دوره7-جلسه1


ندوره 7 جلسه اول ساعت اول                ارتباط گستردگي

 چنان هستم چنان هستم من امروز      
      كه از چنبر برون جستم من امروز

چنان چيزي كه در خاطر نيايد        
          چنان هستم چنان هستم من امروز

به جان ، به آسمان عشق رفتم         
         به صورت گر درين بستم من امروز

گرفتم گوش عقل و گفتم اي عقل      
       برون رو كز تو وارستم من امروز

بشوي اي عقل دست خويش از من        
    كه با مجنون بپيوستم من امروز

                                             به نام خداي رحمان  و رحيم

مباحث دوره

1-   ارتباط گستردگي

2-   شارژ شعوري

3-   آشتي و درك مرگ

4-   ارتباط روح جمعي ( كنترل تشعشع منفي)

5-   حلقه حفاظتي " اعوذ بالله "

6-    كنترل تشعشع منفي 4 ( خنثي كردن اثرات تخريبي نفرين )

7-   حلقه آگاهي ( اطلاعات حلقه انالله و انااليه راجعون

با سلام و عرض ادب خدمت خانم ها و آقايان ، فرصت را مغتنم مي شمرم خدمت خانم جهانگيري در گذشت مادر گراميشون را تسليت عرض مي كنم ، بحث امروز مون را ، اين دوره را ، حالا تا زنگ ديگه من برنامه را روي كامپيوتر بيارم كه مباحث دوره را مورد بررسي قرار بديم اولين ارتباطمون را ، ارتباط گستردگي را به اميد خدا آغاز مي كنيم و امروز چند تا ارتباط در اين زمينه مي گيريم ، اين ارتباط ، ارتباط مهمي هست حالا با توضيحاتي كه خدمت دوستان بدم اهميت ارتباط كم و بيش مشخص ميشه .

دوستان حتما بخاطر دارن كه از دوره ابتدايي كه آغاز كرديم موضوع تمركز را عنوان كرديم كه در اين       رابطه مسئله تمركز ، توضيح داديم كه ما وارد مقوله اي بنام تمركز به اون صورت نمي شيم مگر اينكه بصورت لحظه اي و گذرا خود بخود پيش بياد و ما روي مسئله خيلي گذرا معطوف بشيم و حالا اسمش اگر تمركز باشه ولي بطور مشخص ما كار معيني بر اساس تمركز نداشتيم در حاليكه در همه مكاتب شايد مكتبي نباشه كه به روي تمركز كار نكرده باشه يا كار نداشته باشه ، علت اين قضيه كه ما روي تمركز كار مشخصي نداريم ، ارتباط مشخصي نداشتيم به اين علت است كه براي ما تمركز يعني زنداني شدن ،                      تمركز = زنداني شدن ، زنداني شدن در يك كلمه ، در يك حرف ، روي يك سوژه ، روي يك موضوع ، مثل مثلا تمركز روي شمع تمركز روي يك واژه ، ر وي يك مانترا، اين يعني زنداني شدن در كوتاه مدت ، اين خوب است ، براي كي خوبه ؟ براي كسي كه ذهن پريشاني داره در 10 جا اين ذهن پخش است ، حالا مي خواد جمعش كنه يك جا ، خوب اين خوبه براي اون ، اما براي يك مسير طولاني مدتي به شرحي كه با هم بررسي مي كنيم خوب نيست  ، منظور اونها از تمركز فرضا روي موسيقي شايد بحث حضور باشه ، خوب ما از يك جاي ديگه به اون مي رسيم ، اما بحث قفل شدن و كليد شدن روي يك مانترا روي يك ذكر روي يك موضوع ، دو تا اشكال در طولاني مدت براي ما  ايجاد ميكنه ، يكي ايجاد قفل ميكنه و اون ديگه خودش ملكه ميشه به اصطلاح ، ملكه ذهن ميشه ، ديگه خودش شروع ميكنه به چرخش و گردش ، بعضي ها ميگن ما، مانترامون برامون ملكه شده و اون خودش شروع ميكنه به چرخش و گردش وديگه از دست فرد خارج ميشه ، خوب اين اشكال بزرگي داره چيزي از دست ما خارج بشه اشكال داره ولو اينكه مانتراي خوبي هم هست ولي ديگه از دست ما خارج شد ديگه ما بايد بدويم اونو كنترلش كنيم يعني يك مشكلي به مشكلات مون اضافه ميشه ، كار از دست ما خارج شده ، اما مشكل ديگه و مسئله ديگه اي كه ما باهاش رو در رو هستيم اينه كه ما رو در يك سطح و سطوحي قفل مون ميكنه يعني يك جايي تعريفي را كه پيدا مي كنيم از كارهاي خودمون كه الان تعريف مي كنيم مطابقت مي كنيم ، متوجه ميشيم اين ما را پايين نگه ميداره ، كاري كه ما مي خواهيم پيدا بكنيم در واقع انعكاس در سطح عالم هستي است ، انعكاس در سطح كلان و در سطح هستي، چرا ما بايد گسترده بشيم ؟   اينه كه ، 

                          فهم او در خور هر هوش نيست     حلقه او سخره هر گوش نيست

بحث عظمت هستي در اذهان افراد معمولي جا نمي گيره ، مثلا وقتي كه راجع به حكمت و عدالت صحبت مي كني ، راجع به جهان ها صحبت ميكني ، متوجه ميشيم كه اين كشش و گستردگي نيست لازم است كه براي ايني كه ما قادر بشيم در سطح هستي و در سطح كلان يكسري مباحث را جا بديم و يكسر ي مباحث را باهاش منطبق بشيم يك راه داريم ، ما بايد رشد بكنيم و بريم به گستردگي برسيم نه اينكه بخواهيم اونو بكشيم رو خودمون، اون عظمت را بياريم اينجا ، ما بايد به اون عظمت نزديك بشيم و گسترده بشيم ، خوب اين دو تا تز مختلف است كاملا ،  يك جا ما مي خوايم اون عظمت كوچك بشه و در حد فهم من بشه ، يك جا من مي خوم برم گسترده بشم و بتونم در سطح عالم هستي انعكاس پيدا كنم ، ما بايد در سطح عالم هستي انعكاس پيدا بكنيم ، بنابراين چيزي كه ما دنبالش هستيم انعكاس در سطح عالم هستي يا انگليسي براش انتخاب كرديم interuniversal ، از اينجا در واقع من اينو گرفتم كه يك موقعي بحث national  يعني در حد مليت ، طرف ميخواد مانور بياد وانعكاس در سطح قوم و نژاد و ملت ، يك جا international  است انعكاس در سطح زمين ، ميخواد فرد جهان وطني داشته باشه ، ميگه جهان وطن من است ، ميگه در واقع من بايد در سطح همه انسانها انعكاس پيدا بكنم ، اين ميشه international ، ما interuniversal را داديم،  يعني انعكاس در سطح عالم هستي ، مسئله ديگه از بحث زمين فراتر ميره  در سطح هستي ميخواد يك نفر فكر بكنه ، يك موقع است ميخواد در سطح زمين فكر بكنه يك موقع ميخواد در سطح يك قوم و نژاد فكر بكنه  مثل قوم بني اسرائيل مثل قوم همين ماجراي نژادپرستي و از اين چيزهايي كه شاهدش بوديم و هستيم ، يك موقع پس ببينيد كه يكدفعه چه گستردگي پيش مياد كه ما مي خواهيم در سطح عالم هستي تفكر بكنيم بنابراين كسي كه ميخواد در سطح عالم هستي تفكر بكنه ديگه درگير نژادپرستي نميتونه باشه ، ديگه درگير مسائل قومي و مسائل كوچك و حتي ديگه خودش هم اين وسط گم ميشه ، يكي از مسائل عمده اش اينه كه يك كسي كه ميخواد در سطح هستي فكر بكنه ديگه اصلا خودش اين وسط ديگه گم ميشه و يكدفعه چند تا مفهوم عرفاني را ، چند تا مفهوم بزرگ را تو همين interuniversal كه ساختيم خودمون  ساختيم ديگه ، همين چيزي كه نبوده ، حالا خلاصه كلام تز اين قضيه كه دنبالش هستيم ، البته نه اينكه ايده اش مال خود ما باشه ، ايده اش هم باز هم آگاهي است ، خود اين قضيه يك آگاهي است ، منتها يك روند فلسفي و تاريخي را الان وقتي اون اومده مي تونيم براش بگيم ، انسان اومده national را تجربه كرده بعد international را و الان interuniversal را مي خواهد تجربه بكنه ، اين روند تاريخي سير كمال فكري است ، يعني از فكر بسته به فكر بازتر ، معلومه يك كسي كه از يك نژاد پرستي و قوم پرستي است خوب خيلي فكرش بسته تر است تا يك كسي كه در سطح غير است مثلا اينجاست كه بعضي از شعرها يكدفعه برامون معني ميشه مثلا من خودمم نمي دونستم وقتي فهميدم ، يكدفعه فهميدم وقتي يك جا عارف ميگه كه ،

نباشد مذهب و ملت    نباشد******

مسلمانان چه حال هستيد      ز حال خويش حيرانم

نه راه شرع مي پويم نه كافر نه مسلمانم

شراب عشق را خوردم شدم كافر

به بتخانه نباشد مذهب و ملت ، نباشد*****

چرا ميگه نباشد مذهب و ملت چون خودش را از قالب ناسيوناليستي به يك قالب گسترده تري تونسته بكشونه بالا و بحث از سطح قومي و اينها به سطح هستي رسيده ، نه كافر نه مسلمانم و ايني كه يكدفعه به يك سطح كلي و كلان رسيده ، وقتي به سطح كلان برسه همه چيز را يك نقطه مي بينه  در حالي كه  براي كسي كه توي قضاياي جزئي هست اون جزئيات براش خيلي اهميت پيدا ميكنه ، وقتي يك كسي از يك جايي نگاه ميكنه همه چيز را كلي مي بينه ، خيلي جزئيات اين وسط قابل اغماض است ، خيلي جزئيات ديگه به حساب نمياد ، قابل اغماض ميشه مثلا شما يك خرده فروش را در نظر بگيرين ، كوچكترين جزئيات كار براش چقدر اهميت داره ، حالا يك عمده فروش را در نظر بگيريد ، يك عمده فروش ممكنه اصلا كارتن كارتن حيف و ميل هم بشه اصلا نبينه ولي يك جزء فروش يك سوزن اين ور اون ور بشه دنياش زير و رو ميشه لذا جزء فروشي مكروه است مثلا مي بينيد يك كسي يك چيزي گذاشته يك چهار تا چيز كوچك روش گذاشته داره اونو مي فروشه اين دنياشو محدود مي كنه ممكنه مجبور باشه از نظر امرار معاش جعبه بذاره ، چهار تا چيز كوچك روش بذاره بفروشه ، بشينه پشت اون امورشو بگذرونه ، اما دنياشو محدود ميكنه چاره اي نداره اما دنياشو محدود ميكنه براي همين هم  از اين نظر است كه جزء فروشي مكروه است توي اين رابطه ، پس موضوع اينجاست كه ما طبق حلقه اي كه ازش استفاده بكنيم وارد يك فازي بشيم كه در اين فاز مي خواد ما را با كل و تفكر در سطح كل در واقع گستردگي ، درما ايجاد گستردگي بكنه ، حالا همانطوري كه تو ارتباطش هم متوجه ميشيد كه بله يك همچين اتفاقي مي افته و ما يكدفعه مي بينيم كه گسترده شديم مغزمون كه انقدر است يكدفعه مي بينيم كه تا بين نهايت ادامه پيدا كرده ، تداوم پيدا كرده تا بي نهايت ، حدشو از دست ميده ، اين ماجراي كلي است كه توي اين ارتباطي كه شروع مي كنيم دنبالش هستيم و به دنبال اين قضيه ما رفتيم به استقبال عظمت نه عظمت را بخوايم بكشيم بياريم در حد خودمون بكنيم ، كوچكش بكنيم بعد حالا ببينيم مي فهميمش يا نمي فهميميش يعني در واقع ما به استقبال عظمت ميريم ، كاري نداريم        نمي خواهيم كه عظمت اندازه ما بشه تا ما بتونيم بفهميمش پس در واقع حركت از اينور به اونور است و اين ماجرا را ما در واقع مي خوايم دنبال بكنيم و لذا چيز خاصي هم نيست كه ما روش تمركز داشته باشيم تمركز هم براي ما به اين علت الان متوجه ميشيم كه چيز جالبي نبود نه اينكه اصلا كار نداشته باشيم ولي براي ما يك محور اساسي به حساب نميامد، سوال خاصي هست در اين را بطه .

