دوره7-جلسه7


دوره 7 گردهمايي دوره 7 ساعت اول

 

بسيار خوشحال هستيم كه تونستيم در يك گردهمايي كوچكي مجددا دور هم جمع بشيم و يكبار مسائل يا ارتباطات و مطالبي را كه در دوره 7 به اتفاق گذرونديم مروري داشته باشيم و ببينيم نتيجه حاصل از دوره چگونه بوده بنده به نظرم مياد كه تعداد دوستان كم باشن حالا عده اي يا خبردار نشدن بنظرم مياد كه تعدادي از دوستان غايب باشن خوب مباحثي را كه در دوره داشتيم يكبار پيش رويمان هست حالا در اين رابطه     مي خوايم جمع بندي هايي داشته باشيم ، دوستان بدونيم  كه از ارتباطات اين دوره تونستن استفاده هاي لازم را ببرن ، ارزيابي مون چي هست اصولا و اگر ابهامي ، مسئله اي هست امروز را گذاشتيم براي رفع ابهاماتمون يا به هر حال پاسخگويي به سوالاتمون نشون بده كه مااز اين دوره ما حصل مون چي بوده ، كامل بوده يا ناقص و به هر صورت درخدمت هستيم اگر مطلبي هست خوب در رابطه با ارتباط گستردگي دوستاني كه تونستن از اين ارتباط به هرحال دوستاني كه تونستن در ارتباط قرار بگيرن دستشونو بلند كنن ؟ دوستاني كه تونستن در اين ارتباط اون گستردگي را داشته باشن و بتونن ماحصلي از اون داشته باشن دستشونو بلند كنن ؟ خوب در مورد شارژ شعوري دوستاني كه تونستن از اين قضيه آزمايش بكنن و تستي كرده باشن كه براشون ملموس باشه ؟ خوب خدا را شكر كه خيلي خيلي جواب داده ، بعد من يكبار چيز مي كنم بعد ببينيم سوالات و مشكلاتمون چيه ؟

در مور اين حلقه "اعوذ" برامون جالب است ببينيم كه دوستان تجاربي كه در اين رابطه تونستن داشته باشن ، چند تا از دوستان اين حلقه را مورد استفاده قرار دادن ؟ اصلا مورد استفاده قرار دادن ؟ بله ، باشه چشم حالا چند نفر استفاده كردن وثابت شده براشون كه اين مطلب را داريم؟ در مورد ارتباط روح جمعي ، البته اين از اون مسائلي است كه در طولاني مدت همونطور كه توضيح داديم بازتاب هاي شعوري معمولا در طولاني مدت پاسخ هاي خودشو ميده چند تا از دوستان نتايج حاصله را تونستن بررسي بكنن ؟ و كنترل تشعشع منفي 4 كساني كه استفاده كردن و پاسخ گرفتن ؟ اون حلقه خاص ، يك حلقه خاص هم داشتيم ؟ بعد بحث درك مرگ يا آشتي ؟ تو استارت ها بوده ولي شايد من الان به خاطر ندارم شايد راجع بهش مطلب صحبت نكرده باشيم ، استارت خورده بوده كساني كه در رابطه با مرگ دريافت داشتن ؟ يك چيزي را با هم جمع بندي كنيم حالا امروز كار مي كنيم اما جمع بندي قضيه يك بار من ارتباط ميدم ، ارتباط برقرار مي كنيم ، يك بار توضيح شو من بدم خدمتتون

بحث مرگ از نظر ما ، اينجا درست اگر يك نقطه ، يك خط انقطاع باشه ، مرگ قطعي راتعريف بكنيم ، ما يك ما قبل داره و يك مابعد داره ، ماقبل قضيه دردناك است ، چرا؟ براي اينكه در كسري از ثانيه تمام وقايع زندگي يكبار مرور ميشه يعني دقيقا مثل اينكه ما يكبار ديگه هم اونجا زندگي بكنيم منتها زمان اين يكبار زندگي ديگه كسري از ثانيه است يعني تمام اونو كه برمي گردونيم يعني اكثريت شون كه من مي شناسم هستند كه زنده شدن حالا به نوعي مثلا يكي دو مورد در دريا خفه شدن و بعد برگشت كردن ، اين گزارش را دارن كه يكبار مسئله زندگي كامل مرور شده و اون موردي را كه من الان باهاش در ارتباط هستم ايشون ميگه كه همه وقايع از جمله جزئياتي كه تعريف ميكنه ميگه اونجا ديدم كه من جايي نوشابه خوردم ، بچه بودم و پول نوشابه را ندادم و فلنگو بستم و رفتم حتي تا اين حد اين جزئيات كامل است يعني درواقع         مي تونيم بگيم يكبار هم اينجا زندگي مي كنيم منتها اون زندگي ، زندگي تكراري است يعني اوني كه مرور ميدن مثل اينه كه يكبار ديگه اونو تكرار كرده باشيم منتها زمانش با زمان اينجا فرق مي كنه اون در كسري از ثانيه است اين ور خوب 50 سال 60 سال 70 سال طول كشيده ،

خوب وقايعي را كه اينجا مي بينيم همش وقايع خوشايندي نيست كما اينكه اين فردي كه ميگيم بعد از اين قضيه از اين دقت عمل و از اين مسئله متحول شده يعني در يك حدي فهميده كه يك حساب كتابي هست يك چيزي هست خوب دردناك است  اما درست در لحظه اي كه جدايي رخ ميده ، اين جدايي رحمت خاص است پس اينورش زجر است يعني يادآوري يكسري چيزهاست كه نمي خوايم برامون يادآوري بكنن اين ورش رحمت خاص است ،  رحمت خص يعني شيريني ، ديگه رحمت است ديگه و اون ور قضيه دوباره اگر بحث وابستگي و اين حرف ها باشه كه دوباره زجر و تلخي است

س- ؟

ج- دلبستگي يك مسئله اش تجربه عشق است يك مسئله اش ، مسئله وابستگي است ، عشق با وابستگي فرق ميكنه اگر اينجور باشه كه ما رو به عشق تجهيز كردن پس ما رو به وابستگي تجهيز مون كردن ، بحث عشق يعني از خود بيخود شدن اين چيز نهاييش اينه كه يعني از خودبيخود شدن نه حس تمليك يا حس اسارت يا ما اسير باشيم يا او اسير باشه آزادي تو عشق هست و عشق با و وابستگي و اسارت فرق ميكنه ، عشق بدون وابستگي يعني آزادي يعني عشق خالص ، عشق با وابستگي يعني اسارت يعني مفهوم اينه ديگه ، تو تكون نخورچرا؟ چون من عاشقم تو حركت نكن چرا ؟ چون من عاشقم تو نرو تو نيا تو چشمت تكون نخوره اين ور نره چرا ؟ چون اين عاشق است خوب اين در واقع يك حالتي از خود شيفتگي است يك عشق عقلاني است عقل ميگه تكون نخوره اگر دور بشه ممكنه از حوزه كنترل تو خارج بشه عقل اينا رو ميگه ، عشق كه اصلا سرش نميشه كه

لا ابالي عشق باشد ني خرد                عقل آن جويد كز آن سودي برد

ميگه اگر از ديدت دور بشه ممكنه ديگه مال تو نباشه لذا عقل آن جويد كز آن سودي برد ، براي اينكه مال اون باشه نبايد از تير رس يك ذره دور باشه نبايد چشماش يك درجه اينور اونور بره اين عشق عقلاني است حالا البته توضيح داديم اين عشق ، يك عشق عقلاني داريم كه انسان عمدتا اينو تجربه ميكنه ، يك عشق عشقاني داريم ، اينم ما بسازيم ديگه ، يك عشق است پايه اش عشق است ،يك عشق است پايه اش عقل است ، عشق عشقاني آزادي است اينجا آزادي است اينجا اسارت است خوب برمي گرديم به بحث خودمون حالا ماتجربه اي كه تو تشعشع دفاعي مي تونيم داشته باشيم ، در تشعشع دفاعي هر موردي را سوال بكنيد مثلا چه جوري مرده ؟ مثلا تصادف كردم ، مريض بودم ، تو آتش سوزي مردم تو انفجار مردم هيچكدومشون گزارش نميدن كه ما مرگ مون دردناك بود تي يك موردشما نمي شنوين كه بگن واي نمي دوني وقتي منفجر شديم چي شد ، اصلا همچين چيزي معني نداره و اين لحظه جدا شدن لحظه اي است كه اصلا شما   مي بينيد هيچكدومشون به نحوه مردنشون توجه نمي كنن ، به چه نحوي مرگ به سراغشون آمده اصلا هيچ واكنشي نشون نميدن ، وابستگي شون كامل نشون ميدن اما نوع مرگ شونو اصلا مي بينيد كه اصلا صحبت ندارن درسته يانه ، چرا صحبت ندارن ؟ چون تلخ نبوده اصلا نوع مرگ مهم نيست از نظر كالبد ذهني الان مهم نيست كه چه جوري مرده بنابراين ، اين لحظه خاص لحظه برخورداري از رحمت خاص الهي است هيچ احساسي نيست يعني كساني كه من باهاشون صحبت كردم مواردي كه خفه شدن ميگن در يك لحظه اي اصلا من فكر كردم نيازي نيست من نفس بكشم ، دست و پا مي زدم ولي در يك لحظه اي احساس كردم نيازي نيست نفس بكشم خودمو ول كردم ، در مورد دار هم همونه يك دست و پا ميزنه بعد يكدفعه مي بينه اصلا لازم نيست اصلا نفس بكشه چون بعد جديد باز ميشه در بعد جديد لازم نيست درست ميگه

بحث خودكشي ، اصلا فرق نميكنه فقط از اينجا به بعد دوباره فرق ميكنه يعني اون لحظه جدايي فرق نميكنه ولي اوني كه خودكشي كرده اوني كه وابستگي داره دوباره اينور زجر وتلخي شروع ميشه همونطوركه داريم مي بينيم دوباره مشكلات اينور انتقال پيدا ميكنه اينور اگر سواد و اون دانش كمال نباشه ، اگر چيزي بلد نباشيم دوباره اينجا همون بيچارگي كه داشتيم انتقال پيدا ميكنه عينا همين ور ، هون علائقي كه داشتيم همين جور ، تغييري پيدا نمي كنه ، انگار نه انگار ما رفتيم ، مي خوايم بريم در يك زندگي و تجربه جديد خوب حالا اين وسط اين ور به اين شيريني است اين ور به اين ور حالت و حشتناكي وجود داره يك فشار دقيقا مثل فشار بختك مثلا ، يعني ما هستيم مي خوايم جسم را تكون بديم نمي تونيم چه زجري داره ؟ زجر بسيار زيادي داره يكي از مسائلي كه در دنياي عرفان ، چون دنياي عرفان دنياي ادراك است ديگه درسته ؟ دنياي درك است دنياي اشراق دنياي روشن شدن است ، دنياي عرفان رو پله عشق پند ونصيحت نداريم كه ، حرف هم كه نداريم ، بيايم بگيم كه مرگ شيرين است ، از مرگ نترسين ، اين حرف ها را كه نداريم يكي از مسائلي كه بالاخره بايد تجربه بكنيم بحث ادراك يا رسيدن به درك ماجراي اين جدايي اين شيريني و اين تلخي است يعني ببينيم رفتن چگونه است برگشت چگونه است و در اين برگشت ماجراي فشار قبر كه گفته ميشه فشار قبر رخ ميده اگر برگريدم ماجراي فشار قبر هست ، فشار قبر حالتي است كه كالبد ذهني ميخواد دوباره به جسم برگرده حالا به وابستگي كه به جسم داره ممكنه عمدتا نپذيرن كه اين جسم مرده است عمدتا نمي پذيرن كه مردن ، تا مدتها مجادله مي كنن ميگن نه ما زنده ايم تا مدتها ديوانه وار افراد را تكون ميدن مخصوصا بستگان شونو و ميرن تو دل اونا و اونها را تكون ميدن كه ما نمرديم ما نمرديم ببينيد ما نمرديم و بعد از يك مدتي مي بينن فايده اي نداره هيچكس به حرف اونا گوش نميده و اونا دارن كار خودشونو مي كنن جسد را گذاشتن اون تو سنگ را گذاشتن روش ، خرما و حلوا و ترحيم و هر چي داد ميزنه اونا نمي پذيرن

