شناسيم مثل اكسيژن ازت نيتروژن اينها را در واقع خارج كرديم اما درون اين فضايي كه از نظر ما خلاء هست بينهايت انواع و اقسام انرژي ها و چيزهاي مختلف وجود داره ، مثلا ما گفتيم همون جايي كه خلاء ، هوا و غيره را خالي كرديم همون تو اگر دستمونواينطوري كنيم مي بينيم كه پرانا هست ، نيروي حيات هست و مسائل ديگه هست ، پس در واقع يك حالت از فضا    مي تونه خلاء باشه .

س-؟

ج- بشر ، انسان "انا بشر مثلكم " بشر و انسان اينه كه در همين مقطع سر وكار داريم اونجايي كه پيامبر ميگه   "انا بشر مثلكم " من هم مثل شما بشر هستم ، بشر انسان در همين مقطع باهاش رو كار داريم اما در مورد "مالك يوم الدين " يعني چي ؟ البته اشاره داشتيم به اين مطلب ، صاحب روز دين ، مرام ، روزي كه هر كسي با مرام خودش مياد روزي كه هر كسي با دين و اعتقاد خودش مياد ، هر كسي با مرام خودش مورد چي قرار ميگيره؟ توسط خودش هم ، اما اينو حالا موضوع پيچيده نشه ميذاريمش كنار.

هر كسي با مرام خودش مياد ، ميگن كه "اقرا كتابك " كتابت را بخون ببينيم چي پيدا كردي ؟ ميگه من پيدا كردم كه اين را درست ه ميگن خيلي خوب بيا ببينيم اين راه درسته تو مطابق اين راهي كه خودت پيدا كردي چه كردي ؟ درسته ، حالا بعد مي بينه اون چيزي كه خودش پيدا كرده با اون چيزي كه عمل كرده باز فرق داره مثلا فرض كنيد كه يك كسي ميگه من پيدا كردم كه علم بهترين ملاك است ، ميگن كه خيلي خوب بيا بر اساس همين ملاك خودت محاكمت كنيم ، بصورت عاميانه من ميگم اصلا اينها اينجوري نيست اين برداشتي است كه ما داريم براشت هاي زميني است مگه خوب اون سيگار چي بود دستت اونجا ؟ مگه علم بهت نگفت كه سيگار مضر است ، مگه علم نگفت كه اين مشكلات رو برات ايجاد ميكنه و بعد همون علم آخر دفعه راي صادر ميكنه كه آقا محكوم شد، اون ميگه من برهمايي ام ، اون يكي ميگه من اين مسئله را پيدا كردم ، هر كدوم الان فكر مي كنم خيلي آشكار است كه هر كسي از اين 7 ميليارد نفر با اعتقاد خودش محاكمه اش بكنن كم و كسر مياره ، با همون اعتقاد خودش وقتي بخواد مورد محاكمه قرار بگيره ، كم وكسر مياره يعني ما يك نرم افزاري داريم كه در واقع جزء فطرت هم هست اگر هم با اون نرم افزار هم ما مورد مواخذه قرار بگيريم مثلا الان ميگيم انسانيت ، درسته ، انسانيت يك چيزي است كه 7 ميليارد انسان ميگن انسانيت ، حتي دزد و سارق و قاتل هم ، همه ميگن انسانيت ، اين چيزي كه وجود نداشته باشه همون چيزي است كه فطري است مثلا لازم نيست ما در يك كتابي يا در كتب مقدس بخونيم كه فرضا آدم كشي بد است اگر هم بهمون نمي گفتن ما فطرتاً مي دونستيم كه بد است لازم نيست كه بگن دزدي ، حق الناس بد است دروغ بد است ما خود مون ميدونيم كه بد است ، يك بچه دو ساله را در مورد دروغ زير نظر بگيرين ،       مي بينيد كه او ميدونه كه راجع به مسئله دروغ كجا استفاده بكنه ، چرا استفاده ميكنه و خوب است يا بد است اين همه اينها را ميدونه ، كتب مقدس تاكيدي بر يك سري مسائل داره و الا انسان قبل از تاريخچه كتب مقدس ميدونسته چي خوبه چي بد است بنابراين آنچه كه انسان حالا تو اين مقطعش و مقاطع ديگه هم اضافه ميشه بهش ولي ما فرض كنيم كه همين مقطع را مي خوان مورد بازخواست قرار بدن ، مورد باز خواست قرار دادن همين مقطع اينه كه ميگن همون ملاكي كه خودت ميگي ، اونچه كه خودت ميگي و آنچه كه خودت ملاك ميذاري ، به قول معروف ميگيم كلاه تو قاضي كن ، چي ميگي ؟ بگو ، چه چيزي را برات ملاك قرار بديم ؟ مطابق كدوم قانون باهات رفتار بكنيم ، خودت انتخاب كن ، يكي از مظاهر عدالت الهي ، چه پيدا كردي؟ "مالك يوم الدين " صاحب روز اديان ، روز دين ها ، روز مرام ، روز راه ، روز روش ها ، روز ملاك ها ، روز معيارها ، روز جزا با چه معياري ؟ روز جزا بحث اينجاست كه ميلياردها انسان از ابتداي تاريخ تا  انتهاي تاريخ ميرن ميان و در اون روز مطابق اون چيزي كه پيدا كردند مثلا زديم كه آقا من فقط علم را قبول دارم مثلا يك تفكر ماترياليستي ميگه من فقط علم را قبول دارم ، با همون علم پيچوندن همانا و كم آوردن همان و عدالت الهي جاري است

س- استاد شيطان الان عبادت ميكنه يا نميكنه چون خدا فرمود از اول از غافرين بود ، الان شبكه منفي عبادت ميكنه خدا را يا نميكنه ؟

ج- يك مسئله اي هست كه كافر پوشاننده حق است گفتيم كه كمال يعني حق ، ضدكمال يعني پوشاننده حق ، ضدكمال بايد كافر باشه كفر يعني پوشانيدن ديگه ، بايد حق را بپوشونه اگر نپوشونه كه كار درست در نمياد كه ، اين بايد حق را ارائه بده اين بايد بپوشونتش ، همين الان خودمون مي بينيم يك مسئله پيش مياد حق را چيز مي كنيم از اين ور ، اون مي پوشونتش كه ما ويلان و سرگردان مي مونيم كه از اين ور بريم يا از اون ور بريم ماموريتش و نقشش اينه اين بپوشونه اون داره آشكار ميكنه

س- شايد سهوا بوده عمدي نبوده شايد ماموريتي بوده و حالا شايد ظاهرا داره اون ماموريت را انجام ميده ولي باطناً داره عبادت ميكنه

ج- بله من همينو ميخوام خدمتتون عرض بكنيم ، ما اين بحث را هميشه داشتيم كه يك جايي ما به نتيجه     مي رسيم كه كفر و دين در بر عشاق نكوكار يكي است  ،  كعبه و بتكده و سخره و زنار يك است

اگر از ديده تحقيق به عالم نگري        عشق و معشوقه و عاشق دل ودلداده يكي است

در دو جهان غير خدا هيچ نيست        هيچ مگو غير كه آن هيچ نيست

اصلا ما در دو جهان در ده جهان ، اصلاً غير از خدا چيزي نداريم چيزي نيست ، چيزي نمي تونه باشه ، اين يك مطلبي است كه اگر بخوايم دركش بكنيم يكي از مهمترين مسائل است كه غير خداي هيچ نيست ، چيزي غير از خدا نداريم ، هر چه كه داريم تجليات مختلفي از خودشه ، ما هم يك تجلي از او هستيم و اونچه را كه اسم ببريم دوباره تجلي خودشه كه به صورت هاي مختلفي درجاهاي مختلف به منظورهاي مختلف تجلي پيدا كرده ، شيطان از كجا آمده ؟ حالا شما به من جواب بدين .

س- شيطان آفريده خداست ديگه استاد ، "خلقت من تين خلقت من النار"

ج- از كجا آمده ؟ مخلوق از كجا مياد ، از خالق نشئت ميگيره ، از خالق است ، ما ميگيم خلق كرد ، وقتي ميگيم خلق كرد ديگه مجزا به حساب مياريم اما هيچ ساختماني از معمارش جدا نيست و در كل كه بيايم هيچ چيزي نيست كه از خالق و از مبداء اصلي جدا باشه و يك منشور ما داريم كه نور بيرنگي به اون تابيده از اين سمت و ما دو تا رنگ ده تا رنگ هفت تا رنگ مختلف داريم اينو برش گردونيم ميشه از اون طرف ميشه همون نور بيرنگ اصلي ، اين يكي از بزرگترين اداراكاتي است كه دردنياي كيفيت ميتونه پيش بياد يعني يك نفر درك بكنه كه در واقع اين طرف به چه صورت ي ايجاد شده و هدف از خلقت چيه ؟ ما رو بين دو جريان مثبت و منفي قرار دادن تا اين مسئله ايجاد بشه ، اگر اين نبود اون به درد نميخورد اگر اون نبود اين به درد نمي خورد اينها لازم و ملزوم همديگه هستند، با وجود همديگه معنا ميدن ميگيم هوشمند مثبت هوشمندي منفي ، عمل عكس العمل ، تجزيه تركيب اگر تجريه نباشه تركيب به چه درد ميخوره ، تركيب نباشه تجريه به چه درد ميخوره ميشه عالم تك قطبي اينها بحث هاي پايه كيفيت شناسي است يعني در عرفان يعني كيفيت شناسي هستي ، كيفيت شناسي وجود ، حالا چه ما چه كليت هستي .

