دوره7-جلسه6


دوره 7 - جلسه 6 - ساعت اول            26/3/86

 

عاشق يارم عاشق يارم مرا با كفر و با ايمان چكار

كشته يارم مرا با وصل و با هجران چكار

كشته عشقم مرا از شحنه و والي چه غم

مفلس عورم مرا با عامل ديوان چكار

پرده دار و حاجب و دربان ندارد درگهش

پس مرا با پرده دار و حاجب ودربان چكار

مسجد و محراب ما ابروي جانان است و بس

چون چنين است حال ما با گفته اينان چكار

چون كه در هر دو عالم مقصدم يار است و بس

با بهشت و دوزخ و با حور و با قلمان چكار

 

                                                                   به نام هستي بخش يكتا

با عرض سلام خدمت دوستان عزيز ، روز بخير ميگيم خدمت همگي عزيزان با عرض معذرت به دليل تاخيري كه بالاجبار داشتيم ، در ادامه مباحث دوره در ابتدا اگر دوستان سوالاتي دارن نسبت به بحث هايي كه تا حالا داشتيم ميتونن مطرح بكنن و بعد حالا ادامه بحث نفس را با همديگر دنبال بكنيم

س- با عرض سلام استاد دفعه پيش اتصالي كه دادين مطلبي را خدمتتون عرض كردم كه گفتين دفعه ديگه توي كلاس اون را بگين ، من توي اتصالات مختلفي كه توي ترم هاي مختلف ميدادين روي چشم خيلي كار ميشد دفعه هاي اول فكر مي كردم ممكنه من بيماري در چشمم داشته باشم كه انقدر وري چشم و حدقه چشم كار ميشه ولي در اتصالي كه هفته پيش داشتيم اونقدر زياد روي اين چشم كار شد كه انگار داشتن اينو از حدقه در مياوردن كه من گفتم اين چيه ؟ چون مطمئن بودم مربوط به چيزي مثل درمان نيست گفتن      "هذا بصائر للناس" بعد من گفتم مگه من ناس نيستم ؟ اگر اين بصائر است چطور من نيستم گفتن تا كور نشي بينا نميشي من ادامه اين اتصال را دو مرتبه خونه گرفتم بار ديگر وقتي كه اين اومد به نظرم اومد دارن راجع به يك منطقه اي اشاره مي كنن كه توي اون قسمت هست ولي من باز زياد خوب نفهميدم تا اينكه تو قرآن دنبال اين قضيه بودم ، در يك جا موقعي كه حضرت موسي تورات را دريافت مي كنند خداوند به ايشون    مي فرمايند كه اين "بصائر للناس" است براي شما ، من اينا رو گفتم شما گفتيد كه بگيد سر كلاس كه من توضيح بيشتر بدم

ج- البته دوباره مي بينيد يك صحبت هايي هست كه تا يك بار نميريم تا يكبار قبل از اون مرگ نميريم زندگي را پيدا نمي كنيم تا يكبار ذهن مونو از دست نديم ، حالا بحث ذهن بي ذهني كه پشت سر گذاشتيم تا يكبار اون ذهن را كنار نذاريم نمي تونيم اون ذهن پويا را بدست بياريم ، تا يكبار كور نشيم نمي تونيم ببينيم براي اينكه اين عادتي كه ما كرديم به اين نوع ديدن ، اين عادت بايد از سرمون بيفته ، عادت كرديم تا بگن اين چيه ميگيم بالاخره اين گل و خشت است خوب اون عادت نميذاره تا ما اون ديدن اصلي را انجام بديم ، از خيال جمله بگذر تا جهان آيد پديد، ايني كه داريم مي بينيم در واقع يك خيال است و چشم ما عادت كرده اين خيال را  اينجوري ببينه حالا وقتي تونست پشت ماجرا را ببينه تازه جهان پديد مياد بنابراين يك موضوعي كه هست ما اون چه را كه داشتيم لازم است كه يكبار خداحافظي بكنيم تا اون مسئله را پيداش بكنيم مثل فرض كنيد يك نفر آهنگ ساز است تا سوادشو نذاره كنار نميتونه آهنگ بگيره مگر بخواد آهنگ بسازه آهنگ ساختن با آهنگ گرفتن ، شعر ساختن با شعر گرفتن تفاوت داره ، اگر يك كسي بخواد آهنگ بسازه بايد تمام اون سواد و گوشه ها و دستگاهها را همه را بذاره كنار تا بتونه بگيره تا زماني كه در قالب دستگاه و گوشه و اينا حركت ميكنه هرگز نمي تونه ، مي تونه فقط بسازه  ساخت هم تاريخ انقضاء داره يعني مي سازه يه دو بار گوش مي كنه بعد ديگه خسته كننده ميشه پس اگر قرار است يك چيزي اثر ماندگاري باشه حتما بايستي به يك بي ذهني برسه به يك مطلبي برسه كه ، ما هي زور مي خوايم بزنيم يك جوري اون مطلب را مي خوايم با خودمون روشن بكنيم كه چي ميخواد به ، لذا اين هم يكي از عمده تر ين مطالب است ، ديدن ما براي ما دردسر شده ، تا ميايم يك چيزي را يك ذره اوج بگيريم به يك فرازي برسيم اين ديدن ما رو برمي گردونه سر جاي اول چرا ؟ چون عادت كرده يك جوري ببينه اين عادت هم دست برداشتن ازش كار مشكلي است و حالا اگر كليتش را بخوايم اگر يكبار نميريم قبل از مرگ زندگي را پيدا    نمي كنيم و اين ديگه كليش است از همه نظر يك چيزي هم بگم اگر قراره چشم هممون را بگيرند بايد يك انجمن نابينايان تشكيل ميداديم

س-  دنباله گفته هاي اين خانم كه راجع به چشم صحبت كرد چون مال من هم يك همچين چيزي هست كه دائما به نقطه اي ميرسه كه احساس مي كنم من از اتصال در بيام ديگه چشم ندارم انقدر شديد است احساس مي كنم در آورد چشممو كه بارها آيه هاي قرآن برام اومد اوليش سوره انعام را بخوان دومي سوره كوثر را بخوان سومي سوره فتح آمد و از اون موقع عينك ميزدم برا ي نوشتن و خواندن ولي الان ديگه براي هر چيزي مجبورم عينك بزنم حالا واقعا چشم زميني را از ما مي گيرن چون واقعا خيلي آاهي ها خوب و ناب  زيباست آدم لذت ميبره ولي واقعا اگر اين چشم را از من بگيرن

ج- نه نه ، مسئله كمال و مسئله فراز ، بارها و بارها گفتيم مكانيكي نيست ، مشكل ما چشم نيست خود چشم نيست ، خود شكن آينه شكستن خطاست ، الان ما در اين دوره ديديم كه مشكل ما اصلا نفس نيست مشكل اصلا خوردن و خوابيدن نيست چشم نيست ماجراي اون كسي است كه داره اينو ميرونه ، ماجراي چيز ديگري ، ماجراي برنامه است ماجرا اينه كه ما نميدونيم چه استفاده اي بايد ببريم افتاديم توي يك جايي نميدونيم با هر چيزي چكار بايد بكنيم اشكال ما اينه ، اشكال در واقع داريم مي بينيم كه اون چيزي كه طراحي شده شاهكار است ،  چشمي كه طراحي شده شاهكار است قرار نيست درش بيريم بندازيمش دور ، قرار است كه اگه اين كور شد حالا ما چيزي پيدا كنيم ، نه اگه اينطوري بود همه نابينايان الان آگاه ترين     آدم ها بود اگر ما نمي خورديم به آگاهي مي رسيديم الان در بيافرا ، الان مي بايست براي آگاهي بريم بيافرا بشينيم پاي صحبت همون هايي كه اينجوري شكم ها شون اينجوري ورم كرده و دو تا استخوان هستند و يك بادكنك است مي بايستي مي رفتيم مي نشستيم در محضر اونها ببينيم اينها چرا پيدا كردن اگر در خوردن بود نه اصلا به اين چيزها نيست فراز و كمال مكانيكي نيست به اين چيزها ارتباطي نداره بارها گفتيم ديگه الان براي ما اصول است نه به انگشتر نه به آويز است نه به حمل كردن چيزي است بنابراين اونجا بصورت سمبليك ميخواد بگه كه اسير شدي نمي خواد بگه بد است ميخواد بگه اسير شدي هميني كه الان من گفتم دشمن جان ماست چرا ؟ چون عادت كرده به يك نوع ديدن و حالا ما هم خودمونو نمي تونيم نجات بديم هر چي ميگيم بابا اين گل و سنگ نيست ميگه نه گل وسنگ است ، حالا بيا درستش كن ، ما مي دونيم كه به دريا بنگرم دريا تو بينم ما اينو ميدونيم ولي اين ميگه نه اين كه آب است درسته ؟ لذا كاري كه ما داريم     مي كنيم يعني توكوي خرابات اينكارو مي كنن، در كوي خرابات ميفتن جونش انقدر مي زننش كه بگه باشه  بابا هر چي شما مي گين .

س- ما كه فعلا كتك را داريم مي خوريم ، دنباله حرف اون خانمي كه گفت در عدم هيچي نيست من بارها در عدم رفتم و همه چيز اونجا هست اصلش اونجاست چون اونجا هيچي را  مي بينيم به دليل اينكه ما           بي نيازيم اونجا چون نياز به هم اونهايي كه در اطرافمون هست نداريم فكر مي كنيم هيچي نيست ولي اصل در عدم است ، در همون عدم شيطان را ديدم كه وارد شد گفتم چرا ايشون وارد شدن گفتن اين هم از شماست دقيقا سياه بود وقتي وارد شد نور خالص شد بعد بهش گفتم كه چرا دشمن ما بودي گفت نه دوستي بودم كه دشمن را به ما نشان ميدادم من با شما هيچ دشمني  نداشتم

ج- خيلي ممنون ، در ماجراي عدم به علت اينكه اونجا با تضاد برخورد نمي كنيم ، تضاد است كه عامل رويت است ، ظهور جمله اشياء به ضد است ، اگر كه تضاد نباشه ظهور هم تظاهر هم نداريم ديگه ، الان رويت ماها به واسطه تضادي است كه در فركانس ها مون هست اگر تضاد در فركانس هاي ما نباشه ما به رويت در ميايم ؟ به رويت در نميايم لذا در اونجا اولين قضيه اي كه وجود داره كه ما ميريم ميگيم عدم ميريم اونجا با ملاك تضاد ميخوايم نگاه بكنيم چيزي مشاهده نميشه ولي وقتي با لاتضادي خو گرفتيم همون مثالي كه زدم خدمتتون وقتي وارد يك جاي تاريك ميشيم اصلا لحظاتي چشم ما هيچي را تشخيص نميده به هر سمتي بريم سروكله مون مي خوره به در وديوار ولي دقايقي بعد چشممون با تاريكي عادت ميكنه حداقل حدود را تشخيص ميديم در اونجا هم بعد از اينكه يك مقداري مقيم شديم مسئله اقيموا پيش آمد و مقيم شديم مي بينيم كه همه چيز هست و هيچ چيز نيست همه چيز آشناست و هيچ چيز نيست با هر اطلاعاتي بخوايم روبرو هستيم و روبرو نيستيم و بعد موضوع سر اينجاست كه متوجه ميشيم اينجا عكسي است كه افتاده تو آب وخيلي ماجراهاي ديگه رو باهاش آشنا ميشيم و در اونجا اصولا تضاد نيست ، شيطان هم اگر بياد در لاتضادي است و موضوع فرق ميكنه ، موضوع اينجا مسئله اش تفاوت ميكنه ما اينجا يكنفر بايد وايسه اون دم در چهره غضبناك بگيره بگه كارت تونو نشون بدين و نقش شبكه منفي بازي بكنه ، اگر ما اينجا نتونيم شبكه منفي را پياده بكنيم اگر نتونيم ايجاد شبكه منفي نكنيم اينجا كه دو قطبي است سنگ روي سنگ بند نميشه بنابراين يكي بايد فداكاري بكنه بگيم بابا بيا نقش اين شبكه منفي را بازي كن پس در واقع شيطان هم اغوا شد اين ماموريت را پذيرفت بنابراين موضوع سر اينجاست كه كمالي حاصل بشه ، كمال حاصل شد امتحان آخر سال كه  تموم شد و طرف فارغ التحصيل ميشه بعد تازه با دانشجوش رفيق ميشه ديروز مير غضب بود نقش ميرغضب را بازي مي كرد ، دانشجو ميامد مي خواست نزديك بشه تن و بدنش مي لرزيد الان فلان ميكنه ولي وقتي فارغ التحصيل شد تموم شد تازه با هم رفيق ميشن مي بينن كه بابا اصلا بيخودي اون همه درگيري ها بيخود بوده ، بيخود نبوده اگر نبود اين پختگي ايجاد نميشد ولي الان كه نگاهش مي كنن مي بينن كه نه لازم بوده و اين لازم بودن مسئله است كه در واقع جا ميفته حالا ما هرچه زودتر به اين نقطه نظر برسيم خيلي كارمون آسون تر ميشه هر چه زودتر يك دانشجو بفهمه كه استادش دلسوزتر از ممكنه والدينش باشه ، راحت تر باشه كمتر حرص ميخوره كمتر دچار تضاد ميشه دقيقا مي بينه چي ميگه گوش بده و همه مسائل را بخوبي دنبال بكنه و نتيجه بگيره ولي متاسفانه خوب همه ديرتر وقتي ديگه كارها از كار ميگذره همه متوجه ميشن بابا فرضا معلم شون و دبيرشون و استادشون دلسوزشون بوده ، اين توي بحث عرفان يك بحث خيلي مهمي است  و اونجا كه بارها گفتيم كه ، كفر ودين در بر عشاق نكوكار يكي است ،  بارها و بارها با همديگر مرور كرديم و اشاره بهش كرديم و داريم ميريم كه فلسفه خلقت را بهتر دركش بكنيم بجاي اينكه هي درگير بشيم با خدا درگير بشيم با اون درگير باشيم يك مسئله است كه بايد بدونيم ، بايد بدونيم كه ما داريم امتحان پس ميديم يك ممتحن مثل شمر وايساده بالاي سرمون اگر اون ممتحن نباشه امتحان هم معني نميده بنابراين اينها ما رو به مصالحه نزديك ميكنه بنابراين يك مسئله را براي ما باز ميكنه اين انسان است گذاشتنش در بين دو تا قطب مثل اينكه شما يك گوي فلزي را در نظر بگيرين دو تا قطب آهن ربا ، يا بره شالاپ بچسبه به اون ور يا بچسبه به اين ور ، در واقع ما اينجا نمي تونيم بگيم چرا آهن ربا گذاشتن بايد ببينيم كه كدوم سمت را بايد بريم ، اعتراض يادتون باشه دوره 3 يك مطلبي را داشتيم اعتراض به چرا هست وارد نيست لازم است كه ما ببينيم چيكار مي خوايم بكنيم لذا لازم است كه ذهن ما و انرژي ذهني ما از صرف به اينكه چرا شيطان خلق شده اينجا ميره كنار و متوجه ميشيم كه لازم بوده خلق بشه ولي اون انرژي را صرف اين مي كنيم كه ما چه كنيم ما چكار بكنيم