س- من جايي خونده بودم كه مرده را زياد چال نمي كردن اينا اولين شب شون بعضي از مرده ها بلند ميشدن از قبر ميامدن بيرون آيا همين مورد هستش ؟

ج- يعني با جسم ميامدن بيرون

س- بله جسم اون مرده اي كه اون شب مرده بود بلند ميشه از قبر

ج- بعد چي ميشده

س- هيچي مردم به هواي اينكه اينا روح هاي شريري ميامدن داخل شهر ، اينا رو مي كشتن سرشو مي بريدن

ج- اينكه ميشه مرگ دوبله با اعمال شاقه كه ، ديگه خوب همون يكبار مرده بود ديگه

خوب به هر حال اعتقادات مختلف ميتونه باشه كما اينكه در قديم خوب با جسد لوازم زندگي را مي گذاشتن ديگه و اين ماجراها ، به هر صورت قضيه اي

س- بعد از 48 ساعت برمي گردن

ج- مرگ قطعي نيست اون ، مرگ فيزيكي است كه توضيح داديم ، كالبد اختري هنوز نمرده ، زنده شدن هم احتمال داره و غير عادي نيست

س- اين احتمال هم وجود داره كه كسي بعد از مرگي كه اتفاق ميفته زندگي قبلي شو به خاطر داشته باشه يعني مقطع زندگي را عرض مي كنم ، الان رو كرده خاكي را داريم تجربه مي كنيم قبل از اين يك زندگي ديگه اي داشتيم ، افرادي مدعي اند

ج- بله ابعاد ديگه نه تناسخ

س- من با كساني برخورد كردم كه مدعي هستن زندگي قبل از اينكه ابعاد داشته باشه تجربه كردن و بخاطر دارن كه تو بعد قبل چه جوري زندگي كردن

ج- اين احتمال داره ولي اون زندگي ، مكان + زمان + بعد ديگري بوده آيا همين گزارش را ميدن يا ميگن همين مكان و زمان بوده

س- اون چيزي را كه گزارش كردن تقريبا شبيه است منتها درحالت بدويت بده اون چيزي كه مي گفتن البته كساني هستن كه تو فرافكني فعاليت مي كنن

ج- نه يك تشعشع دفاعي ميخواد

س- كساني را كه مي سوزونن چي

ج- اونها كار خوبي مي كنن ممكنه تا زماني كه نسوزوندن اون تمايل دراه بياد ولي وقتي سوخت اين وسط اين ماجرا جمع ميشه تازماني كه هنوز اين ، از لحظه مرگ تا مزان سوزوندن ، اين تلاش ميكنه بگه كه من نمردم ولي وقتي سوزوندنش ديگه قطع اميد است ديگه ميدونه اينجا جسمي در كار نيست به هر حال از اين نقطه نظر بهتره و از يك نقطه نظر ديگه قبرستاني هم نيست بعد ديگه رفتن اونجايي هم نيست بعد ديگه شيوني هم نيست بعد توي بحث احضارشون و اينها احتمال مياد پايين پايين پايين تر خوب از اين نقطه نظر خيلي بهتره ، چيزي هم اشغال نميشه و افزايش جمعيت هم كه درگير ميشه از اين نقطه نظر هم راحتن

س-؟

ج- بله امكان داره فرض كنيد يك مورچه تو دو بعد داره زندگي ميكنه ميره مياد تو دو بعد ، بعد يكدفعه حالا متوجه ميشه كه ما سه بعد هم داريم يعني برگرده عقب به اين صورت ميشه منتها الان توضيحش            و تشريحش و ايناش ، چون ما ابعاد زياد داريم اين چند تا بعدي كه مي شناسيم قطعا نيست ، ابعاد زياد است هرچه اومديم جلوتر ساده تر شديم و نياز ما به ابعاد ديگه كمتر كمتر تا يك جايي كه اصلا به بعدي نياز نداريم هر چي جلوتر بوديم پيچيده تر بوده و نيازمندتر بوديم

س- استاد اين نظريه ريسمان كه خدمتتون دادم اينجا نوشته نظريه ريسمان شاخه اي از فيزيك نظري و مربوط به انرژي هاي بالاست ، اين نظريه در ابتدا براي توجيه كامل نيروي قوي بوجود آمد ولي پس از مدتي با گسترش كرومو ديناميك كوانتومي كنار گذاشته شد و در حدود سال هاي 1980 دوباره براي اتحاد نيروي گرانشي و برطرف كردن ناهنجاري هاي تئوري ابر گرانشي وارد صحنه شد، نه ذره بلكه ريسمان مانند است يعني تمام ذرات بنيادي مثل الكترون ، پوزترون و فوتون اگر با بزرگ نمايي خيلي خيلي زياد نگريسته شوند ريسمان ديس  هستد ، ريسمان مي تواند مثل بسته مثل حلقه ، همين اشاره اي كه شما فرموديد يا باز مثل بند كفش باشد همانطور كه حالت هاي مختلف نوساني در سنوهاي سازهاي زهي مانند گيتار صداهاي نت هاي گوناگوني ايجاد ميكند حالت هاي مختلف نوساني ريسمان هايبنيادي نيز بصورت ذرات بنيادين گوناگون جلوه گري ميكند خاصيت مهم ابر ريسمان كه فيزيكدانان را به سمت خود كشاند اين بود كه اين نظريه به طرزي بسيار طبيعي گرانش يا نسبيت آن و مدل استاندارد نظريه مدل كوانتومي كه سه نيروي موجود ديگر در طبيعت يعني الكترومغناطيس نيروي ضعيف و نيروي هسته اي قوي را توصيف مي كند به هم مرتبط مي سازد ، به طور سنتي فضايي كه ريسمان ها در آن  مي زي اند 26 بعد است البته هميشه اينطور نيست چنانكه در زير توضيح داده خواهد شد عدد 26 از روي ضوابط رياضي ونظريه گروه ها براي حفظ توالر لورنس بدست ميايد اين امر ممكن است در ابتدا كمي ثقيل و مشكل زا به نظر برسد چرا كه ما در اطراف خود 4 بعد يعني يك     3 بعد مكاني و يك بعد زماني بيشتر احساس نمي كنيم پس اين بعد هاي اضافه كجايند ؟ جوابي كه معمولا به اين سوال داده مي شود اين است كه اين بعدها برخلاف 4 بعد ديگر كوچك و نيز فشرده معادل انگيسي compact مي باشد فشرده يعني آنكه گر در جهت آنها به اندازه كافي پيشروي كنيم به جاي اول خود باز مي گرديد كوچك بودن هم معنايش اين است كه براي آنكه به جاي نخست باز گرديد بايد مسافت خيلي كمي را طي كنيد براي نمونه يك لوله بي نهايت دراز را در نظر بگيريد سحط اين لوله مسلما دو بعدي است يعني مورچه اي كه روي سطح اين لوله قرار دارد مي تواند دردو راستاي مستقل از هم حركت كند فرض كنيد كه سر مورچه در راستاي طول لوله است مورچه مي تواند يا به عقب يا به جلو برود يا چپ يا راست اما اگر به فرض اين مورچه به اندازه كافي يعني به اندازه محيط لوله در جهت چپ حركت كند به جاي اول خود باز مي گردد اما قضيه درمورد عقب و جلو رفتن صدق نمي كند پس يكي از بعدهاي اين فضاي دو بعدي يعني يكي از بعدهاي سطح لوله فشرده و يكي نافشرده است اينك فرض كنيد كه اين مورچه روي يك توپ قرار دارد باز هم مي تواند در دو راستاي مستقل از هم حركت كند منتها اين بار در هر جهتي روي سطح كره مستقيم حركت كند پس از طي مسافتي برابر با محيط دايره عظيم يك كره به جاي نحست باز ميگردد پس اين بار هر دو بعد ، اين فضاي دو بعدي يعني سطح توپ فشرده است باز مي گرديم به فضاي دو بعدي سطح لوله اين بار فرض كنيد كه محيط اين لوله خيلي كم باشد يا مثلا بجاي لوله يك كابل برق داشته باشيم براي مورچه اگر به اندازه كافي كوچك باشد اين كابل هنوز يك سطح دو بعدي خواهد بود يعني وقتي كه روي سطح كابل قرار دارد ميتواند در دو راستاي مستقل از هم حركت كند اما براي ما انسانها كابل برق يك شيء است و شيء يك بعدي محسوب خواهد شد چون فقط در ازاي آن قابل درك است حالتي بسيار شبيه به اين در مورداين بعدهاي اضافي در نظريه ريسمان رخ ميدهد به اين معنا كه ما به خاطر اندازه بزرگ خود از درك اين ابعاد اضافي عاجز هستيم اما اين ابعاد براي بعضي از اين ذره ها با انرژي زياد قابل دسترسي است نكته بسيار مهم اين است كه درك نظرياتي مانند ريسمان بايد پيش زمينه هاي بسيار بالايي داشت و اين حوزه از نظريات بدون پيش زمينه هاي رياضي و فيزيكي آن ممكن است به بد فهمي منجر شود لذا اين مطلب فقط براي آشنايي عمومي با موضوع مطرح شده است

ج- خيلي ممنون ، سپاسگزاريم ، خوب پس يك چيزي را از نظر محاسباتي مي تونيم داشته باشيم كه ابعاد ديگري هم داريم ولي براي ذهن ما اين ابعاد غير قابل تصور است ولي اين ابعاد را داريم و حالا جالب اينجاست كه هر چه ميريم جلوتر نيازمون به يك ابعادي كاسته ميشه و ما بر اون بعد تسلط پيدا مي كنيم منتها چون تسلط پيدا كرديم ديگه متوجه نميشيم كه اون بعد چي بوده مثل ماهي كه درآب حركت ميكنه از وجود آب بي خبر است ما ديگه از وجود اون بعد كاملا بي خبر ميشيم چون ديگه نيازي بهش پيدا نمي كنيم

س-  ما مبناي كلاس مون طبق فمايش شما فراكل نگري است ، ديروز من سر جلسه 6 بودم شما فرمودين زندگي يك قطار است و ما به انواع ابعاد مختلف زندگي مي كنيم ، يك اصلي براي من مدتهاست كه مطرح است و اون اينه كه هدف از اين زندگي حالا به انواع مختلف و ابعاد مختلف چيه و در نهايت بعد از كمال چيه ؟ هدف غايي و اگر بحث لوح محفوظ هست اگر اينا رو براي ما باز كنيد ممنون ميشيم و گرنه كماكان اندر خم يك كوچه ايم

ج- همين سوال كوچولو كه دم سر كار اين سوال كوچك است كه خوب حالا كه چي؟ اين سوال كماكان هميجوري باقي بماند و ما بريم سراغ مطالبي كه مي خوايم بريم

س- استاد بعد اينجا با فراكل نگري تناقض پيدا ميشه

ج- نه تناقض پيدا  نميشه چرا با فرا كل نگري ؟

س- شما شرايط مختلف شعور ذهني شعور هستي و اينها را مطرح كردين اما هدف غايي خلقت و اين آمدن و رفتن توي اين حبل الله و اين جدا شدن از اون ذات احديت و دوباره وصل شدن و مسائل ديگه رو هنوز علت العلل اين مسائل را  عنوان نشده

ج- چر يك توضيحاتي داديم ، عدم ، وجود ، بحث جاودانگي ما ، بحث اينكه جدا نشديم ، بحث اينكه ما جدايي را مي بينيم جدا نشديم حالا البته بحث قبلي مونو جمع كنيم ، يكبار دوباره عدم و وجود را ميگيم بحث تجارب الهي بحث ما هم در هستي يك معني داريم يك تجربه هستيم يا نيستيم