سوال دوم -  اين فرآيند شكوفايي را كه تشريح مي كرديد استاد من مي خوام خواهش كنم كه فرآيند بندگي را هم اگر ميشه از ديدگاه خودتان تشريح بكنيد دقيقا ريز فرآيندهاش مشخص بشه همون اولين جمله اي كه عيسي فرمود"اني عبدالله " اولين جمله ايشون بود در گهواره ، سوال سوم اين بود كه هر پيغمبري كه مي اومد استاد بر اساس روش پيغمبر قبل از خودش عمل مي كرد ، حالا چرا حضرت رسول را كه ديگه قبل از ايشون حضرت مسيح بود را خداوند اشاره اي نميكنه تبعيت ميده به ابراهيم كه از دين حنيف ابراهيم تبعيت كن ، اينو مي خواستم علتش را بدونم

ج- عرض كنم راجع به عبد ، عبادت با هم صحبت داشتيم ، عبادت بجا آوردن رسالت بندگي ، يكي از رسالت هاي بندگي تسليم است بحث ، يعني يكي كه ما اومديم تو اجزاء يك چيزهايي پيدا كرديم آيا قبول كرديم يا نه ؟ اون ورودي خروجي و اينكه يكي از رسالت هاي عمده ما اينه كه ما يك سيستم بازيافت زباله بوديم ما رو انداختن بين انبوهي (ببخشيد من اينطوري ميگم ) انبوهي از زباله ، تو زباله مثبت هست منفي هست يعني چيز با ارزش هست در واقع يك چيزي هم از نظر ما هست كه بي ارزش است ، اما همه اينها را مي كشه اون تو ، ازش چي ميده بيرون ؟ گفتيم ثروت ، درسته يا نه اين قابل قبول بود يا نه ؟ بسيار خوب اگر قابل قبول بود يك انسان در واقع يك سيستم بازيافت زباله بود ، انداختنش بين خوبي ها بديها ، آيا            مي تونست همين كار را بكنه يا نمي تونست ، قابليتش رو داشت يا نداشت ؟ خوب بد ، خوب بد نتيجه خوب خوب خوب تجربه بد هم ثروت است ما اگر با گناه بازي نمي كرديم چي ميشد؟ ما اگر تجارب بدمون نبود چي ميشد؟ ما در واقع از اينكه در ظلمت بوديم تصميم گرفتيم خودمونو نجات بديم ، اگر تو ظلمت نبوديم اصلا يك همچين تصميمي مي گرفتيم ؟ بله ؟ لذا بنده شخصا از اينكه در ظلمت بودم چي هستم ؟ ببينيد دقيقا اين ثروت مادي معنوي ، مصداقشون اصلا با همديگه مي خونه ، من خودمو ميگم من اگر اشتباه نمي كردم به فكر جبران اشتباه مي افتادم ؟ نه ، اون اشتباه در عين حال براي من ثروتي شده الان ، ميدونيد ، مي تونه هم اشتباه رو اشتباه ، ضرر رو ضرر باشه مي تونه همون اشتباه خودش بشه يك سرمايه مثل همون بازيافت زباله است ، بنابراين يك بحثي هست كه توي عملكرد ، يك بحثي هست كه توي بعد كميتي داره يك بحثي هست كه توي بعد كيفيتي داره ، بعد كيفيتي قضيه مياد اين طرف ، يكي از رسالت ها تسليم شدن است ، مسئله را به كرات با هم دنبال كرديم هنوز هم داريم دنبال مي كنيم ، دست از تلاش برداشتن ، نه تلاش تو بعد زميني ، تلاش در بعد جسم و روان ذهن ، ما آمديم ديديم كه در حلقه او ، تلاش جسماني داريم يا نداريم ؟ تلاش جسماني چه تلاشي بكنيم بگين الان تلاش جسماني بكنيم كه يك اتفاقي بيفته ، هيچ كاري نميتونيم بكنيم ، تلاش رواني ، تلاش ذهني ديديم كه به اون مكان بديم بگيم كه خداي آسمان ، يادتون هست كه اين بحث ها رو در ترم قبل با هم داشتيم بگيم خداي آسمان خداي اينجا خداي اونجا عرض كنم خدمتتون بازيهاي احساسي بكنيم كه روان دنبال ميكنه ،  هر كاري بكنيم چيه ، فايده اي نداره ، عدم تلاش ما رو نزديك كرد به تسليم يعني در واقع محو ، قبلش بگيم به محو ما رو رساند ، محو شديم ، محو مي خواد بگه تسليم خوب پس بنده ، عبدالله چه مشخصه اي داره ؟ مشخصه اش اينه كه تسليم است محو است             محو بايد نه سهو اين را بدان            گر تو محوي بي خطر در آب ران

آب دريا مرده را بر سر نهد               ور بود زنده ز دريا كي رهد

ياد گرفتيم يعني داريم ياد مي گيريم كه در مقابله با او تسليم ، اين ميشه عبدالله ، حالا وقتي تسليم شديم بقيه مسائل ديگه اتفاق ميفته تا تسليم نشيم خبري نيست حالا پس يك محور اساسي كيفيتي داره ، كسري مسائل كميتي و كاربردي داره مثل همين سيستم بازيافت زباله كه ما اومده بوديم ، ما رو فرستادن اينجا اينكارو بكنيم توجه مي كنيد ما رو فرستاده بودن اينجا بلكه براي خودمون ثروت اندوزي  بكنيم ، عده ديگه اي تصور      مي كنن ما رو فرستادن اينجا كه هي بگيم خدايا مخلصيم چاكريم ، ما رو غضب نكن ، چاكريم ، اون كارها راههايي بود كه ما انجام بديم به تسليم برسيم يعني تمام مسائلي كه تحت نام مسائل عبادي براي بشر تعريف شده از عهد عتيق راههايي بود كه ما به توسط اون بتونيم بيايم به اين تسليم برسيم ، تسليم رو به ما توصيه كردن ، " ان الدين عندالله اسلام " تنها مرام نزد او مرام تسليم شدن است واين ماجراي عبد ، عبادت  وگرنه خداوند اصلا به ما نيازي نداره كه ما يكسري كارها را انجام بديم ، اما اون كارها را انجام ميديم كه تسليم شدن اتفاق بيفته مسائلي مثل نماز ، حج ، روزه نمي دونم حالا همه اين كارهايي كه دنبال ميشه همه راههايي بودن كه ما رو به اين مسئله نزديك بكنه ، همه اونها درس هاي اين قضيه بودن .

جواب سومين  سوال - در مورد اصولا 124000 نمونه و الگويي كه ما داريم اين الگوها ،الگوهاي ، توان بشر چقدر است ؟ بذار اينجوري بگيم توان انسان چقدر است ؟ انسان چقدر توانايي داره ؟ ميگيم اشرف مخلوقات چقدر توان داره ؟ حالا 124000 به اضافه تعدادي هم قدسين در سرتاسر طول تاريخ ، سرتاسر جهان حالا ديگه نمي دونيم چقدر بشه ، الگوهايي هستند كه توانايي انسان را به معرض نمايش گذاشتن مثلا ميگيم صبر ايوب و همين جوري اين الگوها هر كدوم خود شكني است ظلم ستيزي است ، تسليم است مسلماني ابراهيم "ابراهيم الذي وفا" نه اينكه اولين مسلمان يعني الگوي مسلماني ، الگوي تسليم و ديگه حالا همينطوري مواردي را ذكر بكنيم ، الگوي مبارزه  با وابستگي بوده ، همه اينها تا اونجايي كه آمادگي داره بطور سوري است البته ، خوب ميدونيم هدفي نبوده ولي قويترين عامل وابستگي را كه فرزند هست اونجا آماده كنه ، هر كدوم از اين الگوها ميخواد بگه كه انسان بيش از اين حرفهاست ، اگر بگيم نه انقدر صبر نميشه ، ميگن نه اين الگو را داريم ، اگه بگن انقدر ظلم ستيزي نميشه ميگن نه اين الگو را داريم اگه بگن انقدر اين موجود آمادگي مبارزه با وابستگي را نداره نمي تونه ، ميگيم نه اين نمونه را داريم ، اين نمونه ها ، اين الگوها هر كدوم اومدن يك بعد وجود انسان را به نمايش گذاشتن عيسي مسيح (ع) بعد عشق را ، بعد درك جمال يار را به معرض نمايش گذاشت يعني اين نمونه درك جمال يار كه با هم صحبت كرديم نيازي نيست دوباره صحبت بكنيم عيسي مسيح (ع) چند تا موضوع خاص را به معرض نمايش گذاشت حالا چه از نظر تعليمي چه از نقطه نظر كيفيتي مسائل را اومد باز كرد ، انجيل به زبان عبري يعني خبر خوش ، خبر خوش دو كلمه بود " فرزند گمشده به خانه پدر برگرد" خوب در اينجا خانه پدر كجاست ؟ پدر كيه ؟ خدا ، فرزند كيه ؟ مائيم ، تشبيه ما به مثابه فرزندي است كه از خانه پدر فرار كرده ، فرزند فراري است كه از خونه پدر زده به چاك ، فرزند فراري مرتكب هر خلافي احتمال داره بشه ، شامل حال ما ميشه اما خانه پدر يك خاصيتي داره و اونم اينه كه هميشه درش به روي فرزند فراريش باز است ، خانه پدر يك خاصيتي داره كه هميشه دنبال فرزند فراري شون مي گردن ، نميگن اين ديگه به درد ما نمي خوره ، مي بينيد كه الان خانواده هايي هستن كه دهها سال است دنبال دختر و پسر فراري شون مي گردن هنوز هم كه هنوز است عكس شو ميدن روزنامه ها ، هنوز هم كه هنوز است اين ور و اون ور دنبالش مي گردن ، نميگن كه اين ديگه 20 ساله رفته ديگه به درد ما نمي خوره ، هرگز اينو نميگن لذا در اين مورد شاهكاري كه صورت گرفته اين تشبيه خاص هست كه فرزند گمشده به خانه پدر برگرد ، عيسي مسيح (ع) در مورد اون چيزي را كه عرضه كردن به معناي كامل ، حالا اون چيزي كه تاريخ ميگه ، حالا ما اونجا نبوديم كه بگيم اينطور كه معمولا تاريخ هم گواهي درستي ميده ، معمولا اينجوري نيست كه زياد هم از اون حقيقت قضيه دور بشه ، درك كاملي از جمال يار يعني اون چه را كه ديده به عنوان وجه الله ديده "اينما تولوا فثم وجه الله " را به معناي واقعي عيسي مسيح (ع) به معرض نمايش گذاشته تا جايي كه كساني كه حالا از بعد مسيحيت من خدمتتون بگم ، از بعد مسلمان ها كه مصلوب نشده اما از بعد خود مسيحيت كساني را كه داشتن مي بردن مصلوب كنن گفته خدايا اينا نميدونن ، اينها را هدايت كن در همون روز صليب هم همينطور و جز دعاي خير دهانش باز نشد نه به دشنام نه به مطلب ديگري ، خوب اين در واقع نشون ميده اون به درك كامل جمال يار نائل شده بوده و گرنه نمي تونسته يك همچين رفتاري رو داشته باشه .