س- در رابطه با اون تونلي كه من هستم واقعا برام سوال بود كه كي اين راه تموم ميشه كي من به اون انتها  مي رسم اينجوري متوجه شدم كه كلمه عشق را بعد شروع كردم گريه كردم گفتم خوب من اين را الان به خدا دارم فكر مي كنم اين ديگه نهايت اول عشق است ولي دوباره اينجوري متوجه شدم فقط خدا كافي نيست بايد به همه باشه مي خواستم ببينم اين درسته ، يكي هم استاد اين اين روح هاي متعالي امكان داره دوباره برگردن تو اين زندگي ها ، بخاطر اينكه به مردم كمك كنن دوباره بيان روي زمين و زندگي كنن تو اين زندگيشون فقط به مردم كمك كنن يعني فقط نقششون اين باشه يك چيز ديگه استاد انتهاي اين كانال نجات دهنده را من مي بينم ولي اونچه كه تا حالا شنيده بودم اون نيست كس ديگري است بگم ؟ استاد من عيسي مسيح را مي بينم به عنوان نجات دهنده يعني انتهاي اين كانال احساس مي كنم نجات دهنده اونه

ج- البته اين موضوع را بارها با هم صحبت كرديم اين كانال اون چيزي را كه شما مي فرماييد انتهاش در    بي نهايت است كسي نمي تونه پاياني متصور بشه چرا ؟ چون شما هر جايي را در نظر بگيريد ة نيست ميگيم مثبت بي نهايت باز از اون بالاتر هم هست لذا هيچوقت نميشه چيزي را متصور شد كه ديگه اون انتهاست محال ممكنه همچين تصوري اونم مخصوصا با ذهن محدودي كه ماداريم اين ذهن محدودي كه ماداريم تازه هيچي از اين قضيه را نمي تونه ببينه لذا تا يك جايي مي بينه در نهايت ما بايد راجع به مثبت بي نهايت صحبت بكنيم اما اگر اين مثبت بي نهايت را بحث كمال است و قرار داد بستيم به اون كمال بگيم خدا حالا خودآ، رمز بوده يك اسمي بوده كه عارف گذاشته اين اسم را ، تاريخچه پيدا يشش ما نمي دونيم چي هست ولي هر چي بوده در واقع كار يك عارف بوده اين واژه اومده خوب حالا ايني كه ما ميگيم فرض كنيد كه ما رفتيم بالا رسيديم ايني كه مي رسيم ميگه چرا تنها آمدي اينوشنيديد اما از يك زاويه ديگه بهش نگاه بكنيد ، آيا وقتي ما تنها برسيم كامل رسيديم ؟ كامل نرسيديم چرا كامل نرسيديم ؟ چون تنها رسيديم ، ادراك ما كافي نيست وجود ما كافي نيست ما هنوز نقص داريم چو تضاد را با خودمون برديم بالا يعني رفتيم بالا با خودش مي گيم كه ما با تواييم ، مي گذريم ايني كه رسيد اونجا ميگه ما با تواييم وجود ناقص داره هنوز در دل خودش تضاد داره چون تضاد داره نقص داره امروز از اين زاويه نگاه بكنيم ميگه خوب كردي اومدي اما كامل نيستي حالا برو اينو تكميل كردي ، برو اينك تكميل كن بيا كه ديگه خالص خالص خالص باشي پس مفهوم كمال مفهوم گسترده اي است ، حالا از اين زاويه ديگه نگاه مي كنيم ميشه لاتضادي ، چطوري يك نفر رسيده به لاتضادي ولي هنوز با ديگران در تضاد است ، اين در تناقض است بنابراين منظور از كمال يادتون باشه ميگين لا تضاد است بنابراين اينجا مقام صالح اينجا اتفاق ميفته "ان الارض يرصها و عبادي الصالحون" اين زمينه حركت ، زمينه حركت نه زمين ، اين زمينه حركت ، اين حركت مال اونه كه به لاتضادي رسيده كسي است كه تونسته بر تضاد غلبه پيدا بكنه و بعد آخرين مرحله تضاد اينه كه الست بربكم و اون ماجراها كه خوب بحث اينجاست كه هر چقدرم ما بريم بالا وقتي اين موضوع ، از اين زاويه تضاد وجود داشته باشه يعني ما نتونستيم لاتضاد باشيم و يعني هنوز نقص داريم خوب است با خدا هم به صلح رسيدن خودش مرحله مهمي است واين مرحله است و اولين خاني است كه پشت سر بايد بذاريم خوب ميذاريم شايد هم تا همين الان اين دوستان تضادشون حل شده باشه ، ما يك كار تكميلي داريم در آينده خيلي نزديك ديگه كارامونو بايد آماده بكنيم كه بريم بگيم كه "لبيك" بريم و بگيم كه ما با توتضادي نداريم حل شد حالا چند نفر تا اينجا به اين مسئله نزديك شدن بطور نسبي مثلا من در مورد خودم خيلي قبل اين اتفاق افتاد و اصلا ديدم كه من اون اصلا درگير نيستم در حالي كه اگر شما قرار بود يك نفر را پيدا بكنين روي كره زمين كه اينو مجسمه شو بسازين و بذارين اونجا به عنوان سمبل تضاد با خدا فكر نمي كنم از من چيزتر كسي را پيدا مي كردين ولي اين ماجراي همه است ، صد در صد تضاد با خدا ، با هستي با خود وحشتناك و تضاد براي ديگران وحشتناك يعني يك الگوي بسيار بسيار نمونه و بارز ، من ايمان دارم چون من تضادم با خدا حل شده هر كسي تضادش حل ميشه يعني ديگه اينو ايمان و اعتقاد كامل دارم من الان دوستاني كه يك سوال هايي مي كنن اينور ميريم اونور ميريم افراد با يك توپ پري ميان فكر مي كنن كه الان يك سوالي آوردن يك مطلبي آوردن كه الان تضادشون با خدا را چيز مي كنن من معمولا يك لبخندي ميزنم بهشون چون ميدونم اون تضدشونو ضربدر هزار بكنن ، ضربدر ده هزار بكنن تازه ميشن اون موقع من  خيلي توپشون پر است من هم معمولا يك لبخندي ديگر بله بله صبر كنيد چون ميدونم كه اين تضاد خيلي اساسي است ولي هيچ ريشه اي نداره و خيلي سطحي ميتونه حلي بشه كافي است كه ما يك ذره بيايم توي مسائل و بالاخره در جريان كار قرار بگيرم ، با هستي هم همينطور باخود هم همينطور البته همينطور كه گفتيم بسته و اولويت ، تضاد با خود خيلي مشكل تر از تضاد با خداست اما در نهايت خان اصلي خان وحشتناكي است  اگر قرار باشه اين جهان لاتضادي را ما ادراك بكنيم كه مي برن نشون مون ميدن بحث عدم را نشون مون ميدن يك گشتي مي زنن ميگن اينجاست ودر اونجا ما به يك نكاتي توجه نمي كنيم كه من توجه دوستان را جلب مي كنم به اين مسئله كه در اونجا حس لاتضادي ، بهترين چيزي كه اونجا پيد امي كنن اين نيست كه بري اونجا يك چيزي ببيني ، مهمترين چيزي كه اونجا ما رو باهاش بخورد ميدن لاتضادي است ، ببينيم حس لاتضادي چگونه است ، اصلا دقت كردن دوستان يا نه ؟ يعني تضاد نيست اصلا چه دنياي ميشه خوب ما الان ادراك نداريم هر چي زور بزنيم نمي دونيم كه تضاد نباشه چي ميشه ؟ چند نفر متوجه اين شدن كه زيبايي اوليه عدم ، حالا كاري نداريم اونجا گشتيم چيزي هست نيست ، اصلا زيبايي و لذتي كه اونجا در دم دست ميده ، آرامشي كه دست ميده بواسطه لاتضادي است چند نفر متوجه لاتضادي شدن ؟ اين اولين چيزي كه در اين سفر قرار است باهاش آشنا بشيم و بچشيم بحث لاتضادي است كه جهاني كه در اون تضاد نيست چه طعمي داره چه هوايي است ، در اون هوا ، حالا اينهايي كه ميگيم ميدونيد كه اشكالات زيادي داره در اون فضا ، نه فضايي هست نه هوايي در اونجا قدمي زدن چه حال وهوايي داره

س- زماني كه آدم با هيچ چيزي و با هيچ كسي تضاد نداره يعني دچار چنان شعفي ميشه كه انگار قلبش داره باز ميشه دچار يك سبكي خاصي انگار ذهنش در اختيار خودشه خودش در اختيار خودشه همه چيزدر اختيار خودشه يك مهرباني خاصي تودلي راه ميفته ، اصلا هم شايد نشه توضيحش داد اصلا يك احساس عجيبي به آدم دست ميده

ج- حالا تازه اين يك نگاه كلي است كه يك ذره اش را يك روزنه شو به ما نشون دادن تا ما مفاهيمي را كه در اون ميخوايم دنبال بكنيم و ميدونيد چيزي هم نمي گيم دوستان خودشون با چه چيزايي برخورد كردن ، برخوردكرديم وقتي بازش مي كنيم جمع بنديش مي كنيم متوجه ميشيم كه بله با يك مقوله اي برخورد كرديم كه خصوصيات و ويژگي هاي خاصي بر اون حاكم است

س- من قبلا فكر مي كردم تضاد با ديگرانم نسبت به اون يكي تضادها كمتر است ولي ديدم نه اين يكي ها راحت تر حل شده ولي تضاد با ديگرا ن تازه داره روميشه يك تيك هاي رفتاري يا خصلت هايي در خودم پيدا ميشه كه بعضي وقتها فكر مي كنم كه اين منم كه اين طرز فكر را دارم كه من اينجوري ندارم

ج- حالا در اين خصوص ما داريم ميايم توان و قدرت تحمل شر  ، قدرت ديدن شر "قل اعوذ برب افلق من شر ما خلق" بحث اينجاست كه روزي كه تونستيم خار كنار اين گل را هم ببينيم البته مي بينيم ولي در واقع ، آخه هر چي كه ميگيم متاسفانه ايجاد اشكال ميكنه مثلا اگر بگيم تحمل يك عده فكر مي كنن كه يعني سازش ميگن يعني خوب ديگه ظلم هست ما سر تسليم فرود آورديم اينطور نيست اگر اينجور بود بارها امام حسين (ع) چرا با ‌ظلم جنگيدند ، همه كارهايي كه در طول تاريخ بزرگان انجام دادن مي بينيد كه يك گوشه اش مبارزه با ظلم بوده  در واقع جدا نبوده هيچوقت يك سمت موسي بوده يك سمت فرعون بوده وقتي ميگيم ازش برداشت هاي ديگه ميشه ، بله خار را نمي خوايم ، ببينيد شر را نمي خواهيم اعتراض نسبت به وجودش نداريم يعني نمي گيم كه واسه چي بغل اين گل خار گذشتن ، خوب خارشو نمي خوايم  ، مراعات مي كنيم خارش نره دستمون ول از گلش لذت ببريم مراعات مي كنيم كه ما جزء شر نباشيم شر هم مهار كنيم و ضمنا از گل هستي لذت ببريم ، نميدونيم كه اينو چطوري بگيم كه سوء تفاهم نشه ، ما در نهايت براي شر احترام قائل هستيم يا نيستيم ؟ هستيم چرا ؟ چون از اوست اما ما جذب شر ميشيم يا  نميشيم ؟ ما د رعين حالاكه نميتونيم هم خير باشيم هم شر باشيم "فالمها فجورها  و تقويها" بهتون الهام كردم خير را و شر را هم الهام كردم ودر آن واحد هم نمي تونيم خير وشر باشيم مخلوطش هم نداريم يا خيريم يا شريم اين خير اين هم شر است ،خير وشر در بر عشاق نكوكار يكي است ، حالا وقتي ميگيم يكي است يارو مياد ميگه آقا چطور خير با شر يكي است حالا بيا درستش بكن ، منظور اينه كه اينها لازم الوجود بودن ، لازم بوده وجود داشته باشه تجلي الهي و لازم بوده وجود داشته باشه تا ما پخته بشيم بنابراين من كه اينجا وايسادم اعتراضي ندارم به ايني كه چرا شر هست خودمو جمع و جور مي كنم كه اين خار دستمو زخم نكنه و از گل هستي لذت ببرم مفهومش هم متوجه بشم و بقيه قضايا

س- من همين او اسكنم "قل اعوذ برب الناس " دائم تو ذهنم تكرار ميشد ودر رابطه با همون تضادي كه با ديگران بود من تو خونه مون يك كارگرهايي كار مي كردن من براشون وسايل ميوه و ناهار ميذاشتم گفتم خسته اند بذار ميوه ببرم براشون ميوه كه گذاشتم برگشتم ظرف هاشو بردارم تو دلم گفتم اينا چرا از من تشكر نمي كنن يك لحظه به خودم اومدم تو كه هيچوقت تشكر انتظارت نبود از كسي مثلا اگر قرار بود اينا ازت تشكر كنن اصلا نميدادي اينجور رفتارها هست كه آدم مي بينه در مقابل با ديگران چه رفتارهايي فكر         مي كرد نداشت ولي الان مي بينه نداره

س- در رابطه با خير وشر ، قرآن بهترين آيه و جمله را در اين مورد بكار برده كه مي فرمايد"عتفه امة هيئي احسن "(چك شود ) به بهترين شكل دفع كن دفع شر بكن يعني به عبارتي ميشه تحمل نه انكار وجود يعني وجود ش را انكار نكني ببيني اين واقعيتي است كه وجود داره

ج- در ادامه صحبت خانم كه فرمودن "عتفه بالتي امه هيئ احسن " بديها را با خوبي دفع كنيد گر چه         نمي توانيد چون صبر نداريد

