دوره7-جلسه3


           دوره 7 جلسه سوم ساعت اول     13/2/86           كنترل تشعشع منفي 4

 

اجازه مي فرمايين استاد ، سلام عرض ميكنم خدمت استاد عزيزم و همه دوستاني كه اينجا حضور دارن چند خطي را به مناسبت روز معلم مي خوام بخونم مي بخشيد كه وقت تونو مي گيرم ، استاد ارجمند جناب آقاي طاهري ، روز معلم را صميمانه به شما تبريك ميگم و اميدوارم كه همواره تندرست و شادكام باشيد ، امروز بهانه اي است تا به شما بگويم كه در برابر همه زحمات جانانه شما صبر بي پايانتان و مهر وعطوفت بي كرانتان سر تعظيم فرود مي آورم  من خود سي سال عاشقانه معلم فرزندان اين مرز و بوم بودم اما چه شباهتي است بين من و شما كه درس عشق و مهر زميني آموختم و شما كه درستان آسماني ، عشقتان معنوي ومهرتان اهورايي است چه شباهتي بين من و شماست كه سر منزل آموخته هاي شما بهشت بيكران آغوش خداست وآموخته هاي من رهنمون مائده هاي زميني اما گويا نياكان ما چه نيك مي دانستند كه قدر زر ، زرگر شناسد به شما درود مي فرستم و از بضاعت اندك خويش شرمسارم متشكرم .

استاد - خيلي ممنون سپاسگزارم خيلي متشكر

 

                                                                      به نام خدا

با سلام خدمت دوستان عزيز و با تبريك روز معلم خدمت همه معلمين عزيز چه اين مملكت و چه در اقصي نقاط دنيا ، به هر صورت سپاسگزار هستم ، بنده فقط درس پس دادم و اين نظر لطف شماست كه شما نام معلم را بر من گذاشتين ، من خودم شاگردي بيش نبودم كه درس پس دادم در محضر اساتيد ، دوستان عزيز و همه اميدمم اين بوده كه يك نمره قبولي حالا با تك ماده اي چيزي به ما بدين كه حالا البته انقدر لطف داشتيد كه نه تنها نمره قبولي داديد بلكه نام معلم را هم بر ما اطلاق كرديد كه اين خودش افتخار بزرگي براي بنده بوده و من سپاسگزار هستم ، خيلي ممنون

گزارش -  ندانستم به رهن خرقه و هوش وخرد از سوگلي عقل ربودي ، چه دادي كين غم جانم زدودي ، وان غم عشقت فزودي ، ندانستم كه بازي با نگاري اين چنين صد پيچ و خم دارد كه هر قوس وخمش درياي ژرفي و كنامي زير سر دارد، ندانستم به معنا وادي واهي فسوني وسرابي بيش نيست ، ديده بر سيماي سيمين پيكر و شربي دگر از مي باقي هيچ نيست ، ندانستم همه دانسته ام در چاه  ناداني شفق ز صبح مي جويد ، كه هر نام ونشاني خوش ز يوسف قهملي پاينده مي جويد ، ندانستم كه يك  جرعه از اين رتل گران ، خمري و معجوني دگر دارد كه اين صحبا دگر ايما و طبعي و بشارت برمن بي من به من آرد ، ندانستم كه اين سودا سياوش پيشگان بر خود همي خواند ، نباشد واله صورت مريد ومرد ره آن كو كه رعنايي دگر دارد ، وان همه نام ونشان ها بي نشان شد در بر ارباب عشق ، وين فنا و بي نشاني شد نشاني بر در والايش

استاد خيلي ممنون ، بسيار بسيار عالي

من عرض كردم خدمتتون فقط محبت دوستان است و ديگه هيچي من نمي تونم بگم ، خيلي ممنون سپاسگزارم اميدواريم كه بتونيم آنچنان كه بايد و شايد انجام وظيف بكنيم ، عمري باقي باشه و درخدمت دوستان باشيم ، حالا حداقل مايه اين تجمع هستيم ، حداقل اينه كه اين افتخار را داشته باشيم دوستان را دور هم جمع بكنيم و ما هميشه گفتيم اينجا جمع كننده موضوع و در واقع هماهنگ كننده هستيم وگرنه خوشبختانه همه دوستان صاحب كمال و صاحب معرفت هستن و كاري كه مي كنيم فقط ايجاد وحدت و اون هماهنگي ، ارائه مطالبي است كه ما رو به هم پيوند بده و گرنه همه دوستان خوشبختانه خودشون صاحب كمال ومعرفت الهي هستند خيلي ممنون و متشكرم .

خوب بريم سراغ مطالب مون .

س- سلام خدمت استاد و تبريك به مناسبت روز معلم ، گفتيم كه خداوند جمع اضداد است مي خوام ببينم كه من يا شما نوعي را انتخاب كردن كه خير را نشون بدين حالا اگر كه در شبكه منفي من اومدم به عنوان شبكه منفي يعني من مي بينم كه طرف شبكه منفي است ، حالا اگر من بيام جاي شبكه منفي را بگيرم و اين شبكه منفي را در راه خير وصلاح جمع بكار ببندم آيا صحيح هست يا نه ؟ يعني مثلا من الان مي بينم اين گروه شيطان پرستان براي مثالي كه شما موسيقي شو آوردين ، حالا به هر شرايط يكي هست كه بين دو نفر هست من اگر جزء اين گروه باشم من ميام رئيس شيطان پرستان ميشم من ميام رئيس شبكه منفي ميشم خوب من ميام اينو ميشم ولي هدفم چيه ؟ مي خوام كه شبكه مثبت را پرورش بدم چون اونجا كسي نمي تونه به من بگه تو اومدي شبكه منفي شدي ، حالا هم بايد شبكه منفي را گسترش بدي ، يعني اين اختيار هست ، من ميرم اونجا را مي گيرم و ميام شبكه مثبت را گسترش ميدم و به اين طريق تشعشعات مثبت را بيشتر مي كنم ، آيا ميشه اينكارو كرد يا نه ؟

ج- يعني بشيم عامل نفوذي؟

س- بله چه اشكالي داره استاد ، ما مي خوايم كه تشعشع مثبت در جهان زياد بشه

 ج- بله بشيم عامل نفوذي اين قضيه ، بعضا اين عامل نفوذي خوب از هر دو سمت مي تونه باشه ، تو تجارب ما هست كه برخورد كرديم افرادي اومده بودن ببندن يعني اومده بودن بشينن و شرط بندي كرده بودن كه ميريم اونجا همه چي را قفل مي كنيم و بعدا اومدن اعتراف كردن كه همچين كاري مي خواستيم بكنيم ، اما تازه اينجا با موضوع عرفان قدرت و كمال آشنا شديم و اينوري شديم ، يك مسئله اي هست كه اين سيستم ها براي خودشون مسائلي دارن مثلا فرض كنيد كه تجهيز به مسائل شبكه منفي ، رفتن داخلش ، در اومدن بيرون از اون باز كار هر كسي نيست ، من نمي خوام بگم نميشه ولي كساني كه اين تجربه را داشتن و ما  تو خودمون داشتيم كساني كه از شبكه منفي اومدن منتها خوب حالا ديگه نميشه خيلي علني و گسترده صحبت كرد ، اگر اونها براي ما صحبت بكنن و تجارب شونو بگن مي بينيم كه نجاتشون چقدر كر مشكلي بوده يعني كسي كه رفته تو يك قضيه اي حالا ميخواد بياد بيرون ، اين بيرون آمدن كار بسيار بسيار مشكلي است اينطور نيست كه آسون بگيم خوب ما ميريم اون تو يك ضربه اي مي زنيم ميايم بيرون ، حالا از يك طرف يك مسئله اي داره از اين طرف هم يك مسائل ديگه اي براي خودش داره يعني اين سيستم ها هر كدوم خوب حدس مي زنن يكي بياد توشون بعد بياد بياد بعد يك جايي شروع كنه به متلاشي كردن شروع كنه به خودشو زدن و ايجاد انحراف بكنه ، خوب اين مسائل از مسائل شناخته شده است براي دو گروه ، موضوع سر اينه كه يك جايي فرض بكنيم يكي ميگه كه من برم چاقو رو بذارم بيخ گلوي يكي پول ر ازش مي گيرم عاميانه ميگه لختش مي كنيم بعد پولش را ميام ميدم كي گرسنه است بگيرن ، حالا دو تا قضيه ممكنه توي اون بحث *** موجود باشه يك موقعي كه بصورت يك كانون قدرت شناخته شده چيزي آدم ميره يك موقع مثل مثالي كه زدم يك چاقو ميذاره بغل گوش يكي بگيم بده ، حالا آثار رواني كه روي اون پياده كرديم آثار ذهني  و آثار جسمي و با همه اين چيزها اين و پولو بگيريم بعد بگيم كه آقا ما الان يك شكم گرسنه اي را سير مي كنيم ، مورد اول ما نفسش تخلف بوده ، نفس اينه كه ما در آن واحد نمي تونيم هم تو شبكه مثبت باشيم هم تو شبكه منفي يعني اونجام كه بريم تو شبكه مثبتيم فرقي نمي كنه بعد حالا اونجا وقتي شما تو شبكه مثبت بودن يكسري امكان ها را نمي تونيد استفاده كنيد ، حالا من اين بحثي كه در آن واحد نمي تونيم رو مخصوصا اينكه تو بحث نفس هم هستيم تو اين دوره اونجا بيشتر باز مي كنم گفت "فالمها فجورها وتقويها" من اينو الهام كردم اينم الهام كردم در آن واحد متاسفانه تو دو تاش نمي تونيم باشيم اين يك اشكال اين قضيه است و اگر بخوايم كه از اون امكان استفاده بكنيم بايد بريم توي اون ماجراي عرفان قدرت يعني مجبور هستيم بريم توي اون ماجرا ولي كسي كه مياد تو عرفان كمال در معرض اطلاعات و آگاهي است ميتونه منفي منفي منفي بشينه و گوش بده ببينه كه بحث كمال چي ميخواد بگه ، چه مسئله اي را ميخواد عنوان بكنه، در عرفان كمال تنگ نظري نيست بگيم اين تو فاز منفي است بهش نگيم ، اين تو فاز منفي است متصلش نكنيم  بالعكس اگر تو فاز منفي باشه حتما متصلش مي كنيم حتما اونو در معرض آگاهي قرارش ميديم اون اومده نفوذ كنه ما هم دقيقا اجازه نفوذ بهش ميديم تا در معرض آگاهي قرار بگيره و اين در معرض آگاهي قرار گرفته احتمال تغيير او را پيش مياره ، اما وقتي ميريم اونجا قبل از سرسپردگي چيزي نميده ، قدرت را نميده كمال كه نيست قدرت است و تا مطمئن نشه كه شما سر سپرده نشدي و چيزي را كه از شما ميخوان انجام ندادين مثلا فرض كنيد حالا تو اين گروه ها ميگه سر اين گربه را ببر ببينيم ، يك گربه بهت ميدن يك چاقو بهت ميدن ميگن سرشو ببر ، حالا فرض كنيد تو اون شبكه ها سازمان دهي شده است بنابراين شما هزار تا خوان سر راه دارين كه سرسپردگي را ثابت كنين بعد متصلت كنن ، حالا ميخواي بياي بيرون به اين سادگي  نيست اما استراتژي حركت ها چقدر با هم متفاوت است اينور چطوري عمل ميكنه اون ور چطوري عمل ميكنه

س- يعني استاد شما  مي خواين بگين ما نمي تونيم اصلا از شبكه منفي به نفع خودمون استفاده كنيم ؟

ج- ما از شبكه منفي استفاده مي كنيم اگر اطلاعاتي بدست بياريم مثل همون درسي كه شيطان به ما داد ، شيطان گفت "انا خيرً منهٌ " اين براي ما پايه درس ها شده ولي از شيطان گرفتيم .

بنابراين نحوه استفاده ما اين نيست كه ما بريم تو اتصالات اونها نحوه اينه كه مثلا فرض كنيد از تعاليم شيطان پرست ها هست كه گفتيم معكوس برو ، معكوس بگو معكوس معكوس خوب اين رمز بود منظوراين نيست اينطوري راه بريم يا حرف ها را بر عكسش كنيم بگيم ، منظور اونها بصورت رمز و كنايه اونها اشاره به       ضد شعور كردن شعور ظاهرا همه چيز موجه است ، درست داريم راه ميريم اما راه رفتن ما نعل وارونه است، اما حرف هاي ما اون چيزي كه سوارش است اسب تراواست ، اما اما اما ، اين اما هاست كه كارو خراب ميكنه ويك مسئله ديگه اي داره كه ما وقتي شيريني قدرت لاي دندون مون نشست آيا مي تونيم دل بكنيم يا      نمي تونيم ؟ اين يك مسئله است ، بنده پول ندارم ميگم كه خوب نبود اينهايي كه پول داشتن انفاق مي كردن ، اين فرق ميكنه تا يك روزي من خودم پول داشته باشم بعد ببينم كه مي تونم انفاق بكنم يا نمي تونم انفاق بكنم ، حالا ما ميگيم بريم قدرت را بدست بياريم بعد بريم اينجوري كنيم اما وقتي توش قرار گرفتيم حلاوت وشيريني شو چشيديم ممكنه ما رو بگيره كما اينكه خيلي ها رو وقتي قدرت نداشتن ، گفتن كه ما اگر قدرت داشتيم ال مي كرديم بل مي كرديم وقتي گرفتن ، گفتن ثروت اگر ما داشتيم نميذاشتيم يك گرسنه بمونه ، رفتن ثروت اومده و الان اصلا يادش نيست قدرت هم همينطوره ما نمي دونيم بگيم كه اين حلوا اگر دراختيار ما باشه خورديم چشيديم ميگيم نه نمي خوايمش ،