موضوعي كه هست در مورد پدر پسر روح القدس كه همون وحدتي است كه حالا در طول تاريخ شايد از دست رفته باشه ، خوب اين هم  همون چيزي است كه مورد استفاده قرار مي گيره و در بين همه انسانها اشتراكي است پدر پسر و روح القدس در مورد همه انسان ها اشتراكي است ، وحدتي را به معرض نمايش ميگذاره كه ما اين همه داريم صحبت مي كنيم از همون وحدت صحبت مي كنيم حالا اگر در طول تاريخ اين مسئله از اون وحدت خود ش جدا شده يا مسائل ديگه پيش اومده ديگه ما نمي دونيم چه اتفاقاتي افتاده اما درك ما از اين قضيه جز وحدت چيز ديگري نيست البته به صراحت عيسي مسيح (ع) در انجيل به اين مطلب هم اشاره داره ، ميگه من و پدر يك هستيم يعني همون "اناالحق" را ميگه و مسائل ديگر را و در واقع مؤيد يكتايي است مؤيد همون و مدتي است كه ما داريم ازش صحبت مي كنيم هيچ تفاوتي نداره حالا يكدفعه بعد از اينكه به اسلام مي رسيم ، اسلام همه اين الگوها را يك جا جمع ميكنه ، يك جا عرضه ميكنه و احكام هم چقدر بيان بگن دروغ نگين ، قتل نكنين چيكار نكنين خوب اين حر فها را چه گفته ميشد چه گفته نميشد مي دونستيم همه ر ا جمع كرده ، همه جمع شده و بيش از اين هم لازم به تكرار نبوده در مورد احكام در اونجا يعني در واقع تو اين مسئله اي كه پيش مياد ما معادل همه اين صحبت ها را داريم حالا اميدواريم كه فرصتي باشه و با كمك دوستان عزيز اين انطباق ها انجام بشه و ببينيم كه در همين جا مسائلي كه هست         در واقع جمع شده اش را ما در قرآن داريم و تا اينجا كه متوجه شديم اين صحبت ها هم اشتراكي است يعني قاعدتا هم بايد به اشتراك برسيم چون خدامون يكي است انسانها هم يكي هستند نمي تونه دو تا چيز مختلفي باشه و اگر هست احتمالا يك اختلافاتي در احكام و اينجور مسائل است اونم حالا معلوم نيست چطوري بوده ولي در واقع خدامون يكي است و خدا يك راه را براي ، يعني يك راه ، يك مجموعه اي را براي رسيدن انسان به كمال و انا اليه راجعون توصيه منظورم است ، توصيه اي كه هست اون راهكارهايي كه هست در واقع اون راهكارها بين همه انسانها مشترك است ، راهكارها مشترك است ، حالا ديگه در اين روبنا ، نفر به نفر  روي اين راهكارها يك برداشتي كرده يك مسائلي را دنبال كرده يك قضايايي را دنبال كرده كه امروزه به اين نتيجه رسيده كه ميگيم عالم كثرت ، چند هزار ديده و عقيده و مرام ، هر كسي هم ميگه فقط من درست ميگم "انا خير منه" چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند ، اون حقيقت اصلي را كه خداوند براي همه ما تعيين كرده كه ما بريم و به كمالي برسيم دچار كثرت شده ، خود اون راه الهي ، اون راههاي الهي هم دچار كثرت شون كرديم ، خودمون كرديم ، اما الان يك زماني است كه تحولاتي كه براي بشر در پيش هست و يكي از اون مسائلي كه باعث ميشه ما رمز خاك و آتش را داره كشف ميشه كه به دنبال اون خاك ميتونه آتش را    خاموش بكنه ، يكي از اونها همين است كه بدونيم همه اين راهها يك چيزي را ميخواد بگه و شيطان بوده كه بين ما فاصله انداخته ، جدايي انداخته و ماها را از همديگر جدا كرده ، هر كسي ميگه تو درست ميگي بايد جلواونو بگيري ، تو درست ميگي بايد گردن اونو بزني بايد اونو خفه اش كني ، خوب كي خدا طالب اينه كه يكي خفه بشه طالب آگاه شدنش هست ولي طالب خفه شدنش نيست ، بنابراين ، اين رمز و رموزات كشف ميشه و سايرترفندهاي شيطان يكي پس از ديگري خنثي ميشه ، انسان متوجه ميشه كه با همديگر وجه اشتراك داره ، وجه اشتراك مون در چيه ؟ در هوشمندي عالم هستي ، در شعور الهي در روح القدس ، انساني نيست كه با هوشمندي حاكم بر جهان هستي در ارتباط نباشه مگه ميشه ، نمي دونستيم ، اما الان زماني است كه      بدونيم ، ما بخشي از اين هوشمندي هستيم ما جزء اين هوشمندي هستيم واين سرآغازي براي عالم كثرت باشه و ما به وحدت نزديك بشيم تا در زير اين پرچم وحدت بفهميم تازه مي خوايم چيكار بكنيم ، هدف چيه ؟ نقشه چيه ؟ برنامه چيه ؟ براي چي اومديم ؟ و نقشه خداوند نقشه عظيمي است نقشه كودكانه اي نيست بازي كودكانه اي نيست اصلا ، ما بر اساس فكر ودانايي خودمون يك نقشه هايي را تصور و تجسم كرديم كه در واقع اون نقشه ها عمدتا نقشه هاي سطح پاييني است يعني نمي تونه اين هوشمندي مسائلي را دنبال بكنه كه هدف اون باشه اين همه آمد و رفت وا ين همه عظمت براي يك چيزهايي پيش پا افتاده ، بنابراين بسيار  عظيم تر از اين حرف هاست .

ببينيد پسر در اين بخش ، پسر سمبول عالم فيزيك است و حالا من رشته ام ادبيات نيست و خصوصا ادبيات و فرهنگ هر مملكتي براي خودش راهبردها و راهكارهايي داره ولي از زمان قديم از اولين زمان هايي كه انسان نوشتن را شروع كرد هستي را به مذكر ومونث تقسيم كرد ، ما مؤنثيم يا نيستيم ، خدا چيه ؟ توي زبان عربي مثل فرض كنيد خدا چيه ؟ بنابراين براي اينكه  اين تصور دو قطبي بودن ، درست هم گرفته بوده اين دو قطبي بودن را به همه چي تعميم داد و شما مي بينيد كه عرب به يك زباني ميرسه و حالا قرار است آگاهي به اين زبان بيان بشه ، به زبان عبري آگاهي قراره بيان بشه ، خوب ديگه بالاخره قرار است با زبانمون صحبت بشه ديگه لذا مي بينيم كه اينجا بحث مونث و مذكر و اينها پيش مياد كه بخودي خود مگه خدا مذكر است ولي خوب چه جوري بايد مي گفتن خدا ، يهو در ادبي و حالا در هر جايي بريم مي بينيد اين مسائل را دست به گريبانش بودن و به اصطلاح اكثر زبان ها درگير مونث و مذكر و اين حرف ها بودن .

س-؟

ج- ببينيد من كه الان خدمتتون عرض كردم ، اجازه بديد، گفتم كه به خودي خود ما توي نامگذاري ما مشكل داشتيم خدا كه ديگه ، ما اول مسئله خدا را حلش كنيم ديگه روح القدس وبقيه حل ميشه

خدا مگه مذكر است ، اما براي اينكه ما ارتباط برقرار مي كرديم و براي اينكه اين آگاهي ها ميامده تظاهر پيدا مي كرده مي بايست با زبان ما باهامون صحبت مي كردن ، لذا اين قضيه راه افتاده و به  اين صورت بيان شده اما بيان شدنش دليل اين نيست كه خدا مذكر است ، پسر چيه ؟ و در فرهنگ هاي مختلف مي بينيم كه مسائل مختلفي هم وجود داره كه وقتي اونو بدونيم مي بينيم اشكالي در كليت قضيه وجود نداره ما پيام را گرفتيم مسئله جنگ سر بازي ها نيست ، جنگ سر لغات و اين مسائل نيست ، موضوع اينجاست كه فرزند گمشده است ، حالا در اونجا ميگيم فرزند گمشده  ، فرزند گمشده به خانه پر برگرد ، در حاليكه اونجا فرزند هم هست ، حالا ديگه بعد از اون به احترام عيسي مسيح (ع) اين مسئله پدر پسر و روح القدس و در واقع عيسي مسيح (ع) شده سمبول مثل هموني كه امير المومنين علي (ع) مگه براي ما سمبول و تجلي نيست مگه او بعنوان نمونه كاملي قبول نكرديم كه انتخاب نمي كنيم وقتي مي نويسيم ميگيم آقا  اين يك الگو ونمونه ، در  اينجا با اون تئوري عيسي مسيح (ع) هم يك نمونه اي است تازه نه به عنوان ، من از نظر خودم ميگم دريافت خودم است ، نه از نقطه نظر تقدسش ، از نقطه نظر سمبولي بر فرزند گمشده ، فرزند است كه اومده وحالا اين مجموعه اش ميخواد يك ماجرايي را عنوان بكنه ، بنابراين به احترام او اين مسئله تغيير پيداكرده، شده پسر وگرنه بخودي خود ما پيام را دريافت مي كنيم ميدونيم كه پيام چي مي خواد به ما بگه خوب اين توضيح را داديم ، بله واقعيتش است حالا ببينيد كه اگر خانم بودن چي ميشد.

خوب اين توضيح را ميدم در حاشيه اش يك توضيح هم از اون زاويه ميدم كه حالا جنبه يك تنوع داشته باشه ، ببينيد آقايون شروع كردن خانم ها تموم مي كنن ، اينو خدمتتون توضيح دادم ، اين يك مطلب قطعي است واين صحبتي را كه خدمتتون مي كنم بعنوان يك مطلب بسيار جدي و خانم ها خيلي از آقايون جلوتر هستند وجلوتر مي افتن ، اما يك مطلب من بگم فرض كنيد كه يك خانم ، حالا كشتي هم ساخته بعد سوار كشتي هم شده بعد از در وديوار اين كشتي بالا دارن ميرن تجسم بكنيد اين ميگه من زودتر ايمان آوردم اون ميگه نه من زودتر ايمان آورده بودم و همه مي خوان سوار اين كشتي بشن ، گرفتين موضوع را يا نه ؟ نتيجتا اين كشتي حركت نكرده در اثر ازدحام ، اگر هم حركت ميكرد قطعا غرق ميشد .              

حالا گفتيم كشتي نوح ، يك مسئله اي را بگم خدارا شكر كنيم كه در اون زمان همه ايمان نياوردن يعني اگر همه ايمان مي آوردن باز كشتي غرق ميشد ، بله ، در يك جاهايي اصراري براي نجات نميشه تا يك جاهايي اصرار زياد است از يك جايي منقطع ميشه ، حالا اينها همه يك نكاتي داره ، خيلي اصرار براي نجات        مي كنيم ولي در يك جاي ديگري نه ، ديگه اگر قرار باشه ايمان بيارن مشكلات ديگه اي پيش مياد ، بنابراين فرصت هايي هست كه اون فرصت ها اينها طلايي است ، اون لحظه آخر اگر قرار بود ايمان بيارن كشتي غرق ميشد ديگه ما هم اينجا حضور نداشتيم

س- شما در موردي فرموده بودين كه بر تمام اين مركب ها در واقع سلطان مي راند درسته

ج- سلطان سرنشين اصلي است ، تا يك جايي بعد از اينكه رسيد اين كالسكه به مقصد رسيد در را باز كنن سرنشين اصلي بياد بيرون ، راننده مركب نيروي محركه و همه اين چيزها

س- بله منتها من در قرآن با دو تا آيه روبرو هستم كه يك مقدار مي خوام براي من توضيح بدين يكيش سوره الرحمن است در اونجايي كه ميگه اي گروه انسان و جن اگر مي خواهيد كه از اقطار سموات بريد ، بريد ولي نمي تونيد الا به سلطان يكي ديگه آيه اي است كه ما از خداوند تقاضا مي كنيم كه ما رو درمدخل صدق وارد نه و از مخرج صدق هم خارج بكنه و براي اينكار در يك آيه ديگه ميگه شما نمي تونيد برسيد مگر اينكه سلطاني را نصير خودتون داشته باشيد ، اين براي من پيش اومد پس اينجا به مركب اجازه يك سلطان نصير را ايشون دادن

ج- اين سلطان اون سلطان نيست ، چون دسترسي به اين بخش امكان نداره مگر از جهنم بگذره ، حالا من راجع به اينكه نمي تونيد از اقطار السموات و الارض بگذريم يك مطلبي خدمتتون بگم ببينيم اولا ميشه گذشت نميشه گذشت و بعد بيايم اين موضوع را مورد بررسي قرار بديم .