ج- خار گل هستي است ديگه

س- در ادامه صحبت خانم كه فرمودن "عتفه بالتي امه هيئ احسن" بديها را با خوبي دفع كنيدگرچه          نمي توانيد چون صبر نداري

س- تبريزي ها حتما استاد واعظ خدا بيامرز را مي شناسن كه يك عارف مشهوري بوده در كتابش خوندم هميشه ايشون مي فرمودن كه خدايا اون خاري كه به پاي بنده تو ميخواد بره اونو به پاي من قسمت كن اين آيا همون خار است اين چه جوري بوده يعني طرفداري از خلق خدا يا اينكه همون شر

ج- آيا منظور به اين نكته پي بردن كه اون خار هم نعمت است ، من كلي دارم صحبت مي كنم از اين زاويه كه حتما بردن ، اون شر را فهميدن كه چيه يعني ماهيت ماجرا را پي بردن ، ماهيت شيطان ، ماهيت اين قضيه كه اين شر نهايتا چيه و قضاياش چگونه است در واقع آيا منظورشون شر بوده يا منظورشون اين بوده كه سپر بلاي ديگران باشند وبحث صلح با ديگران عاملي شد كه خودشونو بندازن جلوي ديگران بگن كه خاري كه ميخواد بره پاي ديگران بره پاي من ، مصيبت بدي كه ميخواد براي ديگران پيش بياد برا ي من پيش بياد من بلاگردان همه

س- پس اين كنار اومدن كه نبود

ج-  اصلا بحث كنار آمدن ، ماجرا اين نيست خدمتتون عرض كردم آيا در بحث مصالحه با ديگران به اين نتيجه رسيده ، در بحث نعمت شر رسيده يا هر دوش اگر عارف بودن كه بودن اما مسلما عارف از چيزهايي است كه حتما پي پرده حتما ميدونه يعني اينا وقتي كه مياي وارد اين اقليم ماجرا ، ماجراهايي كه مثل زنجير به هم چيز خورده جدا از هم نيست نميشه كه پي نبره معمولا مگر اينكه اطلاعات شبك مثبت ومنفي قاطي ارائه بكنه ، نتونسته باشه آناليز بكنه منظور كلي ميگيم كه بتونيم خودمون تعميم بديم به اين مسائل يك موقع       مي بينيد كسي در رابطه هست ولي از اين مياد ، از اون مياد نمي تونه آناليز بكنه

س- جلسه پيش فرمودين در موردهمين اطلاعات ارض دفعه آينده توضيح ميدم و گزارش مي گيرم چون ما هيچ چيز خاصي از اين ارتباط متوجه نشديم

اين ارتباط را برقرار بكنيم

س- مكانيزم امتحان الهي براي روشن شدن خير وشر ست مثلا يك جا مي فرمايد كه "ونبلوكم به شر و الخير" ما لايه به لايه شما را داريم با خير و شر امتحانتون مي كنيم يا آياتي شبيه اين زياد هستش اگر خير را در برابر شر آورده ميخوام ببينم كه ديدگاه شماچيه تو اين قضيه

ج- هميني كه اينجا همين مسئله است و ما داريم اينجا آزمايشي را كه در جهت پختگي ماست و اون آزمايش هم در جهت پختگي ساخته شدن ماست و ما اينو داريم و جذب اين بشيم يا جذب اين يكي بشيم    و تو اين مسئله به يك پختگي برسيم

س- شر خوبه يا بد است استاد

ج- اگر كه قرار بود ما جذبش بشيم بنابراين وقتي ميگيم مي خوايم جذب اين بشيم يعني داريم از اين فرار ميكنيم

س- خوب ما زماني مي تونيم امتحان بگيريم يا تو امتحان واقع بشيم كه تو شر واقع شده باشيم يعني در متن شر حضور داشته باشيم تا بتونيم در معرض امتحان قرار بگيرم حالا خود شر وجودش خير است اونكه اومده از بالا خير است ما تا اون تو قرار نگييم كه نمي تونيم امتحان بگيريم درسته حالا اين پديده هايي كه شر هستن ما ميگيم كه بايد از اين مرحله عبور كنيم به خير برسيم درسته اما خود شر زماني كه ما در شر قرار بگيريم ، شر است ديگه چه امتحاني بايد پس بديم

ج- ما در بطن اين مسئله قرار داريم "من اظلمات الي النور" ظلمت نباشه كه نور مفهوم نداره و ما در بطنش قرار داريم ، ما در ظلمات در كثرت ظلمات ، در كثرت شر قرار داريم تا نهايتا مسئله خير را بهش برسيم حالا در واقع چون نمي خوايمش ، مي خوايم اين حركت ايجاد بشه ظلمت را چون نمي خواهيم حركت ايجاد ميشه خوب حالا منظور شما

س- من مي خوام بگم شر تو وجود همه انسانها وجود داره و بالقوه به بالفعل تبديل بشه ديگه درسته ؟ بله ، يعني همه ما تو وجود مون شر هست چيزي نيست كه ما ؟

ج- صددرصد

ج-  "فالمها فجورها و تقويها" چيزي نيست كه ما اونو كسبش بكنيم يعني در نهاد ما اين قرار گرفته و ما در برابرش مي تونيم اون خير وشر را انتخاب بكنيم تو انتخابش آزاد هستيم ؟

ج- بله  اختيار ما

س-   اختيار داريم اينجا چون مسئله اختيار مطرح ميشه من مي خوام اينو عرض كنم ما وقتي تو خود شر هستيم تو خود شر اين چه نوع امتحاني است كه ما بايد پس بديم ، خودشر ، شر است ديگه مثلا يك نفر داره مشروب ميخوره بعد مي خواد امتحان بده كه تو اين مشروب خوردن موفق ميشه يا نميشه چون بايد عملي انجام بشه اينو بيشتر مي خواستم توضيح بدين

ج- ببينيد  بحث ، بحث اين نيست كه عملا حالا حتما بايد انجام بشه ولي ما در بطنش قرار داريم و بيشتر در معرضش هستيم و خلاصه همه انسانها در معرض اين قضيه وجوددارن ك در درون ماست ، موسي وفرعون در هستي توست بايد اين خصم را در خويشتن جست ، اين در ماست ، بستگي داره به اينكه هر كسي از اين اختيارش چه جوري استفاده ميكنه يك كسي بدون اينكه لب بزنه مي شينه تحليل هايي مي كنه و ميگه خوب اين به درد من نمي خوره اصلا سمتش هم نمياد يكي ميخواد اول آزمايش كنه يكي ديگه يك جورديگه بستگي داره كه هر كسي ، اين ماجرايي را كه مي خوايم در مورد عقل هاي مختلف يك مقدارشو با هم صحبت كرديم ديگه ، چگونه از هر نرم افزاري ميخواد استفاده بكنه مثلا تجزيه تحليل همه ما راجع به يك مسئله مشخص مثل اعتياد ، آيا هممون يك تجزيه تحليل مي كنيم ؟ ممكنه آدمي را پيدا كنيم به شدت از اون دفاع كنه حمايت مي كنه و پشتيباني ميكنه وديگه اونجا مي مونه كه هر كسي چگونه از اين اختيارش ميخواد استفاده بكنه ، اينه كه زمينه آزمايش براي هر كسي البته كلا براي همه يكسان است ولي هر كسي چطوري ميخواد ازش بهره برداري كنه متفاوت ميشه نمي دونم شد يا نشد

س- من مي خواستم تقاضا بكنم بحث شر و خير را زياد توضيح بديد چون بحث خيلي زيبايي است

ج- خوب بايد اشاره بكنيد كه كجاش كه من به نظر خودم اين يك چيز بديهي است ولي اگر مورد خاصي مد نظرتون است جناب بابايي اون نكته را بفرماييد

س- دوستان تو جامعه ما اينطوريه هر كس  روزنامه مي خره سريع ميره تو قست حوادثش خيلي هم مايلند دوستان بخونند سرگرم هم ميشن نيم ساعت مي خونن بقيه رو ديگه ميندازن اون طرف كسي كه دائما تو اين حوادث داره بسر مي بره ، بسترهاي حوادث را دانه دانه لايه لايه مطالعه مي كنه اين اينو كشته اين زده رفته  زني مردي را كشته آيا رو خود انسان تاثير منفي ميذارن يا نه به مرور زمان ؟ يعني وارد شبكه منفي مي كنن انسان را يا نه ؟

ج- اينجا دو تا مسئله است اولا اگر بخوايم ببينيم يك جامعه در چه وضعيتي بسر مي بره مثلا من اگر بخوام ببينم خودم چقدر شريك جرم هستم فورا بايد برم اونجا ستون حوادث را باز كنم بعد همه اينها را كه         مي خونم ، يادتونه گفتيم كه ما  همه آحاد يك جامعه اي شريك جر م هستن ، يادتون هست حالا اين موضوع يك خورده صحبتش مفصل تر است و در وهله اول خيلي عجيب غريب است ممكنه ما فكر كنيم چه نقشي داريم به ما چه مربوط است ماكه تو خونه مونيم ولي برامون ثابت ميشه كه سطح فرهنگ يك جامعه از روي آمار حوادث اون جامعه ارزيابي ميشه ، ببينيم كه چقدر حالا قتل و جنايت حوادث رانندگي   و حوادث مختلف و همه اينها را كه رديف بكنيم يك نمره اي مي گيره ، اون نمره ميانگين نمره من و ايشون و ايشون وآحاد يك جامعه است ، شما قبول دارين هر چه سطح فرهنگ يك جامعه بياد بالاتر حوادث بطور كلي حالا اين حوادث ميتونه از رانندگي و جرم و جنايت باشه اين حوادث مياد پايين تر مثلا شما آمار خود مسئولين كه ميگن در ماه مبارك رمضان آمار حوادث مياد پايين تر ، چرا مياد پايين تر؟ خوب پس ميتونه يك قضايايي وجود داشته باشه كه به آحاد عمومي جامعه ارتباط داره بنابراين اگر جرمي اتفاق ميفته همون ماجراي دملي است كه مثال زديم كه اصابت ميكنه به ضعيف ترين بخش ولي من هم توش شريكم چون نياز نيست ما ، اتفاقات بيفته ، از روي اين  مي تونيم اينو تخمين بزنيم لذا مي تونيم بيايم بگيم كه اگر ما سطح فرهنگ جامعه را بالا بياريم مي تونيم اينوكاهش بديم ، دو تا تفكر ميشه يكي مي خواد بياد مامورها رو زياد كنه همه مراقب باشن قتل وسرقت و جنايت نشه ، اين يك كار است ، يك كار اينه بگه نه مي خوايم آمار  بياد پايين ، بايد رو اين كار كنيم بيايم اين قضيه را كار كنيم و وقتي هم ميايم رو اين كار مي كنيم مي بينيم كه ما مشكل كيفيتي تفكر را داريم يعني مشكل عرفان دارم مشكل كميت نداريم ، دو تا موضوع ميشه ديگه ، اينجا وقتي ميايم   مي خوايم رو اين مسئله كار بكنيم يك بعد كميت پيش مياد مثلا همه مي دونن دزدي بد است و پند نصيحت را همه فوت آبند ، الان بريم تو زندان بگين كه بابا هر كسي بياد راجع به مزيت دزدي  و آدم كشي صحبت كنه ، اين ميگه آقا ما بيايم اون ميگه آقا ما بيايم ، همون هايي كه تو زندان محكوم هستند ، محكوم حبس ابد و ده سال و 15 سال، ميگه آقا ما بيايم خلاصه با هم دعوا شون ميشه كه كي اولين نفر باشه كه بياد بره رو منبر راجع به مزيت دزدي وقتل و جنايت صحبت كنه پس اينجا يك بعد كميت پيدا ميشه يك بعد كيفيت پيدا ميشه ، ما مسائل كميتي مون شناخته شده است همه مزيت ها را مي دونن معايب را مي دونن ، مزمت ها رو مي دونن ، فوت آبند مشكل توي بحث فرهنگي و بحث اين قضيه كار اينه كه از بعد كيفي كار نشده بنابراين تو اين ماجرا ، جامعه شناسي در عرفان يعني اگر قرار باشه بيايم كارهاي عام بخواد انجام بشه بحث نقش عرفان دركاهش اعتياد ، نقش عرفان در كاهش جرائم ، نقش عرفان در اخلاق ، يادتون باشه راجع به حجاب صحبت كرديم خاطرتون باشه راجع به بحث هاي مختلفي صحبت كرديم كه مربوط به جامعه بود لذا از اين ديدگاه ما به اين مطلب ميايم مثلا اگر از ما اظهار نظر بكنن ما نمي گيم برين تعداد پليس ها را زياد كنين ميگيم كه اينور ، اشكال اينه صد برابرش هم بكنيد نمي تونين جلوشو بگيرن مي تونه رسيدگي سريع بكنيد ، مي تونه زود بگيرش ولي نمي توني مهارش كني اين اشكال داره ، ما بريم به جوامع مختلف نگاه بكنيم مي بينيم كه اينا با هم نسبتي داره نسبت عكسي داره اين بره بالا اون مياد پايين اين بياد پايين اون ميره بالا خوب حالا دو تا مسئله است يا يك جامعه اي بايد بي خبرباشه يا من بايد بي خبر باشم ندونم چه اتفاقي ميفته يا من بايد باخبر باشم بفهمم بغل گوشم چه اتفاقي ميفته و نميشه كه ماجراي كبك را ما دنبال بكنيم ، ما بايد بدونيم كه اگر بخوايم طرح وبرنامه بديم آمار بايد داشته باشيم اگر مسائل جامعه به ما مربوط ميشه ما بايد آمارشو داشته باشيم تا هوشيار باشيم بدونيم چه مسائلي خوابيده همه ما بچه هامونو ول مي كنيم تو اين جامعه مگه شما ول نمي كنيد شما اگر بدونيد ناامن است يك جور مراقبت مي كنيد وقتي مي دونيد امن است يك جور ديگه مراقبت مي كنيد اما اگر به شما نگن نا امن است و شما بريد صدمه بخوريد اون وقت چي ميشه ، ميگيد كه اگر ما مي دونستيم مراقبت مي كرديم ، بيشتر حواسمونو جمع مي كرديم لذا از يك طرف اين مسئله نياز داره كه ما اعصاب مونو بذاريم روش يعني اعصاب تون تحت تنش قرار مي گيره ، اي واي اي واي هي مي خونيد واي واي اي واي مي افتيد خوب اعصاب مون تحت فشار قرار مي گيره خوب يك كسي كه اصلا نگاه نمي كنه اعصابش هم كمتر ولي خوب با فرار از مسئله كه قضيه حل نميشه لذا ما لازم است كه بررسي دقيق آماري داشته باشيم تازه خيلي از اين قضايا هنوز شما خبر ندارين منم خبر ندارم يعني اينا يه چيزهايي كه از مثلا صد نمونه يك نمونش اونجا نوشته ميشه ولي لازم هست در جريان باشيم تا بالاخره يك فكري بكنيم يك كارهايي صورت بگيره تا بتونيم كاهش در دوند اين قضيه داشته باشيم چون الان روند خيلي بدي از اين نقطه نظر، نقطه نظر جرائم روند خيلي بدي داره طي ميشه بنابراين بايد در جريان باشيم تا بتونيم هم مراقبت هاي لازم را داشته باشيم هم ايني كه راهكارهاي لازمش را پيدا كنيم