هر كه حلوا خورد واپس تر رود                          هركه صبر آورد گردون بر رود

هست حلوا خوراك كودكان                              صبر باشد مشت هاي زيركان

من نمي خوام يك چيزهايي بگم كه اون وقت دال بر تعريف باشه چون ابتداي قضيه كه ما حركت كرديم اين مسائل را نمي دونستيم همين تجربه اي كه شما مي خواهيد بفرماييد ما در معرضش قرار داشتيم منتها بدون اينكه بدونيم يعني يك سمت كمال بوده يك سمت قدرت بوده ماكه نمي دونستيم چي به چيه ، اين ميداده اون ميداده و ما هم به هر حال از گذشتگان خودمون اطلاعاتي نداشتيم ، حتي همه صحبت من اينه خيلي از اين قضايا را هم فكر مي كرديم لطف الهي شامل حالمون شده ، خيلي از اين تجسس هايي كه قادر بوديم انجام بديم فكر مي كرديم كه اين لطف الهي است ، همون نام كرامت را بر اون ميذاشتيم خصوصا اينكه همين آگاهي هايي هم كه بود پوششي بود براي اون ، خوب ببين اينم هست ودر واقع روزي كه متوجه شديم نه ما حق اين تداخلات در زندگي ديگران و اين چيزها را نداريم ، ببينيد چقدر ما در اختيار و رو مسئله نقض اختيار تاكيد مي كنيم اينها بر مي گرده به همونجا ، روزي كه اينها را متوجه شديم و فهميديم كه بايستي دل بكنيم خوب لحظه و روز سختي بوده ممكنه الان بگيم كه ، هر كسي بگه كه من باشم فورا ميذارمش كنار اما آيا واقعا اينطوريه ؟ يعني واقعا ما در اون لحظه مي تونيم از قدرت چشم بپوشيم ، الان ما هر روز تحت شرايطي قرار مي گيريم كه شديدا وسوسه ميشيم از اين قدرت استفاده بكنيم يكي از مشكل ترين مسائلي كه،  من حمله اي آنچناني ندارم چون حملات مو پشت سر گذاشتم يعني تمام اون چيزهايي كه دوستن ما تجربه مي كنن ضربدر يك عددش بكنيد ضربدر هزار بعد ميشه اين تجارب ما ، ما اونا را پشت سر گذاشتيم ، الان ما ديگه حمله و اينها به اون صورت ، عرض مي كنم خدمتتون از يك جايي كه ميگذره موضوع عوض ميشه ولي هنوز چيزهايي كه هست اينكه شرايطي فراهم ميشه كه در اون شرايط آدم ميخواد يك لحظه از قدرت استفاده بكنه ، يك لحظه ضربه بزنه ، يك لحظه  حركتي بكنه ، تمام اون شرايط فراهم ميشه تا يك لحظه آدم بشكنه ، يك لحظه است يك لحظه شكستي اون قدرت را بكار مي بري اون قدرت هم بسيار چشمگير است ، شكايتي كه انجام بشه ، چيزي را كه توي اين ربطه صورت بگيره و اتفاقي بيفته كه ميشه با قدرت جلوشو گرفت خوب خيلي شيريني داره ، ميتونيد حدس بزنيد شما حسابشو بكنيد كه بتونيد با قدرت جلوي خيلي مسائل را بگيريد ، ميشه ولي بهايي كه داره اين قدرت را كه credit شو را استفاده بكنيد ميره زير چتر ، يك ذره امروز ، فردا پس فردا يكدفعه ديگه مي بيني دستت گيره ديگه نميتوني دستت را در بياري بيرون يا به اين سادگي نميشه انجام داد ، الان ما هر روز در معرض اين وسوسه قرار داريم ، وسوسه استفاده از قدرت.               

س- پس استاد ممكن هم هست احتمالش هم هست يعني جزء استثناعات هم احتمال هست كه كسي به قدرت برسه و از شبكه منفي در جهت مثبت استفاده كنه شما گفتين ممكن است يعني احتمالش هم هست كه قدرت باعث فساد نشه

ج- من مثال را شما زديد من هم با يك مثال جواب دادم كه ما چاقو بذاريم بغل گلوي يكي پولشو بگيريم و بعد ذهن و روانش را خراب كنيم بعد بگيم خوب ما اين پولي را كه بدست آورديم مي خوايم حالا بريم باهاش شكم يكي رو سير بكنيم اونجا لطمه رواني ذهني به يكي زدي اينجا شكم يكي رو سير كرديم اينا رو اگر بذاريم توي ترازو ، اينو توش قرار بديم ، سير كردن شكم ، لطمه ذهني روني جسمي مادي و همه اينها را رديف كنيم كدوم كفه سنگين تر است اصلا قابل قياس نيست لذا يك مسائلي هست كه نفس استفاده از شبكه منفي ، نفسش اصلا غلط است بنابراين هر پيامدي هم داشته باشه اون ور اين نفس خراب موضوع همه چي را تحت اشعاغ قرار ميده و بعد يك موضوع بدآموزي مسئله است ، من تسلط دارم شما تسلط داريد كه بريد تو شبكه منفي اينجور ازش استفاده كنيد ديگران از من از شما ياد مي گيرن ، من و شما را مي كنن الگو ميرن توش ديگه نمي تونن بيان بيرون اون وقت كي جواب بده به صرف اينكه من رفتم نفوذ كردم بقيه هم اينكارو مي كنن ميرن اون تو گرفتار ميشن ، مسئوليت يك نفر گردن ما كافي مونه بسه مونه ، بنابراين ما الگوهايي را كه داريم ، بزرگاني را كه داريم درس هايي كه دادن به ما از اين يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر وائمه و همه مقدسين كه در سرتاسر دنيا وجود دارن و درس ها را گذاشتن، درسشون اين بوده كه "خالصا مخلصا" نيومدن اينجوري حركت كنن يك  كلمه گفتن كه آقا شبكه مثبت پاش هم وايسادن ، توش هم هستن نيازي هم ندارن برن اونجا نفوذي عمل كنن ، اين ماجرا پيامد مثبتش اينه كه ما سر پا باشيم بگيم شبكه مثبت بعد 4 نفر هم الگو بگيرن چون بحث اين نيست كه مخفيانه بريم اونجا شبكه منفي را از پا در بياريم ، بحث اينجاست كه در واقع نمود عملي اين ماجرا اصولا تجهيز افكار است يعني افكار بدونن شما چيكار كردين ، رمز موفقيت تون يا دليل شكست تون چي بوده؟ اين مسئله وگرنه مبارزه علني قضيه است كه راهگشايي ميكنه براي نسل بعدي به اونها فكر ميده به اونها اين مسائل را عنوان ميكنه نه اينكه ما الان بريم زير زيري يك جريان منفي را از پا بندازيم حالا بيايم بيرون ، اين قضيه بعد ممكنه توجيه عملي و فكري باشه براي يك عده اي وقتي ديدمشون كه شبكه منفي قدرت داره مياره ، ميگه نه من اينو واسه استفاده مثبت ميخوام حالا بيا درستش كن ولي بابا عطايش را به لقايش بخشيديم اما الان شما فردا مي بينيد كه من از قدرت استفاده مي كنم ، از عرفان قدرت ، به من ميگيد ميگم كه نه من مي خوام زيري نفوذ كنم يعني من توجيه ميارم شما هم معتقد ميشيد ديگري هم همينطور ، بعد اين ايجاد سردرگمي ميكنه اما الان شما مي دونيد كه اگر من الان از عرفان قدرت استفاده بكنم توجيهي نداره يعني تكليف مون با همديگه روشن است يا شما وقتي برخورد مي كنيد به كسي كه مي بينيد داره ازكانال قدرت ميره تكليف خودتونو مي دونيد يا جذبش ميشيد يا ميايد كنار ولي دراون صورت شما نمي دونيد كه شايد اين ميخواد به نفع بشريت كار بكنه و در واقع همه سردرگم و گيج ميشن بعد هم ديگه تو كوچه هر كي چاقو بذاره بغل گوش يكي ميگه من نميدونم شايد مي خواد پول اينو بگيره شكم يكي را سير كنه اما در يك صورت كلي قانون ميگه كه اين كار خلاف است ميگه هر كس كه چاقو را ميذاره بغل گوش يكي ديگه ميگه اين جرم است چه مي خواي شكم يكي را سير كني چه مي خواي شكم خودتو سير كني جفتش جرم است نفسش غلط است ، بنابراين ، اين مسئله راه توجيه را مي بنده .

س- مطلبي كه اين خانم فرمودن با استراتژي اسلامي صددرصد مغايرت داره چون ما اعتقاد داريم كه پديده هدف ، وسيله را توجيه ميكنه و اصلا قابل قبول نيست كاملا مشخص و مبرهن است ديگه شك و ترديدي هم توش نيست ما نمي تونيم از طريق شبكه منفي وارد اون جريان حق بشيم ، ولي من مطلب ديگه اي را          مي خواستم با عرض معذرت بيان كنم ، يكساعت از وقت كلاس داره ميگذره هنوز شما شروع نكرديد آغاز كلام را بيان نكرديد ، يك نفر سوالي مي كنن و يكساعت از بحث كلاس متاسفانه به بيراهه كشيده ميشه من خودم ديشب از ايلام به هر نحوي بود خودم را رسوندم اينجا كه  بتونم تو اين كلاس شركت كنم ولي الان افسوس خوردم كه چرا يكساعت از وقت من به بيراهه كشيده شد ، من مي خوام خواهش كنم به نوعي خودم را خطاب مي كنم بعد از همه دوستان سوالاتي كه دارن حالا به نحوي اينها را يادداشت بكنن يا از خود جنابعالي بپرسن و ما نياز داريم كه جنابعالي صحبت كنين چون اصلا شما نيازي به صحبت هاي ما نداريد ما مي خواهيم كاملا از صحبت هاي شما استفاده كنيم اين تذكري است خالصانه براي همه دوستان

ج- يك موضوعي را كه  ما داريم مخصوصا در ترم 7 جزء شالوده اين مسئله دوره 7 هست ، اين هست كه براي دوستان سوالات ابتدايي باقي نمونه

س- اما استاد شما شروع نكرديد هنوز وارد بحث بشيد ما متوجه نشيم سوال كنيم

ج- بله حالا اصلا به طور كلي سوالات ابتدايي براي ما در اين چارچوبي كه ، سوال كه هيچوقت تموم نميشه هرگز اما سوالات ابتدايي در خصوص اين بحث هايي كه تا امروز موضوع كلاس بوده باقي نمونه و ما هر چي كه ميريم جلوتر از سوالات موضوعاتي را كه بحث كرديم برامون شفاف و روشن باشه و اين دوره 7 را هم open گذاشتيم و الان مال دوره قبلي هم تموم نشده رفتن كه باز جلساتي را بگيم براي گردهمايي داشته باشيم اما اگر قرار باشه اينجوري چيز بكنيم باز حالا براي اينكه مطلبي را هم كه شما فرمودين بريم سراغ يك بحث مشخصي يك مقدمه اي از نفس را با هم صحبت كرديم خوب كامل كه نبود بود؟ خوب يك مقدمه اي را ما اومديم تعريف كرديم ،