ببينيد ما وقتي كه در فضا حركت بكنيم ، فرض كنيد كه به اين صورت ما در فضا برخورد بكنيم ، ما با امواج برخورد مي كنيم درسته ؟ هر چي سرعت ما بيشتر ميشه امواج مقابل ما فشرده تر ميشه من خيلي ساده ميگم خدمتتون ، در يك سرعتي اين فشردگي به حدي ميشه كه ماده ايجاد ميشه يعني در حدي متراكم ميشه كه ، موج در حدي مي تونه متراكم بشه كه در واقع براي خودش غلظت پيدا بكنه يعني ما با يك سرعتي از يك حد و حدودي سريعتر بگذريم موج مقابل ما فشرده ميشه مثل ديوار صوتي است اينو ما اسمشو گذاشتيم ديوار نوري يعني ديوار موجي البته خود ديوار صوتي هم همينطور است يعني در واقع وقتي كه ما مي خوايم با سرعت صوت عبور بكنيم امواج اينطوري رو همديگر منطبق ميشن و اينجا يك ديواره اي ايجاد ميشه كه ديواره صوتي است يعني امواج بر هم منطبق ميشن هنوز اين موج جدا نشده موج بعدي را ، ما چون با سرعت صوت داريم حركت مي كنيم ايجاد كرديم ، بعدي بعدي بعدي ميفته رو هم به محض اينكه از اين بگذريم بكدفعه نيروي محركه خيلي كمتري نياز داريم اما عبور ازاين ديواره نيروي محركه بسيار بيشتري ميخواد ، حالا در مورد عبور با سرعت هاي چند دهم سرعت نور و سرعت هاي بالا در واقع اونقدر امواج در مقابل ما متراكم ميشه كه غلظت پيدا ميكنه ميشه موج متراكم ، ديد ما عوض ميشه ، ديد ما تغيير ميكنه يعني چيزي كه در اينجا قرار داره ، چيزي در اين بغل ما قرار داشته باشه ما نگاهش كنيم قبل ازاينكه اين به ما برسه ما ازش دور شديم لذا ما كنار دست خودمونو نمي تونيم ببينيم وقتي با سرعت بالا حركت بكنيم وقتي منظورم سرعت هاي نور و كمتر از اون ما بغل دستمونو نمي تونيم نگاه بكنيم ، زاويه اي را كه ما مي تونيم نگاه بكنيم ، اگر كسي در اينجا فرضا زاويه 45 درجه اينجا باشه ما اونو اينجا مي بينيم و ما زاويه ديدمون ميشه يك دايره ، اين دايره در واقع ما اينجوري تصورش مي كنيم كه اينجاست واگر با سرعت نور بريم هيچ حاشيه اي را          نمي بينيم فقط مقابل مونو مي تونيم ببينيم دنيا تبديل ميشه به يك روزنه ، واضح است يا نه اگر با سرعت نور بريم اين كناري من تا مي خواد به من برسه من ازش عبور كردم لذا من فقط روبرو را ميتونم ببينم ، يك ناظر اگر با سرعت نور حركت بكنه دنيا را بصورت يك روزنه مي بينه ، مي تونه دنيا را فقط به صورت يك روزنه نگاه بكنه ، حالا اگر از اين ديواره نوري عبور بكنه فرضا ، و دنيا براي او ميشه مثل يك روزنه ، اگر بهش بگيم باباب دنيا اين جوريه اون هرگز از ما نمي تونه بپذيره كه دنيا يك روزنه نيست دنيا يك همچين تعريف داره خوب حالا بنابراين ايني كه گفته شده نمي تونيد ، "لا تنفذوا من اقطار السموات و الارض" اون وقت اين درسته اگر ما بخوايم با همچين سرعتي نفوذ كنيم نمي تونيم اين نفوذ را انجام بديم مگر الا بسلطان مگر با تسلط و سلطه اي ، همونطور كه از ديوار صوتي عبور كرديم بتونيم از ديوار نوري هم عبور بكنيم ، زمان هرچه سرعت بيشتر ميشه به صفر ميرسه ، واحدي هست از فضا ، هر چي ما فضاي بيشتري را در اختيار داشته باشيم در آن واحد ، زمان كوتاهتر خواهد بود ، هر چه فضاي متري در اختيار داشته باشيم زمان بيشتر است يعني هر چه سرعت ما بيشتر ميشه فضاي بيشتري در اختيار داريم لذا زمان ، حس زمان بر ما كاهش پيدا ميكنه، بين فضا زمان حركت ، حالا فضا و زمان ، انرژي بين اينها ارتباطي وجود داره زمان متغير است ، زمان خودش خلق ميشه ، فضا خلق ميشه مثلا در حول وحوش يك جاذبه ، در حول و حوش يك جرم بسيار ثقيل بسيار سنگين با جرم بالا زمان فرق ميكنه حالا هر چي كه بگيم سياهچاله هر چي بگيم زمان فرق ميكنه با اينجا بنابراين زمان خودش تابع فضاست تابع انرژي است پس زمان و فضا خودشون متغير هستند ، ديگه با هم ارتباط داره .

س - من راجع به كمال مي خواستم بپرسم ، همه ما در اين جهان دوقطبي به كمال مي رسيم يا نه ، اگر جوابتون بله است اين امواتي كه فوت كردن روحشون اينجا چيكار ميكنه ؟

ج- با اجازه بزرگترها بله ، اصلا اين حلقه انالله و انااليه راجعون دوقطبي است از ابتداش دوقطبي بوده از اونجا گفت كه "لاتقربوا هذا الشجره "اسجدوا ادم فسجدوا الا" اين اصلا دو قطبي بوده تا اونجا كه "الست بربكم" هم ميگه دو قطبي است

س- شما گفتيد ما در اين جهان فقط يكبار ميايم يعني بعد از اينك مرديم ميريم تو لامكان لازمان

ج- خوب ميريم به لامكان لازمان ولي اونجا دوباره دوقطبي هست از چه نظر ؟ چي باقي مي مونه ؟ تضاد، ذهن، ذهني كه اطلاعاتشو آورده اون اطلاعات تو دل خودش تضاد ، مثلا قيامه در لامكاني و لاتضادي است ولي مثلا مجادله در لامكان و لازمان است ولي من با اطلاعاتم مي خوام ثابت كنم عدالت نيست

س- آخه وقتي آدم نياز نداره چي رو ميخواد تضاد داشته باشه ؟

ج- و بعد موضوع ديگه ، خوب ما ديگه زمان نيست مكان هم نيست اما ميگيم كه اين چرخه اشتباه بوده ايني كه ما مكان وزمان را طي كرديم طراحيش اشتباه بوده ميشه يا نميشه ؟ ما سر اشتباه بدن طراحي مجادله        مي كنيم و ميگيم اشتباه شده و به من هم ظلم شده نميگيم كه حالا ميايم تو لامكان لازمان حالا ديگه          بي نيازيم از زمان ومكان مشكلمون حل شده تازه در لامكان و لازمان همه چي زير سيطره ماست ، همه چيز جلو نظرمون است واونجا مي خوايم انگشت بذاريم بگيم اين اشتباه بود اين اشتباه بوده و همه را هم به نفع خودمون توجيه بكنيم اصلا زماني كه اينها همه غلط است ، اونجايي كه گفته ميشه الست بربكم ما فقط يك من باقي مونده ديگه چيزي باقي نمونده يعني ديگه تضاد هم از بين رفته ، فقط به من و ما تبديل شده .

هست از پس پرده گفتگوي من و تو         چون پرده برافتد نه تو ماني و نه من

حالا ما مي مونيم كه بين اين پرده اگر بگيم نه اين وريم بگيم نه اون وريم كه ديگه نه تو ماني و نه من ، من و تو مي شيم ما ، آخرين تضاد ما ، من _ ما ، درست است ؟ بنابراين از ابتدا تا انتهاش اين تضاد ، اين دو قطبي وجود داره

س- تضاد ما اون ور يعني با خداست ؟

ج- تضاد سرخدايي است من خدا هستم ، براي خودم خدام يا با او خدام ، تموم شد هيچي هم نيست نه مكان نه زمان هيچي نمونده ، براي خودم ميخوام خدايي كنم .

س- اين كه ما صورت مجادله همديگر هستيم يعني چي ، تو جهان هاي موازي يعني چي؟

پ

 

دوره 7 جلسه دوم ساعت دوم

 

يك خبر علمي بشنويم ، ديروز ناساي آمريكا اعلام كرد كه يك كائنات ديگر را با كهكشان هاي ديگر كشف كردند كائناتي مجزا كه خصوصياتي كه ميگن شبيه همين قضاياي ما به نوعي در حاشيه ما درحال جريان است .

يك كائنات ديگر ، سركار خانم دكتر تلخابي اين خبر را دادن خبر روز است كه ناساي آمريكا كائنات ديگه، وقتي ميگيم كائنات ديگه يعني از اين بيگ بنگ ما ناشي نيستن ، ببينيد ما درست قبل از عيد در سمينار هوافضا بعضي از دوستان در جريان قرار گرفتن در اون موقع سمينار هوافضا در دانشگاه خواجه نصير الدين طوسي كه آقا پروفسور مبشر را كه از سازمان ناسا دعوت كرده بودهند و رئيس هوافضاي ايران و بنده را هم حالا به چه حسابي خواسته بودن ما سه نفر صحبت كرديم من نظراتم را بر مبناي جهان تك ساختاري تعدد بيگ بنگ و چند موضوع ديگه عنوان كردم ، اين تعدد بيگ بنگش همين الساعه تو اين مسئله اتفاق افتاد.

تعدد بيگ بنگ اتفاقا دكتر مبشر مي گفت محال ممكن است كه بيگ بنگ ديگه اي در حاشيه بيگ بنگ ما اتفاق بيفته ، حالا دلايلي داشت ولي ما با تئوري هايي كه داشتيم تعدد بيگ بنگ و ايني كه در ابتدا و انتها اين بيگ بنگ هم كه توش هستيم مرتب تكرار پذير است و بعد اصلا تك ساختاري است يعني جهاني كه صرفا شعور است و چيزي كه داره انرژي را كنترل ميكنه ، اونها نام اون چيزي كه انرژي را كنترل ميكنه انرژي تاريك گذاشتندكه من گفتم نمي تونه اسمش انرژي تاريك باشه ، انرژي خودش تابع قانون است ، خودش عامل كنترل بايد داشته باشه ، خودش نمي تونه كنترل كننده دست اول باشه و يك چيزي داره اينو كنترل ميكنه كه بحث جهان تك ساختاري بود كه البته بعد از يك چند ساعت در پشت صحنه متوجه منظور ما شد ولي الان تمام اين مسائل در واقع به گونه اي با اين كشفيات داره به تاييد ميرسه .

بحث جهان هاي موازي كه البته از موضوعات علمي روز دنيا هم هست اينم داره جلو مياد ومسلما با اين پيشرفت هايي كه داره ميشه عكسبرداري از شعور يعني اثراتش نه خودش عكسبرداري از اثرات شعوري همين مولكول آب و خلاصه پديده هاي ديگه اي كه داره اتفاق ميفته همه ميفته همه اينها دارن اين نظرات ميشن كه مسائلي را كه داريم عنوان مي كنيم به چه صورت ميتونه باشه من فكر مي كنم كه در آينده بسيار نزديكي راجع به جهان هاي موازي دنياي علم به نتايج خوبي ميرسن ، الان از نقطه نظر تئوري همچين چيزي را دارند كه جهان موازي وجود داره ، تئوري ها داره ميگه كه جهان موازي وجود داره ولي خوب از نظر عملي چيزي تودستشون نيست كه داره راهگشايي هايي ميشه از اين نظر.