 

س- درباره interuniversal  گفتيد مكاتب ديگه درباره تمركز صحبت ميشه ، من الان اطلاعي ندارم ولي ميدونم كه چوبرا اون سكوت را توصيه ميكنه ، اين مطلب كه الان شما گفتين با ايني كه چوبرا ميگه چه فرقي ميكنه ؟

ج- ما صحبتي از سكوت نكرديم ما داريم ميريم تو يك ارتباط كه خود ارتباط ميگه گستردگي ، خودش ميگه اصلا ما تعريف هم نكنيم وقتي ميريم داخل اين ارتباط ميشيم ، مثلا شما ارتباط قونيه ديدين يك جور رو ما كار شد ، ارتباطات ديگه يك جور ديگه ، اين اصلا خودش ما را به يك گستردگي ميبره ، اصلا ما اسمشو از روي خودش گذاشتيم ، اصلا بحث سكوت نيست ، سكوت تو دوره 3 گفتيم خاموش ، خاموش تموم شد اگر بخوايم سكوت كنيم از اون ارتباط ميريم ، اما اصلا صحبت ما روي سكوت صرف نيست ، ببينيد ما يك مسائلي در بعضي جاها داريم البته مثلا در ذن ميگه آرامش ، در ذن بوديسم ميگه مي خوايم بريم به يك جايي برسيم ميگيم كجا ؟ ميگه آرا مش" نيروانا " بعدش چي ميشه ؟ نميدونيم حالا بريم اونجا برسيم ببينيم چي ميشه ؟ خوب براي ما اين وسيله بود دوره 3 صحبت كرديم ، يك جايي ميگه بريم به سكوت برسيم خوب سكوت برسيم كه چي بشه ؟

س- ذهن مون دغدغه نداشته باشه

ج- خوب دغدغه داشته باشه حالا فكر كنيد كه انسانها اصلا  دغدغه نداشتند اصلا هيچ ، بعدش؟

س- خوب به معنويت مي رسن ديگه

ج-  ببينيد نمي دونيم ، من اگر بگم بريم به سكوت برسيم آيا شما معنويت را از توش استنباط مي كنيد ؟ ممكنه سكوت باشه معنويت نباشه ، البته ما الان چون با هم اطلاعاتي داريم ، ميگيم الان اين ميگه سكوت ميخواد به معنويت برسه ولي اگر تو تعريف نباشه من استنباط كردم به معنويت ، ممكنه ايشون يك چيز ديگه استنباط كنه ، اما براي ما سكوت وسيله بود ، كه چي؟ كه ذهن مون استراحت كنه ، استراحت ذهن بود ، خاطرتون هست ديگه ، ما هيچ تقدسي بهش نداديم گفتيم كه اينجا اگر ما بيايم اين وسيله را داشته باشيم مديركارشو بهتر انجام ميده يعني رفع خستگي مثلا ذهن ، يعني ما در اين حد ديديمش ، در حاليكه براي يك عده اي مثلا در تبت  و جاهاي ديگه تقدسي داره ولي ما اصلا راجع به تقدسش پيدا كرديم ؟ نه ، اما حرفي را كه ما مي زنيم من خودم جايي نشنيدم نميدونم شما راجع به گستردگي شنيديد يا نه ؟ اونجا اونها ميرن داخل متمركز ميشن ما ميايم بيرون گسترده ميشيم اينو جايي من فكر نمي كنم شنيده باشيم تا حالا كسي هم گزارش نداده ، به هر حال اين ما نيستيم كه يك ارتباطي را ميگيم كه ، البته اسمشو ما ميگيم ولي مثلا شما ارتباط قونيه وقتي ميريد داخلش مي بينيد ارتباطش فرق ميكنه ، از رو شباهتش ما اسمشو گذاشتيم قونيه شايد اصلا قونيه هم اصلا نباشه يعني درواقع ما ديديم اونجا هم يك كاري انجام ميدن كه اينطوريه ، ما به خاطر شباهتش اسمشو گذاشتيم قونيه اينجا هم ما وقتي بريم داخلش به يك مطلبي بر مي خوريم كه اين قضيه براي ما گستردگي مياره ، گستردگي كه احساس مي كنيم تا بي نهايت گسترده شديم ، بعد بيايم اسمشو بذاريم چي ؟ خوب بذاريم ارتباط گستردگي ،  با تئوري و تزش هم ميخونه ، اين علت و مسئله است .

خوب حالا يك مسئله اي هست ، حالا ما اومديم ذهن مون هم گسترده شد و رفتيم ، اگر ما پايه و اصولي نداشته باشيم تو اين گستردگي مي خوايم چيكار كنيم ؟ لذا بحث ذهن بي ذهني اومديم ديديم كه ذهن بي ذهني اومديم ديديم كه ذهن بي ذهني ازما يك شاهد داره مي سازه ، شما را شاهدتر كرد، درجه شاهد بودن را داره مياره بالاتر ، قبلا مي گفتيم بريم خدا را پيدا كنيم ، حالا كسي ديگه نميگه بريم خدا رو پيدا كنيم ، اين اشكال است ، خدا جايي نيست كه بريم پيداش كنيم ، اگر بگيم بريم پيداش كنيم يعني اينجا نيست ، كفر است ، خداي درون كفر بود خداي بيرون كفر بود ، اي خداي آسمانها ، حالا يكي مثل همون چوپان است ؛ تو كجايي تا شوم من چاكرت ، ميگه خداي آسمانها خداي كهكشانها ، بگه عيب نداره هيچ ترتيب و آدابي مجوي هرچه مي خواهد دل تنگت بگوي ، ميگه ، بذار بگه ، اما وقتي قرار شد كار كارشناسي بشه ، كار كارشناسي ديگه فرق ميكنه با كار عامه پسند ، كاري كه عوام انجام ميدن ، عامي دستشو بلند ميكنه آزاد است دستشو پايين ميكنه آزاد است ، هر كاري ميكنه آزاد است ولي ما ديگه آزاد نيستيم ، ما ممكنه دستمونو ببريم آسمان اما اين دست بالا بردن ما ممكنه يك كسي ظاهرش را ببينه ، ببينه كه بله ما هم دستمونو بديم آسمان ولي كار ما با كاري كه اون انجام ميده فرق ميكنه ما تو اين رابطه داريم ارتباط مي گيريم ، چيزي جاري است ، يك كارهايي صورت مي گيره كه اون صورت ظاهر را مي بينه كه اون از پشتش غافل است ، بنابراين ذهن بي ذهني اومد همه اون معيارها رو بهم ريخت و در واقع يك كاري كرده كه يك جوري شده كه هم بلديم هم بلد نيستيم هم ميدونيم هم نميدونيم يعني وادي سرگرداني قبلا خيلي به خودمون مطمئن بوديم ، خيلي فكر مي كرديم كه كارمون درست است فكر درسته اما الان مي بينيم كه نمي تونيم لب باز كنيم ،    نمي تونيم اصلا يك كلمه بگيم و تا بدانجا رسيد دانش من كه بدانم كه همي نادانم ،  اين مقدمه بزرگي است چون همون كه فكر مي كني بلدي اون علم خودش حجاب است ،

تو خود حجاب خويشتني حافظ، از ميان برخيز خوش آن كسي كه در اين پرده بي حجاب رود

حالا مي خواي وارد اين پرده بشي ، وارد اين پرده بشي تمام اين ماجراها ميره كنار ،  ما هم خدا را مي دونيم چيه هم نمي دونيم ، هم علم داريم هم نداريم ، حالا وقتي در اين گستردگي قرار مي گيريم ، ذهن ما هم كه شاهدتر شده بهتر مي تونه از موقعيت استفاده كنه دوباره نميره تو اون گستردگي حرفهاي سابق را طرح بكنه مسائل سابق را بيان بكنه ، از موقعيت استفاد ه صحيح و درست را بعمل مياره ، پس اينها مقدمه همديگه هستن و در واقع دارن هي شر ايط را فراهم مي كنن ، كنترل ذهن به يك صورت بود ، يك مسئله اي بود كه بتونيم قابليت ايجاد سكوت را داشته باشيم حالا ديگه بعدش هركي هر چقدر كار بكنه ، از اون حلقه استفاده بكنه همون قدر هم مستفيظ ميشه يعني اينطوري ميشه كه ما اسلحه مون آماده است ، لوازم شكار را حاضر كرديم حالا مي خوايم بريم دشت تا حالا تو خونه بوده و اسلحه مونو پاك مي كرديم مي گرفتيم جلوي آينه و ژست هم مي گرفتيم و كفش مونو چاقومونو ، اما الان دشت است اون سكوت و ذهن و تجهيزات براي اينه كه بريم در دشت ، بريم دراين گستردگي قرار بگيريم ببينيم چي مي تونيم شكار بكنيم ، چي مي تونيم بدست بياريم ، آيا شكارچي هاي خوبي هستيم ؟ يك شكارچي يكي از اصولش، وقتي مي ريم شكار يكي از اصول چيه ؟ شكارچي بايد صبور باشه صبور همون شاهد است ، مثلا مي بينيد ساعتها يك جايي كمين كرده منتظر شكارش است ، يك تله گذاشته ساعتها منتظر شكار است ، اين نيست كه تا بره اونجا تلق تلق بزنه اون پاشه بياد، بايد كمين بذاره بايد كلي دام گستري بكنه يا اينكه خودشو استتار بكنه يك جايي قايم بشه كه وايسه وايسه وايسه تا يك لحظه مناسبي شكاري بدست بياره ، درست است يا نه ؟ خوب اينجام همينطوريه ، اينجا شاهد ميشه ، اونجا هست ، اگر هم بخواد براي اين شكارچيه اونجا را استتار كرده ، اه نيومد، خوب قبل از اينكه شكار بدست بياره خودش دق كرده مرده يعني خودش اونجا شكار شده رفته پي كارش ، يك شكارچي حرفه اي بدون حرص و جوش فهميده شكار يعني انتظار اينها معادلند يعني منتظر شدن يعني صبر يعني هم فازي بازمان مثلا يك كسي ميره ماهيگيري يعني هم فازي با زمان يعني قلاب شو انداخته نشسته ميتونه بگه اه نيومد ، دوباره بگه اه ديگه اصلا نميتونه چوبه را نگه داره يعني راهي نداره يعني يك ماهيگير حرفه اي همينو كه انداخت ديگه تموم است با زمان هم فاز شده و گرنه زودتر از ماهي خودش درب وداغون شده حالا دو تا ماهي گرفته ميگه بابا ميريم بازار 10 كيلو ماهي مي خريم بيخود خودمونو اينجا علاف كرديم كه چي ؟ اما در واقع اينها درسهايي است كه كار با طبيعت به ما ميده و يك ماهيگير يك شكارچي بايد هم فاز باشه بايد شاهد باشه خلاصه اگر بخواد كارش موفقيت آميز باشه ، بنابراين شكارچي ، چي مي خواد؟ حالا ديگه فرقي نميكنه ما مي خوايم آگاهي شكار كنيم بايد چيكار كنيم ؟ مي بينيم كه اين وسط رفتيم و مسئلي پيش اومده حالا شاهديم دوباره اگر بگيم اه نيومد ، اه من يك هفته ار تباط دارم چرا نيومد دوباره ميشه همون ماهيگير كه اه مي گفت همون يك ماهي هم كه داشت ميومد به سمت قلاب ديگه اونم نمياد يا اوني كه كمين كرده صدايي كه ايجاد ميكنه اون يك شكاري كه ممكن بود اين دور برها پرسه بزنه اون شكارش هم فراري ميده .

 

س- استاد من تو دوره 4 كل جهان هستي را بهم نشون دادن بدون اينكه دركش بياد ولي تو اين هفته به ارتباط گستردگي رسيدم و كل جهان هستي را كه بهم نشون دادن به اندازه يك سلول بود واين جهان هستي كه ما داريم راجع بهش صحبت مي كنيم كه interuniversal است در حد يك سلول است از يك جهان ديگه اي

ج- بله دقيقا همين طوريه ، حالا در همين دوره هم با هم يك نگاه مي كنيم ، همين يك سلول

س- همون فرمي بود كه شما تو كتاب تون آوردين كه يك سلول بود كه نوترون ها و اينها دورش            مي چرخيد دقيقا به همون شكل كل جهان هستي بود و چيزي كه به من گفتن اين بود كه حالا تو خودت فكر كن كه چقدر كوچكي در مقابل اين عظمتي كه داري مي بيني ، يك سلولي بود از يك جهاني ديگر

ج- بله ، ديگه ببينيد چقدر ما محو ميشيم يعني اين درك قدر ما رو محو ميكنه چون ازا ينجا كه نگاه مي كنيم اين من ، عجب مني است ولي مي بينيم كه اصلا خود جهان هستي هم به حساب نمياد حالا همين سلول تحت تاثير شعوري قرار مي گيره ، همين هستي ، شعوري كه مي بينيد چه انقدر چه انقدر ، چه اين سلولي كه اينجاست چه كل هستي تحت تاثير شعوري قرار مي گيره ، حالا خاطرتون باشه در بحث هاي بعدي راجع بهش صحبت مي كنيم .

خوب پس مي بينيد كه موضوع از اين قرار است و در واقع چيزهايي را كه دنبال كرديم هدفمند دنبال كرديم و اينها همينجوري پله هاي يك ماجراهاي ديگر هستند خودشون . اگر در اين خصوص باز مطلبي هست مطرح بكنيم كه مي خواهيم بريم ارتباطشو برقرار بكنيم ، وارد ارتباطش بشيم .

س- وقتي ما ميگيم گستردگي در سطح عالم هستي اين چه ارتباطي ميتونه با دهكده جهاني داشته باشه كه تو اين عصر راجع بهش صحبت ميشه كه ميگن همه در يك سطح قرار دارن

ج- يك موضوع هست كه ما  اينجا الان نشون داديم ما يك روند تاريخي داريم ، در اين محور مي تونيم چند تا روند تاريخي تعريف كنيم اون موقع مثلا يك روزي شما مثلا از اينجا به كرج كسي مي خواست بره يك روز تو راه بود لذا وقتي مي گفتن مي خوايم بريم كرج طرف دهانش باز ميشد كه از كرج !!! يعني يك روز راه را مي ديده و خلاصه كلام يواش يواش اقليم ها به هم نزديك شدن نه اينكه فاصله شون بلكه وسايل ارتباطات را با اينها برقرار كرد ، امروز از يك منظري در يك 24 ساعت مي تونيد اون ور كره زمين باشيد ، پس كره زمين شده مثل يك شهر ، حالا دهكده يك خورده ديگه بعدش است ، شده مثل يك شهر كه مثلا سابق از اينجا مي رفتيد نمي دونم كجا ، ديگه بزودي اين مسئله انقدر سريع ميشه شما ميتونيد صبح اينجا باشيد، شبش ا ون طرف كره زمين باشيد يعني فاصله ها به يك طرقي با وسايل جديد به هم نزديك ميشن اين از نقطه نظر امكانات سير و سفر و نقل و انتقال ، جهان خيلي كوچك شده الان در همين ايران به اين گستردگي در عرض 2-3 ساعت مي تونيد حاضر باشيد لذا خيلي كوچك شده لذا اين منظرو از اين نقطه نظر و از اين زاويه يك دهكده شده ، اما از نظر زاويه فكري اين چيزي را كه گفتيم ناسيونال ، يك كسي فقط مي خواد در حد قوم و قبيله و مملكت خودش فكر بكنه يك كسي مي خواد براي همه انسانها فكر بكنه يك كسي مي خواد در سطح هستي فكر بكنه ، اين روند فكري است اون روند جغرافيايي و مسافتي است .