س- علت تجربه كردن

ج- ور آمدنم به من بدي نامدني ، الست بربكم ما  چرخه قبل است رسيديم گفتيم نه ، سر از اينجا در آورديم اما ايشون مي فرماين چرخه قبل مثلا  ، يكي ميگه آقا اصلا چرخه قبل چرا ، ماقبل و ماقبل يك بحث چيز ميشه، بحث اينجاست كه ما يك اصولي را ، البته مي خواستم اينو تموم كنم ، ما شروع و خاتمه نداريم اين يكي ، لذا ازلي و ابديم ، هوالاول و هوالاخر ، هوالظاهر وهوالباطن ، راجع به ما صحبت ميشه چون گفتيم اون كه توصيف نداره و اليه راجعون تلفيق آيات اگه يادتون بشه اليه راجعون و او ني است حميداست يكتاست و راجع به ما ، بحث اينجاست كه ما اوليم و آخريم و ظاهريم و باطنيم و اول و آخر در ذهن ما معنا داره و بين عدم و وجود ، بين ماجراي عدم و وجود مفهوم است ديگه ووجود ازلي و ابدي جاري است و يك بخش عدم خوابيده و يك سمت تجربه خوابيده ، يك سمت تجربه اي هست كه مجاز است ، نيست ولي در عين حال هست و ازلي و ابدي ما همه جا هستيم اينجا ، حلقه بعد ، حلقه ما بعد حلقه ي ديگر درجهان ها ي موازي اصلا تعريف مون اينه اصلا تجربه اي هستيم در جهان ها انعكاس ها يافته اين ، ذات حق را ما تجلي داده ايم و بحث اينه كه يك سمت عدم يك سمت وجود  و اين وجود تجارب هستي است ، تجربه هستي اول و آخر نداره هيچ چيزي اول و آخر نداره اين جهاني كه توش هستيم بيگ بنگ ما ميايم آنتروپي ميره بالا ،        بيگ بنگ انبساط جهان دوباره بر ميگرده به سمت بيگ بنگ اول با به عبارت ديگه انرژي يك فرم رقيق ترين حد را داره و غليظ ترين و متراكم ترين ، وقتي رفت تو هم متراكم ترين حد و بعد از يك انفجار و پس از اين ميره به رقيق ترين حد وقتي به رقيق ترين حد رسيد دوباره برمي گرده الان يك نيروي يداره جهان را از هم باز ميكنه ديگه درسته ، اين نيرو تا كي داره ؟ يك نيرويي داره از هم باز ميكنه ديگه وقتي يك انفجار رخ ميده يك نيرويي ذرات را زا هم باز ميكنه و بعد از اين نيرو چيزش تموم ميشه و بعد دوباره برگشت صورت مي گيره بنابراين تا حالا چند تا بيگ بنگ داشتيم بي نهايت هرگز ابتدا نداشته هرگز انتها نداره اصل بقاء ماده وانرژي كه هرگز ما اولي براي ماده انرژي نداشتيم هرگز انتهايي نداريم ، در يك جايي بر ميگرده تو هم همه انرژي ميشه ماده كامپكت ميشه ، باز ميشه ، ماده و انرژي و در يك جايي ماده وانرژي خواهيم داشت يعني عكسش ماده هم از هم باز ميشه و به رقيق ترين حد ميرسه ودوباره

س- ؟

ج- كجا بريزه تو خودش ، خودي نداره ، يا باز شد است يا بسته شدن است ازلي و ابدي است حالا مياد به ما ميرسه يعني اون چيزي كه سوار شده ازلي و ابدي است ، جان ازلي و ابدي است هر چه را كه ميايم صحبت مي كنيم ازلي و ابدي است تجليات مختلف ، تجارب مختلف يعني اينجا يك عدم داريم ، اين مركز ، مياد به دايره وجودي ، اين دايره وجود ، الان ما داريم يك حلقه اي را تجربه مي كنيم مثلا فرض كنيد اين حلقه است ، دايره جهان دو قطبي تجارب اينجا ، عدم اينا تجربه است ، ازلي و ابدي است ، بي نهايت ، حالا يكي از تجارب را ما توش قرار داريم تجربه الهي هستيم ميگيم خداوند متعال

س- استاد بنده تو علت و علل موندم ، مايي كه هوشمندي را همه چيزشو باور داريم و همه مبناهاش حساب شده ودقيق است چرا اين بازي ؟ يا ما محكوميم ؟

ج- نه نه ما محكوم نيستيم ، اطلاعاتمون كم است

س- معذرت ميخوام يكبار اين سوال را كردم شما گفتيم فراموش كرديم

ج- ببينيد ، بحث فراموشي ، فراموش نكرديم ما الان اون چيزي را كه از زندگي قبلي آورديم داريمش يادمون  نيست چه جوري بدست آورديم ولي اطلاعات ، بچه به دنيا مياد شخصيت داره ، كاراكتر داره نهاد داره طينت داره ، از گذشته اونچه كه داراييش بوده آورده ، ببينيد مشكلي كه م اينجا داريم مي دونيد چيه؟ مشكل اينجاست كه به يك بچه ميگن كه ، يك بچه 5 ساله ديدين كه بزرگا دورش مي كنن ، تو دوست داري چيكاره بشي ؟ اونم در مياد يك چيزي ميگه ، آيا اون چيزي را كه اون ميگه واقف است كه چي داره ميگه ؟ نه اصلا اون نميدونه زندگي چي هست ؟ يك تصور بسيارغلطي داره از موضوع آينده و زندگي كه هم درست است هم غلط است ، لان ما ميگم كه رسيديم به اينجا يعني دور زديم رسيديم به اينجا حالاچي؟ ميگيم كه الست بربكم همه اين حرف ها را زديم ؟ اينها همه اون حرف هاي طفل 4-5 ساله است ميگيم آره مي رسيم ، ال ميشه بل ميشه وقتي ميرسيم اونجا سوال نداريم چون رسيديم به فرض كنيد به لاتضادي         مي رسيم سوال نداريم، اينجا ميگيم چرا چرا ؟ وقتي رسيديم اينجا اول و آخر ميدونيم نداريم ولي اينجا ميگيم داريم اول من بودم يا اون بوده و اين براي چي بوده ؟

 

س- استاد ما كوچكتر ازاون 4-5 ساله ايم ولي اينجا آمديم كه سوال كنيم

ج- من منظورم اينه كه وقتي ميگيم ما ، منظور انسان است بشر است البته بشر الان هر تصوري را از اين قضيه داره دقيقا مثل همون بچه است كه ميگه ميخوام برم مهندس بشم خلبان بشم دكتر بشم يعني ما الان يك تصوري داريم كه نه مي تونيم نداشته باشيم  نه اوني كه داريم به خودي خود درست است بنابراين يك جوري بچه گانه مي خوايم بگيم كه بابا ما هم يك مسير و مقصدي رو داريم ، داريم ميريم يك چيزي بشيم اما دقيقا نمي دونيم ان چيزي كه داريم ميشيم چيه ؟ چون اطلاعاتمون اينجا كه هستيم همون جايي است كه اون طفل قرار داره ، اونجايي كه اون طفل قرار داره هنوز ادراكي از زندگي نداره ، ما هم ادراكي از زندگي هايي كه داريم به سمتش ميريم ، مراحلي كه به سمتش ميريم نداريم مثلا نمي دونيم لامكان لازمان يعني چي لاتضاد يعني چي ؟ درك نميتونيم داشته باشيم لذا يك مسئله را داريم كه اين بخشش ادراكي است استدلالي نيست رو پله عشق است يك مرحله اي است كه هيچ راهي نداره مگر ادراك فردي يعني توي اون چيز قرار بگيري عدم و وجود را ، ماجرا تو ادراك حل بشه ، اين مسئله استدلالي نيست تا دركش نكنيم ، الان چند تا از دوستان بحث عدم را يك چيزهايي بهش نزديك شدن چند تا از دوستان بين عدم و وجود گير كردن ؟ بين عدم و وجود تا گير نكنيم هر چي بگيم استدلالي ، عقل ميخواد بپره وسط كم مياره نميشه اين بخشي است كه عقل گويد شش جهت حد است و بيرون راه نيست عشق گويد راه هست و رفته ام من بارها ، اينجا رو با عقل نميشه پيمود اينجا اون بخشي است كه بايد واردش بشيم حالا در آينده نه چندان دور نوبت به ادراكات تراز بالاتري ميرسه ، ادراكات اين گستردگي براي همين بود اين ارتباط ذهن بي ذهني بعد گستردگي اينا مقدمه ايني است كه ما رها بشيم بين عدم و وجود ،

از عدم ها سوي هستي هر زمان                          هست يارب كاروان در كاروان

اصلا تمومي نداره پاياني نيست اتمامي نيست خوب حالا رسيديم بعدش چي؟ الان براي ما معني داره ميگيم بعدش چي ؟ اينجا كه رسيديم بعد معني نداره فقط مي بينيم كه تو اين حلقه هستيم ، ما خداييم تو همه     حلقه ها اينجام هستيم اينجام هستيم ، فقط ما رو جدا كرده ؟ ديد ما ، حركت ادراكي قرار بود پرده را از جلو چشم ما بزنه كنار ما ببينيم عدم هستيم ، هستيم يا نيستيم ؟ ظاهرا هستيم ، هوالظاهر هو الباطن، هوالاول هوالاخر راجع به ماست اينا ، بعد بيايم به ادراك عدم و وجود برسيم و اين مسئله ادراكي است عقلاني نيست اصلا تو عرفان استدلال رو پله عقل يك محدوديتي داره نه اينكه استدلال نكنيم ولي عمدتا كجاست؟ روي پله عشق است كه با اين مقدمه اي كه طي كرديم بعضي از دوستان هم با عدم و وجود گير كردن و يك چيزهايي متوجه شدين كه اوضاع چطوريه

س- اونجا كه ميگه رقيق شدن و غليظ شدن انرژي مربوط به اون آياتي كه در قرآن هست كه ميگه آسمان به زمين نزديك ميشه ، كوهها شكافته ميشه آسمان به زمين نزديك ميشه ، كوهها شكافته ميشه همه چي به هم فشرده ميشن

ج- آسمان چي بود؟ زمين چي بود؟ اينها بستر حركت هاست آسمان به زمين نزديك ميرسه يا مثلا ميگن كه "يدبر الامر"  تدبير شده كه آسمان به زمين برسه بعد از پنجاه هزار سال يا بحث اين قضيه اينه كه ما در اين بستر به اين َآگاهي نزديك ميشيم ، فيزيكال نيست ، ظاهري نيست كه آسمان به زمين نزديك ميشه اصلا معني ميده به چي ميگيم آسمان ، آسمان چه جوري به زمين نزديك ميشه ؟ اين فيزيكال نيست بنابراين الان مي بينيم كه عصري كه ميذاريم هي داره آگاهي نزديكتر ميشه بنابراين رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند ، اينادر واقع اون مفاهيمي هست كه داريم

س اول اينكه ميگن هر سوالي كه بوجود مياد حتما پاسخي داره كه بوجود مياد بعد ميگن بشر در خود شناسي ، خود را به آگاهي از طبيعت نفساني خود به اشتباه ميره يعني خودشناسي اون نيست كه فيزيكال يعني كالبد فيزيكي اونو بشناسيم كسي كه از نفسانياتش آگاهي يافته است تصور مي كند كه خود را شناخته است اما تنها و تنها نسبت به محتويات خود هوشيار است و از محتواي رواني نيز بي خبر است معيار خودشناسي بشر وجدان اجتماعي است نه اسير معنوي كه عمدتا از او پنهان است

ج- خيلي ممنون

خوب در اينجا ما در همه اين حلقه ها هستيم غير از جهان هاي موازي اينجا ، در همه اين حلقه ها انعكاس داريم در همه جا حضور داريم در شكل و تجليات مختلف

س- در شعر از جمادي مردم و نامي شدم آخرين بيتش اينه كه چون عدم ارغنون گويدم انااليه رجعون اين عدم ارغنون همون چرخه اي است كه طبيعت وجودش وجود داره