خوب ما يكبار مي خوايم ارتباطاتي را كه ظرف اين جلسات گذشته مون داشتيم  با هم ، هم كار بكنيم هم يك تعريف كوچكي ازش داشته باشيم ، البته طبيعتاً همه رو نمي تونيم دوباره از نو همه چي را تعريف كنيم .

يكي از اين ارتباطات مون ، ارتباط گستردگي است كه از اون ارتباط هاي كليدي است ، ارتباط گستردگي يكي از اون ارتباط هاي اساسي و كليدي است اگر خاطرتون باشه از ابتداي اين ماجرا گفتيم كه ما تمركز نداريم ، خوب شايد يك چيزي است كه مبناي كار در همه راه و روش ها تمركز يكي از ابزارهاي اين قضيه باشه ولي ما با اين مسائل از ابتدا گفتم كه كاري نداريم و به اون دليل كه تمركز يعني زنداني شدن يعني در يك نقطه ، در يك كلام زنداني شدن در حاليكه ما دنبال يك مسئله ديگه اي هستيم با توجه به اينكه تعريف كرديم كه فهم اين عظمت ويژگي هاي خاصي ميخواد ،

فهم او در خور هر هوش نيست       حلقه او سخره هر گوش نيست

و براي درك اين عظمت راهي را كه ما داشتيم اين بود كه ما گسترده بشيم ، ما بايستي به اين گستردگي  و اين عظمت برسيم و ظرفيت پيدا بكنيم بتونيم خودمونو در سطح عالم هستي انعكاس بديم ، منعكس بشيم تا بتونيم اين عظمت را بهتر درك بكنيم در چنين تفكرو تجربه اي حالتي كه اتفاق ميفته اينه كه چارچوب هاي ذهني ما از قيد وبندهايي كه ما رو وصل  مون كرده در سطح پايين ودر واقع انسان فقط نوك بيني شو ميتونه ببينه ، فقط يك محيط و مسائل خودشو مي تونه ببينه و در واقع در قيودات قومي و نژادي  و مليتي ديگه نهايتا خيلي بخواد فكر بكنه در سطح كره زمين فكر ميكنه در حاليكه ما بايد درچه سطحي تفكرداشته باشيم ؟ در سطح جهان هستي بايد تفكر داشته باشيم يعني ديگه تفكر ما از حوزه هاي قومي و نژادي  مليتي و دنيايي يا اين كره خاكي گذشته و دامنه اش به سطح عالم هستي كشيده ، اسم اين حالت را گذاشتيم interuniversal در واقع اختصاراً ميخواد بگه كه ما دامنه تفكرمونو ميخوايم در چه محدوده اي معطوف كنيم ؟ جهان هستي ، در سطح جهان هستي مي خوايم تفكر كنيم ، مي خوايم جهان هستي را بفهميم نه توي يك مقولات كوچك ومحدودي ، مي خوايم اين دامنه را در اون حد و حدود داشته باشيم ، خوب دقيقا يكي از حلقه هاي رحمانيت الهي ، حلقه اي هست كه اين گستردگي را براي ما ايجاد ميكنه يا به هر حال اين كمك را به ما كه طالبيم ميكنه كه ما رو در اين سطح و سطوح منعكس كنه ، انعكاس مون بده چون دوباره اين يك كاري نيست كه ما خودمون بتونيم انجام بديم البته در يك حد وحدودي ميتونيم خود مونو از يك قيودات محدود مثل نژادپرستي مثل اين چيزها خودمونو نجات بديم ولي نهايتا كم مياريم اگر قرار باشه اون تفكر اون حلقه اون رحمانيت شامل حال مون نشه در نهايت كم مياريم بايد ما رو منعكس كنن و انعكاس مون بدن ، در اون سطح ببرن و اون عظمت را ما رو باهاش منطبق بكنن و نشونمون بدن ، اين يعني يك تفكر ساده است البته راجع بهش خيلي ميشه صحبت كرد ولي فكر مي كنم كه با توضيحاتي كه تا امروز روي اين مسئله داشتيم قضيه مفهم باشه كه چه چيزي مد نظرمون هست يك كلام ، ما بايد عظمت پيدا بكنيم نه اينكه انتظار داشته باشيم اون عظمت كوچك بشه بياد براي ما قابل فهم بشه درسته يا نه ؟ يا باد اون عظمت كوچك بشه ما بفهميمش  يا ما بايد به عظمت برسيم كدوم درسته ؟ چون قرار است ما به عظمت برسيم ديگه همه تعريف ها اين بوده كه ما بايستي اين عظمت را در بيابيم البته اين مسئله در مورد ما تعريف شده يعني در طراحي ما گنجانده شده اين خودش يك باب موضوعي است كه ما طراحي شديم اين چيزها در ما تعبيه هست فقط بايد بيان بايستي در واقع مدارشو بكار بندازن اين نيست كه ، يعني در واقع ما منطبق با آخرين چيزها طراحي شديم ، داريم ولي همش بالقوه است هيچكدامش بالفعل نيست يعني اصولا اشرف مخلوقات بودن در ماتعبيه شده در ما كار گذاشته شده وليكن هستيم ؟ نيستيم بالقوه است بايد به بالفعل تبديل بشه هي بايد مدارهايي بكار بيفته تا آخر دفعه ببينيم كه بله اين قابليت را داريم مثل اين مي مونه ما خيلي از ادوات و خيلي چيزها مي خريم مثلا يك تلفن همراه ، يك امكانات داره آيا ما از امكاناتش استفاده كرديم ممكنه همش را ه ممكنه نياز نداريم ، يك مورد را بله تموم شد حالا يك عكسي هم باهاش بندازيم ولي دوستاني استفاده اي بسيار پيشرفته ازش مي كنن اگر نداشته باشه نمي تونن كه استفاده بكنن وقتي داره ميرن فعالش     مي كنن ميرن داخل مدارها و برنامه هاش اكتيو و فعالش مي كنن up to date مي كنن هزار تا كار باهاش مي كنن ، انسان تعريفي كه در موردش شده اينه كه اين مسائل در مورد ما كار گذاشته شده مثلا آيه هست كه نيست كسي مگر اينكه حفاظ بر او گذاشته باشيم درسته يا نه ؟ اما فعال حفاظ مون ؟ تعبيه شده ، حفاظ يا حفاظ ها تعبيه شده در نظر گرفته شده ، پيش بيني شده كه بايد داشته باشه وليكن بالقوه است به بالفعل تبديل نميشه و در داخل حلقه ها و مسائل و راهكارهاي خودش اينها كارهاي لازم روش انجام ميشه اكتيو ميشه وبه خدمت ما در مياد يا از خدمت مون ميره ، هر دو تاش ميتونه باشه كما اينكه ما از وسائل مون خوب استفاده نكنيم مدارهاش مي سوزه از دور خارج ميشه در اين رابطه اين ارتباط ، چند نفر از دوستان قبل مون اين ارتباط را برقرار كردند؟ چند نفر گستردگي را احساس كردن ؟ اين گستردگي يك حالتي است كه انگار كله ما حالا بعضي تمام وجودشون بعضي انگار كله شون بي نهايت گسترش پيدا كرده البته يك سمبل است يك نماد است ممكنه اينم نداشته باشيم ولي احساس كنيم كه هستي را بهتر مي تونيم تو خودمون جا بديم   مي دونين نتيجه اش مهم است حالتش مهم نيست به خودي خود ولي ممكنه احساس كنيم كه بهتر داريم عظمتي را دركش مي كنيم اين حالت هاست كه برامون اهميت داره يعني اين ارتباطات را مي خوايم .

س- در ارتباط گستردگي بودم كه بصورت ناخودآگاه به من گفته شد مشكلات تو بيان كن مثل              ذهن بي ذهني آيا همچين مسئله اي در مورد ارتباط گستردگي مصداق پيدا ميكنه يا نه ؟

ج- بسيار خوب حالا ببينيد ضرري نداره وقتي حالا در اونجا به ما ميگن مشكلات البته منظور مسائل معنوي و مسائل آسماني ، درسته همينطور بود ديگه و خوب چه اشكال داره ما هم اونجا اون مسائلي را در زمينه راه كمال براي ما سدي به حساب مياد چه اشكالي داره بگيم ، مشكلي نيست .

س- اين ارتباط گستردگي را اگر چند بار ما ، همين مطلبي كه شما فرمودين اين را احساس بكنيم ولي تو ارتباط هاي بعدي احساس نكنيم مشكلي نيست يعني اون ايجاد شده و چند بار حس كرديم ديديم ؟