س- استاد تو جامعه بيشتر بر اساس كنجكاوي ميان اين مطالعه را انجام ميدن يعني از نوع و نگرش اصلاح نگاه نمي كنن ، هر كسي مياد مي خونه مي بينه چه اتفاقي افتاده ميره به دوستش ميگه اون به اون ميگه

ج- ببينيد يك مسئله است كه همه ديد كارشناسي ندارن يعني با ديد كارشناسي نگاه نميكنه طرف كه ميخونه نمي دونه خودش شريك جرم است ، از ديد كنجكاوي مي بينه نمي دونه خودش شريك جرم است            و خودش در بالا و پايين رفتن آمار خودش نقش داره يعني وقتي ميگيم سطح فرهنگ جامعه پيين است خوب جامعه كيه ؟ جامعه منم ، اونه جامعه ماييم ديگه ، جامعه مگه كيه ؟ وقتي سطح فرهنگ بره بالا بياد پايين ، ماييم ، خوب اون نميدونه ولي مسائل اين قضيه ، دانش اين كارشناسي ، دانشي كه ميخواد بياد به تك تك افراد بگه كه ، بقبولونه كه تو هم شريك جرمي ، حالا اين تو هم را دلايل و ادله اش را بتونيم عرضه بكنيم    و اثبات بكنيم كه بله هممون شريك جرم هستيم منتها اين اصابت ميكنه به اون ضعيف ترين بخشي كه حالا مسائل مختلفي را داره خوب بنابراين نمي تونيم با بي خبري صورت مسئله را پاكش بكنيم

س- ؟

ج- ظلم بيشتر است ؟ عرفان ؟ ببينيد مسئله اينجاست كه موضوع اصولا به مسائل مختلفي ارتباط پيدا ميكنه يكيش اينه كه انسان هي تجربه كسب ميكنه و مي بينه يك چيزهايي كم است ، الان دار ه متوجه ميشه كه علم اون روياهايي را كه بشر داشته نمي تونه پاسخ بده ، به زودي اين مسئله ما درآزمايشگاه ما تكثير سلولي مي كنيم و بزودي شبيه سازي و آدم هاي شبيه سازي شده هم ميديم بيرون و روياي ايني كه انسان تونست نمي دونم چيكار هم بكنه تحقق پيدا ميكنه ، فكر ميكنه كه ديگه خيلي حالا ديگه مي تونه مشكل بشريت را حل كنه ولي به زودي پي مي بره كه زهي خيال باطل و نه ماجراي انسان به اين صورت حل نميشه ، لذا مسائل علمي و مسائل كميتي تحت الشعاع قرار مي گيره تحت تاثير قرار مي گيره و متوجه ميشه كه نه ، بايد به مسائل ديگه رو بياره لذا توجه به بعد كيفي جلب ميشه الان مثلا سازمان بهداشت جهاني سال هاست توجهش به روش هاي غير عادي فرضا درمان جلب شده براش بودجه صرف ميكنه چرا اينكارو ميكنه براي اينكه ضرورتي را در اون مي بينه و نتونسته اون جواب لازم را از مسائل كميتي وتخصصي بگيره افتاده دنبال اين قضيه كه خوب حالا بيايم ببينيم از بعد كيفي چه خبره لذا اين مسئله دير يا زود براي خودش پايگاهي پيدا ميكنه كه انسان وارد فاز كيفيتي ميشه و همون طور كه اشاره كرديم اين روند اجتناب ناپذير است روند تاريخي است كه محال ممكنه جلوش رو بشه گرفت ، بحث همون اعداد ، قانون ، هوشمندي خدا ، اين بحث و اين روند تاريخي است كه  نمي تونن ، نميشه جلوشو گرفت مثل همون روندهاي ديگه تاريخي است كه انسان طي كرده ، اين روند را نمي تونن ، نميشه جلوشو گرفت انسان ديگه داره با هوشمندي آشنا ميشه      نمي تونن ديگه برش گردونن به عقب بگن نه تو فراموشش كن ، روشو خط بكش نمي تونه ، به محض اينكه اسمشون اومد مطرح شد ديگه نميشه از زبان انسان اينو پاكش كرد ، يكبار ديگه نمي تونيم به عقب برگرديم بگيم اين نيست و همون توضيحي كه داديم انسان اولاينو مي شناخت بعد اومد قانون را كشف كرد بعد ما خودمون قانون را تعميم به عام داديم اين يك مسئله اي بوده ، سابقه تاريخي نداره ما قانون را تعميم به عام داديم تعميم به عام توجه كردين كه چطوري شده الان شما بگيد عدالت قانونمند است بگيد حكمت قانونمند است هر چه را كه بخواهيم بدونيم هيچ چيزي دلبخواهي و ديمي و اينها نيست د رحالي كه تفكر قديمي اينجوري نيست كه تعميم به عام داشته باشه خدا ، خداست و هر كاري دلش بخواد ميكنه لازم نيست حتما از قانون تبعيت بكنه درسته يا نه ؟ تفكر قديمي اينطوري بود ، خدا ، خداست دلش خواسته با ايشون اينطوري رفتار كنه ، دلش نمي خواد با ايشن ينجوري رفتار كنه كسي حق اينو نداره كه ، درسته يا نه ؟ تفكر اينه خدا ، خداست دليلي نداره با ما ، با قانون رفتار بكنه دلش خواست براي هر كي هر كاري ميكنه به اون يكي ميده اينو ميگيره اونو مي كشه ، كسي حق نداره اظهار نظر بكنه ولي تو اين تفكر تعميم قانون به عام تفكري است كه سابقه تاريخي نداره ، انشاءالله قرار است يك گروه تحقيقاتي هم درست بكنيم كه ، قرار است خبرشو امروز با دوستان مطرح مي كنيم كه اين دوستان عزيز در اين كميته پژوهشي بتونن رو موضوعاتي كه ميديم برن مطالعه و تحقيق بكنن فرض كنيد روي اين ، روي مباحث قرآن چيزهايي را كه تعيين مي كنيم دوستان بتونن تحقيقات مختلفش را انجام بدن و بيارن .

بنابراين ، اين روند ، روندي است كه حالا ما اينو مي خوايم تكميلش كنيم نه تنها اينو تكميل كنيم يك شاخه هم بيايم بالاتر ، اين تكميل اين سابقه تاريخي نداره و الان لازمه كه اين مسئله تكميل بشه ، بحث مناظره كه همه اينها هست الان يكي از مشكلات زماني است كه ما اينومي خوايم تعميم به عام بديم مثلا ميگيم عدالت خيلي ها ميگن نه عدالت اينه كه هميني كه خدا ما رو چيز كرده ، به ما حق نفس كشيدن داده مثلا عامل است يعني اين ، يعني ما حق ديگه هيچي نداريم ، در حالي كه از اون ور اينطوري نيست همه ما ، همه اجزاي عالم هستي در يك چتر عدالتي هستن حتي ذرات ، يك مطلب اينه كه هر ذره اي مركز عالم هستي به حساب مياد ، هر ذره اي يكي از اعجاب انگيزترين مسئله ، ديگه ذرات با هم دعوا نكنن اون بگه من مركز عالم هستي ام اون بگه نخير اين ذره بگه كه من اعتراض دارم برا ي چي اين ذره را شما گذاشتين مركز عالم هستي جالب اينا ، هر ذره اي را گذاشتن اونو در محاصره گذشته و هر ذره اي وقتي به گذشته خودش نگاه ميكنه مي بينه كه در مركز عالم هستي قرار داره ، خيلي جالبه اين مسئله حتي ما متوجه شديم كه عدالت در هستي، اين يكي از اعجاب انگيزترين بخش اين تعميم قانون به عام است بحث حكمت حالاديگه كلا همه چيز ، راجع به هر چيز صحبت كنيم مياد تابع قانون ميشه وحالا نه تنها اين شاخه را ما تكميلش مي كنيم كه همه چيز مياد زير چتر قانون كه تكميل ميشه كه هيچي يك كمي هم ميريم بالاتر وقتي انسان فهميد اومده روشاخه بالاتر به هيچ عنوان ديگه بر نمي گرده پايين وقتي قانون را شناخت ، قانون ارشميدس قانون نيوتن و قوانين مختلف را شناخت يك روز امكان نداره بگه كه خوب من حالا برگردم به همون اعداد اكتفا كنم نمي تونه ديگه ،خوب پس در نهايت يك روند تاريخي داريم كه انسان داره طي ميكنه الان در يك نقطه عطفي هستيم كه در اين نقطه عطف انسان داره مياد از بعدكميتي بتونه بياد رو بعد كيفيتي هم تجربه بكنه و پخته بشه اين مساوي ميشه ، از طرف ديگه هم همون طور كه گفتيم با سن ميانسالي ما داره تكميل ميشه و ميريم كه به كهنسالي پا بگذاريم سن كهنسالي ، سني است كه كهنسال حركتش كم است ولي بيشتر دروني داره حركت ميكنه ، حالا بعضي براي اين درون آماده شدن ، شكوفايي ايجاد ميشه بعضي ها آماده نشدن يواش يواش ميره كه محدود ، محدود حالا ديگه ممكنه آلزايمر بياد يا چيزهاي ديگه بياد اما يك كهنسالي كه با برنامه حركت كرده ، حركتش كم است ولي كارهاي كيفيش خيلي قابل توجه است بنابراين ميره كه انسان كارهاي كيفي ، حركتش كم ، فعاليتش كم ولي كارهاي كيفي كه انجام ميده با نوك انگشتش يك چيزي را بهم مي ريزه ، با يك بشكن يك چيزي را درست ميكنه ، حالا حركت نكرده يعني راه دور است ، بحث اينه كه انسان داره ميره تجربه بشكن و بالا بنداز را تجربه بكنه يعني از راه دور بتونه خراب كنه ، آباد كنه و البته حركت كمتر ، ديگه حركت هم نمي تونيم بكنيم ، ديگه راه حركت نيست لذا هي حركتمون بايد محدودتر بشه ولي بتونيم كارهاي كيفيتي انجام بديم ، حالا كيفيتي ، خير وشر ، ديگه لازم نيست بريم شري بپا بكنيم ، حركت كنيم ، البته اينجوري هست مثلا با تلفن هم شر بپا مي كنن بدون اينكه حركت كنن حالا اين روزها ديگه با اينترنت شبكه ، شر را بپا مي كنن ولي يواش يواش استفاده از همين ها همديگه لزومي نداره بلكه از راه دور اون شر و خير جاري ميشه اين سن كهنسالي است كه بهش نزديك ميشيم خوب پس اين روند تاريخي و اين چيزي كه دنبال مي كنيم

خوب من توضيح بدم خدمت دوستان شش جلسه ، جلسه اي كه ارتباطات را تجهيز بشيم امروز ميتونيم ارتباطات را تكميل صحبت شو كرده باشيم اما ، ما چند جلسه فوق العاده خواهيم داشت ، جلسات فوق العاده براي اينه كه موضوعات دوره ، موضوعات سنگيني است ، تا اينجاش مثلا ما ارتباط گستردگي را آماري نداريم چند تا از دوستان ارتباط گستردگي را درش قرار گرفتن؟ مثلا حلقه حفاظتي را كه در مورد اعوذ بود چندنفر تونستن ازش استفاده بكنن؟

س- استاد ببخشيد از اين مباحث يكي آشتي و درك مرگ است يكي هم كنترل تشعشع منفي هستش در روح جمعي ، اين براي كساني كه از شهرستان بخوان بيان اينجا دوباره مجددا براي دفعات بعد

ج- نه نه ، امروز تموم ميشه مسئله ، ما چند جلسه فوق العاده خواهيم داشت انشاءالله كه اين جلسات يكيش يكماه ديگه و تو اين جلسه و شما درخلال اين مدت بتونيد اين ارتباطات را برين تحقيقات و دريافت هاي لازم را داشته باشين دوباره جلسه فوق العاده ميذرايم روش صحبت مي كنيم دوباره سه باره اونقدر كه ما از اين دوره بتونيم بطور نسبي ببينيم كه بله يك نتيجه اي گرفتيم كه وقتي مي خوايم بريم يك دوره بالاتري ديگه مطمئن بشيم بله يك ماحصلي را از اين دوره داشتيم چون در واقع ما حلقه حلقه حلقه الان هنوز فرصت اينكه ما جمع بندي كنيم ببينيم كه دوستان از حلقه ها دريافت هاشون چي بوده نبوده ، جلسات فوق العاده هم اونا رو بررسي مي كنيم هم سوالاتمون و مسائل مونو ميريم جلو يعني عجله اي براي دوره بعدي نداريم ، البته برا ي دوره قبلمون دوره 8 را ، راه ميندازيم براي اونها  راه ميندازيم ولي شما چشم طمع نداشته باشين