ج- بله ديگه ، صحبت از عدم ميكنه وايني كه ميايم و اينيم اونيم همين الان هم عدميم هم وجوديم و اين ما جراست نه اصلا اولي داريم نه آخري داريم بايد يك روزي اول وآخر را بذاريم كنار ، حاضر بشه مثل لازماني لامكاني نگاه كنه اينو نبينيه ، شجره را ببينه ، روزي كه ما بتونيم شجره ببينيم معما يك خورده حل ميشه الان داريم يك فريم مي بينيم مثل يك عكس مي بينيم منتها عكس ها را پشت سرهم پشت سرهم      مي بينيم و حركت توش را و اينها در واقع ما شكل ديگري داريم معني ديگري داريم الان اينا رو تيكه تيكه داريم مي بينيم اگر به هم جمعش كرديم يكدفعه مي بينيم كه برگشتيم و اصلا با عدم يكي بوديم منتها اين تو ادراك است نه تو استدلال

س- استاد تو لوح محفوظ هيچ اطلاعاتي راجع به اين قضيه نداده ؟

ج- لوح محفوظ يعني اطلاعات اين حلقه ، اين مفهوم لوح محفوظ

س- استاد يك گزارشي را خدمتتون بدم را جع به مجسمه ابوالهل و طبقات زيرش ، گفته شده در دو طبقه زير اون قسمتي از لوح محفوظ هست

ج- خب منظور از لوح محفوظ

س- قبلا در لوح محفوظ يك اشاره اي شد كه مطالبي را كه ما فراموش كرديم تو اون لوح محفوظ هست

ج- فراموش نكرديم لازم است كه وقتي وارد اين مقطع شديم در را پشت سرمون ببندن ، اطلاعات را مياريم فراموش نكرديم اطلاعات را داريم نميدونيم چگونه اين اطلاعات را بدست آورديم ، يك طفل نميدونه اطلاعات و شخصيتي كه داره از كجا بدست آورده حالا اگه ميدونستيم معما حل ميشد فلسفه خلقت منتفي ميشد الان نميدونيم به قولي فرمايش شما همش ميگيم چرا چرا؟ مي خواسته چيكار كنه وخواب وخوراك ازمون گرفته شده ولي گر معما حل شود آسان شود ، خواب و خوراكمون به خطر اينكه دنبال معماييم كه حل معما بكنيم

همين يك سوال كوچولويي هست كه بحث اين وسط يك چيزي وجود داره كه در واقع از اين جايگاهي كه ما هستيم با عقل پاسخي نداره بايستي با ادراك در اتصال ، شما خودتون تجربه كردين اين احساس را ، عظمت داره ، بله ما خودمون اون عظمت هستيم ما خودمون اون هدف هستيم ، ما جزيي از اين ماشين عظيم هستيم و اين وسط عرض كردم عقل نميتونه بگه ما چرا از عدم ميايم به وجود و از وجود ميريم عدم ولي وقتي كه در اون موقعيت قرار مي گيريم اين سوال منتفي ميشه ، در موقعيت عدم و وجود قراره  خود طرح سوال منتفي ميشه ، ديگه اين چيزشو از دست ميده مثل يك ماهي تا تو آب شنا نكرده ميگه اين چيه ؟ وقتي توي آب شنا كرد ديگه اصلا آبي نمي بينه الان ما همش ميگيم چرا چرا؟ اگر ما د رموقعيت قرار بگيريم عرض كردم در اون موقعيت اصلا تضاد معني نميده درلاتضادي اصلا نمي تونين ديگه سوال بكنين كه چرا ؟ اصلا خود سوال چيزش از دست ميره اما در اينجا معني داره چون انگيزه بايد پيدا كنيم يادتون باشه باد خاك آب و آتش توضيح داديم كه ديگه راجع به اين مسئله

اين باد انگيزه است چرا؟ اين حركت ايجاد ميكنه، حركت ، چرا خلقت ؟ اگر اين چرا را نداشتيم اينو نداشتيم انگيزه نداشتيم ، انگيزه حركت اين انسان ، آب چي بود؟ آگاهي ، آتش چي بود؟ عامل پختگي ، عامل پختگي چيه در اصل ؟ عامل آزمايش ، عامل آزمايش شامل شيطان و جن ، يك بخشش را شيطان انجام ميده يك بخشش را جن ، عامل پختگي ما يك بخشش را شيطان خوب حالا اينجا اين طراحي به گونه اي است كه وقتي از اينجا دور ميشيم به اينجا مي رسيم ، چرا داريم چرا چرا؟ چون تو تضاد قرار مي گيريم وقتي به اينجا ميايم تضاد از بين ميره چرا نداره ؟ هست ازلي است ابدي چرا نداره اصلا ، چرا ازلي و ابدي است ؟ خوب چرا نداره چرا ما ظاهر و باطن و اول و آخر ، اينو نداره هستيم يعني وقتي به لاتضادي برسي سوال نداري

س- يك تجربه اي را مي خواستم بگم و در رابطه با همين گستردگي اگر ممكنه شما توضيح بدين من خواب بودم در يك لحظه اي ساعت كه زنگ زد از خواب پريدم خواب را داشتم ميديدم درست مثل اينكه يك سي دي رادارم از اون ور اجرا مي كنم ميام و خط آخرش مثل اين سوزن هايي كه روي صفحه گير    مي كنن مرتب اون خواب تكرار ميشد تا من از اين حالتي كه بين خواب وبيدار بودم برگردم دقيقا مي خوام بگم كه وقتي توي خواب ميريم از عدمي كه داريم هر چي مي بينيم داريم ميايم ولي وقتي داريم بيدار ميشيم متوجه نيستيم اسمشو مثلا ما داريم ميذاريم ناخودآگاه ، ناخودآگاهي كه اينجا ما اسمشو ميذاريم يعني كالبد ذهني ما اينجا در حالت هوشياري اطلاعي نداره ولي واقعا وقتي كه خواب مي بينيم چون من تمام اين       سي دي را عبوركردم از اونور داشتم خونده مي شدم مي آمدم اينور و اونجا من فقط با اين تجربه تونستم بفهمم كه چطور بين عدم و اينجا ميايم و ميريم عدم وقتي ما در خواب هستيم سي دي ما از اونور خونده ميشه

ج- حالا به هر حال به يك نحوي شما به مسئله نزديك شدين كه حالا يك حدي كه بتونه نشون بده چرا ما هستيم ؟ چرا نمي تونيم بگيم ما هستيم ؟ چرا قرار است تجربه بشيم يا چرا تجربه شديم ؟

س- ما تجربه شديم وقتي كه شديم اين كه ديگه تموم شده رفته

ج- بله ولي بحث چراييش ديگه ، اينجا يك بخش اداركي است كه انشاءالله در آينده با در آينده

س- آيا ما الان تو اين مرحله اي كه هستيم با استارتي كه شما زدين حلقه اعوذ 2 را بايد داشته باشيم

ج- اين حلقه اعوذ در اين مرحله ودر اين بحثي كه داشتيم كافي بوده چطور؟

س- يعني چون هر موقع من دارم كار مي كنم بنظرم مياد كه به من ميگن كه از استاد اعوذ 2 را بگير

ج- اصلا ما يك ما جراهاي ديگه اي داريم آخه ، مي دونيد يك بحث اينجا بوده كه پوششي ، همون بحث پناه به خدا بردن يك بحث ديگه هم داريم كه بعدا پيش مياد بايد بريم تو يك مقدماتي ، تازه بتونيم اين       قضيه را بيشتر باز كنيم مثل بحث كنترل تشعشع منفي 4 كه لازم بود ما يك شناخت بيشتر ي راجع به انسان داشته باشيم تا بتونيم راجع به اين قضيه صحبت بكنيم

خوب برگرديم به موضوع اصلي مون در اين خصوص ما يكي از تجاربي را كه دنبال مي كنيم خيلي هم برامون جدي است و حالا اگه بين دوره ها فاصله ميذاريم براي اينه كه فرصت تجربه اش پيش بياد يعني از يك طرف ديگه هم فايده نداره ما هي تند تند حلقه حلقه تجربه شو نكرده باشيم درست ميگيم يا نه ماهم زمان را نگه داشتيم كه دوستان فرصت داشته باشن حلقه هاي متعدد را مورد تجربه قرار بدن يكي از اونها اين بوده كه اينو از اونور به ما نشون بدن يا طعم شو بچشونن بريم و تلخي برگشت و شيريني رفت را تجربه بكنيم خوب اين همينه ديگه اين از اينجا به اونور خيلي شيرين است اصلا يك آزادي عجيب غريبي است برگشت تلخ است

س- استاد من يك بار نشستم تو اتصال در آشتي با مرگ حتي چشممو نبسته بودم ولي براي چند ثانيه ديدم از يك پنجره اي دارم يك چشم اندازي را مي بينم كه اصلا ما زمان و مكان الان ما نيست تا دو روز هم       نمي دونستم يك همچين حالتي در اين اتصال بوده بعد از دو روز كه رفتم در اون مكان قر ار گرفتم از اون پنجره نگاه كردم ديدم كه اصلا اون منظره چشم اندازي كه من ديدم اصلا وجود ندره حالا نميدونم اين چيه؟

ج- اين رفتن ابعادش، بعد داشت نداشت ؟

س- يك مكان و موقعيتي را ديدم بسيار برام آرام بخش و جالب و زيبا بود ، برگشتش هم اصلا حس نكردم چه جوري شد برگشتم

ج- خوب بالا باز ادامه بدين اون تجربه تونو

س- من بيمارستان بستري بودم بعد به دارويي حساسيت دارم وقتي كه پرستار اومد اين دارو را تزريق كنه گفتم اينكارو نكنيد من به اين دارو حساسيت دارم ولي متاسفانه گوش نكردن به محض اينكه تزريق كردن مرگ رخ داد و من تموم كردم و برگشتم خيلي سخت بود و زماني كه گذشت خيلي سنگين بود رفتن يك لحظه بود و شيرين و خيلي راحت بود و واقعا هيچوقت اون لحظه يعني واقعا انقدر راحت بود كه حد نداشت نمي تونم توصيفش كنم ولي برگشت فوق العاده سخت بود وقتي كه برگشتم زمان را كه متوجه نشدم چه مدتي طول كشيد تا من برگردم و چه كارهايي پيش اومد اما خيلي سخت بود موقع كه اومدم به من گفتن تقريبا يك ربع داشتن كار مي كردن تا بتونن برگردونن ولي خيلي سخت بود

س- دريافت اطلاعات در خواب ، مي تونه صحت داشته باشه يا خواب اصلا مترود است ، تجربه خواب را عرض مي كنم

ج-  در خواب هم تجربه كسب آگاهي خيلي اهميت داره

س- يا همين تجربه مرگ را عرض ميكنم همين تجربه مرگ هم اونجا مي تونه اتفاق بيفته

ج- بله در خواب هم يكي از مواقعي است كه ما در معرض آگاهي قرار مي گيريم ، بله تجربه مرگ هم اونجا ميتونه اتفاق بيفته

س- در حلقه بي نامي يا حلقه براق يك شب نشستم و از خدا خواستم كه بهم نشون بده يك چيزهايي رو يا بفهمم ، بعد خودم را يكدفعه خيلي كوچيك ديدم احساس كردم توي يك كپسولي انگار قرار گرفتم يك چيزي انگار دورم پيچيده شد ولي سرم انگار آزاد بود بعد با فشار پرتاب شدم به سمت بالا مي رفتم تاريكي بود ولي تاريكي كه باز ميشد توش را ديدم با سرعت بالا مي رفتم يك مقدار كه مالا رفتم سرعتم كم شد بعد اون توده اي كه دورم بود سياه بود و تكوني خورد و زنده بود احساس مي كردم زنده است چشم هايي را توش ديدم كه سفيدي نداشت سياهي بود خيلي براق بود پلك ها هم سياه بود باز ميشد يك تخم چشم خيلي براق ديده ميشد عكس العمل خاصي نداشتم فقط انگار منو مي ديدن و چون من تو اون محيط رفته بودم اينها انگار بيدار شدن و فقط منو ميديدن شكل هاي مختلفي بود يعني طرز چينش شون فرق مي كرد مثلا سه تا يك چشم رو هم بود ، دو تا اين طرف بود يكي اون طرف بود قاعده خاصي نبود فقط مثل اينكه كنجكاون من اينجا چيكار مي كنم يعني من از نگاهشون فقط اينو فهميدم اينا هي باز وبسته مي شدن و منو هي تكون مي خوردم و اون توده هم هي تكون مي خورد زنده بود ولي سياه بود نميدونم حالا چي بود و بعد قطع شد اومدم بيرون از حلقه