شما چيزهايي كه اينجا به كارمون مياد بحث سكوت ، ذهن بي ذهني يا بحث شاهد بطور كلي ، شاهد شامل چيزهاي مختلف مثل ذهن بي ذهني و خيلي كارهاي ديگه اي كه دنبال كرديم و ارتباط گستردگي ، البته هم فاز كيهاني هم هست ، همه اينها هست تو اين ماجرا وقتي ميگيم شاهد همه اينها هست ، همه اينها كار شده كه اينجا بتونه يك چيزي را نشون بده .

س- ؟

ج- تمركز را فراموش كنيد ، تمركز كه گسترده نميشه ، تمركز گسترده كه نداريم كه ، يا تمركز است يا گسترده است

خوب حالا اول بريم داخل ارتباط

خود را بگويدت چه بايد كرد، وقتي رفتيم داخلش خودمون به تعريف ها مي رسيم .

سيب را گاز بزنيم كه لازم نيست هي راجع به مزه سيب تو سروكله هم بزنيم . ارتباط را برقرار كنيم ، دوستاني كه متوجه شدند؟ چيزي كه اينجا اتفاق افتاد كسي از دوستان تعريف مي تونه بكنه كه چي شد؟

خواب كه هيچي ، بحث گستردگي يكدفعه مي بينيم كله مون شده تا بي نهايت داره ادامه پيدا ميكنه ، يك فرم كليش اينه كه مي بينيم مغزمون گسترده است ، حالا يك بار ما احساس مي كنيم كه بدنمون همين بدن است ولي اين تا بي نهايت گسترده شده ، يك بار همه وجودمون فرق نميكنه .

چند نفر اين حالت را داشتند؟ گسترده شدن؟

همه جا بودن است ديگه گستردگي است ، حالا ممكنه تعابير مختلفي است يعني منظور اينه كه از اين حد گسترده شدن

س- استاد ما دو ديدگاه پيدا مي كنيم يكي ديدگاه 360 درجه يعني ديد روحي در كل كيهان كلا حس كامل از همه چيز پيدا مي كنيم

ج- عرض كردم اين گستردگي شايد هركي تعريف كنه يك تعريفي ارائه بده

گزارش - يك حالت مثل كنار دريا كه وقتي ميريم جلوتر افق  و آسمان را نمي بينيم ، يك گستره خيلي بزرگي را با نور ديديه ميشد .

گزارش - همين حالتي كه فرمودين شد بصورتي كه فكر مي كردم سرم از دو طرف داره كشيده ميشه بصورت بيضي گاهي اوقات هم بصورت افقي هم يش ميامد فكر مي كردم اين قسمت سرم باز شده و بصورت عمودي بالا ميره

ج- اين گستردگي را واقعا نميشه خيلي دقيق تعريف كرد ولي خوب حالت شو متوجه شدين

س-؟

ج- وقتي استارت ميخوره مباحث دوره را داريم و هركدام استارت هايي روي ما ميخوره مخصوصا اينهايي كه مثل درك مرگ ، گستردگي ، اصولا اونهايي كه ادراكي است اونها استارت هاش ميخوره و پيش مياد

س- استاد تو ارتباط ذهن بي ذهني يك كل درك كرديم قبل از اون مغزمون قفل كرده بود كل را درك كرديم حالا تو اين ارتباط كلي كه نشون دادن جزء اينم نميشد ، يك حالت خيلي خوبي بود يك آگاهي شعر هم اومد

س- در كنار اين بحث گستردگي كه فرموديد در رابطه با حقيقت وجودي خودمون من دريافتي را داشتم نسبت به هر ذره اي از اين جهان هستي ، آيا اين گستردگي در مورد تك تك  ذرات هم صادق هست ؟

ج- بله ، در واقع يكي از ادراكاتي كه پيش مياد ارزش ذ ره است كه قبلا هم صحبت داشتيم راجع بهش تو تشعشع دفاعي هم صحبت داشتيم در عين حال كل ، كلي است كه هر ذره در اون ارزش كل را داره يعني تازه پي به ارزش هر ذره مي بريم و بعد در يك جايي متوجه ميشيم ذره مساوي است با كل ، ذره = كل ، ميكروكازميك = ماكروكازميك ، ذره مساوي است با كل ، اينو دنياي علم هم پي برده ، از يك جايي ميايم مي بينيم كه ديگه كل و جزء نداره ، از نظر ما جزء و كل وجود داره ، از منظر ديگر نگاه كنيم جزء و كل مفهم نداره مثل همون درون و بيرون است ، حالا مي رسيم بهش ، در يك جايي اصلا جزء و ذره و كل و اينها را نداره ، مساوي ميشن با همديگر

گزارش - من تو اين ارتباط از كره زمين فاصله گرفتم و تو كهكشان رفتم ، تمام كرات و خورشيد و همه به شكل ذره بودن ، بعد آگاهي كه اومد اين بود كه عالم هستي در ذره است ، عالم ذره است ، عالمي در عالمي، يعني حتي تو يك ذره هم مي خواستن بفهمونن عالم در عالم در عالم ، بعد اومد كه به ذرات احترام بگذاريد و خدا را به بزرگيش ياد كنيد ، من اون لحظه گفتم يا عظيم ، گفتن براي فهم شماست كه كل را در جزء نشون ميدن كه شما بفهميد

ج- يعني هر ذره را يعني يك الكترون را بگيرين دوباره خودش يك عالم است ، تو اين مسيركه ميريم ، در اين مسير چه ذره چه كل ، ديد ما اينطوري ميشه كه چه به ذره نگاه كني چه به كل نگاه كني ، اينم بايد عادت ذهني مونو بذاريم كنار ، الان ذهن مون عادت كرده ميگيم ذره است ديگه ، يك ذره است ديگه و كل خوب كل است ديگه ولي يك جايي مي بينيم كه اين ذره معادل كل است .

گزارش - آگاهي كه اومد گفتن در اين ارتباط گستردگي كه مي شينيد هميشه با لبخند بشينيد و من گفتم چه نوع لبخندي گفتن همون لبخند بودايي را كه ديدين ، يك مجسمه اي از بودا در هند وجود داره كه شما وقتي 180 درجه هم بگرديد هر جاش وايسيد اين لبخند را خواهيد ديد ، يك چيز اين لبخند  اينه كه يك خورده از دهن بايد باز باشه و شما طوري ببينيد كه داريد به همه جهان هستي نگاه مي كنيد و با شادي        مي خنديد.

ج- خيلي ممنون ، حالا لبخند ژوكند نباشه ، مسلما شايد لبخند يكي از علائمي است كه فاز مثبت ، همه چي منبسط است ، شايد يكي از اين تظاهراتش هم در قالب لبخند تظاهر پيدا كنه و مسلما اينم يك بحثي ميتونه باشه ، منتها اين مراتب ما از اون طرف به اين طرف مي خوايم به اين طرف برسيم كه در اون ارتباط ما حالي پيدا كنيم كه ببينيم قيافه مون هم منبسط شده و لبخندي هم رو لب مون ظاهر شده و خودبخود اتوماتيك وار مثل يك چشمه كه خودش مي جوشه خودبخود به اين مسائل برسيم ، كه خود آگاهيش كه اين مطلب هست كاملا درست است .

يك بار ديگر بريم تو ارتباط ، دوستاني كه ارتباط را متوجه شدن .

گزارش - پنجره ديدم

ج- پنجره خودش پيام است ، منتها در انتهاش يك پيامي يك چيزي مي خوايم يك چيزي به ما گويا عنوان بكنه .

گزارش -  انقدر بزرگ شد كه تمام جهان توي وجودم وارد شد و تمام ذرات تنم به حركت افتاد و در چرخش مدام و حلقه هاي متعدد و قابل كنترل نبود ، در آن واحد انگار جهان وارد تنم شد ، بند تنم انگار باز ميشد

ج- يك شور و اشتياقي هم حتما داشتيم ؟ خدا را شكر، خوب علت اينكه نامگذاري اينطوريه بحث سليقه نيست ، بحث روند كه ما مي خواهيم حركت كنيم اصلا اينو داره به دنبالش ، غير از اينم نمي تونيم حركت كرده باشيم بنابراين اون هدايتي كه شده گفته اينجوري بكن ، حالا بيا اينجا ، حالا برو اونجا ولي وقتي ما     مي خوايم اونها را براي هم تعريف بكنيم مجبوريم يك اسمي بذاريم روش يك جوري با هم بگيم چيكار       مي خوايم بكنيم ، پس در واقع خود ارتباط است كه معرف خودش است ، پس معلوم شد كه چيكار         مي خوايم بكنيم و چرا بايد اينكارو بكنيم .

ما نبايد بخوايم عظمت كوچك بشه بياد اينجا ما بايد ، يعني روند درستش اينطوريه ، پولوتيكش هم اينطوريه، ما تا ماداميكه نشستيم ميگيم شما كوچك بشين بياين ، ولي ما در واقع اين يك پلي تيك است ، ميگيم ما   مي خوايم بيايم ببينيم ، خوب وقتي به ما نشون ميدن ميخوان ذهن مونو گسترده تر بكنند ، وجودمونو    گسترده تر بكنند تا ما موفق به ادراك بشيم ، از اين ميان هم يك چيزي هم براي ما هم ايجاد شده كه همون گستردگي است .

س-؟

ج- اينجا بي نهايت اگر منظورتون اونه ، بطور كلي اگر يك جزء اينجا هست ، يك كلي داره ، دوباره شما براي اين كل يك كل قائل بشين ، دوباره دوباره ... بنابراين ما نمي دونيم ما يك كل ميگيم ديگه نمي دونيم بعد از اون كجا مي خواهيم بريم ، نمي تونيم تعريفش كنيم ، يك كلي است كه همه اين كل هايي كه شما فرمودين در اون قرار مي گيرن ، در عين حالي كه وجود داره ، وجود هم نداره ، در عين حالي كه ميگيم جزء و كل ، آخر دفعه مي بينيم كه اصلا نمي تونيم بگيم جزء و كل ، به وحدت مي رسيم يعني انتهاي قضيه به وحدت جزء و كل مي رسيم مثلا يكي از تعريف هاي فرادرماني وحدت شعور جزء و كل است ، تعريف علمي اون ، وحدت يا پيوند شعوري بين اجزاء و كل ، هر گاه بين شعور اجزاء و شعور كل ارتباط برقرار بشه يك اتفاقاتي ميفته مثلا تو درمان اين تعريف از بعد علمي است ، يك جايي ما در واقع وحدت جزء و كل را خواهيم داشت و در يك جايي در عين حال جزء و كل از بين ميره ، از بين ميره يعني اينكه نمي تونيم بگيم چي ميشه ، اگر بگيم از بين ميره شما مي گيد من كه اينجا هستم من جزء ام در واقع مثل همون درون و بيرون است كه الان يكي شد براي ما ، چه بگيم درون چه بگيم بيرون يكي است . لذا يك مرحله مشكل ديگه در پيش داريم كه يك خورده ذهن مون باهاش مشكل داره بحث جزء و كل است ، بحث وحدت جزء و كل هست .

س-؟

ج- وقتي مي خوايم اين مسائل را به زبان بياريم ، بحث تعريف مزه سيب است ، مي تونيم مزه سيب را بعد از چند هزار سال كهداره تجربه ميكنه ، ميتونه تعريفش بكنه ، بر مي گرديم به همون تعريف ، اينجا الان رو تخته مي تنويسم ارتباط پيوستگي براي اينكه بين خودمون بدونيم چيكار مي خوايم بكنيم چه برنامه هايي داريم اما آيا مي تونيم اينا رو تعريف كنيم ؟ نمي تونيم

 

س- در ارتباطي كه فرمودين تمام سلول هاي بدن من مي خوابيد ميشد يك سلول بعد ميامد بالا ميشد كل ، اين چند بار براي من اتفاق افتاد ، از جزء به كل ، از كل به جزء و اون وحدتي كه شما گفتين براي من بود ، كاملا احساس كردم شدم سلول بعد شدم سلول هاي بسيار زياد ، در يك ارتباط قونيه كه گرفتيم شدم حلقه بعد شدم ذره بعد شدم خورشيد از خورشيد  به  ذره ، يك حالت ديگه هم شد مثل پرگار ميشد كه از يك نقطه اي شروع ميشد و يك حالت گسترده اي پيدا مي كرد

ج- در مجموع يكي از ادراكاتي كه در آينده ، از حالا شروع شده اين مسئله و بهش نزديك ميشيم جزء و كل است يعني ادراك اين مسئله كه جزء و كل يكي است چه بگيم يك سلول چه بگيم همه هستي ، هميني كه دنياي علم يك جوري حسش ميكنه ، ميگه ميكروكازميك مساوي با ماكروكازميك منتها از اين زاويه مي بينه كه عظمت يك اتم مساوي با عظمت كل هستي است از اين زاويه دنياي علم هم متوجه شده منتها ما از نقطه نظر ديگه مي خوايم بهش نزديك بشيم ، از اين نقطه نظر كه واقعا فرقي نداره يعني واقعا هيچ فرقي بين جزء و كل نيست ، حالا اگر كه اين نتيجه را بگيريم به يك نتيجه مهمي رسيديم ، بحث وجه الله جا ميفته، بحث وجه الله كه هر ذره اي وجه الله است اون وقت اين مفاهيم هم باز ميشه و متوجه ميشيم وقتي ميگه هر جايي نگاه كني ، هر ذره اي نگاه كني وجه الله است اونجا متوجه ميشيم ولي خوب ظاهر بحث مشكلي است اين مسئله مگر اينكه به دركش نائل بشيم .