انتظارمون اينه كه اين ارتباطاتي را كه در اين دوره بود طي چند جلسه فوق العاده اي كه ما ميگذاريم تو اين چند جلسه بتونيد كار بكنيد حسابي ارتباط ها را داشته باشين نتايج حاصل از اونو براي خودتون هم مكتوب بكنيد بد نيست مخصوصا توصيه مي كنم دريافت و چيزهايي كه يواش يواش داره جدي ميشه از الان به بعد ديگه اين دريافت ها جدي ميشه تا حالا بالاخره يك خورده بوده و خوب هم بوده منتها ارتباطات از الان دريافت ها مثل همون موضوعاتي كه اينجا صحبت شد ، اين ارتباطات يواش يواش به جاهاي جدي ميرسه بحث مثل مثلا درك عدم يكي از اون عميق ترين ادراكات است يعني شوخي نيست بازي نيست و عرفا سال ها دويدن تا درك عدم را تونستن بهش نزديك بشن يعني يك چيز واقعا كمي نيست بنابراين سعي بكنين كه يادداشتي داشته باشين دريافت ها رو مكتوب بكنيد چون يادتون ميره به حافظه اعتماد نكنيد ، يكي از موضوعاتي كه ما داريم ، در يكي از مشكلات و معضلات ما ، معضل جمع بندي كردن است ، ما هدف مون از اين بحث ها و مباحثات ميدونيد چيه ؟ اين سوال و جواب ها هميشه چه هدفي را دنبال مي كرديم  ، هدفي را كه دنبال مي كنيم كه با هم در چيز قرار بگيريم اينه كه روش جمع بندي را به همديگه برسونيم يعني    هدف مون از اين سوال و جواب ها ميدونين چي بوده در طي اين دوره ها نحوه جمع بندي يعني شما ببينيد يك سوال يا يك مسئله يا يك دركي جمع بنديش چي بوده الان راجع به هر موضوعي صحبت بكنيم مي بينيم كه يك دريافت هايي شده بوده ولي ما نتونسته بوديم جمع بدي بكنيم درسته يا نه ؟ لذا ما يكي از مسائلي كه داريم همش ارتباط نيست يكي از مسائلي كه مي بايستي تو دوره ها جا مينداختيم نحوه جمع بندي است چطوري ما جمع بندي مي كنيم ، ببينيد يك مسئله اي كه ما پيش رو داريم مستقل شدن است يعني هر كسي مستقلا بتونه مرتبط باشه ، بتونه دريافت كنه بتونه جمع بندي كنه محتاج كسي نباشه و حالا اين هدف است و به هر صورت داريم اينو دنبال مي كنيم وقتي ميگيم كلاس بي كلاسي منظور اينه كه نحوه جمع بندي كردن را ما تونستيم هي روش كار كنيم حالا با همين سوال و جواب ها ، شما به نوعي با نحوه جمع بندي برخورد كرديد يا يك دريافتي است مثلا خيلي ها عدم ديدم ولي اون لحظه نمي دونستن كه اين عدم است

گزارش - عدالت بود ، آزادي بود ، لاتضادي بود يكي هم كه بي نيازي خداوند

ج- بله خوب به هر حال ميدونيد چه طوريه حالا ما دوباره وقتي وارد ميشيم چيزهاي مختلف رو مي بينيم ، يك جاهايي از اونجا روبه ما نمي گن چيزي و فقط به ما نشون ميدن يك جاهايي رو ميگن ، اشاره ميكنن مثلا ما دريافت كرديم كه عدالت محور همه چيزهاست اگر عدالت را بردارين همه چيز بهم مي خوره ميشه يك مسئله دلبخواهي ، تحميلي واين حرف ها

گزارش – اين يك حس عظيم و يك حس غريبي است اونجا فقط خودت هستي

ج- بنابراين يك كليتي را به ما ميگن مثلا به ما ميگن كه اين جا شهر تهران است خوي مي دونيد تو تهران هستين اما ديگه نميگن اين مغازه لباس فروشي است ، اينجا رستوران است ديگه ميگن اين تهران است نگاه كن  ، تو تهران را نديده بودي مي خواستي تهران را ببيني حالا نگاه كن بعد ما نگاه مي كنيم بعد هر جايي ممكنه جمع بندي خودمونو داشته باشيم ، ممكنه اين جمع بندي را ، ما منظور را ندونيم مفهوم را ندونيم كه منظور چيه ؟ لذا اشكالي كه براي ما ممكنه وجود داشته باشه يعني اشكال بزرگ و اشكال جدي اينه كه ما نحوه جمع بندي اطلاعات را ندونيم يعني نمي دونيم اين پازلي است ، نمي دونيم اينها را كنار هم بچينيم ، چه جوري بچينيم چه جوري ازش نتيجه بگيريم لذا اين مطلب خيلي مهم است كه دوستان روي دريافت هاي خودشان اول كار بكنن جمع بندي بكنن بعد با هم جمع بندي ها را بررسي بكنيم تا اين يك تمريني براي جمع بندي باشه .

 

دوره 7 – جلسه 6 – ساعت دوم

 

خوب قبل از اينكه بريم ادامه بحث نفس را پيگيري بكنيم ارتباطاتي را كه داشتيم ، اونايي را كه انجام داديم ارتباط گستردگي را كه انجام داديم ، شارژ شعوري ارتباط روح جمعي كنترل تشعشع منفي ، اين مونده كه امروز انجام ميديم حلقه كنترل تشعشع منفي 4 را كه داريم

س- كنترل تشعشع منفي 4 را فقط روي فرد كار كنيم ؟

ج- بله اين فرد است

دوستاني كه كنترل تشعشع منفي 4 كار كرد نتيجه اش چطور بود ؟ تونستين نتيجه شو ببينين خوب بود ، خيلي خوب ، توجه كنيد من توضيح بدم ، يك كنترل تشعشع منفي 4 كه خوب فردي است ، اما وقتي ميايم تو ارتباط روح جمعي كنترل هاي تشعشع منفي را هر چي  كه داريم انفرادي عمل مي كنيم حالا اينجا ميتونيم جمعش كار كنيم ، جمعش به اين معناست كه مثلا يكي دعا كنه كه خدايا انسان را از تشعشع منفي نفرين نجات بده يعني معادل يك همچين چيزي است يعني ما خواستار مي شيم كه بشر از نفرين نجات پيدا بكنه حالا مفهومش اينه كه اين در واقع همون چيزي كه الان هم ميريم ، انعكاس شعوري هست به هستي ، هستي برمي گردونه و هر نوع دعايي را مي دونيد كه ميره به هستي ، هستي آن را پياده ميكنه و در واقع ايني كه خوب مياد براي بشر يا بد مياد ، اينه كه ميگن خدا غضب كرد ماحصل برگشت يعني ما خودمون در نفرين خودمون غرق شديم ، اين ميشه غضب الهي يا مثلا فرض كنيدكه خداوند قومي را هدايت كرد" انه الله لا يغير بقوم حتي يغير ما به انفسهم " خوب اين چه جوري ميشه خوب ما كه نفس مون تغيير كرد يعني مسائل مون تغيير كرد بازتاب شعوري خودمون است برمي گرده و بازتاب غضبي است كه خودمون براي خودمون داريم، الان ديگه ميارم دوباره اون مسئله اينجا روكه استدلال هاي مسئله را ديديم كه اينجا شعور درآن ، در هستي آن است زمان نمي خواد كه بگيم كه ، بحث شو خاطرتو هست ديگه ، اگر از ايك جايي نگاه بكنين هستي هم همون مولكول آب است ، از خيلي دور بريم نگاه بكنيم بر فرض محال مي بينيم كه خود هستي مثل يك مولكول آب است همون طور كه يك مولكول آب وقتي بهش ميگيم كه گمشو ، كج ميشه وقتي عكسشو مي گيرن مي بينن كه كج و ماوج ميشه يا يك حرف قشنگ مي زنن ميگن دوستت داريم يك شكل درست حسابي به خودش مي گيره ، هستي هم تحت تاثير تشعشعات منفي ما شكلش عوض ميشه ، شكلش عوض بشه ماجراي ما هم عوض ميشه يعني ما هم تحت تاثيري قرار مي گيريم كه حالا اونجا ماجراي اون ستاره ها   و با اعداد ، با بازي و اون مسائلي كه اونجا وجود داره در واقع اين تغيير شكل و ماجراها را به يك زباني ميخواد دوباره بيان بكنه لذا اين حافظه شعوركيهاني به ما دو جور انعكاس را بر مي گردونه ، انعكاس شعوري منفي انعكاس شعوري مثبت مثلا يكدفعه ميگيم كه روح شرارت بر بشريت سايه افكند بنابراين ، اين مسئله را انسان ميتونه د رطول تاريخ هم پيگيري بكنه ببينه كه مقطع به مقطع ، دوره به دوره بازيافت ها و چيزهاي انعكاسي مختلفي را ما داريم و اينجا نقش تاثير دعا و نفرين چه در جزء و چه در كل مشخص ميشه فرضا يك روزي شايد انسان با ايمان دعا مي كرده كه خدايا مثلا ما رو هدايت كن خدايا چنين ، براي جمع مي خواسته ، يواش يواش تحليل رفته و لان مثلا مي بينيم كه اينه اجنبه فرماليته  داره، مجلس ميخواد خاتمه پيدا كنه بايد يك جوري تمومش كنن ديگه بعد ميگن خدايا اسلام و مسلمين را درپناه خودت ، قرض ، قرض داران ادا   و تموم شد يعني فرماليته ميشه ولي الان از ديدگاه ما ، الان با اين ديدگاه ما متوجه ميشيم هر كلامي ميتونه ساختار هستي را عوض كنه به نظر غير ممكن مياد كه ما بتونيم رو اين عظمت تاثير بذاريم ولي از نظر تئوري ببينيد ميذاريم يا نميذاريم ؟ يعني از نظر تئوري قضيه اين مسئله ببينيد چه قضيه اي را در دل خودش داره ، از نظر ما تو اين تئوري كه الان صحبت مي كنيم مي بينيم كه آن ما هم تاثير ميذاريم ، منتها اين مراتب اين تاثير فرآيندي است ، شايد من خدمتتون بگم اگر در يك پروسه زماني اين 7 ميليارد انسان با هم همدل مي شدند در سرتاسر دنيا سرنوشت دنيا را مي تونستن  يعني از طريق اين قضيه ولي خوب همچين چيزي شايد هم اتفاق بيفته در لوح محفوظ هم باشه شايد هم نباشه ، نمي دونيم ولي انسان داره ميره اون بحث رمز خاك وآتش كه آتش باعث پختگي خاك ميشه اصلا اگر آتش نباشه ما كوزه نداريم ، هيچي پخته نداريم هر چي داريم از خاك بخوايم پخته ش كنيم بايد بذاريم در معرض آتش ، آجر يا هر چي كه ميخواد پخته بشه ، ما هم اگر قرار است پخته بشيم ميذارن مون بغل آتش شيطان ، خوب حالا اينا جاي خودش و خاك هم مي تونه آتش را خاموش كنه اين رمز خاك و آتش شايد ما نمي دونيم خيلي سريع همين مسائل يكدفعه همه انسانها متوجه ميشن كه از كجا دارن  مي خورن ، شايد اين هم يكي از اون مسائلي است كه در واقع شبكه مثبت برنده ميشه وخداوند آبروش حفظ ميشه ، شايد اينم يكي از مواردي است كه مقدمه عكسبرداري از مولكول آب و اين صحبت ها داره فراهم ميكنه مقدماتي را كه يكدفعه انسان ببينه كه با هم ، چون برآيند اين مسئله را ، تشعشع شعوري من ، ايشون ايشون همه داره پخش ميشه  برآيند اينهاست كه داره اثر ميكنه ، فعلا برآيند شرش اگر بيشتر باشه شر مياد ، ديگه حالا ما هم در آتشش مي سوزيم نمي تونيم بگيم كه ، خاطرتون باشه گفتيم اگر از يك جايي نگاه بكنن ميگن بشر چه مي كنه ؟ مثلا دارن از يك جايي به ما نگاه مي كنن ، واي اين بشر چه فتنه اي به پا مي كنه ؟ حالا ما هم هستيم ميگيم اصلا  ما نقشي نداريم ميتونيم بگيم اينو ، نه هممونو  رو هم حساب ميارن وقتي با هم حساب ميارن پس اون جمع تشعشع شعوري من ، ايشون ايشون ، 7 ميليارد اونا دارن ميگيرن و دارن ميگن كه اون تشعشع مثبت است يا منفي وبازتابش مثبت منفي ميشه اين قضيه يكي از اون مسائلي است كه انسان داره مياد بهش نزديك ميشه و خوب براي ما يك ابزار بسيار مهمي است شبكه منفي از اين ابزار استفاده وحشتناكي ميكنه ، در حال حاضر شبكه هاي شيطان پرستي عمده فعاليت شون روي اين مسئله است ، عده مسائلشون تشعشعاتي دارن رو مدار اينجوري كار مي كنن و به اين شكل است كه القاعات عمده اي روي انسان صورت مي گيره مثلا القاعاتي روي نسل جديد صورت بگيره غير از بحث تشعشع دفاعي اصولا مي بينيد كه اونا تمايل دارن به مصرف مواد مخدر ، ناخودآگاه به شر تمايل دارن ، ناخودآگاه يعني همه انسانها به خيرو شر تمايل دارن ، اين چيز عجيبي نيست ولي اونا مي بينيد كه بطور غير عادي تمايل به شر دارن بطور غير عادي تمايل به شيطان و شيطان پرستي دارن و تمايل به اين قضيه دارن كه جزء اصحاب شيطان باشن ، جزء لشكريان رسمي شيطان باشن صلا عجيب است اين ماجرا عجيب است و اونها از اين مسئله دارن استفاده مي كنن از اين قضيه دارن استفاده مي كنن و اين طرف قضيه اين موضوع را هنوز زياد جدي نمي گيره البته تو بحث عامش تو بحث خصوصي تك و توك و يا در بخش هاي كوچيك ما هم داريم استفاده مي كنيم و موثر هم هست مثلا شما پا به پاي اين قضيه تو بحث هفته قبل مون هم كه اين صحبت شد پا به پاي اين قضيه الان مي بينيد كه در  دنيا تا شما يك جايي بگيد عرفان همه برمي گردن حالا ما كه با زبان فارسي بگيم در جاي ديگه به هر چيزي كه گفته بشه يعني يكدفعه همه برمي گردن يعني يك چيزي باهاشون برخوردكرده اگر واكنش نشون ميدن معمولا ما يك چيزي كه برامون جذابيتي نداشته باشه زياد واكنشي نشون نميديم ولي شما امتحان كرديد هر جا تا بگيد عرفان برمي گردن ، يك جرقه اي زده شده حالا كاربردهاي اين مسئله ، كاربردهاي زيادي هست مثلا اين مسئله را بطور آزمايشي راجع به مسئله عاشورا ما تومدار داشتيم تو اين دو سه سال اخير و بحث اينه كه معرفت اين قضيه كجاست ، شما در اين يكي دو سال گذشته نمي دونم دوستان اين چيزو كردن يا نه ، هر جا رفتن همه دنبال اين قضيه بودن كه معرفت قضيه كجاست اين چي ميخواد بگه معرفتش كجاست ؟ شما اينو تست كردين ؟ آزمايش كردين ؟ يعني همه يك جوري مبهم بودن ، حالا طبق ارزيابي هايي كه من خودم داشتم همه يك جوري هنگ بودن حالا فهميدن كه فقط مسئله قيمه خوردن نيست ، امسال مسئله قيمه خوردن تفاوت پيدا كرده ، حالا نمي دونم شما چه ارزيابي هايي كرديد يا نكرديد، حالا سال بعد هم نگاه بكنيد ، امسال هم دارين ميرين باز بررسي بكنيد ، ببينيد كه اينا چه جوريه ، ميخوام اهميت موضوع را خدمتتون بگم در واقع آنتن قضيه بحث كيفيت داره مدام پالس ميشه    و همه يك جورايي متوجه شدن بايد دنبال يك جيز ديگه هم باشن دنبال يك بحث كيفيتي هم باشند اون از نظر تاريخي ، اينها هم ابزارهاش است يعني ابزارهايي هم مياد مثل همين موضوع كه ميگيم مكانيزم ها ، ابزارها در خدمت اون قرار ميگيرن تا اون مسئله تاريخي را پياده بكنن لذا ما يواش يواش اين راه افتادن اين قضايا و اين مسائل تعيين ميكنه كه به اصطلا ح همون رمز خاك و آتش را ، اينا جزءش است ، مسئله موسيقي جزءش است ، شعور و ضد شعور جزءش است حالا وقتي هوشمندي را متوجه شديم كه بله الان عصر اين پله است اون وقت بحث شعور وضد شعور پيش مياد بحث شعور وضدشعور ، ماجراهايي مثل همون اسب تراوا را پيش مياره كه حالا اسب تراوا چيه و ايني كه ما چه رودست هايي خورديم خوب اينا همش حركت هاي بعدي ما در جهت ايمن سازي است يعني فهميديم كه قلعه وجودي ما توش ستون پنجم رفته راحت تو و ميامده بيرون و ما فكر مي كرديم كه بله قلعه اي داريم و اختياري داريم و نگو كه در اين مدت اون راحت ميرفته تو  و ميامده بيرون ، حالا اين روزنه ها بسته ميشه ، اين كارها ميشه كه ميگه "اني اعلم ما لا تعلمون" ميدونه كه اين موجود آخر و عاقبت راه نجات خودشو پيد ا ميكنه و قابليت داره قرار  نيست كه ما آبروي خدا را ببريم بعد ملائكه بگن كه ديدي ما گفتيم اينكارو نكن حالا بفرما ، حالا بيا درستش كن حالا بايد بري رو زمين نسل شو برداري ، توجه مي كنين بايد بري نسل شو برداري ، اين خيلي حرف است اون وقت ، بعد برمي خوره به خيلي از قضايا كه بحث سوال بود كه در انتهاش شبكه مثبت و منفي نماينده هاي خاص خودشو پيدا مي كنن و اين نماينده ها مهم نيست كه ديگه ما بيايم بگيم اسم و ايناش مهم نيست ديگيه مسئله اينجاست كه ما ميدونيم پيدا ميشه ، نماينده داره يعني بالاجبار هي داره شبكه هاي مثبت منفي از حالا به بعد مشخص ميشه يعني ديگه شما از حالا به بعد تو خيابون بلافاصله متوجه ميشين كه اين بحث دنبال شبكه مثبت است يا دنبال شبكه منفي ، همون طور كه الان در بعضي جاها مشخص است يكدفعه مي بينن صليب معكوس داره ، ستاره پنج پر داره فورا مي فهمين اين تو اين قضيه است يا اگر علائمي وجود نداشته باشه دو دقيقه با هم صحبت مي كنيم به دقيقه نمي كشه  به دقيقه نمي كشه دو دقيقه فورا متوجه ميشيم كه او خطش چه خطي است ديگه نميگن تو چه ديني داري ، ميگن شبكه مثبت هستي يا اين وري هستي ، ديگه نميگن كه شما چه ديني داري؟ لذا همون پيشگويي كه مذهب اشتراكي اونور پيش مياد ، ديگه مهم نيست كه مسلك   و مليت و اين حرف ها ، شبكه مثبتي هستي يا شبكه منفي هستي اين قضايا راه ميفته و  وقتي كه اصولا نوع تفكر ، حيطه بدي تفكر مشخص ميشه قاعدتا نماينده هم پيدا ميكنه ، قاعدتا تشكل پيدا ميشه كسي كه بخواد از اونور ، اينور هدايت بكنه ، نمي دونم رهبري بكنه ، چكار بكنه اونا پيدا ميشن ، نتيجتا تمام اينا ، اتوماتيك وار چه بخواهيم چه نخواهيم در واقع در پي است ، اما اون مسئله نيست كه بساط انسان را از رو زمين جمع كنن اگر اون صحبت را بكنيم يعني اينكه خداوند شكست خورده بايد بيان جمع كنن ، ماجرا را بايد بيان بگن آقا هيچي به هيچي اصلا هيچ اتفاقي نيفتاده وبساط را جمع كنن و آثار چيز و ماسمالي مي كنن و اونوقت اين خيلي اشكال وارد ميشه يعني اينكه طرح شكست خورده زود بايد بيان قائله را ختمش كنن اينطوري نيست    و اصلا ماجرا خيلي هوشمندانه است ماجرا خيلي طبيعي است ويك رويارويي نهايي انديشه است وبعد از اين انديشه است كه انسان اونوقت ، رسد آدمي به جايي كه بجز خدا نبيند و بعد وقتي انسان رسيد به جايي كه بجز خدا نبيند چه اتفاقي ميفته ؟ انسان اون موقع است كه اگر گفتن به صلح ميرسه و اين حرف ها ، چه جوري به صلح ميرسه صلح زوري نيست صلح زوري به درد نمي خوره يكي وايسه روسر من بگه صدات در نياد ، خوب منم صدام در نمياد ديگه ميگيم منم در مصالحه هستم اما به محض اينكه شمشير شو ببره كنار منم فورا يك چيزهايي مي كنم اون به درد نمي خوره ، اتفاقي كه ميفته اينه كه ما اين مراحل رو طي مي كنيم واين هوشمندي اثبات ميشه وقتي اثبات شد صاحبش هم اثبات شده است لذا در اون صورت اتفاقي كه در من ميفته ، من وقتي اثبات ها انجام شد به مصالحه ميرسم ، مصالحه در ما مي جوشه مثل چشمه ميشه نه اينكه به زور من ، خوب معلومه تا وقتي يك پليس وايساده منم همين جوري وايسادم تخلفي نمي كنم به حق كسي اما به محض اينكه رفت اونور من هر كاري دلم خواست مي كنم اين به درد نمي خوره كه ، انسان قراره به اين مرحله برسه بشر قراره در واقع به اين مرحله برسه كه خودش است ، نيومدن روي من به زور پياده كردن اينا از مطالب است كه مورد توجه قرار نگرفته بعضي از صحبت ها در وقوعي كه در پيش هست و ميخواد اتفاق بيفته مياد و ارزش كار خداوند را از بين ميبره اين طراحي را زير سوال ميبره و خلاصه خيلي مسئله داره كه اميدوار هستيم بشه يواش يواش گوشه هايي شو باز كنيم چون خوب واقعا باز كردن اين صحبت ها و گوشه ها بايد به تدريج صورت بگيره يكباره امكانش نيست بايد يك تيكه اي بگيم بريم فكر كنيم دوباره يك تيكه بگيم بريم دوباره سه باره يعني يك مسئله اي است كه بايد تدريجي جا بيفته و يك قضيه اي است كه نياز به يك پختگي يعني ايجاد پختگي هست كه صورت بگيره تا وقتي كه كل موضوع باز ميشه ببينيم كه بله اصلا اينجوري بوده نه اون جوري و در واقع همه چيزهايي را كه بهش مي رسيم بايد نشون بده طراح در نهايت است ، اشكالي نبايد به كار طراح وارد بشه اين اصل است براي ايني كه تعريف ما از او نهايت خلاقيت است نبايد اشكالي بر اون وارد بشه