ج- چيزي دستگيرتون شد بالاخره

س- من احساس كردم د رهمون هيچي در همون سياهي كه ما ميگيم كه هيچي نبود ولي بود ولي زنده بود ما در اون چيز زنده غوطه وريم ولي حس نمي كنيم شايد بعضي وقت ها تكون هايي را ما حس مي كنيم ولي هميشه زنده بود و چشم هايي هم بود به  شكل سمبليك

س- استاد من خيلي سال پيش برام تجربه مرگ اتفاق افتاد ولي نميدونم توسط غيرارگانيك ها بود يا واقعا همون تجربه مرگ بود من يكبار روح از بدنم خارج شد خودمو ديدم كه خوابيدم ولي با توجه به اون چيزهايي كه شنيده بودم تو همون حال به خودم گفتم نكنه برم ديگه نتونم برگردم ، دوباره خوابيدم روي جسمم و وقتي كه بلندشدم از جام اصلا تعادل نداشتم حالم خيلي بد بود يعني شايد تا دو سه ساعت من اصلا متوجه نشدم كه كجا هستم تو چه شرايطي هستم مي خوام ببينم اين تجربه مرگ بوده ؟ يا توسط غيرارگانيك اين اتفاق براي من افتاده

ج- به هر صورت مسئله جدا شدن يك موقع ها ما ميگيم پرواز كالبد ذهني ، پرواز آگاهي ، اينا هم مي تونه باشه چون خود رفت و برگشت اون چيزي كه من براي خودمم پيش آمده تجربه كردم ، اين رفتن مرگ باشه يك لذت زائدالوصفي داره برگشتش هم فشار وحشتناكي داره

ج- دقيقا براي من همين هم بود انقدر حس آزادي و رهايي وحس خوبي داشتم

ج- بله ولي يك مسئله اي هست كه ميگن پرواز روح اصلا  يك همچين چيزي نيست ، انجام ميشه ميره       و مياد حالا يك كارهايي هم باهاش انجام ميشه ، تجسسي چيزي

يك ارتباط مي خوايم برقرار بكنيم ، يك ارتباط در زمينه گستردگي كه التبه در زمينه گستردگي ممكنه به چيزها و اطلاعات ديگه اي هم برخورد كنيم

 

دوره 7 گردهمايي دوره 7 ساعت دوم

 

در مورد شروع ترم 8 كه اعلام مي كنيم خدمت دوستان فقط استارتشو مي زنيم حالا دوستاني كه آمادگي دارن اگر همه آمادگي دارن اگر نه كه مي تونن نگه دارن ، يك مسئله اي كه هست بازم توصيه خود من است عجله نكنيد ، ميخويم حلقه هايي كه در اين ترم كار كرديم كاملا جا بيفته ، از فرصت استفاده كنيد بعضي از دوستان وقتي كلاس نيست ارتباطات ميره كنار تا دوباره اعلام يك دوره بكنيم و بعد دوباره ، ما اين را ميذاريم كه در واقع دوستان كار بكنن رو مسائل وقتي ميگيم دوستان تشريف بيارين ، ببينيم كه ارتباطات جا افتاده نه اينكه همه چي تعطيل و شما خودتون هم تصديق مي كنيد كه فايده نداره كه ما حلقه حلقه حلقه بريم و اداركاتي نداشته باشيم خصوصا هر چه ميريم بالاتر ادراكات دقيقتر ، فراز عجيب غريبي پيش مياد       و اگر كه ما پايه را نداشته باشيم ارتباط هاي بعدي مون هم ممكنه ارتباط هاي موفقي در نياد از آب بيرون چون در واقع ميره هي تو يك لول هاي ديگه اي فرازهاي ديگه را مي خوايم دنبال بكنيم كه بندرت          مي تونيم تعريفش بكنيم مثل همين عدم و وجود بنابراين من خواهش مي كنم كه از فرصت به اصطلاح نهايت استفاده را بكنيم حالاكه فاصله ميندازيم ما در واقع هي ميندازيم عقب كه بتونيم اون ادراكات و دريافت هاي لازم را داشته باشيم

خوب اين از اين مطلب در ادامه صحبت ها و مسائلمون يك بار ديگه ارتباطي را بگيرم ، در اين ارتباط يكي از اون ارتباط هايي بود كه گفتيم چند تا نقطه ودر اين ارتباط از 7 تا ارتباطي كه در اين دوره داشتيم يكي از اينها همينه كه ما از يك جاهايي عبور مي كنيم فرض كنيد با تجربه جهنم چند نفر داريم ؟ ما زياد باز نكرديم زياد توضيح نداديم براي اينكه اصولا بيشتر مي خوايم توي ارتباطات برخورد بكنيم مثلا تجربه مجادله تجربه جهنم تجربه نه منظور اينه كه اون قضيه ، منظور اينه كه يك اداركاتي پيش مياد بعد از اون ادراك ديگه شما نمي پرسين جهنم چيه ؟ يعني اون مطلبي كه ما دنبالش هستيم اينه بعد از اون قضيه ديگه ما سوال نكنيم كه جهنم چيه . براي اينكه تجربه كرديم ديگه ميدونيم تعريفش چيه و همچنين ديگه ساير مواردي كه به ظاهر مورد سوال مون است ولي وقتي ادراك كرديم از سوال مياد بيرون مثلا بحث مجادله وقتي دركش كرديم ديگه مسئله ومعماش حل شده بنابراين يكبار بريم توي اين ارتباط ببينيم كه  در اين ارتباط چي دستگيرمون ميشه چه اتفاقي ميفته شروع مي كنيم اگر باشه كه پيش نياد اصولا ممكنه دنبال نكنيم اين تجارب آش خاله است امروز نه فردا ، فردا نه پس فردا بالاخره امسال نه سال ديگه يعني درعرفان اوني كه ما صحبت مي كنيم  نمي دونيم قبل ها چي بوده مثلا الان ما در مسيري كه ميريم نميشه يك نفر تو اين مسير حركت بكنه تجربه اين مسئله را نداشته باشه ممكنه دير و زود داشته باشه يعني از جانب ما پيگيري بشه اونور ديگه واگذارش كنيم هر وقت خواستن نشونمون بدن مثلا همين تجربه اي كه ميگيم يعني اين مفاهيم پايه را ما بايد بدونيم جهنم جنات رضوان ، اين مفاهيم را نه به تعريف به ادارك ، ادراك كه كرديم ديگه سوال نمي كنيم ، جنات چيه ؟ دركش كرديم جهنم چيه و همه اين مسائل بنابراين يك مسئله اي كه هست ما در چيز تجربه قرار بگيريم يعني در اون حلقه بيايم استفاده بكنيم و بخوايم در معرض باشيم البته با رعايت ذهن بي ذهني با رعايت گستردگي بنابراين در مسير سير سلوكي كه داريم ميگيم اينها را بايد بهش برسيم حالا دير و زود داره مثلا فرض كنيد 7 حلقه داريم مثلا دو تاش جا افتاده بقيه اش مونده يكي يك دونه يكي شش تاش ولي به مرور زمان ما بايد اينها را بريم درونش و باطنش را در بياريم بيرون و به دركش نائل بشيم اين الفباي كار است كه همش هم اداركي است

منتظر ، منتظر داريم تا منتظر ، يك منتظري داريم كار هم انجامميده يعني ميد توارتباط دنبال ميكنه ، پيگيري ميكنه نه اينكه رها بكنه يك موقع هم ميگيم بريم تا ببينيم چي ميشه يعني حركتي ، چيزي نداشتيم بنابراين ما حلقه ها رو دنبال مي كنيم ادراكات هم از اونور ديگه هر موقعي اومد منظور من اينه كه خيلي از دوستان با اتمام دوره خيلي حلقه ها هم ميره كنار تا دوباره يك روزي بگيم بيايم جمع بشيم

خوب شروع ميكنيم ، خيلي ممنون ، چندتا از دوستان ارتباط شون برقرار بود ودريافتي داشتن ، خوب نمونه گزارش هايي بگيريم

گزارش - استاد من يك لحظه تو اتصال احساس مي كردم اون طرف هستم يعني اين دنيا نه اون دنيا يعني يك دنياي بسيار زيبا و حتي استاد مامانم را تو اون دنيا يك لحظه ديدم و اين سوالي كه تو ذهنم بود كه مگه اون دنيا هم اين شكلي است ، با اون باورهايي كه  من داشتم تفاوت داشت

ج- بله خيلي ممنون

گزارش - ديدم افتادم تو يك كانالي بودم حدودا دو ساعت و نيم ارتباط طول كشيد و حالت ذره اي بودم با سرعت مي رفتم جلو و به يك مرحله رسيدم ديدم همه صليب بر دوش داشتن و در نهايت كانال هم           مي دونستم اونجا اطلاعاتي هست كه من بهش دسترسي نداشتم و گفتم من نميدونم اينجا كجاست و اينجا براي چي قرار گرفتم همون لحظه در بسته شد و عيسي مسيح را ديدم

ج- بله خيلي ممنون قبلا هم رجع به قانون صليب صحبت كرديم

پس منظور اينه كه در اين ارتباط ها منتها بي ذهن حال ذهن بي ذهني همون طور كه قبلا صحبت كرديم  و اون ديگه خودبخود مسائلي جاري ميشه كه ميخوايم همون ها را تجربه كنيم ، خوب مجددا اگر سوالاتي مطرح هست تا ارتباط بعدي را كه برقرار ميكنيم مي تونيم داشته باشيم

درك تن واحده ودرك يكتايي هستي و وحدتي كه ما داريم با هستي ، در واقع يكي از چيزهايي كه ميگه اين مرگ نه مرگ نقل جاي است در واقع هر چي تو حرف بگيم فايده نداره اين مسئله است اصلا مرگ فيزيكي است و مرگ به اون معناي نابودي وجود نداره ، مرگ وجود نداره فقط نقل جاي است حالا بنابراين بعد از  اينكه اين تجربه را ما بدست آورديم حالا ميشه راجع به اليه راجعون و بقيه مسائل اون وقت صحبت كرد من اينو ميگم خدمتتون و اين ادارك پيش اومد ديگه نمي گيم مرگ چيه ، خود سوال از بين ميره فايده درك اينه ؛ فرق درك با شناخت اينه فرقش اينه كه وقتي به درك رسيدي ديگه مزه سيب را چشيدي تا سيب را نچشيدي ميگي سيب چه مزه اي است اما وقتي سيب را يك گاز زديم ديگه نمي گيم سيب چه مزه اي است

س- من با مامانم درحال صحبت كردن بودم من اصلا اونجا به اين نتيجه رسيدم كه مرگي نيست فقط يك تغيير است مامانم يك لحظه خاله مو كه يك ماه پيش فوت كرده بود را صدا كردگفت يك ذره آب بريز تو دهن من دهنم خشك شده از آب نمي تونم رد بشم و تموم شد اونور يعني آب هست

ج-  هيچي چون اصلا مكان نيست اين تجربه كه شما مي فرماييد سمبليك به شما مي فهمونن كه ببينيد زنده است سمبليك است وگرنه جسمي هم نيست و منظره اي آبي نيست چيزي نيست اگر وابسته باشيم آب اونجا خلق مي كنيم اگر وابسته باشيم تخيل كنيم اون تخيل پيدا مي كنه تخيل ما بيرون وجود خواهد داشت الان تخيل ما بيرون دوره نطفگي را داره طي ميكنه الان اينجا نطفه است تخيل مي كنيم ظاهر نميشه زندگي بعديمون متولد شده تخيل ما تحقق پيدا ميكنه

س- استاد ما الان تو مرحله زر هستيم ديگه بعد ميريم تو مرحله برزخ تو مرحله سوم مرحله قيامت ايجاد ميشه يعني همه كساني كه مرگ جسمي دارن ميرن تو مرحله برزخ كه الان قرآن مي فرمايد كه همين الان فرعونيان را روز وشب دو مرحله ما اينها را مجازات شون مي كنيم تو مرحله برزخ من يكدفعه تو اين اسكن يك حالتي برام ايجاد شد آيا كساني كه به مرحله كمال رسيدن يا معصوم هستد درجه معصوميت بهشون اعطا شد از طرف خداوند اونها هم تو مرحله برزخ قرار مي گيرن يا مستقيما ميرن تو قيامت