گزارش-  اون بالا هم كه آدم قرار ميگيره درون ذرات بسيار زيادي قرار ميگريره كه اين حالت عدالت و مساوات و حالت بي نيازي خيلي پيش مياد اون بالا ، اونجاست كه ما درك  مي كنيم كه مي بينيم عدالت براي همه است ، اگر ذره است براي ذره است ، اگر كل است براي كل است ، اونجا مي بينيم كه عدالت ، بي نيازي ، آزادي مخصوصا عشق خيلي بالايي است كه آدم فكر ميكنه رها شده و همه جا ميتونه باشه .

ج- بله ، دقيقا درآسترونومي هم در مسئله هوا فضا متوجه يك مسئله اي شدن كه ميگن بيگ بنگ هست ولي نميتونن مركزش را نشون بدن ، علت اينه هر ذره اي در محاصره گذشته قرار داره يعني هر جايي بريم ، هر جايي قرار داريم مي بينيم در محاصره گذشته است و برگرديم به عقب مي بينيم كه از هر طرف مثلا از اينجا كه هستيم به آسمان كه نگاه كنيم مي بينيم كه در محاصره گذشته هستيم ، برمي گرديم 10 ميليارد سال پيش 15 ميليارد سال پيش انتها هم نداره ميدونيم بيگ بنگ است و مركزش را هيچوقت نميشه تعيين كرد به دليل اينكه هر جايي بريم هر ذره اي در محاصره گذشته قرار گرفته يعني در واقع هر ذره اي ميتونه مركز بيگ بنگي باشه كه اتفاق افتاده خوب اين يكي از معماهاي دنياي علم هست ولي ما مي دونيم كه در واقع هرذره اي شامل اون عدالت هستي هم هست بطوريكه مركز عالم هستي به حساب مياد ، هر ذره ، البته اين باز بحث مفصل تر و پيچيده تر داره اين مسئله .

ببينيد بيگ بنگ يك اتفاقي است كه يك انفجار اوليه كه از اينجا به بعد هستي شكل گرفته باشه ، خوب اين مطلب يك شواهدي داره كه اين اتفاق افتاده اما در هر جاش قرار بگيريم مثلا اگر در اينجا قرار بگيريم بايد بتونيم مركز بيگ بنگ را پيدا بكنيم ، ظاهرا همچين كاري بايستي بتونه انجام بشه حالا به دلايل بسيار بسيار زيادي اين مركز بايد معلوم باشه يعني چگالي نورش ، درجه حرارتش يعني به اين سمت نگاه مي كنيم درجه حرارت بايد بيشتر باشه و به اون ور نگاه مي كنيم بايد يك جوري باشه و چگالي و ، چگالي جرم ، اين ور با اون ور بايد فرق بكنه ، اما الان هر جايي كه باشيم مثلا اينجاييم ، اندازه كه مي گيريم مي بينيم اين ور با اون ور فرق نمي كنه ، همين الان روي زمين به هر طرف كه نگاه مي كنيم فقط در محاصره گذشته قرار داريم كه حالا عرض كردم اين خودش يك بحث پيچيده و مفصلي داره ، به هر صورت اينطور هست كه هر ذره اي مركز عالم هستي به حساب مياد

س- تو اتصال دومي كه داشتيم ، كاملا يك جوري فهميدم كه هيچوقت نفهميده بودم كه دل هر ذره را كه بشكافي آفتابيش در ميان ببينيو حتي رنگ هايي كه درش بود ، رنگ زرد خيلي غالب بود زياد بود و رنگ نارنجي ، من كاملا شهود كردم وكاملا حسش كردم اين مسئله را كه اين شعر را هميشه شنيده بودم و اين جوري حس نكرده بودم برام خيلي جالب بود.

ج- بسيار بسيار عالي ، خيلي ممنون

 

دوره 7 جلسه اول --- ساعت دوم

 

برقراري ارتباط گستردگي

دوستاني كه متوجه برقراري ارتباط شدند؟

توي اين ارتباط ممكنه كه ما در وهله اول يك مقداري ، ممكنه در حين ارتباط بعضي موقع ها ما تا شرايط ذهن و روان و جسم با اين ارتباط تطابق پيدا ميكنه يك خورده اي لازم باشه كه اين ذهن و روان وجسم ما تا تطابق پيدا بكنه چند تا ارتباط چيزهايي داشته باشيم ولي بعدا اين تطابق پيدا ميشه ما راحت ميريم تو ارتباط بر مي گرديم و يواش يواش هم اين مسئله كستردگي جزء ماميشه يعني به نوعي خيلي راحت توش گذر     مي كنيم ، به عبارتي .

"قولوا لا الله الاالله تفلحوا " همون پيام وحدت را اونجا بهتون دادن

س- اشكال ما كه حس نمي كنيم چيه ؟

ج- اشكال ما كه حس نمي كنيم ، همانطور كه توضيح دادم اينجا يك نرم افزاري هست كه بر مبناي 4=2*2 برنامه ريزي شده ، هر چيزي خارج از 4=2*2 باشه اين وايميسه جلوش ميگه نميشه غير ممكن است ، محال است ، حس نمي كنيم اما اثراتش را متوجه ميشيم ، حالا اين بايد شكسته بشه و حالا تا اينجا چند نفر از دوستان مون قبلا قفل بوده حالا وسط راه شكسته شده تا اين مرحله ؟ ببينيد تا اين مرحله به اين صورت هست حالا اگر تا اينجاش هم نشده باز هم جاي چيز نيست و ما كماكان به كارمون ادامه ميديم و هر چه بيشتر اين برخورد ميكنه با اطلاعاتي كه خارج از 4=2*2 است بيشتر در معرض شكستن قرار مي گيره بنابراين كماكان كار را انجام ميديم

س-؟

ج- اصلا قرار نيست كسي منتظر باشه براش شعر بياد، شاهد ، حالا قبلا شعر اومده ، شاهد اين نيست كه بره اونجا بگه خوب بقيه اش را بگين ، اين شاهد است شعر دادن مي گيره ، موسيقي دادن مي گيره ، پول دادن مي گيره ، هر چي دادن مي گيره ( نه پول كه نميدن اگر دادن اونو براي ما مياره شعر وآهنگ را نگه داريم ) بنابراين اصولا اگر بيايم تعيين تكليف كنيم كه شما به ما شعر بگين هرگز نميگن يعني اينكه ما ميريم اونجا انتظار هيچي نداريم ، هيچ انتظاري نداريم اين ميشه ذهن بي ذهني ولي وقتي ميره ميگه خيلي خوب يالله شعر بگين هيچ خبري نيست ، شايد هم اگر قبلا ميامده قطع شده شايد به اين علت بوده شما رفتين يك جايي ديگه طلبكار شدين يالله بقيه اش را بگين يعني شما خالي الذهن هستين در واقع رفتين اونجا در محضر هرچي دادن

تو را به درد و ساو حكم نيست             دم دركش كه هر چه ساقي ما داد عين الطاف است

شما نميريد اونجا بگيد كه از همون شراب ديروزي بده اون خوب بود ، اگر تعيين تكليف بكنيد متاسفانه     مي بينيد عمل نمي كنه

س- ؟

ج- ما ردش كرديم ديگه شبيه هيچ چيز نيست نه تمركز است نه هبچ چيزي ميگه ديگه ما نداريم اونو، بگيم از اون ديروزي بده خوب بود ما ميريم ببينيم امروز چي بهمون ميدن امروز چي شكار مي كنيم ؟ ديروز گراز شكار كرديم امروز ممكنه خرگوش ممكنه هيچي هم گيرمون نياد لذا خالي الذهن هرچي خالي الذهن تر باشيم بهتره خصوصا وقتي تعيين تكليف مي كنيم مثل ديكتاتوري ميشه در مقابل ديكتاتوري مي ايستن

 

س- هر يك از ما توي مسيري كه از اول طي كرديم توي شناخت حلقه "انالله و انااليه راجعون  " يا همون توي بستر اين حركت كه ما از كجا آمديم به كجا ميريم حالت هايي را تجربه كرديم ، هر يك از ما از جمله اشتياق و وصل و ... حالا سوالي كه پيش مياد براي خودم ممكنه اين مطالب لازم باشه ولي كافي براي نشان دادن فلسفه خلقت نيست به هيچ عنوان يعني همون وجد و اشتياقي هم كه ازش دم مي زنيم كافي نيست براي اينكه چيزي براي ما داشته باشه از فلسفه خلقت اين وسط تجربه اي پيش مياد و اون اينكه از نقطه اي نگاه كنيم كه هيچ حالي نداشته باشيم يعني نه ياس باشه نه اميد نه وجد نه ضدش كلا هيچي يك سكوت خاص باشه با توجه به اينكه شما هميشه تاكيد داشتين كه ما بايد در فاز مثبت باشيم مي خواستم ببينم حركت به سمت اين  بي حالي صحيح است يا نه ؟

ج- سوال خوبيه ، دوباره برگرديم سر همين مثال شكار و ماهيگيري و اينها ، مي بينيد طرف كه مي خواد بره شكار شب با ذوق وشوق وسايلش و اسلحه اش را تميز مي كنه روغن كاري ميكنه ، بارو بنديلش را مي بنده ، شايد تا مثلا صبح كه ميخواد حركت كنه از ذوق وشوق خوابش هم نبره خلاصه سوار ميشه و الان ميرسيم الان ميرسيم وجد و ذوق داره برسه اونجا اما وقتي رسيد اونجا چيكار ميكنه استتار را درست كرده ، مي شينه اون تو ، حالا اگه اون تو بگه الان چيكار كنيم الان چيكار كنيم دوباره همون اشكال پيش مياد يا عكسش نااميدي اه نيومد اه نيومد ، نمياد حالا اگر نياد چي ميشه ، اينم از دستش در ميره ، بنابراين يك مسئله اي هست كه بطور كلي ما يك جايي داريم تفكر مي كنيم بزنيم اين ور اون ور به اشتياق برسيم ، حالا به اشتياق رسيديم ، فرضا رفتيم تو اين حلقه تو اين ارتباط مي خوايم چيزي شكار كنيم ، اينجا چي ؟ هيچي ، در اونجا در واقع هر چه بيشتر به محو شدن و تسليم نزديكتر ميشيم كار بهتر انجام ميشه يعني اونجا كه رفتيم اونجا تسليم است ولي روي زمين مي پريم هوا مي پريم زمين آخ فلان شد يعني اين وادي با اون وادي ميشه دوتا وادي ، تو يك جايي داريم زمينه را فراهم مي كنيم ، مي پريم بالا پايين واين حرفها ، اما اونجايي كه مي خوايم شكار كنيم ، قلاب را انداختيم وايساديم درست شد يانه ؟ بنابراين ، اين قضيه به اين صورت ، حالا طرف بگه الان مي گيرمش ، الان گرفتمش ، ديگه همون يك ماهي را هم نمي گيره از شاهد بودن مياد بيرون ، اين قضيه اش است ، حل شد يا نشد؟ اما ايني كه ما گفتيم مزد اشتياق است ، كمال مزد اشتياق است ، اين عدالت الهي است و چيز ديگه اي پارتي بازي نداريم .

طبيبش هست ، اينا در واقع حالا ما نمي خواهيم بگيم كه هم لازم و هم كافي است ، نمي خوايم حالا اينو مطلقش كنيم نسبي است اما نسبيتش به ما ميگه شرط لازم و كافي است ، مشتاق باشي همه چيز ديگه بقيه اش فراهم است ، مطلق نه بطور نسبي مشتاق باشي ا گر يك چيزي هم كم باشه پيدا ميشه ، خوب اطلاعات كم است بدست مياره ، هر چه كه لازم باشه ، مثلا تو خود عرفان هم ميگه ، خوب حالا اين هستي، اين هستي ولي راهنما هم ميخواد پير هم ميخواد ، چراغ  راه ميخواد ، وقتي كه مشتاق بودي همه چيز ديگه جور ميشه ، اينه كه گفتم به طور مطلق نه بطور نسبي بله و بعد بحث عدالت الهي را هم همين جا پاسخ داريم براش ، گفتيم هر كس پاسخ گرفته بايد ببينيم كه اين سرمايه اشتياقش چه جوري بوده ، نميشه يك نفر بگه كه من اصلا مشتاق نبودم اصلا نمي خواستم بدونم هستي چيه يكدفعه يك  چيزي اومد خورد تو ملاجم يكدفعه فهميدم كه يك چيزي گرفتم ، اين نميشه ، اين عادلانه نيست و باز قبلا هم صحبت كرديم اگر پيامبر (ص) پيدا كردن بخاطر اين بوده كه مشتاق بودن ، تو غار چيكار مي كرده ، خود همين كه تو غار بوده نشون ميده كه پس جوينده بوده و مزد اشتياق گرفته بقيه هم همينطور پارتي بازي ، بي پارتي بازي يعني اگر ما فكر بكنيم پارتي بازي و نظر خاص و بعضي ها معتقدند كه نظر خاص است اونها حواسشون به عدالت نيست ، حواسشون به حكمت نيست ، حواسشون به يك چيزهاي ديگه نيست ، خوب بيش از حد باعث ميشه كه يكدفعه ما عدالت را هم نبينيم و ما قبلا راجع به امير المومنين هم صحبت كرديم گر به سجاياي اخلاقي رسيد به خاطر وجود خودش بوده بنابراين اگر بحث پارتي بازي باشه هممون نا اميد بشيم ، چرا نا اميد بشيم ؟ ميگيم خوب پارتي بازي است ديگه ، به اون نگاه كرده به ما كه ديگه نگاه نميكنه كه ، بايد تعطيل كنيم بريم ، اما اگر وايساديم ، چرا وايساديم ؟ چون اميدوار هستيم ، چون اميد داريم كه ما هم بتونيم يك سرمايه اي براي خودمون ، يك توشه اي براي خودمون پيدا بكنيم و از قبل اين سرمايه سودي بهمون برسه ، به اين اميد هستيم اگر قرار است پارتي بازي بشه بايد تعطيل كنيم بريم بعد ديگه اصلا فلسفه خلقت هم ديگه نمي خوايم ، فلسفه خلقتي كه بر مبناي پارتي بازي باشه به چه درد ما مي خوره گفته " انا جعلنا من كل امة رسلا" ما براي همه امت ها رسولي قرار داديم ، رسول فرق ميكنه ، بحث كسي كه پيام الهي بده فرق ميكنه ، اما شما اونجا ميگيد كه خاتم النبيين منظور چيه ؟ منظور اينه كه دستورات الهي ديگه بابا همه را داديم ، گفتيم  "لا..."