بحث نفس

اين بحث نفس بحث بسيار مهمي است ، اين بحث همون طور كه خدمتتون عرض كردم بحث مهمي است چرا ؟ چون ميتونه به ما خيلي خط وخطوط هاي مختلفي را بده وخيلي از مسائل را روشن كنه ، واقعيت اينه كه يك عده اي مثلا بعنوان مثال فكر مي كنند كه اومدن دنيا كه مثلا چشم شون به نامحرم نيفته و بعد اين باعث رستگاري بشه خوب مي خوايم ببينيم آيا كافيه يعني چشم ما به نامحرم نيفتاد كافيه ؟ رسالت ماتموم شده ؟ يك عده اي تصور مي كنن كه اسير خور و خواب خشم و شهوت ، هموني كه گفتيم نشن اگر اينجوري شد كه اسير خور و خواب و خشم و شهوت نشدن تموم است ديگه ، كار تموم است لذا با اين انديشه عمرشونو هدر ميدن بعد عمر تموم ميشه لحظه آخر ميگن چه كردي؟ ميگه من رفتم چشمم به نامحرم نيفتاده ميگيم احسن خلاصه درگير خور و خواب وخشم وشهوت اصلا نشدم ميگيم احسن ، خوب بگو ، ميگه ديگه چي بگم همين بود ديگه ميگيم همين ؟ موضوع اينه كه چي بلدي؟ از اين رفت و آمد و اين صحبت ها چي ياد گرفتي؟ ميگه مگه قرار بد چيز ديگري هم ياد مي گرفتيم همين گفتن نگاهت اينجوري باشه اون ، اون جوري باشه ما هم همين كارو كرديم الان هم انتظار داريم اون طرف خط فورا بيان به    استقبال مون و با سلام وصلوات ببرن مون بهشت و تازه اونجا اون چيزهايي را كه بايد تحويل مون بدن تحويل بدن ، خوب و نقصان اون نديدن ها اين ور جبران بشه يعني گفته بودن اينور نبين اون ور بهت حوري وقلمان ميديم مثل اينه كه ما به يك بچه بگيم يك شكلات بذاريم جلو دستش بگيم كه اين شكلاتو تا فردا حق نداري دست بزني بخوري فردا عوضش يك جعبه يا يك كارتن شكلات ميديم ، كدوم عقل سليمي مياد اين بچه را شكنجه بده تا فردا ، فردا يك كارتن شكلات به اين بچه بده ، اين تفكرات اون قدرت خلاقيت خداوند را خيلي ناچيز جلوه ميده و اين همه هوش وخلاقيت را مياد مي كندش هيچ درست شد يا نه ؟ ما خوب براي اينكه به جواب اين سوالات مون برسيم بايد مقداري از نفس را ، حالا بحث نفس خيلي مفصل است حالا كليات شو در اين دوره مورد بررسي قرار ميديم جزئياتش مي مونه طلب دوستان ، كليات يعني انقدر مسئله مفصل است يك جا كليات را ببينيم خوب گفتيم كه مركبي را آماده كردن "واذا سوية نفخة فيه من روحي" وقتي اين مركب ر ا آماده كرديم روح الله را گذاشتند حالا  چراشو صحبت مي كنيم ، جان را اضافه كردن و بعد از اون "ونفس و ما سويها فالمها فجورها و تقويها " پس ما يك راننده داريم يك سرنشين اصلي داريم يك نيروي محركه داريم يك مركب يك ماشين يك خودرو داريم ، توي بحثي كه قبلا داشتيم در مورد تعريف كمال و ناظر اينها ، ديديم كه ناظر بايد فنا ناپذير باشه يادتون هست يا نه چرا ؟ چون اگر ناظر فنا پذير باشه الان به كمال برسه يكساعت ديگه از بين بره ، 50 سال ديگه از بين بره فنا ، به چه دردش ميخوره ؟ به دردش نمي خوره پس ناظري كه ميخواد به كمال برسه بايد فنا ناپذير باشه لذا ميگه انالله ، ما بخش هايي داريم كه فناناپذير است ، اوني كه ميخواد بره اليه راجعون بكنه اون بخش ها فنا ناپذيراست ، ميخواد بياد اونجا ملاقات كننده است ، حالا اومد و ملاقات كرد بعد يكساعت بعد ميگن خوب ملاقات تموم شد مي بينه اين چرخه انالله وانااليه راجعون اين همه برو بيا براي اينكه بيايم همديگر را ببينيم بعد بگن تموم شد خوب پس در واقع كمال براي ناظري است كه فنا ناپذير است بنابراين ما بخش هايي داريم كه فنا ناپذير است بخش هايي داريم كه فنا پذير است ، اينو داشته باشين مثل يك درشكه اي مي مونه كه يك راننده داره يك مركب داره نيروي محركه داره اون اسب ها و يك سرنشين اصلي هم تو كالسكه نشسته آخر قضيه در را باز مي كنن سرنشين اصلي مياد بيرون ، مركب قانون داره يعني اون چه كه گفتيم مركب ، مركب سرويس بايد بهش بديم حالا ميايم رو اين قضيه اينجا مي بينيم كه اين مركب وسيله حركت است الان مركب اينجا جسم ماست ، مركب تو زندگي بعدي ميشه كالبد ذهني هر جا يك مركبي است ، مركب چارچوب هاي خاص خودشو داره استهلاك داره مشمول استهلاك و آنتروپي ميشه خلاصه از كار ميفته ، مركب مياد سرويس داره شما ماشين تونو آب روغن نگاه مي كنيد همه مسائل شو راست و ريس مي كنيد از تنظيم باد لاستيك تا همه چيز بعد مي گين كه اين مركب سرويس شده حالا مي تونيم ازش بهره برداري بكنيم خوب پس اين مركب سرويس ميخواد ، در مورد ما سرويس چيه ؟ در مورد اين مركب سرويس چيه ؟  اين مركب حركت بكنه نيازمند ميشه ، حركت بكنه نيازمند هست كه حركت ميكنه ، وقتي حركت كرد نياز پيدا ميكنه ، ماشين وقتي حركت كنه نياز پيدا ميكنه لاستيك شو عوض كني آب و روغن و همه چيزها شو ببينيد، حالا بعد اين مركب به محض اينكه حركت بكنه ، صبح حركت كنه ظهر گرسنه اش ميشه ، ظهر گرسنه اش نشه شب گرسنه اش ميشه ديگه بعد بايد خواب و همه اينها را بهش بديم ، اگر بهش نديم چي ميشه ؟  ديگه بهمون جواب نميده  و براساس متابوليسم و همه مسائل مختلف سرويس هاي مختلفي پيش مياد ، پس اونجا كه صحبت ميشه ، بحث حتي شهوت پيش مياد بحث مسائل جنسي پيش مياد در اونجا دوباره به عنوان يك نياز در اين وسيله مورد بررسي قرار ميگيره ، خوب شما در يك نوزاد مي بينيد اين سرويس يك جور است در يك بالغ يك جور ست واين نياز اينجا هويدا ميشه ، اگر مغز سالم باشه قلب سالم باشه كبد سالم باشه سيستم تناسلي سالم باشه روان سالم باشه ذهن سالم باشه آنگاه نياز جنسي ، آلارم همه به صدا در مياد ، اگر همين اثني ذهن يك خورده اي مختوش بشه ، يكدفعه شما يك مسئله اي پيش بياد پريشاني ذهني پيش بياد مسئله منتفي ميشه ، اگر يك مسئله رواني پيش بياد يكدفعه مثلا خوشحال يكدفعه يك خبر بدي بياد يك حالت فاز مثبتي يكدفعه فاز منفي ميشه و حالا براي افراد مختلف يكدفعه مود احساسي شون از مثبت به منفي بياد همه چي منقطع ميشه مغز اشكال پيدا كنه ، قلب سيستم خون رساني اشكال پيدا بكنه و خلاصه مسائل مجموعه اي مي بينيم كه اون آلارم ، كاملا منقطع ميشه پس آيا طراح كه خداوند باشه در سيستم طراحيش اشتباه كرده يا درس عمل كرده؟ اون اومده سيستم عجيب غريبي را طراحي كرده اين سيستم عجيب غريب بدني كه سالم است وجودي كه سالم است اينها درش قرار داره يك جاش خدشه دار بشه مسئله در واقع منتفي ميشه يعني به عبارت ديگه اي شخص سالم خصوصياتي داره كه اينها همه جزء ش است مثل يك پاداش مي مونه و عملكردهاي درست ذهن و روان واين صحبت ها مجموعه اش يك پاداشي را آورده ، خوب حالا همين ذهن يك خورده مخدوش بشه مسئله منتفي شده حالا پس يك جا هست كه ما الان         مي خوايم راجع به اين صحبت بكنيم كه طراح درست طراحي كرده يا نه ؟ بعد از اين بررسي ما يك نتايج ديگه اي بگيريم ، يك جاست ميگيم كه نه طراح درست عمل نكرده ، يك جاست ميگيم نه طراح درست عمل كرده مثل همون مثال شكلات است گفته كه امروز به اين شكلات كاري نداشته باشه فردا بهت يك كارتن شكلات ميدم خوب حالا چرا به چه دليل ، خوب حالا اين چه لزومي داره حالا اون اين شكلات را نخوره چه تحولي قرار روي بده در دنيا ، آيا تحولي رخ ميده ، بايد ما بدونيم ، حسن و ضرر شو همه چي شو بدونيم تا متوجه بشيم ، بنابراين مسئله اي كه در اينجا رخ ميده مي بينيم كه طراح درست محاسبه كرده و اينها همه داره قدرت خلاقيت او را نشان ميده واين اعجاز انگيز است خوب حالا خوردن  ، خوابيدن غذا خوردن اشكال داره و بحث مربوط به مسائلي كه مربوط به تنازع بقا ميشه به خودي خود اشكال داره ؟ نه ، همه ، وجود انسان و اين همه موجود زنده منوط بر همين طراحي است كه شده ، چرا بعضي ميگن كه خور و خواب و خشم و شهوت فلان فلان و طراحي الهي را زير سوال مي برن ، همين جا يك مطلبي را بيايم بگيم ، شما فكر كنيد كه يك ماشيني را سرويس كرديم كامل دم در منتظر است آب و روغن و گاز وهمه چيش بازديد فني شده و كاملا مهر تاييد داره كه اين ماشين همه چيش روبراه است الا مني كه راننده ام ميرم پشت اين ماشين مي شينيم با اين ماشين چه كارها مي تونم بكنم ؟ مي تونم باهاش برم سرقت مي تونم باهاش برم يك نفر را بزنم بكشم مي تونم باهاش برم يك محلي كه منو به اونجا برسونه كه يك كار خيري انجام بدم ، منو ببره مثلا خانه سالمندان من كارمو اونجا انجام بدم برگردم ميتونه براي هزار مورد خير و شر بكار بره ، حالا اگه ما اين ماشينو در مورد كار شر بكار برديم مقصر ماشين است يا مقصر راننده است  ماشين بي گناه است ، راننده است كه اين ماشين را داره هدايت ميكنه خوردن و خوابيدن اشكال نداره و همه موارد ديگه هم اشكال نداره ، خوب حالا اين وجود آماده آماده است .

صبح از خواب بيدار شده صبحانه شو خورده حي حاضر ميره از خونه بيرون ، راننده اي كه اين مركب را   مي خواد بره اينجا ، ببره اونجا ، در واقع تعيين كننده است كه اين سرويسي را كه ما به اين ماشين داديم در چه جهتي به ار مياد به درد خور است يا يه درد خور نيست ، قبول است يا نه پس "خود شكن آينه شكستن خطاست " خوردن عيب نيست اشكال نداره خوابيدن هم اشكال نداره اينا اشكال نداره يك سوال اينجا مطرح ميشه كه خوب خوردي خوابيدي اين سرويس را دادي همه اينها آماده الان چيكار مي خواي بكني ؟

س- زماني كه تخلفي صورت بگيره نفس داره اينجا كار را انجام ميده ديگه ، پس چرا با مركب دارن برخورد ميكنن ؟ مركب را سنگسار مي كنن ؟

ج- همين را ميخوايم بگيم كه بعضي جاها مي افتن جون ماشين شيشه را مي شكنن حالا الان توضيح ميدم خدمتتون كليات را صحبت بكنيم ، زورشون به نفس نميرسه مركب را مي گيرن ، ميگن زورش به خر نميرسه پالان خر را ميگيره  همين ماجراست كه در واقع كارها را نفس مي كنه جسم اينجا گرو است گير است ، خوب آيا اين سوال مهمي بود يا نبود چون خيلي چيزها را ميتونه براي ما روشن بكنه ، حالا منظورم را سعي مي كنم بهتر خدمت دوستان عرضه بكنم پس در اينجا عده اي باعث ميشه كه زوم مي كنن رو سرويس ، هدف را اين مي دونن ، عده اي هدف را نفس مي دونن كه نفس چكار مي خواد بكنه ، من حالا شكمم سير است حالا چيكار مي خوام بكنم ، مي تونيم به كمال فكر كنيم مي تونيم به ضد كمال فكر كنيم مي تونيم اين ور بريم مي تونيم اون ور بريم ، پس عاملي كه ما رو مي خواد از اين ور ببره يا از اون ور ببره بيايم متمركز بشيم يعني تربيت راننده اين وسط مسئله است كه راننده ما چي بلده ؟ راننده است كه ماشين را مي رونه آيا مي تونه با اين مركب هر كاري بكنه يا نه بنابراين ما هر بدبختي مي كشيم از راننده داريم مي كشيم حالا تو اين بحثي كه هست تواين ماجرا ، تو من ثابت و من متحرك ،اينجا من ثابت من متحرك ، اين من ثابت اونجا توضيح داديم كه "الم ادم اسما كلها" اون همه علوم و علم خدايي را اينجا تو دل خودش داره اين من متحرك داره مياد كه ياد بگيره كه چگونه از اين "الم ادم اسما كلها" از اين علم مرزي استفاده بكنه داره هي تجربه كسب مي كنه تا بتونه امكانات اين سرنشين اصلي بهره مند بشه استفاده بكنه حالا نگاه بكنيداز همينجا نگاه هاي مختلفي به مسئله ميتونه استراتژي هاي مختلفي را براي هر كسي تعريف بكنه كه شما به عنوان مثال ديدگاه شو ، اول صحبت ها عرض كردم خدمتتون ، بعضي ها خيال مي كنن كه اگر اين سرويس را تحت كنترل بگيرن مثلا كم بخورن اونجا شهوت تو كنترل باشه اين جا اين باشه اون باشه رسالت تمومه ، اينها لازم است ولي كافي نيست ، حالا اما اگر كه ما اينو ، راننده رو بشناسيم اصلا ميدونيم چرا اينجا بايد كم بخوريم زياد بخوريم ، اگر حالا هر كنترلي كرديم مي دونيم چرا كرديم ، ولي وقتي از اينور به اونور است ما        نمي دونيم مثلا در ماه مبارك رمضان عده اي خيال مي كنن قراره نخورن ، زجر بكشن خدا اون بالا اينجوري نگاه بكنه بگه خوب اين نخورد حالا من يك امتيازي بهش ميدم اين تفكر موجهي نيست كه بالا به ما بگن شما گرسنگي بكشيد بعد حالا كه امروز نخوردي و 30 روز نخوردي من براي شما يك تسهيلات ويژه اي درنظر مي گيرم ، خوب اين مسئله توجيه داره ؟ توجيه نداره ولي وقتي ما اينو شناختيم ، از اين ور ميايم به اين  نگاه مي كنيم اونو مي تونيم بفهميم متوجه ميشيم كه چرا ماه مبارك رمضان، اما از اينور به اون ور نگاه كنيم فقط يك حالت ساديسمي مي بينيم از اون ور به اين ور نگاه مي كنيم توجيه مي بينيم توجيه مي گيريم و متوجه ميشيم ماجرا از چه قرار است و اون وقت كار آسون ميشه ، اون وقت ماه رمضان نه تنها زجري نداشته بلكه لذت بخش هم بوده من ايني كه خدمتتون عرض مي كنم آمزايش كردم ، اگر آزمايش نكرده باشم خدمتتون نميگم يعني اون چيزي را كه بگم حتماخودم تجربه كردم ، توي اين راستا براي آزمايش اين موضع چند بار شده كه من تا 5 شبانه روز هيچي نخوردم و اصلا هيچ چيزي نبوده و تازه انرژي خوبي هم داشتم كه نسبت به مواقع ديگه اصلا سر حال تر بودم سر پا تر بودم از اون ور به اين ور توجيه داره ، اما اگر از اينور به اون ور بخوايم نگاه كنيم شكنجه است ، توجيه نداره و اگر يادتون باشه در بحث  جاذبه و دافعه اون جايي كه گفتيم مشكل انسان عدم وجود انگيزه متعالي است اينجا مي تونيم برگرديم به اون ، از اون ور به اين ور ، اون چيزي كه مي خواستيم پيدا ميشه ، ما از اين ور به اون ور پيدا نميشه يعني ما با يك خدايي برخورد مي كنيم كه نشسته اون بالا 30 روز گفته نبايد بخوري ، بخوري كلكت كنده است و بر شما نوشته شده ، بر چه اساسي نوشته شده و خيلي مسائل ديگه وقتي كه تو اين مسائل مذهب بر مي گردين نگاه مي كنين متاسفانه يك عده بسيار بسيار زيادي از اين پايين نگاه مي كنن نتيجه نمي گيرن اما اگر از اون رو به اين ور نگاه بكنن يك ماجراهايي كه مي خوايم با هم صحبت بكنيم ، يك چيزهايي است كه مي خوايم با هم صحبت بكنيم ، بعضي موقع راننده هايي با مركب ميزنه ، با ماشينش ميزنه ، دور در جا ميزنه ، حالا قرار نيست كه همه جا با اين دور در جا زده بشه ولي در واقع اون ميخواد بگه كه من بر اين وسيله سوار شدم و اين وسيله را هم        مي دونم كه قلقش دستم اومده لذا دور درجا ميزنه ، همه مي تونن دور درجا بزنن؟ نتونن دور درجا بزنن يا مثلا با يك هواپيما يك پرواز كلاسيك استاندارد داريم چطور بلند بشه چطور بشينه ، ولي حالا خلبان هاي آكروباتيك ميان با اين هواپيما مانورهاي عجيب غريبي را ميدن چند تايي با هم مچ ميشن همراه ميشن ميخوان بگن كه ما تونستيم كه تسلط بر شرايط پيدا بكنيم ، بر مركب تونستيم تمام قلق ها شو بشناسيم وقتي يك خلبان با يك هواپيما عمليات آكروباتيك اجرا ميكنه ميخواد به من تمام خصوصيات هواپيما دستم است يعني مي دونم شعاع دور زدنش چقدر است شعاع لوپ زدنش چقدر است شعاع در سرعت واماندگي استال اينو من چطوري مي تونم از استالش حتي از واماندگي چه جوري مي تونم استفاده بكنم ، يعني هواپيما را    مي بره تو يك زاويه تو استال مي افته ديگه نمي تونه يكدفعه برمي گرده ، حالا اون ميخواد حتي من بر اين حالت سوارم بلافاصله برمي گرده چه جوري من اين هواپيما را تو كنترل بيارم خوب اين يك كار بسيار تخصصي است هر خلباني نميتونه اينكارو بكنه در يك شرايطي هواپيما تو استال بيفته يكدفعه ممكنه هواپيما را بزنه زمين داغونش بكنه ، خوب پس ممكنه ما با مركب خودمون بخوايم عمليات آكروباتيك بازي بكنيم اين از بالا به پايين به هيچ عنوان توجيه نداره كه ما بخوايم هيچ كاري تو اين زمينه بكنيم در مسائل و امور مذهبي كه در تمام دنيا مطرح شده و پيشنهاد شده ، پيشنهاداتي است كه از اين زاويه مي تونيم بهش نگاه كنيم، غير از اين نگاه بكنيم بر مي خوريم به يك خداوندي كه در واقع اشكالي برش وارد است ، اشكالش اينه كه دوست داره ما پرستشش بكنيم دوست داره ما غذا نخوريم دست به شكلات نزنيم بعد تا اون يك جايي به ما همون حوري را ، خوب اون حوري كه ميخواي اونجا بدي همين جا بده ، خوب اين چه كاريه اگر بحث حوري وبهشت و اينهاست خوب ديگه چه كاري است ديگه به چي مي رسين كه يك عده اي حالا اينجا شكنجه ببينن ، پس هدف بايد هدفي بسيار بزرگتر از اين مسائل صرف اين پاداش ها باشه بايد خيلي نقشه عظيمي تو كار باشه تا در شأن خداوند باشه تا در شأن اون قدرت طراحي و خلاقيت او باشه اين كه نشد طرح كه ، اينو يك بچه هم ميتونه اين طرح را داشته باشه .