ج- الان صوراسرافيل را زدن ؟ زده نشده " انا بشر مثلكم " يعني همه تابع يك قانون هستن و هنوز صوراسرافيل هم زده نشده و هيچ  چيزي هم وجود نداره كه مسيري طي نشده عبور بشه بنابراين ، اين قضيه را داريم ميريم و بعد تجارب بعدي مطابق با قواعد خودش پيش مياد

 س- سوال دوم اين بود كه استاد ما در مرحله برزخ هم مجددا يكبار ديگه مرگ جسمي را داريم ، يك فضاي ديگه ايجاد بشه ؟

ج- بله بايد اونجا مرگ پيش بياد كه از لامكان بريم به لامكان ، لازمان يعني دوباره خودش مرگ داره وخودش يك پروسه اي را داره بدون مرگ از اونجا نميشه عبور كرد باز يعني يك چيزي جا مي مونه يك چيز ديگه ادامه ميده

س- استاد دفتر ششم مولوي دقيقا شبيه همون مطالبي هست كه شما فرموديد منتها يك تفاوتي داره كه سوال من براي اونه ، به اين صورت است كه سه تا شاهزاده كه پدرشون اونها رو از قلعه ذات الصور چون معني هم داره همين ذات الصور منشاء اين صورت ها اينها رامنع ميكنه مثل همون آدم و حوا ، بالاخره اين سه تا راه ميفتن ميرن در تمام مثنوي هم گفته الصبر مفتاح الفرج يعني از دفتر اول اينو در شكل هاي مختلف شروع كرده تا دفترآخركه رسيده وقتي اينها مي رسن به جايي كه ، يكي از سه تا برادرها اونقدر عاشق است كه   نمي تونه اصلا صبر بكنه نه ميتونه منتظر پير باشه ، هر چي هم نصيحتش مي كنن ميره و از معرف ها و من فكر مي كنم اين معرف ها را چي اسمشو بذاريم ولي شايد حالا پير يا ايستگاههايي را ميره و جذب معنا ميشه اصلا ميشه معني يكي ديگه شون چونكه يك ذره بيشتر صبر ميكنه مياد وميره به خداوند گنج خودش را كه همون خودش باشه مي بخشه و اونم ميگه خوب من چرا خودم خدايي نكنم خودم دكون نداشته باشم و اين اونجاست كه به غضب خداوند چيز ميشه و ما اينجا ميگيم سقوط مي كنيم اونجا ميگن به نير تركش غضب اون دچار ميشه ولي چون يك قسمت از خودشه دو مرتبه براش اين امكان را ميذاره كه اليه راجعون بكنه ، تا اينجاش كه ما با شما مخالفتي نداريم عين همين بوده ، اين سومي را اون داره معرفي ميكنه ميگه يك پسر سومي هستش كه بازم صبر و معادل  صبر يك چيزي شبيه كاهلي مي فرمايند جناب مولانا ، كاهلي ميكنه و اين انقدر مي مونه واصلا ميگه كه كاهلي كار عارفان است تا اونجاست كه ميگه هم معني هم صورت را اين يكي مي ربايد ، ما چون تا حالا فكر مي كرديم با شما هم عهد بستيم ، رفتيم اونجا ديگه ادعاي خدايي نكنيم، ديگه نخوايم تو اين چرخه سقوط كنيم بيفتيم بلكه بخوايم با خودش درعدم در ذات در اونجا باهاش خدايي كنيم و الان اين سومي كه من تموم كردم نفهميدم اگر شما اطلاعي دارين به ما بگين ، سومي هم اونقدر صبر ميكنه و انقدر كاهلي پيشه ميكنه كه حتي دفتر آخر مثنوي با يك داستاني شروع ميشه كه داره ميگه يك پدري مال و منال خودشو به بچه اي ميده كه از همه كاهل باشه و صبر كنه ميگيره و اين شخصي است كه هم صورت را ميبره هم معني

ج- صبر هم فازي با زمان عدم ديكتاتوري نسبت به زمان ، بحث اينجا كاهلي اگر به معناي تنبلي بگيريم صبر است باز ممكنه در وهله اول كاهلي را تنبلي بگيرم اگر مسئله صبر است "الله مع الصابرين " و مسئله تموم است بحث صبر هم كه اينجا مشخص شد كه چيه و وقتي هم فاز هستيم ، گفتيم يكي از شرايط اينه كه با زمان حركت كنيم اگر بگيم نرو آگاهي ميخوره جلو پامون بگيم زود برو آگاهي ميخوره پشت سرمون

س- اين ميگه هم صورت را ميبره و هم معني را

ج- درسته د رواقع اوني كه عجله داره نه اينجا مي فهمه نه اونجا را مي فهمه ، نه صورت را مي فهمه اصلا نمي دونه چطور شد صبح شد شب شد بعد مي بينه كه نه اينو فهميده نه اونو فهميده دوباره اونم كه ميگه نرو نرو انقدر درگير اين نرو نرو است نه اينجا رو مي فهمه نه اونجا رو مي فهمه يعني نه از اين صورت            بهره مندشد يعني منظور از دنيا بهره مند شد چون همش داره ستيزه ميكنه ديگه ، نرو نرو واي گذشت واي داره ميره يكدفعه مي بينيه كه همون چيزهايي ميشه كه توضيح داديم در واقع اون همه وجودشو صرف ديكتاتوري كرد به خودش مياد مي بينه كه عمر است كه گذشته ولي اوني كه حركت مي كنه واقعا لحظه به لحظه داره زندگي ميكنه ، زندگيش هم از دست نرفته هم زندگيشو كرده هم اگر چيزي هم بياد به ملاجش بخواد بخوره به ملاجش ميخوره در واقع زندگيشو از دست نداده و اينه كه ميگه دم غنيمت است ، از دي كه گذشت هيچ از او ياد مكن ، وقتي پيام دنياي عرفان همش اينه كه با دم و بالحظه باشيم به علت اينكه الله مع الصابرين و قانونمند است اين قضيه يعني وقتي تو مسير هستي بطور قانونمند اين اصابت هم صورت مي گيره و مستفيظ ميشن از اين مسئله

س-  سومي ببره اون دو تا خيلي زحمت كشيده بودن

ج- خوب بله اون سومي تقلايي كردن كه اين تقلا ديكتاتوري محسوب ميشه ولي وقتي كه رفيق هستيم با زمان د ر واقع بهره منديم مورد تفقد هستيم فيض الهي شامل حالمون است ، توفيق ، مثلا ما ميگيم با آرزوي توفيق الهي ، توفيق الهي قانونمند است قني ما وقتي كه اون قوانين را رعايت مي كنيم د رمعرض توفيق هستيم نه آرزوي توفيق الهي پارتي بازي بشه يعني بگن خيلي خوب حالا باشه يك توفيقي به ايشون بدين اينطور نيست با ارزوي توفيق الهي يعني يعني با آرزوي اينكه ما قانون را رعايت بكنيم تا مشمول توفيق بشيم جدا از قانون هيچ خبري نيست

س- الان اين برام خيلي جالب است چون حضرت مولانا اول دو نفر را ماهيان درياي بحر معرفي كرده بود پس بنابراين الان با اين چيز اونقدر كه ما فكر مي كنيم بايد ماهي درياي بحر باشيم ، اونم نيست چون اونا باز دارن تلاش مي كنن و اينجا هيچ نوع تلاشي به اين معنا نيست

ج-  اصلا بحث موضوع تسليم را در كار آسماني ، اينجا بحث آسماني است يك قانون كلي داريم تو حركت كه هم فازيم با زمان با مكان گيتي هستي با فلك هم فازيم اصلا ديكتاتوري نداريم اينجا يك اختلاف نظر پيدا مي كنيم با بعضي از اين مكاتب يعني اينكه ميگه بگو بچسب و تخيل كن ما اينجا اختلاف نظر پيدا مي كنيم ما ميگيم رهاش مي كنيم، مي خوايم اما رهاست اصلا ديكتاتوري بهش نمي كنيم يالا يا اين خونه را مي خوايم اينون مي خوايم يك لحظه يك نظر مي كنيم رهاش مي كنيم مي خواد بده مي خواد نده ، مي خواد بياد مي خواد نياد ، اين بحث هم فازي يا عدم ديكتاتوري بحث خيلي مهمي است براي ما و حالا تو اين رابطه درس و مسائل زيادي هم  وجود داره كه كم و بيش صحبت خواهيم كرد حالا تو بحث زمينيش اونوقت هم فاز هستيم بدون اينكه به زمان بگيم بگذر نگذر به فلك بده نده ما تلاش خودمونو براي مسئله زميني ، جهد خودمونو داريم حالا يا در راه خداست " جاهدوا في سبيل الله گ يا مسئله مادي است اونو داريم بخش زمينيش است ، بخش آسمانيش ديگه هر چه داريم ميريم درجه تسليم بيشتر است ، هر چه درجه تسليم بيشتر است چه اتفاقي ميفته ؟ محو شدن ، درجه محو شدن بيشتر است ، هرچه درجه محو شدن بالاتر است چه اتفاقي ميفته ؟دست و پا زدن و تقلا كمتر است

 آب دريا مرده را بر سر نهد       ور بود زنده ز دريا كي رهد

هر چه ميريم بالاتر درجه تسليم و درجه اعتماد همون "توكلت الي الله "  ، درجه توكل را حتما رفته بالاتر چون ما به اعتماد مي رسيم همون توكل در اينصورت دست و پازدن ما ، تقلاي ما در مسائل آسماني كمتر ميشه در واقع فكر مي كنم كه همين مورد سوم را كه شما فرمودين اونه كه ديگه آب دريا مرده را بر سر نهد ، ديگه رسيده به درجه بي تلاشي در مسائل آسماني

س- در رابطه با همين ارتباطي كه بود من ديدم كه يك آتشفشان خيلي راكد است داخلش كه ميشدي اين وسط هاش من احساس كردم همين شعري را كه فرموديد آب دريا مرده را بر سر نهد ، من حالت ول شدن احساس كردم وسط اون يك مذابي است يك حبابي است ايجاد شد اومد بالا يعني همين حالتي كه تو اين اسكن انجام داديم حالا نمي دونم چه ارتباطي داره يا نداره ؟

ج- البته ميتونه داشته باشه ، بعد چيز ديگه صورت نگرفت تو اون حباب

س- اون حباب كه ايجاد شد همين جوري اومد سمت بالا بعد داخلش هم راحت مي رفتم همينجوري نشسته بودم حالت گير بودم بعد يكدفعه فتم چرا من حالت اسپاسم دارم بعد يكدفعه راحت شدم يكدفعه يك حببي ايجاد شد اومد بالا كه شما گفتيد اسكن تموم شد

ج- خوب حالا اينجا زمانها مي دونيد كوتاه است اينها بايد دنبال بشه پيگيري بشه و دقيقا مفاهيم تكميل بشه

س- در رابطه با جهنم يك حالتي بود ديدم چند تا پرنده بغل هم همينجوري هست يعني پروند ها شكل هاشن كه هست مختلف است يعني به همديگر نمي خوره شكل هاش يعني فقط من نيستم احساس مي كردم ، نمي دونم ديگه ين مربوط به درك جهنم است ، اساس جهنم ، اون حالتي كه اونجا داشتم حالت سوختن تيشه و اينها نبود يك تونل مانند بود من پروند ه ها را كه نگاه ميكردم حالت سوختن بهم دست ميداد بعد زمان هم خيلي كند بود و مثل اينكه خيلي مدت است اونجام در عرض يك خواب ، يك زمان خيلي طولاني بود

س- من يك شعر كوچولو داشتم از حال خودم نمي خوام بگم ولي ميخوام بگم به يكسري درك هايي رسيدم كه اصلا قابل وصف نيست يعني چيزهايي كه به عنوان سوال است با همكار ها صحبت ميكرديم اصلا احساس مي كردم ديگه جاي سوال برام نيست