گفتيم كه اينكارو نكنيد اون كارو نكنيد ، ده فرمان ، خوب بارها گفتيم دوبار گفتيم الان هم ميگيم اينطوري،  "ساقيموالصلوة" ديگه چند بار بيان ، دوباره يك نبي ديگه بياد بگه كه "اقيموالصلوة" ميگيم كه خوب ببخشيد اينو قبلش به ما گفتن ، خود شما اولين كسي هستي كه معترض ميشي ، ميگي كه خوب بگو ببينيم ، ميگه كه "اقيموالصلوة" ميگي برو بابا اينو كه 1400 سال پيش هم اومدن گفتن ديگه تو ديگه حرف جديد بزن ، خوب حرف جديد در باب احكام و در باب عقل واقعيتش اينه كه اون چيزها فقط بايد با شرايط روز منطبق بشه ، والسلام ، حرفها محكمات ، ٌك محكمات داريم يك متشابهات ، اين محكمات استراكچر  و ساختمان فكري است ، ساختمان فكري اينه كه " قولوا لااله الا الله تفلحوا " حالا يك نبي ديگه بياد بگه كه " قولوا لااله الا الله تفلحوا" ميگيم كه بابا اينو كه گفتن ، خود شما اولين كسي هستي كه انكارش بكني ، بنابراين ، اين حرف ها تمام شد ديگه ، اومد گفت الذين يومنون بالغيب يعني ديگه زمان مال كسي است كه پشت پرده را ميخواد نگاه كنه نه معجزه و شعبده بازي و شومن شيپي و نميدونم ازا ين حرف ها ، تموم شد ، خوب اينو گفت اونو گفت و ما مي بينيم كه همه حرف ها را تقريبا داريم ، باب احكام اينجا دو تا مسئله ، باب كميت را ما فهميديم كجا اشكال داريم ، باب كيفيت ، يا گفت "اقيموالصلوة" اينجا كميت را گفت حالا پيدا كردن "اقيموالصلوة" رو باب كيفيت كار ماست ، جزء اضافه كاري است ، به اين علت هم ديگه لازم نيست ، اين اضافه كاري بايد بعد كيفي اقيموالصلوة را ما پيدا كنيم ، صد تا هزار تا نبي ديگه هم بياد بحث اضافه كاري ، اضافه كاري است اگر اومد و تكليف شد كه چيزشو از دست ميده بنابراين ، اين حرف گفته شد تموم شد ، اين پرونده بسته شده لذا تموم شد ما اگر خيلي هنرمنديم فعلا ديگه ما كارمون اين جاست ، اينجا ديگه ما     كا ري نداريم ، اينجا ديگه گفته شده ، هممون كم وبيش مي دونيم ، ما الان كارمون رو بحث اضافه كاري است بنابراين ديگه به نبي ديگري نيازي نيست كه بخواد حرف جديدي بزنه فقط ما بايد كشف رمز ، چيزي كه نياز داريم ، به كشف رمز نياز داريم به اضافه كاري نياز داريم به غيب نياز داريم همون يومنون بالغيب ، اين وادي است كه الان نياز به كار و كشف رمز و رفتن داخلش و اينها داره ، همه ماجرا ها هم مثل گستردگي و ذهن بي ذهني و همه اينها هم براي چيه ؟ براي ماجراي غيب است كه ما بتونيم توي اين وادي يك دست و پايي بزنيم ، بالاخره يك شالپ شولوپي بكنيم اين وسط ببينيم كه چيه ؟ يك كاري كرده باشيم يك اضافه كاري ولو 5 دقيقه اضافه كاري كرده باشيم ، تمام اين ماجراها هم به اين علت است ، درست شد يا نشد؟ تموم شد ديگه حرف جديديي نيست شما الان بريد عهد عتيق عهد جديد همه حرف ها تو اين باب تكميل است تقريبا ميشه گفت كه مطلبي نيست كه نيامده باشه يعني بگيم كه اينو نگفتن ، نه مطلبي نيست كه نگفته باشن ، فقط با كميت ، بعد كيفيتش بايد چي بشه ؟ ديگه مزه سيب را كه نميشه ، مزه صلواة را كه اونجا نمي تونه بيان كنه بايد مزه صلواة اينجا و اين كار ماست و ما الان توش قرار داريم بايد اضافه كاري شو معلوم بكنيم .

س- ابهامي كه برام بود مطرح كنم ، وقتي بحث گستردگي باشه ، وقتي جمع هستيم مي تونيم راجع به بيرون و داخل صحبت كنيم مثلا مني كه اينجا هستم يا كسي كه بيرون است خيلي راحت مي تونيم قضاوت كنيم راجع به نظرات و پديده ها حتي مثلا حلقه فراد رماني را مي گيرم شما گفتين كه بحث روي نظر بياد جوري كه ديگه نيازي نيست ما اعلام كنيم به شبكه شعور كيهاني ما حلقه ذهن بي ذهني را مي خواهيم فقط كافيه ما نظر داشته باشيم .

ج- همش نظر است حالا بحث از اين هم فراتر است ميدونيد كه هر چي ميريم توش از اون بازم كوتاه ترش هست

س- حالا استاد وقتي بحث گستردگي ميشه ما كل خودمونو درك مي كنيم تا حدي اتفاقي كه اينجا ميفته در واقع جهان هستي مثل يك نرم افزار خيلي بزرگي باشه كه خيلي كامل است و هيچ بيتي از اونو نمي تونيم ايراد بگيريم كه بگيم اين اشكال داره و اگر ايرادي هم هست به نظر ما اون حساب شده است ، حالا نقش ما اين وسط چي ميشه ؟ يعني ما هر چي ميريم جلوتر مي بينيم هر كاري كه ما مي خوايم بكنيم يك تداخل ميشه اين وسط ولو اينكه يك نظر باشه .

ج- نشد، نشد، ما مداخله در كار هستي مداخله در كار خدا نمي كنيم يك اصلي داريم كه تو كتاب بعدي اين عرفان كيهاني مي خونيد ، خدايي كه در كارش بشه مداخله كرد اون خدا ، خدا نيست يعني مي بينيد كه يك اصل تمام تفكر قرون وسطايي را ، همه را بهم ميزنه .

س- استاد منظورمو شايد درست نتونستم برسونم ، در واقع ما وقتي رو پله پايين تر هستيم چيزي را مي خوايم، منظورم اينه كه وقتي در اون گستردگي هست چيزي نيست كه برخلاف ميل ما باشه

ج- الان توضيح ميدم ببينيد چيه ، پس خدايي كه بشه در كارش مداخله كرد اون خدا ، خدانيست ، چون تعريف خدا ديگه ميدونيد چه جوريه ، چون تفكر قرون وسطي اين بوده كه آره تكون نخوريد الان در كار خدا مداخله كردي ، آي به آسمان نگاه نكن ، در كار خدا مداخله كردي ، خوب اين تفكر قرون وسطايي بوده ،  تكثير سلولي نكن در كار خدا مداخله مي كنيم ، نخير خدا اينها را گذاشته تكثير سلولي بكنيم ، شبيه سازي بكنيم ، كلونايز كنيم تو لوله آزمايش يك آدم درست كنيم ، همه اين كارها را بكنيم آخرش سرمون بخوره به سنگ بگه كه ببين همه اين راهها را رفتي ريشه اش پيش ماست و همه اين كارها را كردي دچار غرور فلان بيسار، همه اين مراحل را بايد تجربه بكنيم تا وقتي كه يك روزي ما زانوي عجز بغل بگيريم بگيم هيچي نميدونيم ، الان مي بايست مي دونستيم كه در يك سلول اطلاعات صد تريليون سلول ديگه خوابيده ، اين زماني بود كه اينو ما بفهميم ، بزودي زماني است كه  اطلاعات همه هستي در يك اتم وجود داره يا بحث ميكروكازميك ، مايكروكازميك كه اطلاعات كل هستي در يك اتم وجود داره ، اين چيزي است كه ما در قبال اون كلونايز بگيم اينه ، يك ذره ، هر ذره اي شما بريد داخلش اطلاعات كل هستي تو اونه حالا علت داره علتش هم با هم صحبت مي كنيم .

بنابراين ما يك مسئله اي را كه داريم ميريم دنبالش پي بهش ببريم ، اتفاقا داريم ميريم پي ببريم اشتباهي رخ نداده ، يكي از مسائل انسانها اينه كه 7 ميليارد انسان فكر مي كنند خدا ا شتباه كرده ، خدا اشتباه است ، طرح و نقشه حاكم بر هستي اشتباه داره ، يكي از دلايلي كه ميگيم اشتباه داره ، هر كي خودشو مثال ميزنه ميگه چرا راه دور بريم ، ايناها، اين خود من ، ميگيم آقا چيه خودتو؟ ميگه ببين اين 7 ميليارد را ببين ؟ ميگيم بله ، ميگه خدا بلاييكه به سر من آورده سر هيچكس نياورده ، اين يكيش ، يكي مثلا بحث نفس كه امروز مي خوايم واردش بشيم ، يكي ممكنه بگه كه خدا خودش اين نفس را قرار داده ، فلان بيسار ، از اين ور اينو گذاشته از اون ور يك جوري وايساده كه چپ چپ نگامون ميكنه مثل مثلا يك پدري بياد شكلات و چيزهاي خوشمزه جلو بچه اش بچينه ، جلوي بچه كم سن و سالش ، بگه تو بين به اينا نگاه كن ولي حق نداري دست بزني ، اگر دست نزدي ، من فردا برات يك دوچرخه مي خرم ، كدوم پدري مياد همچين نقشه اي طرح بكنه مگه ساديسم داره آخه از ايني كه اين دست به اين بزنه يا نزنه چي قراره حاصل بشه ، بنابراين يكسري مسائل هست كه ما اتفاقا مي خواهيم بريم تو دلش ثابت بشه كه نقصي وجود نداره ، همين فرمايش حضرت عالي كه نقشه خلقت نقشه عظيمي يا همون به قول فرمايش شما نرم افزاري است كه در اون نهايت خلاقيت بكار گرفته شده و اشتباهي رخ نداده ولي ما اينجوري فكر نمي كنيم ما فكر مي كنيم اشتباه رخ داده ، پس در واقع يكي از همين مسائلي را كه دنبال مي كنيم حالا مقدمه اش را وارد بشيم ، در همين خصوصي است كه با هم صحبت بكنيم ببينيم  كه تو اين طراحي ما مسائلي كه بكار رفته آيا اشتباه بوده مثلا ما در مسائل نفس فورا يكسري چيزهايي را مي شنويم كه يكدفعه ميگن خور وخواب و خشم و شهوت ، يكدفعه نفس و همه را    مي بندن به باد حمله و بدگويي مثلا مي خوايم بدونيم كه ما اگر درگير شهوت هستيم كي شهوت را به ما داده مگر غير از اينه كه در طرح ما اين مسئله قرار داده شده ، مي خوايم بگيم كه توي اين طراحي بررسي كنيم با همديگه ، جايگاه اين قضيه را ببينيم و چند تا موضوع را دنبال كنيم اولا طرحش اشتباه بوده يا درست بوده ؟ و بعد اگر طرحش درست است بيايم سر كاربري خودمون ، ببينيم كه ما كاربر درستي هستيم يا ما كاربر درستي نيستيم ، اشتباه از ماست ، اشكال از ماست ودر طرح خلقت اشتباهي رخ نداده ، خوب حالا با هم بررسي مي كنيم اين موضوع را

بخش هايي كه در ساختار وجودي ما هست با هم يك نگاه كلي ميندازيم بهش و بعد ميريم سراغ اجزاء ، ببينيم كه اين نفس چيه همه اينها به چه صورتي است .

يك نگاه كلي به نفس يا من متحرك ، البته حالا نمي خواد اينو بنويسين من فقط مي خوام يك دورنمايي ببينيد بعد بريم يكي يكي اجزاء را بررسي كنيم .