س- در دو سه هفته گذشته من با مواردي روبروشدم از قبيل مثلا همين ستاره 5 پر كه ميگن كله جمجمه يا آدم هايي كه دقيقا اصلا در برخورد تشعشعاتي باهاشون قرار گرفتم و خيلي تمايل به اين داشتم كه آتش به اختيار را اعلام بكنم ولي باوجود اين چون من نه اجازه اي از شما گرفته بودم نه مي دونستم كه اين كار صحيح هست نكردم يعني باز درخودم مسئله را فرو خوردم منتها الان مي خواستم ببينم براي چي اين هست ؟ اي موضوع مرتب تو ذهنم مياد و من چيكار بايد بكنم؟

ج- ببينيد موضوع سر اينجاست كه ما پله پله ميايم نزديك ميشيم به اين مسئله وتوجه بكنيم كه ابتدا به ساكن يك موضوعي بايد درك بشه علت اين حركت گام به گام اينه كه موضوعاتي بايد درك بشه بايد بدونيم كه اصولا كم وكيف اين قضيه چيه ؟ آيا الان ما به كار همچين مسئله اي اصولا معتقد شديم ، ما ترم 5 اولين صحبت مون راجع به روح جمعي شد ما هم زياد چيز نكرديم و گفتيم بگذريم و ميدونستيم دوستانمون هم زياد اينو جدي نمي گيرن خودمون مي دونستيم فقط مي خواستيم به گوشمون بخوره  اونم داشته باشيم ولي مطمئنيم هيچ كسي مطلب را جدي نگرفته در حالي كه اساسي ترين  خوب بذاريد اصلاح كنم كه اون طور كه بايد و شايد چون حالا دوستان كار كردن ولي اهميت اين موضوع اونقدر بالاست كه اون چيزي را كه ما انجام داديم دستتون هم درد نكنه ، اهميت اين موضوع خيلي زياد است يعني نسبت به اهميتي كه موضوع داره ما يك بخش كوچكش را ، ولي در آينده اصلا اساس كار موضوع اين قضيه است ودر واقع تحولات بزرگي كه بشر در پيش داره با هموني كه "ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغير ما بانفسهم "  يعني مي رسيم به ادراك همين مسئله مي رسيم و بحث اينجا قوم و بحث جمع و موضوع اينجاست كه شايد فكر مي كرديم كه بايد انفرادي گفته بشه و اينكه خودتو عوض كني عوض ميشه اما موضوع اينجاست كه اتفاقا ، جالب اين آيه اينه كه صحبت از قوم ميكنه ، صحبت از جمع ميكنه وصحبت از يك ماجرايي كه مثل اينكه سرنوشت را به اون معنا  نه  ولي يك بازتابي كه ميگن سرنوشت ساز است ، سرنوشت ساز باشه اتفاقا اين تاكيد اكيدي روي اين مسئله داره و اينجا ميخوايم به اون مطلب و اون مسئله برسيم كه مربوط به جمع است و فرد را عمل كرديم، فرد را عمل مي كنيم اما فراموش نكينم كه مسئله عمده در جمع است لذا پا به پاي كاري كه فردي مي كنيم ، الان امروز هم راجع به بحث اجتماع وفرهنگ و اينا صحبت كرديم و بعد حالا بحث اينجاست كه يك مملكت هم درست عمل كنه دوباره مملكت هاي ديگه وقتي دارن خرابكاري مي كنن خواه ناخواه اونا در مصونيت و در امان نيستن خوب حالا خواه ناخواه به اين نتيجه مي رسيم كه موضوع ، موضوع بشر است ، تا بشر به يك مطلب نرسه ، يك مملكتي نمي تونه بگه به ما چه مربوط است ما كه سطح فرهنگ مون بالاست، سطح فرهنگش بالاست از جاي ديگه نميذارن زندگي كنه ، يك نفر ميگه كه آقا به من چه مربوط است من كه خودم ، تو خيابون داره رد ميشه براش ايجاد مشكل مي كنن ، تاثير اينكه سطح فرهنگ من بالا باشه مشكل منو حل نميكنه ، اوني كه سطح فرهنگش پايين است ببراي ما ايجاد مشكل مي كنه ، در همين خيابان خودمون در چند هفته گذشته ما چندين مورد هر شب مسائلي در اين اطراف اتفاق افتاده كه چند تاش هم نصيب خود ما شده يعني به زور چاقو كيف و موبايل گرفتن اينجا مواردي كه شامل بعضي از دوستانمون هم شده و چه در اينجا  چه در جاي ديگه خوب يعني يك منطقه سطح بالايي مثل اينجا ، اين منطقه اي كه ما توش هستيم حالا چقدر جرائم ديگه اي در همين جا اتفاق افتاده ما خبر نداريم ، نمي دونيم و حالا بگيم كه ما متعالي هستيم جلومونو بگيرن ، كيف مونو ميگيرن ، تعالي مونم ميگيرن ، همه را ور ميدارن مي برن ، خوب پس ماجراي نهايي اين نيست كه ما خيالمون راحت بشه بگيم كه خوب ما كه داريم در  زمينه تعالي كار     مي كنيم الان داريم توي خيابون هفتم تو خيابون گاندي قدم مي زنيم اينا تعالي مونو ازمون مي گيرن كيف مونو ميگيرن براي اينكه ديگه ما رو از آسمان هفتم مي كشونن مي برن تو يك عوالم ديگه اي

س- در ارتباط با اهميت ارتباط  روح جمعي ، من ادراكي كه داشتم در ارتباط با روح جمعي خيلي جالب بود ، تو خواب ديدم كه شما تشريف آورديد سر كلاس بعد يك خودكاري را نشون داديد گفتيد اين چيه ؟ همه گفتيم خودكار بعد دست زديد روي يك پارتيشني بود اونجا گفتيد اين چيه ؟ گفتيم پارتيشن شما كلاس را ترك كرديد گفتيد درس را نگرفتيد بعد شما كه از كلاس رفتيد بيرون من گفتم يعني چي؟ اينا كه خدا بود ما چرا گفتيم خودكار پارتيشن به محض اينكه اين از ذهن من عبور كرد شما برگشتيد سر كلاس بعد شروع كرديد به تدريس يكهو يك تعداد افراد خارجي وارد كلاس شدن كه هر كدوم دستشون سازهاي مختلفي بود يكي گيتار سه تار و سازهاي مختلف اينها نشستن سازهاي خودشونو كوك  كردن تو اين حين من سرم را از  پنجره كلاس كردم بيرون يك فضاي ديگه اي بود ديدم كه جمعيت بسيار گسترده اي نشستن بيرون دقيقا اين برام تداعي شد كه زماني كه امام خميني فوت كردن چه خيل عظيمي از جمعيت براي دعا   مي آمدن بيرون دقيقا همون جمعيت حتي بيشتر از اون نشسته بودن و منتظر اجراي موسيقي بودن من پيش خودم فكر كردم اين يعني چي ، اينجوري دريافت كردم كه هنوز ما گروه اولي هستيم كه حلقه روح جمعي را گرفتيم اين همه تاثير در نا خودآگاهي روح جمعي گذاشته و اينكه حالا تعداد بيشتر بشه و تكرار بشه در واقع منتظر شنيدن خود موسيقي بودن چه تحول عظيمي در واقع در سطح روح جمعي اتفاق ميفته ، تجربه اي بود كه بخاطر اهميت اين موضوع مي خواستم بگم