اين صوفيان يا ساغيان           وين همرهان يا همدلان

نامش نميدانم كدام              لكن ز يك كوي و جهان

جمله به صف چون خالصان        اي خاكيان موسي به زد بر چنگ خود

عيسي بخور در بزم  خود          لكن همه گفتند به او يا حق

بگو خود گفتگو دلها پريشان شد فغان      تنگ و غمين است اين زمان ، ما مانده ايم

آواره ايم دل را به تو بسپرده ايم  

ساز و دل و سوز و نماز             رقص و مي و جام و شراب

يا حق تو كن بر ما عيان              راز وجود هر نهان

ج- به به ، البته دوستهاي تبريزيمون شعرهاي خيلي خوب دارن دريافت هاي خيلي خوبدارن ، خيلي عالي دستتون درد نكن

خوب يك ارتباط در زمينه گستردگي منتها در گستردگي ارتباط ديگه اي هم هست ، اونو يكبار داشته باشيم، عرض كردم گستردگي بعد ببينيم تو گستردگي به چي بر مي خوريم دوستان به مرگ برخورد كردن به مسائل ديگه برخورد كردن خوب ارتباط را داشته باشيم ، خيلي ممنون

س- من يك سوال در مورد بحث راجعون داشتم ما در همين مسير بحث جهنم و بهشت را داريم حتي در بحث بهشت هم بر اساس تجربمون با تجربه اي كه  در جهان ها ي بعدي ما قدرت تخيل را مي تونيم به بالفعل در بياريم احتمالا بهشت هايي را خودمون طراحي مي كنيم پس احتمالا اگر در قرآن به تعدد بهشت ها اشاره شده به دليل اين بوده كه بر اساس تجارب انسانها مي تونن بهشت هاي مختلف بسازند آيا اين آگاهي درستي است ؟

ج- بله خوب همين است ديگه بحث جنات تجري بحث بهشت ها بع تعداد است هر كسي دراون مرحله ابتدايي براي خودش بر اساس اون آگاهي كه داره شروع ميكنه به ساخت و سازي تصوري كه تحقق پيدا ميكنه

س- يكي هم در مورد لحظه قيامت آيا اين هم به تعداد هست

ج- ديگه در لا مكان و لازمان است ديگه و حالا منظورتون

س- منظورم دقيقا اين هست كه بحث صوراسرافيل كه شما فرموديد كه اتفاق نيفتاده پس اونوقت بحث جهان هاي مواز ي چه جوري مي تونسته بوجود بياد ، ما اين مرحله را بايد رد مي كرديم ديگه

ج- در بحث جهان موازي از اينجا موازي تلقي ميشه وقتي در لامكان و لازمان ، فرض كنيد كه در اين بخش اين اتفاق ميخواد بيفته د راينجا يك مجادله صورت مي گيره چون زمان نيست مثل اينه كه طرف سوار ماشين زمان است مثلا ميگه اگر من در اين نقطه اينجوري بود اون طوري ميشدم چون زمان نيست مثل اينه كه سوار ماشين زمان است ، ماشين زمان ، فيلم تخيلي يعني هر جا بخواد مي بينيه اونجا اومد و حالا در همون شرايطي است كه برگشته به عقب بنابراين به همه جا مي تونه برگرده يعني در آن واحد همه جا مي تونه وجود داشته باشه بنابراين از نظر ناظري كه اينجاست الان هم اينجاست هم بغل اينه هم اينجاست هم اينجاست و تمام مجادلات به موازات هم است يعني همين الان كه ما اينجا هستيم ناظري كه اينجاست ميدونه چه مجادله اي داره و لذا موازيش هم خلق كرده براي خودش بنابراين ما اگر از نظر ناظر اينجا ببينيم همه اينها بر هم ن طبق است يا همه اينها به موازات هم در آن واحد وجود داره ، اينجاش يك خورده مشكل چيزي ميتونه داشته باشه فقط بعد اينكه اينجا  ناظري كه اينجاست اولا همه جا ميتونه برگرده عقب اين معني معاد جسماني است يعني اگر مقاطعي را كه ميتونه برگرده عقب همين جاست ميتونه برگرده صحنه جرم را بازبيني بكنه اين يكيش است چون مجاز است تصور كنه اينجاست ، اينجاست در همون شرايط سوار ماشين زمان است و بعد اينجا در آن واحد مجادلات مختلف به واسطه اينكه زمان نيست همشون منطبق ميشن اينجا يعني عين ايني كه به موازات هم صدها ، هزارها ، ميليونها موازات هم زندگي وجود داره براي هر كسي براي هر كدوم از ما

س- با اين حساب همه مي تونن در يك زمان قيامت را داشته باشن

ج- اصلا زمان مفهوم نداره وقتي كه رفتيم لامكان به محض اينكه زمان هم از دست بديم از اونجا به بعد ديگه مفهوم زمان برداشته ميشه و با هفت هزار سالگان، چون درگذري با هفت هزار سالگان سر بسري ، در اونجا ديگه جلو و عقب و تقدم و تاخر وجود نداره كه ، ما بگيم كه زودتر اومديم ديرتر اومديم چقدر پيش كسوتيم پس كسوتيم اينها همه مفاهيمش را از دست ميده

س- مثلا ميتونم بگم من در زمان انسانهاي اوليه بودم من در سال دوهزار و همه اينها اتفاق ميفته اونجا

ج- در اينجا يك موضوعاتي ما داريم يك خورده پيچيده است كه بعدا بهش برخورد مي كنيد من  يك مثال مي زنم خدمت شما ، شما تا اينجا چند نفريد، جسماني ، چند سالتون است تقسيم بر 8 بكنيد معلوم ميشه كه ما تا حالا چند نفر بوديم چرا هر 8 سال ؟ هر 8 سال يكبار بدن ما عوض شده مثلا يك نفر كه 16 سال داره دوبار جسمش عوض شده وارد مرحله سوم ميشه يعني كالبد سوم فيزيك شو در اختيار مي گيره درسته ؟

ما معمولا اگر چيزي نشون مون بدن در حد  ظرفيت نشون مون ميدن و خيلي از مطالب هست اصلا ظرفيت ديدن شو نداريم نشونمون هم نميدن چون هوشمندي است از اينجا ، چو يك ذره بالا روم فروغ تجلي بسوزد پرم ، اگر يك ذره بخوايم پرده را ، گوشه شو بزنن كنار شايد اصلا تحمل نداشته باشيم ، پس اون چيزي را كه نشون مون بدن در حد ظرفيت مون نشون بدن ، نشونمون هم ندن يعني مثل ميگم ، ما افرادي كه هنوز آلودگي دارن هم خودشون ميدونن هم ما  مي دونيم اينا وقتي كه هر  ارتباطي مي گيريم فرق نميكنه چه ارتباطي ممكنه اون ويروس سماجت داشته باشه تا حالا نردباني بوده هي خروج خروج رسيديم به يك دونه اين درمقابل ارتباطات با شبكه مثبت واكنش منفي نشون ميده و در اين صورت اين واكنشي است كه اوست كه طغيان ميكنه و نمي خواد درمعرض قرار بگيره نه خود فرد ، همه ما مي خوايم در معرض قرار بگيريم       و معمولا هم در حد وسع مون اين پرده را يك گوشه شو يك روزنه شو مي زنن كنار، معمولا البته اين با   تجربه اي كه ما داريم به اين صورت است چون هر ارتباطي ما ميگيريم اونا واكنش نشون ميدن هر ارتباطي الان اگه بگيم كنترل ذهن بگيريم يكدفعه مي بينيم يك نفر دونفر هنوز مسائل آلودگي حل نشده واكنش نشون ميدن يعني مطلب واكنشي است كه اونا نشون ميدن

س- استاد تو تعريف هفت آسمان فرموديد هفت لايه طبقه بندي شده اسرار الهي است

ج- هفت گاو صندوق اطلاعات

س- براي جنات هم ميتونيم اينجوري تعبير كنيم ، به تعداد آدم هاي روي زمين ميتونه بهشت وجود داشته باشه بهشتي كه خودشون ساختن اما براي جهنم به تعبير قرآن به هفت طبقه اشاره ميكنه ، اين هفت طبقه آيا همه انسانها تقسيم به اين هفت طبقه ميشن يا مي خواستم ببينم تعبير جنابعالي چيه از اين هفت طبقه

ج- يك مسئله است كه هفت گاوصندوق يعني هفت دسته اطلاعات طبقه بندي شده ، در بخش اول ميان ميگن خوب بيا ببينيم از اطلاعات رده اول چه فهميدي ميگيم كه يا هيچي ، البته ميگن نه ما خودمون ميريم اطلاعات گاو صندوق اول يك جاست اون چيزي كه ما فهميديم اينجاست قياس اين دو تا مثل همون است كه گفتيم از امتحان ميايم بيرون جواب سوال ها چي بوده ميگن اين بوده بعد جوابي كه ما داديم ميشه اين ، بعد يكدفعه اينا رو كه با هم قياس مي كنيم شروع مي كنيم به سر زدن

س- يعني از نظر جنابعالي اين هفت طبقه وجود نداره هفت لايه هست تو جهنم؟

ج- البته دوباره بحث اينجا كه دقيقا به حساب وكتاب دقيق توجه بكنيم يعني مو را از ماست كشيدن بيرون است اين قضيه ، از اين چي متوجه شدي از اون چي متوجه شدي از اطلاعات رده هفتم  بالا چي متوجه شدي يعني توطول اين حركت انالله و انااليه راجعون تا اون مقطع چي موجه شديم ، همه اين حسابها را كه پس داديم همه اين كارماها ، اون لايه از بين ميره ما اون دو تا بخش با هم بدش ادغام ميشه و در واقع چه فهميديم "اقرا كتابك" پايان نامه تو بخون ببينيم كه از اطلاعات تو چي فهميدي چه دستگيرت شد وحالا چي بوده ما چي دستگيرمون شده بعد از جهنم هم دوباره اينجا يادمون ميره چي نشونمون دادن چون اگر يادمون مي موند جواب الست بربكم را درست ميداديم ولي چون دوباره يادمون ميره و دوباره تجربه خدايي و غيره و اين حرف ها يادمون ميره دوباره اونجا فقط نتايج شو مي بريم نتايجش اينه كه يكي شديم رسيديم سوار اريكه شديم حالا چقدر گاهي داريم سوار اين اريكه الهي هستيم و باهاش چيكار مي خوايم بكنيم باز بستگي به من داره كه من چي بلدم

س- استاد مثلا قرآن هره منافق را در پايين ترين طبقات مي بينه خوب اين رو چه طوري الان مي تونيم تفسير كنيم

ج- موحد ، منافق ، كسي كه در ايجاد وحدت در جهت وحدت ، حركت به وحدت در درك لااله الاالله ، موحد اين نيست كه بگه خدا يكي است اوني كه موجبات وحدت را ايجاد ميكنه ، عالم وحدت عالم كثرت،  منافق كسي است كه موجبات عالم كثرت را فراهم ميكنه ايجد تفرقه ميكنه ، ايجاد دسته ميكنه ، اين منافق و عالم كثرت ايجاد ميكنه ، منفق ايجاد كننده عالم كثرت ، موحد ايجاد كننده عالم وحدت ، كسي كه در جهت تحقق عالم وحدت حركت ميكنه ، موحد نه اينكه بگه خدا يكي است خوب هر بچه اي هم بپرسي خدا چند تاست؟ ميگه يكي است يعني همه موحدن ؟ كسي كه در جهت رسيدن به عالم وحدت يعني در تحقق عالم وحدت حركت ميكنه يا كسي كه موجبات را فراهم ميكنه يعني افراد را به هم نزديك ميكنه ، انسان را به هم نزديك ميكنه انسان را با هستي نزديك ميكنه انسان را با خدا نزديك ميكنه اين ميشه موحد، اوني كه عكس اين عملميكنه ميشه منافق حالا اوني كه ايجاد كثرت كرده ترازش بد جوري اميزون است اوني كه در جهت وحدت حركت كرده ترازش ميزان تر است لذا اون در عمق است ، تراز ، اونجا كه عمقي نيست اونجا كه اين حرف ها نيست كه ، ولي از نظر تراز خيلي ناميزون است حالا هر چي در جهت موحد بودن حركت كرده به تراز نزديكتر شده اين تراز اصلي مون است ثابت است اينه كه متغير است خوب اين ميشه موحد اين ميشه منافق