يك نگاهي به نفس يا من متحرك ، مي بينيم شامل چقدر نرم افزارهاست ، فطرت - نهاد- روح- همزاد و 30-40 نوع عقل ، همينطوري مي بينيد عقل هاي مختلفي 30-40 نوع ما عقل داريم و بعد يك من كيفي هم داريم كه اين خودش هيچي و از اينجا شروع كنيم ، هر نيازي ايجاد حركت مي كنه ، هر حركتي ايجاد نياز ميكنه يعني اگر يك متحركي هست حتما نيازمند است كه متحرك است اگر نياز نداشت متحرك نبود ، هر متحركي در پي رسيدن به يك جايي است و هر متحركي نيازمند است ، حركت كه كردي نياز داري ، ما صبح تا ظهر حركت كنيم نياز داريم به استراحت نياز داريم به غذا ، حركت كرديم تا شب حالا نياز داريم بخوابيم ، غذا بخوريم بخوابيم استراحت كنيم ، اگر اين سرويس را نديم فردا ديگه نميتونيم ،

نياز              حركت                   نياز

           
     
  اوليه               اوليه                  ثانويه

نتيجه :1-   هر نيازي ايجاد حركت مي كند

2-   هر متحركي نيازمند است

حالا يك مسائلي هست كه تقر يبا ميشه گفت مسائل فلسفي و غيره اينهاست  اينو ولش كنيم بريم سراغ اينجا

                                    هدايت                            آگاهي كيهاني ( اطلاعات هستي)

 

خوب ما يك مركب داريم ، مركب يك ماشين ، يك خودرو است ، يك سرنشين داريم كه روح الله است من ثابت است ، يك نفس داريم راننده است ، من متحرك است ودراين رابطه اين اجزاي اصلي اصلي ، حالا اجزاي فرعي پيش مياد ، حالا اجزاي فرعي فرضا اين نفس ما نياز داره يك نيرويي حركتش داده باشه و يك جان داريم كه مخصوص اينه ، يك جان داريم كه حالا من ميام نفس را جداگانه صحبت مي كنيم ، يك جان داريم مخصوص اينه ، يك آگاهي داريم مخصوص اينه ، بعد در مورد مركب ، اين مركب گفتيم از چي ساخته شده ؟ شعور كيهاني ، چه جوري سرپاست ؟ نيروي كيهاني ، نيروي حيات است ، خوب حالا براي اينكه سر پا باشه به سرويس هم نياز داره يعني بايد بهش غذا بديم مثل بنزيني است كه توي ماشين       مي ريزيم ، بنزين بهش بزنيم ، تعويض روغن و تنظيم باد وآب فيلترهاي مختلف را بهش برسيم ، اگر به ماشين نرسيم چي ميشه يكدفعه مي بينيم موتورش سوخت لاستيكش تركيد ، اتفاقات مختلفي پيش مياد يكدفعه    مي بينيم وسط برف ، برف پاك كن مون از كار افتاد ، يا وسط يك بحبوحه چراغ ماشين مون خراب شد يعني درواقع يك سرويسي را ما بايد به اين ماشين بديم ، حالا اين سرويسي را كه ما به اين ماشين ميديم ، پس اجتناب ناپذير است ، قبول است ؟ حالا اين مركب هم اينجا يك سرويسي ميخواد كه اجتناب ناپذير است ، خواب ميخواد خوراك ميخواد توليد مثل ميخواد همه اين چيزها رو ميخواد حالا اينها را كه   مي خواد ، به خودي خود گناه است انسان غذا بخوره ؟ نه ، طراحي كه شده ، اون كسي كه اين ماشين را ساخته در اين ماشين تعويض روغن تعريف شده ، حتي چه روغني ، تعريف شده ميگه فقط اينو اينو بريز ، غير از اين نريزين اينها تعريف شده ، اوني كه اين جسم را تعريف كرده نيازش هم براش تعريف كرده ديگه فرق نميكنه ، هيچ انساني با همديگر فرقي نمي كنه ، ميخواد از نبي يا ميخواد از هر چي باشه بايد غذا بخوره بايد بخوابه بايد توليد مثل داشته باشه و همه اين سرويس ها را بگيره ، تو سرما تو همين ماشين ضد يخ        مي ريزي تو سرما بايد حفظش كني ، تو گرما بايد بادش بزني ، بذاريش جلو كولر، درسته يا نه ؟

خوب سوال ، آيا در طراحي ما در خصوص سرويس دادن اشتباهي رخ داده ؟ نه

اما يك ماشين را تصور كنين كه سرويس شده حسابي ، بدنه اش هم پوليش شده كارواش رفته و حي وحاضر دم در ، با اين ماشين چه كاري ميشه كرد؟ با اين ماشين ميشه رفت دزدي ، ميشه رفت دنبال كار خير ، بينهايت باهاش كار ميشه كرد، خوب حالا اگر ما با اين ماشين رفتيم سرقت اشكال از سرويسش است ؟ اصلا، شما مي بينيد كه ربطي نداره ممكنه ما با اين ماشين بريم خانه سالمندان بريم كمك بكنيم ممكن بود بريم دزدي ، ماشين گناهي نداره ، راننده است كه اين ماشين رو كجا مي خواد هدايت بكنه ، حالا در مورد ما خوردن خوابيدن همه اين مسائل به خودي خود گناه است ، گناه زماني است كه اين بدن استراحت كرده خورده خوابيد ه رفته اومده همه سرويس ها رو روش پياده كردن ، حالا اومده بيرون نميدونه چيكار مي خواد بكنه و يكي ميره دنبال كمال يكي ميره دنبال نمي دونم چي .

بنابراين يك نكته اي اينجا وجود داره كه در طول تاريخ وقتي گفتن سرويس را تعريف كردن يك اشكال تاريخي ، هر وقت گفتن نفس سرويس را تعريف كردن ، هر وقت گفتن دزدي با ماشين اومدن روغن را تعريف كردن كه اين ماشين بيخودي تعويض روغن شده ، اگر تعويض روغن نميشد نمي رفتن باهاش دزدي كنن ، انقدر كه غيرمعقول و غير منطقي است در مورد ما صدق ميكنه تا گفتن نفس ، گفتن خور و خواب خشم و شهوت حالا به تفكيك هم راجع به اين مسئله بخصوص شهوت من سعي مي كنم كه صحبت كنم ، پس صورت مسئله معلوم شد كه هر وقت گفتن نفس اومدن توپيدن به سرويس كه چرا خوردي چرا خوابيدي چرا شهوت داشتي؟ ميان به اين مي توپن ، نميگن تو كه اين وسيله را سرويس كردي چرا فكري كه بر اين سوار بود ، اينو تجهيز نكردي ، اين ماشينو ببره يك جايي كه ازش كمال ايجاد بشه بعد انسان ناخودآگاه اين نرم افزارش هنگ ميكنه ، ميدونيد چرا هنگ ميكنه ؟ اين نرم افزار قدرتمندي از اين ور بهش دايم توليد مثل ، خود ما زاييده شهوتيم هممون ، فرق نميكنه از اول خلقت تا آخر خلقت ، مگر اينكه بخوهيم شتر سواري دولا دولا ، فرقي نميكنه ، بعد از اين ور مي بينيم اينيم از اون ور مي بينيم اونيم ، از اون ور       مي توپه به مسئله بعد هنگ ميكنه ، بعضي موقع ها ما روي اين مسائل قاطي مي كنيم بخاطر اينكه اينجا هنگ كرده اين نرم افزار قدرتمندي است ، اطلاعات را كنار هم مي چينه پردازش ميكنه يكدفعه به يك چيزهايي مي خوره تناقض است لذا دركش نميكنه ، عمل هم نمي تونه بهش بكنه ، مگر اينكه ما به تفكيك تعريف بكنيم جايگاه اينو ، الان صورت مسئله مون اينه ، ما اين مركب ، من بايد شب غذا بخورم بايد بخوابم اما     مي خوايم بريم كمال ، سوال پيش مياد چيكار بايد بكنيم ؟ يكي اومده گفته نخوريم غذا اگر نخوريم مثلا كمال حاصل ميشه خوب ميريم مردم بيافرا ، مي بينيم اصلا غذا گيرشون نمياد بخورن ، شايد دريغ از انقدر آگاهي حالا هر چي را فكر بكنيد ، مثلا ميگن شهوت مانع است ، ميريم يك عده اي مي بينيم كه اصلا اينها مشكل دارن شهوت صفر است اما دريغ از انقدر آگاهي پس اگر به نخوردن و اين و اون بود يك عده اي مي بايستي كامل بودن ، كما اينكه نه به فقر نه به ثروت است به هيچكدام از اين چيزها نيست پس چه بايد كرد ؟

اون وقت به يك مديريتي مي رسيم ، مديريت وجود ، بعد ما شناسايي دقيق مي كنيم مي بينيم خوب اينكه كارش اينه ، هيچي اين بي گناه است ، كي داره اين ماشينو مي رونه يقه شو مي گيريم خوب نفس چيه ، الان ميريم توش شناسايي مي كنيم مي بينيم اين هست اين هست ، اگر اين ماشين خطا بكنه يك بخشش اشكال داشته ، اونه ، ما الان مي فهميم كجا ، چه اشكالي ، بايد يقه كي را بگيريم ، شعار الكي نميديم حالا يكي ميگه اين نفس را بايد بكشيم ، خاطرتون باشه ترم 2 هم يك اشاره اي كرديم ، بعضي از راه دور حالا خودشون زاييده نفس است بعد از دور ميگن آقا اين نفس را بايد بكشيم ، چي چي را نفس را بايد بكشيم ، مگه پشه است كه بكشيمش مگه به اين سادگي است ، بعد تازه نفس اوني كه تو ميخواي بكشي اينجاست اونو بكشي موتورت مي سوزه يعني تو به ماشينت سرويس ندي مي سوزه ، توجه كردين كه چقدر ما تو طول تاريخ مسائل را جابجا نگاه كرديم حالا من يك مطلبي را خدمتتون اينجا بگيم با همديگه ، ميام سر بحث شهوت ، ميل جنسي ، بي رودروايسي ميخوايم صحبت بكنيم ، مرگ يكدفعه شيون يكدفعه  اصلا ببينيم كه اين قضيه چيه ؟ براي اينكه ميل جنسي وجود داشته باشه بايد جسم روان ذهن سالم باشه حالا به يك تناقضي برمي خوريم ، براي اينكه ميل جنسي وجود داشته باشه بايد جسم ذهن روان سالم باشه مثلا در موردجسم بايد مغز ، قلب ، كبد وحالا سيستم تناسلي وخيلي اجزاي ديگه بايد كار كنه يكي از اينها اشكال داشته باشه مثلا سيستم خون رساني مثلا سيستم مغز ، كوچكترين اشكالي باشه اين قضيه نيست در مورد روان مثلا شما فرض كنيد يك آدم عادي همه چي عاليه به محض اينكه يك خبري بياد احساسش منفي بشه ، ماجرا تعطيل است به محض اينكه يك چيزي بياد كه ادراكش منفي بشه توي اين رابطه ذهنش يك خورده مختوش و پريشان بشه مسئله نخواهد بود ، اين ميل به صفرنزديك ميشه بنابراين يك پارادوكسي پيش مياد اين وسط ، از يك  طرف انسان ، تمام اين قضايايي كه صحبت ميشه ميگيم كه انسان سالم ، مگه اينو نميگيم ، انسان سالم يك جايزه اي داره يك جايزه زميني داره يك فيدبكي داره مثلا از جمله اينكه انسان سالم ميل جنسي داره ، كسي يك ذره ميل جنسيش اين ور اون ور است فوري پيش روانپزشك پيش هركسي اين در اون در ميزنه ، خوب يك بيماري است يك مشكلي است درسته يا نه ؟ پس انسان سالم ميل جنسي مياد تو چرخه نيازها و مكانيزم اين چرخه يعني جزء اون سرويس ها ميشه جزء اون چيزهاي لازم ،حالا از اون ور قضيه يك پارادوكسي برمي خوريم ، خوب اگر اين قضيه باشه بهش توپيدن اگر اون باشه ميگيم اين ، بالاخره كدوم يكي از اينها درست است توجه كردين چطور شد يا نه ؟ اما وقتي برمي گرديم رو اين مسئله كه اينجا داريم نگاه مي كنيم مي بينيم كه بله ماشيني كه خوب نگه داشتيم همه چيش سر جاش است مي تونه برنامه مرتب منظم داشته باشه و عاملي كه خدا تعريف كرده ، طراحي كرده گفته اگر سالم بودي اگر سالم باشي اين در حاشيه قضيه برات كار ميكنه ، اگر  نباشي نيست كار نمي كنه يعني ميشه يك پاداش زميني يعني تو طرح است مي تونم   عرايض مو برسونم خدمت دوستان يا نه يعني تو اين طراحي به گونه اي هست كه انسان سالم يعني اينم جزءش است اين هم هست پس اين قضيه كه تو طراحي هست خداوند اشتباه طراحي نكرده ، خلافي صورت نگرفته ، توليد مثل و همه اين مسائل در اين رابطه قرار مي گيره ، اما اشتباه كجاست ؟ اشتباه زماني است كه نفس محور وجوديش مي خواد كمال باشه ، محور وجودي شو از اين ميذاره روي اون ، از اون ميذاره روي يك چيزديگه يعني همه چيز هست جز اينكه وظيفه راننده اينه كه  تو اين مسير كمال را پيدا بكنه ؟ هر جايي داره سر ميزنه جز اين مسئله پس حالا در مورد اينكه خداوند طراحي كرده غذا بخوريم يعني اشتباه كرده ؟ اشتباه نكرده ، اگر طراحي كرده بخوابيم يعني اشتباه كرده ؟ اشتباه نكرده ، ميگه اي راننده بخور "وكلووشربوا" و اينجوري نكن اون جوري نكن و بيسار بكن و توي اين راه هدف را گم نكن .

بنابراين اينجا يك نتيجه اي كه ما مي گيريم اينه كه مشكل درنفس نيست خود شكن آينه شكستن خطاست ، مشكل درا ين سرويس نيست ، مشكل در اين نفس است كه راننده است وراننده خود سرويس نيست اشتباهي كه ميشه تا ميگن نفس ياد اين سرويسي ميفتن كه ما بايد به مركب بديم ، اين سرويسي كه ما بايد به مركب بديم ما مي گيريم جاي نفس  ، اين اشكال و يك اشتباهي است كه اگر روش عنايت بفرماييد براش مي بينيم كه وجود داره

 

س- ؟

ج-  علتش شايد اينه كه ما در تاريخ نيفتاديم ببينيم اصلا چي هستيم ، عدم خودشناسي، جلسه بعدمون راجع به بحث نفس صحبت مي كنيم .