وقتي كه ميايم توي موضوع ، جان يا نيروي كيهاني يا نيروي حيات يا نيروي محركه ، حالا براي اينكه اين حيات ادامه داشته باشه در هستي كه خودش يك كيفيتي است ، لازم است  يك چيزهايي وجود داشته باشه مثلا تو خودمون ديديم يك ميدان بايد اينجوري باشه يك ميدان بعد پولاريتي را مياره بعد اون اينو مياره همه اين چيزها در كار است تا مركب من آشكار كننده نيروي حيات باشه حالا پرانا ميخواد بياد، همه اينها نيروي كيهاني ، شعور كيهاني ، حالا اين نيرو شعور هم سوارش باشه تا اين دو تا بياد ، حالا من بايد سنسور گيرنده جان را داشته باشم تا زماني كه دارمش زنده ام زماني كه از دست بدم نيروي حيات وجود داره ولي من ديگه نمي تونم دريافتش كنم ، حالا اينم جدا راجع بهش داريم صحبت  مي كنيم بنابراين در مورد نيروي حيات يك نيروي اشتراكي هست مثل آبي است كه در يك مزرعه اي جاري بشه اين نيرو كه جاري ميشه علف هرز هم از همين آب ارتزاق مي كنه درخت سيب هم مي گيره بوته گوجه فرنگي هم همه از اين استفاده مي كنن اما هر كدام يك چيزي را ارائه مي كنن ، اين نيرو اشتراكي است و هستي از اون اشباع است حالا اگر بگيم پرانا ، چي شي ، هر چي كه بخوايم بگيم ديگه فرق نميكنه ما در اون غوطه وريم ، اما اين بخش سنسوري ما تا كجا مي تونه نيرو را بگيره تا كجا ميتونه اونو بگيره تبديلش كنه و ما بگيم زنده هستيم و بعد از اينكه اين نتونه بخش بعديش چگونه از اين استفاده مي كنه ؟

س- ؟

ج- اين نيرو دوگانه نيست خودش ، نيروي حيات است ، آبي است كه داره مياد اما اينجا بعد از اينكه من گرفتم يا نگرفتم يا صفر است يك يك است يا هست يا نيست يا ضعيف است بين اين دو تا در نوسان است

س؟

ج- نيروي حيات ، اگر دنيا را مزرعه اي در نظر بگيريم اين آبي است كه تو اين مزرعه جاري است ، من و شما داريم ميگيريم نمي دونيم در كرات در جاهاي ديگه چه بخشي مي تونه قابليت اينو داره كه تبديل كنه ، مبدل اين نيرو را ما داريم اون گياه داره درخت داره و داره ازش استفاده ميكنه و يگانه است حالا به هر اسمي كه استفاده بكنيم فقط مرگ زماني اتفاق ميفته كه ما نمي تونيم اينو تبديل كنيم اين هستش ديگه من نمي تونم اينو دريافتش بكنم اينجا مرگ اتفاق ميفته ، سيستم الكتريك بدن من از كار ميفته ، اگر اين نباشه سيستم الكتريك من از كار مي افته ، سيستم الكتريك از كار بيفته ، ايست قلبي اتفاق ميفته ، قلب يك سيستم الكتريك است ديگه در واقع با پالس مي گيره ، جريان الكتريك يك پمپي است كه جريان الكتريك جمع ميشه باز ميشه در واقع ما هيچه ها يك actuator هاي برقي هستن كه به م حض اينكه برق بهش ميرسه جمع ميشه برق قطع ميشه ول ميشه ، برق ، پالس ، رهايي ، پالس ، رهايي و اساس اين پمپ حالا به صورتي كه دو تا دهليزها متفاوت است اين بده به اون چيكار بكنه ولي اساس كليش درواقع هر پمپش به اين صورت است ، حالا زماني كه نيروي حيات ديگه من نگيرم سيستم الكتريك بدنم از كار ميفته ، سيستم الكتريك از كار افتاد تموم است ، برق ها ميره و خلاصه خاموش ميشه ، انگيزه با مبدل فرق ميكنه

س-؟

ج-  اين اينكارو متاسفانه به دلايلي ، الان شما تو بحث هستين دنبال كردين مشكل ذهني براتون پيش نمياد اما اگر همين صحبت را خارج از اينجا يك كسي يك دفعه وارد بشه فرض كنيد مي بينن كه ما داريم اون قدرت خلاقيت الهي را توجيه و تعريف مي كنيم ميگيم درست عمل شده از جمله مي گيم كه خور و خواب و خشم و شهوت نفسا اشتباه نيست ، ما محصول شهوتيم ، ما محصول همون طراحي هستيم ، اما اگه اينو بشنوه يكدفعه ميگه كه خاك به سرم ببين چي ميگه و اين ايجاد مشكل ممكنه بكنه ، ما بعضا تلفن صحبت هايي داريم كه يك كسي ، يك تيكه يك حرفي را گرفته مثلا فرض كنيد ما گفتيم " فستقيموا اليه" از قرآن گفتيم از خودمون هم نگفتيم ، باور بكنيد يك كسي بارها وبارها به من زنگ زده كه شما ائمه را قبول نداريد ميگيم آقا شما به چه سندي ميگيد من قبول ندارم من خودم اينجا دارم ميگم اينا الگو هستند طبق چه سندي ميگيد ، ميگه يكي از شاگردهاي شما گفته اياك نستعين ميگيم مگه بد گفته اياك نستعين ، تازه صحبت منم گوش نداده صحبت يكي از شاگردها را كه گفته اياك نستعين ، خوب اصلا همينه مگه شما نمي گيد اياك نستعين يعني بعضي مواقع تيكه هايي از صحبت ها دوستان وقتي نقل مي كنند كامل نقل نميشه متاسفانه ناقص نقل ميشه طرف ميگه پس اين دوستان يك كلاس هايي ميرن كه در اون كلاس ها شهوت توجيه ميشه ، بنابراين يك موضوع كه هست ما اينجا با دقت نظر كافي اول خودمون بدونيم موضوع چيه؟ صورت مسئله چيه ؟ تا صورت مسئله را هم متوجه نشديم جوابشو نگرفتيم براي كسي ديگه هم توضيح نديم ، بنابراين ما رسما اعلام مي كنيم ، بارها اعلام كرديم همه الگوهاي الهي مورد تاييد است حالا من كه كسي نيستم بگم مورد تاييد است ، مورد تاييد ما هست ، يكصدوبيست وچهار هزار الگو به اضافه تعداد ديگري ، بارها ما راجع به اين مسئله صحبت كرديم و اگر درست بريم به صحبت هاي اونا هم گوش بديم مي بينيم كه اونا هم همين چيزهارو به احتمال زياد براي ما گفتن حالا تغيير كرده ديگه اونه شو بگذريم بماند ، نتها در اين مورد ما تا اين ماشين ميتونه بنزين را بياره داخل كاربوراتورش و با هوا مخلوط كنه ميتونه روشن بشه در غير اينصورت بنزين هم باشه همه اينها هم باشه هر چي استارت مي زنيم مي بينيم كه روشن نميشه .

حوب حالا ، اما اين نيروي كيهاني بايد هوشمندي هم سوارش باشه پس شعور حيات ، نيروي حيات ، خوب ما اينو قبلا باز نكرديم به دليل پيچيدگي هاش مثل همون دوره يك نيروي حيات با شعور حيات ، شعور حيات 4=2*2 تاهاست ، نيروي حيات اون نيروي محركه است ولي بايد بر اون شعور حيات هم حاكم باشه سوار باشه ، توي اون مسئله نيروي كيهاني كه شما امتحان كرديد اين دو تا متحداً اومده نيروي كيهاني           و شعوركيهاني ، اين دو تا متفقاً كار شده و اومده هدايت شده اسكن كرده به اون بخش هايي كه مورد اسكن قرار گرفته اون بخش ها را رفته تنظيماتي انجام داده نيرو رساني كرده ، اونها را زنده  كرده يا يك كاري كرده خلاصه ، خوب پس اينها در واقع به اين مركب مي رسه .

 

دوره 7 جلسه سوم - ساعت دوم

 

در اين مورد توضيحي را اضافه بكنيم كه در همين جا صحبت هايي را كه كرديم ممكنه يكي فكر بكنه كه منظور ما اينه كه تو اين سه روز هر كاري بكنيم ، كرديم ، از اين مسئلي كه اينجا راجع به اين سي دي گفتن ، در واقع اين مسائل است كه ما وقتي با هم دنبال مي كنيم متوجه ميشيم كه منظور ما اينه كه اين قضايايي كه در اينجا صحبت مي كنيم لازم است ولي كافي نيست يعني يك كسي آخر خط نمي تونه بگه اين بوده اين بوده ، غذا كم خوردم اصلا نبودم حالا اينم كه اينجوري من رستگارم منظور ما اينه سوء تفاهم ايجاد نشه ، ميگه كه آقا همه كارها رو كرديم رفتيم اومديم خورديم حالا چي ؟ اين حالا چي كارو خراب ميكنه ، دقت مي كنيد رسالت ما رو اون وقت مياره مطرح ميكنه كه "ما خلقنا الجن و الانس الا ليعبدون " ، الا اون رسالت ، خوب حالا بيا جلو ببينيم كه در باب رسالتت چيكار كردي؟ عده اي فكر مي كنن كه نگاه به نامحرم نكردن اين رسالتشون است يعني رسالت شونو فقط اين چيزها ميدونن در حاليكه فقط همين هاست ؟ نه ، پس ما اين صحبتي كه مي خوايم بكنيم لازم است نفس را بشناسيم ، مركب را بشناسيم روح الله را بشناسيم ، براي اينه كه اينا تفكيك در قبال هر كدوم ،  ما به عنوان راننده اين قضيه چه تكليفي داريم ؟ چكار بايد بكنيم ؟ چطوري مركب را خلاصه برونيم ؟ مثلا شما مي دونيد ، ضربه زدن به اين مركب گناه است يا گناه نيست ؟ پس اگر يك راننده اي به ماشينش نرسه موتورش بسوزه يك جوري نگاهش مي كنيم كه اي بي احتياط ، اي بي انصاف ، اي لاابالي ، حالا د رمورد اين مركب هم همينه ، اگر بد نگاهش بكنه اگر بهش نرسه ما بهش نگاه مي كنيم كه اي لاابالي تن تو خانه خداست چرا تو به خانه خدا نرسيدي؟ پس از اينورش هم داريم ، ميايم صحبت مي كنيم كه در واقع توي ماجراي نفس مي بينيم كه ما نرم افزارهايي داريم كه در اين          نرم افزارها كه بصورت كلي مورد ، در اين مورد نفس ميايم يك شناخت كلي اينجا بدست مياريم مي بينيم كه نفس مجموعه نرم افزارهايي است ، ببينيد چند جور عقل در اون هست ، اين عقل ها هست كه از توش    ماجراهايي در مياد بيرون كه مي خواهيم با هم مورد بررسي كلي قرار بديم ، يك نگاه كلي بهش داشته باشيم، اول داريم از اصول كلي شروع مي كنيم به صحبت كردن پس سراغ اين ميايم لذا هنر كار با مركب ، اينطوري بگيم يا دانش اينه كه ما با ماشين مون چه طوري كار كنيم ، آيا همه مي دونن با ماشين شون چيكار كنن ؟ نمي دونن يكدفعه به خودشون ميان مي بينن كه آب ماشينو نگاه نكردن ماشين سوخت ما هم همينطور يكدفعه مي بينيم كه يك نگاهي به اين بخش ها نداشتيم عارضه هايي يجاد شد مشكلاتي پديد آمد مثلا تو همين كنترل نفس ميرن جلو ميرن جلو ، يك كارهايي مي كنن كه بعدا يكدفعه رشته كار از دستشون در ميره، ميرسه به اون كه "انسان حريص ما منع منه " يعني يك مدتي بطوري مي چسبند توجيه نشده مثلا نماز روزه و اين حرف ها يكدفعه مي بره و ايندفعه ديگه از اينوري مياد ما خودمون چقدر ديديم حتي شايد خودمون هم اين تجربه را داشته باشيم ، رفتيم چون نميدونستيم چيكار مي خوايم بكنيم ، به علت اينكه نميدونستيم مكانيكي فكر كرديم ، مكانيكي عمل كرديم اومديم گذاشتيم پشتش فكر كرديم كه مثلا شش ماه يكسال اينكارو بكنيم به چي مي رسيم بعدا رفتيم ديديم كه نه به چيزي نرسيديم يكدفعه زده شديم حالا از اينوري شديم خودمون اين مسائل را بسيار بسيار ديديم ، تو اين مسئله نفس اونچه كه از مركب از ما ساطع ميشه در حافظه فيزيكي كيهاني مشهود است يعني الان روز تولد ما معلومه يعني از تو فضا ميشه لحظه تولد ما مورد رويت قرار بگيره قبلا روش صحبت كرديم ، حافظه كيهاني يعني روز تولد هممون از يك جايي حالا يك خورده بالا پايين مي تونن اون روز تولد ما رو ببينن حتي قبل از تولدمون مثلا دوراني كه مادرمون باردار بودن و داشتن ما رو حمل مي كردن اونو ببينن يا قبل از اونو يا دوران كودكي مادرمونو ببينن يا دوران لحظه تولد مادرمونو حتي ببينن ، خوب اين حافظه كيهاني است خوب حالا با يك چيزهاي ديگه اي دوباره اين نفس  مي تونه ارتباط داشته باشه بگيره ، اما مطلبي كه مهم است تو اين رابطه صحبت بكنيم نفس ما ، اين راننده در حافظه شعوري كيهاني ، يك حافظه فيزيكي كيهاني داريم يك حافظه شعوري داريم يك حافظه نوري داريم فركانسي داريم يك حافظه شعوري ايني كه اينجا گفتم لحظه تولد ما معلومه اين فركانسي است نوري است يعني برين بالا پايين خودمونو زوم كنيم مي تونيم هر تاريخي را ببينيم ، ما اگرمي تونيم بريم يك جايي در فضا قرار بگيريم از اون نقطه مي تونيم هر اقعه اي را ببينيم ، هر واقعيتي را مي تونيم ببينيم الان مثلا داريم مال كهكشان هايي را مي بينيم كه مال 15 ميليارد سال قبل است يعني ما داريم 15 ميليارد سال قبل را نگاه مي كنيم اگر مي تونستيم در آن واحد جلوتر بريم مال 10 ميليارد سال قبل شو نگاه مي كرديم يا فاصله هاي دورتر و نزديكتر خلاصه لحظه تولدش هم امكان اينو شايد باشه كه ديد .