س-؟

ج-  بله ديگه به يك صورت هايي اين اشاره به ميزان  و ترازها هست ديگه

عرض كردم خدمتتون كه در اين خصوص اطلاعات ارض ميشه اون حلقه مورد نظر ، اطلاعات ارض يعني انالله و انا اليه راجعون ، دراين حلقه گفتيم كه از اينجا اومديم بحث اينجا جهنم بود تا اينجا جبرئيل مياد ، اينجا ديگه جبرئيل جا مي مونه جبرئيل نيست چرا؟ تا اينجا ، الان مثلا اينجا كه هستيم گفتيم هستي از چي آفريده شده ؟ هوشمندي وقتي اينجا مي رسيم كه هستي معني نميده ما هستي  اين تو كه هيچي از اينجا به بعد را ما شكل ميديم ديگه روح القدس نمياد شكل بده ما شكل ميديم ، تا اينجا آگاهي كسب مي كنيم اينجا پس ميديم آزمايش ، روز امتحان يا جلسه اي است كه قياس ها انجام بشه بعد از اينجا به بعد دريافت آگاهي نداريم تا اينجا هر چي ياد گرفتيم تموم است خوب اينجا به بعد بايد از اوني كه ياد گرفتيم استفاده كنيم دوباره جبرئيل نيستش جبرئيل خاطرتون باشه يك جايي جا مي مونه تا اينجا مياد از اينجا به بعد ديگه تموم است مرخص است ماموريتش تموم است حالا جن تا اينجا مياد يعني شيطان اين تو هست هيزم هاي جهنم هستند چرا ؟ شيطان گفتيم عامل پختگي عامل آزمايش ، شيطان جن ، آزمايش ، اونجا كه اين ميزان رو بست مياره آزمايش است ديگه وسيله آزمايش چيه ؟ چي تراز را مي بره بالا مي بره پايين ؟ جن و شيطان ، وسايل آزمايش هستند اون آزماي شكه انجام شد سوختن شروع ميشه هموني كه ما بعد ازجلسه امتحان تجربه       مي كنيم معمولا بعد از كنكور و جلسات امتحان تجربه مي كنيم ، همين جهنم ا ونجا در يك مقياس وسيعتري ، خوب حالا اينجا وسيله آزمايش چيه كه ما مي سوزيم ؟ اين سوال و جواب تضاد ست ، خالق تضاد كيه ؟ شيطان است و بعد خلاصه بيخود اينها اسمشون آتش نيست يعني غير از رمز خاك و آتش اينجا هم آتش ، اينان كه شاخص تراز هستند "و اذا قلنا للملائكة اسجدوا ادم فسجدوا الا ابليس كان من الجن " ابليس از جن ها بود راجع به خودش هم گفت "خلقتني من نار خلقتن من تين " من آتشم اونم كه آتش بود يعني از جن ها بود جن هم ميشه آتش و اين دو تا اينجا سر و كار دارن يعني از شاخص ها هستن تخلفات ما رو اينها هستن كه گزارش ميدن اينا هستن كه نشونش ميدن كه ما چه جاهايي تخلف داشتيم، تخلف منظور اينه كه ما همراه نبودي منظور از تخلف اينه كه نتونستيم مسئله را در بياريم بيرون كشف رمز بكنيم معما را حل بكنيم اينا از شاخص هاشن ، جن وسيله آزمايش ماست ، پاسدار هستي است الان جن مياد تو دست ما الان من يك جن مي گيرم يك جن تسخير مي كنم موكل مي گيرم مثلا حالا تو دست من است ، اين الان كه تو دست منه ، اين يك وسيله اي كه من خودمو رو كنم بعد يكدفعه مي بينم كه من مي تونم قدرت بدست بيارم ، ميتونم ثروت بدست بيارم ميتونم تجسس كنم اين ميشه وسيله آزمايش اونم خودشو تو دست من مثل موم نشون ميده من ميگم اينكارو كن ميكنه ميگم اون كارو كن ميكنه ميگم برو زبان اينو ببند مي بنده ميگم برو اونو سياه كن ميكنه من اگر اين وسيله تو دستم نبود خودمو رو نمي كردم كه ، يك دسته اينه ، وسيله آزمايش است خودشو مثل موم تو دست من نشون ميده حالا من نقاط ضعف خودمو رو مي كنم ميگه من قدرت ميخوام ميگه مي كنم ثروت مي خوام همه اينا رو براي من انجام ميده خوب يك دسته هم پاسدار هستي هستند بعد گواه تخلفات ما هستن و مسائل ما رو هم كه خوب اينجا مجازاتمون كرد كارهاي لازم هم كردن اونجا بحث مجازت نيست ما تقاص مونو پس داديم "الله سريع الحساب " همون لحظه جن مجازاتمون كرده فقط اونجا " اقرا كتابك" بگو ببينيم  چي فهميدي؟ پايان نامه ، نميگن برو دفتر مشق كلاس يك را بيار ببينيم خوش خط بودي يا بد خط بودي ، ميگن پايان نامه ، تزت را بيار ببينيم كه چي فهميدي؟ هدف از خلقت و هستي چي بود؟ هدف از اين ماجراها چي بود ؟ اينا رو دنبال مي كنيم

صد در صد طبق نقشه اي كه بوده چون گفتيم كار خدا كه ديمي نيست كه ، كار خدا مهندسي خاص خودشو داشته طراحي شده و به دنبال اين قضيه اومده ، اونم قرار داده شده ماموريت خودشو اجرا كرده حق  هم ماموريت خودشو اجرا كرده ، قبل از ما صحنه نمايش آماده شده بعد ما پريديم وسط صحنه ، بله هستي را بخاطر ما خلق كرده ديگه اونچه در  اوست به خاطر ما يعني صحنه آماده شده بعد نقش اول اومده تو صنه وقتي ميگيم هستي اون وقت بحث ملائك پيش مياد ، وقتي گفتيم هستي چند تا چيز داريم مثلا ملائك عرش خدا را نگه داشتن ، عرش خدا بر آب استوار است ،آب چي بود؟ ماء ، عرش خدا بر مبناي آگاهي است ملائك نگه داشتن ، ملائك چي رو نگه داشتن ؟ تا اونجا كه ميدونيم ميدان ها ، ميدان گرانشي ، ميدان    هسته اي ضعيف ميدان هسته قوي ميدان الكترومغناطيس ، بعد مياد ميگه كه ملائك با يك بال و دو بال و سه بال ، اربيتال ها اتم و اين جور چيزها ، بنابراين ملائك اركان هستي ، ملك الموت قانون تولد و مرگ ، ملك وحي همشون در واقع هوشمندي ، آگاهي ، قوانين همه اينها را دارند و هيچ موجودي نيست كه بال بال بزنه   و پرپر بزنه ، منتها چون درواقع انسان با اين مسائل برخورد كرده كشش ذهني نداشته مجبور بودن بيان با اين زبان بگن ملائك اداره امور را به عهده دارن "تنزل الملائكة و الروح فيها من كل امر" از همه امور ، امورچيه؟ تنزل الملائكة ، اينكه نازل ميشن چيه ؟و حالا قرار است چه اتفاقي بيفته حالا در اونجا كه صحبت ميشه بنابراين در واقع ما با يك ديد امروزي يك ديد مدرن اگر نگاه كنيم مي تونيم خيلي مسائل را بهتر كشف رمز بكنيم و پي ببريم كه قضايا چطوري است و بحث ، بحث خرافه اي نيست چون نسل امروز نمي تونه ملائكه را قبول بكنه ، حالا بدون تعارف مي تونه قبول بكنه ؟ نمي تونه قبول بكنه و فقط زماني شايد بتونه قبول بكنه كه با او از زبان علم وارد بشيم و بگيم بابا اين نسبت به اون زمان اين حرف ها بوده ، نسبت به اين زمان خوب يك ما جراهاي ديگري وجود داره و حالا بحث جهنم يك تعبيري بحث بهشت يك تعبيري بحث كمال وغيره همه با تعبيرهاي مختص خودش معنا پيدا ميكنه

يك ارتباط ديگه بگيريم ، خيلي ممنون ، خوب آخرين بخش مون هم تو اين چند دقيقه باقيماند صحبت بكنيم

حكمت نحوه جاري شدن عدالت الهي ، پياده شدن نقشه الهي ، رسيدن به مزد اشتياق كه مي دونيد اشتياق در واقع ملاك اصلي كمال است و مزد اشتياق است كه قرار است ما دريافت بكنيم  ، پياده شدن قانون عمل و عكسي العمل و بطوركلي عدالت الهي چگونه جاري است ؟ ما چگونه مزد اشتياق مونو مي گيريم ؟ چگونه كارما مياد ؟ چگونه قانون عمل و عكس العمل جاري ميشه ؟ اين نحوه پياده شدن حكمت الهي است كه د رواقع اين وسط اگر حكمت الهي نباشه بحث پياده شدن نقشه او چگونه انجام ميشه ؟ عدالت او چگون جاري ميشه ؟ ما چگونه اينجا مزد اشتياق مونو ميگيريم خوب اينها همه باقي مي مونه بنابراين او در قالب حكمت اراده خودشو به هستي اعمال كرده ، به ما اعمال كرده و ما اتوماتيك وار يعني بصورت اتوماتيك بدون دخالت لحظه به لحظه كه قرار به تداخل باشه و اصلا يك موضوع اينجاست كه حالا اين بحث پيچيده اي را پيش مياره، ازش بگذريم ، خلاصه كلام بصورت اتوماتيكي ما مزد اشتياق مونو مي گيريم امكان نداره كسي نگيره و با اون من معنوي هم يكي از چيزهايي بود كه د رخدمت اين حكمت بود كه من معنوي ، ماها رو سر راه همديگر قرار ميده ، نميدونم حالا يا در راه خير يا در راه شر ، "يهدي من يشاء و يضل من يشاء"در اين رابطه من معنوي هم يكي از اون بخش هايي بود كه ما رو به خير يا به شر مي رسونه و جفتش هم حق مون است ، حكمت الهي بوده ، مي رسونده خوب اگر كافي نيست يا سوالي ، يعني در واقع بدون حكمت پياده شدن اون طرح امكان نداره ميگيم خدا عادل است خوب چه جوري عادل است چه جوري اينجا پياده ميشه

تشكر مي كنيم از همه دوستان كه از راههاي دور و نزديك از تبريز ، جدا تشكر مي كنيم از همه دوستان ممنون ، اعلام مي كنيم استارت 8 ، آيا همه دوستان آماده هستن يا نه ؟ آمادگي توجه بكنيد كه ما در مورد هر دوره ميگيم كه از اون دوره يك ماحصلي داشته باشيم بيايم دوره بعد و عجله اي نداريم كه حلقه حلقه بلكه يك برداشتي هم بايد داشته باشيم يك موقع هم حالا فرض كنيد هفت تا حلقه داريم ما 5 تاشو 4 تاشو دريافت كرديم ميگيم دوسه تاش هم به مرور ولي تصور كنيد اگر ما دريافتي نداشته باشيم نبايد عجله بكنيد و بايد صبر كنيد تا مسائل برامون جا بيفته عجله اي نيست اينه كه من خدمتتون ميگم وگرنه براي ما كاري نداره كه استارت ها را بزنيم ، من يكبار ديگه سوال بكنم آيا همه حاضرن ؟ اونهايي كه حاضر نيستن ؟ كساني كه حاضرن اسم بذارن استارتشون بخوره ، خيلي ممنون. خدا نگه دار

 

 

 
Facebook 'Like' Button
 
به سایت عرفان خوش آمدید
 
امیدوارم به عنوان عضو کوچک این راه بزرگ خدمتی هر چند ناچیز به انجام برسانم

یاوران پاک یاریم نمائید
 

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس


 
 
Today, there have been 14 visitors (55 hits) on this page!
This website was created for free with Own-Free-Website.com. Would you also like to have your own website?
Sign up for free