يك اجزايي ما داريم كه خوب وقتي شناختيم متوجه ميشيم اشكال در اين نيست فلان بخش نرم افزاري ماست كه داره اشتباه ميكنه ، اونه اينه ، ببينيد چقدر نرم افزار دست به دست هم دادن ، حالا صحبتمون كه تموم شد اين نتيجه را مي گيريم ، چقدر نرم افزارهاي مختلف دست به دست هم دادن تا من بدونم از شهوتم چه جوري استفاده بكنم ، خوب نكرديم ، نرفتيم نشناختيم ، يك حرف كلي زديم و خودمون هم توش گيريم ، نمي دونيم اصلا بالاخره اين ماجرا چيه ، چيكار كنيم بالاخره ، بعضي ها فكر مي كنن اگر فرضا بگن آقا اين سرويس را نه ، رستگار شدن يعني نخورن و نخوابن و چيكار نكنن ، اين رستگاري پيش اومده ، حالا الان مي بينيم نخير ، ميگن خوب نخوري خيلي خوب ، نخوابيدي خيلي خوب ، چي بلدي؟ آخر ماجرا       برمي گرده سر چي بلدي؟ چي فهميدي ؟ از نقشه خلقت چي دستگيرت شد؟ از اون در اومدي از اين در ميري خوي چي فهميدي؟ ميگه من نه غذا خوردم نه ... ميگن خوب اونكه يك مسئله اي دلت خواسته نخوري دلت خواسته نخوابي ، اما بگو چي فهميدي؟ جواب سوال ما ، جواب مسئله ما اين نيست اينجا كه به ماشينت سرويس دادي يا سرويس ندادي ، مسئله اينجاست كه چي فهميدي؟ پس صورت مسئله و جواب ما اينه كه هموني كه شد ، خودشكن آينه شكستن خطاست بعد آخر سر هم پيدا نمي كنيم يورش مي بريم به نقشه خداوند ، جمله مي كنيم به خد ا كه آره اين اشتباه كرده اصلا بعد هم ميگيم كه اصلا چرا خلق كردي ؟ چرا از اين ور خلق كردي از اون ور ميگي كه نه ، از اين ور ميگي آره ، از اين ور خلق كردي  مثل همون باباهه ميشه كه شكلات ها را بچينه جلو بچه اش بگه اگر تا فردا دست نزني برات جايزه مي خرم ، خوب اين كار عبث و بيهوده اي است ، كي خداوند همچين چيزي را گفته ، كي يك همچين مسئله اي را داشته ؟ همه اينها مي بينيم كه در واقع وقتي بجا و به موقع است تازه مي بينيم كه مقدس است ، تازه ثواب داره تازه سنت الله است  كي ما منع شديم ، منع نشدبم ، گفته درست استفاده بكنيد قبول است يا نه ؟ پس بحثي كه ما داريم خداوند اشتباه نكرده ، طراحي حرفي نداره ، ما مثلا ماشين لباسشويي مي خريم ، اين ماشين لباسشويي يك دفترچه داره دستور كارش است خيلي از ماشين ها يا چيزها داره گفته قبل از استفاده اين دستورالعمل را مطالعه بكنيد ما خوب تنبلي مي كنيم فورا شروع مي كنيم ميريم اين دكمه اون دكمه بعد ماشين دچار مشكل ميشه بعد ميگيم اين كارخونه سازنده ، اين دستگاهش به درد نمي خوره ، به اون ميگيم مادر نخري اين دستگاهش به درد نمي خوره حالا در مورد كار خداوند هم همينطوره گفته بابا اين دستورالعمل داره ، دستورالعل شو بخونيد اين چيه ؟ خوب ما نخونده شالاپ شولوپ ، دكمه ها را زديم قاطي كرده ميگيم كه آره اين اشكال به كار خداوند وارد است در حاليكه اشكال به كار خداوند وارد نيست ، حالا اين بحث اينجاست ، ميريم تو بحث عدالت ، ميريم تو بحث حكمت ، تو بحث هر چي كه ميريم مي بينيم كه ماجرا از اين قرار است ، خوب پس ما صورت مسئله مون معلوم شد كه فرض مون  چيه ؟ حكم مون چيه ؟چه چيزي را مي خوايم ثابت كنيم ؟ دنبال چي هستيم ؟ بنابراين يك مسئله مي مونه كه ما اين  اجزاء را بشناسيم ،     روح الله كارش چيه ؟

س- اسم مبحث چيه ؟

ج- اسم مبحث همون نفس يا ا جزاي وجودي حالا چون بيشتر راجع به نفس انتهاش ميايم اصول اجزاي وجودي، وقتي ميگيم خودشناسي خيلي چيز است ، البته شايد اين اسم هم كامل نباشه كه بگيم اجزاء ، بعد اشاره به روح بكنيم ولي منظورمون اينه ما چي هستيم ؟ من كيستم ؟ اجزاي وجودي من ؟ اصولا من كيستم ؟ منتها از نظر ساختاري در من چي وجود داره ؟ جان و نفس كه با هم مرتبط است ، مركب كه سرويس و نيروي كيهاني و شعور كيهاني ، نيروي كيهاني با شعوركيهاني با هم فرق ميكنه اينجا حالا ديگه متوجه ميشين، بحث روح الله و تو اين رابطه چيزهاي ديگه اي هم هست كه صحبت مي كنيم الان با هم .

خوب موضوع اينجاست ك ما يك جافظه فيزيكي كيهاني داريم ، حافظه فيزيكي كيهاني همين است كه هيچ واقعيتي در جهان هستي گم نميشه شما الان به آسمان نگاه مي كنيد مي تونيد 10 ميليارد سال قبل را نگاه كنيد مي تونيد 5 ميليارد سال قبل را مي تونيد چند سال قبل را ميتونيد چند دقيقه قبل را نگاه بكنيد يعني لايه لايه لايه ميگن ما ، ما چه زماني هستيم پس اين واقعيت  ها گم نميشه ، مثلا قبلا هم گفتيم الان ما مي تونيم بريم دريك لايه اي به زمين نگاه بكنيم ، يعني اگر همين الان ميتونستيم در يك جايي قرار باشيم از بالا لشكركشي اسكند مقدوني را مي تونستيم نگاه بكنيم از بالا مي تونستيم در يك جايي شبي كه               عيسي مسيح (ع) متولد شده را نگاه كنيم ، از يك جايي مي تونستيم هر چيزي را دلمون مي خواست نگاه كنيم مثلا 5 سال قبل 100 سال قبل را مي تونستيم نگاه بكنيم يك حافظه فيزيكي كيهاني داريم كه اين حافظه فيزيكي اينه كه همه چيز داره ميره و در فضا و گم نميشه از يك جايي مي تونيم نگاش بكنيم ، ما الان وقتي نگاه مي كنيم به آسمان شما مي تونيد 10 ميليارد سال قبل را نگاه كنيد يا نه ؟ شما همين الان مي تونيد بريد بيرون هوا تاريك ميشه نگاه بكنيد بعد 15 ميليارد سال قبل را داريد نگاه مي كنيد خودتون نمي دونيد          10 ميليارد 5 ميليارد داريد نگاه مي كنيد يك ميليارد سال منتها تقسيم بندي نكرديم بگيم اين مال اين ، ولي ايني كه داريم نگاه مي كنيم مال الان نيست ، مال قبل است ، پس يك واقعيتي است مال يك ميليارد سال قبل شما داريد نگاهش مي كنيد از اينجا يا مي تونيد نگاهش كنيد ، حالا از اونجا به ما نگاه بكنن چي؟ يك ناظر فرضي مثلا بره روي ستاره آلفا قنتورث با ما 5/4 سال قبل زمين را نگاه مي رديم حالا اگر تلسكوپ قوي داشت نگاه مي كرد مينداخت رو تهران مثلا ، 5/4 سال قبل ما رو  نگاه مي كرد ، پس واقعيت 5/4 سال قبل گم نشده منتها اگر بخواهين شما نگاهش كنيد بايد برين مثلا روي اين ستاره از اينجا نگاهش كنيد ، حالا فرض است ديگه و ما الان از اينجا به خورشيد نگاه مي كنيم 8 دقيقه قبل را نگاه مي كنيم ، اگر از رو خورشيد زمين را نگاه كنيم 8 دقيقه قبل زمين را نگاه مي كرديم نه الان را بنابراين هيچ واقعيتي در جهان هستي گم نميشه و جهان هستي براي خودش چند جور حافظه داره ، يك حافظه اش حافظه فيزيكي است يعني بخاطر سرعت نور است بخاطر نور است و هيچ واقعيتي گم نميشه و اين حافظه فيزيكي است يعني جهان هستي خودش يك حافظه عظيم است كه همه وقايع را در دل خودش ثبت و ضبط ميكنه .

س-؟

ج- جهان هستي از بين بره ؟ انتها نداره كه بگيم ، اين نور تو فضاست ، خوب اين نور در فضا هست حالا هرچه فاصله بيشتر است اونم داره مسير بيشتري را طي ميكنه ، خود جهان هستي كه ازلي و ابدي است ، اصل بقاء ماده و انرژي از بين كه نميره كه ، تغيير شكل پيدا ميكنه همين تغيير شكلش هم ثبت است مثلا همين خورشيد ميشه سياهچاله بعد ميشه سوپرنوا انفجار پيدا ميكنه ، از اين حال به اون حال همش در كيهان ثبت است ، الان ما نگاه مي كنيم در فضا يك سوپرنوا را يكدفعه ثبت مي كنيم چيزي كه سياهچاله شده بعد يكدفعه منفجر شده داريم مي بينيمش البته ايني كه داريم مي بينيم مثلا مال يك ميليارد سال قبل است ولي واقعيت شو الان ما داريم مشاهده مي كنيم يعني گم نشده بوده حتي بعد از يك ميليارد سال ، الان اعماقي را كه دارن نگاه مي كنن 15 ميليارد سال قبل را دارن با اين تلسكوپ ها مي بينن ، حالا تلسكوپ هاي بعدي و پيشرفت هايي حاصل بشه بعداً اعماق بيشتري را نگاه خواهند كرد حالا منظور اينه كه همين 15 ميليارد سال بسه مونه يعني واقعيتي كه در خلال 15 ميليارد سال داريم مي بينيم هيچكدام از بين نميره ، حالا يك مورد را كه من بگم ، حافظه شعوري داريم

س- درادامه صحبتي كه شما فرمودين دانشمندان فيزيك يك مطلبي را بهش رسيدن بنام چاله هاي فضايي كه تمام اين اطلاعاتي كه شما مي فرمايين از زمان بيگ بنگ ، تمام اين اطلاعات مثل سي دي محفوظ شده و اخيرا هم شبكه 4 نشون داد كه استيون هاپكو اين مطلب را ثابت كرده يعني همين حافظه فيزيكي كيهاني كه شما مي فرماييد

ج - خيلي ممنون ، بنابراين يك جافظه فيزيكي يك حافظه شعوري حالا حافظه شعوري خوب ديگه يك بحث جالب تري است ، در مورد حافظه شعوري و يك انعكاس شعوري ، خاطرتون باشه گزارشي را داشتيم كه جهان هستي را به اندازه يك مولكول ديدن خوب در واقع اگر كه ما بر فرض محال خيلي كه دور بشيم همه اين جهان هستي به اندازه يك مولكول ميشه مثلا به اندازه مولكول آب ميشه ، يك مولكول آب الان وقتي ما در معرض شعور قرار ميديم  عكس العمل نشون ميده ، شعور مثبت و منفي مي بينيد كه شكل      دفورمه اي مي گيره يا شكل منظمي مي گيره ، درسته ؟