ببينيد الان ما خورشيدي را كه نگاه مي كنيم ، خورشيد كي است ؟ هشت دقيقه قبل چرا ؟ چون نورش تا به ما برسه 8 دقيقه و خورده اي طول ميكشه حالا ناظري كه داره منظره زمين را نگاه ميكنه بستگي داره به اينكه چقدر با ما فاصله داشته باشه مثلا اگر 4 سال نوري با ما فاصله داشته باشه الان از اونجا به زمين نگاه مي كنه منظره 4 سال قبل ما رو مي بينه ، اگر 30 سال نوري با ما فاصله داره ، داره منظره 30 سال قبل را نگاه ميكنه     ( موقع تولد منو) اگر 50 سال با ما فاصله داره ، داره 50 سال قبل ما ر مي بينه خوب حالا اونايي كه 50 سال هستند درواقع داره اونو نگاه ميكنه و همين جوري اين مسئله تغيير در فاصله به گونه اي با واقعيت مختلفي از ماداره برخورد ميكنه پس واقعيت گم نميشه فقط كافيه فاصله هاي مختلف اين واقعيت هاي مختلف همين طوري طبقه بندي شده باشه ، چون طبقه بندي شده ، چون واقعيت هاي ختلف همين جوري طبقه طبقه طبقه همين طوري ميشه در هر طبقه اي رفت ، قفسه را بيرون كشيد واقعيت مربوط به اونو نگاه كرد مثل الان ، ما خورشيد را ايني كه مي بينيم 8 دقيقه قبل است ، حالا اگر نيم ساعت فاصله داشتيم ميشد مال نيم ساعت قبلش. اين فاصله فيزيكي است ، اصلا ميگيم حافظه فيزيكي يعني شما به من بگو كه مثلادر چه فاصله اي از زمين قرار داري تا من بگم كه در چه سالي داري نگاه مي كني ، فاصله ، مثلا شما اگر فرض كنيم الان       مي تونستيم در يك چشم به هم زدن 20 سال نوري از زمين فاصله بگيريم از اونجا نگاه مي كرديم چي را ميديديم ؟ 20 سال قبل را ميديديم بنابراين يك حافظه فيزيكي داريم يك حافظه شعوري داريم ، حالا حافظه شعوري چيه ؟ ما يك شعوري را ايجاد مي كنيم ، الان شما در معرض شعوري مثلا من يا بغل دستتون قرار دارين ، اين كجا ميره ؟ چيزي از بين نميره ، چيزي بيخود بوجود نمياد ، چيزي بيخود از بيننميره حالا پس ما توي اين حافظه شعور كيهاني برمي خوريم به انعكاس شعوري حالا ما اين شعور را داديم ، انعكاس داره يا نداره ؟ چيزي بدون انعكاس نيست ، اين انعكاس شعوري به دو انعكاس شعوري منفي و انعكاس شعوري مثبت تقسيم ميشه ببينيم منظور چيه ؟ الان علم به كمك مون اومد ، درست شد؟ ديد كه مولكول هاي آب درست در لحظه يخ زدن ميخواد منجمد بشه ، گفتيم كه دوست داريم اين ثبت و ضبط شد حالا چه راه دور چه راه نزديك فكر نكنيم كه گفتيم دوستت داريم امواج روي اون سوار شده با فاصله بطوري كه اون از امواج صداي ما دور باشه يا حتي داخل يك شيشه اي كه هيچ فركانسي را از اون عبور نده يا داخل محفظه اي كه عبور نده فركانس صدا رو ، بعد عكسبرداري كرده ديده كه يك فرمي مي گيره ، وقتي كه به همين مولكول آب ميگيم ازت متنفريم يك چيز ديگه ميشه اين تاثير فركانسي نيست تاثير فيزيكي نيست ، تاثير شعوري است چون اون آب نه زبان فارسي را ميدونه نه زبان انگليسي را ميدونه نه زبان ديگه اي را ميدونه هر كسي با هر زباني بياد اينجا بگه كه متنفرم ، ازت تنفر دارم ، اين حالت را مي بنده اين شعوري ديگه حالا اون چيزي كه سوارش است اونو كار نداريم منظور اينه كه اينجا  ما با يك شعور سروكار داريم ، منظور اينه، جهان هستي اگر مي تونستيم ازش فاصله مي گرفتيم ، حالا اين يك فرض محالي است ، از اون بالا نگاهش مي كرديم مي ديديم جهان هستي شبيه يك همچين كريستال است ، اصلا يك كريستال است مثل يك كريستال در واقع همون مولكول آب است و شكل كليش حتي يك صورت هايي وجه تشابه خاصي داره وجه تشابه داره با اين مسئله ، از اون جايي  كه ما در بحث شعور گفتيم نه ماده است نه انرژي است ، شعور با چه سرعتي پخش ميشه ؟ در آن واحد انتقال پيداميكنه ، نياز به زمان نداره كميت نداره و در آن واحد ميره ، تا كجا ميره ، بردش تا كجاست ؟ بردش بي نهايت است در صفر ثانيه اون سر كيهان اون سر هستي ما دستمونو تكون بديم شعوري كه پشت اين قرار گرفته ، من چرا دستمو تكون دادم شعورش دركل كائنات انتقال پيدا ميكنه ، حالا اگر از همون زاويه نگاه بكنيم مي بينيم كه ما يك مجموعه شعوري يعني از اونجا نگاه كنن در واقع ما ميشيم ، سر سوزن نخ ، در واقع به عنوان يك واحد ميشيم ديگه ، 7 ميليارد نيستيم يك سر سوزنيم كه داره يك تشعشع شعوري را از خودش ساطع ميكنه مجموع شعور همه ما داره در آن واحد به همه هستي تزريق ميشه ، خوب اينو قبول داريد يا نداريد؟ ميشه يا نميشه ؟ مطابق اصول و تئوري و تعريف شعور وغيره  و اينها مي بينم كه در آن واحد مجموعه تن واحده بشر حالا 7 ميليارد سلول داره ، هر چي داره در آن واحد داره به يك كريستالي، شعوري را ساطع ميكنه ، اين شعوري كه ساطع ميشه حالا يا فرآيند نهاييش منفي است يا مثبت دوباره داره برميگرده و ما اونو دريافت مي كنيم و شكل كلي تحت تاثير تشعشع ما قرار مي گيره ، شكل كلي اينه كه كريستال نامنظمي ما داشته باشيم يا كريستال منظمي و وقتي كريستال نامنظمي داريم در هم رفتگي هايي داريم قضايايي داريم و تو كل هستي هم يك شكل منظمي بده ولي يكدفعه توش چيزهاي نامنظمي رخ ميده يكدفعه مي بينيم كه يك سياره اي داره به سمت ما يا اونجا يا اونجا داره حركت مي كنه يعني اين به واسطه بر هم خوردن شكل كلي كريستالي است كه داره تاثير پذير ، حالا اين بحثش خيلي متافيزيكي است از جمله از قرار معلوم يك چيزي هم به سمت كره زمين در حال حركت هست وخلاصه كلام ابتدا به ساكن همه چيز منظم بوده و اختلالاتي همون طوري كه يك كريستال آب منظم است در لحظه اي بر اساس دريافت اون شعور شكل نامنظم مي گيره يعني يك چيزهايي ميره تو يك چيزهاي ديگه ، يك چيزهايي با يك چيزهاي ديگه برخورد ميكنه و در وضعيت ثانويه اي دوباره به تعادل ميرسه اين به اون برخورد ميكنه اين كريستال ميره تو اون تو اون ، توي لحظه ثانويه به يك حالت تعادل جديدي ميرسه ، همين طوري لحظه به لحظه اين مسئله هست بنابراين ممكنه در كيهان مسائلي را ما شاهد بشيم كه اين اومد خورد به اون ، اون با اين برخورد كرد خارج از روندي كه بايستي باشه مثلا ما ميدونيم كه خورشيد انرژي شو مصرف ميكنه ، بعد هيدروژن سوزي تموم ميشه هليم سوزي آغاز ميشه و بعداز اون چه اتفاقي ميفته و بعد ازسياهچاله ميشه و بعد از اون ميشه سوپرنوا ، اينها همه را انتظار داريم ، اما اگر يكدفعه يك روندي ببينيم يك چيزي راه افتاده ، ميزنه دل اينو دل اونو ، اين خارج از انتظار ماست بنابراين ما اين جا به يك مطلبي برخورد مي كنيم كه اين مطالب و اين قضيه تحت عنوان آلودگي هستي ، آلودگي هستي اينه كه زمينه خود هستي ناخالصي شعوري توش نيست ولي ما مي تونيم ناخالصي شعوري در اون ايجاد كنيم وقتي اين ناخالصي شعوري را ايجاد كرديم پيامدهاي ثانويه اي داشته باشه كه اون پيامدهاي ثانويه به ما صدمه و لطمه اي برسونه حالا اين پيام ها و اين صدمات ميتونه تشعشعاتي باشه ميتونه ܧيجاد اختلال در نظم حاكم باشه و ميتونه ܪحريك موجودات غير ارگانيك باشه ، ميتونه خيلي قضاياي ديگه باشه كه اين مطلب را به عنوان غضب الهي اينجا مي تونيم اشاره بكنيم ، غضب الهي چيزي نيست جز اينكه انعكاس شعوري كه هستي دوباره به ما بر           مي گردونه با زبان خاص خودش  ، با مسائل خاص خودش اين غضب به ما برگردانده بشه  حالا اين غضب وي زمين يك جور است مثلا زديم قبلا مثلا پديده green house effect  كه ما از اينور بي رويه عمل        مي كنيم از اون ور غضب الهي شامل حالمون ميشه يخ هاي قطبي آب ميشه ، فردا طوفان نوح ميشه ، طوفان نوح ميشه ميريم زير آب يعني اين در واقع قانونمند است ، اون غضب الهي هم دوباره هيچ چيزي خارج از قانون نيست طبق اون صحبت هايي كه كرديم و حالا مثال هاي ديگه بي رويه حركت هايي مي كنيم لايه ازن از بين ميره ، غضب الهي شامل حالمون ميشه ، امواج وتشعشعات مضر براي ما وارد ميشه و به ما ضربه ميزنه و بطور مختلف و صورت هاي مختلفي اون وقت ما در معرض اين مسئله قرار مي گيريم ، خوب پس بحث مهمي كه حالا البته ممكنه در وهله اول بگيم كه حالا اينكه جزء مسائل خيلي فوري نيست در مورد آلودگي هستي ولي خوب به عنوان يك مقدمه اينجا داشته باشين تا بعد بيشتر بهش بپردازيم ببينيم كه چرا يكدفعه شرايط خاصي حاكم ميشه چرا يكدفعه احساس مي كنيم كه اصلا انسان در يك تنگنايي است ، چرا احساس خوبي نداريم ؟ همگي است و يكدفعه يك روح يك چيزي حاكم ميشه كه هيچكس احساس خوبي نداره اينها در واقع اون پس خورها و فيد بك هايي هست كه ما از جمع شعوري انسان در واقع دريافت مي كنيم وقتي روي اين مسئله شناخت پيدا كرديم اون وقت متوجه ميشيم كه تاثير دعا ، چرا قديم دعاهايي مي كردن واي دعاها جنبه فردي نداشته ، دعايي كه جنبه فردي نداره يك خورده رو هواست مثلا وقتي ميايم راجع به صلح بر دعا مي كنيم خوب خنده دار است ديگه نه ؟ وقتي دعا مي كنيم خدايا صلح بشر ، صلح براي اين مملكت وقتي دعاي جمعي مي كنيم خنده دار است در وهله اول ، بله همين طور است ؟ چون ميگيم آقا يك همچين چيزي كه محقق نميشه كه ، ولي چه چيزي تحقق پيدا ميكنه ؟ تشعشعش اهميت داره نه كلام ، كلام را ممكنه كسي ظاهرا نه بشنود نه چيزي بعد هم بگيم كه اين از نقطه نظر بالا هم كه تابع خيلي مسائل است ولي تشعشع اينه كه اگر همه انسانها دست به دست هم همچين دعائي بكنن ، فردا مي بينيم كه شب            مي خوابيم صبح پا ميشيم و مي بينيم كه هممون روحيه لطيفي پيدا كرديم از جنگ خوشمون نمياد ، يك جورايي لطافت در ضمير ما پيدا شده بعد حالا مي تونيم صحبت كنيم بحث ارتباطات روح جمعي را كه اومديم توضيح داديم كه بيايم در روح جمع براي جمع كار بكنيم اينجا تازه مي تونيم راجع بهش بهتر صحبت بكنيم شايد اونجا يك مقدار متافيزيكي بود يك مقدار رويايي بود يك مقداري زياد نمي تونستيم به اين كار دل ببنديم اما اينجا راحت تر مي تونيم صحبت كنيم اون ماجراي ارتباطات روح جمعي ميخواد زمينه را در واقع ، بستر را اصلا بياد آماده بكنه وتاثير شعوريش آني است منتها اگر سازگار نميشه فورا پياده نميشه بخاطر اينه كه تشعشع حاكم منفي است يعني جمع تشعشعات يعني وقتي كه اين موجود يعني بشر تشعشعات بشر مطرح است تا فرد ، بشر گفتيم كه 7 ميليارد هست و اگر تشعشع غالب مثبت بشه اونوقت اصلا يك تغييرات عجيب غريب و خاصي اتفاق ميفته ، اونجايي كه گفته ميشه قوم فلان در غضب قرار گرفتن يعني تشعشعات غالب به شدت منفي بوده و بازگشت اين تشعشع به اونها ، حالا در اونجا ممكنه بگن كه گمراهي و ضلالت و فلاكت ولي خوب ديگه اينجا الان متوجه ميشيم كه با اين بحث منظور چي هست و چطوري ميشه ما در ضلالت ، فلاكت و گمراهي قرار بگيريم ، چگونه ميشه جريان آگاهي ها را به سمت خودمون بكشيم يعني به سمت بشر بكشيم ، آيا ميشه يا نميشه ؟ ميشه به سمت بشر گمراهي بياد ميشه هدايت بياد ، الان با اين بحثي كه داريم متوجه ميشيم كه ماجرا به يك شكل هايي فرد به فرد در اون تاثير و اثر مثبت دارن و مي تونن نقشي در اين مسئله داشته باشن ، توي اين قضيه مي تونن نقشي داشته باشن خوب بعداز اين بحث شايد ارتباطات روح جمعي را جدي تر تلقيش بكنيم و بحث اينه كه در واقع تفكر حاكم بر بشر تفكر جمعي صلح پيدا بكنه ، چون هر كسي ميگه كه من چه تاثيري دارم بقيه كه دارن اون جوري فكر مي كنن در عالم كثرت يكي از بحث هاي غالب اينه كه حالا من يكي هم اينجوري فكر كردم كه حالا چه تاثيري داره ، زياد        مي شنوم ميگه كه حالا من هم دزدي نكردم چه تاثيري داره ، حالا من نمي دونم اون جوري فكر كردم چه تاثير داره ، حالا اون جوري تاثيرش معلوم ميشه ، لذا وقتي در مذاثب بحث دعا مطرح شده درسته با بحث كلام شروع ميشه اما متوجه ميشيم كه شعور پشت اين دعاست كه قراره كارهايي را انجام بده كه خوب حالا به تدريج يواش يواش اون روحش از بين رفته اون كلام ، وردش باقي مونده ، منتها ما هم ميگيم شعور شو اگر تنظيم كنيم يعني بدونيم كه منظور چيه درست است ديگه شعور مطرح است نه زبان ، اون شعور كار خودشو ميكنه بنابراين ، اين بحث هايي كه مي كنيم مي خوايم تعريف هاي دقيقي از دعا ، نفرين حالا مخصوصا امروز هم راجع به كنترل تشعشع منفي 4 صحبت مي كنيم بحث را به يك جايي برسونيم كه بريم رو اون مسئله كار بكنيم نمود اين بحث نفرين و كنترل تشعشع منفي 4 هم نگه داشته شده براي اينجا بخاطر اينه كه ما دقيقا با يك مفاهيمي آشنا بشيم و بدونيم كه چگونه است و چيه و بحث شعوري را كه ما به هستي القاء مي كنيم ، شعوري را كه به هستي ميديم مثلا يك نفرين يك شعوري را به هستي تزريق مي كنه يك دعا هم شعوري را به هستي تزريق مي كنه ، حالا توي اين رابطه ما چيكار بكنيم نياز به يك شناخت هاي دقيقي داره كه اين شناخت ها، بله منظور من و صحبت اين بود كه حالا ما منظور از دعا را كه بدونيم اون وقت متوجه ميشيم ، يك بحث هايي هم كه قبلا داشتيم فاز مثبت و منفي و لشكريان خدا وشيطان و اينها و تلفيق اينها ما رو مي رسونه به يك مطلبي كه اصلا هدف از دعا چيه ؟ چرا ما دعا مي خوايم بكنيم ؟ اينو كه بدونيم تكليف اونجا هم رون ميشه بنابراين به يك نقطه نظرهايي مي رسيم كه بحث جدي بودن دعا نفرين و اصولا اين زبان تشعشعات را كه داريم باهاش آشنا ميشيم هر لحظه هر روز بيشتر داريم بهش نزديك ميشيم آشنا ميشيم و زبان واقعي انسان را بهش مي رسيم اون وقت تازه هدف اديان را متوجه ميشيم چرا اديان پيشنهادهايي دادن آيا اديان مي خواستن افراد را سر كار بذارن ؟ فرق نميكنه هر مذهبي را بريم مي بينيم كه مسيح هم ميره جلوي صليب و زانو ميزنه و يك چيزهايي ميگه ، همه دارن يك كاري مي كنن تاريخ اشتباه كرده؟ آيا اين همه انسان اشتباه نكردن؟ اصلا موضوع درسته ، يواش يواش روح موضوع از بين رفته روح قضيه از بين رفته ، كار مكانيكيش مونده ، زانو زدنش مونده خوب عبارت مونده بعد هم يواش يواش بامنافع فردي پيوند خورده ، منافع كه به ميان بياد اشك هم به ميان مياد ، چون مي خوايم زودتر به منفع مون برسيم اشك هم به ميان مياد اما كيه كه اشكش بخاطر حيرت باشه ؟ كيه كه اشكش به خاطر شوق عشق او باشه ؟ كيه كه اشكش به خاطر...