ج- يك مسئله كه وجود داره ممكنه كه ما در ارتباط گستردگي طرف يكي دو ارتباط به ما منظورو بگن بعد از اون برن سر اصل ماجرا، يك بار دو بار نشون بدن منظور اينه اما ديگه بعد از اون برن سر اصل مطلب يعني تطابق ، اين تطابق ما يعني بالا بردن ظرفيت يعني گستردگي درواقع اين گستردگي يعني ارتقاء ظرفيت يعني انطباق انسان با عظمت هستي يعني انعكاس انسان با عالم هستي يعني شكستن قيودات ذهني وقتي درسطح عالم هستي منعكس ميشيم خيلي از قيدهاي ذهني ما ، مشكلات ذهني ما خودبخود حل ميشه چون انقدر ناچيز ميشه ، انقدر پيش پا افتاده ميشه كه ديگه نمي تونيم به اون معطوف بشيم  ، اين ملموس است يا ملموس نيست اصلا تو يكسري از كارهاي زميني هم ممكنه همينطور باشه مثلا فرض كنيد كه يك نفر يك چيزي گذاشته جلوش يك چيزاي خورده ريزي مي فروشه مثل آدامس اين براش كه مثلا 50 تومان 50 تومان ، 100 تومان 100 تومان كه چيزهايي مي فروشه دنياش يك جور است و كسي كه يكدفعه يك كشتي را خريد وفروش مي كنه دنياي اون چه طوريه ؟ دنياي اون اصلا خيلي چيزها توش گم است يك بسته آدامس اصلا توش گم است اما در مورد اين اگر يك آدامسش را ببرن اون روز دنياش چي ميشه ؟ كارهاي جزئي اين جوري مكروه است ، كارهايي كه با جزء اينجوري سروكار داشته باشيم مكروه است به اين علت است حالا انسانها فرض كنيم به دو دسته كلي تقسيم شون كنيم البته به بي نهايت ميشه تقسيم كرد يك دسته جزء نگرند، در جزئيات غرق هستند يك عده اي را تصور كنيد در كل ، اوني كه در كل غرق است خيلي از حرف هاي شما را ممكنه نشنيده بره ، يه آدم جزء نگر يك كلمه شما بگين برميگرده ميگه چي گفتي ؟ چي با من ؟ يك آدم كل نگر كه در سطح هستي معطوف شده خيلي از حرف هاي شما را اصلا اهميتي نداره مثل يارو يك كشتي آدامس داره معامله ميكنه ، محسوس است يا نه ، كساني كه آسترونومي يا ستاره شناسي كار كردند ، با آسمان كار كردن ستاره ها را نگاه مي كنن و كار مي كنن ، امكان نداره يكسري جزئيات زميني را ببينن    نمي تونن ديگه ببينن چون تو يك عظمتي خواه ناخواه غرق ميشه يكسري جزئيات را ديگه نمي تونه ببينه يعني اگر هم بخواد ببينه ديگه نمي تونه ببينه لذا ما چاره اي ندارم ا گر بخوايم از يك جايي جلوتر بريم كه الان تو مقدمه عرفان و خودشناسي هستيم اگر بخوايم جلوتر بريم راهي نداريم كه ديد انطباق با عظمت را پيشي بگيريم و دنبال بكنيم و حالا تا به دنبال اين قضايا اين تيك هاي شخصيتي و اين مسائل هم بيرون ريزي هاش تموم بشه اين فاز 1 را به خوبي و خوشي تموم بشه ، مقدمه اي را يا فونداسيوني را پايه ريزي شده باشه كه در اين فونداسيون يا يك چيزي كه پايه ريزي شده تازه بگه خوب چه خبره من اينجا چيكار                 مي كنم ، بعد از اين بيرون ريزي ها و اين مسائل واين انطباق ها و اين انطباق ها هم كمك بكنه تا ما از جزء نگري ، منظور اينه كه اجزايي است كه ميتونه ما رو متوقف مون بكنه ، همون است كه شما ميريد به خوبي و خوشي تو يك ميهماني ، بر مي گرديد با جار و جنجال يعني اين عمومي است ، چرا ؟ يكي بند كرده به يك جزئياتي ، يك جزئي را از يكي گرفته حالا اين جزء نظام آسايش جمعي را به خطر ميندازه اگر اون آدم كل نگر بود اين عيب را نمي تونست بگيره ، اين عيب را نمي ديد واين عظمت صرفا چراغ هايي را به دستمون ميده كه بتونه  عيب خويش را ببينه عيب خودشو ببينه و ديگه مسلما فرصت پيدا كردن عيب ديگران را      نمي تونه داشته باشه طبيعتاً ، بنابراين اين مسئله ديد كل نگري يا اين انطباق با كل در قالب ارتباط گستردگي بحث بسيار مهمي براي ما هست

خوب يك ارتباطي را تو اين رابطه برقرار بكنيم ، ارتباط گستردگي حالتي را كه پيش مياد مورد بررسي قرار بديم ، دوستاني كه ارتباط را متوجه شدن و در اون قرار گرفتن دستشونو بلند كنند؟

حالا احساس ها  و دريافت ها و نتيجه اون قضيه هم مفصل است كه اگر بخوايم داخلش ، انشاء الله در يك  فرصتي بررسيش مي كنيم ولي تبعات مثبتي اين قضيه داره از جمله اينكه خيلي از مسائلي را كه ما درحالت عادي دنبالش هستيم در اين حالت ممكنه ديگه برامون كاملا بي معني بشه مثل مثلا ديدن عيب ديگران

با صد چراغ مي طلبم عيب خويش را                    كو فرصتي كه *** كنم خوب و زشت خلق

 كمال صدق و محبت ببين نه نقص و گناه              كه هر كه بي هنر افتد نظر به عيب كند

حالا در مجموع اين قضيه مسئله اي را كه اينجا ايجاد مي كنه خيلي از مسائل و خيلي از اين ريز بيني ها و نكته سنجي هايي كه كثرتي هست ديگه به چشم ما نمياد ، ديگه به اون مسائل نمي تونيم اصولا توجه داشته باشيم ، اين خودش يكي از نمودهاي عملي قضيه ميشه به اضافه اينكه حالا به هر حال ما قابليت درك و فهم اون عظمت را ، اون انطباق را پيدا مي كنيم

س-؟

ج- حالا اون مسئله من معنوي و اينها را كه ديگه تجربه كردين و در واقع اين همراهي ها  و اون مسائل كه خودتون الان ممكنه با خيلي از دوستان تون داشته باشين ، ديگه يك مطلب عجيب غريبي نيست ، شما در جريانش هستين ، اون من معنوي ، همزاد و كارهايي را كه دنبال ميكنه در جهت حكمت و كمال واين مسائلي كه داره دنبال ميشه حالا مسئله اينجاست كه در كل دركي از مسئله كمال داشته باشيم .

خوب اين از اين ارتباط ، ميريم ارتباط بعديمون كه راجع بهش صحبت بكنيم ، ارتباط شارژ شعوري ، اشاراتي بهش داشتيم و الان ديگه بطور كامل در موردش صحبت مي كنيم.

شارژ شعوري

خوب يك موضوعي را شايد همه ملت ها باهاش آشنا باشن و اين ارتباطي است كه مسئله اي است كه قدمت تاريخي داره و به زمان هاي بسيار دوري بر ميگرده اونم اينه كه در واقع براي سفره اي براي مكاني حالا براي مسئله اي كه شئي به حساب بياد ، بشينن دعا بكنند و اون چيز را تبركش كنن ، متبركش كنن ، در مورد سفره هاي مذهبي كه به قدمت تاريخ سابقه داره به اين صورت بوده كه به منزله اينكه غذاها ،در واقع اين اغذيه شفابخش باشه مراسم هاي مختلفي را دنبال مي كردن كه در واقع دور اين سفره جمع بشن و شروع بكنن به دعا و بر اثر اين دعا اين سفره متبرك بشه ، خوب امروز با عكسبرداري كه نتيجه شعوري است مشخص ميشه كه درست فكر كردن درست بوده ريشه ، چون در واقع اثر اين دعا روي اين سفره چي بوده ، ساختار شعوري اين يعي اگر امروز باشه ببرن عكس بگيرن ساختار اين يا مولكولش يا كريستالش تغييراتي نشون ميده كه همون چيزهايي كه تو اين هست تغييرات مثبتي است مثلا كريستال ها شكل هاي منظم پيدا كردن در حالت غير از اين نامنظمند حالا فرضا ، لذا اين بحث متبرك و اينها ، تبرك در طول تاريخ بجا مونده ، شرايط همچين مراسمي حضور افراد با وضعيت خاصي بوده حالا تا حالت هاي ظاهري ، نميدونم چي و فكري يعني تزكيه دروني بيروني ، ايني كه بيان بشينن و روي اين سفره حالا با زبان خود ما هيچ پالس منفي سوار نشه ، افرادي كه ميان اينجا كاملا ، مثلا در كليسا براي عشاء رباني كه اون كاسه شرابي را بيارن بگردونن ، پيماني بين اونها و عيسي مسيح (ع) باشه ميان كشيش ها با وضعيت خاصي ساعت ها دعاها ومسائل را اون جوري كه  حالا من مختصر تحقيق كردم ، ميان مي شينن و روي اين دعا مي خونن روي اين كارهايي انجام ميدن كه به گونه اي شارژي روي اين قضيه هم هست ، شايد به دور از تصور نباشه كه در طول تاريخ كساني ازاين سفره غذايي برداشته باشن و خورده باشن و شفا گرفته باشن اينو ديگه ميدونيم ، اين مطلب ديگه محرز است ، اين نيست كه بگيم همچين چيزي نيست ، اما موضوعي كه حائز اهميت است و مي خوام اشاره اي بهش داشته باشم شرايط افرادي است كه اينجا دور اين سفره جمع ميشن حالا اگر راجع به خوراكي داريم ميگيم ، اگر راجع به خود مكان داريم ميگيم يك مسئله است ولي بطور كلي قاعده كليش اينه كه اين افراد هيچ چيز منفي را باخودشان اينجا حمل نكنند خوب پس اين تئوري ، تئوري درستي است ، قبول است يا نه ؟ يعني يك تئوري است كه هم درست است هم عملي است ، اما خوب در عمل اين به اين صورت پياده نميشه يعني تا اونجايي كه ما خبر داريم اين سفره ها ممكنه محل غيبت بشه محل چشم و هم چشمي هايي بشه محل نگاه هاي تحقير آميز به همديگه بشه يعني همه چي بشه غيراز اين ، هر كس از آن سفره بخوره افتادن همانا بلند نشدن همانا و لذا بعد از اين قضايا اگر اينجوري باشه مي بينيد خيلي ها حالشون بد است ،  حالشون تا مدتها بد است و خلاصه سنگين و ازاين جاها كه ميان و يك چيزهايي مي خورن حالشون خوب نيست پس تئوري درست است در عمل اشكالاتي وجود داره ، حالا اين مسئله از اين قضيه بيايم برسيم به اينكه در دنياي علوم تجربه به نتيجه تاثير دارويي كه يا آبي كه صرف حاوي شعور عناصر است بيمار هم يك تجربه نسبتاً طولاني را داره ، طب هوميوپاتي امروز محصول همچين تجربه اي است كه در واقع شعور عناصري در واقع به آب ا نتقال پيدا كرده ، ميايم اين طرف تجارب ديگه اي كه خودمون مي تونيم داشته باشيم و دوباره مسئله ديگه اي كه  در حلقه هاي رحمانيت ما بتونيم شارژ شعوري داشته باشيم ، حالا اين نامگذاري هايي كه خودمون بكنيم اين شارژ شعوري را داشته باشيم تا همون هوشمند كه فرضا با گرفتن دست از راه دور يا اينكه چيزي را به كسي بديم بخوره ، چيز خور كردن را كه شنيدين ديگه ، اين چيز خور كردن جنبه مثبت جنبه منفي يعني ميشه ، بحث چيز خور كردن يكي از موثر ترين كارها در بخش منفي ، البته بيشتر در منفي ازش استفاده شده همين بحث چيز خور كردن است كه اين قضيه به صورت منفي روي قضيه شارژ بشه و مورد استفاده قرار بگيره ، خوب بخش مثبتش را كه ما مي خواهيم كار بكنيم ، مي خوايم تجربه بكنيم و مورد استفاده قرار بديم بحثي است كه در واقع ما بتونيم روي خوراكي هايي اين شارژ را پياده بكنيم ، البته اين فقط براي تجربه است وشارژ شعوري مكان خوراكي يا هر چيزي صرفا راه نزديك هم هست بتونيم داشته باشيم حالا مكانيش و كاربرد خوراكيش اينها را مختصري صحبت مي كنيم از اين قضيه استفاده عملي به اون صورت نمي كنيم دليلش هم اينه كه افراد فعلا شناخت شون از شعور الهي ضعيف است هر چي هم ما توضيح بديم كه بابا اين شعور است كه سوار اين شده اون باز دست من و شما را مي بينه كه ما بهش مثلا يك كلوچه داديم يك شيريني داديم يك نون خامه اي داديم يك حبه قند داديم اون دست ما رو مي بينه كه من بهش دادم و بعد نتيجه كه ببينه ميگه كه عجب دستي داشت ديگه حالا هر چي ما بدويم بگيم بابا اين دست ما نبود اين شعور پشتش بود ، ديگه خودمون هم هر توضيحي بديم از خودمون هم قبول نمي كنن يكي از مشكلات اينه كه هر چي ما بدويم بريم بگيم بابا والا باور بكن اين ما نبوديم ، ميگه نه اين دست تو بوده تو نميدوني اين دست تو بود، حالا  بعد خودمونو هم ممكنه به شك بندازن كه امر بهمون مشتبه شه كه آره اين دست ما بود لذا اين مسئله برامون كاربرد آنچناني نداره مگر در مراسمي مجالسي كارهايي كه نمونه هاشو با كمك دوستان تجربه كرديم يعني در مناسبت هايي كه پيش اومده بود نتايجي كه آوردن نتايج خيلي جالبي بود ، اما بصورت انفرادي ازش استفاده نمي كنيم ، عرض مي كنم چون ممكنه اين ايجاد اشكال  بكنه يا مثلا يك مواقعي موردي داريم كه از دوستان مجموعه خودمون هست كه دخترشون در اغماء بسر مي بردن و يك سوپي را رقيق كرده بودن كه ببرن دو تاشق بكنن گلوي اين ، با من صحبت كردن گفتن فرضا شارژ شعوري گفتيم باشه ، به محض اينكه اولين قاشق را ريختن رو زبونش اين از اغما در مياد يك كاربردهايي كه فرضاً حالا يك همچين مناسبت هايي است البته ميگيم درمجموعش لازم نيست وليكن حالا بالاخره اينارو در اختيار داشته باشيم ، هدف اصلي ما شناخت است ميدونيد يعني ما بتونيم مسائل مختلف را بشناسيم هم كمك بكنيم هم يكسري مسائلي را كه در حول وحوش اون هست مثلا ميگن سفره ، ما بدونيم كه منظور از اين سفره چيه ، اين چه فلسفه اي دراه ، چه قضيه اي داره ؟ بعد مسائل مختلفي را ما راجع بهش شناخت داشته باشيم اما بدونيم كه چندان مورد نياز نيست كه استفاده بكنيم اما اگر يك جايي هم پيش اومد ، يك جا مي خوايم غذا بديم ، نذري بديم ، از اين ماجرايي كه داريم سفره غيره اينها شناخت داشته باشيم و بدونيم كه چيكار بكنيم كه اين قضيه به بهترين نحوي اجرا بشه 