بعد از يك طرف شما مي دونيد كه شعور كميت نداره ، انقدرش با كل هستي ميزان است ، بنابراين شعوري كه يك مولكول آب را تحت تاثير قرار ميده ، كل هستي را هم تحت تاثير قرار ميده كل مولكول هستي را يعني مولكول هستي هم يك مولكول است كل مولكول هستي را هم تحت تاثير قرار ميده و ما يك انعكاس شعوري از اون ور داريم يعني مثلا شما شنيدين كه غضب الهي و ازاين جور مسائلي كه فرضا هست ، ما يك انعكاس شعوري داريم كه مي تونه منفي ، مثبت باشه ، انعكاس شعوري مثبت انعكاس شعور منفي مي تونه بازتاب باشه يعني بشر از اونجا كه نگاه كني ميشه چي ؟ يك ناظري كه از اونجا داره نگاه ميكنه مي بينه كه يك بازتاب شعوري داره مياد اگه بپرسن اين چيه ميگه اين بازتاب شعوري بشر است ، بازتاب شعوري بشر يعني چي ؟ يعني 7 ميليارد نفر دارن بازتاب شعوري ميدن با هم يك معجوني را داره درست ميكنه ، اين معجون بازتاب شعوري بشر است ، بشر جمع انسان ، بازتاب شعوري بشر است ، حالا اين شعوري كه بشر داره به هستي ميده ، هستي را تحت الشعاع قرار ميده كه اين يك بازتابي داره كه اين بازتاب يكدفعه مثلا ميبينيم كه ميگيم روح حيواني بر بشر حاكم شد ، روح خباثت بر بشر حاكم شد يا بالعكسش صلح يا جنگ بر بشر حاكم شد ، اين از كجا برگشته ؟ از اونجا برمي گرده مي تونه روح صلح رو ، عشق حالا اين چيزهايي كه ميگن روح متوجه هستيم كه قضيه از چه قراره و اينها حاكم است و اين داره مياد بنابراين در اينجا موضوعي كه خيلي اهميت پيدا ميكنه متوجه ميشيم كارهايي را كه در روح جمعي صحبت شو كرديم ، خاطرتون هست كه در روح جمعي صحبت شو كرديم و نقش دعا نقش تشعشع مثبت نقش حالا اون چيزهايي كه ما از ديد خودمون ديديم گفتيم پيام مثبتي را بدين دست روح جمعي منظور چه جوري ميشد؟ پيام مثبت مياد در واقع به اين شكل عمل مي كنه و در واقع بازتاب جهاني داره شبكه منفي هم الان عكس اين قضيه را به نحو احسن انجام ميده و مكانيزمش در واقع به اين صورت است ، از اينجا ما اهميت ارتباطات روح جمعي را مي تونيم متوجه بشيم و ارزش و اهميت دعا و  مسائلي كه تو اين قبيل مباحث بود را متوجه بشيم كه چقدر مي تونه اهميت داشته باشه ودرگذشته اهميت زيادي داشته ولي خوب ديگه يواش يواش به دست فراموشي سپرده شده و لذا تشعشعات منفي غلبه بيشتري داره چون اونا در واقع دارن اتوماتيك وار كارشونو انجام ميدن ولي از اين ور قضيه هي شل اومده شل اومده و خوب به اينجا رسيده و البته ما ازا ين قضيه خودمون استفاده بسيار زيادي داريم مي كنيم ما هم متقابلا روي آنتني كه هست ما هم داريم اون كارهاي تشعشع مثبت و چيزهايي كه از اين بخش داره چيز ميشه داريم انجام ميديم و حالا اينم كه تاكيدي بود كه در ارتباطات روح جمعي با جديت تمام براي مسائل كمال بشر ، نميدونم حالا مسائلي را كه سيستماتيك رفتيم جلو والان باز هم ادامه ميديم رو دنبال بكنيد يعني اين قضيه برامون حالا ديگه با اين مباحث لازم هست جديت خاص خودشو داشته باشه چون كه ما هر ساعتي مي تونيم وارد اون حلقه جمعي بشيم ايجاد محدوديت نكرديم و به نظر مياد كه براي اينكه همه مقيد بشن اون ساعت خاص را مثلا فرض كنيد ساعت 11 شب را بذاريد چون اونجا كه به اختيار است اگر يادتون باشه از دوره يك ما ميگيم كه نگيد 24 ساعته چون 24 ساعته كه در واقع بر اساس ذهن اشتراكي اونم مكانيزمي داره 24 ساعته ، چون شما تو حلقه هستين هر لحظه با ذهن اشتراكي حلقه تون دائر است منتها حالا تو دوره 1 نمي تونيم راجع به ذهن اشتراكي صحبت بكنيم ، خوب اون داير است ولي معمولا وقتي ميذاري به عهده ذهن اشتراكي  و هر موقع خواستي بياد مي بيني كه سه روز گذشته 4 روز گذشته نيومده ، به دليل اينكه ميگه حالا ناهارمو بخورم حالا يك چرت بخوابم حالا چايي بخورم حالا فيلم ببينم حالا بعد از شام ، شب بخوابم صبح قبراق بلند ميشيم و بعد يكدفعه مي بينه سه روز گذشته يك ارتباط برقرار نشده لذا ما يقه شو مي گيريم ميگيم بايد ساعت بدي ، 3-4 تا بايد با هم پيمان ببنديم اينجوري نميشه به تاخير ميندازه ، اما ما ساعت ميگيريم ساعت مي خوايم و خوب حالا اين مطلب هم هست و پيمان خودش ارزشمند ميشه ، پيمان مثلا شما در قرآن هم مي بينيد كه راجع به نماز خوب 24 ساعته ميشه تعطيلي نداره در اونجا هم فهميدن كه ما چه جوري هستيم لذا زمان هاي مشخصي را پيمان مي بنده ، بصورت پيمان پيشنهاد ميكنه و شما هم تجربه كردين كه مثلا يكي ميگه هر وقت ، وقت كردم زنگ مي زنم يعني شما مي دونيد كه نبايد رو اين حساب كنيد ولي وقتي ميگه سر فلان ساعت تماس مي گيرم خوب شما حساب مي كنيد ، اين تجربه هم هست ، بنابراين حالا تو مسئله روح جمعي اگر كه ، چون واقعا اهميت بسيار زيادي داره اگر كه حالا تو اين مدت هم تجربه كرديم كه سر هر زماني بياييد فرق نمي كنه ، هيچ تفاوتي نميكنه سر هر زماني كه بياي در واقع به هم وصليم اون ذهن اشتراكي و اون ماجرا ما رو به هم وصل كرده ولي خوب نميايم مگر اينكه بيايم اينم تجربه بكنيم ساعت بذاريم بگيم مثلا فرض كنيد 6 صبح و 11 شب دو تا زمان را بذاريم كه در اون وارد بشيم و كار بكنيم و نتيجه اش را هم ببينيد ، بطور كلي مي تونيم هم براي مملكت مون هم براي دنيا فرق نميكنه ديگه هرچه مد نظرتون بود منتها حالا در ادامه صحبت هامون تشعشع مثبت جمعي را داشتيم ديگه ، درسته ؟ در اين دوره كنترل تشعشع جمعي هم بهش اضافه ميشه اما اجازه بدين تا اون موقع كه حفاظش را برقرار كنيم فقط الان تشعشعات مثبت را الان مي تونيد اعمال بكنيد يا مواردي را كه براش       مي خواهيد آگاهي بياد مثلا فرض كنيد ما يكي از مواردي را كه كار كرديم معرفت عاشورا ست حالا راجع به معرفت حج مي خوايم بياريم تو قضيه ، راجع به معرفت هاي مختلف بياريم بعد شما مي بينيد وقتي با جمع صحبت مي كنيد از زبان همه ، مي بينيد كه همون مطلب را از زبان خودشون داريد مي شنويد الان مثلا يكي ديگر از چيزها راجع به هوشمندي بوده ، الان اگه دقت بكنيد مي بينيد كه براي خودمون راجع به هوشمندي همه دارن صحبت مي كنن ، عيب نداره صحبت بكنن يعني مي بينيد داره فيدبك ميشه مسائل البته خوب ارتباطات خاصي هم داريم مثل اون ارتباطات ويژه شب هاي تعطيل كه امشب هم داريم اينها هم رو آنتن اينجاست وخيلي كارها هست كه در آينده باهاش آشنا مي شين ودر سطح و سطوح مختلف مي بينيد كه اينجا چقدر تواناست و چقدر توانايي هست منتها تا كارهاي فردي را تجربه نكنيم به ايمان و باور نريم كار كلان را نمي تونيم قبول كنيم يعني وقتي ذهن ما روي يك نفر هنوز متقاعد نباشه چطور رو كل هستي ميخواد فكر كنه اثر ميذاره لذا پله پله لازم بوده ما برسيم ، پله پله اومديم بالا و داريم به اين مسئله نزديك ميشيم و هي براي كارهاي بزرگتر و كلان تر آماده ميشيم .

س- ؟

ج- نظر شما حالا اگر تو اتصال هم قرار بگيرين گرفتين ، نظر شما اينه كه طالب خير براي بشر هستين يك نظر است منتها توجه كنيد من طالب خيرم براي بشر ، خارج از حلقه هيچي داخل حلقه بودن اون بشكن رو بزنين درسته يعني اينجا نزنين دستتونو بيارين تو حلقه بزنين ، اين داخل حلقه بودن مهم است و نقش ما رو داخل اين حلقه ميخوان يعني مي خوان ما تو اين بازي شركت داشته باشيم ، بعضي ها ميگن خدا چرا خودش نميكنه مي خواد ببينه ما تو اين بازي چيكار مي كنيم اين فكر ديگه تموم شد ، خدا خودش چرا صلح را برقرار نمي كنه ؟ خدا مي خود ببينه من شما ، ايشون چند نفر ميان تو اون حلقه ميگن خدايا صلح چند نفر ميگن جنگ چند نفر ميگن صلح ، "اناالله لا يغير ما بقوم حتي يغير ما بانفسهم " تا ما ، ما بايد تغيير بكنيم بعد بديم اينم بره اون بالا ، قانون است اينم دلبخواهي نيست خدا غضب كرد يا خدا بركت داد يا خدا رحم كرد اينجوري است ، اينطوري نيست كه به يك ملتي رحم كنه به يك ملتي غضب كنه ، حتي روح جمعي ملت ما جداست ، رو جمعي اون يكي جداست بعد در نهايت بشر هم جداست بنابراين اين مسئله به عهده ما گذاشته شده ولي قانونمند است يعني بازتاب قانونمند است .

س-؟

ج- شما وقتي در كل هستيد مثل اينه كه در جزء هم هستيد ولي در جزء كه هستيد كل حلقه اش جداست ، اما در اونجا اعلام كنيد هم مياد منتها حلقه هاي روح جمعي ، حلقه هاي كلي براي كارهاي كلان استفاده بكنيم بهتره ولي ممانعتي نداره تو روح جمعي رفتين براي كل دارين نظر ميندازين براي جزء هم اشكال نداره اما اولويت با كل است مي دونيد اولويت با كل است اين مسئله را فراموش نكنيم جزء را عمده نكنيم مثل اينه كه تو مسائل مذهبي هم داريم ميگن اول براي همه دعا كن بعد آخر بيا براي خودت دعا كن همين است يعني دقيقا تمام چيزهايي را كه داريم دقيقا منطبق است دقيقا يكي است يك مسئله است .

عجله نكنيد اين مطلب را من خدمتتون بگم سوال ايشون ارتباط ويژه براي همه بشر است يعني هر كسي از هر جايي از هر ملتي بياد تو اين حلقه بدون اينكه اسمشون مطرح باشه چيه ؟ پاشو بذاره اونجا ارتباط را متوجه ميشه اينو ثابت شده براتون ؟ يعني شما هر كسي را دعوت مي كنيد ديگه لازم نيست اسمشو به شما بگه چيكار بكنه ، مياد تو حلقه مي گيره پس يك ارتباط جهاني ، بشري ، براي حتي اين موضوع هم داريم حالا ارتباط هاي ديگه هم داريم ، حالا نميدونم در بحث هاي مختلف چه چيزهايي.

الان در روح جمعي ، تشعشع مثبت بعد كنترل تشعشع منفي هم بهش اضافه ميشه ، كنترل تشعشع منفي هم   براي طلسم براي جادو يعني روح خباثت و روح اعمال تشعشع منفي را در واقع شما داريد پس مي زنيد بعد    4 روز ديگه يكدفعه شما هر جايي ميريد مي بينيد كه اونها تشعشع منفي را مي شناسن ديگه پيش دعانويس نميرن ديگه، نمي خوان ديگه تمايل ندارن بدون اينكه كسي باهاشون حرف زده باشه آگاه شد كه اين كار مثبت نيست اينو داريم دنبال مي كنيم حالا اينو كه بيايم توش ، حالا ما خودمون فقط كار مي كنيم ولي وقتي بيايم توش مي بينيم كه در واقع بعد از يك مدتي اينو كاشتيم از اون ور درو مي كنيم البته زمان نميشه داد ولي در عرض يكي دوسال بحث ماجراي معرفت عاشورا را كه داديم روي اين شما مثلا سال گذشته نظرتون چيه فرق كرده بود يا فرق نكرده بود؟ مثلا شما ديدين كه يكدفعه اعلام كردن نبايد تصوير بذاريم اين اصلا عجيب بوده چندين سال اين كارها شده چندين سال بها داده شده ، بكشيد بذاريد، چقدر ميلياردها تومان هزينه چاپ پوسترها شده ، يكدفعه اومدن براي ما تعجب  انگيز بود كه ، مظاهر شرك ، من دون الله مظاهر بت پرستي ، مظاهر رفتن دنبال صورت ، خوب مثلا يك عكسي اونجا كشيدن كاملا هاليوودي منتها شرقيش خوب مثلا گذاشتن طرف نميدونه بره دنبال معرفت يا دنبال عكس ، عكس مي خوايم چيكار كنيم ، پيام كه به عكس نبوده و اين پيام به معرفت ماجراست يك چيز عملي حالا انشاءالله اين موضوع را روي حج روي قضاياي ديگه اي انشاءالله كار مي كنيم ببينيم كه نتيجه اش چه جوري ميشه .

ارتباط ويژه شب هاي تعطبل اينه كه از 10 شب تا 6 صبح شما مي تونيد تو ارتباط خودتون باشيد هر كي را هم كه مي خواهيد دعوت كنيد ديگه اونا لازم نيست  اسمشونو به كسي بگن ، خودشون همين كه بيان قاطي اين قضيه بشن يك اتفاقاتي براشون ميفته ، حالا 11 شب و 6 صبح حالا راجع به اين قضيه بعدا با هم تصميم مي گيريم ،

فعلا توجه كنيد نظر شما بر مبناي تشعشع مثبت حالا تا در آينده براي معرفت حج براي معرفت صلواة ، البته معرفت صلواة را بديم يكدفعه مي بينيد كه هزاران نفر ترمز دستي براشون كشيده شد ، ديگه نمي تونن حركت كنن اينا رو من بهتون بگم ، مثلا در مورد حج هزاران نفر ميگن نه من الان وقتش نيست  يعني خودش مي فهمه الان موقع اون پيمان نيست ، اينها هست ، اينها انشاءالله در آينده نزديك با هم تجربه         مي كنيم .

همه را به خدا مي سپارم ، خدا نگه دارتون .

 

 
Facebook 'Like' Button
 
به سایت عرفان خوش آمدید
 
امیدوارم به عنوان عضو کوچک این راه بزرگ خدمتی هر چند ناچیز به انجام برسانم

یاوران پاک یاریم نمائید
 

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس


 
 
Today, there have been 10 visitors (39 hits) on this page!
This website was created for free with Own-Free-Website.com. Would you also like to have your own website?
Sign up for free