آخه صحبت هست كه اميرالمومنين (ع) هم گريه مي كرده خوب ما مي دونيم او براي چي گريه مي كرده ، حالا گريه اون مثل گريه من بوده ؟ آيا اونم براي مال دنيا گريه كرده ؟ اونم براي رسيدن به خواسته هاي فرديش گريه كرده ؟ خوب بنابراين مگه همون ها نبودن كه به ما ياد دادن كه "ان اولياءالله لاخوف عليهم ولاهم يحزنون" مگه همونا نبودن به ما ياد دادن خوب يعني خودشون در حزن بودن در ترس بودن خوب مسلما نبودن اگر قبول داريم الگوهاي واقعي ما هستن بنابراين نگاه فيزيكي چرا مي كنيم ؟ بنابراين چرا يك گزارشي را بدون اينكه پشتش را بدونيم چيه ملاك قرار  بديم و چرا معرفت مسائل را از گفتارشون ، كردارشون بدست نياريم .

خوب پس در اين مورد جمع بندي حالا مختصر مفيد تونستيم ، اميدوارم كه تونسته باشيم لب  مطلب را بگيم كه جهان هستي يك كريستال است يعني اگه بريم نگاه بكنيم ، الان ما داخل يك اتم بريم چي مي بينيم داخل يك اتم كه بريم همون كيهاني را كه مي بينيم همون داخل اون اتم هم همين است همين ماجراست اصلا فكر نمي كنيم كه ما بيايم بيرون يك اتم مي بينيم بيايم بيرون تر يك مولكول مي بنيم بيايم بيرون تر يكدفعه همون ميشه يك آجر است يك سنگ است فكر نمي كنيم الان ما يك تصوري داريم اگر             مي تونستيم از هستي بريم بيرون مي بينيم يك كريستال است اصلا ماجزء يك اتم هستيم يعني تازه ما ميريم بيرون مي بينيم كه ما يك جزء كوچكي از يك مولكول بزرگتري هستيم ، چه مي دونيم ، اما فرق نميكنه اگر كريستال آب تحت تاثير شعوري قرار بگيره كل هستي هم تحت تاثير شعوري قرار مي گيره و به ما چيزي را پس ميده مثلا ما يك مطلبي را مي دونيم اونم اينه كه مثلا ميكرو ارگانيزم هايي هستند  كه الان ازشون خبر نداريم توي هاگ هاي خودشون هستن ، تحت تاثير شعورهايي اينها از هاگ خودشون ميان بيرون ، به محض اينكه تشعشعات منفي از يك حدي تجاوز بكنه اينهااز هاگشون ميان بيرون يعني در واقع حل كننده         هاگ شون تشعشعات منفي است يا بالعكس تشعشعات مثبت است موجود مفيدي است از تو هاگش مياد بيرون ميكروارگانيزم مفيداست و منفي فرق نمي كنه ، بنابراين ما در آينده ويروس هاي مهلكي را خواهيم داشت اين ويروس هاي مهلك الان تو هاگ خودشون هستن به محض اينكه تشعشعات منفي شعوري از يك حدي كار بشه اون مياد بيرون مثال ويروس سارس را قبلا زديم ، ويروس هايي هم هستن كه با شرايط محيطي مثلا فرض كنيد كه ميزان جيوه در آب از يك حدي بگذره اين از هاگش مياد بيرون ، آزاد ميشه ، اون ها چيز ميشه و آزاد ميشه حالا مياد بيرون دمار از روزگارمون در مياره بيرون ، جيوه جيوه مي ريزي در طبيعت ؟ سرب كوبالت ، كالتيوم ؟ محيط را آلوده مي كني؟ حالا بگير ، اين اتوماتيك است قانونمند عمل ميشه و بعضي از اينها در واقع با تشعشعات شعوري فعال خواهند شد و وظيفه دارند ، خوب يك شناخت كلي نسبت به كل اين بحث پيدا كرديم بيايم سراغ موضوعي كه امروز مي خوايم روش كار بكنيم مثلا شما فرض كنيد گفته ميشه در عهد عتيق سن ها حالا اينطور كه تاريخ گزارش ميده هزار سال ، سيصدسال ، 700 سال عهد عتيق اگه دوستان برخوردي كرده باشن مي بينيم كه حالا اينا يا سن و سال بلد نبودن بشمرن اشتباهي شده ولي ممكنه اشتباهي نشده بازتاب شعوري ضريب طول عمر را تغيير ميده بازتاب شعوري به عنوان يك فاكتوري كه base سن را بالا پايين كنه در اونجا base سالم تر بوده عمر طولاني تر شده ، بوده بعدا به تدريج كم شه چه اتفاقي افتاده يا حالا تاريخ اشتباه كرده يا  اين مسئله ، الان مثلا مي بينيم كه يك base هاي عمومي  هست كه به نظر مياد كه اين در واقع از يك جايي داره القاء ميشه و اعمال ميشه و ما در معرض اين بازتاب شعوري قرار داريم كه همه را به يك نسبت در معرض اين قضيه قرار ميده و بازتاب پيدا ميكنه انسان امروز يك كاراكتر ويژه اي داره نقاط ضعف عمومي داره ، بصورت نسبي در واقع انسان امروز يك خصوصيات و ويژگي هايي داره كه مثلا صد سال پيش انسان نداشته ، بي تابي ، بي قراري و اينها در واقع يك چيزي است كه مي بينيم جمعي ازش برخوردار هستيم ، قبول داريم لذا اين بازتاب هاي شعوري مياد انتقال ميده اين مسائل را كه همين جوري ميريم جلوانسان خصوصيات اشتراكي و خاص و جديدي را پيدا ميكنه منشور به اين صورت هاست به اين شكل است كه حالا مي تونه اين بازتاب ها ، بازتاب هاي خوبي باشه اگه با برنامه ريزي باشه مي تونه بازتاب هاي بدي باشه خوب ميايم بحثي را كه امروز ميام روش كار بكنيم كنترل تشعشع منفي 4

كنترل تشعشع منفي 4 راجع به تشعشع خاصي كار ميكنه كه در واقع بحثش را گذشتيم اينجا كه بتونيم يك مقدار بيشتري با مسئله تشعشعات آشنا بشيم ، واقعيتش اينه كه ممكن بود اين بحث ها مثلا تشعشع نفرين و اينها يك مقداري زودتر از اينها خيلي نمي تونستيم باورش كنيم كه همچين چيزي مي تونه داشته باشه ، حالا دعا را يك خورده بهش نزديك شديم ، دعا برامون يك خورده ملموس تر شد ، بحث منظور دعا كلامي است كه خير بر اون سوار است ، اين تعريف دعاست  ، جلوتر بريم فكري كه بر اون خير سوار است ، جلوتر بريم تشعشعي كه خير بر اون سوار است اما نهايتا وجه اشتراك همه اينها تشعشع شعوري مثبتي است كه سوار بر اين است  ، حالا از نقطه مقابل اين مسئله كلامي كه  شر بر اون ، فكري كه شر بر اون سوار است و به هر حال در نهايت تشعشعي كه شر بر اون سوار است وداره شعور منفي را ساطع ميكنه ميتونه وجود داشته باشه يا نمي تونه ؟ بنابراين اين مسئله چه در مورد جزء چه در مورد كل همه را درگير ميكنه جامعه اي كه در اون نفرين زياد است اون جامعه درگير است كاري نيست كه ؛ مسئله اي نداره كه من ايشونو نفرين كردم يا ايشون منو نفرين كرده ولي همه از اين نفرين به نوعي برخوردار ميشن از چه نوعي؟ از نوع شعوري كه از اينجا ، اينجا ساطع شده باهم جمع ميشه يعني از يك نقطه اي ميگن اين شعور بشر است ، شما ميگين اين عملكرد بشر است ، عملكرد بشر فرض كنيد يك نفر درهزار سال نورري از ما وايساده داره به ما نگاه ميكنه آيا از اون بالا نگاه ميكنه ؟ 7 ميليارد موجود مي بينه يا يك موجود مي بينه ؟ فاصله بگيرن يك موجود مي بينن ، ميگن عملكرد بشر ، تشعشع بشر ديگه نميگن كه توي اينا يك نفر هست كه تشعشع او مثبت است يعني اون تشعشع و فكر غالب يعني اون چيزي كه غالب است سوار است پس اين عين عدالت است حالا چرا؟ اگر غير از اين بود در واقع اشكال داشت ، حالا چراشو با هم صحبت مي كنيم ، بحث تن واحده است بحث اين مجموعه ، مجموعه به هم پيوسته اي است اما سلول خبر نداره ، سلول اون تو است ميگه چهار ديواري اختياري ، ميگه من الان واسه خودمم ولش كن من چرا بدوم بذار بقيه بدوند ، همون يك سلول صد تريليون سلول را به خطر  ميندازه ، تشعشع معيوب يك انسان ، تن واحده انسان را به خطر ميندازه وجود انسان را سرطاني ميكنه منتها سرطان يك مرگ تديجي است ، ما متوجه نمي شيم كه چه بلايي داره به سرمون مياد ، داريم ميريم جلو ميرم جلو ميگيم خوب به من چه اونه ، بعدا يكدفعه يه خودمون ميايم مي بينيم يك سلول سرطاني شده هزار تا هزار تا شده انقدر ، الان ساعت 7 است ما ديگه نمي تونيم بريم تو كوچه يعني اون يك سلول سرطاني يكدفعه مي بينيد كه به طرق مختلف سلامت جمع را به خطر انداخت ، بنابراين به هر صورت مي بينيم كه اين كرب اين ميانگين ، اين كربي كه اينجا وجود داره ميتونه يك نفر كه پايين است سطح كلاس را پايين نگه داره ، يك نفر كه بالاست سطح را بالا نگه داره و به هر صورت اين كرب مياد و يك ميانگيني را به نمايش ميگذاره وخلاصه كلام ماجرا اينجاست كه ميگه "كلكم راه وكلكم مسئول" همه مي بينن همه مسئولند اگر اون جوري بود لازم به اين نبود اگر مسئله به اين كه هر كسي خودش بود ديگه لازم به اين مسئله نبود يعني هر كسي صرفا مي بايستي خودشو نجات بده ، هر كسي صرفا تشعشعات خودشو كنترل مي كرد مسئله اش حل بود اما الان مسئله حل نيست و راه جمعي و بحث هايي كه كرديم اينو ميخواد