شما مي بينيدكه در سنت هاي ممالك مختلف اين هست مثلا فرضا توصيه شده كه ما موقعي كه مي خواهيم غذا بخوريم "بسم الله الرحمن الرحيم " بگيم مثلا يك بسم الله را بگيم يا مثلا مسيحي ها قبل از غذا همشون به حالت دعا ميرن ، اون دعا اصل ماجرا شارژ شعوري اين سفره است وبعد مثلا همون مسيحي ها سرغذا ديگه صحبت نمي كنن چرا ؟ چون صحبت ها دوباره صحبت از چي مي كنيم ، آي گرون شد آي آي همين مسائل همه اين غذاها را دوباره شارژ منفي ميكنه و حالا اگر سكوت باشه حداقل يك خورده شارژ كمتري هست بنابراين فرهنگ هاي مختلف يك چيزهايي را دارن ما نميدونيم بر حسب تصادف دارن يا نه در بين خودشون در طول تاريخ افراد با بصيرتي وجود داشتن اين چيزها را اومدن گفتن منتها ديگه نمي تونستن بگن كه اين دليلش اينه ان دليلش اونه ، گفته بسم الله بگو تموم شد براي اينكه  مي خواسته در يك دوره اي كه اصلا فرهنگي نبوده يك مطالبي را برسونه يا هموني كه دعا كنيد خدايا شكرت مي كنيم اين سفره را فراهم شده ، با انگيزه هاي مختلف به هر حال تشويق شدن اينكارو بكنن اما امروز اگر بخوايم نگاه بكنيم در پشت اين ماجرا مي بينيم چيزهايي خوابيده فراتر از اون چيزهايي كه در ظاهر تصور ميشه شايد يك روزي انسان با همه وجود دوباره به اين چيزها رو بياره يعني بدونه تمام اون چيزهايي كه گفته شده دوباره بايد بياره رو ، غذايي را كه مي خواد بخوره چه تشريفاتي را براش ايجاد بكنه چه برنامه هايي را براش داشته باشه همه اين ماجراها امروز به اين اعتقاد داريم مي رسيم كه براي خودش مسائلي را داشته و بيخود در تاريخ وارد نشده بيخود نقل نشده يك ماجراهايي را داشته براي خودش خوب حالا كه ما متوجه ميشيم اينطوريه ، بهتر         مي توينم اجراش كنيم ، ديروز ممكن بود براش دليلي نداشته باشيم مثلا ممكن بود نسل امروز ما خوب بدون تعارف ، حتي يك نسل گذشته هم چرا نسل قبل يك خورده اين چيزها را داشت دليلي نمي بينه كه سر سفره غذا بخواد بگه بسم الله  درسته وليكن ممكنه ما بزودي دلايل مستحكمي پيدا بكنيم كه نه قبل از اين بايد اين مراسم به اين شكل بجا آورده بشه و اين نيست كه صرفا خدايا الان كه اينو مي خوريم وعده غذايي بعدي ما رو از حالا به فكرش باش ، صرفا اين مسئله نيست ، صرفا هم اين نيست كه حالا قدر نعمت ها ، ولي شارژ شعوريش مسلم است يعني ديگه اينو علم ميتونه با اون توضيحاتي كه داديم خدمتتون علم بياد تاييدش بكنه

س- ؟

ج- شارژ شعوري در واقع يك طرف قضيه اش درمان است يك طرف قضيه اش پيشگيري است يعني پيشگيريش قويتر از بحث درمانش است چرا ؟ چون اون كجا كه ما غذايي بخوريم كه آلودگي تشعشعاتي داره يعني آلوده است حالا ديگه از نظر ما آلودگي هي داره  معناي گسترده تري پيدا ميكنه ، يك غذا از نظر طبي كاملا سالم است اما از نقطه نظر تشعشعاتي ميتونه هزاران جور آلودگي در خودش داشته باشه ، يكي از اين آلودگي ها مثلا شنيدين لقمه حلال لقمه حرام ، خوب يكي ميگه خوب آقا خوردن خوردن است ديگه ، خوب اين از كجاش معلوم است كه اين حلال است يا حرام است ولي طبق بحث هايي كه بعدا پيش مياد و روش صحبت مي كنيم مي بينيم لقمه حلال و لقمه حرام براي خودش تشعشعات خاص خودشو داره و خيلي فرق ميكنه كه اين ارتزاق از طريق لقمه اي است كه پس آن نارضايتي وجود داره و داره مرتبا روش پالس مياد يا نه لقمه اي است كه پشت سرش رضايت هست پشت سرش يك پالس ديگه داره خوب ما اين پشت سر را نمي بينيم خود اين پيتزا رو مي بينيم ولي در واقع اون چيزي كه داره مياد سوار ميشه اينها همش نظام عدالت هستي ، نظامي است كه اون عدالت الهي را با مكانيزم هايي جاري ميكنه كه ما اين مكانيزم ها را     نمي بينيم ولي گرفتاريم شما الان ببينيد كه در يك عصري زندگي مي كنيد كه هيچكس احساس خوشبختي نداره ، براي اينكه همون تو همديگر به نوعي درگير اين مسائل هستيم لذا مي بينيم كه همه چي داريم فقط يك چيز نداريم همون خوشبختي است ، يك مسئله اي هست ، دقت بفرماييد كه ما ميريم اينجا و اونجا غذا مي خوريم در يك رستوران در هر جاي ديگه غذا مي خوريم بحث اين سيستم عدالتي كه صحبت شو      مي كنيم هوشمندانه تر از اين حرفها ست ، هوشمندي است هوشمندي حاكم است ، اين هوشمندي دقيقا نقش بنده را در اين ماجرا داره مي بينه ، ميدونه كه روي من يا من چه نقشي تو اين ماجرا دارم ، ما بطور كلي مسئله اي را كه اينجا عنوان مي كنيم كه اين شارژ شعوري ما داريم اجرا مي كنيم اگر خودمون درچيزي نقشي نداريم مسلما تاثيري روي ما نداره حتي اينكارو هم نكنيد تاثير منفي رو ما نداره چون ما دخيلي نيستيم ما ميريم پيتزا فروشي يك پيتزا مي خوريم غذاي درويشي كه رياضت مي كشيم اينجوري ، ممكنه كه اون پنيري را كه ريخته روي اون پيتزاهاش از يك جايي دزديده باشه خوب ما كه دخيل نيستيم كه ، نسبت ما به او درست است او به نفر ثالث غلط است ديگه او مسائل خودشه ديگه بنابراين يك قضايايي هست كه توي اين نظام هوشمند مورد سنجش قرار ميگيره كافي است كه ما بدونيم كه پشت ماجرايي كه ما توش دخيل هستيم نارضايتي نيست ، آه وناله ونفرين كسي نيست ، حالا تو جلسه بعدمون كنترل تشعشع منفي 4 نفرين ، حالا چرا الان هم گذاشتين ، ببينيد كه چه بحث سنگين و مشكل ومفصل است ولي درگيريم يعني نارضايني نارضايتي، نفرين نفرين ، هممون گرفتاريم و گذاشتيم بتونيم تا سر فرصت تعريف كنيم و براي خودش هم بيرون ريزي و مسائلي داره لذا زبان انسان يا زبان پيراموني ما زبان مفصل و پيچيده اي است و درواقع تمام اين دستورالعمل هايي كه در احكام در طول تاريخ گفته شده ، تحت همين عناويني كه نمونه شو اشاره كرديم همه اينها مي خواد نشون بده كه ما به يك احساس خوشبختي برسيم يا نرسيم ، اين چيزهاست كه داره تعيين مي كنه چه احساسي داشته باشيم نه اون چيزي را كه داريم اينها همه دخيل است توي اين ماجراهايي كه احساس رضايت دروني مي كنيم يا نمي كنيم

س- شما فرمودين هر كس نتيجه اعمال خودش را داره به ما ربطي نداره صحبتي شد درمورد اينكه من      خانه اي را مي خرم و نفر قبلي باغي را خراب كرده كه مني كه اونجا خونه را مي سازم دوباره آلوده ميشم