ج- خيلي ممنون خوب حالا اين چيه ؟ خوب بنابراين ، اين توضيح در مورد اين مسئله كه در واقع من        مي خواستم با اين قضيه بگم خدمتتون ، اين مسئله ارتباط روح جمعي نيست اثرش آني است آني ما متوجه نميشيم ممكنه كه انگيزه ما قوي نباشه ، نتيجه كار با روح جمعي در طولاني مدت مشخص ميشه در عرض يك روز

س- استاد ببخشيد وقتي كه يك جمعي الان دريافت هايي را داشتن ، شما مي فرماييد وقتي به صلح با خدا برسن اين ميشه پذيرش مطلق فكر مي كنم و آيا اين حالت يك تقليل گرايي و جبري بودن را پيش نمياره كه ما همه چيز را بپذيريم به اين علت كه بايد ا نجام ميشده و اين آيا انگيزه زندگي كردن حتي در اين مقطع كوتاه چون ميدونيم كه اين خوب اين يك زمان كوتاهي را به ما فرصت تجربه كردن را داده ، اين انگيزه ها را از انسان نمي گيره وقتي پذيرش مطلق بوجود بياد ؟

ج- اين پذيرش ما چه چيزي را گفتيم بايد اينجوري باشه ؟

س- شما گفتين صلح با خدا يعني بپذيريم كه ما چون و چرا باهاش نداشته باشيم

ج- چرا ما يك همچين نتيجه اي را گرفتيم ، ميدونيد كه ما هيچ چيزي را تعبدي دنبال نكرديم ، ما اومديم ديديم كه تضاد يعني سم حالا من از ابعاد مختلف اگر كه بگيم ديديم كه تضاد يعني سم ميگيم كه چرا اينطور چرا اينجوري و حالا براي اينكه مريض نشيم بگيم تضاد نه اين مسئله از بعد بيماري مسئله اين بود از بعد ديگه اومديم گفتيم كه ما ب خدا در تضاديم آيا درست بود يا غلط بود ؟ با چيش در تضاديم ؟ با عبادتش با عدالت با حكمت ، ما نيامديم يكدفعه همين جوري بگيم بريم به صلح ، اومديم گفتيم اين خدا تحقيق كرديم ببينيم خدا ديكتاتور است يا ديكتاتور نيست ، ما تحقيق كرديم هيچوقت نياميدم بگيم كه خوب ما بايد با او به صلح برسيم همين جور الكي ، اومديم تحقيق كرديم ديديم كه عبادت را براي چي قرار داده بود ؟ براي رشد ما يعني اون جور كه ما بررسي كرديم ديديم كه عبادت براي رشد ما بود براي اين نبود كه ما بريم عبادت بكنيم، دولا راست بشيم بعد اونم بگه كه خوب باشه اين بنده ام دولا راست شد منم دست از سرش بر ميدارم ، غضب شمال حالش نمي كنم ديديم كه اصلا ينجوري نيست ماجرا ، اون چيزي كه هست خير و صلاح ما بوده بعد اومديم ديديم شرش نعمت است بعد اومديم ديديم عدالت مشكل داشتيم ديگه ، خدا چرا اينجوري خدا چرا اونجوري ، بعد ديديم كه نه بابا اينم يك ماجراي ديگه اي داره اومديم سر حكمت اينم ديديم يك قضيه ديگه اي است چرا اومديم اين دنيا ؟ چرا اينجا متولد شديم ؟ ديديم بابا اين جبر هم همچين جبر خيلي مجهول هم نيست مثل اينك به احتمال يك در ميليون ما در ا نتخابش نقش داشتيم، برمي گرده به سواد قبلي مون و يك چيزهاي ديگه يواش يواش ديديم ما اين مدت بيخود درگير بوديم و يقه گيري و اين حرف ها را داشتيم ، از اين زاويه بوده كه قرار است حالا يك مقداري اين مسئله حل شده كه دوستان تضادشون با خدا حل شده و قرار است بريم تكميل بشه و قرار است بريم جمعي آخر هممون به اين نتيجه برسيم كه بابا ما اصلا با خدا مسئله اي نداريم ، اين اينطوري قرار است اتفاق بيفته نه اينكه ما بيايم بگيم كه بايد بايد ، اصلا عرفان بايد نداره عقل بايد داره وقتي رو پله عقل پند ونصيحت و بايد و نبايد داره روي پله عرفان بايد ونبايد نداره ، شما اگر دقت بكنيد ما به كسي نگفتيم بايد حجاب داشته باشن گفتيم ؟ ولي راجع به حجاب صحبت كرديم گفتيم ارزش ضد ارزش ، بايد نبايد در دنياي عرفان نيست در واقع چيزي كه اينجا اصول هست و قانون است ميگيم بايد ايني كه چشمه ، بايد قانون است و گفتيم قانون حاكم است ، اين مسئله در درون چشمه بجوشه بايد كيفيت ايجاد بشه تا ايجاد نشه شما هي بگو اين هي بگو اون ، اينا عقل است عقل ميگه بايد نبايد رو پله عشق بايد نبايد كاربرد نداره كه ، اگر هم اينجا فرضا اومديم يك چيزي ميگيم ، جنبه چيزي داره براي اينكه اونو عقل ميگه ، عقل ميگه كه اون مراعات را بكنيم اينجوري بريم اينجوري بيايم اما اينا از نظر ما تا دروني نشه فاقد ارزش است لذا ارتباط ما هم با خدا تا دروني نباشه كيفي نباشه فاقد ارزش است لذا كي ما گفتيم كه بايد با خدا به صلح برسيم اگر لزومش رو احساس كرديم اون چه موقع است ؟ زماني است كه من مي بينم تا حالا راجع به عبادتش در سوءتفاهم بودم ، اشتباه گفته بودن عدالتش سوء تفاهم بوده حكمتش سوءتفاهم بوده من در اشتباه بودم اون كارش درست بوده لذا الان اومدم از اين زاويه مي بينم كه اصلا نه به من فشاري مياد نه زوري اومده لذا من تشنه شدم كه زودتر باهاش به صلح برسم مثل اينكه ما در مورد يك دوستي سوء تفاهم بوده حالا سوءتفاهم فهميديم كه ما در اشتباه بوديم چي ميشيم ؟ مي خوايم هر چه زودتر خودمونو بهش برسونيم بگيم بابا مثلا فرض كن كه اين سوء تفاهم بوده و حالا ما رو ببخش لذا اين قضيه ، قضيه اي است كه بايد ما تشنه بشيم اين ماجراي كيفي ماجرايي است كه بايد از درون بجوشه قانونش اينه قانون حكمفرماست ميگه چشمه نميگه چاه عميقي كه بايد به زور پمپ چيزي را از توش بكشي بياري بيرون درست شد

س- بله بله استاد فقط موقع جاري شدن حكمت چون ما آگاهي لازم را نداريم در نتيجه قدرت دركش هم نداريم كه چرا ميشه اين كار ميدونيم كه خوب به اصطلاح همه چيز رو برنامه است و دقيق داره اجرا ميشه ولي چون ما اون درك را نداريم به مشكل برخورد مي كنيم بعد خطا مي كنيم

ج- مثل چي ؟ مثل مثل مثل

س- خوب ما يك انساني هستيم زميني با قوانين زميني و چيزهاي جاري كه براي همه اتفاق ميفته حتي براي مسائلي كه برامون پيش مياد ، ما حالا يواش يواش داريم فكر مي كنيم كه مسئله اي اگه پيش اومده رو برنامه ريزي است اين بايد بشه تا من اين دوره را طي بكنم به اين مسئله برخورد بكنم بفهمم اما درصورت معمول ما اين چيزها را متوجه نميشيم بعد دچار خط ميشيم هي مثل عقب گرد باشه هي با خدا ديگه دسترسمون اونه مجبوريم ازش بخوايم مجبوريم باهاش مقابله كنيم

ج- البته من خودم برام روشن نشد كه اشكال كار كجاست براي من روشن نشد من كه مي دونم و در جمع هم ديدم در طي ين سال ها هم ديدم كه وقتي ما يا افراد تضادشون درزمينه عدالت، حكمت ، عبادت حل شده هي نزديكتر شدن حالا چه اشتباهي ممكنه رخ بده من خيلي روشن نيستم تو اين قضيه من فقط مي دونم كه اين اشكالات برطرف شده و اين نزديكي صورت گرفته فقط يك مسئله است كه ممكنه اين قضيه را پيش بياره همين بحث بايد نبايد و ما فراموش مي كنيم كه روي پله مي دونيم كه مثلا حجاب را بايد رعايت كنيم اين رو پله عقل است عقل اينو ميگه "فحفظوهن بخمرهن" اين عقل ميگه كه اينو حفظ كن و اگر كه اين حفظ شدن را داره چيز ميكنه اما فرد توجيه نيست ميره رو پله كيفيت فرد داره اينكارو ميكنه ولي توجيه نيست نميدونه چرا بايد اين ارزش حفظ بشه ، اين ميشه يك قضيه اي كه وقتي ما ميايم روي اين پله نمي تونيم بگيم و اين ممكنه بعضي ها براشون سوء تفاهم بشه كه مثلا ما حجاب را آزاد تلقي مي كنيم مثلا رو پله عقل         و احكام ميگه "اقيموا الصلوة" مقيم بشو ، تموم شد ، ديگه اما و  اگر و ولي و اين حرف ها را نداره ديگه ، بگيم بخونيم بريم بيايم پس اونجا حرف آخر را زده ولي وقتي ميايم رو كيفيت ما نميگيم بايد اشكال اينجا ممكنه پيش بياد ممكنه بعضي بگن كه چرا شما نمي گيد بايد و ما نمي تونيم اين كلمه را تفهيم كنيم اون گفته بايد كافيه ديگه ، يك بايد كافيه اما وقتي ميايم اينجا م چيكار مي كنيم مي خوايم اون توجيه بشه كه چرا بايد؟ اون دستورشو صادر ميكنه ماتوجيه شو صادر مي كنيم ما كيفيت شو، ما اينجاد كيفيت مي كنيم ، اون كارو تشريح كرده ما چرايي شو داريم توضيح ميديم من شخصا معتقدم كه ما اون چيز كيفي را توجيه ، كاري كه براش توجيه نداشته باشيم ، كاري كه ندونيم چرا مي خوايم انجام بديم خوب همين ميشه كه "انسان حريص ما منع منه " چهار روز مياد دنبالش و بعد زده ميشه ميگه عجب خدايي است اين چرا اينا رو از ما خواسته حالا نميشد كه فلان و بعد هم تا اينا رو ميگه دوباره ترس ورش ميداره كه غضب آسماني يا يك صاعقه تو ملاجم فرود مياد ، خوب اين ارزش نداره ارزش كيفي قضيه انجا وجود نداره اون كجا كه با عشق بياد ، اون كجا كه از ترس بياد ، اينا فرق نميكنه ؟ خوب بنابراين بعضي از دوستان ممكنه در توجيه مسئله پله عشق نباشن كه متاسفانه همينطور است و متاسفانه هم خيلي سوءتفاهم ايجاد شده مثلا فرض كنيد كه ما رو همين پله راجع به نفس صحبت كرديم ميگيم بابا اشكال مسئله خوردن نيست ، اشكال مسئله همه اين حرف ها كه ديگه داديم كه ديگه تكرار نكنيم نيست ، اشكال در اينجاست يكي ميره بيرون ميگه خوب خوبه ديگه آيا حرف ما اين بوده ما اينو خواستيم بگيم ميدونيد مثل چي مي مونه عيسي مسيح (ع) حالا در اون بحث اين تعليم و خصوصا گفته هاي پولوس رسول اين مسئله است كه در اونجا نقل نميشه چون شريعت موسي شريعت خيلي سخت و سنگيني بوده مثل حلال و حرام و رعايت هاي مختلف و تقريبا وجه اشتراك زيادي هم با احكام خودمون هست از نظر نماز و از نظر طواف و مسجد يعني همون خيمه خدايي كه اونجا مطرح شده     و از همه نقطه نظرها وجه اشتراك بسيار زياد ، منتها خيلي سخت و سنگين و با رعايت مقررات ، عيسي مسيح (ع) اونجا در تعاليم و در اين قضاياش و از جمله پولوس رسول هم تكميل كرده اين مسئله را گفت ديديد اون احكام سخت نتونست شما رو نجات بده راه نجات دو كلمه است "فرزند پدر به خانه پر برگرد" ، به زبان عبري يعني خبر خوش ، خبر خوش اين بود فرزند گمشده به خانه پدر برگرد ، قبلا راجع به بحث خانه پدر     و چرا و چرا اصولا اون در اونجا شد پدر و پسر و اين حرف ها پيش اومد، چرا اين حرف ها را گفتن چرا اين  مسئله پيش اومد ، مي دونين عده اي اين حرف ها را اون وقت چه جوري چيز كردن ؟ گفتن خوب ديگه اگه اينجوريه باشه چقدر حرف قشنگيه ما خونه پدر ، فعلا اين حلال و حرام اين شراب و غيره و اينا رو پس اشكالي در اينهانيست ما حالا فعلا اينا رو مي خوريم تا حالا سر فرصت يكسري هم خونه پدر بزنيم بعد مشغول شدن به بحث شراب و بعضي ها ميگن كه اقليت هاي مذهبي محدوديتي در مسئله مصرف مشروبات الكلي ندارن در صورتي كه اينطوري نيست ، مسيحي هاي ايمان دار بسيار سفت وسخت تر از ما مسلمان ها دور اين قضايا را خط كشيدن اونايي كه فهميدن عيسي مسيح (ع) چي گفته ، لذا ما يك مشكلي داريم اينجا كه دوستان يادشون ميره كه ما رو پله اي هستيم كه نمي تونيم بايد نبايد استفاده بكنيم ما صرفا رو اين         مي تونيم ايجاد كيفيت بكنيم ، مجاز به پند و نصيحت نيستيم ، رو پله عشق يادمون نره رو پله عشق ميخواد اون پند ونصيحت ها رو ما شنيديم ، داريم، هممون بلديمش ديگه اينجا حرف جديدي نيست كه گه بگيم كه نمي دونيم دزدي نكنيم اما چرا دزدي نكنيم ؟ چرا غيبت نكنيم؟ كار اينجاست يعني احكام در عرفان ، اخلاق در عرفان ، الان ديدين كه چقدر موضوع ها داشتيم موضوع احكام واخلاق در عرفان اون يك بخشش را انجام ميده ، در دنياي عرفان يك كار ديگه بايد بكنه ،چرا نبايد غيبت بكنه نه با حرف ، چون اونا ميگن غيبت كردن مثل اينه كه گوشت تن برادر وخواهر مسلمانت را داري مي جوي خوب همه اين مسائل حل شده ؟ حل نشده ، همه اينها مي بايست رو پله عقل حكم را صادر كنه علت را بگه وقتي ديگه از اينجا به بعدش احتياج به ادراك داره نياز به ادراك و اشراق داره كه روشن بشه فرد چرا؟ خوب اين مياد رو يك پله ديگه اي قرار ميگيره من خواهش مي كنم دوستان اين مسئله را توجه كامل و كافي داشته باشن ، مابعضي موقع ها يك حرف هايي   مي شنويم كه خودمون پامون مي چسبه به زمين و نمي دونيم چيكار بكنيم حقيقتا عليرغم همه اين توضيحاتي كه داريم ميديم در اقع برداشت ها رو پله عقل است ميگن خوب خوبه ديگه در حالي كه اصلا ما حرف ديگه زديم صحبت ديگه كرديم بعضي از دوستان حالا در طي اين سال ها اين صحبت پيش آمده كه ، شما اين بالا بايد با  قاطعيت بگيد كه مثلا بايد نماز بخونيد يعني يكي از بحث هاي اينجا بوده و من هم يك لبخندي زدم و حالا سعي كردم اين توضيح را بدم ولي در واقع اين توي توضيحات ما اگر دوستان عزيز توجه كرده باشن اينا مستتر است اگر ما اينكارو بكنيم نقض پله عقل را كرديم چون يك موضوعي است كه همه مي دونن مطالبي كه دوستان اينجا دنبال مي كنن فرض براين است كه همه احكام را مي دونن كسي نيامده اينجا درس احكام بگيره اصلا درس احكام هم بنده اصلا صلاحيت ندارم راجع بهش صحبت بكنم ، درس احكام متخصص خودشو ميخواد ، خودش يك تخصصي است كه يك كسي بايد  بياد كه در واقع اون چيزشو داشته باشه اصلا كار ما نيست لذا مسئله اي كه اينجوريه فرض گرفته ميشه كه همه اين چيزها رو كماكان مي دونن و تشريف آوردن تا ما اين ورپرده را ما دنبال بكنيم ،خوب بريم سراغ اين ارتباط را برقرار بكنيم ، ديگه هر جا گفتيم كنترل تشعشع منفي 1-2- 3 – 4 و الي آخر ، كنترل منفي ها رو مي تونين مثل همين بحث نفرين كه اينجا بود ، عرض كردم خدمتتون مفهومش اينه كه خدايا بشر را از شر نفرين نجات بده ، از شر تشعشعات نفرين نجات بده ، بار نفرين را از روي ما بردار، ميگن انسان نفرين كرد ، بشر نفرين شده ، بشر نفرين شده چيه ؟ بشري است كه زير بار نفرين شما ، شما زير بار نفرين ايشون و هممون اينجا زير بار سنگين نفرين قرار داريم