س- ؟

ج- بحث تعريف عدالت ، يكي از پيچيدگي هاي دنياي عرفان بحث عدالت است ، عدالت را يكبار            مي خوايم تعريف كنيم ، تعريف ما كمي است يك جا تعريف ما كيفي است ، عرفان عدالت كيفي را تعريف ميكنه ، تو عرفان عملي بحث كمي زياد مطرح نيست اينجا اگر بخوايم عدالت را چيز كنيم ميگيم برابري ، اين مساي اون ، اون مساوي اون بعد يك كميتي را ميريم جلو اما بحث عدالت كيفي يك موضوعي است بسيار بسيار عجيب غريب كه شناخت عدالت كيفي مسائل عجيب غريبي را پيش مياره مثل جهان هاي موازي مثل صورت مجادله مثل نسبت من و شما ، ظاهرا الان اينطوري است كه وقتي عدالت كمي مياد ميخواد شما رو با من مقايسه بكنه ، عدالت كيفي كه پيش مياد ميخواد بگه نسبت شما با من چيه ؟ در وهله اول گيج كننده است ديگه ، نسبت شما با من چيه ؟ با اينكه من با شما مساوي هستم يا عدم تساوي دارم با شما ، دو تا بحث كاملا مختلف است وقتي عدالت كيفي را ميريم جلو مي بينيد كه شما منيد من شمام لذا تساوي پيدا مي كنيم يعني وقتي من شما هستم شما من هستيد شما صورت مجادله منيد من هم صورت مجادله شما هستم اين تساوي ايجاد ميشه ولي وقتي از عدالت كمي ميريم جلوميخواد يك جوري نشون بده كه امكانات شما با امكانات من برابر است ، نميشه ، لذا نتيجه مي گيريم كه عدالت نيست اينجا مشكل است ديگه در واقع بخاطر اثبات عدالت ميخواد بگه كه بابا امكاناتي كه در اختيار سما هست خداوند همون امكانات را در اختيار منم قرار داده لذا من با شما برابرم ، شما هر كاري مي كنيد من هر كاري مي كنم مي بينم نه شما امكاناتت با من برابر نيست ، شما مي بينيد من امكاناتم با شما برابر نيست اما يعني اين تضاد حل نميشه ولي تو بحث عدالت كيفي دنياي عرفان ميخواد كيفيت را تعريف كنه ، مسئله عدالت است حكمت است وقتي عدالت كيفي را ميريم جلو مي بينيم بحث مجادله  و بحث ديگه پيش مياد مسائل مختلف همزاد و خلاصه كلي ماجراهاي ديگه كه ميخواد بياد اين كيفيت را اثبات بكنه وبگه كه وجود داره اما تفكر غالب انسان چي بوده ، انسان يك جايي از كيفيت جدا شده ، تك بعدي شده يعني يك روي سكه است از اين روي ديگه فقط اين رو نگاه كرده بحث كيفيت رو ازش غافل شده لذا تمام تعاريفي كه از اونجا اومده جلو تفكر غالب بشر صرفا به تفكر كمي در واقع تبديل شده و باقي مونده كه خوب حالا يكي از اين تفكراتي كه توي كار يا توي بررسي هاي نوين يا حالا منطق نوين يا حالا چيزهايي كه مي خوايم صحبت شو بكنيم تلفيق كميت و كيفيت است كه براي خودش سيستم ارائه خاص خودشو به اصطلاح مي طلبه مثل همون صحبتي كه روابط شبه رياضي داشتيم باهمديگه گفتيم اين با اون يا اين بدون اين ميشه بي معني ، نه رياضي است نه رياضي نيست ، هم توش كميت هست هم توش كيفيت هست يعني در واقع آشتي اين دو تا قسمت .

خوب بيايم سراغ دوباره كنترل تشعشع منفي 4 اين يكي از پيچيده ترين مباحثي است كه توي اين تشعشعات مختلف بشه واردش بشيم صحبت بكنيم زبان پنهاني داره هم عدالت است هم نيست هم همه چي ، بحث عدالت و حكمت واقعا مباحث بسيار پيچيده اي است من عرض كردم خدمتتون واردش كه ميشيم جهان هاي موازي و حتي جالب اينجاست كه در بين ذرات هم عدالت به نوعي برقرار است مثلا هر ذره اي مركز عالم هستي به حساب مياد ، اين يكي از عجيب ترين چيزهايي است كه وجود داره و هر فيزيكداني را گيج ميكنه ، چه جوري اين مسئله وجود داره كه هر ذره اي ميتونه مركز عالم هستي به حساب بياد ولي وجود داره هست يعني انقدر عدالت بحث پيچيده و مفصلي است ، خوب بيايم سراغ اين مسئله ، توضيح داديم كه هر ذره ، منحصر به فرد بودن هر ذره در واقع دوباره همون مسئله را تو دل خودش داره و خيلي قضاياي ديگه كه     فوق العاده متافيزيكي است ، خيلي جنبه متافيزيكي داره اگر بخوايم بحث ذرات را دنبال بكنيم خوب بيايم تو بحث اين مسئله كه ما مدام در حال ايجاد تشعشع منفي هستيم كه مي تونيم بگيم كه از همين موضوع و در چارچوب نفرين مي تونيم دسته بنديش بكنيم ، شما بيريد تو يك رستوران تو راهي غذايي مي خوريد و     مي بينيد كه يك چيزي گذاشتن جلوتون شما مجبوريد بخوريدغذار را مي خوريد ، پول هم داديد، هيچي نمي گيد اما در واقع اون تشعشعي را كه نبايد صادر بكنيد ، خوب عدالت است يا عدالت نيست ؟ خوب اين حق است ، هم حق است هم در واقع از اون ور قضيه مي بينيم كه به آلودگي كمك ميكنه حالا در اين مورد اون فرد تشعشع را مي گيره ، تشعشع را فقط خودش نمي گيره به خانواده اش هم انتقال پيدا ميكنه ، حتي به نسل بعدي انتقال پيدا ميكنه مثلا يك موقع ميگن اين نسل نفرين كرد است شنيدين ديگه ، اصلا كلا ببينيد اين مسائل هست يا نيست ؟ يعني اين را مي خوايم از دل تاريخ بكشيم بيرون بعد ببينيم خرافات است يا خرافات نيست و در واقع الان مي بينيد ما چوب اشتباهاتي را مي خوريم كه نسل هاي قبل هنوز نفرين به دنبال خودشون دارن و نسل به نسل حالا به شكل ها و صورت هاي مختلف اين قضيه را به دنبال خودشون مي كشن و ميارن .

اما ، ما وقتي كه به صورت انفرادي نگاه مي كنيم ، ميگيم كه ما چكار كرديم وقتي ميريم از اون نقطه نگاه مي كنيم يك تن را مي بينيم ، بشريت را مي بينيم اصلا ما توش گميم اصلا نفر توش گم است اصلا مطرح نيست نفر و اين موجود است ميگن خوب اونجا تو دل خودش هر كاري كرده تو دل خودش هم تسويه شده ، بدن ما يك نقطه اش دمل ميزنه درسته ؟ يك سلول اشتباه كرده ، به سلول هاي مجاور هم يا مجموعه ناخالصي هايي وارد بدن ما شده كه مجموعه اين ناخالصي ها يك جا دهن باز كرده ، شده دمل حتي اون سلولي كه از اونجا دهان باز شده اون سلول به خودي خود تنهاگناهش اين بوده كه ضعيف ترين نقطه بوده ، من الان اينو بگم متوجه ميشين كه منظور چيه ، بنابراين يك موضوع است يك جا اينجا با تك تك سلول ها صحبت مي كنيم ميگيم تو چرا اشتباه كردي يك جا داريم كل را نگاه مي كنيم مي بينيم عملكرد كلي از قضايا باعث دشه اين نقطه دمل بزنه و عملكرد كلي است كه ميگن بشر چيكار كردي نميگن كه خانم پازوكي چيكار كردي ميگن بشر بگو ببينيم چه كردي ، پس اين دو تا موضوع است ، از كجا نگاه بكنيم وقتي نگاه كلي بكنيم مسئله اين نيست كه من اشتباه كردم گريبان همه را مي گيره ، وقتي ميايم فردي نگاه   مي كنيم مي گيم اگر اين سلول اين اشتباه را نمي كرد اين سرطان افتاق نمي افتاد ، اين آدم هنوز زنده بود پس زنده نبودن اين آدم به يك سلول ارتباط دراه منوط به عملكرد يك سلول ميشه ، ما بايد مسئله اي كه تضاد ما رو حل ميكنه ، درك اون ناظري است كه از اونجا داره فقط بشر رامي بينه يعني تو اين موارد تن واحده ديده ميشه تو يك موردي مثل نفرين مثل همين صحبت هايي كه كرديم ميگن بشر، صحبت از روي همه است نميگن كي اشتباه كرده ،كي درست عمل كرده يك نفر هم كه خوب عمل كرده به چوب اوني كه حالا به آتش اوني كه بد عمل كرده داره مي سوزه ميگن بشريت ميگن آدمي در عالم خاكي نمياد به درد، حالا شما بيا بگو بابا من خوب عمل كردم ميگن آقا خط  بطلان بر آدم و آدميت اونجا كه صحبت ميكنه آدمي در عالم خاكي نمياد به درد ، آدمي يعني حواست جمع باشه ، نه يك نفر بگه من خوب عمل كردم به من چه ، به من مربوط نميشه خوب ميايم تو اين راستا پس با يك مقولاتي برخورد مي كنيم كه من            مي خواستم مقدمتا بگم كه دوباره ذهنمون درگير تضاد نشه چون يك واقعيتي است كه ما يك چيزهايي را حمل مي كنيم كه متاسفانه مربوط به خودمون نيست مربوط به گذشته هم مي تونه باشه ، مربوط به عملكردهاي مختلفي است ، مربوط به مسائل مختلفي است و خلاصه كلام درگيرش هستيم ، جامعه اي كه در آن نفرين زياد است اون جامعه روي خوش نمي بينه حالا همه نفرين ها هم بر حق است ولي متوجه ميشيم چيزهاي مختلف ، جامعه اي كه در اون حسرت زياد است ، اينا قانون است هرحسرتي ، حسرت موج  منفي است ، حسرت ، حسرت به دل و حسرت زده اينها دارن جامعه را در معرض آلودگي قرار ميدن .

من ميدونم كه يك بار ديگه هم راجع به اين مسئله صحبت كرديم ، من ميدونم كه بعضي حسرت ها منطقي نيست بعضي حسرت ها منفي نيست منظور من حسرت منفي است ، حسرت اينكه چرا ما د ركمال نيستيم ، منظور وقتي ميگيم حسرت زده منظور جامعه اي است كه احساس هاي كمبود داره اجزاءش  احساس كمبود و بي عدالتي مي كنن ، احساس حرمان مي كن احساس شكست مي كنن اينها حسرت مياره حالا اينا جزء به جزء و كل اون جامعه و كل بشر را درگير مي كنه و يك سطح و سطوحي را براي اون جامعه ميتونه تعريف بكنه ميتونه ملاك قرار بگيره ممكنه توي يك بحث جامعه شناسي يك همچين مسائلي به اين صورت مطرح نباشه ولي اگر بتونيم روش كار بكنيم چيزهايي را ازش بدست بياريم مي بينيم كه مي تونيم راجع به اون جامعه اظهار نظرهاي دقيقي داشته باشيم مثلا بگيم چقدر انتظار جرم از اين جامعه داريم مثلا چقدر انتظار معنويت داريم .

حالا بريم اينو استارت بزنيم اين مقدمه تا حالا بيشتر راجع بهش صحبت بكنيم پس كنترل تشعشع منفي 4 كاري را كه ميكنه براي خودمون و براي ديگران مي تونيد كار كنيد از راه دور هم ميشه

س- تو ارتباط جمعي مي تونيم

ج- بحث جمعي را نگه داريد تا راجع بهش صحبت كنيم فعلا فردي امتحان بكنيد البته ممكنه بيرون ريزي داشته باشه ولي ديگه مثل تشعشع دفاعي اينا نيست كه اجازه بگيريد ، خوب حالا من قبل از اينكه توضيح بيشتري بدم ، كاري كه ميكنه اين تشعشعات منفي را كه حالا ما يك حافظه شعوري داريم كه حافظه شعوري سلول هست اين شعور انتقال پيدا مي كنه از نسل گذشته هم حتي ميتونه بار شعور منفي را از قبل انتقال بده به ما ، اينه كه مثلا ميگن اين نسل نفرين كرده ، اين بار شعوري قابل انتقال است حالا اين به نوعي قيچي           بر مي داره و روي موضوع كار مكنه ، حالا موضوع كار كردنش هم يك مقدار از اون مسئله كنترل تشعشع منفي 1و2 و اينها ممكنه يك خورده زمان بيشتر ببره براي اينكه در خيلي جاها بايد كار بكنه ، يك موضوع ديگه اي كه هست و پيچيدگي داره بعضي از اين نفرين ها در واقع از ماخذ هايي صادر شده كه در واقع اون به نوعي حق داشته ، به نوعي محق بوده حالا اون منبع ، حل وفصل اون منبع ، جلب رضايت و تمام اون قضايا، دوباره كارهاي پيچيده اي است كه يكي از دلايلي كه اينا رو گذاشتيم در اينجا راجع بهش صحبت بكنيم كه خيلي از مباحث از جمله همزاد و مسائل مختلف را در واقع ما پشت سر گذاشته باشيم تا در اينجا با پيچيدگي هاي اين ارتباط متوجه بشيم ، اين هر بندش به يك جا وصل است واين بندها بعضي ها ول        نمي كنن به اين سادگي رهاش نمي كنن ،  اينه كه ميگيم ممكنه زمان ببره بعضي ازكيس ها به راحتي اون بند از اون سر نخ رها نميكنه ، حتي اگر درا ين دنيا نيست رها نميكنه محكم گرفته ، لازم به مذاكرات و لازم به فعاليت هاي همزاد و چي وچي هست تا اين سر نخ ها يكي يكي قيچي بشه و ما رها بشيم ، خوب اين بحث خيلي پيچيده اي است ، ارتباط شو برقرار بكنيم من سعي مي كنم از پيچيدگي هاي اين ارتباط يك مقداري هي بيشتر باز كنيم ، خوب شروع كنيم .

 خيلي متشكر، خوب دوستاني كه حالشون بد شد دستشون را بلند كنن ، حالا من اينو توضيح بدم .