ج- اون موضوع فرق ميكنه چونن اينها پيچيدگي هاي زياد داره شما همون خونه رو مي خرين ، خونه اي كه توش سازنده با بنًا و اينها دعوا مرافه داشته ، اين خونه با دعوا و مرافه تمام شده شما كه نقشي نداريد توش ولي وقتي ميريد تو اين خونه تشعشعات منفي رو كه روي اون خونه سوار شده سما در معرضش قرار ميگيرن يك جاهايي ما پاهامون به پاي هم بسته شده شما جدا از من نيستي ، يك جايي شما جدا هستي ، توي اين باغي كه تخريب شده موجودات غيرارگانيك اون مكان اونجا شروع مي كنن به اذيت وآزار ، شما مي فروشي اون   مي خره اما اومدن به ما گفتن كه اين قضيه را چطوري حل و فصل بكنيم ، اشتباهي رخ داده چه جوري اين اشتباه را ما جمع وجور بكنيم ؟ يك كسي خيابون رو كثيف كرده يك كسي آشغال ريخته ، ما چيكار بكنيم يعني در واقع از اون ور اينطوريه از اين طرف هم امكان اينكه شما به آگاهي هايي تجهيز باشيد بتونيد ماجرا را فيصله بديد و تحت كنترل قرار بديد اينم هست ، شما ميرين تو اون خونه ، همون خونه اي كه يكي ديگه تخريب كرده پاكسازي مي كنيد، همين تشعشعي كه شما ميايد توي خونه اي كه با دعوا مرافه خاتمه پيدا كرده مثلا بعضي از خونه ها را ميگيد آمد نداره بعضي را ميگيد داره خوش يمن است بد يمن است چيزي بنام يمن نيست ذره به ذره عالم هستي مثل هم است چيزي كه باعث اين قضايا و احساس ها ميشه بارهايي است كه ما خودمون سوارش كرديم اشتباهاتي است كه ما خودمون داريم موجودات را تحريك كرديم انداختيم به جون خودمون ، اين مسائل ، بعد ميگيم كه اين خونه براي ما اومد نداشت ، اين خونه براي ما اومد داشت ، در حاليكه اصلا اين حرفها به خودي خود درست نيست ، اما در واقع محصول اين ماجراهاست كه ما مي توانيم مجهز باشيم آگاه باشيم و اشتتباهات گذشته را پاك بكنيم و مرتكب نشيم چون وقتي اين شناخت را بدست آ‌ورديم خوب خودمون هم مرتكب نمي شيم ديگه درسته و اشتباهات گذشته را هم پاك بكنيم ، اما اگر ما هم ندونيم ما هم ميريم تو اين ماجرا درگير ميشيم به عبارت ديگه بعضي از مسائل اينطوريه كه به ما ميگن مي خواستي بري آگاه بشي رفع معضل بكني چرا رفع معضل نكردي؟ بيخودي نشستي هي عذاب كشيدي خوب مي رفتي مي فهميدي شارژ شعوري چيه ميامدي اصلاح ميكردي ، ما تو رو فرستاده بوديم كه همين چيزها رو ياد بگيري خوب قبلي تو ناآگاه بود تو هم اومدي نا آگاه  بودي خوب همينطوري اشتباه در اشتباه در اشتباه يعني در واقع به ما  خواهند گفت چوب نا آگاهي را خورديم مي بايستي مي دونستي مكانت را پاكسازي مي كردي و در واقع اون چيزي را كه ما بايد مجهز بشيم ، ما نمي تونيم بگيم چرا اشتباه كردن چرا درخت را بريدن ؟ چرا تخريب كردن ؟ نمي تونيم بگيم ، كردن ديگه ما كه نبوديم جلوشونو بگيريم ، كردن ، حالا چيكار بكنيم ، درست شد جناب عليپور ما چكار بكنيم اين اتفاق افتاده ، اين اتفاقي كه افتاده دو تا مسئله براي ما داره يكي شناخت ما ، بينش ما نسبت به اين قضيه بينش كمال گرايانه اي بشه كه ما اون اشتباهاتو نكنيم دوم اينكه بتونيم پاكسازي كنيم رفع ورجوع كنيم حل وفصل كنيم درست كنيم خلاصه كه بتونيم زندگي كنيم .

يكبار پاكسازي به خودي خود كافيه ولي ما امروز پاكسازي مي كنيم فردا آلودگي ديگري را تو زندگي مون مي كشونيم ، موضوع يك چيز است من خودم را ميگم اين شناخت و ديد ما كافي نيست ما مطالب را درست كامل نمي شنويم ، مطالب را درست كامل پياده نمي كنيم ، ما امروز يك جزء شو مي گيريم اما بنده از اينجا ميرم بيرون با خودم يك لشكر موجود غيرارگانيك را برمي گردونم ميارم تو خونه ، از اين ور پاكسازي    مي كنم از اينور ميرم تخلفاتي را كه مرتكب ميشم نسبت به هستي ، ميرم يك جايي غيبت مي كنم ، غيبت كه مي كني امواج و تشعشع منفي رو كله ات سوار ميشن ، ميرم يك جاي ديگه يك مسئله ديگه مياريم تو خونه بعد ميگيم كه من ديروز پاكسازي كردم مثل اينكه اين حلقه درست كار نميكنه ، ميدونيد چطوريه اين مسئله ظرافت داره  ظريف است ، توجه فرمودين ، ما فكر مي كنيم كه در واقع اگر دستمونو بگيريم ديگه مشكل مون حل شده ، مشكل مون حل ميتونه بشه لازم است ولي كافي نيست چون اون اصولي را كه گفتيم رعايت نكنيم از اينور پاكسازي مي كني از اون ور مي كشوني مياري ، فاز منفي گفتيم نريم ، نمي ريم؟ميريم ، هتك حرمت ها مي بينيد كه اهانت ها مي كنيم مسائلي ميگيم دشنام ها لعنت ها ، همه اينها بسوي ما       برمي گردونه اين قضايا را و مسائل ديگه هم كه گفتيم مثل غيبت تهمت افتراء و همه اين چيزهام تشعشعات منفي داره و بلافاصله كله مون سوار ميشن و ما مي بينيم امروز آلوده فردا آلوده بعد يك موضوع هايي هم ما نمي تونيم بگيم ، ببينيد يك موضوعاتي را هم ما فقط يك مسئله داريم "وتواسع بالصبر" ميگه آلوده ام ميگيم صبركن كار كن همينطوري اين چيزي است و "وتواسع بالحق وتواسع بالصبر" حق ،كه اينها را رعايت كن ، صبر ، صبر كن تا زماني كه اين زمان به داد ما برسه اين مطالب را ما به ادراكش نائل بشيم دركش بكنيم گفتن بارها گفتيم ، گفتن فايده اي نداره ، چند بار دوستان عزيزم اين صحبت ها رو شنيدن ، يكي مياد ميگه كه من دوباره اينجوري شدم ما نمي تونيم بگيم تو تخلف كردي ، من نميگم يعني محرز است براي خودمون اما من به خودم اجازه نميدم برگردم بگم تخلف كردي  توجه مي كنيد چون انسان اصلا براي خطا اومده ، انسان اصلا اومده خطا كنه و از اين خطاهاي خودش ، زنگ پيش صحبت كرديم ، اصلا اين خطاست كه ما رو زنده كرده و زنده ايم ، خوب لذا ميگيم كه كار كن يكي بحث حق است ، اين حق است هتك حرمت نكن اينو نكن و بعد بحث اينجاست كه صبر ، استقامت كن و باز كار كن تا اين فاصله ها ، فاصله هايي باشه تا ما به درك موضوع نائل بشيم اينه كه برگرديم بگيم كه تو خطا كردي مشكلي را حل نميكنه و ممكن هم هست كه باعث ياس و نا اميدي بشه وخلاصه كلام چشم خطاپوش يكي از مباحث عرفان است .

ارتبط را برقرار بكنيم ، بطور كلي ما مكان را و هر چيزي را مي تونيم شارژ شعوري بكنيم ، شارژ مكاني ، مكاني به ما ميده كه اسمش ميشه ميكده ايني كه

به سر جام جم آن گه نظر تواني كرد                 كه خاك در ميكده كهل بر سر تواني كرد

ميكده تعريف داره ، ميكده جايي است كه در خودش شارژ شعوري مثبت داره  و اينجا همينكه وارد بشي براي خودت جريان هوشمندي را داره به جريان ميندازه و حتي خود مكان حتي تا فضاهايي اين حالت هست حالا ما اين قضيه را مي تونيم چه در مكانهاي خودمون و چه به همه ابعاد زندگي مي تونيم وارد بكنيم وهمراه و همزمان با اين شارژها بحثي كه مهم است اينه كه به شناخت دقيق نائل بشيم و اينه كه به مرور زمان به اون ادراك ، درك موضوع كه مي خواد بياد حرف آخر را بزنه ، حرف آخر تو درك است شناخت و اينها هم كه خوبه صحبت مي كنيم جمع بندي مي كنيم ميگيم اينه اشكالات مون و مسائل مون اينه ، همه اين قضايا معرفت موضوع را داره آشكار ميكنه ، معرفت اين احكام معرفت اين مسائل را آشكار ميكنه تا بعد ادراك از راه برسه ، ادراك نياز به صبر داره ، حق گفته ميشه ولي جا افتادنش نياز به زمان داره ، زمان ميتونه از صفر ثانيه باشه همون كه گفتيم كمال يك لحظه ، ما اين همه صبر مي كنيم براي اون يك لحظه ، اون يك لحظه يكدفعه حق آشكار بشه ، اون حق براي ما آشكار بشه و مسئله و معما حل بشه .

اين راه نزديك ميتونيد شارژ شعوري بكنيد ، مكاني كه توش بتونيد دسترسي داشته باشيد ، اون ديگه آپارتمان زيري شما يا رويي شما ميشه راه دور ، چون شما نمي بينيدش ، دردسترس شما نيست درسته يك ديوار ما رو جدا كرده اما همون يك ديوار كه ما رو جدا كرده ميشه راه دور

س- چرا راه دور نميشه ؟

ج- بحث شارژ شعوري ، بحث اين قضيه براي كسي كه اون تو قرار داره يك مجوزي بهش داده شده ميتونه اينكارو بكنه ، اون مسئله جاي خودش است اين مسئله جاي خودش قرار مي گيره كه در نهايت تشخيص هاش با اون هوشمندي است .

س- ؟

ج- اون مسئله اي كه اين غصب ، خريد وفروش منظور مال دزدي است يك موقع است شما مي دونيد يك كسي يك چيزي را دزديده ، حالا آپارتمان يا هرچي است يعني شما مي دونيد اون مال دزدي است اون يك قضيه اي داره ، يك موقع شما مي بينيد سندي موجود است ، اين سند بهش هيچ خطايي نيست محضر قبولش ميكنه هيچ مشكل قانوني نداره و شما مي خريد ، ديگه اون چه جوري اينو بدست آورده ، ديگه اين ماجرا مربوط به خودشه ، شما مربوط به خودتونه حالا اينجا هم مي تونيد شارژ شعوري بكنيد ، اونم مي تونيد منتها ديگه درنهايت ميشه نميشه ، اثر داره نداره يا اون هوشمند است كه تشخيص ميده اين قضيه اينجا پياده بشه ، پياده نشه خوب بنابراين اين قضيه مي تونيم پياده بكنيم و شما نتيجه عملي شو هم ببينيد، خوب شروع           مي كنيم ، ولي تشعشعات عرض كردم بعضي از چيزها جمعي است واثر ميكنه .

گدايي در ميكده كهنه اكسيري است       گر اين عمل بكني خاك زر تواني كرد

 
Facebook 'Like' Button
 
به سایت عرفان خوش آمدید
 
امیدوارم به عنوان عضو کوچک این راه بزرگ خدمتی هر چند ناچیز به انجام برسانم

یاوران پاک یاریم نمائید
 

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس


 
 
Today, there have been 13 visitors (51 hits) on this page!
This website was created for free with Own-Free-Website.com. Would you also like to have your own website?
Sign up for free