س- خدمت استاد عزيز دو تا موضوع بود مي خواستيم بگيم خدمت شما ، دوستاني كه از تبريز ميان معتقدند كه اين دوره 7 را احساس مي كنيم كه يك كم ناقص شده نمي خوايم اين تعطيل بشه ، بچه ها ميگن ما از هفته بعد هم مي تونيم بيايم ، هر موقع هم استاد بگن مي تونيم ادامه بديم اگر روال قضيه همين روال عاديش اينه كه تعطيل بشه تا اطلاع ثانوي ، كه ما تابع فرمايش شما هستيم اگر نه

ج- اجازه بدين ما ارتباط را بر قرار بكنيم بعد من توضيح بدم

س- اگر ممكنه يك توضيح در مورد صوراسرافيل بديد

خوب ارتباط را برقرار بكنيم ، دو تا ارتباط داريم كه الان دو تاشو ، ارتباط روح جمعي كنترل تشعشع منفي   و بعد در مورد بحث ادراك مرگ است كه البته استارت خورده بعضي از دوستان حتما گزارش دارن چند نفر داريم رو اين مسئله ولي الان استارت ميخوره ولي بعد توي جلسات بعدمون جمع بندي مي كنيم

در مورد آخري ما يك تجربه اي داريم اين ارتباط هم يكي از مهمترين ارتباطاتي است كه ، يعني ارتباطات اين دوره خيلي با اهميت هستند دونه به دونه اش ، ولي من مي خوام بگم كه يكي از مهمترين ادراكاتي كه در دنياي عرفان اصولا باهاش برخوريم آشتي و درك مرگ است ، از طريق ادراكي مسئله و در اين ارتباط نوعي جدا شدن اين به معنا پرواز روح و اينا نيست ، يك جدا شدني است كه چه حالتي دست ميده ، يك برگشت است كه چه حالتي دست ميده ، چند نفر اينو داشتن ، يك جدا شدني است كه بسيار شيرين است واين مارو به اين ادراك ميرسونه كه در واقع مرگ يك پديده اي است بسيار بسيار شيرين و تو تجربه تشعشع دفاعي هم از هيچ كالبد ذهني نشنيدين كه بگن عليرغم مرگي كه تو انفجار بوده ، آتش سوزي بود تو سانحه بوده از هيچكدام نشنيديد و نمي تونيد بشنويد كه بگن ما مرگ دردناكي داشتيم و واي لحظه اي بود و اصلا يك همچين چيزي نداشتيم لذا مرگ يكي از شيرين ترين تجاربي است كه در واقع اين جدا شدن بسيار بسيار لذت بخش است ، البته يكي ممكنه بگه حالا شما كه نمردي اينو داري ميگي ولي ما اين بحث تجربه كمك كرده ، ما از اين طريق تجربه يك ، و دو از طريق تجربه همين موجودات غير ارگانيك ، كالبد ذهني متوجه شديم كه مرگ خيلي شيرين است اما وقتي برگشت صورت مي گيره بسيار سخت است ، بسيار تلخ است و بحث فشار قبر كه صحبت هست براي همه نيست براي اونهايي است كه وابسته به جسم شون هستن وابسته به زندگي هستند ميره ، ميخواد برگرده دوباره جسم را به حركت وا داره و وابستگيش به زنده بودن اونقدر شديد است كه دست از اين جسم بر نميداره دوباره ميخواد بياد توش تكونش بده و اين يكي از تلخ ترين و سخت ترين حالت هاست حالا البته اون طور كه تجربه كرديم بازم بريم داخلش ببينيم كه اين مسئله از اونهايي است كه دست از سرش بر نميداريم يعني انقدر دنبالش مي كنيم تا اين ادراك رو براي ما تكميل بكنه يكي از اونهايي است كه ولش نمي كنيم ولي يك بار تجربه كرديم ديگه كاملا مسئله حل ميشه ، حالا اين قرار است به يكي از بزرگترين مشكلات ما و تضادهاي ما خاتمه بده در آينده چون يكي از تضادي كه با خودمون داريم ، بحث ترس از مرگ ماست كه حركت را از ما مي گيره ، تعالي را ميگيره يعني هر چقدر كه ميريم بالا تا زماني كه از مرگ مب ترسيم مشكل داريم و بعد يك مسئله ديگه يك تستي كه داريم ، تست ترس از مرگ است و تا زماني كه از مرگ مي ترسيم حتما و به احتمال زياد زير الم شبكه منفي هستيم اصلا رد خور نداره حالا هر كاري هم كه بكنيم تا زماني كه ترس از مرگ وجود داره شبكه منفي است         و ميدونيد در دنياي عرفان چيز شبكه مثبت عشقبازي است ، خرم آن روز كزين منزل ويران بروم ، عشقبازي است ، اين يك نمود بسيار عملي است يك تست سريع است يعني يك لحظه است يك لحظه چشممونو ببنديم مي فهميم اينوريم يا اونوريم اشتباه هم توشنيست امكان نداره كسي با خدا رفيق باشه ، خوب با يار است ديگه ، ميگن آقا ديدار يار است ديگه لقاءالله است امكان نداره كسي با خدا ميانه اش خوب باشه بعد بگه من از مرگ مي ترسم و حالا شما مي تونيد اين تست رو در اقشار مختلف داشته باشين بنابراين يكي از مهمترين ارتباط ها يعني من اونقدر نميتونم اهميت اين ارتباط را خدمت دوستان بگم گذاشتيمش هم آخر دفعه چون ممكن بود در وهله اول عمدتا ما به حلقه هاي ملموس تري چيز داريم اينو جدي باز نگيريم من گذاشتم كه ديگه آخر دفعه آخرين توصيه را بكنم كه اين مطلب را دنبال بكنيم وخيلي مسئله مهمي است حالا تو بخشي كه كمك ميكنه بخش اينه كه تضاد با خدا كه مسائل شو داره ميره جلو وخيلي سريع انشاء الله ديگه جمع بندي نهاييش راخواهيم داشت و برامون ملموس ميشه يعني ملموس اينكه ببينيم كه اگر صحبت شد صلح با خدا واقعا نه تظاهر چون ما كه اينجا نيازي نداريم برا ي همديگه تظاهر كنيم دنياي عرفان است، اين نيست كه بگين ببينيد من مردم تضادم با خدا حل شده ميگن خوب حل شده كه حل شده مباركت باشه بنابراين وقتي مي رسيم تضاد با خود ، تضاد با هستي به مسئله مرگ بر ميخوريم و الان با خودمون در تضاد هستيم ، يك پامون داره ميره يك پامون نميره اين در واقع ما رو دچار تزلزل ميكنه ، ما داريم واقعيتي است كه به سمت مرگ ميريم با هر نفس هزار بار به سوي مرگ دويديم ، حتي خود تولد آغاز راه مرگ است ، با هر نفس هزار با به سوي مرگ دويديم ، آدم چقدر حقير است و ماجرا اينه كه داريم ميريم ولي متزلزل داريم ميريم يعني داريم ميريم نميتونيم نريم ولي اين رفتن ما به درد نمي خوره چون تزلزل داريم لذا تضاد با خود اينجا آشكار ميشه ، يك پام ميخواد بره يك پام نميره اين تضاد با خود است و اين يواش يواش وقتش است كه چون اون اولي ميخواد به يك سرانجامي برسه حرف هاي بعدي را هم در واقع داشته باشيم كه مقدمه اش اينجا چيده ميشه تا اين تزلزل هم درواقع از بين بره ،

ديديد كه وقتي دوستان براي اولين بار ماشينو روشن مي كنند مي خوان راه بيفتن چه جوري راه ميره يعني راه ميره ، هم داره ميره هم داره نداي مرگ ميده وهم داره ميره آخري هم يك جايي مي ايسته ، حالا من كاري با اثرات سوء اين قضيه ندارم كه اين ترس چقدر روي ما سم ايجاد كرده ، چند در صد از بيماريهاي ما ناشي از ترس از مرگ است حالا اينا من اصلا از اين زاويه بهش نگاه نمي كنيم از اين زاويه نگاه مي كنيم كه اين ماشين روشن ميشه داره ميره و شما در اون هيچ اثري از تضاد نمي بينيد ، تضادي كه راننده نمي دونه پا بگيره نمي دونه كلاج بگيره نمي دونه چيكار كنه ، گاز بده اين ماشين همينجوري ، ما در واقع رفتنمون ، رفتني است كه تزلزل و بعد تزلزل هم كه ميدونيد تشعشع داره لذا ما بررسي تشعشعاتي رو خودمون وقتي اين قضايا هست اثراتش دوباره هم رو خودمون هم رو ديگران و اين حركت ما ، حركتي است كه دلچسبي نداره ، حالا اينو ميريم داخلش ، شروع مي كنيم ، خيلي ممنون

خوب يك مطلبي خدمت دوستان عرض بكنم كه علت اينكه جلسه بعديمون رو يك خورده عقب انداختيم اين بوده كه در خلال اين فاصله 7 مورد را در اين 6 جلسه مورد بررسي قرار داديم بتونيم جمع بندي داشته باشيم و با جمع بندي دوستان تشريف بيران بنابراين براش مدت يكماه را در نظر گرفته كه 4 هفته يعني يك جلسه هيچي جلسه بعدمون درواقع فرصتي برا ي جمع بندي باشه به اين علت است و گرنه مي تونستيم همون هفته بعد هم يا جلسه بعدمون كه دو هفته ديگه باشه ميتونستيم دور هم جمع بشيم اما علت اين قضيه اينه كه مي خواهيم فرصت بشه مطالب جا بيفته بعد بيايم

در مورد 5 ، اين حلقه ، حلقه اي بود كه در واقع حلقه اي است كه ميخواد اطلاعات كلي هفت آسمان را براي ما باز بكنه ، ما ادراك 7 آسمان ، درك هفت آسمان را قرار بود توش ، حالا نمي دونم دوستان دريافت داشتن تو اين ارتباط ،درستشونو بلند كنن دوستاني كه دريافت داشتن

حسن ختام جلسه را بذاريم رو همين شعري كه الان خونديم ارزش اين شعر بسيار بالاست ، اجازه بدين اين شعر را يك بار با هم دنبال بكنيم

آدم چقدر حقير ، بازيچه تقدير است ، پل بين دو مرگ است ، مرگي كه ناگزير است ، حتي خود تولد آغاز راه مرگ است ، با هر نفس هزار بار به سوي مرگ دويديم ، فرصت همين امروز است ، فرصت همن امروز است

همه را به خدا مي سپارم ، خدا نگه دارتون ، خدا حافظ تون

 

 

 
Facebook 'Like' Button
 
به سایت عرفان خوش آمدید
 
امیدوارم به عنوان عضو کوچک این راه بزرگ خدمتی هر چند ناچیز به انجام برسانم

یاوران پاک یاریم نمائید
 

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس


 
 
Today, there have been 12 visitors (46 hits) on this page!
This website was created for free with Own-Free-Website.com. Would you also like to have your own website?
Sign up for free