اينجا بحث اينه كه تشعشعي اينجا شده ،ما  رو درگير كرده و الان اين مسئله كه اتفاق افتاده ديگه مثلا مثل كنترل تشعشع هاي ديگه نيست كه ما يك قيچي برداريم قيچيش كنيم الان اون ماخذ صادر كننده اين قضيه بايستي جلب نظر بشه ، بايستي كلي كار صورت بگيره ، اولا اون كه داره ميگه تشعشع منفي را هي داره ايجاد ميكنه يعني محيط را آلوده ميكنه مثل مثلا ما سوار يك موتوري شديم داره دود ميده يا ماشيني كه دود ميده حالا شما بگو اين ماشينت اشكال داره ، اون داره كارشو ميكنه ، داره آلودگي ايجاد ميكنه اما حالا اون اينكارو كرده و بيخود كرده ، اما يك نفر اينكارو كرده و با خود اينكارو كرده يعني بي دليل نبود ه مورد ظلم و ستم واقع شده بالاخره يك جوري هست كه دلش سوخته .

س- استاد معمولا ما با بيماراني كه كار مي كنيم يك توصيه خيلي ساده مي كنيم ميگيم خودتو به عنوان يك كارخانه سازنده در نظر بگير كه نفرت يا محبت توليد ميكنه و بهترين كارخانه سازنده اگر صددرصد توليد داشته باشه 50% صادر ميكنه 50% به اضافه آثار اون 50% مي مونه، پس اگر محبت توليد كنه به نفعش است نفرين هم صادركنه به ضررش است

ج- بله خوب اين تعريف صنعتيش است ديگه خوب قشنگه تعبيراتي هست كه قشنگه موضوع را مي رسونه اما به هر حال ما تو بحث عملكرد حالا به هر حال اين مسئله ايجاد شده حالا چه بكنيم چه جوري بايد اين مسئله حل بشه ؟

ببينيد بعضي از قضايا هست كه ساده ايجاد ميشه ولي برطرف كردنش ساده نيست ، اين از جمله موضوع تشعشع منفي 4  از اون مواردي است كه ساده ايجاد ميشه ولي جمع وجور كردنش مشكل است از اون سنگي است كه نادان تو چاه بندازه صد تا دانا نمي تونن درش بيارن است ، چيزي كه ايجاد شده به راحتي است همون يك نفري است ولي جمع وجور كردنش كار مشكلي  است لذا از اونجا اين مطالب باقي مونده تا اينجا تازه راجع بهش صحبت كنيم فرقش با كنترلهاي تشعشع منفي ديگه اينه  در اونجا ساده مي تونستيم جمعش كنيم اينجا موضوع يك خورده پيچيدگي داره

س- استاد آيا تو زندگي بعديمون هم تاثير داره

ج- تمام قضايايي كه اتفاق ميفته همش تاثير داره ، سركار خانم دكتر تلخابي برامون مطلبي را محبت كردن ارسال كردن ، علم ژنتيك ، اين از آخرين كنفرانس علم ژنتيك هست ، علم ژنتيك كه به تازگي اعلام و گزارش كرده كه عملكرد انسان ها منظور پدر مادر به DNA و كد ژنتيك ثبتميشه و فرزندان به ارث         مي برند ، منظور از عملكرد ، عملكرد پشتش فكر است و حالا اينم توضيح داديم خوش فكر بودن ، بد فكر بودن ميتونه آثار مثبت و منفي در DNA بجا بگذاره

س-؟

ج- توضيح دادم مثال هم زدم مثل اين مي مونه كه سوار ماشيني بشيم كه داره  دود مي كنه ، خوب مثل اون مي مونه كه داره راه ميره لقوه دهان گرفته هي داره نفرين ميكنه اونم ايجاد آلودگي ميكنه يعني اون انساني است كه مثل ماشيني است كه داره هوا رو آلوده ميكنه اون تربيت نشده ، آموزش نديده ، بلاي جان بشر است اين ماشين هم نميرن بهش برسن بلاي جونمون است اين با اون يك جوري وجه قياسي داره ، اون انسان به معرفت نرسيده آموزش هاي لازم نتونسته از اون انسان با معرفتي بسازه لذا داره هستي را آلوده ميكنه ، حالا شما بيا به او حالي كن كه بابا داري هستي را آلوده ميكني ، كار مشكلي است .

س- اگر يك مادري عصباني ميشه و بچه شو نفرين ميكنه الهي بي مادر بشي يا اينكه يك حرفي از روي ناراحتي همون لحظه به بچه اش ميزنه كه اون خيلي براي اون بچه بد تموم ميشه به قول شما تشعشع منفي صادر ميشه ولي آيا اين هم براي اون بچه اثر ميذاره حتي اگر نمي خواسته فقط يك آن عصباني شده

ج- حالا اونو كه به خودش گفته ، الهي بي مادر شي ، بله اتفاقا يكي از مخرب ترين تشعشعات منفي ، تشعشعات منفي است كه مادران يا والدين بچه ها را د رمعرضش قرار ميدن ، خوب همينه كه در واقع اون بچه در معرض اين تشعشع منفي قرار مي گيره ، من عرض كردم مهم نيست كه ما پشت قضيه حالا فردا      مي خوايم بگيم منظوري نداشتيم مهم اينه كه امروز اين آلودگي را ايجاد كرديم حالا پشت اين ماجرا ميتونه، يادتونه تو دور اول مي نوشتيم اشتياق و بعد دعا ، نفرين خاطرتون باشه اون مال اين مطلب است پشت اين قضيه مي تونه براي يك دعا اشتياق خيي زيادي داشته باشه اين يك اثري داره ، پشت يك نفرين هم ميتونه خيلي اشتياق داره اين هم يك اثري داره ولي كلا و نفسا وجود داره ، ديگه اين ماشين داره دود مي كنه ، ديگه كاري ندارن كه صاحبش پول نداره بره ماشينو تعمير كنه ، صاحبش وقت نداره كه بره اين ماشينو بخوابونه ، الان داره يك بيمار اورژانسي رو مي رسونه بيمارستان ديگه كاري ندارن اين ماشين داره دود     مي كنه

س-؟

ج- اين جا يك خورده حساس است اگر دقت بفرماييد يك جايي ما ميگيم سلام بر حسين ، لعنت بر يزيد، سلام بر حسينش فاز ما مثبت است زماني كه ميگيم لعنت بر يزيد بلافاصله فازمون منفي ميشه اول اينو بگيم تا من بعد موضوع بعديشو بگم ، ببينيد يك موضوع هست كه ما تو اين قضيه با توجه به اينكه گفت "ان اولياءالله لاخوف عليهم و لا هم يحزنون " وقتي معرفتي اينو بيان مي كنيم جفت اين مسئله را وقتي داريم ميگيم سلام بر حسين لعنت بر يزيد بلافاصله در كسري از ثانيه فاز ما عوض نميشه جفت شو ما داريم در فاز مثبت ميگيم اين يك نكته جالب و ظريفي داره ، اولا مسئله معرفتي اين قضيه سلام بر حسين يعني من راه حسين را انتخاب كردم لعنت بر يزيد يعني من راه يزيد را نميرم ، تكذيبش مي كنم ، اونو رد ميكنم بعد يك موضوعي كه شايد اين مسئله در آينده تجربه بشه ، آزمايش بشه يكيش اينه كه من در مود مثبت ، هميني كه اينجا ميگم، اينو بگم عكسبرداري از مولكول آب بشه مولكول كلام منو كه نمي فهمه ، شعور منو مي فهمه كلام كه   نمي نمي فهمه  ، آب كه نمي فهمه لعنت بر يزيد يعني چي كه اما مود منو ، من در فاز مثبتم يا در فاز منفي را مي فهمه ، منظور ما از لعنت بر يزيد يعني من راه يزيد را تكذيب كردم ، من اون راه برو نيستم اما من تو اين قضيه توفاز مثبت بودم الان هم فاز مثبتم سلام بر حسين هم فاز مثبت است لعنت بر يزيد هم تو فاز مثبت است.

يك بحثي ما داريم تاثيرپذيري ذهن از كلام البته اين در مورد افراد معمولي است افراد معمولي تا بگن لعنت ميرن فاز منفي ولي شما همين مسئله را توي داستان بخونيد مثلا ميگه كه فلان كس به فلان كس گفت لعنت بر تو باد ، خواننده داره رمان مي خونه تا به اين عبارت بر مي خوره نميره تو فاز منفي كه ، ميگه كه آره فلان كس به فلان كس گفت لعنت بر تو باد ، چرا اينكارو كردي ، اون داره خنثي اينو مي خونه اصلا تو فاز مثبتش است ، در اين صورت مولكول آب انعكاس منفي نشون نخواهد داد، اما من كلمه مجرد را بگم ، بگم love دوست داشتن بگم نفرت ، تاثير پذيري ذهني ما اونچه كه برنامه ريزي شده تا بگيم نفرت ذ هن ما فورا واكنش نشون ميده ، روان ما فورا واكنش نشون ميده ، نفرت اما نمي تونيم در فازمثبت بگيم نفرت ، هموني كه تو كتاب رمان مي خونديم بدون اينكه فاز ما منفي بشه ما نمي تونيم بگيم نفرت مي تونيم بگيم ، ما عادت ذهني كه داريم اينه كه ذهن ما تابع كلام است ، ذهن ما شده تابع واژه ، تا ما ميگيم كه لعنت فورا متزلزل ميشيم فورا ميايم فاز منفي اما اين حالت را موقع خوندن داستان نداريم مثلا اگر داريم يك فيلمي نگاه        مي كنيم اين به اون ميگه دشنام بر تو باد ، تخمه مون هم مي شكنيم ، ميگه لعنت بر تو باد ، ما داريم گوش ميديم ميگه خاك بر سرت ما داريم گوش ميديم همينجوري داريم گوش ميديم در اين صورت اگر اين عكس برداري ها صورت بگيره و حالا با مولكول هاي آب هميني كه ما مي شنويم مي بينيم كه هيچ اتفاق منفي نميفته بنابراين بعضي از مفاهيمي كه اونجا مي خونيم ، منظور اين نيست كه بيايم تو فاز منفي منظور اينه كه راهت را مشخص كن ، اين راه لعنت شده است اين راه زشت است اون راه درست است و من مي خوام در واقع بگم كه وقتي صحبت مي كنم بگم لعنت بر يزيد من نميام ، حالا من كاري ندارم كلا براي من اينطوريه ، من وقتي ميگم سلام بر حسين (ع) ، لعنت بر يزيد جفتش يك فاز بودم، من تو اون فاز نيامدم اما از نقطه نظر معرفت و كيفيت منظورم چي بوده از اين حرف ، اينها بحث هاي مفصلي داره ، در پيشگاه عدالت ما بيايم بگيم لعنت بر يزيد تاثيري داره ؟ تاثير نداره ، تمام بشر هم لعنت بر يزيد محاكمه يزيد مطابق قضاياي خاص خودشه ، الان همه آدم ها جمع بشن دم دادسرا بگن كه آقا ما مي خوايم اينو كالباسيش بكنيد حالا كه محكوم به مرگ شده گوش ميدن ؟ گوش نميدن ، ميگن مطابق قانون تعريف شده ، مرگ با چوبه دار تموم شد هممون هم جمع بشيم بگيم آخه اين اينطوري بوده بايد اينو چهار شقه كنيم گوش به حرفمون نميدن ، در پيشگاه عدالت چه ما بگيم لعنت بر يزيد چه نگيم تاثيري نداره ، به نظر ما نيست به عدالت خودشه نه به نظر ما، به نظر ما اصلا نيست اما من با گفتن اين مطلب چي رو پياده مي كنم ؟ من چيزي را كه پياده مي كنم معرفت خودمو دارم جاري ميكنم ، ميگم كه من راه حسين (ع) را دارم ميرم ، راه يزيد را نميرم ، لعنت بر يزيد يعني راه يزيد را نميرم منظور اين نيست كه من اومدم فاز منفي من هرگز نخواهم آمد فقط دارم به شما ، به خودم به ضمير ناخودآگاهم دارم ميگم من راه يزيد را نميرم ولي اگر در اين حين اون عكسبرداري مولكولي را بكنن مي بينن من هيچ تشعشع منفي را ندادم ، خوب پس اينها يك بحث هاي ظريف است ، اونجا كه ميگه لعنت خدا ، ميگه يعني اين راه لعنت شده است ، اين راه در واقع توش بركت نيست ، اينو نرو ، اين راه را نرو.

مثلا من بگم مرگ بر آمريكا ، اين مرگ بر آمريكايي كه من ميگم الان من تو فاز منفي بيام تبعات منفي و تشعشعات ، من وقتي ميگم مر گ بر آمريكا ، يعني من امپرياليسم رو يا اين سيستم رو قبول ندارم جلوش وايسادم اينو دارم ميگم وگرنه هممون هم بگيم ، پس يك نتيجه يك خطي :

ما در برخوردهاي معرفتي دو جور برخورد داريم ، برخورد احساسي مي خوايم بكنيم و اونجا  رگ گردنمون بگيره و بگيم لعنت بر يزيد يا برخورد معرفتي ، من رگ گردنم نمي گيره ولي بعد راه و روش و استراتژي و تاكتيك خودمو با دوخط به ضمير ناخودآگاهم يا به شما يا حالا به هر كسي دارم اعلام مي كنم ميگم من راه يزيد را نميرم ، رگ گردنمم نمي گيره ، فاز منفي هم نيستم اتفاقا تشعشع ام هم مثبت است چون وقتي ميگيم لعنت بر يزيد چون خوشحالم كه راه يزيد را نمي خوام برم ، خوشحالم و مي خوام اگر بشه راه حسين را برم ، حالا اميدوارم كه اين توفيق نصيب همه باشه كه راهمون حسيني باشه نه راه يزيدي بنابراين ما برخوردهاي احساسي ، يكي از مشكلات ذهني ما ، مثلا الان فرض كنيد كه اينجا به شما ميگيم مرگ بر آمريكا رگ گردنمم مي گيره ، اين مشكلي را حل نمي كنه اما معرفت مسئله كه من بدونم ، آگاهي در مقابل مبارزه با امپرياليسم و اين حرف ها چيه، اونه كه ضربه ميزنه نه رگ گردن بنابراين حركت هاي احساسي با ادراكي چقدر با هم فرق ميكنه .

 

 
Facebook 'Like' Button
 
به سایت عرفان خوش آمدید
 
امیدوارم به عنوان عضو کوچک این راه بزرگ خدمتی هر چند ناچیز به انجام برسانم

یاوران پاک یاریم نمائید
 

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس


 
 
Today, there have been 14 visitors (53 hits) on this page!
This website was created for free with Own-Free-Website.com. Would you also like to have your own website?
Sign up for free